عاشق شدن پیش زمینه مناسب و مورد انتظار برای ازدواج است. از این جمله اینطور برمی آید که باید برای عشق ازدواج کنید و پس از آن هم روی آن کار کنید. یک ازدواج موفق، تحقق نهایی یک جذبه رمانتیک است. یک ازدواج خوب ازدواجی است که کاملاً و آزادانه بر رشد فردی وابسته باشد و ازدواج بد دقیقاً عکس این وضعیت است. ازدواج کردن اصولاً یک ماجرای رمانتیک با تاکید بر حقوق افراد و آزادی از کنترل والدین می باشد. وابستگی عاطفی و خوشبختی مورد انتظار بر ملاحظاتی مثل همراهی، شباهت های فرهنگی و تجارب اجتماعی یکسان می چربد. ما با افتخار اعلام می کنیم که دیگر برای آسودگی، ارتقاء شغل یا راضی کردن خانواده هایمان ازدواج نمی کنیم، بلکه برای ایجاد یک رابطه مطبوع و خوشایند که کاملاً هم داوطلبانه است و هدف آن خوشبختی فردی و رشد شخصیتی است، ازدواج می کنیم.
عشق زیبا است. عالی است. اما ملاک اصلی برای انتخاب همسر چیست؟ خیلی چیزها باید مد نظر قرار گیرد. این نظر سایر قرون است. جوان ها باید از بزرگترهایشان مشورت بگیرند. والدین همیشه با طبیعت و نیازهای فرزندانشان آشنا هستند. می توانند با تجربه و موهایی که در آسیب سفید نکرده اند درمورد همسر انتخابی آنها نظر بدهند. و آنها دنبال خوشبختی فرزندشان نیستند. آیا تحقیقات جدید چیزی از اعتبار عشق بعنوان پایه ای برای انتخاب همسر، آشکار می کند؟ تحقیقات اخیر درمورد مشکلات زناشویی به چه نکاتی دست پیدا کرده است؟ عشق، به نظر برخی محققان یک فرایند شکل گیری تخیل است، که فرد در آن طرف خود را ایدآل ترین می بیند و عیب های او را نادیده گرفته و خوبی هایش را دوچندان می بیند. (پس ازدواج معمولاً فرد به واقعیت برمی گردد).
واقعیت این است که همه آدمها به عشق مثل راهی برای جبران احساسات و ارضاء و ایدآل کردن یک نفر اما بدون درنظر گرفتن واقعیت، نگاه می کنند. تحقیقات انجام گرفته روی شکست ها و موفقیت های ازدواج نشان می دهد که هرچه مدت زمان آشنایی قبل از ازدواج بیشتر باشد، احتمال موفقیت در ازدواج نیز بیشتر خواهد شد.
برای موفقیت در ازدواج، مهمترین چیز اهمیت تناسب و شباهت زمینه اجتماعی دو نفر است. این یعنی کبوتر با کبوتر، باز با باز. در ازدواج باید با یک نفر زندگی کنید نه اینکه فقط او را دوست داشته باشید. همین واقعیت است که عشق را بخش مهمی از پیش نیاز ازدواج در نظر می گیرد.
یک ازدواج خوب، قوانینی دارد
از توصیه های قدیمی مثل "او را تحسین کنید"، "در سرگرمی هایش با او شرکت کنید"، "هم معشوقه او باشید هم زنش"، و .... در این مقاله هیچ حرفی به میان آورده نشده چون بیش از اندازه تکراری شده اند و از این گذشته به هدف خود هم نمی رسند. شاید آنچه که ما نیاز داریم یک دسته قانون جدید باشد. این قوانین به این صورت هستند.
قانون اول: هیجیک از طرفین نباید درمورد دوست دخترها یا دوست پسرهای قبلی طرف خود بد حرف بزند یا تحقیر کند. تمایل به خرد و تحقیر کردن افرادی که قبلا در زندگی همسر بوده اند، نشاندهنده نارضایتی از زندگی خود است. از توهین ها، کنایات، و بدزبانیها باید به کلی خودداری شود.
قانون دوم: شوهر نباید در جمع به همسر خود توهین یا بی احترامی کند. هرگونه بحث از این قبیل باید در خلوت خود دو نفر انجام شود. این مسئله درمورد خانم ها هم صادق است.
قانون سوم: وقتی شوهر مشغول کتاب خواندن با صدای بلند است، زن باید آرام در صندلی خود بنشیند و گوش کند. شاید از موضوع مطلب خوشش نیاید اما حداقل کاری که می تواند بکند این است که خود را علاقه مند نشان دهد. حین خواندن همسر نباید مدام دستش را برای پراندن مگسی که اذیتش می کند دراز کند یا اشتباه تلفظی شوهرش را گوشزد کند یا بگوید که یکی از جورابهایش را اشتباه پوشیده است. می تواند با جملاتی مثل، "چه جالب"، همسرش را تحسین کند.
قانون چهارم: شوهر باید با همه امور خانه آشنا باشد تا وقتی که همسرش به آرایشگاه رفته است و منزل نیست، بتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد. البته شادی بد نباشد که همه خانم ها یک نقشه از جای همه وسایل خانه برای همسرانشان تهیه کنند تا آنها به مشکل برنخورند. البته مشکل اینجاست که ممکن است مرد آن نقشه را هم گم کند و تا برگشتن زن به خانه نتواند آنرا پیدا کند.
قانون پنجم: دو نفر که با هم زندگی می کنند نباید با هم شرطی صحبت کند. بهترین حالت حرف زدن با هم حالت خبری آنهم زمان حال است. زمان آینده که با تردید و نگرانی همراه است و گذشته هم که دریای یاس و پشیمانی است.