براي معنوي کردن زندگي و آگاه شدن از بعد باطني آن، انسان بايد به آداب ديني توسل جويد که ماهيت آن ايفاي شکلي مقدس بر امواج اقيانوس چندگانگي به منظور نجات انسان و بازگرداندن او به ساحل وحدت است. آداب و ارکان اسلام، براي مثال نماز يوميه، روزه، حج ، زکات، و جهاد ابزاري براي تقديس کردن زندگي دنيوي انسان به شمار رفته و او را قادر مي سازد تا به مثابه مخلوق زندگي کند . اما اين آداب محدود به شکل خارجي خود نمي شود، بلکه اين آداب شامل ابعاد و سطوح باطني مي شود که انسان بنا بر درجه ايمان خود به آن نائل شده و باعث شده تا او بتواند کيفيت فضيلت و احسان خود را تقويت کند.
نماز يوميه از بنيادي ترين آداب اسلام به شمار مي رود. نماز به دنبال وضو و اذان اقامه مي شود که اين دو در برگيرنده نمادهاي ژرف ديني هستند. شکل اقامه نماز يوميه به طور مستقيم از سنت پيامبر اکرم (ص) گرفته شده است و نماز يوميه از مهمترين اعمال ديني محسوب مي شود چرا که پيامبر اسلام (ص) فرمود: روز رستاخيز اولين چيزي که درباره آن از انسان سوال مي شود نماز اوست. اگر نماز او بي عيب باشد او رستگار خواهد شد، اما در غير اين صورت او به رستگاري دست نخواهد يافت. نماز بر وجود روزانه بشر صحه گذاشته، براي زندگي او نواي خاصي تعريف کرده و پناهي را در طوفان زندگي در اختيارش قرار مي دهد تا او را از گناهان در امان گيرد. اقامه نماز جزء اعمال واجب بوده و تاثير آن بر جامعه اسلامي و نفس تک تک مسلمانان فراتر از توصيف زباني است. معناي نماز تنها از طريق بررسي شکل ظاهري و تاثير آن در جامعه اسلامي بدست نمي آيد ، حتي اگر اين کنکاش در بالاترين سطح ممکن صورت گيرد. انسان از طريق درجه احسان وهمچنين برکاتي که در اشکال معنوي نماز وجود دارد مي تواند به واسطه همان شکل ظاهري به معناي باطني نماز دست پيدا کند. پيامبردر سايه کلمات و حرکاتي که خود انعکاس حالات دروني وي هستند به معناي واقعي عبوديت وقرب دست پيدا مي کرد که اين معنا سفر دروني پيامبر را به الوهيت( معراج) توصيف مي کند. معراج درعين حال حقيقت باطني نمازها و حقيقت معنوي در اسلام است.
زندگي معنوي در اسلام بيش از هر چيز ديگري بر اساس قدرت نماز و دعا و برکاتي است که نمازگزاران گوناگون به زبان مقدس عربي آن را اقامه مي کنند. نماز به نوبه خود به مثابه قشري معنوي است که انسان را از دنياي ظاهر و انتزاع حفظ کرده و به وحدت و باطن هدايت مي کند و سرانجام با مرکز دل و نوايي که زندگي تعيين کرده يکي مي شود. همين فرآيند باطني کردن درمورد ديگر آداب و ارکان اسلام نيز رخ مي دهد.
فضايل نماز
پيش از هر چيز خوب است بدانيم که نماز بعد از واقعه اسري و معراج نبي کريم (صلعم) فرض گرديده نخست از جانب خداوند متعال پنجاه وقت نماز در شبانه روز تعيين شده بود و بعد از بار بار رفت و آمد و درخواست حضرت پيغمبر (صلعم) براي کم کردن، نماز از پنجاه وقت به پنج وقت تخفيف يافته و خداوند کريم به آن حضرت (صلعم) فرموده است که هر يک از امتانِ تو اين پنج وقت نماز را ادا کند ثواب همان پنجاه وقت را به او خواهيم داد پس اگر از ما يک وقت قضا شود گويا ده وقت نماز را از دست داده ايم. خداوند متعال در کلام پاک خود ميفرمايد:
حفاظت کنيد بر همه نمازها خصوصاً بر نماز ميانه و بايستيد براي خدا فرمانبردارندگان در اين آيت آفريدگار جهان حکم فرموده است که بر نمازها حفاظت کنيد يعني نماز را دره وقت آن ادا کنيد و نگزاريد قضا شود. و از نماز وسطي بيشتر علماﺀ مراد نماز عصر را گرفته اند زيرا که در حديث آمده و در وسط نمازها هم واقع است. و بعضي نماز بامداد را و بعضي نماز ظهر را مراد گرفته اند. و در حديث است که در نماز ظهر چون هوا بسيار گرم ميشد بعضي از حاضر شدن به مسجد کوتاهي ميکردند.
اين آيت نازل شد و اما جمله دوم اين آيت قُومُو قانتين را بعضي مفسرين بر ... صلولله قا يمين ... تفسير کرده اند، يعني نماز را بخوانيد براي خدا در حاليکه ايستاده باشيد. و اين را بايد دانست که فرمان خداوندي براي منفعت خود ما است و اگر نه به نماز ما چه احتياجي دارد. نماز بخوانيم به خداوند فايده اي نميرسد و اگر نه خوانيم باو ضرر نميرسد، بلکه ضرر آن به خود ما ميرسد. اين لطف خداوند مهربان است که راه فايده را بما نشان ميدهد. پس بايد که راه فايده خود را در پيش گرفته بر نمازها مواظبت کنيم و تا جايکه گنجايش دارد ترک نکنيم. مثلاً اگر کسي مريض است و استاده نماز خوانده نميتواند بايد نشسته بخواند، و اگر نشسته هم نتواند بايد به پهلوي راست دراز کشيده ره به قبله نمايد و يا خود را به پشت بيندازد و پا هاي خود را بطرف قبله دراز کرده و بالشتي زير سر نهد تا روي او متوجه قبله گردد سپس به اشاره سر نماز بخواند. در صورتيکه به اشاره هم نماز خوانده نتواند پس نماز او تأخير ميگردد تا وقتيکه صحت يابد و سپس نماز هاي که از او قضا شده ادا نمايد و نماز از او ساقط نميشود.
نماز در كلام على‏عليه السلام
حضرت على‏عليه السلام بارها در نهج‏البلاغه از نماز و ياد خدا سخن به ميان آورده كه در كتابى به نام «نماز در نهج‏البلاغه» گردآورى شده است. ما در اينجا جملاتى را در مورد فلسفه ذكر و ياد خدا كه مهمترين مصداقش نماز است از آن حضرت نقل مى‏كنيم:
مى‏فرمايد: «اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الذِّكْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَالْوَقَرَة وَ تُبْصِرُ بِه بَعْدَ العَشوة» (31) خداوند ذكر و يادش را صيقل روحها قرار داد تا گوشهاى سنگين با ياد خدا شنوا و چشم‏هاى بسته با ياد او بينا شوند.
آنگاه حضرت در مورد بركات نماز مى‏فرمايد:
«قَدْ حَفَّتْ بِهِم المَلائِكَة وَ نُزّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكينَه وَ فُتِحَتْ لَهُم اَبْوابَ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُم مَقاعِدَ الكِرامات» فرشتگان آنان را در بر مى‏گيرند و آرامش بر آنان نازل مى‏شود، درهاى آسمان بر آنان گشوده و جايگاه خوبى برايشان آماده مى‏شود.
در خطبه‏اى ديگر مى‏فرمايد:
«و اِنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَق وَ تُطلِقُها اِطْلاقَ الرَّبَق» (32) نماز گناهان را مثل برگ درختان مى‏ريزد و گردن انسان را از ريسمان گناه آزاد مى‏كند.
آنگاه در ادامه، تشبيهى جالب از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نقل مى‏فرمايد كه: نماز همچون جوى آبى است كه انسان روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد، آيا ديگر آلودگى باقى مى‏ماند؟
در خطبه 196 گوشه‏هايى از مفاسد اخلاقى همچون كبر و سركشى و ظلم را برمى‏شمرد و سپس مى‏فرمايد: درماين اين مفاسد نماز و روزه و زكات است. آنگاه در مورد آثار نماز مى‏فرمايد:
«تَسْكيناً لِاَطْرافِهِم، تَخْشيعاً لِاَبْصارِهِم، تَذْليلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفيضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَةً لِلْخَيْلاءِ عَنْهُم اِنْ اَوْ حَشَتْهُم الْوَحْشَة آنَسَهُمْ ذِكْرك» نماز به همه وجود انسان آرامش مى‏بخشد، چشمها را خاشع و خاضع مى‏گرداند، نفس سركش را رام، دلها را نرم و تكبر و بزرگ‏منشى را محو مى‏كند. به هنگام وحشت و اضطراب و تنهايى، ياد تو موجب انس و الفت آنها مى‏شود.
البتّه روشن است كه همه مردم چنين بهره‏هايى را از نماز ندارند، بلكه تنها گروهى هستند كه شيفته نماز و ياد خدا هستند و آن را با تمام دنيا عوض نمى‏كنند.


آثار و بركات عبوديّت و بندگى
1- احساس غرور و افتخار
امام زين العابدين‏عليه السلام در مناجات خود مى‏گويد: «اِلهى‏ كَفى‏ بى‏ عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَك عَبْداً» (33) همين افتخار مرا بس كه بنده تو باشم.
چه افتخارى از اين بالاتر كه انسان با خالق خود سخن بگويد و او كلام انسان را بشنود و بپذيرد!
در اين دنياى ناچيز، اگر مخاطب انسان شخصى بزرگ و دانشمند باشد، انسان به وجود او افتخار و از مصاحبت با او احساس غرور مى‏كند و از اينكه زمانى شاگرد فلان استاد بوده است بر خود مى‏بالد.
2- احساس قدرت
كودك مادامى كه دستش در دست پدرى قوى و مهربان است احساسِ قدرت مى‏كند، امّا اگر تنها شود هر لحظه ترس و دلهره دارد كه ديگران او را آزار دهند.
انسانى كه متّصل به خدا شد، در برابر ابرقدرت‏ها و طاغوت‏ها و مستكبرين احساس قدرت مى‏كند.
3- احساس عزّت
عزّت به معنى نفوذناپذيرى است. در مكتب انبيا تمام عزّت‏ها از آنِ خداست، چنانكه همه قدرت‏ها از اوست. لذا قرآن از كسانى كه به سراغ غير خدا مى‏روند انتقاد مى‏كند كه آيا از غير خدا عزّت مى‏خواهيد؟ (34)
طبيعى است كه اتصال به عزيزِ مطلق و قدرت بى‏نهايت، به انسان عزّت مى‏دهد. چنانكه كلماتى همچون «اللّه اكبر» طاغوت‏ها را در نزد انسان حقير و او را در برابر آنها عزيز مى‏كند.
لذا قرآن به ما دستور مى‏دهد كه در سختى‏ها و مشكلات از نماز و عبادت كسب قدرت و قوّت كنيم:
«وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ» (35)
اولياى خدا نيز در مقاطع حسّاس، خود را با نماز تقويت مى‏كردند. عصر روز نهم محرّم در كربلا، لشگر يزيد به خيمه‏گاه امام حسين‏عليه السلام حمله كرد. امام فرمودند: يك شب جنگ را به تأخير بيندازيد كه من نماز را دوست دارم و مى‏خواهم امشب را تا صبح به عبادت بپردازم.
بندگان صالح خدا، نه فقط نمازهاى واجب كه نمازهاى مستحب را دوست مى‏دارند. نماز نافله، نشانه عشق به نماز است. نماز واجب را چه بسا انسان از ترس قهر خدا بخواند، ولى در نماز مستحب ترس مطرح نيست، عشق مطرح است.
آرى، هر كس كه كسى را دوست دارد، ميل دارد بيشتر با او حرف بزند و دل از او نمى‏كند. چگونه ممكن است انسان ادعا كند خدا را دوست دارد ولى حال حرف زدن با او را ندارد!
البتّه اين بى‏رغبتى به نماز و نافله بى‏دليل نيست، بلكه طبق روايات گناه روز توفيق نماز شب و نافله سحر را مى‏گيرد.
به هرحال آنكه نافله نمى‏خواند، فضلى ندارد كه انتظار تفضّل از خداوند را داشته باشد. چنانكه كسى انتظار ظهور مصلح است كه خود صالح باشد.
نمازهاى نافله، نقص نمازهاى واجب را نيز جبران مى‏كند. شخصى از امام پرسيد: من در نماز حضور قلب ندارم و از بركاتِ نماز بى‏بهره‏ام، چه كنم؟ حضرت فرمودند: بدنبال نمازهاى واجب، نماز نافله بخوان كه كاستى‏هاى آن را جبران مى‏كند و سبب قبولى نماز واجب مى‏گردد.
بخاطر همين آثار و بركات است كه اولياى خدا نه تنها به نمازهاى واجب، بلكه به نمازهاى مستحب توجه زيادى داشتند و از آنچه مانع و مزاحم اين سير معنوى و پرواز روحى مى‏گشت، مانند پرخورى، پرحرفى، پرخوابى، لقمه حرام، لهو و لعب و سرگرم شدن به دنيا، كه انسان را از حال عبادت مى‏اندازد و نماز را بر او سنگين مى‏كند، دورى مى‏كردند. چنانكه قرآن مى‏فرمايد:
«وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى‏ الْخَشِعِينَ» (36)
همانا نماز سنگين است مگر براى خاشعان.
4- عامل تربيت
گرچه نماز يك ارتباط روحى و معنوى است و هدف از آن ياد خداست، اما اسلام خواسته اين روح را در قالب يك سلسه برنامه‏هاى تربيتى پياده كند و لذا شرائط زيادى را براى آن قرار داده است، شرائط صحيح بودنِ نماز، شرائط قبولى و شرائط كمال.
پاك بودن بدن و لباس، رو به قبله بودن، درست خواندن كلمات، مباح بودنِ مكان و لباس نمازگزار از شرائط صحّت نماز است كه مربوط به جسم نمازگزار است نه روحِ او.
اما اسلام عبادت را در اين لباس قرار داده تا به مسلمين درس نظافت و پاكيزگى، استقلال، و مراعات حقوق ديگران بدهد.
چنانكه توجه و حضور قلب، پذيرفتن رهبرى امامان معصوم و اداى واجباتِ مالى چون خمس و زكوة، شرط قبولى نماز است و انجام آن در اوّل وقت، در مسجد، به جماعت، با لباس تميز و عطر زده، مسواك زده و رعايت نظم صفوف و امثال آن از شرائط كمال نماز است.
دقت در اين شرائط بخوبى مى‏رساند كه هر يك از آنها نقش مؤثرى در تربيت انسان‏ها دارد.
در نماز به هر سو بايستيم رو به خداست، زيرا قرآن مى‏فرمايد: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ» (37) اما بخاطر آنكه بفهماند جامعه اسلامى بايد يك جهت داشته باشد و درس وحدت و هبستگى بدهد، دستور مى‏دهد همه به يك جهت بايستند. اما چرا آن جهت، كعبه باشد؟
زيرا كعبه اولين نقطه‏اى است كه براى عبادت مردم وضع شده است: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبارَكاً» (38)
و از طرفى بنيانگذار و تعميركنندگانِ آن در طول تاريخ، انبيا بوده‏اند. پس رو به كعبه ايستادن يك نوع همبستگىِ مكتبى در طول زمان است.
از سوى ديگر كعبه رمز استقلال است، زيرا تا وقتى مسلمين رو به بيت‏المقدس، قبله يهود و نصارى نماز مى‏خواندند، آنها منّت مى‏نهادند و مى‏گفتند: رو به قبله ما ايستاده‏ايد پس از خود استقلالى نداريد.
قرآن با صراحتِ كامل مى‏فرمايد:
«لِئَلّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيكُم حُجَّة» (39)
ما قبله شما را كعبه قرار داديم تا مردم بر شما حجّتى نداشته باشند.
خلاصه آنكه قبله رمز استقلال، وحدت و همبستگى است و اينها درسهاى تربيتىِ نماز است.
5 - احضار ارواح!
امروزه بازار هيپنوتيزم و احضار ارواح در دنيا رونق پيدا كرده است، ولى هدف ما آن بحث‏ها نيست. هدف ما اين است كه روحِ فرارى خود را از طريق نماز نزد خالق احضار و اين شاگرد فرارى را سر كلاس حاضر كنيم. يكى از بركات نماز احضار نفس سركش وفرارى در محضر خداست.
امام زين العابدين‏عليه السلام در مناجات الشّاكين، از نَفس خود به درگاه خداوند ناله مى‏كند و مى‏گويد: خداوندا من از نفسى به تو گلايه دارم كه ميل به هوسها دارد و از حق فرارى است.
اين نفس است كه گناه را در نزد انسان شيرين و آسان جلوه مى‏دهد و اينگونه توجيه مى‏كند كه بعداً توبه مى‏كنى و يا ديگران نيز اين كارها را كرده‏اند. نفس مثل كودك بازى‏گوشى است كه اگر پدر از او مراقبت نكند دست خود را از دست پدر بيرون كشيده و به هر سو كه بخواهد مى‏رود و هر لحظه خطرى او را تهديد مى‏كند.
بهترين راه كنترل اين نفسِ سركش آنست كه انسان روزى چند مرتبه آن را در نزد خداوند احضار و غفلت‏زدائى كند تا از غرق شدن در منجلاب ماديات نجاتش دهد.
6- ولايت بر هستى!
از بركاتِ نماز و عبادت آن است كه انسان بتدريج و گام به گام بر هستى تسلّط پيدا مى‏كند.
گام اوّل: قرآن مى‏فرمايد: تقوى براى انسان نورانيت و بصيرت مى‏آورد يعنى به انسان ديدى مى‏دهد كه حق را از باطل تشخيص دهد، «إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً» (40) و در جاى ديگر مى‏فرمايد: «يَجْعَل لَّكُمْ نُوراً» (41) پس تقوى كه در رأس آن بندگى خدا و نماز است گامى به سوى نورانى شدن و بصيرت پيدا كردن است.
گام دوّم: كسانى كه هدايت الهى را پذيرفتند و در مدار حق قرار گرفتند خداوند هدايت آنها را زيادتر مى‏كند: «وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُم هُدىً» (42) پس نور و هدايت آنها متوقف نمى‏شود، بلكه بخاطر تسليم و بندگى دائماً در حال قرب و رشد هستند و شعاع وجوديشان بيشتر مى‏شود.
گام سوّم: از آنجا كه اين افراد در راه خدا تلاش مى‏كنند، خداوند راه‏هاى زيادى را براى رسيدن به كمال به آنها نشان مى‏دهد. «وَالَّذِينَ جَهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُم سُبُلَنَا» (43)
گام چهارم: هرگاه شيطان به سراغ آنها برود فوراً متذكّر شده و از خداوند عذرخواهى مى‏كنند. «إِذَا مَسَّهُمْ طآئِفٌ مِّنَ الشَّيطَانِ تَذَكَّرُوا» (44)
گام پنجم: براى خودسازى و دورى از فحشاء و مكر نماز بهترين عامل است. «إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى‏ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنكَرِ» (45)
بدنبال اين قدمها و گامها، انسان بر نفس خود تسلّط پيدا مى‏كند، نفس را مهار مى‏كند و گرفتار وسوسه و لغزش نمى‏شود. بلكه هرگاه فشار وسوسه درونى و طاغوت بيرونى زياد شد، باز هم از اهرم نماز و صبر كمك مى‏گيرد: «وَاستَعِينُوا بِالصَّبرِ وَالصَّلَو ة» (46)
گام ششم: افراد با تقوى كه وجودشان با نور الهى روشن شده، با هر نماز يك گام به جلو مى‏روند، زيرا نماز تكرار نيست، بلكه معراج است. پلّه‏هاى يك نردبان همه مثل هم است، اما هر پله يك قدم انسان را رو به بالا مى‏برد. چنانكه كسى كه چاه حفر مى‏كند، در ظاهر كارى تكرارى مى‏كند و همواره كلنگ مى‏زند، اما در واقع با هر كلنگى كه مى‏زند به عمق بيشترى مى‏رسد.
ركعات نماز در ظاهر تكرارى‏اند، اما در واقع پلّه‏هاى بالا رفتن از نردبان كمال و عمق دادن به معرفت و ايمان‏اند.
نمازگزار اجازه نمى‏دهد كه عمرش چراگاه شيطان و لگدكوب او گردد. امام زين‏العابدين‏عليه السلام در دعاى مكارم‏الاخلاق از خداوند چنين مى‏خواهد: خداوندا! اگر عمر من چراگاه شيطان است، آن را قطع كن.
نه تنها شيطان كه گاهى وهم و خيال، روح انسان را لگدكوب مى‏كند و انسان را غافل از حق و حقيقت مى‏گرداند.
آرى پيامبر اكرم در خواب هم بيدار بود و ما در بيدارى و حتى در حال نماز هم خوابيم و روحمان دستخوش شيطان و خيال است، به قول مولوى:
گفت پيغمبر كه عَيناىَ ينام
لايَنام القلب عن ربّ الاَنام
چشم تو بيدار و دل رفته به خواب
چشم من خفته، دلم در فتح باب
و در جاى ديگر مى‏گويد:
گفت پيغمبر كه دل، همچون پرى است
در بيابانى اسير صَرصرى است
باد، پَر را هر طرف رانَد گزاف
گه چپ و گه راست با صد اختلاف
اين نفس اگر مهار نشود هر لحظه انسان را به فساد مى‏كشاند:
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبّى» (47)
به همين دليل قرآن، بهشت را مخصوص كسانى مى‏داند كه نه تنها به زبان بلكه در دل نيز اراده برترى‏طلبى و فساد نداشته باشند. (48) و براى آنان كه نفس خود را از هوسها باز داشته‏اند، بهشت را مأوى قرار داده است. (49)
اولياى خدا بر افكار و انديشه‏هاى خود حاكمند نه محكوم آنها. آنان در اثر بندگى خدا چنان ولايت و سلطه‏اى بر نفس خويش دارند كه اجازه نمى‏دهند حتّى وسوسه‏اى بر قلب آنها خطور كند.
من چو مرغ اوجم، انديشه مگس
كى بود بر من مگس را دسترس
پس از آنكه انسان به نور و شناخت و آگاهى رسيد و با نمازهاىِ عارفانه و عاشقانه و آگاهانه، نفس را كنترل و روح را در جهت رضاى خدا قرار داد و بر نفس خود ولايت و سلطه پيدا كرد، بر هستى نيز سلطه مى‏يابد. دعاهاى او مستجاب مى‏شود و كارهاى خدائى مى‏كند.
معجزات انبيا همان تصرّف در هستى و تسلّط بر طبيعت است كه با اذن الهى انجام مى‏دهند.
اينكه مى‏گويند: «العبودية جوهرة كنهها الرّبوبية» بندگى خالص، گوهرى است كه از ربوبيّت سر در مى‏آورد، مراد همين سلطه بر هستى است كه از بندگى خدا حاصل مى‏شود.
در حديث آمده كه خداوند مى‏فرمايد:
انسان از طريق كارهاى مستحب و نافله گام به گام به من نزديك مى‏شود كه تا آنكه محبوب من شود و آنگاه كه به اين مقام رسيد من چشم و گوش و زبان و دست او مى‏شوم و تمام حركات او خدايى و جهت‏دار مى‏شود. به جائى مى‏رسد كه مانند حضرت ابراهيم مى‏گويد:
«إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» (50)
نماز وعبادتم ومرگ وحياتم همه و همه براى پروردگار جهانيان است. در اين حال هرگاه دعا كند مستجاب مى‏كنم واگر سؤالى كند قبول مى‏كنم. (51)

باز هم سيماى نماز
هر چه براى نماز گفته و نوشته شود حق آن ادا نمى‏شود و چگونه ممكن است عمودِ دين و پرچم اسلام و يادگار اديان و انبيا و محور قبولِ همه اعمال در چند جمله بيان شود؟
نماز، برنامه هر صبح و شام است بهنگام صبح اولين كلامِ واجب نماز و بهنگام شام آخرين واجب، نماز است. پس آغاز و انجامِ هر روزت با ياد خدا و براى خدا است.
نماز در سفر يا وطن، در زمين يا هوا، در فقر يا غنى، رمز آنست كه در هر كجا هستى و هر كه هستى مطيع او باشى نه غير او.
نماز، ايدئولوژى عملى مسلمان است كه در آن عقائد و افكار و خواسته‏ها و الگوهاى خود را بيان مى‏كند.
نماز، استحكام بخشيدن به ارزشها و جلوگيرى از فروپاشى شخصيتِ افراد و اعضاى جامعه است كه اگر مصالح ساختمان سُست باشد ساختمان فرو مى‏ريزد.
اذانِ نماز، شيپورِ توحيد است كه سپاه متفرّقِ اسلام را در يك صف و زير يك پرچم فرا مى‏خواند و آنان را پشتِ سر امامى عادل قرار مى‏دهد.
امام جماعت يكى است تا رمز اين باشد كه امام جامعه نيز بايد يكى باشد تا اداره امور متمركز باشد.
امام جماعت بايد مراعات ضعيف‏ترين مردم را بكند و اين درس است كه در تصميم‏گيرى‏هاى جامعه مراعاتِ طبقه محروم را بكنيد. پيامبر خدا بهنگام نماز صداى گريه طفلى را شنيد نماز را به سرعت تمام كرد تا اگر مادر طفل در نماز شركت كرده كودكش را آرام كند! (52)
اولين فرمان بدنبال آفرينش انسان، فرمان سجده بود كه به فرشتگان فرمود: براى آدم
سجده كنيد. (53)
اولين نقطه زمين (مكّه و كعبه) كه از زير آب بيرون آمد و خشكى شد مكان عبادت بود. (54)
اولين كار رسول خدا پس از هجرت به مدينه ساختن مسجد بود.
نماز هم انجام معروف است هم نهى از منكر. هر روز در اذان و اقامه مى‏گوييم «حىّ على الصلوة حىّ على الفلاح حىّ على خير العمل» كه همه امر به بالاترين معروف‏ها يعنى نماز است.
از سوى ديگر نماز انسان را از فساد و فحشا بازمى‏دارد: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنكَر» (55)
نماز، حركاتى است برخاسته از آگاهى و شناخت. شناختِ خداوند كه به فرمان او و براى او و اُنس با او قيام مى‏كنيم و لذا قرآن ما را از نماز در حال مستى (56) و كسالت (57) نهى كرده است تا آنچه را در نماز مى‏گوييم با توجه و آگاهى باشد.
نماز، آگاهى‏بخش است. هر هفته روزهاى جمعه نمازجمعه برپا مى‏شود و قبل از نماز دو خطبه خوانده مى‏شود. اين دو خطبه بجاى دو ركعت از نماز و به عبارتى جزئى از نماز است. خطبه‏هايى كه به فرموده امام رضاعليه السلام بايد مردم را از تمام مسائل جهان آگاه كند.
شنيدن خطبه‏ها و آنگاه نماز خواندن يعنى آگاه شدن و بعد نمازخواندن.
نماز خروج از خود و پرواز بسوى خداست و قرآن مى‏فرمايد:
«وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» (58) هركس از خانه‏اش به قصد هجرت بسوى خدا و رسولش خارج شود و سپس مرگ او را دريابد پاداشش بر خداست.
امام خمينى مى‏فرمايد: هجرت از خانه دل بسوى خدا، يكى از مصاديق آيه است، هجرت از خودپسندى و خودخواهى و خودبينى به سوى خداپرستى و خداخواهى و خدابينى بزرگ‏ترين هجرت‏هاست. (59)
نماز به منزله اسم اعظم الهى بلكه خودِ اسم اعظم است.
در نماز، عزّت ربّ و ذلّت عبد مطرح است كه اين دو مقام بس عالى است.
نماز پرچم اسلام است. «عَلَمُ الْاِسْلامِ اَلصَّلوة» (60)
همانگونه كه پرچم نشانه است، نماز نيز نشانه و علامت مسلمانى است. چنانكه پرچم مورد احترام است و اهانت به آن، اهانت به يك ملّت و كشور است، اهانت و بى‏توجهى به نماز نيز بى‏توجهى به كلّ دين است. چنانكه برپابودن پرچم نشانه حيات سياسى و نظامى و قدرت است. در برپابودن نماز نيز اين امور مطرح است.