:lol:زندگينامه محمدرضا شاه پهلوي:lol:

محمدرضا پهلوی (زادهٔ ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹ در تهران- درگذشتهٔ ۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰ در قاهره) از ۱۶ سپتامبر ۱۹۴۱ تا وقوع انقلاب ایران در ۱۱ فوریه ۱۹۷۹ پادشاه ایران بود. او با وقوع انقلاب برکنار شد و از این رو آخرین شاه نظام سلطنتی در ایران به حساب می‌آید. او صاحب عناوین «شاهنشاه» و «آریامهر» بود.







محمدرضا شاه

محمدرضا پهلوي (زادهٔ ۲۶ اكتبر ۱۹۱۹ در تهران- درگذشتهٔ ۲۷ ژوئيه ۱۹۸۰ در قاهره) از ۱۶ سپتامبر ۱۹۴۱ تا وقوع انقلاب ايران در ۱۱ فوريه ۱۹۷۹ پادشاه ايران بود. او با وقوع انقلاب بركنار شد و از اين رو آخرين شاه نظام سلطنتي در ايران به حساب مي‌آيد. او صاحب عناوين «شاهنشاه» و «آريامهر» بود.



آغاز زندگي و دورهٔ كودكي

او در روز ۱ صفر ۱۳۳۸ (۲ عقرب ۱۲۹۸/‏۲۶ اكتبر ۱۹۱۹) در تهران به دنيا آمد. پدر او «رضاخان ميرپنج سوادكوهي» (بعدها رضاشاه پهلوي) و مادرش تاج‌الملوك آيرملو (بعدها «ملكهٔ مادر») بود.



جواني و وليعهدي

پس از به سلطنت رسيدن پدرش به مقام وليعهدي رسيد. تحصيل را در مدرسه نظام آغاز كرد و از كودكي زبان فرانسه را نزد پرستار فرانسوي‌اش آموخت. در دوازده سالگي او را براي ادامه تحصيل به مدرسه شبانه‌روزي «لو روزه» (Le Rosey) نزديك شهر لوزان در سوئيس فرستادند. در ۱۷ سالگي به ايران بازگشت و در دانشكده افسري تحصيل را ادامه داد. در سال ۱۳۱۸ با فوزيه خواهر ملك فاروق پادشاه مصر ازدواج كرد. حاصل اين پيوند دختري به نام شهناز بود.



سال‌هاي آغاز سلطنت

در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ايران توسط نيروهاي شوروي و بريتانيا، رضاشاه پهلوي از سلطنت بركنار و به جزيره موريس وسپس به افريقاي جنوبي تبعيد شد. بريتانيا ابتدا قصد داشت پسر محمدحسن ميرزا نوه احمدشاه قاجار را كه در انگلستان زندگي مي‌كرد و افسر نيروي دريائي پادشاهي بريتانيا بود جانشين رضاشاه كند ولي وقتي معلوم شد كه او فارسي نمي‌داند بالاخره با توافق شوروي محمدرضا پهلوي را به جاي پدرش به سلطنت برگزيدند. محمدعلي فروغي، آخرين نخست‌وزير رضا شاه، نخستين نخست‌وزير محمدرضاشاه شد و نقش مهمي در انتقال سلطنت به او بر عهده داشت. در بهمن ۱۳۲۰ پيمان سه‌جانبه بين ايران، بريتانيا و شوروي امضا شد كه در آن، از جمله، خروج متفقين بعد از پايان جنگ پيش‌بيني شده بود.



بعد از فروغي علي سهيلي نخست‌وزير شد و پس از او احمد قوام (قوام‌السلطنه) به اين مقام رسيد. محمدرضاشاه و دربار او موافقتي با قوام نداشتند و سعي در بركناري او كردند. رويداد ۱۷ آذر ۱۳۲۱ به تحريك دربار و عليه نخست‌وزيري قوام ترتيب داده شد كه طي آن عده‌اي در جلوي مجلس براي اعتراض به وضع نان جمع شدند و سپس به مدت دو روز مغازه‌ها را غارت كردند و به خانه قوام حمله كردند. محمدرضاشاه در اين روزها از نداشتن اختيار شكايت داشت و سعي زيادي در تقويت ارتش و حفظ نفوذ خود بر آن مي‌كرد. در اين دوران شاه از طريق ستاد ارتش امور ارتش را زير نفوذ داشت و وزير جنگ با نظر شاه انتخاب مي‌شد.



بعد از قوام دوباره سهيلي نخست‌وزير شد. در همين دوران حزب توده كه با استفاده از آزادي نسبي بعد از ديكتاتوري رضا شاه تشكيل شده بود به نيروي موثري در صحنه سياسي ايران تبديل مي‌شد. پيروزي‌هاي ارتش سرخ شوروي در برابر آلمان و به‌خصوص پيروزي در نبرد استالينگراد محبوبيت حزب را در ايران افزايش داده بود.



در اسفند ۱۳۲۲ مجلس چهاردهم كه تازه تشكيل شده بود به محمد ساعد (ساعدالوزاره) رأي تمايل داد و او نخست‌وزير شد. در دوره او بود كه درخواست امتياز نفت شمال ايران از سوي شوروي مطرح شد. رد اين در خواست از طرف دولت ساعد با مخالفت شديد حزب توده روبرو شد و در عين حال توجه مردم ايران را به مسئله نفت به دنبال داشت و دوره‌اي را آغاز كرد كه به نهضت ملي شدن نفت ايران معروف است.



با استعفاي ساعد مرتضي‌قلي بيات (سهام‌السلطان) نخست‌وزير شد. در دوره نخست‌وزيري او بود كه دكتر مصدق طرحي به مجلس داد كه مذاكره درباره نفت را تا پايان اشغال ايران براي دولت ممنوع مي‌كرد. بيات پس از مدتي با راي عدم اعتماد مجلس كنار رفت و در ارديبهشت ۱۳۲۴ ابراهيم حكيمي (حكيم‌الملك) نخست‌وزير شد ولي به سرعت جاي خود را به محسن صدر (صدرالاشراف) داد.



در دوره نخست‌وزيري صدر جنگ جهاني دوم به‌پايان رسيد و نيروهاي بريتانيا و امريكا طبق مفاد پيمان سه‌جانبه ايران را ترك كردند. اما نيروهاي شوروي همچنان در ايران باقي ماندند. در شهريور ۱۳۲۴ فرقه دموكرات آذربايجان خواستار خودمختاري آذربايجان شد.



پس از صدر دوباره ابراهيم حكيمي چند ماهي نخست‌وزير شد. در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ دولت ملي آذربايجان رسما در تبريز اعلام موجوديت كرد و پيشه‌وري خود را نخست‌وزير اين دولت اعلام كرد.



پس از حكيمي دوباره احمد قوام نخست‌وزير شد و بلافاصله براي مذاكره در مورد مسئله آذزبايجان به مسكو رفت. قوام با وعده‌هايي كه در مورد نفت شمال به شوروي داد موافقت آنان را با تخليه ايران به دست آورد. در عين حال او چهار نفر از سران حزب توده را در كابينه خود جا داد. تصميم دولت قوام به اعزام نيرو به آذربايجان هم‌زمان با توصيه شوروي به فرقه دموكرات به عقب‌نشيني منجر به نابودي «دولت ملي آذربايجان» و فرار رهبران آن به شوروي شد. شاه با همكاري سران ارتش و به‌ويژه رزم‌آرا در اين جريانات خودي نشان داد و بر توانايي‌هاي ارتش تاكيد كرد.



در آستانه انتخابات دوره پانزدهم دكتر مصدق و عده‌اي از هم‌فكرانش براي درخواست آزادي انتخابات در دربار متحصن شدند. شاه در خرداد ۱۳۲۶ سفري به آذربايجان كرد و طي آن خود را به‌عنوان نجات دهنده آذربايجان معرفي كرد. در اين دوره شاه سعي داشت كه با افزايش اختيارات خود و ارتش، قوام را بركنار كند. بالاخره مجلس به قوام رأي اعتماد نداد و دوره نخست‌وزيري او به پايان رسيد.



پس از قوام باز هم حكيمي مدتي نخست‌وزير شد و پس از بيست و سه هفته جاي خود را به عبدالحسين هژير داد كه از حمايت شاه و دربار، به ويژه شاهدخت اشرف پهلوي برخوردار بود. شاه در اين زمان سفري به اروپا كرد و در انگليس مذاكراتي براي دريافت كمك‌هاي نظامي با مقامات انگليس داشت. شاه همچنان بر تقويت ارتش و افزايش اختيارات مقام سلطنت پا مي‌فشرد و خواستار تغيير قانون اساسي شده بود.



در سال ۱۳۲۷ شاه رسما از همسر اول خود فوزيه جدا شد.



پس از هژير ساعد نخست‌وزير شد. در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران به شاه تيراندازي شد ولي او با آن‌كه زخمي شد جان به‌در برد. پس از آن حزب توده غيرقانوني اعلام شد و عده‌اي دستگير شدند و آيت‌الله كاشاني تبعيد شد و جو براي تأمين نظر شاه در افزايش اختيارات مساعد شد. دولت انتخابات مجلس موسسان را در شرايط حكومت نظامي برگزار كرد. مجلس موسسان با تغيير اصل ۴۸ قانون اساسي اختيار انحلال مجلسين را به شاه تفويض كرد.



در اين دوره مذاكراتي بين نويل گس، از مقامات شركت نفت ايران و انگليس، و عباسقلي گلشائيان، وزير دارائي دولت ساعد انجام شد و حاصل آن قراردادي بود كه به قرارداد الحاقي گس-گلشائيان معروف شد. طبق اين قرارداد، حق امتياز ايران از نفت جنوب افزايش مي‌يافت ولي در عين حال قرارداد اصلي يعني قرارداد ۱۹۳۳ تغييري نمي‌كرد بلكه برپايه قانوني استواري قرار مي‌گرفت.



دكتر مصدق اگرچه در دوره پانزدهم در مجلس حضور نداشت ولي به‌كمك نمايندگاني از جبهه ملي مثل حسين مكي، مظفر بقائي و ابوالحسن حائري‌زاده توانست از تصويب آن جلوگيري كند و عمر مجلس پانزدهم به‌پايان رسيد. شاه در اين دوره به مقامات بريتانيا اطمينان مي‌داد كه اگر با اصلاحات او و افزايش اختياراتش موافقت كنند قرارداد الحاقي نيز به تصويب خواهد رسيد. او بر اعمال نفوذ دربار و ارتش براي جلوگيري از انتخاب نمايندگان مخالف قرارداد در مجلس شانزدهم حساب مي‌كرد.



با شروع انتخابات و روشن شدن اعمال نفوذهاي وسيع در جريان آن، دكتر مصدق با عده‌اي از هم‌فكرانش در اعتراض به وضع انتخابات در دربار متحصن شدند. شاه با اكراه آنان را در كاخ پذيرفت ولي اعتراض آنان به انتخابات را قبول نكرد. دكتر مصدق و همراهانش در اين تحصن جبهه ملي ايران را پايه گذاشتند كه در سال‌هاي بعد نقش موثري در صحنه سياسي ايران داشت. دكتر مصدق و چند تن ديگر از جبهه ملي در انتخابات مجلس شانزدهم (پس از ابطال صندوق‌هاي تهران و رأي‌گيري مجدد) به مجلس راه يافتند.



در همين دوره عبدالحسين هژير كه پس از نخست‌وزيري مدتي عملا و بعد رسما وزير دربار بود به دست فدائيان اسلام كشته شد و اين ضربه‌اي به دربار و شاه بود. مجلس شانزدهم پس از انعقاد به ساعد (كه شاه دوباره بدون راي تمايل مجلس او را منصوب كرده بود) راي اعتماد نداد و دوران نخست‌وزيري او به‌پايان رسيد، بدون اين‌كه بتواند قرارداد الحاقي را كه دربار و دولت بريتانيا به تصويب آن نظر داشتند به تصويب برساند.



پس از ساعد، علي منصور با حمايت روشن سفارت و شخص سفير بريتانيا يعني لوروژتل، نخست‌وزير شد. انگليسي‌ها او را قادر به قبولاندن قرارداد الحاقي به مجلس مي‌دانستند. منصور نيز بدون راي تمايل به نخست‌وزيري رسيد و شاه به اين ترتيب مي‌خواست بر اختيارات خود تاكيد كند.



در ۴ خرداد ۱۳۲۹ دكتر مصدق در نطقي مجلس موسسان را غيرقانوني خواند و به شاه نصيحت كرد كه از اقدامات خلاف قانون اساسي دوري كند. وي همچنين از دخالت‌هاي دربار و اشرف پهلوي و رئيس ستاد ارتش در امور سياسي كشور انتقاد كرد. او همچنين طرحي را براي تصويب پيشنهاد كرد كه تصميمات مجلس موسسان بي‌اعتبار شوند ولي اين طرح تصويب نشد. احمد قوام نيز با انتشار نامه سرگشاده‌اي به‌شدت از شاه و تمايل او به كسب اختيارات بيشتر انتقاد كرد. حكيمي كه اينك وزير دربار بود نامه تندي در پاسخ به قوام فرستاد. در واقع دخالت‌هاي شاه و دربار در امور سياسي ايران و نيز فساد دربار (اعم از مالي و غيره) در جامعه آنان را منفور ساخته بود و برخي سياستمداران از اين موضوع براي كسب وجهه استفاده مي‌كردند. شاه به‌ويژه در اين دوره از جبهه ملي بيمناك بود و براساس اسناد وزارت خارجه انگلستان بارها به شپرد سفير جديد بريتانيا از جبهه بدگويي مي‌كرد. در يك مورد گفته بود كه او جبهه ملي را از حزب توده خطرناك‌تر مي‌داند.



منصور براي جلب نمايندگان به خواسته‌هاي جبهه ملي با نظر مساعد برخورد مي‌كرد. همچنين او آيت‌الله كاشاني را كه پس از ترور شاه به لبنان تبعيد شده بود به ايران دعوت كرد. بالاخره منصور قرارداد الحاقي را به مجلس تقديم كرد ولي نظري در موافقت با آن ابراز نكرد و خواست كه مجلس قرارداد را بررسي كند. بريتانيا كه ترديد منصور در دفاع از قرارداد را ديد با نظر مثبت به نخست‌وزيري سرلشكر رزم‌آرا تمايل نشان داد. منصور در ۵ تير ۱۳۲۹، به شرط اعزام به رم در سمت سفير ايران در ايتاليا، استعفا كرد.



در سال ۱۳۲۹ شاه با همسر دوم خود ثريا اسفندياري ازدواج كرد.



رزم‌آرا كه در ارتش به‌خاطر سخت‌كوشي و مديريت خود صاحب نامي بود وارد سياست شده بود و با ايجاد پيوند با محافل سياسي به ويژه اشرف پهلوي اميدوار به نخست‌وزيري بود. شاه و بريتانيا نيز مي‌خواستند كه فرد مؤثري كه از اقدامات مختلف نترسد نخست‌وزير شود و كار قرارداد الحاقي را تمام كند.



بار ديگر شاه بدون راي تمايل مجلس نخست‌وزير جديد، يعني رزم‌آرا را منصوب كرد. دكتر مصدق و جبهه ملي به‌شدت با او مخالفت كردند ولي او توانست راي اعتماد از مجلس را به دست آورد. رزم‌آرا زير فشار بريتانيا از مجلس خواستار تصويب قرارداد الحاقي شد ولي مخالفت مصدق و جبهه ملي بجاي اين كار منجر به مطرح شدن پيشنهاد ملي شدن نفت در سراسر ايران شد. موضوع منحل كردن مجلس به دست شاه براي باز كردن دست رزم‌آرا نيز در ميان طرفداران بريتانيا مطرح بود ولي شاه كه ديگر از قدرت گرفتن رزم‌آرا و احتمال سرنگوني خود به دست او بيم‌ناك شده بود به مخالفان او پيوست. رزم‌آرا كه از تصويب قرارداد الحاقي مايوس شده بود بدون اين‌كه اعلام كند مي‌خواست با پشتيباني ظاهري از انديشه ملي شدن نفت قرارداد جديدي را پيشنهاد كند كه عملا حق امتياز ايران را به ۵۰ درصد مي‌رساند. ولي مقامات شركت نفت ايران و انگليس به شدت با اين فكر مخالفت كردند. رزم‌آرا در ۱۳ اسفند ۱۳۲۹ ظاهراً به دست يكي از اعضاي فدائيان اسلام كشته شد، اگر چه هنوز روشن نيست كه چه كساني واقعا در كشتن او دست داشتند.



پس از كشته شدن رزم‌آرا، شاه باز هم بدون كسب رأي تمايل مجلس، حسن علا را به نخست‌وزيري برگزيد. علا پس از چند روز ناگهان استعفا كرد و شاه آماده بود تا سيد ضياءالدين طباطبائي را به نخست‌وزيري برگمارد. گفته مي‌شد كه شاه با انحلال مجلس و سيد ضياء با دستگيري مخالفان جلوي روند ملي شدن نفت را خواهند گرفت. در جلسه‌اي در مجلس شوراي‌ملي، جمال امامي به مصدق پيشنهاد نخست‌وزيري كرد، با اين فكر كه او قبول نخواهد كرد و سپس سيد ضياء نخست‌وزير خواهد شد. در واقع سيد ضياء هم‌زمان با اين جلسه نزد شاه بود و منتظر بود تا با رأي تمايل مجلس نخست‌وزير شود. ولي دكتر مصدق نخست‌وزيري را قبول كرد و نقشه‌هاي شاه و انگليسي‌ها و سيد ضياء و ديگران عملي نشد.



قدرت شاه در دوره نخست‌وزيري مصدق روزبه‌روز كمتر مي‌شد و تمام كوشش‌هاي او و دربار با اقدامات متقابل مصدق خنثي مي‌شد. به خاطر محبوبيت مصدق و امر ملي شدن نفت، شاه نيز در ظاهر از او پشتيباني مي‌كرد ولي عملا در بركناري او مي‌كوشيد. در رويداد ۳۰ تير ۱۳۳۱ ارتش به طرفداران مصدق و كمونيستهاي افراطي تيراندازي كرد و عده‌اي كشته شدند.



كودتاي ۲۸ مرداد

مقالهٔ اصلي: كودتاي ۲۸ مرداد



در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳) سازمان‌هاي جاسوسي بريتانيا و ايالات متحده امريكا با كودتا، دكتر مصدق را بركنار كرده و محمدرضا شاه پهلوي را كه پس از شكست كودتاي ۲۵ مرداد به رم رفته بود بازگرداندند و به قدرت رساندند.



پس از كودتا

پس از كودتاي ۲۸ مرداد شاه به امريكا نزديك‌تر شد. دولت آيزنهاور نيز با ارسال كمك‌هاي مالي و نظامي حكومت او را تقويت كرد. در شرايط سركوب و خفقان پس از ۲۸ مرداد، مذاكرات مربوط به قرارداد نفت بين ايران و نمايندگان شركت‌هاي بزرگ نفتي جهان آغاز شد و بالاخره قرارداد كنسرسيوم تصويب شد. در اين قرارداد كه به قرارداد اميني-پيج نيز معروف شده‌است برخلاف قانون ملي شدن نفت ايران باز هم اكتشاف و استخراج و فروش نفت به دست شركت‌هاي خارجي سپرده شد و ايران به دريافت حق امتياز (با نام مبهم «پرداخت اعلام شده») اكتفا كرد.



در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، در آستانهٔ سفر ريچارد نيكسون، معاون آيزنهاور به تهران، تظاهراتي در دانشگاه تهران در اعتراض به قرارداد كنسرسيوم و سفر نيكسون رخ داد و در آن سه نفر از دانشجويان كشته شدند. شاه كه از قدرت گرفتن زاهدي بيمناك بود، بالاخره او را كنار گذاشت و حسين علا را به نخست‌وزيري منصوب كرد. كسي كه به رغم گرايش آشكار به سياست‌هاي انگلستان، چندي در همراهي با قوام به امريكا نزديك شده بود. علا به سبب نرمش در موضعگيري‌ها، براي چنين روزي مناسب مي‌نمود.



پس از انعقاد قرارداد كنسرسيوم در سال ۱۳۳۳ و بركناري دولت كودتا، دوباره دربار رونق گرفت و شاه كه گمان مي‌كرد تنها راه غلبه بر مشكلات داخلي و بحران‌هاي منطقه‌اي نظامي‌گري است و اقتصاد نفتي ايران را معطوف به گسترش و توسعه تشكيلات نظامي و خريد تسليحات كرد. حسين علاء كه آخرين حلقه از رجال قاجار محسوب مي‌شد براي چنين روزي برگزيده شده بود.



در آن سال‌ها بيش از آنكه امريكا از نفوذ شوروي در خاورميانه نگران بوده باشد، جمال عبدالناصر زبان مشترك اعراب، انگلستان را به وحشت انداخته بود. براي پيشگيري از نفوذ و گسترش نهضت مصر، ايران مي‌بايست در رأس پيمان نظامي باشد؛ «پيمان بغداد» (كه بعدها با خروج بغداد از آن به «پيمان سنتو» شهرت يافت). كشورهاي ايران، عراق، تركيه و پاكستان زير نظر انگلستان اعضاي پيمان بغداد بودند.



پس از علا، دكتر منوچهر اقبال به نخست‌وزيري رسيد. او كه هميشه از نزديكان دربار بود و اغلب خود را «چاكر اعليحضرت» مي‌خواند به تقويت دربار و افزايش قدرت شاه و زير پا گذاشتن آنچه از سنت‌هاي مشروطيت باقي مانده بود كمك كرد. در اين دوره شاه به قدرت كامل سياسي در ايران دست يافت و تمام مخالفان خود را ساكت يا سركوب كرد. تأسيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور معروف به «ساواك» با كمك امريكا و اسرائيل نقش مهمي در سركوب‌ها و نيز گسترش نارضايتي داشت. دوباره انتخابات، همچون دوره رضاشاه، بر اساس فهرست تائيدشده توسط شاه انجام گرفت.



در عين حال شاه به مدرنيزه كردن ايران پرداخت و مراكز علمي و فرهنگي كشور را گسترش داد. انجام اصلاحات سياسي و اجتماعي از جمله تصويب قانون اصلاحات ارضي و اعطاي حق راي به زنان از مهم‌ترين فعاليت‌هاي حكومت وي بود.



انقلاب سفيد

محمد رضا شاه پهلوي در ژانويه سال ۱۹۶۲ به انجام اصلاحاتي پرداخت كه بعدها به طور رسمي «انقلاب سفيد» يا «انقلاب شاه و مردم» نام گرفت. روشنفكران و بخشي از روحانيت شيعه كه با شيوه حكومت شاه مخالف بودند به مبارزه جدي با او برخاستند.



انقلاب و ترك ايران

آيت‌الله خميني روحاني شيعه مشكلات زيادي را براي دولت امريكا و حكومت شاه به وجود آورد. خميني مردم را به قيام فراخواند. شاه براي حفظ امنيت در كشور به اقداماتي دست زد كه حكومت را دچار خطر كرد. به دستور شاه، خميني از عراق به پاريس تبعيد شد. درگيري حكومت شاهنشاهي با مردم به اوج خود رسيد. سرانجام انقلاب مردم به رهبر خميني او را به ترك ايران وادار كرد.



پايان زندگي

شاه كه خواهان حمله ارتش به تظاهر كنندگان نبود به ظاهر براي درمان پزشكي به ايالات متحده امريكا رفت. واكنش گروه «دانشجويان خط امام» تصرف سفارت‌ امريكا بود. آنها بسياري از كارمندان امريكايي را به گروگان گرفتند. بعد از تاييد اين كار توسط خميني، دولت ايران اعلام كرد كه تا زماني كه امريكا، شاه را براي محاكمه تسليم نكند گروگان‌ها آزاد نخواهند شد.



شاه پس از خروج از بيمارستان ابتدا به پاناما و مكزيك سپس از آن جا به مصر رفت. او در سن ۶۱ سالگي در ۵ مرداد ۱۳۵۹ (۲۷ ژوئيه ۱۹۸۰) در اثر بيماري سرطان غدد لنفاوي در مصر درگذشت. پيكر وي همينك در مسجد الرفاعي مصر و به طور موقت دفن شده‌است. گفتني است كه همه ساله مراسم يادبودي توسط دوستداران او در مسجد الرفاعي مصر برگذار مي‌شود كه در آن اعضا خاندان سلطنتي ايران نيز شركت مي‌كنند.