چرا با این که خدا می دانست من با گناه به جهنم می روم، مرا آفرید؟
نخست باید دانست که فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان، از مقوله «شدنی»هاست؛ یعنی ما باید به این دنیا بیاییم تا بهشتی یا جهنمی بشویم و ظرف وجود ما با حضور در این دنیا و طی مراحل علمی و عملی و گذر از فراز و نشیب ها شکل بگیرد. بنابراین تا به دنیا نیاییم، پاداش و کیفر معنا پیدا نمی کند.
برای روشن شدن پاسخ، باید به نکات زیر توجه کرد:
1. انسان موجودی مختار و دارای دو نوع گرایش معنوی و حیوانی است؛ در حالی که ملائکه فقط دارای گرایش معنوی و فاقد تمایلات حیوانی اند و حیوانات فاقد گرایش های معنوی هستند. از این رو، اگر انسان با اختیار خود، راه تکامل به سوی خدا را بپیماید، از ملائکه برتر خواهد شد؛ زیرا آنان در کمالات خود، فاقد گرایش های بازدارنده حیوانی اند. اگر انسان تنها به تمایلات حیوانی خود پاسخ دهد، از حیوانات پست تر خواهد شد؛ زیرا آنها در برابر تمایلات حیوانی شان، فاقد گرایش های معنوی انسانند.
2. هدف خداوند از آفرینش انسان - به عنوان موجودی متفاوت از ملائکه و حیوان - خلق موجودی با امکان کمال اختیاری است و راه رسیدن به این کمال نیز، عبودیت و بندگی است؛ «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون».1
3. لازمه آفرینش موجود مختار و قابل تکامل، این است که برای آن موجود، زمینه مخالفت نیز فراهم باشد؛ یعنی بتواند با دستورات، مخالفت کند و در عین حال، راه بندگی و اطاعت را انتخاب کند؛ زیرا اگر برای این موجود، فقط راه اطاعت باز باشد، اطاعت او مانند ملائکه خواهد بود. پس اگر فرض کنیم که خداوند، به حکمت خودش، باید فقط انسان هایی را بیافریند که اطاعت می کنند، این بدان معناست که آفرینش گنه کاران، ممتنع باشد، و نتیجه آن، امتناع مخالفت انسان با خداست.
روشن است که چنین امتناعی، با اصل هدف آفرینش انسان، منافات دارد. حکمت اقتضا نمی کند که خداوند، فقط انسان های مطیع را بیافریند؛ بلکه اقتضا می کند که برای موجوداتی که آفریده، راه مخالفت را باز بگذارد. لازمه آفرینش کمال اختیاری، این است که خداوند، امکان کفر و مخالفت رابرای انسان باز بگذارد. اگر نظام آفرینش به گونه ای بود که فقط انسان مطیع امکان وجود داشت، چنین نظامی با حکمت آفرینش انسان، منافات پیدا می کرد.
4. معمولاً انسان های گنه کار نیز کارهای نیکی انجام می دهند و کمتر انسانی است که کفر، عناد و مخالفت با خدا، همه وجود او را فرا گرفته باشد. همان کارهای نیک و خوب گنه کاران، کمال اختیاری آنان است و ارزش آفرینش را داشت . آنان با همان کمال اختیاری، می توانند مشمول رحمت الهی شوند؛ هر چند که حتی اگر کفر تمام وجود انسانی را فرا گیرد، باز حکمت اقتضا می کرد که آفریده شود؛ زیرا او نیز موجودی است که می تواند با اختیار خود به کمال برسد.
5. خداوند، انسان را مختار آفرید و فاعل گناه، خود انسان مختار و آزاد است؛ پس این صحیح نیست که بگوییم: «خداوند انسان گنه کار را آفرید»؛ زیرامعنای این سخن موهم، آن است که گنه کاری انسان نیز در اصل آفرینش اوست؛ در حالی که فقط امکان گناه در اصل آفرینش، مربوط به خداوند است و انتخاب کفر و گناه، کار خود انسان می باشد؛ همان گونه که انتخاب ایمان و اطاعت نیز با خود انسان است؛ پس باید گفت که «خداوند، انسان رامختار آفرید تا ایمان و بندگی را برگزیند؛ نه کفر و مخالفت را» و این، از دو آیه زیر به دست می آید:
الف) «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفورا»2
ب) «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»3
6. این سخن که «اگر خداوند کسی را خلق نمی کرد، او دچار عذاب هم نمی شد»، به عنوان «سالبه به انتفا موضوع» صحیح است؛ یعنی چون اصلاً موجود نیست، عذاب هم نمی شود؛ اما این مطلب، به اشکال شما پاسخ نمی دهد و آن نکته خلاف حکمت یا خلاف عدالت را که در ذهن شماست، برطرف نمی کند؛ زیرا در این صورت، دنیا فقط جای انسان های مطیع بود و قهراً اطاعت آنان نیز از روی اجبار و غیراختیاری می شد. خواسته شما این است که در همین دنیایی که انسان، اختیار و امکان اطاعت و مخالفت دارد، خداوند فقط انسان های مطیع را بیافریند. این خواست، در درون خود تناقض دارد؛ زیرا از یک سو می خواهد، انسان بتواند گناه کند و از سوی دیگر می خواهد خداوند، راه گناه را بر انسان ببندد. در پایان، دو نتیجه زیر از پاسخ این سوءال برداشت می شود:
الف) خداوند برای آفرینش کمال اختیاری، انسان را با دو نوع گرایش و مختار و آزاد آفرید تا با اختیار خود، راه کمال را بپیماید. در این مسیر، امکان دارد که برخی از انسان ها راه مخالفت را انتخاب کنند؛ اما به هر حال، امکان پیدایش انسان گنه کار، لازمه آفرینش انسان است.
ب) اعمال نیک و بد انسان، مستقیماً به خود انسان منتسب می شود و آن چه مستقیماً و بدون واسطه به خدا منتسب است، اعطای اختیار کار نیک و بد است؛ نه خود عمل و خداوند، کافر و گنه کار را کافر و گنه کار خلق نکرده است.
درباره علم خداوند، دو اصطلاح «علم فعلی» و «علم انفعالی» از سوی صاحب نظران مطرح شده است. برخی معتقدند که علم خداوند، انفعالی است؛ به این معنا که پس از تحقق وقایع، خداوند به آن علم پیدا می کند و برخی دیگر از محققان معتقدند که علم خداوند، فعلی است؛ به این معنا که قبل از تحقق وقایع، خداوند به وقایع علم دارد و این، به دلیل احاطه وجودی خداوند بر همه موجودات و علم او به تمامی ریشه ها و مبادی افعال و اعمال است و از آن جا که هر واقعه ای پس از فراهم آمدن شرایط، مقدمات و انگیزه ها انجام می گیرد، کسی که به تمام شرایط، مقدمات، انگیزه ها و اسرار آگاه است، از وقوع و یا عدم وقوع واقعه با خبر خواهد بود باید دانست، خود علم و آگاهی، کمال نفسی است و کسی که از پیش به وقایع آگاه باشد، نزد مردم دارای مقام و احترام است؛ زیرا نشانه احاطه وجودی او می باشد و برتری او را بر ابعاد زمان و مکان ثابت می کند و اما درباره ارتباط علم پیشین خداوند و اراده انسان، توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
خدای متعال چون موجود پیراسته از هر محدودیت، نقص و احتیاج است و دارای تمام صفات زیبای کمال است، هم اراده او فوق همه اراده هاست و هم علم او مطلق است و هم تمام کارهای او بر اساس علم و حکمت و اراده حکیمانه است؛ از طرف دیگر، در عالم آفرینش، انسان موجود ممتازی است که دارای قدرت اختیار و انتخاب است و هیچ کدام از اینها مغایر و یا نفی کننده دیگری نیست، خدای متعال بر اساس اراده حکیمانه اش، نظام آفرینش را بر مبنای نظام أحسن قرار داد؛ «همان کسی که هر چیزی را آفریده است نیکو آفریده».4
از این رو، مشیت و اراده حضرت حق بر این قرار گرفت که انسان به گونه ای آفریده شود که موجودی دارای اختیار باشد؛ «او است آن کسی که شمارا آفرید؛ برخی از شما کافرند و برخی موءمن».5
در آیه دیگر آمده است: «و اگر خدا می خواست، شما را یک امت قرار می داد؛ ولی خواست تا شما را در آنچه به شما داده است، بیازماید».6
پس از نشان دادن، مسیر هدایت و سعادت و گمراهی و شقاوت، انسان هر کدام را که خواست، انتخاب می کند؛ «و بگو حق از پروردگارتان (رسیده) است؛ پس هر که بخواهد، بگرود و هر که بخواهد، انکار کند».7
پیامدهای آثار و نتایج این راه ها یکی نیستند؛ «آیا کسی که موءمن است، چون کسی است که نافرمان است، یکسان نیستند».8
فرجام صراط مستقیم، راه یافتن به رحمت الهی و پاداش های نیکوست؛
«پس هر که کارهای شایسته انجام می دهد و موءمن (هم) باشد، برای تلاش او ناسپاسی نخواهد بود».9
فرجام انحراف و گنه کاری بدبختی و گمراهی و دچار عذاب دردناک الهی شدن است.
«که خداوند او را به آن عذاب بزرگ تر عذاب کند».10
این مشیت خدای متعال است. از این رو، می فرماید: «و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً هر که در زمین است، همه آنها یک سره ایمان می آوردند؛ پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند؟»11
پس اختیار ما بر اساس اراده حکیمانه خداست و در عین حال، لازمه تکامل اختیاری و انتخابی، وجود گزینه های نادرست و انتخاب مسیرهای نادرست از سوی برخی افراد است. این انتخاب، بد یا خوب، گناه یا ثواب، بر اساس اراده خدای متعال در طرح نظام احسن است؛ «و اگر خدا می خواست، قطعاً آنان را بر هدایت گرد می آورد؛ پس زنهار از نادانان مباش».12
نکته دیگر در مورد علم پیشین الهی، این است که خدای متعال می داند که ما در آینده به اراده و انتخاب خود، چه گزینه رفتاری را بر می گزینیم و چه کاری را انجام می دهیم؛
«آن چه را که هر کسی به دست می آورد، می داند. و به زودی کافران بدانند که فرجام آن سرای از کیست».13
بنابراین، خدای متعال علم دارد که ما در آینده با اختیار خودمان چه کاری را انجام می دهیم؛ مانند استادی که صددرصد شاگردش را می شناسد و آینده کاری و رفتاری او را می داند و این دانستن هرگز منجر به جبر و محدودیت اختیار و اراده انسان نخواهد شد.
پی نوشت:
1. ذاریات(51)، آیه 56)
2. انسان(76)، آیه 3.
3. ذاریات(51)، آیه 56.
4. سجده(32)، آیه 7.
5. تغابن(64)، آیه 2.
6. مائده(5)، آیه 48.
7. کهف(18)، آیه 29.
8. سجده(32)، آیه 18.
9. انبیاء(21)، آیه 94.
10. غاشیه(88)، آیه 24.
11. یونس(10)، آیه 99.
12. انعام(6)، آیه 35.
13. رعد(13)، آیه 42.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت www.hawzah.net