بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 از مجموع 5

موضوع: یکی از فانتزیام اینه که ….

  1. #1
    • 11,406
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل تحصیل
    pnu
    شغل , تخصص
    مربی
    رشته تحصیلی
    مدیریت بازرگانی
    راه های ارتباطی

    filish یکی از فانتزیام اینه که ….

    یکی از فانتزیام اینه که یه روز که دارم تو خیابون راه میرم یهو ببینم یه دزد اسلحه شو گذاشته رو شقیقه یه خانوم سانتی مانتال و میخواد کیفشو خالی کنه ، منم سریع بپرم بینشونو و درحالیکه دارم تفنگو ازش میگیرم باهاش درگیر شم و درحین درگیری یهو صدای شلیک شنیده شه و چند ثانیه هر دومون چشم تو چشم به هم نگاه کنیم و یهو دزده بخوره زمین و در حالیکه از شیکمش داره خون فواره میزنه من بگم : نهههههههه من نمیخواستم اینطوری شه … در همین حین پلیس از راه برسه و منو دستگیر کنه ! (شش ماه بعد) تو دادگاه در حالیکه من دارم بی گناهیمو ثابت میکنم قاضی من رو مقصر بدونه و به قصاص محکوم کنه بعد در حالیکه من نا امید شدم یه نگاه به خانواده ام میندازم میبینم همه شون دارن گریه میکنن و یه نگاه به خانواده مقتول میکنم میبینم خون جلو چشاشونو گرفته سریع اونورو نیگا میکنم … بعد برمیگردم سپیده رو نگاه میکنم میبینم یه سر تکون میده به معنی خاک تو سرت ، عآخه به تو چه ربطی داشت نخود هر آش ؟؟؟ (بقیه شو یادم نمیاد عاخه شوکه شده بودم) خلاصه روز اعدام فرا میرسه و منو میبرن برای اعدام ؛ بعد وقتی میخوان حکم رو اجرا کنن قاضی بهم میگه آخرین خواسته ات چیه ؟ منم میگم آخرین خواسته ام اینه که اعدامم نکنین ، بعد قاضی با همکاراش یه مشورت میکنه و با آخرین خواسته ام موافقت میکنه … بعد منم میرم تو افق سحرگاهی محو میشم !
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که یه BMW بخرم بعد آرمشو بِکَنم آرم پرایدو بچسبونم …
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که یه روز که دارم با یه پالتوی مشکی و بلند از تو خیابون رد میشم ببینم یه نفرو میخواد ماشین زیر بگیره ، بپرم پرتش کنم اون ورو نجاتش بدم ، بعد طرف که بلند میشه ببینه دارم قدم زنان دور میشم ، داد بزنه بگه ببخشید شما ؟؟؟ منم یه لحظه وایسمو بدونه اینکه برگردم سرمو یکم بچرخونمو یه لبخند بزنمو بگم “یه رهگذر” بعد همون موقع تو افق محو بشم …
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که برم خواستگاری پدر عروس ازم بپرسه خوب آقا دوماد عزیز ، خونه ، ماشین ، کار ، پول چیا دارن ؟ بعد منم قاطی کنم کلید هاچ بک رو پرت کنم تو صورتش بگم من اومدم خواستگاری ، نیومدم خرید و فروش ! پدره هم سویچ پرایدمو ببینه و یه برق خاصی تو چشاش بیاد بعدشم بیوفته به پام که بیا دخدرمو بگیرو همش مال‌ خودت و اینا … منم بی توجه پراید ۲۰ میلیونیم رو بیخیال شم و توی افق محو شم … یه همچین آدم دست و دل بازی هستم من …
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که دکترای حسابداری داشته باشم بعد یه روز صبح که دارم میرم بیرون در پارکینگو که باز میکنم که برم بیرون همزمان دختر همسایمون با ماشین بخواد بیاد داخل … بعد ماشینامون شاخ به شاخ بشن و از تو ماشین به هم خیره بشیم بعد عاشق بشیم بعد همون موقع همینجوری الکی به ضرب گلوله کلت کمری کالیبر ۵۰ کشته بشم و دختره پیاده بشه بیاد بغلم کنه بگه عزیزم تنهام نذار … منم در حالی که دارم جون میدم به افق خیره بشم بعد تموم کنم ! سوال شده که چرا دکترای حسابداری داشته باشم ؟ به نکته خوبی اشاره کردید ولی ۱۰۰بار گفتم تو مسائلی که به شما مربوط نیست دخالت نکنین !!! روحمم که رفت همون جای همیشگی تو افق …
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی فانتزی های فرهنگیم اینه که دوست دارم یه فیلم بسازم که توش کاپیتان با صدایى آروم و به غایت مودبانه به ملواناش میگه لطفا لنگرها رو بکشید !
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که اگه این ترم مشروط شدم و بابام گفت چرا ؟ دستشو میگیرم می برم دانشگاه ردیف آخر میشینیم. بعد کلیپسای شصت سانتی این دخترارو نشونش میدم میگم چیزی رو تخته می بینی ؟ تو بودی مشروط نمیشدی ؟ از خدا بترس ! بعد یه سیگار روشن میکنم با بغض و مظلومانه میرم سمت غروب آفتاب و تو افق ناپدید میشم !
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که ﭘﯿﺮ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ﯾﻪ ﻋﺼﺎ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮎ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﺍﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﮕﻢ ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ یه ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺳﻮﺋﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ ! بعد رو کنم سمت افق و توی برگای سنگفرش پارک محو بشم !
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺍﺯ ﺍﻓﻖ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺸﻢ ، ﻣﺤﻮ ﺧﺰ ﺷﺪ رفت !
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که سر میز شام وختی که همه دارن غذا میخورن من هی با غذام بازی کنم بعد بابام خَعلی باکلاس بهم بگه آ قربونش برم چرا غذاتو نمیخوری ؟ بعد من با یه لبخند ملیح بگم مرسی پدر میل ندارم … ولی لامصب یا همیشه مِث گاو میخورم یا بابام یه خورده سنگین برخورد میکنه و کلمات رکیک استفاده میکنه که چون اینجا خونواده نشسته از گفتنش معذورم …
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که تو مِه پنهان شم بعد فانتزیایی که میان تو مِه محو بشن رو با دمپایی ابری خیس اونقد بزنم که صدا سگ دربیارن تو مه !!!
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که با مخاطب خاصم تو خیابون راه برم بعد یه پسره بیاد تیکه بندازه منم عین این فیلما وایسم یواش برگردم و بگم : “هی پسر … چیزی گفتی ؟” پسره هم با پررویی بگه آره و بعد با هم گلاویز بشیم و خیلی سنگین همدیگه رو بزنیم و مخاطب خاصم هی جیغ و داد و گریه. ملت دورمون اصن خیلی خفن ، بعد که پسر رو زدم با لباس خاکی برمیگردم یه لبخند نرم میزنم و میرم سمت مخاطبم. نزدیکش که میشم صدای گلوله میاد و من میوفتم رو زانوهام … نگو پسره اسلحه داشته و با سر و صورت خونی نفسای آخرو میزنه و میمیره … مخاطب خاصمم منو بغل میکنه و فریاد زنان میگه:”نــــــــــــــــــ ــــه” منم میگم : “دیدار به قیامت عزیزم” و میوفتم و جان به جان آفرین تسلیم میکنم … خداییش حقمو خوردن ، من لایق اسکارم ، اصغر خدا ازت نگذره …
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه مامور شهرداری بشم و یه کیف پر از پول پیدا کنم برم تو افق همشو خرج کنم ؛ همش که نباید فانتزی آموزنده باشه !!!
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که تو محلمون ۱۰تا پسر غریبه به دختر همسایمون تیکه بندازن و من غیرتی بشم کله کنم برم براشون ۱۰تاشونو لت و پار کنم و بعد بهشون بگم “خودتون خواستین من دعوا نداشتم” ، بعد دختر همسایه این صحنه رو ببینه کف و تف قاطی کنه تا میخواد بیاد سمتم که ازم قدردانی کنه یهو مادرش با چادر گُل گُلی از خونه بیاد بیرون و ببینه ۱۰نفر پاره پوره رو زمین دارن خاک میخورن ، متوجه جریان میشه و با یه حالت بغض آلود بیاد سمتم بگه داماد من … من : بله مادر ؟ بگه : من همیشه آرزو داشتم همچین پسر رخشی داشتم ! من : ولی مادرم تو همیشه به چشم یه پسر بد منو نگاه میکردی ، تو همیشه یه کاری میکردی که آمارم پیش بقیه همسایه ها خراب باشه ، تو به من تهمت میزدی (با صدای آلن دلون) در همین حین یهو صدای کف زدن به گوشم میرسه ، برگردم ببینم ۲۴۹ نفر دارن برام کف میزنن به خاطر جان فدایی و دیالوگ زیبام ، بعد یهو ببینم یه افق داره از سمت راستم میاد ، دوست داشتم بیشتر دیالوگ بگم که همسایه ها بیشتر کف بزنن ولی مجبور شدم تا افق نرفته توش محو بشم ….
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که سوار اتوبوس باشم یکی با عجله سوار بشه و کارتش شارژ نداشته باشه بعد هی دنبال یکی باشه که براش کارت بزنه و بعد برسه به من ، منم دستمو بکنم تو جیبمو کارتمو در بیارم بدم بهش که کارت بکشه ، بعد من همون موقع ایستگاه پیاده شمو کارتمم ازش پس نگیرم و اون داد بزنه حداقل اسمتو بگو ؟؟؟ منم محل ندمو تو عمود محو شم ! (افق دیگه جا نداره)
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    هزار بار گفتم همه با هم نرین تو افق فانتزیا قاطی میشه کصافطا …
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    یکی از فانتزیام اینه که با یه دختر فقیر دوست بشم بعد دو سه ماه که فهمید عاشقشم بگه که دختر بزرگترین تاجر ایرانه و داشته عشق منو امتحان میکرده ! بعد منم ناراحت شم باهاش کات کنم …
    •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.•
    ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ : عههه ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﯿﯿﻢ ﮐﻮﻭﻭﻭﻭ ؟ ﺁﻗﺎ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﯿﻢ ﻧﯿﺴﺖ … ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﻤﻮ ﺩﺯﺩﯾﺪﻥ ، مردم کمک ! •.•.•.•.•.•.•.• یکی‌ از فانتزیام اینه که •.•.•.•.•.•.•.•.


  2. #2
    • 11,406
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل تحصیل
    pnu
    شغل , تخصص
    مربی
    رشته تحصیلی
    مدیریت بازرگانی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    یکی از فانتزیام اینه که...
    یکی از فانتزیام اینه که
    یه سیمکارت بخرم واسه اولین بار اس ام اس بدم به برنامه ی ۹۰ بعدش برنده شم ! :|
    هر چقدرم بهم زنگیدن جواب ندم و کسی متوجه نشه که من کی بودم . . .
    بعدش آروم آروم برم تو افق محو شم
    یکی از فانتزی هام اینه که بروسلی الان زنده بود میرفتم میزدم تو گوشش !
    ببینم اخلاق ورزشکاری داره یا نه !
    مطمئنم بعدش تو افق محوم میکرد :|
    یکی از فانتزیام اینه که صدای کلاغ دربیارم :|
    بعد که همه مسخره ام کردن و بهم خندیدن ، یهو ناراحت بشم ، پرواز کنم برم
    یکی از فانتزیامم اینه بفهمم چجوری این بادوما لا به لای تخمه ژاپنی استتار میکنن عوضیا
    یکی از فانتزیام اینه که یه قنادی بزنم توش قند بفروشم !
    یه عطاری بزنم توش عطر بفروشم !
    یه قهوه خونه بزنم توش قهوه بفروشم !
    والا با این تحریماشون
    یکی از فانتزیام اینه که یکی از شلوارهای قدیمیمو برای شستن ببرم توی حموم بعد همینجور که دارم جیباشو چک میکنم که چیزی توش نباشه بصورت ناباورانه ای از قسمت فوقانی جیب پشت شلوار یه مغز پسته از قدیم ( دوره کیلویی ۱۰۰۰۰ تومان ) بیافته و غلتان غلتان روی زمین و در حال حرکت بگیرم و بردارمش و قبل اینکه کسی بخواد منو بعنوان محتکر لو بده مثل یه حبه بندازمش بالا و همینجور مِلَچ مُلوچ کنان در افق محو بشم
    امریکایی ها توفکر اینن که برن مریخ،
    ما ایرانیا نهایت فکرمون اینه که تو فانتزیامون بریم تو افق محو بشیم
    به سلامتی ما ایرانیا !
    یکی از فانتزیام اینه که اون دسته ای که تیریپ خفن روشنفکری برمیدارن و میگن باید به هر عقیده ای احترام گذاشت رو بندازم وسط یه قبیله تو اعماق جنگل آمازون که اعتقاد دارن غریبه هارو باید خورد !
    تا نسلشون برای همیشه محو بشه . ببینم همچنان نظرشون همونه !:|
    یکی از فانتزیام اینه که بعد ها پسرم بهم بگه بابا ۵۰ هزار تومان بهم پول میدی ! :|
    منم بگم چی ۴۰ هزار تومان ؟
    ۳۰ هزار تومان می خوای چی کارش کنی عاخه ؟
    بچه های مردم روزی ۲۰ هزار تومان می گیرن با همون ۱۰ هزار تومن کنار میان ، اونوقت تو ۵ هزار تومان از من می خوای ؟
    بابای من ۴ هزار تومان به من نمی داد که من بخوام ۳ هزار تومان به تو بدم !
    بیا حالا این دو هزار تومان تومن رو بگیر !
    بعد پسرم نگاه کنه ببینه بهش هزاری دادم !
    بره همون افق خونه مجردی رفیقاش ! والا
    یکی از فانتزی هام اینه که
    یه دفعه یه فانتزی بنویسم بعد یکی از کارگردان های هالیود ( بر حسب اتفاق پارسی هم بدونه ) بیاد و بگه من از این فانتزی شما خیلی خوشم اومده میخوام اونو یه فیلم کنم و این داستان شما رو ۲ میلیون دلار خریدارم !
    منم با غرور کامل قبول کنم و اونم ۲ میلیون دلار رو بده به من و فیلمش فروش بالای کنه بعدش همه ی کارگردان های دیگه هم برای داستان فیلم هاشون بیان سراغ من ولی دیگه حیف دیرر شده چون من با اون دو میلیون دلار یه پراید ، ۳۰ کیلو پسته ، یه گوشی از اونایی که راحت از جیب در میاد و یه بلیط به افق خریدم و رفتم تو ویلای افقم زندگی میکنم و جواب هیچ کسم نمیدم ، حتی شما دوست عزیز
    یکی از فانتزیام اینه که یه شب خونه نرم !
    بعد فرداش بابام پرسید کجا بودی ؟
    بگم پیش یکی از دوستام !
    مامانم به ۱۰ تا از دوستام زنگ بزنه و ۸ تاشون بگن این جا بوده !
    دوتاشونم بگن هنوز اینجاس ! :|
    بابام = :|
    بعد بگم اونجارو نیگا بابا !
    تا حواسش پرت شدن برم تو افق محو شم
    یکی از فانتزیام اینه شب عروسیم توی مراسم عروسی یه دفعه پاشم میکروفن رو از خواننده بگیرم شروع کنم به خوندن !
    عروس و نیگاه کن چشای آبی شو ، اون مال من شد به پسر عالی شد
    بعد عروس از خجالت بره تو افق محو شه ، منم برم هر چی بگردم پیداش نکنم :(
    بعد از خدا تشکر کنم که دوباره بهم یه فرصت دیگه داد تا به زندگی برگردم و اسیر اشتباه نشدم


  3. #3
    • 11,406
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل تحصیل
    pnu
    شغل , تخصص
    مربی
    رشته تحصیلی
    مدیریت بازرگانی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض



    فانتزیم اینه 1 شب، فقط 1 شب تا صبح بشینم پای نت
    مامانم 675 بار نیاد بگه چی کار میکنی
    (اگه مشغول درس خوندم باشم 1 دفم بیدار نمیشه ها)





    یکی از فانتزیام اینه که:
    یه کیف دستی مردونه پیدا کنم که توش پر از تراول و چک باشه به ارزش 5/6میلیارد
    منم روحیه انسان دوستیم گل کنه بگردم صاحبشو پیدا کنم بعد یارو از امانت داری من خوشش بیاد و بگه بیا دختر منو بگیر منم در کمال ناباوری قبول کنم
    میگی چقدر بی جنبم نه عزیز من
    اون موقع که کیفو پیدا کردم نخواستم که پولو خرج کنم ولی اون موقع که دخترشو گرفتم خیلی راحت پولارو خرج میکنم
    مثل اینکه میگن هلو بپر تو گلو
    بعله بعله یه همچین آدم باهوشیم من



    فانتزی من اینه بدونم وقتی رفتیم بهشت از كدوم درخت باید سیب بخوریم عایا؟؟!!!!!!


    فانتزی من اینه که اون صفحه تبلیغاتی که باز میشه و میگه اگه این صفحه را ببندید دیگر باز نمی شود مرد باشه و به حرفش عمل کنه


    فانتزیم اینه یه روز انقدر بزرگ بشم که از هیچکس و هیچ چیز نترسم
    غیر از خدا.


    یکی از فانتزیهام اینه کــــه
    اولین نوزادی کــه تو فامیل بدنیا اومـد بهش لیمو ترش بدم از قیافش عکس بگیرم …
    یه همچین آدم با مـحبت و بچـه دوستی هسـتم من !!


    یکی از فانتزیام اینه کـــه
    مثلا واسه آخر ترم درس نخونم برم امتحان بدم
    بعد ببینم استاد داده بهم ۱۹ !!!
    بگم استاد چرا استاد ؟؟؟
    بگه من میدونم تو درست خوبه برای امتحان نتونستی بخونی …



    یکی از فانتزیام اینه کـــه
    یه ساعت داشته باشم که سر جلسه هر امتحانی وقتی اون رو میزنی زمان وایسه
    بعد بـرم همه جواب هارو از رو کتاب ببینم و همیشه بهترین نمره رو بگیرم،
    وااااااااااااای آب قـند بدیـد …


    ﯾﮑﯽ دیگه ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺮﻡ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺑﺮﻑ ﻭ ﺑﻮﺭﺍﻥ ﻣﻦ ﭘﺎﻡ ﺑﺸﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺘﻮﻧﻢ ﺣﺮﮐﺖ کنم و ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻢ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ول کنید و ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ … ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮﺭﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻣﻦ ﺑﮕﻢ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ … ﻣﻨﻮ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﺪ … ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺮﻥ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺬﺍﺭﻥ …
    ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﮔﻤ بشن ﻭ ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻭﺣﺸﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺣﻤﻠﻪ کنه ﻭ ﺍﻭﻧﺎ ﻓﺮﺍﺭ کنن و ﻣﻮﻗﻊ ﻓﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮔﯿﺮ کنن ﺑﻌﺪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﯾﻪ ﺷﻠﯿﮏ ﺑﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﯿﺮﻩ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺍﻭﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺗﻔﻨﮓ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯﺵ ﺩﻭﺩ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﯾﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ …
    خورشید ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﻣﯿﮑﻨﻪ !
    اصغر فرهادی برو از خدا بترس …





  4. #4
    • 11,406
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل تحصیل
    pnu
    شغل , تخصص
    مربی
    رشته تحصیلی
    مدیریت بازرگانی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    .
    .
    یکی از فانتزیام اینه که با یه بوکسور دعوام بشه بعد برای انتقام برم تو یکی از مسابقاتی که شرکت کرده ثبت نام کنم بعد برم مسابقه بدم همرو شکست بدم اونم همرو شکست بده … همش با هم چشم تو چشم باشیم و برسیم فینال ، اونم تا حد مرگ منو بزنه ؛ همش هم به نقاطی که آسیب دیدم بزنه … بعد من با صورت خونی و کبود وقتی که فقط صدای سوت و تپش قلبمو میشنوم یاد حرفای پدر مرحومم بیفتم … مخاطب خاصمو کنار رینگ ببینم که با گریه میگه : حاجی دیگه ادامه نده که در این حین یهو خر شم و پاشم بزنم دهن بوکسورو آسفالت کنم و داور دستمو بگیره بالا و مسابقه رو ببرم !
    .
    .
    یکی از فانتزیام اینه که یه زن بگیرم اسمش ستاره باشه بعد سرش یه هوو بیارم اسم اونم ستاره باشه بعد برم یه گوشه ی اتاق بی‌خیال بشینم و جنگ ستارگان ببینم !
    .
    .
    یکی از فانتزیام اینه که با یه پورشه تصادف کنم که راننده ش یه دختر چشم و ابرو مشکیه با قد ۱۸۰ بعد اون سریع پیاده بشه بگه تورو خدا ببخشید هزینه اش هرچی باشه تقدیم میکنم و … منم همون لحظه از ماشین پیاده بشم عینک آفتابی پلیس رو از چشمم بردارم بگم برو به پول نیاز نیست فقط از این به بعد بیشتر دقت کن ! بعد اون از این رفتارم تحت تاثیر قرار بگیره و عاشقم بشه ؛ منم بش اهمیت ندم و تو افق محو شم …
    (خاک بر سر بی جنبم بکنم که لیاقت ندارم)
    .
    .
    فانتزی های ذهن من :
    وقتی تنها میشی دوستاتو از اینترنت دانلود کنی …
    روزا که پشه ها خوابن بری بالا سرشون ویز ویز کنی …
    موهاتو بزنی قهر کنه درنیاد …
    از خودت فرار کنی گم شی …
    برق بره با بزرگترش بیاد …
    اشتهات کور شه ببریش مدرسه نابینایان !




    یکی از فانتزیام اینه که سر جلسه یه امتحان خوف نیم ساعت تاخیر داشته باشم و با اعتماد به نفس وارد سالن امتحانات بشم و با چهره مضطرب دانشجویان و نگاه عاقل اندر سفیه مراقب مواجه ! بعد برم روی صندلی خودم که روبه روی مسئول امتحاناته بشینم و در خودکارمو با دندونم باز کنم و شروع کنم به نوشتن و در حالیکه مسئول امتحانات فشارش افتاده و کف و خون قاطی کرده و هنوز نیم ساعت به آخر امتحان مونده از جام بلند شم و برگمو تحویل بدم و به محض اینکه به در خروجی رسیدم سرمو به اندازه ۳۷درجه بچرخونم و با حضار در جلسه خداحافظی کنم و بعدش دوربین از نمای پشت بوم دانشگاه منو نشون بده که دارم توی حیاط قدم میزنم و لابه لای جیک جیک گنجشکا و تلالو نور خورشید و هیاهوی شهر به سمت درب خروجی دانشگاه میرم و در نهایت در انتهای پرسپکتیو خیابون محو میشم …



    یکی از فانتزیای من اینه که سیگارمو با فندک زیپو روشن کنم بعد فندک رو پرت کنم پشت سرم پمپ بنزین منفجر بشه منم خونسرد بیام طرف دوربین از کادر خارج بشم …
    .
    .
    یکی از فانتزیام اینه که یکی از شلوارهای قدیمیمو برای شستن ببرم توی حموم بعد همینجور که دارم جیباشو چک میکنم که چیزی توش نباشه بصورت ناباورانه ای از قسمت فوقانی جیب پشت شلوار یه مغز پسته از قدیم (دوره کیلویی ۱۰۰۰۰ تومان) بیفته و غلتان غلتان روی زمین و در حال حرکت بگیرم و بردارمش و قبل اینکه کسی بخواد منو بعنوان محتکر لو بده مثل یه حبه بندازمش بالا و همینجور مِلَچ مُلوچ کنان در افق محو بشم !




  5. #5
    • 11,406
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل تحصیل
    pnu
    شغل , تخصص
    مربی
    رشته تحصیلی
    مدیریت بازرگانی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    یکی از فانتزیام اینه که از بانک زنگ بزنن بگن شما برنده شدید ! منم با لبخندی تلخ بگم حتما خونه برنده شدم یا ویلا یا شایدم صد میلیارد پول نقد یا … هیییییییی ! بدید به فقرا …
    بعد بگن نه دیوونه تو پراید برنده شدی !!!!!
    بعد دیگه از شدت خوشحالی سکته کنم و به رحمت ایزدی بپیوندم …
    .
    .
    یکی از فانتزیام اینه که ازدواج کنم و وختی میرم خونه عربده بکشم عیاااااال ! بعد زنم خودش بره کمربندو بیاره بگه عاغامون بگیر بزن سیاهو کبودم کن ، تو نزنی کی بزنه ؟؟؟
    بعد منم بگم پاشو ضعیفههههه شووووما تاج سره مایییییی …
    .
    .
    یکی از فانتزیام اینه که اسم دخترمو بزارم مروارید ، مامانش هم که اسمش صدفه ، حتما منم جلبکم !
    کلا یه خانواده دریایی درست کنیم …
    .
    .
    یکی از فانتزیام اینه که یه روزی علم به جایی برسه که بشه غیب بشیم بعد من برم خونه آقای فلانی ببینم پسر/دختر آقای فلانی از صبح تا شب چه غلطی میکنه که بابام این همه دوسش داره و از تعریف میکنه !



برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •