بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 از مجموع 2

موضوع: داستانی که مو رو تو تن ادم سیخ میکنه !!!!!!

  1. #1
    sevenstar آواتار ها
    • 972

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    حسابدار
    رشته تحصیلی
    حسابداری
    راه های ارتباطی

    Icon Gol داستانی که مو رو تو تن ادم سیخ میکنه !!!!!!

    مادر من فقط یك چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود

    اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

    یك روز اون اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره

    خیلی خجالت كشیدم. آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟

    به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم و فورا از اونجا دور شدم

    روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت، هووو، مامان تو فقط یك چشم داره!

    فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم.
    كاش زمین دهن وا میكرد و منو ، كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد

    روز بعد بهش گفتم، اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی میری ؟!!!

    اون هیچ جوابی نداد....

    حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم، چون خیلی عصبانی بودم.

    احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

    دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم

    سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

    اونجا ازدواج كردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی

    از زندگی، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم

    تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من

    اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو

    وقتی ایستاده بود دم در، بچه ها به اون خندیدند
    و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا اونم بی خبر

    سرش داد زدم، چطور جرات كردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!
    گم شو از اینجا! همین حالا


    اون به آرامی جواب داد، اوه خیلی معذرت میخوام.
    مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم، و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد

    یك روز، یك دعوت نامه اومد در خونه من در سنگاپور
    برای شركت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

    ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم

    بعد از مراسم، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون البته فقط از روی كنجكاوی

    همسایه ها گفتن كه اون مرده

    ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم

    اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن

    ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فكر تو بوده ام.
    منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم

    خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای اینجا

    ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تو رو ببینم

    وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

    آخه میدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی، تو یه تصادف، یك چشمت رو از دست دادی

    به عنوان یك مادر، نمی تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم

    بنابراین چشم خودم رو دادم به تو


    برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه

    با همه عشق و علاقه من به تو

    مادرت

  2. #2
    shima_glk آواتار ها
    • 3,173
    ناظم باشگاه

    عنوان کاربری
    ناظم باشگاه
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    کارشناس سئو سایت
    رشته تحصیلی
    مهندسی نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    روز كوتاهتر..... آبي كوتاهتر....... مادرم برف شده....... مادرم برف شده...........آب شود بر من
    و من سبز شوم...... ولي افسوس، ولي افسوس كه من تشنه تر از اينهايم.

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •