-
"تاريخ تطبيقي عکاسي ايران و جهان"
ازسوي نشر علم روانه بازار کتاب شده که عنوان پُرطمطراقش نظرم را جلب کرد، چه، تاکنون چنين بررسي درباره عکاسي ايران و جهان صورت نگرفته است. کتاب را خواندم و از صفحه هاي نخست دريافتم که اين کتاب از نوع کتاب سازي هاي رايج دراين زمانه است و با کمال تأسف، نه تنها تاريخي تطبيقي نيست ومطلب تازه اي در بر ندارد، بلکه اشتباهات و خطاهاي بسياري در کتاب هست که بسياري از آنها بر يک نويسنده ي مبتدي هم بخشودني نيست ومي طلبد کتابي در تکذيب آن خطاها و اشتباهات نوشته شود.(فقط يک نويسنده بيکار و پِر حوصله مي خواهد) در مقدمه ي کتاب که معلوم نيست از ناشر است يا نويسنده ي کتاب، آمده است: "... کتاب حاضر، حاصل سال ها تحقيق و تدريس نويسنده در دانشگاه هاي دولتي و آزاد اسلامي است که قسمتي از مطالب کتاب در کارگاه هاي عکاسي به دانشجويان ارائه گرديده است... سپس، اظهار اميدواري شده که: اين کتاب مورد توجه اساتيد وعلاقمندان اين رشته قرار گيرد." حقير، به عنوان يک علاقمند، کتاب را در نخستين روزهاي انتشارخوانده ام و با خودم مي گويم؛ حاصل سال ها تحقيق[!] و تدريس، ثمره اش اگر اين کتاب است، طبق معمول معهود و سنوات ماضيه، بايد به حال دانشجويان عزيز اين رشته و ايضاً برخي اساتيد آن، زار زار گريست.درباره ي کتاب، بايد گفت که بيش از نيمي از مطالب کتاب ياد شده، از روي جزوه ي دست نويسي که چند سال پيش از اين، آقاي مهرداد نجم آبادي، براي واحد درسي تاريخچه ي عکاسي ترجمه کرده بودند، عيناً نقل شده است. بخش اول کتاب نيز از صفحه ي 5، مطالب کتاب "سير تحول عکاسي" نوشته ي آقاي دکتر محمد ستاري با اندکي تغيير نوشتار، آورده شده که در هر دو مورد، هيچ اشاره اي به آن، نه در متن کتاب و نه در بخش کتاب شناسي نشده است
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
در مقدمه باز اشاره شده که "... با توجه به بررسي هايي [حتماً بررسي هاي چند ساله حاصل تحقيق!] که درباره ي تاريخ عکاسي ايران و جهان شد، به اين نتيجه رسيديم که کهن ترين مدرک نوشتاري تاريخ دار، متعلق به ژول ريشار است..." اين در حالي است که دست کم از سال 1377 نام نيکلاي پاولوف، در پژوهش هاي مربوط به سرآغاز عکاسي در ايران، به عنوان نخستين خارجي که در ايران در دوره ي محمد شاه به روش داگرئوتيپ عکسبرداري کرد آمده و مدارک موجود نيز بر اين کار گواهي مي دهند. اين خطا در صفحه ي 5 نيز دوباره تکرار شده است. ضمن اينکه بايد اضافه کرد که ريشار در هنگام ورود به ايران، در تبريز اقامت نکرد و پيش از عکسبرداري ومعرفي به حضور محمد شاه نيز در دارالفنون، زبان خارجه تدريس نمي کرد.در صفحه ي 6 درباره ي گروه فرانسوي، از دو عکاس به نامهاي "کاقليه" [اينگونه تلفظ غليظ، آدم را به ياد داستان امتحان اعتضاد السلطنه ازصحافباشي که تازه از تحصيل در فرانسه باز گشته بود مي اندازد. وزير علوم با اشاره به حوض،از او مي پرسد نام اين چيست؟ و صحافباشي در جواب به فرانسه مي گويد: Bassin. چوب و فلکي حاضر مي شود و آنقدر به صحافباشي مي نوازند که در فاصله ي کمي مي گويد حوض، حوض، با حاي حُطي و ظاي غليظ عربي..."] يا کارليه و هانري دو کولي بف دو بلوکويل نام برده است. ادامه ي مطلب از چشم حروف نگار يا خودِ گردآورنده ي کتاب، جا افتاده و لابد، به دليل نخواندن نمونه ي کتاب [که نمونه هاي زيادي از آن را در اين مطلب خواهم آورد]، پيش از چاپ سپاري، به طور ناقص رها شده است.گردآورنده کتاب که تلفظ نام کارلهيان را همچون شهروندان محترم پاريس وحومه، "کاقليه" مي نويسد، از تلفظ نامهاي شناخته شده اي در تاريخ عکاسي جهان غافل شده است. از اين نمونه ها در کتاب، نگاه کنيد به: پچه[پشه]درص6،باوهاوس[باهاوس]ص97، هرمان فون هلم هواتس[هرمان فون هلم هوتس]ص 51، روبرتودماشي[روبردماشي]وهوگوهندبرگ[هوگوهنه برگ]ص82،مونکاکسي[مونکاچي]ص 129، دواسنو[روبردوانو]ص130، هارپربازار[هارپرزبازار] ص131، استفن شر[استفن شور] ص 143، دسيدري[ديسدري] ص165،رولان بارتز[رولان بارت] ص150،سوزان زونتاگ [سانتاگ] ص150،ويکتوربورگين[برگين] ص150،رابرت هاينيدن[هاينکن] ص151،رودچنکو[رادچنکو] ص190، رائول هوسمان[هاسمن] ص189، استريسکوپ[استريوسکوپ] ص 72، رجلندر[ريلاندر] ص 187، مارگريت بورگه وايت[بورکه وايت] ص 214، مارک ريبود[مارک ريبو]ص 219و ... بسياري از اين دست که برخي نيز از اشتباهات حروف نگاري است و در نمونه خواني[!] تصحيح نشده اند.
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
مانند: سانييتومتري[سانسيتومتري] ص 51، کارلتون واتکينگ[کارلتون واتکينز]ص65، دنياي ودرن[مدرن] ص73، چارلز دابسون[داجسون]ص 77، تولي عکس[توليد عکس] ص 77، هنري پيچ راينسون[رابينسون] ص81، وُرتيستي[وُرتيسيستي] ص95، موزه ي هنرهاي مودن[موزه ي هنرهاي مدرن] ص 143، نشريه هاري ماچ[پاري ماچ] ص196، پيکچر سپت[پيکچر پست] ص 196، کلودتايپ[کالوتايپ] ص202،نامگزاري[نامگذاري] ص 205،وان داک [وان دايک] ص 116، درلاره ي[درباره ي] ص95، بوسيل[به وسيله] ص 171، فلصلۀ[فاصله] ص 172، سئراخها[سوراخها] ص 173، بيت[بيتلز] ص 130در ص 9 عکس هايي از بدن لخت را به ناصرالدين شاه نسبت داده و نوشته: "... اين عکسها را ناصرالدين شاه تحت تأثير عکس هاي بدن لخت فرانسوي گرفته است، ولي به نظر من آن ها حاصل ذهن بيمار اوست." درباره اين مطلب، مايلم خودِ شاهِ شهيد، يقه ي گردآورنده ي کتاب را بر سر پُل صراط بچسبد و درباره ي ذهن بيمار از او پرسش هايي بکند.، پس درمي گذرم. بسياري از زيرنويس هاي لاتين اشتباه چاپ شده اند مانند ص95، 97،و116و ... در برخي از قسمتها پرانتزي باز شده و بدون اينکه بسته شود، مطلب ادامه پيدا کرده است مانند ص 99.برخي اشتباهات آشکار تاريخي متن کتاب از اين قرار است:1- لوييجي پِشِه در دوران ناصرالدين شاه به ايران آمد نه محمد شاه ص6 2- بر خلاف نوشته ص6، از عکاسان فرانسوي در ايران، اتفاقاً عکس هاي زيادي در دست است که امضا نيز دارند.3- رساله حشريه صحيح نيست و " رساله عکسيه حشريه" درست است.ص 10 4- کارمندان آژانس هاي خارجي[عکاسان] در جنگ [ايران و عراق]نگاه بيطرفانه[!] داشتند.ص 215- پس از پايان جنگ[ايران و عراق]، پديده ي عکاسي تفحصي [!]بوجود آمد. ص 21بخش دوم کتاب از ص 27 تا 55 و برخي بخش هاي بعدي کتاب، بي کم و کاست، از همان جزوه ي درسي ياد شده در بالاست.دراين تاريخ تطبيقي[!] پس از 20 صفحه مطلب از تاريخ عکاسي جهان، درباره عکاسي درايران به اين بسنده شده که: " آنتوان سوريوگين نيز عکسهاي خوبي در حين سفر به ايران انداخته است. بعدها بدستور ناصرالدين شاه عکسهايي از تمام کشورگرفته شد." ص 69،در ص 95 ترجمه ي بيان پُل استرند از عکاسي صريح " يک احساس صريح از واقعيت بود که يک احترام واقعي را براي چيزي که در برابر عکاس قرار گرفته، بوجود مي آورد." بسيار نامفهوم شده است.مناسب تر است گفته شود: استرند، عکاسي صريح را احترام واقعي به موضوع و بيان آن با رنگمايه هاي خاکستري مي دانست.در ص 103 زير نويس FSA بايد مانند بقيه به طور کامل نوشته مي شد[Farm Security Administration] در ص119 به جاي با فرار هنرمندان مدرسۀ باوهاوس از آلمان... مناسب تر است که گفته شود: با مهاجرت برخي از مدرسين مدرسه ي باهاوس به امريکا ...در ص 120 به يکباره صحبت از شخصي به نام ويت شده که باز فکر مي کنم از مواردي است که قسمتي از مطلب جا افتاده است. نقل يادداشت کاپونگرو نيز براي خواننده مفهوم نيست" من در ئو[؟] دنياي جدا از هم جستجو مي کنم... ".در چند بخش کتاب، تطبيق از ياد رفته است و صرفاً تاريخ ناقصي از عکاسي اروپا و امريکا نوشته شده است.
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
در ص 143 لي فريد لندر به عنوان مُبدع اصطلاح منظرۀ اجتماعي نوشته شده که صحيح نيست. اين اصطلاح در سال 1966 توسط )ناتان ليونNathan Lyons ) عکاس و مدرس عکاسي به اينگونه کارها اطلاق شد.در ص 158، لقب عکاسباشي اهدا نمي شده بلکه صحيح است که گفته شود ملقب مي شده است. در ص 158، اينکه نوشته واژه ي اسنپ شات پس از ابداع صفحات خشک وارد زبان انگليسي شده، صحيح نيست، بلکه کُهن ترين مدارک ثابت مي کنند که استفاده از اين واژه از سال 1808 در زبان انگليسي، به معناي شليک سريع و تقريباً بدون نشانه گيري کاربرد داشته است. در همين زمينه، گردآورنده ي کتاب، اين مطلب را در ايران بررسي تطبيقي کرده و نوشته است: " در ايران نيز، خانه در اين نوع عکاسي، اهميت بسيار زيادي داشت، ليکن، مکان مورد علاقه ايرانيان عموماً حياط و کنار حوض بود. [!] چند گلدان شمعداني نيز در عکسها ديده مي شود. گاهي در قسمتي از پس زمينه، قالي ترکمني که بر ديوار نصب شده است خودنمايي مي کند... يا ... در ايران عکس هاي زيادي در کنار منقل کباب گرفته شده. در ايران نيز عکاسي در تعطيلات، زماني بيشتر رواج يافت که دلارهاي نفتي، سطح زندگي را بسيار بالا آورده بود و امکان رفتن به اروپا با حقوق کارمندي وجود داشت[!] ... عکسهايي که در خارج از کشور گرفته مي شد، تفاوتهاي محسوسي با عکسهاي گرفته شده در ايران داشت و اين امر نشانگر غربي شدن ايراني ها بود. " به زعم گردآورنده کتاب، اين ها تمام بضاعت تاريخ عکاسي ايران درعکاسي لحظه اي است در اين بررسي تطبيقي [!!!] به همين سادگي وتحليل روان. ص 3- 162در بخش عکاسي علمي ص 170 چنين بررسي تطبيقي شده:" شايان ذکر است که عکاسي علمي در ايران، سابقۀ چنداني ندارد." گردآورنده ي از همه جا بي خبر نمي داند که دست کم از سال 1275قمري/ 1858 ميلادي، عکس هايي از حشرات با نماي درشت توسط کارلهيان [همان کاقليه مذکور]،در کاخ گلستان تهران گرفته شده است که بسيار به عکس هايي با ديد عکاسي علمي نزديک است. همچنين نمي داند که از سال 1902م./1281 شمسي و 1320 قمري يعني در دوران مظفرالدين شاه، صحافباشي دستگاه استخوان نما[عکسبرداري با اشعه ايکس] را در مغازه ي خود در تهران به کار انداخته است و عکس هايي نيز پيش از اين تاريخ توسط ميرزا ابراهيم خان عکاسباشي در کاخ گلستان گرفته شده است که اکنون در آلبوم خانه ي کاخ گلستان موجودند. اين تاريخ تطبيقي است که در مقدمه ي کتاب، اظهار اميدواري شده که:" مورد توجه اساتيد وعلاقمندان اين رشته قرار گيرد."در ص 186 عنوان عکس هِنري پيچ رابينسون" در حال نَزَع" نوشته شده که مناسب تر است گفته شود" در حال احتضار"Fading away" در ص 212 از عکاسان گروه FSA دو نفر، با نام هاي ماريون پُست و وُلکات معرفي شده اند که صحيح نيست. ماريون پُست وُلکات آمريکايي متولد 1910م. از عکاسان گروه FSA به تنهايي يک شخص است.
در ص 214 ترتيب زيرنويس ها و اشاره آنها در متن به هم خورده که متن را با اشکال روبرو کرده است.در ص 215 ديويد سِيمور از بنيانگذاران بنگاه عکس مگنوم، چيم سيمور نوشته شده که صحيح نيست.کتاب از نظر حروف نگاري و چاپ عکس ها در کيفيت خوبي نيست. اضافه بر اين، رسم الخط رايج فارسي در نگارش آن رعايت نشده(البته بيشتر بخشي که تأليف يا ترجمه شده)، بخش فهرست اَعلام که در اينگونه کتاب ها از بخش هاي ضروري است، وجود ندارد و معرفي مآخذ در بخش کتابشناسي هم، داراي اشکالاتي است
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن