روانشناسان دوره کودکی را دوره بازی کردن کودک میدانند. بازی کودک ابتدا با اشیاء است و سپس شامل انسانها میشود. از سنین 3 و 4 سالگی کودک به تدریج به بازیهای گروهی و اجتماعی رو میآورد. در این گونه بازیها کودک رفتار با دیگران را تمرین میکند و با اصول زندگی جمعی و چگونگی رفتار با دیگران به تدریج آشنا میشود و این به رشد اجتماعی و اخلاقی او کمک میکند. بازی حس کنجکاوی، ابتکار و خلاقیت کودک را برمیانگیزد و به رشد ذهنی او کمک میکند. همچنین بازی از لحاظ جسمی موجب هماهنگی عضلات و اعضای بدن میشود و در نتیجه حرکات بدنی طفل را به بهترین وجه ممکن شکل میدهد. بازی باعث نیرومندی کامل و رشد صحیح جسمانی میگردد. از طریق بازی حواس دیگر کودک مثل لامسه، بینایی، توازن و تعادل به کار افتاده و مهارتهای لازم را برای کودک ایجاد میکند. پس به خاطر داشته باشیم که شغل کودک مخصوصاً از 4 تا 7 سالگی بازی است.
مهمترین ویژگی دوران قبل از مکتب:
هفت سال اول زندگی دورهای است که در آن کودک از آموزش جدی و رسمی معاف است. در این دوره کودک از آزادی عمل بیشتری برخوردار است و نباید تکلیف شاقی را بر او تحمیل کرد. چنین به نظر میرسد که در این دوره کودک از یک طرف موجود بسیار با ارزشی است که باید در خانواده گرامی داشته شود و مورد مهر و محبت و احترام والدین خود باشد؛ از سوی دیگر نباید به او سختگیری صورت گیرد و برنامههای جدی و سنگین از لحاظ تعلیم و تربیت بر دوش ناتوان او تحمیل کرد. همچنین در این دوران باید بیشتر از تشویق استفاده نمود و کاربرد تنبیه جزء در موارد استثنایی مجاز نیست. تنبیه بدنی، در این دوره روش تربیتی بسیار نادرستی است. تنبیههایی که در این دوره در نظر گرفته میشوند باید با توان محدود جسمی و روانی کودک تناسب داشته باشد و لذا تنبیه شدید به هیچ عنوان توصیه نمیشود. کودکانی که در دوران قبل از مکتب از امنیت و محبت کافی برخوردار نمیشوند، آسیبهایی بر آنها وارد میشود که به سختی در دورههای بعد قابل جبران است.
زمینهســـازی والدین بــــرای مکتب:
از مسائل مهم و اساسی در اواخر این دوره، آماده کردن طفل برای ورود به مکتب است. مکتب محیطی جدید است که کودک با ورود به آن به دنیایی تازه دست مییابد. حضور در این دوره به رشد اجتماعی کودک نیز کمک میکند و او را آمادهی روابط اجتماعی با همسالان در محیط مکتب میکند. والدین قبل از فرستادن کودکان به مکتب و آغاز تعلیم و تربیت رسمی، حداقل چند نکته را در نظر داشته باشند:
۱- کودک آنان از لحاظ رشد جسمی و روانی به حدی رسیده باشد که بتواند تعلیم و تربیت رسمی را پذیرا باشد.
۲- وابستگی کودک را به والدین و خانه به روشهای مقتضی کم کنند. (مثل بردن کودک به پارک و بازی با کودکان همسن و سال، گذراندن ساعتی در منزل اقوام بدون حضور پدر و مادر و...)
۳- با تعریف از مکتب و تمجید از محاسن معلمان و امثال آن، کودکان را در زمینه پذیرش ورود به مکتب تشویق کنند. به قسمی که آنان شیفته رفتن به مکتب گردند.
متأسفانه عدم رعایت بعضی از موارد فوق موجبات اضطراب و دلسردی بعضی از کودکان را فراهم میکند. حتی در بعضی موارد کودکان پس از رفتن به مکتب در اندک مدتی دچار ترس، بیاشتهایی و بهانهگیری و بالاخره به بیماری ?فوبیا? یعنی ترس از مکتب دچار میشوند. برای رفع این مشکل باید والدین و معلمان به صورت جدی با یکدیگر همکاری و تفاهم داشته باشند. مسئولین مکاتب مخصوصاً معلمان صنفهای اول باید جلسات متعدد و زیادی با والدین کودکان داشته باشند. محیط مکتب باید برای پذیرفتن بعضی از والدین به خصوص مادران متعلمین صنف اول آماده باشد. این قبیل مادران باید مجاز باشند، ساعتها به همراه کوکان خود در مکتب به سر برند تا تفاهم لازم بین کودک، محیط مکتب و معلمش به وجود آید