آلبرت انيشتين در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم كه شهر متوسطي از ناحيه و ورتمبرگ آلمان بود متولد شد. اما شهر مزبور در زندگي او اهميتي نداشته است، زيرا يك سال بعد از تولد او خانواده وي از اولم عازم مونيخ گرديد. پدر آلبرت ، هرمان انيشتين كارخانه‌ كوچكي براي توليد محصولات الكترو شيميايي داشت و با كمك برادرش كه مدير فني كارخانه بود از آن بهره‌برداري مي‌كرد. گر چه در كار معاملات بصيرت كامل نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقايد سياسي نيز مانند بسياري از مردم آلمان گر چه با حكومت پروسيها مخالفت داشت، اما امپراتوري جديد آلمان را ستايش مي‌كرد و صدر اعظم آن «بيسمارك» و ژنرال «مولتكه» و امپراتور پير يعني «ويلهم اول» را گرامي مي‌داشت.
مادر انيشتين كه قبل از ازدواج پائولين كوخ نام داشت بيش از پدر زندگي را جدي مي‌گرفت و زني بود از اهل هنر و صاحب احساساتي كه خاص هنرمندان است و بزرگترين عامل خوشي او در زندگي و وسيله تسلاي وي از علم روزگار موسيقي بود. آلبرت كوچولو به هيچ مفهوم كودك اعجوبه‌اي نبود و حتي مدت زيادي طول كشيد تا سخن گفتن آموخت، بطوري كه پدر و مادرش وحشت زده شدند كه مبادا فرزندشان ناقص و غير عادي باشد. اما بالاخره شروع به حرف زدن كرد، ولي غالباً ساكت و خاموش بود و هرگز بازيهاي عادي را كه مابين كودكان انجام مي‌گرفت و موجب سرگرمي كودك و محبّت في مابين مي‌شود را دوست نداشت.
آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال ديگر طبق تعاليم كاتوليك تحصيل كرد و از آن لذّت فراوان مي‌برد وحتّي در مواردي از دروس كه به شرعيات و قوانين مذهبي كاتوليك بستگي داشت چنان قوي شد كه مي‌توانست در هر مورد كه همشاگردانش قادر نبودند به سؤالهاي معلّم جواب دهند او به آنها كمك مي‌كرد.
انيشتين جوان در ده سالگي مدرسه ابتدائي را ترك كرد و در شهر مونيخ به مدرسه متوسطه «لوئيت پول» وارد شد. در مدرسه متوسطه اگر مرتكب خطايي مي‌شدند، راه و رسم تنبيه ايشان آن بود كه مي‌بايست بعد از اتمام درس ، تحت نظر يكي از معلّمان ، در كلاس توقيف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگيز كلاسهاي درس ، اين اضافه ماندن شكنجه‌اي واقعي محسوب مي‌شد.
ذوق هنري
ذوق هنري انيشتين چنان بود كه او وقتي پنج ساله بود، روزي پدرش قطب نمايي جيبي را به وي نشان داد، خاصّيت اسرار آميز عقربه مغناطيسي در كوك تأثير عميقي گذاشت. با وجود آنكه هيچ عامل مرئي در حركت عقربه تأثيري نداشت، كودك چنين نتيجه گرفت در فضاي خالي بايد عاملي وجود داشته باشد كه اجسام را جذب كند. وقتي كه انيشتين پانزده ساله بود حادثه‌اي اتفاق افتاد كه جريان زندگي او را به راه جديدي منحرف ساخت.
هرمان پدر او در كار تجارت خويش با مشكلاتي مواجه شد و در پي آن صلاح را در آن ديدند كه كارخانه خود را در مونيخ بفروشد و جاي ديگري را براي كسب و كار خود ترتيب دهند. از آنجا كه وي خوش بين و علاقمند به كسب لذّتهايي بود، تصميم گرفت كه به كشوري مهاجرت كند كه زندگي در آن با سعادت بيشتري همراه باشد و به اين منظور ايتاليا را انتخاب كرد و در شهر ميلان مؤسسه مشابهي را ايجاد كرد. هنگاميكه وارد شهر ميلان شدند آلبرت به پدر خود گفت كه قصد دارد تابعيت كشور آلمان را ترك گويد. آقاي هرمان به وي تذكر داد كه اين كار زشت و نابهنجار است.
دوران دانشجويي
در اين دوران مشهورترين مؤسسه فني در اروپا مركزي به استثناي آلمان ، مدرسه دارالفنون سوئيس در شهر زوريخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شركت كرد، ولي بخاطر اينكه در علوم طبيعي اطلاّعات وسيعي نداشت درامتحان پذيرفته نشد. با اين حال مدير دارالفنون زوريخ تحت تأثير اطلاّعات وسيع او در رياضيات واقع شد و از او درخواست كرد كه ديپلم متوسطه‌اي را كه براي ورود به دارالفنون لازم است در يك مدرسه سوئيسي بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر كوچك «آرائو»كه با روش جديدي اداره مي‌شد معرفي كرد.
بعد از يك سال اقامت در مدرسه مذبور ديپلم لازم را بدست آورد و در نتيجه بدون امتحان در دارالفنون زوريخ پذيرفته شد. با اينكه درسهاي فيزيك دارالفنون آميخته با هيچگونه عمق فكري نبود، باز هم حضور در آنها آلبرت را تحريك كرد كه كتب جستجو كنندگان بزرگ اين را مورد مطالعه قرار دهد. او ، آثار استادان كلاسيك فيزيك نظري از قبيل: بولتزمان ، ماكسول و هرتز را با حرص عجيبي مطالعه كرد. شب و روز اوقات او با مطالعه اين كتابها مي‌گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه‌اي آشنا شد كه چگونه بنيان رياضي مستحكمي ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصيلات خود راپايان داد و به مسأله مهم تهيه شغل مواجه شد.
از آنجا كه نتوانست مقام تدريسي در مدرسه پلي تكنيك بدست آورد، تنها يك راه باقي ماند و آن اين بود كه چنين شغل و مقامي در مدرسه متوسطه‌اي جستجو كند. اكنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بيست و يك سال داشت و تابعيت سوئيس را بدست آورده بود. او در هنگام داوطلب شغل معلّمي خصوصي گرديد و پذيرفته شد. انيشتين از كار خود راضي و حتّي خوشبخت بود كه مي‌تواند به پرورش جوانان بپردازد، امّا بزودي متوجّه شد معلمّان ديگر نيكي را كه او مي‌كارد ضايع و فاسد مي‌كنند و اين شغل را ترك كرد.
بعد از اين دوران تاريك ، ناگهان نوري درخشيد و بعد از مدّتي در دفتر ثبت اختراعات مشغول به كار شد و به شهر «برن» انتقال يافت. كمي بعد از انتقال به شهر برن انيشتين با ميلواماريچ همشاگردي قديم خود در مدرسه پلي تكنيك ازدواج كرد و حاصل آن دو پسر پي در پي بود كه اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. كار انيشتين در دفتر اختراعات خالي از لطف نبود و حتّي بسيار جالب مي‌نمود وظيفه وي آن بود كه اختراعات را كه به دفتر مذبور مي‌آوردند، مورد آزمايش اوّليه قرار مي‌داد.
شايد تمرين در همين كار موجب شده بود كه وي با قدرت خارق العاده و بي‌مانند بتواند همواره نتايج اصلي و اساسي هر فرض و نظريه جديدي را با سرعت درك و استخراج كند. چون انيشتين بخصوص به قوانين كلي فيزيك علاقه داشت و به حقيقت در صدد بود كه با كمك محدودي ميدان وسيع تجارت را به وجهي منطقي استنتاج كند.
كسب كرسي استادي دانشگاه
در اواخر سال 1910 كرسي فيزيك نظري در دانشگاه آلماني پراگ خالي شد. انتصاب استادان اين قبيل دانشگاهها طبق پيشنهاد دانشكده بوسيله امپراتور اتريش انجام مي‌گرفت كه معمولاً حقّ انتخاب خويش را به وزير فرهنگ وا مي‌گذاشت. تصميم قطعي براي انتخاب داوطلب ، قبل از همه ، بر عهده فيزيكداني به نام «آنتون لامپا» بود و او براي انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت كه يكي از آنها «كوستاو يائومان» و ديگري «انيشتين» بود. «يائومان» آن را نپذيرفت و پس از كش و قوسهاي فراوان انيشتين اين مقام را پذيرفت.
وي صاحب دو ويژگي بود كه موجب گرديد وي استاد زبردستي گردد. اوّلين آنها اين بود كه علاقه فراوان داشت تا براي عدّه بيشتري از همنوعان خود و بخصوص كساني كه در حول و حوش او مي‌زيسته‌اند مفيد باشد. ويژگي دوّم او ذوق هنريش بود كه انيشتين را وا مي داشت كه نه فقط افكار عمومي خود را به نحوي روشن و منطقي مرتّب سازد، بلكه روش تنظيم آنها به نحوي باشد كه چه خود او و چه استفاده كنند از نظر جهان شناسي نيز لذّت مي‌برند.
هدف انيشتين اين بود كه فضاي مطلق را از فيزيك براندازد، نظريه نسبيت سال 1905 كه در آن انيشتين فقط به حركت مستقيم الخط متشابه پرداخته بود، انيشتين با كمك اصل تعادل پديده‌هاي جديدي را در مبحث نور پيش بيني كند كه قابل مشاهده بوده‌اند و مي‌توانست صحت نظريه جديد او را از لحاظ تجربي تأييد كرد.
عزيمت از پراگ
در مدّتي كه انيشتين در پراگ تدريس مي‌كرد، نه فقط نظريه جديد خود را درباره غير وي بنا نهاد بلكه با شدّت بيشتري نظريه خود را درباره كوانتوم نو را كه در شهر برن شروع كرده بود، توسعه داد. با همه اين تفاصيل انيشتين به دانشگاه پراگ اطّلاع داد كه در خاتمه دوره تابستاني سال 1912 خدمت اين دانشگاه را ترك كرد. عزيمت ناگهاني انيشتين از شهر پراگ موجب سر و صداي بسيار در اين شهر شد، در سر مقاله بزرگترين روزنامه آلماني شهر پراگ نوشته شد: «كه نبوغ و شهرت فوق العاده انيشيتن باعث شد كه همكارانش او را مورد شكنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترك كرد.»
انيشتين عازم شهر زوريخ گرديد و در پايان سال 1912 با سمت استادي مدرسه پلي تكنيك زوريخ مشغول به كار شد. شهرت انيشتين به تدريج تا آنجا رسيده بود كه بسياري از مؤسسات و سازمانهاي علمي جهان علاقه داشتند كه وي به عنوان عضو وابسته با مؤسسه ايشان در ارتباط باشد. سالها بود كه مقامات رسمي آلمان كوشش مي‌كردند كه شهر برلين نه فقط مركز قدرت سياسي و اقتصادي باشد، بلكه در عين حال كانون فعاليت هنري و علمي نيز محسوب گردد، به همين جهت از انيشتين دعوت به عمل آوردند. مدّت كمي بعد از ورود انيشتين به برلين ، انيشتين از زوجه خويش هيلوا كه از جنبه‌هاي مختلف با او عدم توافق داشت جدا گرديد و زندگي را با تجرد مي‌گذارند.
هنگامي كه به عضويت آكادمي پادشاهي انتخاب شد، سي و چهار سال سن داشت و نسبت به همكاران خود كه از او مسن‌تر بودند بيش از حد جوان مي‌نمود. در اين حال همه انيشتين را در وهله اوّل مردي مؤدب و دوست داشتني به نظر مي‌آوردند. فعاليت اصلي انيشتين در برلين اين بود كه با همكاران خويش و يا دانشجويان رشته فيزيك درباره كارهاي علمي مصاحبه و مذاكره كند و آنها را در تهيه برنامه جستجوي علمي راهنمايي كند.
انيشتين و جنگ جهاني اول
هنوز يكسال از اقامت انيشتين در برلين نگذشته بود كه ماه اوت 1914 جنگ جهاني شروع شد. در مدّت جنگ جهاني اول ، روزنامه‌هاي برلين همه روزه از وقايع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان بود. در عين حال انيشتين در منزل خود با دختر عمه خويش الزا آشنايي پيدا كرد. الزا زني مهربان و خونگرم بود و همچنين او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت، با اينحال انيشتين با او ازدواج كرد. جنگ بين المللي و شرايط معرفت النفسي كه در نتيجه آن بر دنياي علم تحصيل گرديد مانع از آن نشد كه انيشتين با حرارت فوق العاده به توسعه و تكميل نظريه ثقل خويش بپردازد.
وي با پيمودن راه تفكّري كه در پراگ و زوريخ پيش گرفته بود توانست در سال 1916 نظريه‌اي براي ثقل و جاذبه عمومي بنا نهد كه مستقل از نظريه‌هاي گذشته و از نظر منطقي داراي وحدت كامل بود. اهميت نظريه جديد به زودي مورد تأييد و توجه دانشمنداني واقع گرديد كه داراي قدرت خلاق علمي بودند. تأييد تجربي نظريه انيشتين توجّه عموم مردم را به شدّت جلب كرده بود از اين پس ديگر انيشتين مردي نبود كه فقط مورد توجّه دانشمندان باشد و بس. بزودي وي نيز همچون زمامداران مشهور ممالك ، بازيگران بزرگ سينما و تئاتر شهرت عام بدست آورد.
مسافرتهاي انيشتين
تبليغات مخالف و حملاتي كه عليه انيشتين مي‌شد موجب گرديد كه در تمام ممالك جهان و در همه طبقات اجتماعي توجّه عموم مردم بسوي نظريه‌هاي او جلب شود. مفاهيمي كه براي توده‌هاي مردم هيچگونه اهميتي نداشته است و عامه ايشان تقريبا چيزي از آن درك نمي‌كردند، موضوع مباحث سياسي گرديد. انيشتين در اين زمان سفرهاي خود را آغاز كرد، ابتدا به هلند ، بعد به كشورهاي چك و اسلواكي ، اسپانيا ، فرانسه ، روسيه ، اتريش ، انگليس ، آمريكا و بسياري كشورهاي ديگر. امّا نكته قابل توجّه اين است كه وقتي انيشتين و همسر او به بندرگاه نيويورك شدند با استقبال شديد و تظاهرات پر شوري مواجه شدند كه به احتمال قوي نظير آن هرگز هنگام ورود يكي از دانشمندان رخ نداده بود.
انيشتين به آسيا و به كشورهاي چين ، ژاپن و فلسطين سفر كرده است و اين خاتمه سفرهاي او بود. درسال 1924 بعد از مسافرتهاي متعدد به اكناف جهان انيشتين بار ديگر در برلين مستقر گرديد. حملات همچنان بر او ادامه داشت و نظريات او را به عنوان بيان افكار قوم يهود و به سود فاشيسم مي‌دانستند، به اين دليل انيشتين به شهر پرنيستون در آمريكا مي‌رود. بعد از چندي همسرش الزا در سال 1936 از دنيا مي‌رود و خواهر انيشتين كه در فلورانس بود به شهر پرنيستون نزد برادرش آمد.
در همين دوران انيشتين تابيعت كشور آمريكا را مي‌پذيرد. انيشتين در سال 1945 طبق قانون بازنشستگي مقام استادي مؤسسه مطالعات عالي پرنيستون را ترك كرد. ولي اين تغيير سمت رسمي ، تغييري در روش زندگي و كار او بوجود نياورد. وي كماكان در پرنيستون بسر مي‌برد و در مؤسسه مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.
آخرين سالهاي زندگي انيشتين
اين دوران تجسس در نيمه انزواي شهر پرنيستون با اضطراب و اغتشاش آميخته ‌شده بود. هنوز ده سال ديگر از زندگي انيشتين باقي مانده بود، ليكن اين دوره ده ساله درست مصادف با هنگامي بود كه عصر بمب اتمي شروع مي‌گرديد و بشريّت تمرين و آموزش خويش را در اين زمينه آغاز مي‌كرد. بنابراين مسأله واقعي كه براي او مطرح شد موضوع چگونگي پيدايش بمب اتمي نبود، با وجود اينكه منظور ما در اينجا دادن چشم اندازي مختصر از روابط انيشتين با حوادث بزرگ سياسي آخرين سالهاي زندگي او مي‌باشد، باز هم اگر از دو موضوع اساسي ياد نكنيم همين چشم انداز هم ناقص خواهد بود. يكي از آنها نامه مشهور است كه وي مي‌بايست براي همكاري خود در شوروي سابق بفرستد و دوم شرح وقايعي است كه در اوضاع و احوال فيزيكدانان آمريكايي ، خاصه دانشمندان اتمي ، در داخل مملكت خودشان تغيير بسيار ايجاد كرد.
اكنون مي‌توانيم بصورت شايسته‌تري همه آنچه را كه گهگاه موجب تيره شدن پايان زندگي وي مي‌شد مشاهده كنيم و سرانجام روز هجدهم آوريل 1955 بزرگترين دانشمند و متفكر قرن بيستم ، پيغمبر صلح و حامي و مدافع محنت ديدگان جهان ، مردي كه احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه‌ مردان جهان بوده است، در شهر پرنيستون واقع در ممالك متحده آمريكاي شمالي از زندگي و تفكر و مبارزه دست كشيد و از دار دنيا رفت و در گذشت.