قسمت اول
نگاهي به دو زبانگي
بسياري از مردم درك كاملي از دو زبانگي ندارند. همچنين بسياري از والدين، معلمان و متخصصان علوم كودك نيز اطلاعات كافي درباه اين پديده ندارند و با ديد منفي به آن مي نگرند. وجود نگراني نسبت به اين پديده، بيشتر در جوامعي به چشم مي خورد كه اغلب بزرگسالان و به پيروي از آن كوكان جامعه، تنها با يك زبان آشنا مي شوند. بنابر اين به دليل آن كه يادگيري بيش از يك زبان در چنين جوامعي براي همه محسوس نيست، درك آن نيز دشوار مي نمايد. از اين رو در چنين جوامعي تك زبانگي امري رايج و متداول و يادگيري بيش از يك زبان غير معمول و حتي نامتعارف به نظر مي رسد.
در دنياي امروز به خصوي در جوامع غربي بيشتر كودكان خود را در محيطي مي بينند كه افراد در آن با بيش از يك زبان تكلم مي كنند، طبق يك گزارش در سال1990، حدود يك هفتم جمعيت آمريكا(8/31 ميليون نفر) در خانه به زباني غير از انگليسي صحبت مي كنندكه شش ميليون نفر آنها كودك هستند. همچنين تنوع مشاغل در اقصي نقاط جهان و پراكندگي هاي حرفه هاي مختلف نيز سبب مي شود، والدين روز به روز به نياز هاي زباني خود و فرزندانشان آگاهي بيش تري پيدا كنند. در گذشته كوكان نسل دوم همواره تشويق مي شدند عادات، فرهنگ و زبان اكثريت جامعه را بپذيرند. اما امروزه با توجه به شناخت تفاوت هاي فرهنگي، مردم بيش تر علاقه مندند، با حفظ زبان و فرهنگ مادري، زبان ديگري را نيز به كودك خود بياموزند. زباني كه موجب غرور و هويت اخلاقي شان شود، از سويي ديگر يادگيري دو زبان بر مهارت هاي خواندن، روابط اجتماعي و توانايي هاي كودك در محيط آموزشي تاثير مثبت دارد.
در برخي جوامع دو زبانگي براي كوكان يك ضرورت به حساب مي آيد، نه يك انتخاب و اين والدين آنها هستند كه اين محيط را به آن ها تحميل مي كنند. براي كودكي كه در يك محيط دو زبانه پرورش مي يابد، گريزي جز فراگيري دو زبان نيست.
دو زبانگي مي تواند دو امكان كاملا متفاوت براي كودك به بار آورد: اگر با شيوه صحيح صورت پذيرد، موجب بروز مزاياي زباني و اجتماعي فراواني در كودك خواهد شد، اما اگر والدين در ايجاد محيط مناسب زباني براي كودك غفلت ورزند، روند رشد زباني كودك در دو زبان ناقص باقي مي ماند.
طبقه بندي دو زبانگي
از ديدگاه بسياري از مردم، دوزبانگي به مفهوم توانايي تكلم و درك دو زبان است، اما بسياري از زبان شناسان با توجه به زمان آغاز دوزبانگي و نيز توانايي و ميزان تسلط زباني به انواع متفاوات دو زبانگي توجه دارند.
الف) طبقه بندي دو زبانگي بر اساس زمان شروع آموزش
1. دوزبانگي زودهنگام: طبق نظر كاترين كوهنرت (زبان شناس) و با مطالعه كودكان دوزبانه اسپانيولي-انگليسي به نظر مي رسد، هرچه فراگيري دو زبان كم تر باشد، فراگيري زبان در شرايط بهتري صورت خواند گرفت.
1-1 دوزبانگي همزمان:كودك هر دو زبان را همزمان فرا مي گيرد. كوهنرت مي گويد: مشكلات تكلم زباني در صورت آموزش همزمان و در اوان كوكي تا حد زيادي كاهش مي يابد
1-2 دو زبانگي متوالي: آموزش زبان دوم پس از آموزش زبان اول آغاز مي شود. به نظر مي رسد روند آموزش در كوكاني كه به صورت متوالي به يادگيري دو زبان مي پردازند، قانونمند است و موارد استثنا در آن به ندرت ديده مي شود.
2. دوزبانگي دير هنگام: تلاش براي زبان دوم در بزرگسالي يا بعد از سن بحراني يا بلوغ است. دوزبانه هاي اين گروه همگي دو زبانه هستند.
ب) طبقه بندي دوزبانگي بر اساس ميزان تسلط زباني
گرچه نمي اوان سطح مشخص و تعريف شده اي را براي تعيين مقدار تسلط زباني دو زبانه ها ارائه داد اما برخي زبان شناسان دوزبانگي را از اين حيث به چهار گروه تقسيم مي كنند:
1- دو زبانگي غير فعال در اين حالت شخص بر زبان اول كاملا تسلط دارد و زبان ديگر را نيز مي تواند درك كند، ولي توانايي صحبت كردن به آن زبان را ندارد.
2- دوزبانگي غالب : در اين حالت فرد در يكي از دو زبان(به احتمال قوي زبان مادري) تسلط بيش تري دارد. او در درك شنيداري زبان دوم با مشكل مواجه است.
3- دوزبانگي متعادل: فرد كم و بيش در هر دو زبان به يك اندازه تسلط دارد، اما الزاما توانايي گويشور هيچ يك از دو زبان را ندارد.
4- دو زبانگي همسان: فرد در هر وضعيت قادر است، هردو زبان را چون گويشور آن زبان تكلم كند و نمي توان بين او و گويشور زبان تفاوتي قائل شد. اين قطعي ترين نوع دوزبانگي است و در مباحث زبان شناسي نيز در بيشتر موارد اين نوع دوزبانگي مد نظر است. البته برخي زبان شناسان بر اين باورند، امكان اين كه يك فرد بتواند در هر دو زبان نظير هم باشد، وجود ندارد. مثلا به اعتقاد سگالوويچ دوزبانه ها در بسياري از لايه هاي زباني، در زبان اول خود قوي ترند. بنا به ادعاي وي طبق يك تحقيق تازه دانشمندان دريافته اند وقتي دوزبانه ها را در معرض محرك هاي زباني قرار مي دهيم، نسبت به زبان اول خود تحريكات سريع تري نشان مي دهند.