زمان چرخه، مقياسي براي صلاحيت در زمان
چرخه، مجموعهاي از گامهاي تکراري فراگرد شامل وروديهاي ضروري و عناصر فراگرد است که خروجي مطلوب يعني ارزش افزوده را نتيجه ميدهد. زمان چرخه عبارت است ازمقدار زماني که براي پيشروي از يک نقطه معين دريک فراگرد کاري به نقطه ديگر نيازاست. يکي از مهمترين قسمتهاي بازه زماني ، زمان چرخه فراگردتوليد است . توليد مبتني بر زمان، به عنوان محور مرکزي رقابت مبتني بر زمان ، تمرکز اصلي خود را بر چرخههاي زماني توليد برده است و تلاش مي کند اين بازه زماني را کاهش دهد ( شکل 2).
توليد و ساخت مبتني بر زمان، در چارچوب سه نگرش بنيادين شرح داده ميشود. هدف اين سه رويکرد، کاهش دورههاي تناوب است.
الف- تسريع مراحل فراگردهاي اساسي: کار سريعترتنها مي تواند با تلاش بيشتر حاصل شود. بنابر اين منابع کاراي بيشتري نياز مي شود که بسيار پر هزينه است. روي هم رفته، افزايش سرعت گامهاي يک فراگرد نمي تواند به عنوان اثر بخش ترين روش براي کاهش دوره چرخه محسوب شود.
اگر تصور شود که فردي روي دايره اي حرکت ميکند و تمام گامهاي فراگرد را که بخشي از اين دايره محسوب ميشوند بپيمايد، همه زماني که نياز دارد (زمان چرخه) را مي توان روي يک محور زمان نشان داد . يک راه براي کمکردن دوره زماني اين است که تندتر حرکت کند.
ب- کاهش طول چرخه اساسي بهوسيله موازيسازي : گامهاي فراگردي که بايد به صورت موازي انجام شوند ، لازم است که از هم مستقل باشند. يعني اينکه براي شروع يک فراگرد، لازم نيست ديگري پايان يافته باشد. به علاوه تمام گامهاي فراگرد موازي نبايستي از منابع مشترکي استفادهکنند.
ج- کاهش طول چرخه اساسي بهوسيله حذف گامهاي غير ضروري فراگرد:
علاج گامها و مراحل غير ضروري ، حذف آنهاست. هر گام و هر مرحله اي که به محصول ارزشي را نمي افزايد، مي تواند به عنوان اتلاف لحاظ شود.
اقدامات توليد و ساخت مبتني بر زمان
چارچوب رويه ها و فعاليتهاي توليد وساخت مبتني بر زمان که از سه رويکرد بنيادين مذکور نشئت ميگيرند، تمرکز خود را بر تکنيک هاي فشردهکردن زمان قرار مي دهند تا پاسخگويي و قابليت رقابت را ارتقا دهند . اين چارچوب ، متشکل از شش فعاليت مي شود که عبارتند از : ساده سازي، استاندارد سازي ، يکپارچه سازي ، دسترسي، کنترل و تسريع. هر يک از اين شيوه ها به گونه اي ويژه منجر به کاهش زمان چرخه مي شوند.
ساده سازي، بهوسيله شناسايي و پيگيري گامهاي غير ضروري از فرايندکه ارزش ايجاد نميکنند يا بهصورت ناکارا انجام ميشوند، شروع ميشود.پس از بررسي ،طراحي مجدد و مستند سازي گامهاي اساسي فراگرد ، اين هدف تأمين ميشود.
استانــدارد کردن، شيوه ديگري در کاهش زمان سيکل است. مطابق اين استراتژي، کار فراگردها يا قطعات به صورت همسان و استاندارد انجاممي شود و از انجام هر کار در فراگرد يا توليد هر قطعه در محصول به صورت متمايز جلوگيري ميشود.در نتيجه از بعد زمان، صرفهجويي به مقياس حاصل خواهدشد و امکان يادگيري سازماني بهوسيله تکرارکارها افزايش پيدا ميکند.
دسترســي: نيز بهوسيله ممانعت ازتأخيرهايي که در فراگرد به هنگام رقابت براي عناصر فراگرد در تبادل فرايند حاصل مي شود، زمان چرخه راکاهش ميدهد. به عبارت ديگر تأخيرهايي را که ناشي از دسترسي به منابع محدود مانند نيروي انساني و ماشين ايجاد مي شود را از بين ميبرد. تجهيزاتي که بخوبي نگهداري نميشوند، منجربه ايجاد زمان خرابي و در نتيجه افزايش زمان انتظار و زمان چرخه خواهند شد. مشکل تجهيزات مي تواند به وسيله اجراي برنامه هاي تعميرات و نگهداري پيشگيرانه رفع شود. مشکل محدوديت نيروي انساني نيز از طريق آموزش چند رشته اي حل مي شود. در اين فعاليت بر ارتقاي قابليت اطمينان عناصر فراگرد هاي درگير تمرکز مي شود.
يکپارچه ســازي : اغلب موارد افزايش در زمان چرخه، درنتيجه گامهاي متوالي فرگرد رخ ميدهد.در يکپارچهسازي سيستم تلاش ميشود که بخشهاي مختلف کنار هم جمع شوند تا امکان تسهيم اطلاعات وبينش ودانش فراهم شود.براين اساس ، ارتباط دائم با مشتري و داشتن تأمينکنندگان مطمئن ، اهميت زيادي در يکپارچهسازي دارند.
کنتـــرل : از طريق کنترل، ناسازگاري درگامهاي متعدد فرايند حذف خواهدشد. زيرا ناسازکاري بالا و فرايند غيرقابل پيشبيني ، منجر به مدت چرخه طولانيتر ميشود.براي حذف يا کاهش ناسازگاري بالا، بخشهاي اضافي در زمان چرخه و نيز موجودي اطمينان درنظر گرفته ميشود.همچنين استقرار سيستم توليد کششي، موجودي کالاي درجريان ساخت وزمان انتظار را کم کرده ودرنتيجه ناسازگاري زمان سيکل کاهش پيدا ميکند.
تســـريع : يک عنصر مهم در زمان چرخه براي اين استراتژي فراگرد، عبارت است از زمان راه اندازي. تسريع فعاليتهاي راه اندازي ، موجب کاهش زمان خرابي دستگاه ميشود و ديگر آثار شديد زماني نيز ازبين ميرود. در صورت کاهش زمان راه اندازي ، اندازه بسته ها مي تواند کاهش يابد که با کاهش يا حذف زمان اتلافزاي انتظار، مدت متوسط چرخه را کاهش مي دهد.
تحليل عوامل فوق براساس دادههاي حاصل از 160 واحد صنعتي (در سطوح مختلف سازماني )، شيوههاي توليد و ساخت مبتني برزمان رادر 16 فاکتور تبيين ميکند. واحدهاي صنعتي شرکتهاي مشارکتکننده (دادههاي مورد استفاده براي فاکتورها ، حاصل يک همکاري بين المللي با فعاليتهاي مشترک از دانشگاههاي آمريکا، ژاپن ، آلمان، ايتاليا و انگلستان است.) متعلق به صنايع مختلف شامل صنعت الکترونيک، اتومبيل و ماشينآلات هستند. فاکتورهاي حاصل از تحليل عوامل در جدول 1 آمدهاست.