به دورهای از تاریخ اروپا اطلاق میشود، که بین عصر قدیم و عصر جدید قرار گرفته است. عصر جدید با رنسانس شروع میشود. این دوران، با اشاعه آیین کلیسا در قالب تفکر مذهب کاتولیک قرار گرفت و برای ده قرن از 476، سقوط آخرین امپراتور روم غربی تا سقوط امپراتوری روم شرقی در سال 1453، نظام اجتماعی و اقتصادی اروپا تابع جهانبینی کلیسای کاتولیک شد.براساس این جهانبینی، سیاست و اقتصاد از مذهب جدا نبود نکته قابل توجّه در این دوره ظهور دین اسلام و تثبیت پایههای آن است.
اوضاع عمومی پس از سقوط روم غربی
همانطور که اشاره شد، قرون وسطی از سقوط امپراتوری روم غربی، آغاز شد.بههمین جهت، اشارهای گذرا به اوضاع عمومی پس از سقوط روم غربی، به تبیین قرون وسطی کمک خواهد کرد:
أ)یک تحوّل جالب، این بود که سازمان کلیسا بهطور نسبی قدرت بیشتری پیدا کرده بود؛ زیرا هم حکومت به آن نرمش نشان داد و هم مردم.
ب)اعتقاد به پیشرفت در امور علمی و آموزشی، پشتوانه ارزشمند مردم بود؛ بههمین جهت در سال 1045م، دانشگاههایی راهاندازی شدند.
ت)اعتقاد به تجمّلگرایی و زندگی بسیار مرفّهانه از دیگر ویژگی این تمدن بود.این موضوع در علم، هنر و اقتصاد آنها نیز تأثیرگذار بود
عناصر تاثیرگذار بر اندیشه اقتصادی قرون و سطا
سه دسته عوامل بهطور جدی تاثیر گذار بود؛
1.فقه یهودی؛ یکی از این عوامل، فقه یهودی یا اندیشه خاخام است.عقاید فقهی و حقوقی یهودی در قالب مجموعهای بهنام "میشنا"بین سالهای 135 تا220 میلادی، مدوّن شده است در این مجموعه، بحثهای مرتبط با اقتصاد عمده به امور واقعی زندگی اقتصادی مثل خرید و فروش و قرض دادن و گرفتن و مالکیت بر منابع و امثال آن خلاصه میشود.بهبیان دیگر فقه یهود به چگونگی رفتار متغیرهای اقتصادی، چگونگی شکلگیری قیمت و مانند آن نمیپردازد.
2و 3.فقه رومی و فقه مسیحیت(اندیشه علما و متشرعان مسیحیت)؛ فقه و حقوق رومی، آمیخته با اندیشه شریعت مسیح، تقریبا اصلیترین پایههای فکر اقتصادی قرون وسطی را مدوّن ساخته کرده بود.در عین حال، چارچوب آنها، قالب استاندارد امروزی را نداشته و بیشتر ،جنبه حقوق اقتصادی داشت.شاید بتوان گفت نوعی دیدگاه عملگرایانه بر اقتصاد آن دوران حاکم بود و لذا در قالب آن، هیچگونه مبنای تئوریک برای مقوله ارزش صورتبندی نشده است.فقه رومی دیدگاه خاصی در مورد بهره داشت، و در شرایط خاصی مانند معیوب بودن کالای خریداریشده یا دیرکرد، بهره را جایز میدانستند. در حالیکه قوانین کلیسا، هرنوع بهره را ممنوع اعلام کرده بود.
عقاید اقتصادی
تحقیقات اقتصادی در قرون وسطی خواهناخواه نمیتوانست از شیوه اسکولاستیک جدا باشد.در نتیجه اولا تحقیقات اقتصادی، دامنهای محدود داشت، ثانیا مباحث اقتصادی در قرون وسطی در اطراف معیارهای ارزشی کلیسا دور میزد.بنابراین مباحث اقتصادی بیشتر جنبه اخلاقی اقتصاد را دربر میگرفت. تداوم، ثبات و قناعت، سه اصلی است که بر طرز تفکر قرون وسطی حکومت میکرد.
عصاره عقاید اقتصادی در قرون وسطی را میتوان این چنین برشمرد:
1) کشاورزی بهعنوان اساسیترین وسیله تأمین معاش بهحساب میآید.
2) فعالیتهای تولیدی و مبادلهای وقتی مشروع است، که هدف آن، فقط تهیّه محصول و کالا برای مصرف باشد، نه برای جمعآوری مال و ثروت.
3) اعتقاد به این اصل که "عشق به پول، منشاء کلیّه مفاسد است"؛ همانطور که در انجیل نیز آمده است.
4)اعتقاد به توزیع و جریان کالا و ثروتها، بر اساس عدالت؛ به این معنی که هرکس، شغلی را که مستعد است، انجام دهد و در مقابل، سهمی که عرف و عادت مشخص کرده، دریافت کند
فئودالیسم در قرون وسطی
یکی از آثار سقوط امپراتوری روم، ظهور پدیده فئودالیسم از قرن هفتم میلادی بود؛ که تا اواخر قرن سیزدهم ادامه یافت.سقوط روم باعث شد تا امنیت مردم به خطر بیفتد.از اینرو مردمانی که دارای امکانات دفاعی و ثروت و موقعیّت اجتماعی بالا بودند، مناطقی را در اختیار گرفته و نقش ارباب را برای خود قائل شدند و افراد ضعیف و بدون امکانات دفاعی و کمدرآمد، کم کم نقش رعیّت را یافتند؛ بدین ترتیب نظام ارباب و رعیتی در اروپا شکل گرفت.جالب توجه است که آموزههای کلیسا نیز برای پذیرش این نوع زندگی، توجیهاتی داشت و در راستای قانع کردن رعایا بهوضع موجود، پیش میرفت.
فئودالیسم اسکولاستیک
اخلاق فئودالی، یک سلسله ارزشها را بهرسمیت میشناخت که عقاید مذهبی در رأس آن قرار داشت و بهویژه، محوریت دین، حالت افراطی بهخود گرفته بود. این حالت وضع موجود و نابرابریها را توجیه مینمود؛ حتّی در مواردی عقیده بر این بود که فقر یک امر مقدّس و تلاش برای ثروتمند شدن یک گناه و خیانت است. علت برخورد یادشده به ارتباط کار با سود مربوط میشود. نویسندگان و نظریهپردازانی که این دیدگاه را بهوسیله دین و اخلاق در امور اقتصادی تئوریزه کردند، صاحبان تفکر "مدرسی" یا "اسکولاستیک" نامیده میشوند.
مکتب اسکولاستیک (Scholastic)، از ریشه لاتین Schola بهمعنی مدرّس است. در قرون وسطی علم و حکمت تنها در مدارس و کلیسا تدریس میشد، بنابراین مجموعه علم و حکمت، منتسب به مدرسه(مدرسی) و بهنام اسکولاستیک معروف شد و طرفداران این مکتب مدرسیون لقب یافتند.
نمایندگان این مکتب، توماس آکویناس(Thomas Aquinas) و آلبرتوس ماگنوس (Albertus Magnus) هستند. این مکتب، از قرن نهم میلادی بهوجود آمد و تا قرن پانزدهم رواج داشت.
هدف این مکتب بسط و شرح تعالیم حضرت مسیح بهکمک فلاسفه یونان است.بروز اندیشه مدرسی بهنظر عدّه زیادی از نویسندگان، اوّلین آزمون حضور دین در صحنه اجتماعی شمرده میشود.
مکتب مدرسی دو ویژگی اساسی داشت: 1) اندیشه ارسطو بهخوبی شناخته شد و آموزههای ارسطویی بهعنوان عالیترین مرجع فکری مدرسیها مورد توجه قرار گرفت؛ 2) توجه خاص به استدلال قیاسی و احتجاج نظری.
توماس آکویناس
وی بزرگترین فیلسوف قرون وسطی است؛ که در تمامی مدارس حکمت، سرآمد بود و آنقدر ارسطو را تجلیل کرده بود، که بعدها کاتولیکها مثل یک پیامبر به ارسطو اهمیّت میدادند.وی اهل ایتالیا بود و مدتی نزد آلبرت بزرگ، مقلب به ارسطوی قرون وسطی، به فراگیری فلسفه ارسطویی مشغول شد.او مدّتی بهعنوان استاد دانشگاه پاریس به تدریس فلسفه و اخلاقیّات پرداخت. تعلیمات وی تلفیقی از فلسفه ارسطو با اصول مسیحیّت است. او در کتاب "سیستم خداشناسی" خود، مباحثی در زمینه مالکیّت، ربح، قیمت، سود و مزد، ارائه کرده است.
آکویناس معتقد بود، بین اشیاء مصرفی و غیر مصرفی تفاوت وجود دارد. لذا مطالبه قیمت استفاده از کالاهای غیر مصرفی(نظیر خانه و زمین)را مشروع میداند؛ لیکن در مورد کالاهای مصرفی اینطور نیست.وی ربح را مغایر با اخلاق و عدالت میداند.از مالکیّتی که منطبق با ضوابط اخلاقی است، دفاع میکند و میگوید:خدا زمین را برای همه انسانها خلق کرده و کسی حق ندارد، از این بابت حقّی را از دیگری سلب کند و اغنیا بعد از رفع نیازمندیهای خود و خانواده خود، باید ثروت اضافی را بین دیگران تقسیم کنند. او از قیمت و سود عادلانه در داد و ستد دفاع میکند و مزدی که با آن حداقل معاش کارگر تامین میگردد را مورد تأیید قرار میدهد.
محورهای نزدیکی اندیشه توماس با قانون کلیسا را میتوان در موارد زیر دانست:
1) پول نازاست؛ یعنی مولد ثروت نیست؛ (همان دلیل ارسطو)
2) بین اشیا مصرفی و غیر مصرفی تفکیک قائل شد؛
3) منع رباخواری؛ چون بهره، بهای زمان است و چون زمان متعلق به خداست پس وامدهنده حق گرفتن بهره را ندارد.
اصول مشترک بین اندیشه مدرسیها و قرون وسطی
1.توجه به مساله کمیابی در اقتصاد؛ بههمین دلیل، برخی عقیده دارند که بعضی از تئوریهای اقتصادی، ریشه در عقاید قرون وسطی دارند.اندیشه این بود؛ که باید منابع اقتصادی کمیاب بهگونهای بهکار رود، که گناه به حداقل برسد و خدمات صدقهرسانی و کارهای خیر حداکثر گردد.
2.قیمت عادلانه؛ نوعا قیمتی است، که در قالب بازار آزاد و به دور از انحصار، فشار و احتکار و با رعایت انصاف از سوی فروشنده و خریدار تعیین میشد. در پشت قیمت عادلانه، دو توجیه وجود داشت: یکی این اصل معروف مسیحیت که "نسبت به دیگران چنان باش که تمایل داری آنها نسبت به تو چنان باشند"؛ و اندیشه ارسطو در مورد التزام به مبادله عادلانه؛ بهگونهای که در بازار هیچکس مغبون نشود.
3.ربا؛ در آن زمان، هر نوع مبلغ مازادی که علاوهبر اصل پول قرض داده شده دریافت میشد، ربا و ممنوع بود.از اینرو گرفتن هرنوع بهره (بهجز دیرکرد) ربا محسوب میشد.
بهطور کلی، مقوله قیمت، عرضه و تقاضا، نظریه ارزش کار، حتی برخی از ابعاد نظریه مقداری پول، مطلوبیّت و دخالتهای اقتصادی دولت، از جمله مواردی است که در اقتصاد مدرن مطرح است و در قرن وسطی و در قالب اندیشه مدرسی موجود بوده و یا بحثهای ابتدایی آن، از این اندیشه آغاز شده است
ظهور دین اسلام
مهمترین رخداد تاریخی در قرون وسطی، ظهور دین اسلام و آغاز اتحاد اعراب است.در این دوره، دانشمندان زیادی بهبار آمدند؛ که اندیشههای قرون وسطایی را تحت تأقیر خود قرار دادند. از جمله این دانشمندان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
فارابی؛ اولین فیلسوف و اقتصاددان ایرانی و مؤسس فلسفه اسلامی؛
ابنسینا؛ شهرت بیشتر او در پزشکی است و در جهان شرق به حکیمالحکما معروف است؛
ابوریحان بیرونی؛ ستارهشناس و منجم معروف ایرانی؛ که برای اولینبار گردش زمین به دور خورشید را حدس زد؛
ابنخلدون؛ متفکر بزرگ اسلامی و پیشتاز علم تاریخ و جامعهشناسی و بنیانگذار حقیقی علم اقتصاد در جهان شرق؛
ابن رشد و غزالی