بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 6 123 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 60

موضوع: تاریخ و فرهنگ سرزمین آریایی آذربایجان و نقد پان ترکیسم و تجزيه طلبي

  1. #1
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    Icon14 تاریخ و فرهنگ سرزمین آریایی آذربایجان و نقد پان ترکیسم و تجزيه طلبي

    پاسخ کلی به نوشتارها در تایپک آذری ها در انجمن اذرباییجان و دوستانی که فریب کسانی رو که میگویند واژه ایران واژه افسانه ایست که فقط در شاهنامه نامش برده شده رو میخورند
    ببینید دوستان گرامی " ایران 2500 ساله تاریخ پادشاهی و رسمی داره "
    چه در متون اوستایی چه در سنگ نوشته ها و سکه های پیدا شده در زمان ها هخامنشی و ساسانی " ما به واژه ایران بر میخوریم " ( پس این در جواب کسانی که ادعا میکنن نام ایران یه نام اینگلیسی هست و جعلی و افسانه )
    برای نمونه در دودمان ساسانیان :
    اردشیر در بنایی که به دستور ایشان برای بزرگداشت کارهایش بنا شد ( نقش رستم و فیروز آباد ) در نقش رجب او بر روی اسبی و اورمزد در بر وری اسبی دیگر نشته است " اورمزد به دست شاه کتیبه ای میدهد " که در آن فرمانروایی سرزمنی با نام ایران رو به اردشیر میبخشد .



    عکس مورد نظر
    بزرگترين بنای سنگی عصر ساسانيان ) در نزديکی شيراز




    نام مورد استفاده در اوستا برای میهن اسطوره ای آریاییان ذکر شده است
    پس نام ایران یک واژه ساسی مذهبی بوده است "
    نکته مهم: کتیبه کرتیر (قرن3) " واژههای ایرانی و انیرانی رو باز و روشن کرده :

    دوستان توجه کنید " نه این کتبه توسط سیاسون نوشته شده نه توسط انگلیس و روسیه یا رضا خان " یا میهن پرست پارسی

    در این کتیبه محدوده جغرافیاییه ایران و انیران مشخص شده " به گفته این کتیبه ساترلپ های پارس " پارت " بابل " میسان " آدیان ( آشورباستان) " آذرباییجان " اصفهان " ری " کرمان " سیستان " گرگان " تا پیشاور " را ایرانی نام برده . ( ایرانی بر اساس متون دینی زردشتی یعنی آریایی " همانطور که گفته شد )

    بزارید انیران ها رو هم بنا به گفته این کتیبه نام ببریم :
    سوریه " کیلیکیه " ارمنستان " گرجستان " آلبانیا ( سمت باختری دریای کاسپین یا قروین معرب شده ) و بالاسگان که در زیر لوای پادشاهی ساسانی بودند انیرانی نامیده شده اند .

    جالب اینه که ارمنستان که شاهزاده های ساسانی در آنجا زندگی میکردند و زردتشتی بودند نیز انیرانی خوانده شده اند "( منطقه قفقاز جنوبی و ترکیه شرقی و کمی از آذربایجان ایران " سرمین آران باستان نامیده میشده " که سرزمین باستانی ارمنستان هست )

    فعلا تا همین جا کافیه " این نمونه ای هزاران مدرک باستانی هست " تاریخ رو شکل داده " نه فکر و خیال مبهم " و پوچ که یه مشت ..... به خورد ایرن مردم دور گشته از اصل " میدن.

    من به زودی مدارک بعدی رو در این تاپیک مینویسم




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #2
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    فردوسی بزرگ :
    که کس در جهان جاودانه نماند به گیتی بما جز فسانه نماند
    هم آن نام باید که ماند بلند چو مرگ افگند سوی ما بر کمند
    زمانه به مرگ و به کشتن یکی است وفا با سپهر روان اندکی است
    پيرامون زبان باستاني و تاریخ آذربايجان يا آذرآبادگان يا آتورپاتکان
    تا روزگار پیش از اسکندر گجستک آذربایجان ایران نام ماد خرد داشته است . دیودور سیسیلی تاریخ نگار مشهور یونانی در تقسیم کشورهای اسکندر چنین می گوید : پس از تصرف ایران ماد بزرگ به سردار یونانی واگذار گردید و ماد خرد به آترپس که آتروپاس نیز گفته می شود سپرده شد . ژوستن نیز در تقسیم شهرهای اسکندر این امر را تائید کرده است و از سردار ایرانی به نام اکروپات نام می برد . در دوران اشکانیان و ساسانیان آذربایجان غالبا نخستین سنگر دفاعی ایران در برابر تجاوزات بیگانه محسوب می شده است . هجوم امپراتوری روم به ایران از مرزهای آذربایجان و ارمنستان صورت میگرفته است . استرابون می نویسد وقتی آنتونیوس سردار رومی در سال 36 قبل از میلاد با صد هزار مرد جنگجو و پشتیبانی شاه ارمنستان بر ضد فرهاد چهارم اشکانی متحد شدند نخست به شهر فرااسپ پایگاه پادشاه آتروپاتان رفت و آنجا را محاصره نمود ولی پس از نبردی سخت نتوانست کاری از پیش ببرد و در برابر دفاع ایرانیان خسته و نا امید گشت و به کشورش بازگشت . در دوره شاهنشاهی ساسانی آذربایجان یکی از مهم ترین ایالت ایران بوده است . پایتخت آن شهر گنجک ( گنزک ) بوده است . مسعودی تاریخ نگار مشهور در مسالک الممالک نوشته است :
    آذربایجان در دوره پس از اسلام یکی از مهم ترین ایالات ایران مسحوب میشده است و پس از سقوط ساسانیان همواره مرکز حوادث و شگرفی های تاریخی بوده است . در متون پهلوی شهرستانهای ایران که در دوره ساسانی نوشته شده است آمده :در کرانه آذرپاتکان شهرستان گنجک را افراسیاب تورانی ساخت . پایگاه آذرپاتکان را ایرانگشسب سپهدار ایرانی ساخت . استاد پورداوود در مزدیسنا می نوسید : پایتخت زمستانی و تابستانی شاهان محلی ایران گنجک بوده است و اردبیل دیگر شهر مهم شاهان آتروپاتکان .
    مولفان اسلامی بنای ساخت اردبیل در آذربایجان را به فیروز پادشاه ساسانی ( 459 تا 483 میلادی ) نسبت داده اند . این شهر به فرمان فیروز شاه بنا گشت . فردوسی بزرگ نیز بر این امر تاکید دارد :
    یکی شارستان کرد پیروز رام خنیده بهر جای آرام وکام
    دگر کرد بادان پیروز رام بفرمود کو را نهادند رام
    که اکنونش خوانی همی اردبیل که قیصر بدو دارد از دادمیل
    ولی اسعدی گرگانی در منظومه ویس و رامین بنای اردبیل را به پیش از ساسانی می رساند :
    ز هر شهری سپه داری و شاهی ز هر مرزی پری رویی و ماهی
    گزیده هر چه در ایران بزرگان از آذربایگان وز ری و گرگان
    چو بهرام و رهام اردبیلی گشسب دیلمی شاهپور گیلی
    رهام نام قهرمان آذربایجانی است که از خاندان اصیل ایرانی بوده است نژادش به کیانیان باز میگردد . تاریخ آذربایجان در اوایل اسلام با قتل و کشتار همراه بوده است . بعد از مرگ عمر- عثمان به خلافت رسید . در سال 24 هجری چندین عصیان در شهرهای ایران بر ضد عربها صورت گرفت و مردم در تلاش برای مبارزه بودند . همدان و آذربایجان دوبار به دلیل تاخیر در پرداخت باج به عربان مورده حمله اعراب قرار گرفت .( در سالهای 24-26 ) بعد از این حملات آذربایجان قراردادی را متعهد شد تا در صورت آنکه مردم آزاد باشند دین خودشان را ادامه دهند و به آتشکده های آنان تعرض نشود سالیانه مبلغ 800 هزار درهم پرداخت کند . ( طبری ) ولی با کشته شدن عمر توسط ایرانیان مردم آذربایجان شورش نمودند و از پرداخت خراج خودداری کردند . لیکن لشگری بزرگ راهی آذربایجان شد و شهر و روستاهها ویران گشت و قرارداد سخت تری منعقد گشت
    بلاذری مینوسید : اشعث ابن قیس آذربایجان را فتح کرد و درب آن شهر را به روی سپاه اسلام گشود . در زمان عثمان وی والی آذربایجان شد و در زمان امام علی هم در سمت خود ابقا شد . او شماری زیادی از خانواده های عرب را روانه آذربایجان کرد تا در آنجا سکنی گزینند . عشایر عرب از بصره و کوفه و شام راهی آذربایجان شدند . به گفته وی عده معدودی از عربان زمینهای عجمان را خریدند . لیکن اکثر عربان برای مصادره کردن زمینهای مجوسان ساکن در آذربایجان با یکدیگر مسابقه نمودند - یعنی هر گروهی هرچه میتوانست مصادره میکرد . بدین صورت اموال و زمینهای ایرانیان یکی پس از دیگری به تاراج گذاشته شد و امام علی خلیفه وقت با آن مخالفتی ننمود . در نهایت آذربایجان در قرن سوم هجری از تصرف اعراب خارج شد .
    پیرامون وجه تسمیه ( نام گذاری ) تبریز نیز مورخان بنای ساخت آن را به خسروکبیر پادشاه ایران در ارمنستان در دوره اردوان چهارم پادشاه اشکانی نسبت داده اند . میان اردشیر و خسرو جنگی در میگرید که ده سال به طول می انجامد که اردشیر بازنده این جنگ می شود . خسرو هنگام بازگشت به آتروپاتن شهری را به نام دادریژ بنا میکند . در زبان ارمنی به معنی انتقام است . پس از مدتها دادریژ به تاوریژ تغییر پیدا میکند و سپس به توریز و سپس تب ریز . در پارسی متداول تب ریز به معنی تب پنهان می باشد . ولی از دیدگاه سند واژه شناسی تبریز از واژه ای پهلوی باستانی ایران است که در معنی جاری شدن می باشد . این نام بدلیل آبهای روان و چشمه های بسیار آذربایجان و طبیعت زیبای این منطقه گذاشته شده است . مورخان اسلامی منجمله حمده الله مستوفی آباد کردن تبریز را به زبیده هارون الرشید نسبت می دهد . در سال 175 هجری قمری در زمان متوکل تبریز بر اثر زلزله به کلی ویران شد . بار دیگر در سال 460 هجری قمری زلزله ای دیگر تبریز را به کلی ویران نمود و قطران تبریزی وصف این واقعه را ذکر کرده است . در حمله مغول حاکم دوراندیشی بر تبریز حکمرانی میکرد که برای جلوگیری از قتل عام و ویران شدن تبریز با تورکان مغول صلح کرد و مانع از خونریزی شد . تبریز از دید ابن خردادبه - بلاذری - طبری - ابن فقیه - اصطخری شهری کوچک بوده است . ابن حوقل - مقدسی و ابن مسکویه تبریز را شهری آباد و مهم در آذربایجان توصیف کرده اند . متاسقانه در سال 809 هجری قمری تبریز توسط ترکان قراقویونلو غارت شد ولی بعدها پایتخت این سلسله شد و جهانشاه در سالهای 1436 تا 1476 میلادی بر آنجا حکومت کرد . بنای مسجد کبود از وی می باشد . پس از آن در شیعه های صفوی تبریز را قتل عام نمودند . تاریخ ننگین شاه اسماعیل صفوی در آذربایجان بر همگان آشکار است . وی در سال 906 هجری قمری برای رسمی کردن مذهب شیعه که خود گسترش دهنده آن بود تبریز را جولانگاه قتل مردم ایرانی کرد و غیر شیعه ها را بکشت . پس از این دوره زبان تورکی کم کم در آذربایجان رایج گردید و زبان پهلوی باستانی این منطقه با زور حکام ظالم رو به کمرنگی رفت . در سال 993 ترکان عثمانی تبریز را اشغال کردند ولی شاه عباس اول آنان را از آذربایجان بیرون راند . باردیگر تبریز توسط روسها اشغال شد و تا سال 1914 در دست اشغالگران باقی ماند . آنان آزادیخوهان ایرانی را به قتل رساندند . پس از خروج روسهای باردگیر عثمانی ها تبریز را اشغال کردند . پس از آن باردیگر روسها در سال 1918 وارد تبریز شدند . پس از مدتی روسها از اشغال تبریز دست برداشتند و پیمان صلحی بین ایران و روسها بسته شد .
    سرزمینهای ایرانی آران و قفقاز جدای از آذربایجان است ولی هر دو شهر هویت ایرانی و آریایی دارند که متاسفانه به اشغال روسها در آمد و سپس از بدنه ایران جدا شد . بر گفته دهها سند تاریخی آران با آذربایجان یکی نیست ولی در حرکتی غرض آمیز دولت جدید آران این منطقه با پشتوانه بیگانگان نام آذربایجان را برای کشور تازه استقلال یافته خودشان برگزیدند . جمهوری آذربایجان امروزه به نام ایران شمالی در بین مردم در حال گسترش است و تلاشهایی برای الحاق مجددش به ایران در حال انجام است . برخی اسنادی که آران را با آذربایجان جدا می داند و نامیدن آذربایجان شمالی و جنوبی کاملا غلط است :
    پولیبیوس متولد 205 پیش از میلاد : ( polibii - historiae - rec fr hulstsch vol IIV 1889 )
    میان سرزمینهای آتروپاتن ( آذربایجان ) و سرزمین آلبانیا اقوامی چون کادوسان ساکن هستند
    آلبانی ها در دشت اطراف رود کر سکنی دارند و رود آلازان آنها را با گرجیان جدا می کند .
    دیودور سیسیلی تاریخ نگار سده اول پیش از میلاد : ( diodori bibliotheaca - vol I-III - 1889 )
    استانهای آلبانی و خزر قسمتی از سرزمینهای آلبانی می باشد
    استرابون جغرافی دان بزرگ مورخ 63 پیش از میلاد : ( strabonis - geographica , rec - commentario crit instr .g kramer 1884 - 1892 )
    آلبانی سرزمینی است که از جنوب رشته کوههای قفقاز سرچشمه می گیرد و تا رود کر و دریای خزر تا رود آلازان امتداد دارد و از جنوب به سرزمین آتروپان محدود می گردد
    موسی خورنی مورخ و جغرافی دان عهد ساسانی ( m.khorenskii , istoriia armenii , moshva - 1893 page 393 )
    آلبانیا یا دشت اغوان همان آران است
    ابن خرداد به دبیر ایالات ماد در سال 300 هجری - ( مسالک الممالک - ص 120 - 118 )
    بردع - بیلقان - قبله - شیروان قسمتی از آران می باشد - گرجستان و آران سیسجان جزو بلاد خزر است که متعلق به نوشیروان است .
    ابن فقیه جغرافی دان مولف کتاب البلدان که در سده سوم هجری ترجمه مسعود - ص 130 - 129 )
    آران يکي از بخشهاي ارمنستان بوده است . وي شهرهاي ارمنستان را به شرح زير تقسيم کرده است : برذغه - قبله - شيروان - شابران - شسکي - شکمور - بلاسجان و . . . او مي نويسد آران ( جمهوري جعلي آذربايجان ) ملک ارمنيان است و در آن 14 هزار دهکده موجود مي باشد . مرز آذربایجان از یک سو رود ارس - سوی دیگر زنجان و حدود دیلمستان و گیلان است .
    ابن حوقل که در سده چهارم هجری می زیسته : ( صوره الارض دکتر جعفر افشار - بنیاد فرهنگ ایران ص 128 )
    رود اراس مرز میانی آران و آذربایجان است و نقشه های آن تاکید کننده بر این قضایا است .
    آران شامل شهرهای بردغه - جنزه ( گنجه ) شکمور - تفلیس - بردیج - شماخیه - شروان - شابران است
    فرمانده هان آران هر ساله خراجهایی را به همراه لوازم دیگر به پادشاهان آذربایجان می پرداختند
    اصطخری جغرافی دان سوم و چهارم هجری : ( مسالک الممالک - ایرج افشار - بنگاه نشر کتاب ص 158 )
    شهرهای آران بیلقان - ورثان - بردیج - شماخی - شیروان - آبخازه - شابران - قبله - شکی - گنجه و شکمور است
    یاقوت حموی در کتاب معجم البلدان ( جلد اول لایپزک 1866 ص 183 )
    آران نامی است ایرانی دارای سرزمینهای فراخ و رود ارس میان آذربایجان و آران است .
    ابوالفدا مورخ و جغرافی دان در سال 732 هجری ( تقویم البلدان - ص 386 )
    آران اقلیمی است مشهور که هم مرز آذربایجان است . ارمنستان و آران و آذربایجان سه سرزمین بزرگ و جدا گانه اند که اهل فن آنها را جدا از یکدیگر در نقشه نشان می دهد
    حمد الله مستوفی که در سده هشتم هجری می زیسته در کتاب نزهه القلوب شهرهای آذربایجان را چنین نام می برد : ( ص 85 و 102 دکتر محمد دبیر سیاقی تهران )
    تبریز - اوجان - طسوج - خلخال - شاهرود - مشکین - انار - ارجاق - اهر - تکلفه - خیاو - درآورد - کهران - کلیبر - فصلون - نوذر - خوی - سلماس - ارومیه - اشنویه - سراو - میانه - گرمرود - مراغه - ده خورگان - نیلان - مرند - زنور - آزاد - ماکویه
    تـاريخ مختصر و وجه تسميه آذربايجان
    دكتر حسين نوين رنگرز
    عضو هيات علمي دانشگاه و محقق اردبيلي
    منطقه آذربايجان بخشي از سرزمين ماد بزرگ بود. اين سرزمين از زمان يورش اسكندر مقدوني به نام آتورپاتگان معروف شده است. البته نام اين منطقه در كتاب بن دهش (خلاصه اوستا) ايـران ويچ ذكر گرديده است. در آن كتاب مي خوانيم. «ايـران ويچ ناحيت آذربايجان است. ايـران ويچ (آذربايجان) بهترين سرزمين آفريده شده است. زرتشت چون دين آورد، نخست در ايـران ويچ (آذربايجان) فراز يشت، پرشيتوت و مديوما (مديا – ماد) از او پذيرفتند ايرانويچ يعني آذربايجان».1
    علاوه بر ايـران ويچ كه براي آذربايجان اطلاق يافته، نام بامسماي آذرگشسب نيز به آذربايجان عنوان شده است كه بنا به خبر شاهنامه، دو آتشكده‌ي مقدس به نام آذرگشسب بود كه يكي در باكو و ديگري در شيزمراغه (تخت سليمان) واقع است. آتشكده آذرگشسب باكو، هم چنان پابرجاست و ظاهراً آن را بازسازي كرده اند. علي‌اكبر دهخدا، در لغت نامه خود، ذيل لغت باكو، شرح مفصلي درباره اين آتشكده آورده است.2
    آتشكده بزرگ و معروف ديگر در تخت سليمان مراغه قرار دارد به نام «‌‌‌‌آذرگشسب». گيرشمن درباره آن مي‌نويسد: ‌شيز مركز ديني ماد آذربايگان (تخت سليمان امروز) معبد شمال ايـران بود در اين معبد جامعه‌اي بسيار قديم از مغان مي‌زيستند.3 پرفسور گيريشمن در کتاب ايران از آغاز تا ساسانيان نقشه کشورهاي شاهنشاهي اشکانیان و ساسانیان و هخامنشیان را به چاپ رسانده است و از آذربايجان به نام سرزمين آریایی ماد بزرگ نام برده است .
    در شاهنامه فردوسي هم آمده كه در دوران كيانيان، آذربايجان را به نام آتشكده بزرگ و مقدس «‌آذرگشسب»‌ مي‌خواندند. بر پايه سخن فردوسي، كي‌خسرو پيش از نشستن بر تخت شاهي، همراه با پدربزرگ خود كي‌كاوس به سوي خاك آذرگشسب (آذربايجان) روان مي‌شود تا در محراب، آغاز سلطنت خود را متبرك و از خداوند در اداره امور كشور ياري طلب نمايد:
    چنين گفت خسرو به كاوس شـاه كه جز كردگار از كه جوييم راه
    بدو گفت: ما هم‌چنين با دو اسب بتازيم تا خاك آذرگشسب
    سر و تن بشوييم با پا و دست چنان چون بود مرد يزدان پرست
    به زاري، آيا كردگار جهان به زمزم كنيم آفرين جهان
    بباشيم در پيش يزدان به پاي مگر پاك يزدان بود رهنماي ...4
    آرتو كريستن سن نيز در تاييد زيارتگاه بودن آن آتشكده چنين مي نويسد:
    «‌آتشكده آذرگشسب يا آتش سلطنتي در گنجگ (شيز) واقع درآذربايجان بود كه اكنون به خرابه هاي تخت سليمان معروف است و پادشاهان ساساني هم (مانند كي‌كاووس و كي‌خسرو به روايت فردوسي) در ايام سختي به زيارت اين معبد مي‌شتافتند. و زر مال و ملك و غلام براي آن جا نذرمي كردند.5
    از نام‌هاي ديگر آذربايجان «‌ماد خرد» بوده است. در دوران شاهنشاهي مادها و در آن روزگار، ايـران بزرگ را «‌ماد بزرگ» و آذربايجان را «ماد خرد» مي ناميدند. البته اين استان را به روزگار مادها، آتورپاتكان نيز مي‌گفتند. به نظر استرايو، جغرافي نگار معروف يوناني آذربايجان از نام سرداري به نام «‌آتورپات» اقتباس شده است. بدين ترتيب كه چون دوران پادشاهي هخامنشيان به پايان آمد، الكساندر ماكدوني6 به ايـران دست يافت، سرداري به نام «‌آتورپات» در آذربايجان برخاسته، آن سرزمين را، كه بخشي از خاك مادان و نام «ماد كوچك» معروف بود، از افتادن به دست يونانيان نگاه داشت و آن سرزمين به نام «‌آتورپاتكان» خوانده شد.7
    ريشه نام «‌آتورپاتكان» از آتورپاتن، آتورپات، آذرپات يعني «آذر پاسدار» يا نگهبان آتش است و آتروپاتن لقب هر يك از ساتراپ ها (استانداران) هخامنشي در اين استان بوده است. چه آذربايجان جايگاه بزرگ‌ترين و مقدس‌ترين آتش ايزد افروخته به نام «‌اذرگشسب» بود كه يكي در باكو و ديگري در شيزمراغه (تخت سليمان امروزي) قرار داشت. دياكونف در وجه تسميه آذربايجان نوشته است: «‌اين نظر بسيار شايع است كه آتروپات «شخص» نيست و لقب كاهني است كه در ماد حكومت مي كرده است و اشتقاق اين كلمه «نگهبان آتش» چنين تعبيري را اجازه مي دهد».8
    البته برخي نيز معتقدند كه در دوران شاهنشاهي مادها و بعد از آن در دوران هخامنشيان تا زمان كوروش كبير، مغان علاوه بر سمت پاسداري از آتش مقدس، شغل استانداري آذربايجان را هم برعهده داشتند. اين لقب تا زمان حمله اسكندر لقب استانداران بود. اما آخرين ساتراپ (استاندار) هخامنشي براي جلوگيري از ورود يونانيان به سرزمين آتش مقدس و حفظ حرمت استان آذرگشسب خودر ا نه استاندار، بلكه پاسدار آتش مقدس يعني «‌آتروپاتن» خواند و از آن پس عنوان و لقب او «‌آتروپاتن» به صورت نام اين استان درآمد. احمد كسروي تبریزی نيز ضمن بررسي نام «آتروپات» واژه «‌اتور» را همان آذر يا آتش و واژه «‌پات» را كه بعدها به صورت «‌پاد» و «‌باد» درآمد به معناي «‌نگهبان» دانسته است.9 اين نام تا پايان عصر ساساني در ايـران رايج بوده است. چنان كه يكي از موبدان مشهور «‌آذرباد ماراسپندان» يا «‌آذرباد مهراسپندان» نام داشته است. اين شخص وزير شاپور دوم، شاهنشاه ساساني و يكي از مفسران اوستا بود. نام اين موبد به صورت «‌آتربات مانسار اسپندان» نيز آمده است.10
    در ادبيات دري، آتورپات به صورت‌هاي، آذرآبادگان، آذربايگان و آذربايجان آمده است. چنانكه فردوسي نيز «‌آذر آبادگان» به كار برده است:
    به يك ماه در آذر آبادگان ببودند شاهان و آزادگان
    وز آن جايگه لشكر اندر كشيد سوي آذر آبادگان بركشيد
    در كتاب‌هاي عربي نيز آذربايجان و آذربيجان به كار برده شده است. به هر حال اين كلمه، با اشكال مختلف و تصحيفات آن هر چه باشد، با توجه به دلايل عقلي و نقلي موجود، آن چه مسلم است ماخوذ از «‌آتورپات يا آتروپات» نام سردار ايراني و خشثرپاون (شهربان) زمان اسكندر، آذربايجانست و هر وجه يا مبدا و علتي كه براي پيدايش اين نام، كه اكثر مورخان و جغرافي نويسان قديم و معاصر نگاشته اند، قابل ترديد است. بدن شك اين نام ايراني است. زيرا در اوستا AterePata كه در لغت به معني نگهبان و پناهنده آتش است، نام يكي از پاكدينان ايـران باستان است و در پهلوي Aturpat آمده است.
    علاوه بر اين، در ايـران باستان نام آذربد، آذرپاد و در پهلوي آتروپات (مارسپندان) از اسامي معمول و رايج بوده است. آتورپاتكان همان طور كه گفته شد، خود از سه كلمه تركيب يافته است. آتور يا آذر به معني آتش و پات يا پاي (پد) از مصدر پاييدن به معني نگهبان و نگهباني كردن و سرانجام «‌كان يا گان» كه پساوند مكان يا نسبت است با اين توضيح ابهامي در اين نام باقي نمي ماند و معناي آن «‌سرزمين يا شهر آذرباد» معناي درست تري است كه مي‌توان بدان اطلاق نمود.
    يادداشت‌ها
    1- فرتيغ دادگي: بن دهش (خلاصله اوستا)، گزارنده: مهرداد بهار، صص، 28 و 152.
    2- علي اكبر دهخدا، لغت نامه، ج 3، چاپ اول، انتشارات دانشگاه تهران، 1373، ذيل باكو
    3- پروفسور گيرشمن، ايـران از آغاز تا اسلام، ترجمه دكتر محمد معين، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1349، ص 270.
    4- فردوسي، شاهنامه، به همت محمد رمضاني، كلاله خاور، جلد 3، ص 95.
    5- آرتوركريستن سن، ايـران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي، چاپ دوم، انتشارات دنياي كتاب 1377، ص 190.
    6- اين شخص همان اسكندر مقدوني است. در نوشته هاي باستان، او را به جاي الكساندر، السكندر مي ناميدند.
    7- احمد كسروي، كاروند. به كوشش يحيي ذكاء، تهران، 1356، صص 313-314.
    8- دياكونف، تـاريخ ماد، ترجمه كريم كشاورز، بنياد ترجمه و نشر كتاب،1345، ص 780.
    9- احمد كسروي، كاروند، صص 315-316.
    10- علي اكبر دهخدا، لغت نامه، جلد 1، انتشارات دانشگاه تهران، 1372، ذيل «‌آتروبات»
    11 - آذري يا زبان باستان آذربايجان اثر شادروان احمد کسروي
    زبان مـردم آتورپاتكان، زبان ايراني بوده است
    پروفسور اقرار علي اوف
    «پروفسور اقرار علي‌اوف» از دانشمندان برجسته تـاريخ‌شناسي و زبان‌شناسي جمهوري آذربايجان است كه مرتبت و منزلت علمي والاي وي به سبب تحقيقات گرانسنگ در گستره شوروي سابق و كشورهايي مانند ايـران و تركيه، بر همگان روشن است. اقرار علي‌اوف، عضو هيات علمي آكادمي علوم جمهوري آذربايجان در باكوست. كتاب «تـاريخ آتورپاتكان» يكي از تاليفات علمي و مهم «پروفسور اقرار علي اوف» مي باشد كه در هفت بخش تدوين شده و نكته‌هاي بديع از تـاريخ آتورپاتكان را باز مي‌گويد. يافته‌هاي علمي وي مورد پسند جاهلان و نژادگرايان در جمهوري آذربايجان واقع نشد و گفته مي‌شود كه حتي گروهي از جهال كتب وي را جمع‌آوري كرده و در آتش سوزاندند! آن‌چه مي‌خوانيد فرازهايي است از كتاب «تاريخ آتورپاتكان» به ترجمه دكتر شادمان يوسف
    بـا وجود آن كه تـا حال نشانه‌اي از زبان ماديان آتورپاتكان دوره‌هاي باستان به دست نيامده است (ما تنها يك نوشته به زبان ارمني در دوران بعد از قدرت هخامنشينان در «سن كله» نزديك زنجان داريم كه شهادت مي‌دهد در آتورپاتكان و كشورهاي همسايه، حتي ارمنيان از آن استفاده مي‌كرده‌اند. اما علاوه بر اين، ما مي‌توانيم بـا تكيه بر پايه‌هاي استوار، تصديق كنيم كه آن‌چه كه زبان ماديان ميانه آتورپاتكان به شمار مي‌رود،1 بي‌شك زبان ايرانيست كه به طور وسيع، گسترده بود. در اين باره نه تنها به گونه‌اي نسبتا خوب فرهنگ نامگذاري آذربايجان در آغاز عصر ميانه، كه آن را مي‌توان متعلق به دوره‌هاي باستاني نيز دانست، گواهي مي‌دهد،‌ هم‌چنين اسناد ديگر نيز وجود دارد. مولفان عرب در برابر ديگر زبان‌ها ولهجه‌ها كه در عصر ميانه در آذربايجان غربي معمول بودند، زبان‌هاي آذري (azari)، پهلوي (fahlavi) و فارسي را (iuqat-i furs) را نام مي‌برند. درباره زبان آذري هم‌چون زبان بخش زيادي از جمعيت آذربايجان‌غربي مسعودي2 نيز مي‌گويد. درباره اين زبان ابن‌حوقل، ياقوت بلاذري و مولفان ديگر عرب گزارش داده‌اند. 3
    مقدسي زبان آذري را هم‌چون زباني مخصوص فارسي معين كرده مي‌نويسد: زبان دشواري است و برخي واژه‌هاي آن شبيه زبان خراساني است.4
    براي مقدسي و هم‌چنين بيش‌تر مولفان قرن‌هاي نهم و دهم معين كردن لغت فرس (يعني زبان فارسي) معناي اتلاق به گروه زبان‌هاي ايراني را داشت. اين‌كه آذري زبان فارسي بوده است، از گفته‌هاي خرد مولفان عرب برمي‌آيد كه نوشته‌اند: اين زبان خوبي نيست براي فهميدن دشوار است (از نقطه‌نظر داننده فارسي) و غيره.5 در عين حال استفاده كردن از نام فارسي براي آذري از سوي مقدسي و مولفان ديگري عرب از جمله ابن‌مقفع* هم‌چنان كه اصطلاح (فهلوي) را براي معين نمودن زبان اصفهان، ري، همدان، نهاوند و آذربايجان.6 و اصطلاح فهلويات را براي شعرهايي كه به لهجه‌هاي محلي نوشته شده پيش از همه نشان زبان ماد را معين مي‌كردند.7
    آن‌چه كه ما درباره زبان آذري مي‌دانيم كه شايد آن را مي‌بايد زبان آذربايجانيان ناميد (به اين تعبير لغت آذربايجان در نوشته‌هاي بيروني برمي‌خوريم.)8 ، مي‌توان خلاصه‌هاي زيرين را برآورد:
    1ـ در دوران مولفان عرب، در آذربايجان بـا زبان آذري صحبت مي‌كردند.
    2ـ كه آن بدون شك زباني ايراني بوده است، چون كه مولفان عرب آن را برابر دري و پهلوي گاهگاه به نام فارسي ياد مي‌كنند و آن را جدا از زبان‌هاي ديگر قفقاز به شمار مي‌آورند.
    3ـ كه آذري زبان فارسي امروزي نيست.9 تحقيق‌هايي كه مولفان معروف در زبان آذري كرده‌اند، ‌حاكي از آن است كه اين زبان متعلق به گروه زبان‌هاي شرق و غرب ايـران است و آن به زبان تالشي نزديك بوده.10 زبان تالشي ويژگي‌هاي اساسي صورتي زبان مادها را در خود نگاه داشته است.11
    منابع جدي وجود دارند كه نشان مي‌دهند لهجه‌هاي نزديك به زبان آذري و تالشي امروز، در دوره عصر ميانه (قرون وسطا) در سرزمين آذربايجاني جنوبي گسترش يافته است.12 جالب است كه يادآور شويم كه براساس سخنان ياقوت، زبان شهروندان مغان (دشت مغان) به زبان‌هاي گيلان و تبرستان نزديك بوده است.
    برخي زبان‌هاي ايراني آذربايجان جنوبي ] آذربايجان ايـران[ كه تـا زمان ما باقي مانده‌اند، مانند هرزني، خلخالي، گرينكاني و ديگران، در خود رابطه‌هاي خوبي بـا لهجه‌هاي شمال غربي مركزي ايـران را دارند.14
    گروهي از دانشمندان معروف چنين عقيده دارند كه لهجه‌هاي ايراني كه در سرزمين آذربايجان جنوبي امروز و قرون ميانه گسترش داشته‌اند باقيمانده زبان‌هايي هستند كه در زمان‌هاي قديم وجود داشتند و لهجه‌هاي امروزي شمال و غرب و مركزي ايـران نشانگر آنند كه در اين منطقه زبان يگانه‌اي مشترك بوده است.15 خيلي مهم است كه در دوره ميانه در آذربايجان به گروهي از لهجه‌هاي ايراني برمي‌خوريم و نيز لهجه‌هاي ايراني امروزه اين منطقه همه متعلق به گروه زبان‌هاي شمال غربي ايـران‌اند و ويژگي‌هاي نزديك به هم داشته‌اند مانند زبان مادها. 16 از اين رو مي‌توان گفت كه زبان‌هاي نامبرده، بازمانده زبان مادي و يا لهجه‌هاي مادي مي‌باشند.
    در اصل، لهجه‌هاي ايراني كه در سرزمين آذربايجان به كار گرفته مي‌شد، حاكي از آن است كه آن‌ها نه در دوره ميانه و نه بعدتر، از جايي ديگر به اين جا نيامده‌اند‌ بلكه هم اين‌جا بوده‌اند. موارد زيادي درباره اين لهجه‌هايي كه از جانب محققان روسي و عالمان شوروي و دانشمندان خارجي گردآوري و تحقيق شده، هم‌چنين پژوهش‌هاي گروهي از عالمان خارجي (دانشمندان خارج از مرز شوروي سابق/ مترجم) در منطقه‌اي كه درباره آن سخن مي‌گوييم، حاكي از آن است كه هنوز از زبان‌هاي قديم، زبان‌ها و لهجه‌هاي ايراني پديدار هستند. به ويژه بايد يادآور شد كه زبان و لهجه‌هاي گروه شمال غربي بر پايه آگاهي‌هاي زبان‌شناسان از كهن‌ترين زمان تـا امروز از زبان‌هاي گروه فارسي برخاسته‌اند.
    در اين جا مي‌بايد چند سخن راجع به مفهوم آذربايجان بگويم، چون كه در دوره‌هاي اخير در ادبيات علمي، و علمي ـ مردمي كوشش‌هاي بسيار به خرج مي‌دهند تـا اين كه اين نام را از محيط آتورپاتكان جدا سازند، كه اين به تباه كردن انديشه نسل‌هايي كه در سرزمين ما به سر مي‌برند مي‌پردازد و پيوندهاي خوني و معنوي را كه ما بـا آتورپاتكان داريم مي‌گسلاند. اين گفتار توضيح و تفسير بسياري از مسايل تـاريخ كشور ما را ايجاب مي‌كند كه اين سخنان بايد محيط آن گردند كه هر مورخ از براي خود احترام قايل شده، وظيفه خود بداند كه تنها حقيقت تاريخي را بگويد تـا خاطره تاريخي مـردم ما نگاه داشته بشود! نام آذربايجان تـا زماني نه چندان دور در رديف نام‌هايي قرار مي‌گرفت كه هيچ‌گونه اختلاف نظري درباره آن وجود نداشت. اما در ده سال اخير در جمهوري آذربايجان براي آن‌كه معنايي تازه به اين مفهوم بدهند، كوشش‌هاي فراوان به خرج داده مي‌شود. اين تجديدنظر، بارها نه از جانب متخصصان بلكه از سوي كساني كه از دانش به دوراند و تخصصي در اين زمينه ندارند، ابراز مي‌شود. اين قبيل مردمان به كارهاي غير علمي دست مي‌زنند و چنين گمان مي‌دارند كه بـا سخن‌پردازي‌هاي دور از حقيقت، مي‌توانند مسايل علمي را حل وفصل كنند! جريان را كاملا ساده كرده و بدون هيچ آگاهي از تحليل ريشه‌شناسي و بي‌آن‌كه خويش را به دانش زبان شناسي بيارايند بـا تمامي نيرو، كوشش مي‌كنند كه وجود تركان را در سرزمين‌ ما باستاني بنمايانند و در تحليل خود نام آذربايجان را به كار مي‌گيرند!
    آنان كه در اين باره از خود كوشش بسيار به خرج مي‌دهند، متوجه نيستند كه مفهوم نام، گرچه اسناد مهمي براي معين كردن تـاريخ قومي خلق است، ولي استناد تنها براساس يك نام بدون نشانه‌هاي ديگر امكان‌پذير و دور از اصول علمي است. نيز نمي‌توان پيدايش زبان خلق را معني جديد داد. و تعيين كوشش‌هاي تاريخي ـ قومي خلق‌ها بـا استفاده از مفهومي كه حتي بـا نام هم رديف هست، غير علمي سات و خيلي خطرناك است.
    نمي‌توان ساده‌لوحانه گمان كرد كه نام‌هاي همگون، در تـاريخ بـا هم همانند بوده باشند. نام‌هاي به ظاهر شبيه كه در طول زماني زيادي از هم جدا بوده‌اند، اكثرا به گونه‌اي تصادفي شبيه مي‌شوند. «ا.م دياكونوف» در حالي كه تحليلي جدي از زبان‌شناسي ندارد، نام خلق‌ها و كشورها را خودسرانه و با ساده‌انديشي از روي شباهت ظاهر، به هم نزديك شمرده است و اين كار ما را به حل مسايل قومي كشور نزديك نخواهد كرد. بـا اصطلاح اصولي دانشمنداني كه پيش از اين ياد كرده شدند، در حل مشكل‌ترين مساله‌هاي تاريخي منطقه از آن‌ها استفاده مي‌نمايند، اين موضوع زياده از حد، ساده و ابتدايي است و بيش از حد مجاز، به خود روا ديدن را نشان مي‌دهد. «دلايل» بي‌‌بنياد، ايجاد مي‌شود و تمامي كوش‌ها براي اين انجام مي‌يابد كه براي نامي ]آذربايجان[ كه ذكرش را در بالا داشتيم كلمه‌هاي شبيه از زبان‌هاي تركي پيدا بكنند. بـا استفاده از «فال قهوه» و توضيح ريشه‌شناسي مي‌خواهند كه اين عقيده را ثابت كنند كه نام آذربايجان، ريشه تركي دارد!
    اين مولفان نسبت به تمامي قواعد ريشه‌شناسي تطبيقي بي‌اعتنايي نشان مي‌دهند. آن‌ها آگاه نيستند كه بدون درنظر گرفتن احاطه تاريخي و وضعيت تاريخي، هم‌چنين تـاريخِ خود كلمه‌ها و تغييراتي كه در طول تـاريخ واژه‌ها از ديدگاه قانون‌هاي آواشناسي رخ مي‌دهد، سنجش و مقايسه و برابر نهادن واژه‌ها هيچ‌گونه پايه علمي ندارد. چون كه جاي هيچ باور علمي نيست كه اين بـا آن اصطلاح درست همان معنا را داشته باشد كه در زباني ديگر بـا تلفظي شبيه به آن به كار مي‌رود! اين مولفان بي‌خبر از آنند كه بـا شباهت ظاهري واژه‌ها به يكديگر، هيچ چيز را نمي‌توان اثبات كرد. شباهت تصادفي كلمه‌ها، نام‌ها و غيره در زبان‌هاي گوناگون، يك چيزي معمولا ناگزير و از ديدگاه قانون احتمالات رياضي حتمي است.
    براساس قانون نظري احتمالات در زبان‌هاي گوناگون مي‌توان ده‌ها كلمه شبيه به هم را پيدا كرد. مي‌توان به ريخت كلمه‌هاي زيادي اشاره كرد كه نه تنها شبيه هم تلفظ مي‌شوند بلكه در اين، يا آن زبان‌، يك معنا را افاده مي‌كنند ولي هيچ عموميت در پيدايش خود ندارند. همه كوشش‌هايي كه به يگانه پنداشتن واژه‌هاي زبان‌هاي گوناگون انجام مي‌گيرد كه تصادفا شباهت ظاهري دارند، كاملا اشتباه است. همان طور كه ذكر گرديد كلمه‌هايي كه همانند يكديگر طنين‌انداز مي‌شوند، ممكن است از ديدگاه نژادشناسي زبان يكي نباشند. 17 مي‌توان بـا تمامي مسئوليت اظهار نمود كه مولفاني كه ريشه مـردم آذربايجان را تركي مي‌دانند، تحمل هيچ‌گونه انتقاد را ندارند. چون كه اين عقيده، اساس علمي ندارد! و بـا هيچ اصل علمي نمي‌توان گفته‌هاي آن‌ها را تصديق كرد و ممكن نيست كه گفته‌هايي را كه هيچ پايه و اساس قانونمند ندارند، در رديف كار علمي و تحقيقي جاي داد. آن‌هايي كه اين را درنظر مي‌گيرند و مي‌كوشند، از اصولي واهي در علم استفاده نمايند، هنوز از سده گذشته مورد مسخره و خنده قرار دارند.
    هر چند كه دليل‌هاي مولفاني كه كوشش مي‌كنند تـا ريشه نام آذربايجان را تركي بدانند هيچ‌گونه پايه ندارد و لازم نيست كه از نقطه‌نظر زبان شناسي و تـاريخ‌شناسي اين گفته‌هاي بي‌اساس را ردكرد ولي متاسفانه اين به اصطلاح «ايده» در كتاب‌هاي ادبيات جدي و علمي ـ مردمي و حتي علمي نيز جا باز كرده است و همين، مرا وا مي‌دارد كوشش نمايم تـا نقطه‌نظري علمي را درباره پيدايش مفهوم آذربايجان كه در پايان سده چهارم و آغاز سده سوم پيش از ميلاد پيدا شد، به طوري كه حتي در دوران باستان آغاز مصر ميانه انعكاس پيدا كرد، باز نمايم!
    نه تنها مفهوم بلكه زبان آتورپاتكان نيز ايراني بود. زبان دين زرتشت ايراني بود و تقريبا تمامي اصطلاحات اجتماعي، اقتصاد، سياسي و فرهنگي همه ايراني بودند و در اين باره وضعيت دوران ساسانيان شهادت مي‌دهد. قوم آتورپاتكان ایرانی كه در دوران باستان موجوديت پيدا كرد، اين جمعيت كنوني آذربايجان جنوبي نيستند كه بـا لهجه‌هاي زباني ماديان ميانه سخن مي‌گويند. چنان كه ياد كرديم، يك قوم جديد بود كه در نتيجه تجانس طايفه‌هاي محلي منطقه پيدا گرديده است.
    از اين گونه مثال‌ها در تـاريخ بسيار است. مثلا مي‌توان به جريان روس شدن طايفه‌هاي فين ـ اوگاري‌ها اشاره كرد. از جمله وسي‌ها، موارمي‌ها، مري و غيره... هيچ يك از محققين واقعيت بين نمي‌توانند گواهي بدهند كه مـردم شمال و شرقي استان‌هاي روسيه غير از طوايف فين‌اوگاري هستند كه در هزار سال پيش زبان خود را به سلاوني، زبان روسي تغيير داده‌اند. اين طايفه‌ها چنان كه ما خوب آگاه هستيم در زماني به روس‌ها تبديل يافتند كه آن‌ها به منطقه «پاواله‌ژه» و نزديكي‌هاي «لاواگا» و «پلازر» سلاوتي آمونو18 رفتند.
    ترك آناتولي كه آن هم تـا اندازه‌اي از ديد مـردم‌شناي، نسل قديم جمعيت آسياي كوچك است، ولي آن‌جا را نيز نمي‌توان هنوز آسياي كوچك ناميد، زيرا كه بـا تغيير زبان به زبان تركي نماينده قومي جديد مي‌باشد كه در قرن‌هاي 16، 15 در نتيجه تجانس و آميزش طايفه‌هاي ترك زبان بـا مـردم بومي پيدا شده است.
    مصر عربي نيز از نظر مـردم‌شناسي همان قبط قديم است. اما مصري معاصر نه تنها مصري قديم نيست،‌ زبانش به زبان عربي تغيير پيدا كرده است. مصريان از ديدگاه قوم‌شناسي، اعراب جديد هستند كه بـا عرب‌هاي ديگر منطقه آميخته، و اشتراك زباني، فرهنگي، رواني يگانه بـا آن يافته‌اند. 19
    اين همه را مي‌توان درباره انگليسي‌ها،‌ فرانسويان، اسپانيان، رومانيايي‌ها، قزاقان، ازبكان، تركمانان و مردمان بسيار ديگر نيز گفت. اين گفته‌ها معني آن را ندارند كه ما از جدول نام‌نويسي گذشتگان مـردم آذربايجان، گروه‌هاي هوريتي، گوتي، لولوبي، مانايي و طايفه‌هاي ديگر را كه در منطقه آذربايجان جنوبي و اطراف آن زندگي مي‌كردند، خط ‌زده باشيم. هيچ‌گاه! تيره‌ها و مردماني كه ياد كرديم، آن‌ها گذشتگان ما، ‌در دوره پيش از تـاريخ ما مي‌باشند و ما از آن‌ها هيچ‌گاه دست نخواهيم كشيد.
    تمام طايفه‌ها و تيره‌ها، كه در سرزمين كشور ما زندگي مي‌كردند نقشي بزرگ را در روندهاي قومي بازي كرده‌اند. همه آن‌ها در زمان‌هاي گوناگون در تشكيل قومي، پيدايش قومي عمومي در آخر سده‌هاي پيش از ميلاد اشتراك داشته‌اند، اما نقش حل كننده همه آن‌ها را در يكديگر مادها داشتند.
    نقل از: آران ـ گاهنامه تحقيقي ـ مطالعاتي موسسه فرهنگي آران ـ شماره دوم ـ پاييز 82
    نشاني: تبريز ـ‌خيابان عباسي ـ شماره 2 صندوق پستي: 5457 ـ 51575
    تلفن: 6561163 (0411)
    نمابر: 6561162 (0411)
    پي‌نوشت‌ها:
    1ـ پريخانيان، ا.گ نوشته‌هاي آرامي از زنگزور، 1965، 4 NQX
    در تحقيقات لنتس.و. نيز بـا همين نام آمده است. (ص 262، ii,iv.z). هنينگ.و.ب (ص 195، 1961، 2، Asiya Mayor,x) و ديگران.
    2ـ بنگريد: قاسم آو.س.يو. آذربايجان جنوبي در قرن‌هاي lll,vll باكو، 1983، ص 44.
    3ـ همان
    4ـ همان
    5- در اين ميان ياقوت مي‌گويد كه زبان آذري براي همگان قابل فهم است. مگر براي دارندگان آن زبان. بنگريد: ميلر ب.و. راجع به مساله زبان و جمعيت آذربايجان تـا زمان ترك زبان شدن اين منطقه، يادداشت‌هاي دانشمندان انستيتو خلق‌هاي شرقي M.1.CCCP، 1930، ص 203.
    * ابن مقفع يا روزبه پارسي ايراني است كه به زبان عربي كتاب نوشته است. (ف).
    6- آرنسكي اي.م، مقدكه زبانشناسي ايراني. ص 138، 1960، M: نيز بنگريد: قاسم اوس.يو. اثر ياد شده. ص 45.
    7- Henning
    W.B. Mittrliranisch. Handbush der Orientalistik. l.lv. Iranistik,l. Linguistik. Leiden .1958, S95–koln.
    8- ابوريحان بيروني، آثار برگزيده، 17، تاشكند، 1974، ص 46، نيز بنگريد: قاسم آو.س.و اثر ياد شده، ص 203.
    9- بنگريد ميلر: ب.و اثر ياد شده، ص 203
    10- همان، ص 217 به بعد.
    11- بنگريد: ميلر.ب.و. زبان تالشي، ص 53، 1953، مسكو
    12- بنگريد: دياكونف، اي.م، تـاريخ مادها. ص 92، ميلر.ب.و «راجع به مساله زبان... قاسم آو.س.و اثر ياد شده، ص 46.
    13- بنگريد Schwarz.p نگر... اثر ياد شده، ص 1086 و ديگر.
    14- Henning W.b. the ancient tanguage of Azerbaijan . Transaction of the phiologicalsociety. London . 1955. Herzfeld E. AMI. VII 1934, C10
    15- اثر ياد شده، ص 16Horzfold E,
    16-ميلر.وب زبان تالشي، ص 53، دياكونف اي.م تـاريخ مادها، ص 382، 920381.
    17- نگر: زبان‌شناسي عمومي، اصول تحقيقات زبان‌شناسي، ص 40، 1971، مسكو
    18- گارويناوا، اي، ي، تـاريخ قوم بين رودخانه‌هاي ولگا و اك 1961.
    19- لوتسكي، پ.و :‌ اعراب ص 289.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #3
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    بررسی تاریخی شهر آذربایجان و زبان کهن پهلوي اين منطقه

    اندیشه هاي پان ترک يا پانترکيسم را بشناسيم
    در طی چند سال اخیر توطئه های احمقانه ای پیرامون جعل تاریخ پر افتخار آذربایجان و نام بزرگ آذرآبادگان زادگاه اشو زرتشت صورت گرفته است که با حمایت های انگلستان و آمریکا در پشت پرده رهبری می شود . تفکراتی عقب مانده قوم گرایی و قبیله پرستی که هزاران سال پیش در کشورهای پیشرفته به پایان رسیده است و حال کشورهای فخیمه امروزه در این اندیشه هستند که دوباره چنین مزدوران متحجری را که نام پان ترکیزم یا پانترکیسم را به آنها داده اند را در ایران گسترش دهند . ولی گویا چنین افرادی هیچ پشتوانه فکری - تاریخی و شعور اولیه ایران شناسی و باستان شناسی را ندارد و با گفتن چند کلمه که آذربایجان سرزمین ترکان مغول و تاتارهای وحشی است میتوانند سرزمین آریایی آذربایجان را از ایران و ایرانی جدا بدانند . اینان حتی واژه هایی که به بکار می برنند را معنی اش را نمی دانند . زیرا ملت ایران که از دهها قوم تشکیل شده است را به "فاشیسم فارس" یا شوونیزم یا "شوونیستهای فارس" و "مزدوران فارس" خطاب میکنند . حال آنکه شونیزم کسی است که با نشان دادن قوم گرایی افراطی و تبلیغات دروغین میخواهد تاریخ را جعل کند و این نامها دقیقا با اندیشه خود پان ترکها برابری میکند و نه ملت کهن ایران . پان ترکیزم اندیشه عقب مانده و واپسگرا است که تاریخ آذربایجان را دروغین جلوه میدهند و مردم غیور آریایی آذربایجان را که از نوادگان کوروش بزرگ هستند را میخواهد به نوادگان تاتارهای وحشی و بربر مغولستان و نوادگان چنگیز خان وحشی مغول نسبت دهند و این بزرگ ترین توهین به مردمان نیک سرشت زادگاه زرتشت است کسانی که به گواه تاریخ نگهبان آتش زرتشت بودند و مهد تمدن کهن آریایی مادها . حال بر آن شدیم تا با ذکر تنها گوشه ای از تاریخ معتبر جهانی این اندیشه کثیف و ویرانگر را رسوا نماییم و به آنان به دلایل معتبر جهانی بگوییم که پانترک یعنی شوونیزم مغولی و تاتاری و رواج وحشی گری اقوام بربر مغولستان که چنگیز خان مغول این نواده وحشی تاتاری یکی از آنان بود . قوم گرایی ترکی و آریایی نخواندن آذربایجان یعنی رواج وحشی گری پان ترک و اندیشه مغولستانی . به گواه تاریخ پان ترک یعنی فاشیست چنگیزخانی و رواج تفرقه های دروغین در بین ملت کهن ایران زمین . این است اندیشه پان ترکیسم متحجر . مردم آذربایجان از نوادگان اشو زرتشت هستند . از نوادگان آرش کمانگیر و بابک خرم دین و از نوادگان داریوش بزرگ و نوشیروان دادگر هستند
    احمد ابن یعقوب جغرافی دان نامدار ( در کتاب البلدان ) که درسال 250 هجری می زیسته پیرامون آذرآبادگان گفته است
    هر کس که آهنگ آذربایجان کند از زنجان بیرون رود چهار منزل تا شهر اردبیل رهسپار خواهد بود . اردبیل نخستین شهری است که از آذربایجان دیده میشود . از اردبیل تا برزند سه روز راه است . مراغه مرکز آذربایجان از نظر تجاری و رونق بسیار مهم است . شهرهای مهم این منطقه اینها می باشد : اردبیل - برزند - ورثان - برذعه - شیز - سراه - مرند - تبریز - میانه - ارمیه ( ارومیه ) - خوی - سلماس اهالی شهر آذربایجان مردمی هستند بهم آمیخته از عجمان کهن که "آذریه" خوانده میشنود و جاودانگان که "جاودانیه" خوانده می شوند . جاودانیه اهالی شهر بذ هستند که بابک در آن بود سپس چون اعراب آنجا را فتح کردند آنجا سکنی گزیدند . آذربایجان در سال بیست و دو توسط مغیره بن شعبه ثقفی در خلافت عثمان برای نخستین بار فتح شد و پس از حذیفه پیمان صلحی با مردمان آنجا منعقد ساخت . پس قرارداد به گرفتن خراج از آنان بسته شد که مبلغ آن چهار میلیون درهم می باشد و سالی کم می شود و سالی بیشتر

    وی درباره پیرامون قزوین و زنجان میگوید
    هرکس بخواهد از دینور به قزوین و زنجان برود از دینور رهسپار شود شهر ابهر را خواهد دید . برای رفتن به قزوین از جاده اصلی منحرف میگردد . زیرا در پای کوه هم مرز دیلم قرار دارد و آنرا دو رودخانه میباشد به نامهای ودای کبیر و ودای سیرم . اهالی شهر پس از فتح اعراب مردمی آمیخته از عجمان و عربان هستند . عجمان آثاری از آتشکده هایشان در آنجا دارند . پس از فتح این شهر اعراب مبلغ دو میلیون و پانصد هزار درهم خراج سالانه می باشد

    ابواسحق ابراهیم اصطخری جغرافی دان نامدار سال 300 هجری در کتاب مشهور مسالک ممالک پیرامون آذربایجان میگوید
    بزرگترین شهر در آذربایگان اردویل ( اردبیل ) است و مقدار دو بهر فرسنگی داراز و پهنا دارد . دیوارهای بلند دارد با چهار دروازه و جایی است پر نعمت . روستا دارد و در دو فرسنگی آن کوهی عظیم است به نام سبلان . تابستان و زمستان برف از آن خالی نمی باشد . مرغه ( مراغه ) چند اردویل بود . در قدیم آنرا ساختماهای عظیم بوده . این شهر را ابن ابی الساج فرمانده عرب ویران کرد . ارمیه ( ارومیه ) شهری است پر نعمت و ارزان قیمت . بر کناره دریا نزهت گاه بسیار دارد . بردع از دیگر شهرهای آذربایگان است که فندق اش به از فندق سمرقند است . ارمیه ( ارومیه ) بیشتر به دین ترسایی هستند . رودهای کر و ارس و اسفید رودکی میان اردبیل و زنگان ( زنجان ) قرار دارد . به آذربایگان دریایی است که آنرا ارمیه خوانند . آبی شور دارد و در او هیچ جانداری نباشد . گویند سگی آبی در آن باشد . گرد تا گرد آن دریا همه عمارت است از این دریا تا مراغه سه فرسنگ راه می باشد . درازای این دریا پنج روز راه است حدود آذربایگان از تارم است تا زنگان - تا دینور - تا حلوان - شهر زور تا دجله . در این اقیلم ( آذربایجان ) پادشاهان بزرگ چون "شروانشاه" بوده اند . شهری است سردسیر . حدود این شهر زبانها همگی "تازی و پارسی و ارمنی" است . نواحی بردع زبانهای مختلفی گویش میکنند . اردبیل سنگی دارد همچون سنگ ولایات پارس . یک نوع سنگ بزرگ به وزن یک من هزار و چهل درم و دیگری کوچک سنگ بیضا یک من و هشتصد درمسنگ

    مسعودي در التنبيه و الاشراف مي‌نويسد
    ایرانیان ملتی بودند كه قلم‌روشان ديار جبال بود از ماهات و غيره و آذربايجان تا مجاور ارمنيه و اران و بيلقان تا دربند كه باب و ابواب است و ري و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر كه نيشابور است و هرات و مرو و ديگر ولايت‌هاي خراسان و سيستان و كرمان و فارس و اهواز با ديگر سرزمين عجمان كه در وقت حاضر به اين ولايت‌ها پيوسته است، همه‌ي اين ولايت‌ها يك مملكت بود، پادشاه‌اش يكي بود و زبان‌اش يكي بود، فقط در بعضي كلمات تفاوت داشتند، زيرا وقتي حروفي كه زبان را بدان مي‌نويسند يكي باشد، زبان يكي است وگر چه در چيزهاي ديگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوي و دري و آذري و ديگر زبان‌هاي پارسي .

    ابن نديم در کتاب مشهور الفهرست مي‌نويسد
    (= اما فهلوي ( زبان پهلوی ) منسوب است به فهله كه نام نهاده شده است بر پنج شهر: اصفهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان. و دري لغت شهرهاي مداين است و درباريان پادشاه بدان زبان سخن مي‌گفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسي كلامي است كه موبدان و علما و مانند ايشان بدان سخن گويند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزي زباني است كه ملوك و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با نديمان و حاشيت خود گفت‌وگو كنند. اما سرياني آن است كه مردم سواد بدان سخن رانند

    تاريخ طبري و آذرآبادگان
    طبري در تاريخ خود، ذيل وقايع سنه 235 ق / 228 خ، از شخصي به نام «‌محمد بن البعيث» نام مي‌برد كه با متوسل عباسي به جنگ پرداخته است؛ او مي‌نويسد: «‌حد ثني انه انشدني بالمراغه جماعه من اشياخها اشعاراً لابن البعيث بالفارسيه و تذكرون ادبه و شجاعه و له اخباراً و احاديث». در عبارت فوق، طبري به صراحت زبان مردم آذربايجان را (در اوايل قرن سوم هجري) فارسي مي‌شمارد.

    بلاذري و آذربايجان
    در فتوح البلدان بلاذري (تأليف 255 ق / 248 خ) نيز در فصل «‌فتح آذربايجان» خبر از فهلوي بودن زبان آذربايجان مي‌دهد.

    خوارزمي و آذربايجان
    ابوعبدالله محمد بن احمد خوارزمي كه در سده چهارم هجري مي‌زيست، در كتاب «‌مفاتيح العلوم»، زبان فارسي را منسوب به مردم فارس و زبان موبدان دانسته است. هم او زبان دري را زبان خاص دربار شمرده كه غالب لغات آن از ميان زبان‌هاي مردم خاور و لغات زبان مردم «‌بلخ» است. همو در پيرامون زبان پهلوي چنين اظهار مي‌دارد: «‌فهلوي (پهلوي) يكي از زبان‌هاي ايراني است كه پادشاهان در مجالس خود با آن سخن مي‌گفته‌اند. اين لغت به پهلو منسوب است و پهله نامي است كه بر پنج شهر [سرزمين] اطلاق شده: اصفهان، ري، همدان، ماه نهاوند و آذربايجان»

    ابن حواقلو زبان آذربايجان
    او ، به زبان‌هاي مردم ارمنستان و اران نيز اشاره كرده و زبان آن‌ها را جز از زبان فارسي دانسته است. وي در اين باره مي‌نويسد: ‌طوايفي از ارمينيه و مانند آن، به زبان‌هاي ديگري شبيه ارمني سخن مي‌گويند و همچنين است مردم اردبيل و نشوي [نخجوان] و نواحي آن‌ها. و زبان مردم بردعه اراني است و كوه معروف به قبق [قفقاز] كه در پيش از آن گفتگو كرديم، از آن ايشان است و در پيرامون آن كافران به زبان‌هاي گوناگوني سخن مي‌گويند

    علامه قزويني و زبان آذري
    علامه قزويني در كتاب بيست مقاله از قول ماركوارت، مستشرق مشهور آلماني كه در كتاب ايرانشهر خود آورده، مي‌نويسد: ‌اصل زبان حقيقي پهلوي عبارت بوده است از زبان آذربايجان، كه زبان كتبي اشكانيان بوده است. چون مركوارت از فضلا و مستشرقين و موثقين آنها است و لابد بي ماخذ و بدون دليل سخن نمي‌گويد

    استرابو جغرافي‎نويس يوناني
    ماد يا مديا را به دو حصه تقسيم مي‎كند. حصه‎ي نخست ماد بزرگ شامل همدان (هكمتانه)، تختگاه شاهنشاهي هخامنشيان كشور ماد، كرمانشاهان، اصفهان، قزوين و ري، و حصه ثاني ماد كوچك يا ماد آتروپات.
    (دائره‎المعارف جمهوري آذربايجان، ج 1. ص 478)


    آذربایجان در لغت نامه ها
    در فرهنگ نامه عمید از آذربایجان به نام اصلی اش آذرآبادگان نام برده است و نوشته شده است که این شهر در معنی محل آتش و نگهبان آتش است که بیشتر بزرگان و پادشاه هان ایران در آنجا تاج گذاری میکرده اند

    استاد دکتر بهرام فره وشی ایران شناس و زبان شناس برجسته تاریخ ایران که به زبان شیرین کردی - پهلوی - پارسی - اوستایی - میخی - انگلیسی و . . . آشنایی کامل داشتند در کتاب سه جلدی فرهنگ زبان پهلوی می نویسد
    در زبان پهلوی آتور گشنسب است و در پارسی آذر گشنسب . آذر گشسب جایگاه همه سران و سپهبدان و بزرگان کشوری ایران بود که جایگاه آن در شیز آذرآبادگان یا آذربایجان است . آتش شاهنشاهی ایران نیز آنجا واقع بوده است . خاورشناسان ویرانه های تخت سلیمان را که در 100 میلی جنوب شرقی دریاچه ارمیه یا ارومیه در خاک افشار است را به دانجا نسبت داده اند . ریشه نام آذربایجان از آتورپات است که همان آذربد یا پائیده شده توسط ایزد آتش است می باشد

    در لغت نامه دهخدا
    علامه دهخدا می نویسد : گویند این کلمه از آتروپاتوس نام یکی از سرداران اسکندر ماخوذ شده است . صاحب معجم البلدان و عده ای دیگر از مورخان که ذکر شده است لفظ آذر را به معنی آتش و پادگان را به معنی حافظ یا نگهبان ترجمه کرده اند و این دو الفاظ حافظ النار یا حافظ بیت النار می باشد . لغت نامه دهخدا

    شادروان استاد پورداوود استاد ایران شناس و دانشمند فقید ایرانی ( در کتاب ایران باستان ) و همچنین دکتر جهانگیر اوشیدری ایران شناس مشهور ( در کتاب دانشنامه ایرانیان ) درباره آذربایجان گفته اند
    آذربایجان موطن اصلی اشو زرتشت پیامبر ایران است که در زبان پهلوی آتورپاتکان بوده است که آنهم از آتورپات گرفته شده است به معنی نگهبان آتش . تاریخچه آن به هزاران سال پیش بازمیگردد . به پیش از شاهنشاهی هخامنشیان . این شهر یکی از هفت اقلیم ایران زمین در زمان پیشدادیان و کیانیان است . فریدون آن را به ایرج داد . دگیر اقلیمهای ایران عبارت است از : عراقین - پارس - خراسان - قفقاز - حجاز - یمن و . . . معروف ترین اثر باستانی جهانی آذرآبادگان آتشکده آذرگشنسب است که تاریخ آن به بیش از 2500 سال باز میگردد . کوه معروف این شهر اسنوند است . گنجک از شهرهای بسیار مهم این منطقه است که با شیز یکجا بوده است . شیز یا گنجک شهری بسیار مهم بوده است که پادشاهان ایرانی برای زیارت به آنجا میرفتند . این محل بعدها قلعه اشکانی تیب ارمائیس نامیده شد و در پس از اسلام به تخت سلیمان تغییر نام گرفت . این نام را مردمان بومی به روی آتشکده آذر گشنسب دادند تا آنرا به حضرت سلیمان نسبت دهند تا از تخریب آن توسط سپاه اسلام جلوگیری کنند . در دوره ساسانی بدلیل اهمیت آذربایجان یکی از مرزبانان بزرگ دولت ساسانی برای محافظ از آن مامور آنجا گشت و در اواخر دوره ساسانی محافظت از آذربایجان به دست خداندان فرخ قرار میگیرد

    در کتاب باستانی "سنت" آمده است
    یک جلد از اوستای ایرانیان در آذربایجان گرد آوری شده است و در شهر شیز و آتشکده آذرگشنسب محفوظ است

    حمزه اصفهانی در کتاب تاریخ خود می نویسد
    در سال 30 سلطنت "کی گشتاسب" و سال 50 از عمرش زردشت از آذربایجان به سوی وی آمد و دین خود را آشکار نمود

    در کتاب فتوح البلدان البلاذری تاریخ نگار نامدار عرب درباره آذربایجان آمده است
    در سال 18 تا 22 هجری در خلافت عمر حذیفه بن یمان پس از فتح شهر همدان با لشگرش راهی آذربایجان شد . در همین حین لشگری دیگر از شهر زور راهی آذربایجان شد . حذیفه پس از نبردی با مرزبان آذربایجان که پایتختش اردبیل بود قرارداد صلحی منعقد کردند . مفاد قرار داد به این صورت بود که ایرانیان مجبور به دادن سالانه خراج به مدینه شدند و اعراب هم موظف شدند به مردم شهر آسب نرسانند و به مراسم های دینی ایرانیان بخصوص مراسمهای شهر شیز دخالت نکنند و از مردم کرد این منطقه و مردم بلاسکان یا بلاشکان و میان رودان و شاتروذان محافظت کنند

    در کتاب نامدار مروج الذهب مسعودی تاریخ نگار نامدار اسلامی آمده است
    شهر شیز در آذربایجان پایتخت شاهان پارتی ( اشکانی ) بوده است و آتشکده معروف آذرجشنس ( آذرگشنسب ) در آنجا واقع است . در سال 220 قبل از میلاد "ارت برزن" پادشاه آذربایجان که زیر فرمان شاهشاهان اشکانی بود . وی قلمرو شهر خود را تا دریای سیاه ( در اطراف ترکیه ) گسترش داد . از دیگر پادشاهان آذربایجان در آن سالها آریوبرزن و پسر او ارت وزد از معروف ترین آنها می باشد در دوره ساسانی پادشاهان آذربایجان به نام " آتورپاتکان شاه " نامیده می شود . پادشاهان ایرانی در دوره ساسانی برای تعظیم به آذرگشنسب با پای پیاده راهی این منطقه می شدند . از نقشهای برجسته و شگقت انگیز آذرگشنسب در آذربایجان صور افلاک و ستارگان - نقشه جهان نما از خشکی ها و دریا ها و آبادیها است که برای دیدن عموم قرار دارد

    مارکوات محقق و باستان شناس
    در این باره نوشته است پایتخت ساسانیان در آذربایجان شهر اردبیل بوده است . ولی پس از فتح آذربایجان به دست اعراب این شهر ویران گشت و مرزبان آنجا سالانه مالیات های مردمی را جمع میکرده و به مدینه می فرستاده است . شیز پایتخت زمستانی و اردبیل پایتخت تابستانی پادشاهان ساسانی بوده است

    تاریخ طبری در قسمت پادشاهی خسرو نوشته است
    نوشیروان سپاه کل ایران را زیر نظر 4 سپهبد ارشد قرار داد . یکی از اینها سپهبدی از شهر آذربایجان بود . او فرخ هرمزد و پسرش رستم فرخ زاد ( سردار ایران در جنگ قادسیه ) بود . فرخزاد برادر رستم نیز از افراد مقتدر زمان ساسانیان بود

    ثعالبی مورخ نامدار در این باره آذربایجان گفته است
    رستم شخصی بود آذری که پس از کشته شدنش برادرش اسفندیاذ سپهبد آنجا شد . در صلح نامه امضا شده بین مردمان آذرآبادگان و سپاه اسلام نام اسفندیاد آمده است . پیش از اعلام صلح با اعراب برادر دیگر رستم بهرام برای دفاع از آذربایجان نبردی سخت با تازیان انجام داد که در نهایت شکست خورد

    دکتر محمد جواد مشکور در کتاب نظری به تاریخ آذربایجان و آثار باستانی می نویسد :
    بر طبق دهها سند زبان آذربایجان همان پهلوی ایران باستانی بوده است ولی پس از به قدرت رسیده حکومت صفوی این زبان باستانی و ارزشمند ایرانی رو به زوال رفته و ترکی آذری که تقریبا بیگانه است آهسته جایگزین آن شده است . ولی هنوز در بسیاری از روستاها و دهکده های آذربایجان منجمله هرزند و گلین قیه - وزنوز - حسنو - خلخال و . . . واژه های باستانی آذری مشاهده می شود .

    برای نمونه تعدادی از شهرها و کوهها و رودهای آذربایجان که از ریشه های پهلوی و پارسی گرفته شده است
    ازناب : از آبادیهای آذربایجان
    الوار : از آبادیهای اطراف تبریز
    اهراب : کوهی در نزدیکی تبریز
    اوجان : محلی در اطراف تبریز
    باکو : نامی پهلوی می باشد که از بادکویه گرفته شده است . باک از بک و بغ گرفته شده است به معنی خدا می باشد . کوان نیز از وان گرفته شده است که به معنی شهر یا سرزمین است . در کل باکوان یا باکویه یا باکو به معنی سرزمین خدا می باشد که نامی کاملا ایرانی است
    بردوا : شهر بزرگی در آران و کرسی آنجا بوده و هم اکنون ویرانه هایش باقی است
    دیلمقان : نام شهری از آذرآبادگان . این نام از دیلم + گان تشکیل شده است که همان جایگاه دیلمیان است
    رویین دز : همان رو اندوز کنونی است که در کردستان قرار دارد
    زرین رود : نام دیرینه قزل وزن است
    سرد رود : نام آبادی در دو فرسخی تبریز
    کارارود : رودی در آذربایجان ایران و اکنون آن را قرارود می گویند . این محل واق شده است در جنگلهایی که بابک خرمدین با تازیان نبرد کرد تاریخ طبری آن را کلان رود خوانده است
    گرمرود : نام روستایی در آذربایجان که میانه شهرچه آن باشد
    گریوه : نام محلی در نزدیکی تبریز که معنی گردنه را می دهد . در زبان پهلوی به جای گردن گریو بوده است
    گنجه : شهر ایرانی واقع در ایران شمالی (جمهوری آذربایجان ) که از گنجینه گرفته شده است
    گهرام دز : محلی در ارسباران آذربایجان که اکنون گرمادوز می گویند
    گیلاندوز : محلی در آذربایجان که معنی دز گیلان می دهد
    قارقابازار : این معنی کلاغ در ترکی نمی باشد . زیرا نام حقیقی آن در تاریخ گیراگی بازار است به معنی یکشنبه بازار . این کلمه ارمنی است
    مارالان : کویی در تبریز می باشد . این کوه از ماد+لان تشکیل شده است به معنی محل مادها
    مایان : دهی در نزدیکی تبریز . که در معنی جایگاه مادها گفته می شود
    مرند : شهر آذربایجانی می باشد . این نیز از مار+ند تشکیل شده است که در پهلوی همان جایگاه مادهاست
    مراغه : نام حقیقی آن در کتب تاریخی مراوا یا ماراوا می باشد
    هشتاد سر : نام کوههای که بابک خرمدین در آنجا نبردهای بسیاری کرد و طبری نیز آنرا ذکر کرده است . اکنون هشته سر گویند
    لیلاوا : کوهی در تبریز
    ویجویه : کوهی در تبریز
    اردبيل- سادراسپ- دوال‌رود- بذ- برزند- خش و غیره نیز همگی نام هایی ایرانی هستند که هیچ ارتباطی با زبان ترکی ندارد . بدون تردید آذربایجان جایگاه ایرانیان آذری زبان است که در گذشته مادها و پارسها آنجا سکنی گذیده بودند ولی پس از اسلام و چندین یورش سهمگین از مناطق دیگر وارد این شهر شدند و زبان آنان از پهلوی تغییر یافت ولی با این حال همگی ایرانی هستند و از نژاد ایرانی که تغییر زبان یافته اند

    فردوسی بزرگ در ستایش آذرآبادگان
    همی رفت تا آذرآبادگان با او بزرگان و آزادگان . . .
    بیک ماه در آذرآبادگان ببودند شاهان و آزادگان . . .
    بیامد سوی آذرآبادگان خود و نامداران و آزادگان . . .
    همه ویژه گردان آزادگان بیامد سوی آذرآبادگان . . .
    بزرگان که از بردع و اردبیل پیش جهاندار بودند خیل . . .
    اسعدی گرگانی در ویس و رامین
    گزیده هر چه در ایران بزرگان ز آذربایگان و ری و گرگان
    نظامی گنجوی
    از آنجا به تدبیر آزادگان بیاید سوی آذرآبادگان

    شادروان ملک الشعرای بهار
    بگو ای شهریار جوان بخت سزای افسر و شایسته تخت
    نه این اقلیم آذربایجان بود که فرخ نام آن شاه آستان بود
    شاهنشاه اکباتان و استخر همی جستند از این در عزت و فخر
    و یا
    یاد باد و شاد باد آن سرو آزاد وطن حضرت ستارخان
    آن که داد از رادی و مردانگی دادن وطن اندر آذربایجان
    راد باقر خان شد کزو شد سخت بنیاد وطن شاد باد و جاودان
    یاد بادا ملت تبریز و آن مردان کار مایه های افتخار
    بود از پاکی رسول پاک را خیر السلیل بنگاه او ملک ایران - مسقط او اردبیل

    مولانا گرامی عارف بزرگ و نامداری ایران زمین در ستایش از تبریز می فرماید
    ای جان سخن کوتاه کن یا این سخن در راه راه شاهنشاه کن در سوی تبریز صفا . . .
    دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را بی بصیرت کی توان دیدن چنین تبریز را . . .
    تو اگر اوصاف خواهی هست فردوسی برین از صفا و نور سربنده کمین تبریز را . . .
    چون درختی را نبینی مرغ کی بینی برو پس چه گویم با تو جان از این تبریز را . . .
    برخی مراسمهای آذریها
    بریدن ناف نوزاد : پس از بدنیا آمدن نوزاد ماما ناف نوزاد را می برد و چهار بار آن را با آب می شویند سپس گلاب داخل آب می ریزند تا نوزاد خوش بو شود . برخی جا هنوز از رسم زرتشت باقی است و پس از خواباندن مادر و فرزند آتش روشن میکنند . زیرا آتش نماد روشنایی و پاکی در نزد ایرانیان است .
    نام گذاری فرزند : برخی از قرآن نامهای عربی ( علی - حسن و حسین و رضا . . . ) انتخاب میکنند . برخی نامهای باستانی ایرانی ( خسرو - شهریار - آرش . . . ) و برخی دیگر نامهای ترکی ( آیلا - آتیلا - آیسان . . . ) . در گذشته ها ماما یا یک نفر دیگر بر گوش نوزاد اذان می خوانده است ولی این رسم امروزه کمتر دیده می شود . سپس نام نوزاد را در گوشش می خواندند . سپس نوزاد را به نفر سمت راست می دادند و آنهم به نفر بعدی و . . . در این هنگام این شعر خوانده می شود :
    آل اوشاغی وئر اوشاغی تاری ساخلا یو اوشاغی
    بچه را بگیر بچه را بده خدایا این بچه را حفظ کن
    بستن کمر عروس : یکی از مراسمهای تقریبا رایج است . شخصی که کمر عروس را می بدند باید از نزدیکان داماد باشد . در هنگان بستن کمر وی این شعر خوانده می شود :
    گلین گلین قیز گلین اینجی این دوز گلین
    یئدی اوغلان ایسته ره م سون بئشیگین قیز گلین
    سپس برای عروس و داماد آروز میکنند که خداوند هفت پسر و یک دختر به آنها عطا نماید . دو آق قاپدی یکی از دیگر مراسمهای بعد از بستن کمر است . بعد از دو یا سه روز که عروس به خانه داماد میرود مراسم اجرا می شود . زنان و دختران خانواده ها جمع می شوند عروس را روی صندلی می نشانند . سپس پسر 7-8 ساله ای از خانواده عروس می آید و روبند عروس را بر میدارد . این مراسم با چوب اجرا می شود .
    نمونه ای از برخی نوحه خوانی های آذریها :
    آنالار یا نار آغلار گونلری سانار آغلار
    دونی گوی گوگر چینلر قبریمه قونار آغلار
    مادرها می سوزند و گریه می کنند روزها را می شمارند و گریه میکنند
    کبوترهای کبود پوش - روی قبرم می نشینند و گریه میکنند
    داغلارین قاری منم - گون دو شسه آریمه ره م
    من برف کوهستانم اگر آفتاب به روی بتابد آب نمی شوم
    قبر مرا در جنوب قرار دهید جوانم پوسیده نمی شود .
    بوستاندا تاغلیم آغلار با سما یا پراغیم آغلار
    ساغام ئوزوم آغلارام ئولسدم تورپاغیم آغلار
    در بوستان بوته ام گریه میکند برگهایم گریه میکند
    تا زنده ام خودم می گریم اگر بمیرم خاک قبرم گریه میکند

    در پایان درود ما بر سرزمین ورجاوند آذربایجان مهد ستارخان و باقر خان و پاپک ( بابک ) خرمدین سرداران ملی ایران زمین
    جاوید ایران - یاشاسین ایران - یاشاسین آذربایجان




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #4
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تلاشهای مردمی برای پیوستن دگرباره جمهوری آذربایجان به ایران

    اخبار و تلاشهای مردمی برای الحاق ایران شمالی ( جمهوری آذربایجان ) به خاک ایران زمین
    محسن رضایی فرمانده پیشین ارشد سپاه پاسداران در سایت رسمی خود ( بازتاب ) در یک اقدام ملی و برجسته از جمهوری جعلی آذربایجان ( آران ) که یکی از شهرهای ایران بوده به نام ایران شمالی نام برد . این اقدام این فرمانده کهنه کار سپاه که بدون شک از زبان مقامات بالاتر سرچمشه میگیرد حمایت بسیاری از ایرانیان را در پی داشته است زیرا غیر علنی سخن از اتصال ایران شمالی ( آران ) به ایران میکند . به اندیشه بسیاری محقیقین و ایران دوستان تنها راه کوبنده و مبارزه نهایی با اندیشه قرون وسطیی پان ترکیسم تنها و تنها اتصال آران ( ایران شمالی ) این شهر کهن ایرانی به بدنه اصلی ایران است که خوشبختانه این صداهای ملی به مقامات رسمی دولتی رسیده است و یکی از این افراد محسن رضایی می باشد که پیرامون آن هشدارصریح و جدی و کوبنده ای داده است . پس از این اقدام میهن پرستانه فرمانده پیشین سپاه پاسداران برخی از سایتهای انیرانی و تجزیه طلب تورک به خشم آمده اند و شروع به دشنام دادن نموده اند .
    در این جا ما فرزندان ایران چه آذربایجانی چه کردستانی چه لرستانی چه خوزستانی چه خراسانی و . . . حمایت خود را از این اقدام دولتی ایران در پیوند دادن ایران شمالی و آذری زبانان آران به ایران اعلام میکنیم و خود را یکی از سربازان صف مقدم در بازپس گیری آران ایران می دانیم . بدون تردید حزب پان ایرانیسم و میهن دوستان نیز حمایت معنوی خود را از این اقدام دولت ایران برای جلوگیری از اجرای سناریوی کشورهای فتنه انگیز و استعمارگز جهان منجمله انگلستان و آمریکا جهت ملیت سازی برای اقوام ایرانی اعلام خواهد نمود . ما فقط و فقط تیره و اقوام ایرانی داریم و به کار بردن ملت آذربایجان - ملت کردستان - ملت خوزستان - ملت بلوچستان و . . . فقط یک گفتار احمقانه و بدور از آگاهی است که ریشه در توطئه بیگانگان دارد و هیچ سند تاریخی و فرهنگی در جهان واژه ملیت را برای اقوام ایران به کار نمی برد و نخواهد برد . ملت ایران نامی بزرگ و ابدی است که هیچ چیز نمی تواند مانع از سرافرازی و اتحاد اقوام آن شود . به هر روی محسن رضایی یکی فرماندهان ایرانی است که در 8 سال نبرد با تازیان از خاک کشورما دفاع نموده است . امروز تمامیت ارضی ایران و پس گیری مرزهای گذشته هدف پان ایرانیسم و میهن دوستان است زیرا این پاسخی دندان شکن و نابود کننده برای تجزیه طلبان و آمریکا و انگلستان و نقشه های اهریمنی آنان برای ایران است که اگر آنان در این گام همراه باشند ما نیز در کنارشان خواهیم بود . نمونه ای از این سایتهای قوم گرا - واپسگرا و تجزیه طلب سایت : ستارخان و بای بک می باشد که گویا به خشم آمده اند .
    شایسته است که این نکته را متذکر شویم : زمانی که سخن از تمامیت ارضی ایران می شود همه ما باید یکپارچه شویم و عقاید شخصی و مذهبی خود را کنار بگذاریم . برای نمونه حماسه 8 ساله دفاع مقدس یک مورد آشکار این قضیه است زیرا مسیحیان ایران - زرتشتیان - ارمنیان و . . . در این نبرد دلخراش شرکت کردند و از تمامیت ارضیی کشورشان دفاع نمودند . حال که به یاری خداوند باردگیر فرصتی پیش آمده است و دولت نیز در این امر مهم به یاری ما برخواسته است شایسته است که همه گروها و انجمن های ایرانی عقاید و جبهه بندی ها سیاسی را کنار بگذارند و در کنار یکدیگر دست در دست هم نه تنها توطئه شوم آمریکا و انگلستان را در نطفه خاموش کنیم بلکه تلاشهای همه جانبه خود را برای جذب ایران شمالی و شهرهای قفقاز قوی تر از گذشته به اجرا گذاریم تا روزی که این امر الحاق صورت بگیرد و فرزندان جدا شده ایرانی بتوانند در کشور اصلی خودشان زندگی را سپری کنند و از امکانات طبیعی و خدادی ایران بهره ببرند و بتوانند به زبان آذری خویش در ایران که دولت موظف خواهد شد تدریس آن را اجباری کند در کنار زبان ملی پارسی بخوانند و بنویسند . با شما هستیم جبهه ملی - جمهوری خواهان - طرفداران پادشاهی - اسلامگرایان - نظامیان - سکولاریزم ها - پان ایرانیست ها - طرفداران حکومت اسلامی و . . . تمامیت ارضی ایران مقدس تر از هر واژه ای است پس دست در دست یکدیگر می گذاریم
    متن پیام گزارش سایت بازتاب
    سوء استفاده برخي مقامات باكو از سعه‌صدر جمهوري اسلامي نسبت به حمايت‌هاي اين دولت از گروه‌هاي تجزيه طلب و معاند ايراني، منجر به افزايش اقدامات اين گروه‌ها عليه تماميت ارضي و امنيت ملي جمهوري اسلامي شده است . به گزارش خبرنگار «بازتاب»، برپايي همايش ضدايراني توسط رژيم باكو در اسفند 1384و موضعگيري عليه تماميت ارضي ايران در اين همايش، حاكي از آغاز دور ديگري از اقدامات تبليغاتي ـ سياسي عليه ايران از سوي رژيم باكو بود. در همايش ياد شده كه در آن يهوديان آذري و وابستگان صهيونيسم، نقش چشمگيري داشتند، آشكارا عليه تماميت ارضي ايران موضعگيري و در امور داخلي ايران مداخله شد . صاحبنظران سياسي بر اين باور بودند كه برپايي همايش ياد شده، به سفارش آمريكا و رژيم صهيونيستي انجام مي‌شود و دلايلي نيز بر اين باور داشتند؛ از جمله اين كه گروهك‌هاي تجزيه‌طلبي كه توسط آمريكا براي ايجاد بحران در آذربايجان ايران ساخته شده‌اند، در همايش حضور داشتند . در اسفند 1384، هنگامي كه آمريكا و كشورهاي متحدش، پيرامون انتقال پرونده هسته‌اي ايران به شوراي امنيت سازمان ملل، جنگ رواني گسترده‌اي را سامان داده و رسانه‌هاي غرب از حملة قريب‌الوقوع به ايران خبر مي‌دادند، همايش ضدايراني در باكو با حضور الهام علي‌اف برگزار شد . در اين همايش، گروهك‌هاي تجزيه طلب متعددي كه در سال‌هاي اخير در خارج از ايران توسط بيگانگان براي ايجاد بحران و بي‌ثباتي در آذربايجان ايران ايجاد شده‌اند، حضور يافتند و مورد نوازش رژيم حاكم بر ((( ايران شمالي ))) قرار گرفتند، دو ماه پس از همايش ياد شده، حوادث آذربايجان پيش آمد كه اقدامي براي ايجاد بي‌ثباتي و بي‌نظمي در آذربايجان و تلاشي مذبوحانه براي سلب امنيت و آرامش مردم بود . در تاريخ 21 شهريور 1385، بار ديگر همايش ضدايراني در شهر باكو با نام «جنبش آذربايجان جنوبي» در يكي از گران‌ترين هتل‌ها «هتل اروپا» برگزار شد . از مدتي پيش، تبليغات پيرامون همايش ياد شده توسط «اعتبار محمداف»، نماينده سابق مجلس باكو و مدير حزب استقلال ملي‌ آغاز شده بود و دولت باكو نيز در جريان چگونگي برپايي اين همايش قرارداشت. اعتبار محمداف، هدف از برپايي اين همايش را «هماهنگي درباره چگونگي فعاليت درباره آذري‌هاي ايران» اعلام كرد. در اين همايش، برخي از نمايندگان گروهك‌هاي تجزيه‌طلب و ضدايراني مقيم خارج (اعضاي سابق منافقين، فدايي خلق و ...) حضور يافتند. برپايي اين همايش ضد ايراني به صورت آشكار و تبليغ آن در مطبوعات و رسانه‌هاي باكو حاكي از آن است كه دولت باكو با برپايي اين همايش موافقت كرده است و اصولا بدون موافقت و حمايت دولت باكو ، برپايي چنين همايشي امكان نداشت و طبيعي است كه مسئوليت اين همايش ضدايراني نيز بر عهده دولت باكوست . گفتني است، به علت انجام ندادن اقدامات «مقابله به مثل» جمهوري اسلامي ايران در برابر فعاليت‌هاي باكو در حمايت از تجزيه‌طلبان، كه به عنوان يك اصل ديپلمات بين‌المللي در سياست جهان شناخته مي‌شود، كشور آذربايجان، تبديل به پايگاهي براي تجزيه طلبان و دشمنان مردم ايران شده است و از كانال‌هاي گوناگون، اقدام به كمك‌رساني و تقويت آن‌ها كرده است
    پنجم مهر ماه 1385
    ایران شمالی در نقشه آینده همچون گذشته
    ضرورت الحاق ايران شمالي به بدنه آذربايجان ايران زمين
    دولت ایران شمالی ( جمهوری آران یا آذربایجان جعلی ) در پاتخت آن باکو یاوه های بسیاری را در چند سال اخیر با پشتوانه آمریکا و انگلستان بر ضد تمامیت ارضی ایران گفته است که همگی باعث خشم ملت ایران شده است . نمونه هایی که همگی شاهد آن بودیم سخنانی پیرامون ادعای تمامیت ارضی ایران بود . این دولت دست نشانده با نام بردن از چند شهر ایران منجمله تبریز - اردبیل - قزوین - همدان و . . . ادعای مالکیت بر آنان را نموده است و ایرانیان را اشغالگر خطاب کرده است !! پس از این سخنان مضحک و اهریمنی که با پشتوانه امریکا گفته شد آنان ادعای شاعر پارسی گوی ایران را کردند و در مقالات خود از حکیم نظامی گنجوی به نام اسطوره ای غیر ایرانی و متعلق به آذربایجان نام بردند !! پس از چنین گستاخی هایی یک همایش بسیار زشت و توهین آمیز بر ضد ملت ایران در اسفند ماه سال 84 در ایران شمالی ( آران ) برگزار شد که بدون تردید پشتوانه دولتی باکو را نیز همراه داشت . متاسفانه سکوت مقامات ایران باعث گردید باردگیر دولت باکو در یک حرکت مداخله جویانه و معنی دار در متینگهای صلح آمیز مردم خوب تبریز پیرامون توهین روزنامه ایران به آذری ها دخالت نمایند و عده ای به همین جهت پرچم مقدس ایران را در باکو مقابل سفارت ایران به آتش بکشند و شعارهای زننده ای بر ضد ملت ایران و فارس ها سر بدهند . در حرکتی توطئه آمیز دیگری دولت باکو ضمن راه اندازی یک شبکه تجزیه طلب پان ترکیزم در آمریکا به نام گوناز تی وی و حمایت مخفی از این گروه ضد ایرانی بر آن شده است که درامور داخلی ایرانیان وارد شود و تفرقه ایجاد نماید تا شاید بتواند باعث تجزیه ایران گردد شبکه گوناز تی وی روزانه با پخش شدید ترین توهین ها به ملت ایران - اقوام فارس - اقوام لر و اقوام کرد بزرگان تاریخ ایران از جمله فردوسی بزرگ - کوروش بزرگ و هویت ملی ما زمان برنامه هایش را می گذراند . دولت باکو با آنکه از پشتوانه مالی و معنوی آمریکا و انگلستان برخوردار است ولی این حرکات آنان باعث گردید که استارت اتصال ایران شمالی ( آران ) به بدنه ایران و متلاشی شدن این کشور بخورد . زیرا گویی سکوت ملت ایران به دولت عقب مانده و دست نشانده باکو باعث شده است آنان دست به اقداماتی مضحک و کوته فکرانه بزنند . گویی نمی دانند که اگر ملت بزرگ ایران اراده کند نه تنها نیازی به دولت ندارد بلکه فقط مردم آذربایجان میتوانند خاکهای ایران شمالی را با جذب هم میهنشان که هم زبان و هم مذهب هستند بار دیگر همچون گذشته به جایگاه اصلی شان وصل کنند . به همین جهت سخنان محسن رضایی را میتوان نقطه عطفی در پس گیری ایران شمالی نامید . به راستی این تنها راهی است که میتوان این اقدامات شرورانه را که در خاک ایران شمالی انجام میگرد را در نطفه نابود کرد و آران را که پایگاه توطئه های دشمنان ایران شده است را پاکسازی کنیم و هم میهنان آذری ما با هم زبانان خودشان و هم میهنان کهن خود دگر باره پیوند برقرار نمایند . بدون شک پس از چنین اقدامی زبان تورکی آذربایجانی برای آنان به صورت آزاد در مدارس و دانشگاهها نیز تدریس خواهد شد زیرا جمعیت ایران شمالی آشنایی به پارسی ندارند و این حق طبیعی آنان است . پس از سخنان محسن رضایی پیرامون ایران شمالی دومین شخص دولتی ایران لب به سخن گشود :
    نماينده ولي فقيه در استان آذربايجان شرقي گفت:اگر بحث بر سر الحاق دو آذربايجان ( آذربايجان ايران و ایران شمالی ) باشد ما پيوستن شهرهاي جمهوري آذربايجان متعلق به ايران را خواستار خواهيم شد
    پیش از این رضا تاح الدینی ایران شمالی را قسمتی از خاک ایران دانسته بود : حجه الاسلام والمسلمين سيد محمد رضا تاج الديني، نماينده تبريز و از چهره‏هاي شاخص مجلس و نايب رئيس كميسيون فرهنگي، نسبت به اقدامات ضد ايراني رژيم باكو واكنش نشان دادوي در گفتگويي با نمايندگان مطبوعات و رسانه‏ها در محل خبرگزاري جمهوري اسلامي در تبريز در پاسخ به سؤال خبرنگاري دربارة برپايي همايش ضد ايراني در ايران شمالي گفت: اگر قرار باشد، بحث‏هاي تاريخي مربوط به قراردادهاي ننگین گلستان و تركمانچاي احيا شود، روشن‏ترين مسأله اين است كه طبق اين معاهده‏ها قسمتي از خاك ايران از ايران جدا شده است و جمهوري آذربايجان ( ايران شمالي ) فعلي، بخشي از خاك جدا شدة ايران است
    هم میهن اینک دست یاری تو را می طلبیم . زیرا در نهایت دولت ایران پس از 28 سال به ملی گرایی ( ظاهری یا غیر ظاهری ) روی آورده است و این بهترین فرصت و پشتوانه است که بایستی ما ملت ایران از آن بهره ببریم و ننگ دوره قاجار را جبران کنیم . تحمیل قراردادهای ننگین گلستان در سال 1813 میلادی و ترکمانچای 1828 میلادی و اشغال 17 شهر ایرانی قفقاز بر هیچکس پوشیده نیست . حال که مقامات به یاری ما برخواسته اند اینک باید مردم آذربایجان با برادران و خواهران هم زبان خودشان در یک مرز خاکی در صلح و صفا زندگی نمایند . همچون هزاران سال که چنین بوده است . پس دست در دست ما بگذار و تلاش و تبلیغات گسترده معنوی و فرهنگی را آغاز کنید :
    منيم شمال ايرانيم
    قادر نصيري اسکنداني - تبريز
    بو قَدَر دوزمك اولماز ، آيريليغا ، هجران چيرپينير اوره ييميز ، هر آن « شمال ايرانا »

    توركمن چاي ، گولوستان ، قلبيمي پارچالاييب هجران اوره ييميزده ، غم اوسته غم قالاييب
    آرازين اوتاييندا ، باكي‏م ، گنجه م ، شيروانيم آرازين اوتاييندا نازلي « شمال ايرانيم »
    گلين گؤرك قارداشلار، آيريليغي كيم سالدي؟ آيري دوشموش ائليمدن كيم قيريلدي ، كيم قالدي؟
    اوتايدا نئچه ميليون ، بيزدن آيري دوشن وار اوتايدادا وطن وار، او تايدا هموطن وار
    اوتايدا نئچه ميليون ، ايرانلي هموطنيم وطن ، هر نه دردين وار ، هر نه دردين وار منيم
    وطن ، اوتايدا قاليب اسارتده ائولادين نئچه ميليون دويوشچو ، نركيشي ، اصلان قادين...
    شهيدلر يوردو ايران ، اي مقدس وطنيم قافقازدا اسير دوشن ائولادين دردي منيم
    مين لر شهيد وئرميشيك قورونوب استقلالين لاله لي ، قانلي وطن ، وطن ! نئجه دير حالين؟
    وطن ، يئنه ده چاغير، ستارخانلار اويانسين ايران يولوندا اؤلن قهرمانلار اويانسين
    آنا وطنيم ايران ، مقدس يوردوم ايران توركوم، فارسيم ، عربيم ... دده قورقودوم ايران
    نئجه سندن آيريليب شيروانين ، نخجوانين هاچان سنه چاتاجاق ، وطن ! شمال ايرانين!
    آيريليخ چتين درددي چتين اولوب ايشيميز ييرتيلير اورگيميز« شاختا» قاليب قيشيميز
    بير خلقي بولوبدولر، ايکي پارچا ائليميز ديللرين باغلييلار، باغلي قالما ديليمز
    وارليغين ايتيريلّر، بير قوندارما آديلا يازيسين پوزدورولار، بير آلّادما داديلا
    ايراني داغيديلار، وطنچيليگ اويوندي ائللري داغلييلار، حسابليلّار قويوندي
    بو بس ديير خايينلره، آختاريلار قافقازي ساتسينلار ظاليملره، محو اولونسون آرازي
    حکومت باشچي لاري، انسانلاري سينسيدير آرازي ايکي يانان، آغلاديري اينجيدير
    يارديمچي گلير اونا، متعصب آداملار تورکيده فاس دا اولار، ايکي سيده آز آنلار
    ايرانين عاشيقلاري، آغلييلار اوگونن آرزيليرنجات تاپا،آذربايجان ظولومنن
    وطنيميز
    عبدلل جعفر اف شاماخي
    (1)
    ايكي يوز ايل بوندان قاباق
    امضالاندي مقاوله منله ايران آراسينا دوشدو بؤيوك بير فاصله
    (2)
    ايكي يوز ايل قان آغلاديق
    تبريز ، تهران ... دييه دييه
    اؤلدو گئتدي آتام - بابام
    « ايران ، ايران » دييه ، دييه
    (3)
    ايران منيم آتا يوردوم
    ايران منيم وطنيم دير
    آتام اؤلنده ده دئدي
    ايران منيم مسكنيم دير
    (4)
    آتام اولنده ، چاغيردي منه بير يادگار وئردي گؤزل بير ايران بايراغي شرفله افتخار وئردي
    (5)‌
    دئدي : بالا ، بو بايراغي
    منه ده وئرميشدي آتام
    ايندي سن ساخلا بايراغي
    من گئديرم حاقّا چاتام
    (6)
    گله جك وار ، بير گون گلر
    باكي قوووشار ايرانا
    منيم سالاميمي يئتير
    تبريز ، تهران ، خوراسانا
    (7)
    گره ك تاريخده دفن اولسون
    تركمن چاي يا گولوستان ...
    جان وئره ركن آتام دئدي :
    وطنيميز ... ايران ... ايران ... (8) سونرا ايران بايراغيني
    اؤپدو ، يومولدو گؤزلري
    آتش ساچدي اوره ييمه
    اونون يانيق لي سؤزلري ...
    ترجمه
    (1)
    دويست سال پيش عهدنامه امضا شد و ميان من و ايران فاصله افتاد .
    (2)
    دويست سال در حسرت تبريز و تهران خون گريستيم و پدرو پدر بزرگم ، در هواي ايران زيستند و درگذشتند
    (3)
    ايران ، سرزمين پدري و وطن من است . پدر در لحظة مرگ هم گفت ايران ماواي من است .
    (4)
    پدرم در لحظات مرگ ، صدايم كرد و يادگاري به من سپرد .
    اين يادگار چيزي جز پرچم ايران نبود . پدرم شرف و افتخار به من سپرد .
    (5)
    پدرم گفت : « فرزند ! اين پرچم را پدرم به من سپرده بود ، اكنون اين را به تو مي سپارم ، زيرا هنگام آن رسيده كه به حق بپيوندم »
    (6)
    « روزي فرا خواهد رسيد كه باكو به ايران خواهد پيوست . اگر آن روز را ديدي ، سلام مرا به تبريز و تهران و خراسان برسان »
    (7)
    « عهدنامه هاي گلستان و تركمانچاي بايد در تاريخ دفن شود »
    پدرم در حالي كه واژه هاي « وطن ... ايران ... ايران » بر لبانش بود ، جان مي داد .
    (8)
    پدرم پرچم ايران را بوسيد . آنگاه چشمانش براي هميشه فرو خفت ... در حالي كه سخنان سوزناكش ، دلم را شعله ور كرده بود ...
    ای باكي بول كي سنين عشقين منيم جانيمده دي
    ايرانين توپراقي سان بو حكم هله ياديمده دي

    (اي باكو بدان كه عشق تو در جان من است
    توخاك ايران هستي اين حكم هنوز در ياد من است)


    آتام ايــران،آنام ايـــران، سنه قــربان جانيم ايران
    هاراي چكديم هامي بولسون داماريمدا قانيم ايران
    بیانیه جمعی از دانش آموختگان و دانشجویان دانشگاههای تبریز
    سپاس ملت از آيت الله شبستري
    سخنان آيت الله العظمي شبستري پيرامون سرزمينهاي غصب شده ي ايراني در ناحيه ي قفقاز كه در آن براي نخستين باز از يك تريبون رسمي، حقانيت تاريخي ملت بزرگ ايران بر خطه ي هميشه ايراني قفقاز( ايران شمالي ) ياد آوري شد، شور و اشتياق وصف ناپذيري در ميان اقشار مردم آذربايجان و حتي در بين تمامي ملت ايران برانگيخت. سخنان حكيمانه ي روحاني فرزانه - آيت الله شبستري - به واقع حرف دل ميليونها ايرانيست كه سالهاست( پدر در پدر )زندگي اجتماعي خود را با غم و اندوه از دست دادن پاره هايي از ميهن بزرگ و پرافتخار خود طي مي كنند. ما گروهي از دانشجويان و دانش آموختگان دانشگاههاي آذربايجان شرقي به نوبه ي خود سپاس هاي بيكران خود را نثار امام جمعه آزاده ي تبريز كرده و اعلام ميداريم آمادگي ِ هرگونه جانفشاني در راستاي اتحاد جامعه بزرگ ايراني ، اسلامي را - از بحرين تا قفقاز - دارا مي باشيم
    اكنون كه دشمنان ملت ايران از هر سو فشارهاي سياسي را در صحنه ي معادات بين المللي بر دولت و ملت ايران روا ميدارند و ميليونها دلار از سوي دول استعماري و كارتلهاي نفتي هزينه ي سازماندهي گروهكهاي بيگانه گرا مي شود ، وحتي در راه ناتوان ساختن پيكره ي واحد ملت مان از اعمال فشار بر وابستگان فرهنگي و مذهبي ما دريغ نمي ورزد (كه نمونه بارز آن كشتار شيعيان عراق و لبنان است) و در حالي كه ملت ايران مي رود تا باري ديگر اقتدار از كف داده ي خود را در منطقه و جهان بازيابد سر دادن آواز اتحاد و يكپارچگي زيباترين ترانه در فرداي پيروزي ما خواهد بود . پس بگذاريد جهانيان به حقانيت و مالكيت تاريخي ملت ايران بر سرزمينهاي غصب شده اش آگاه شود
    ما جوانان ايرانزمين با تمام وجود ايمان داريم كه سخنان روحاني وارسته شهرمان زيباترين و بجاترين پاسخ ملي بود به عواملي كه در چند سال اخير با حمايتهاي پيدا و پنهان بيگانگان سعي در تضعيف يكپارچگي كشور امام زمان داشتند و از سوي ديگر واقفيم كه در ميان احاد مردم ادا شدن اين مواضع نشان از صميميت و عزم مردمي و بطور از اغراض سياسي بودن آن دارد. پس آنچه كه از دل نماينده مذهبي شهرما برخيزد در قلوب ما جاي خواهد گرفت و تلنگري خواهد بود بر وجدان به خواب رفته ي بسياري از كوشندگان فرهنگي و اجتماعي ميهن . اميد آن داريم كه ساير اقشار ملت ايران نيز در آينده پشتيباني خود را از مواضع نماينده ولي فقيهمان اعلام دارند
    پاينده ايران
    بیانیه جنبش جوانان ايران پرست آذربايجان غربی
    ياران همدل، عزيزان همراه ، جنبش ايراني جوانان ايران پرست آذربايجان غربي در راستاي تلاش براي بازگرداندن سرزمين هاي جدا شده از ايران به آغوش مام ميهن و نيز كوشش فراگير براي لغو قراردادهاي ننگين گلستان و تركمنچاي ، شما هم ميهنان گرامي را متوجه توطئه هاي سخيف نوكران استعمار و در راس آنها رئيس جمهور غير قانوني آذربايجان جدا شده از ايران (ايران شمالي) مي نمايد
    الهام علي اف به دليل سرسپردگي كامل به روباه پير استعمار(انگليس) ، در راستاي اهداف اين كشور استعماري گام بر مي دارد و آن گونه كه ياران جنبش به ما خبر مي دهند،تبليغات گسترده اي جهت تهييج احساسات نوكران استعمار به راه انداخته است
    اين تفاله ي استعمار هيچ گونه آگاهي در مورد ميهن پرستي جوانان ايران ندارد و به گمان خام خود و اربابان پليدش ،اين تبليغات اثرات خود را در ايران به جاي مي گذارد،غافل از اينكه جوانان ايران پرست آذربايجان مترصد فرصتي مناسب هستند تا چنگال خون آشام استعمار را از روي پاره ي تن ايران كه همانا سرزمين هاي ايران شمالي است بردارند
    ما از مسوولين محترم كشور خواهش مي كنيم ترتيب انتشار هفته نامه اي به نام ايران شمالي را كه گستره ي توزيع آن در مناطق آذري نشين ايران باشد،بدهند و قول مي دهيم جوانان ايران پرست آذربايجان بدون چشم داشت مالي در خدمت اين نشريه باشند تا بدين وسيله گام هاي نخستين را جهت باز پس گيري ايران شمالي محكم و استوار برداريم. ايدون باد
    ياشاسين ايرانيميز اوجالسين بایراغيميز
    الدار نمازاف : در حال حاضر فروپاشي دولت باكو از داخل آغاز شده است روزنامه «آزادليق»، 4/8/85
    الدار نمازاف يكي از كارشناسان سياسي ايران شمالي در مصاحبه با روزنامه « آزادليق» پيرامون اوضاع داخلي ايران شمالي و فاكتورهاي خارجي در تحولات اين كشور گفته است؛
    در مورد نقش جامعه جهاني و بويژه غرب در تحولات سياسي و اجتماعي ايران شمالي بيش از حد اغراق مي شود. اين در حالي است كه فقط خود مردم آذربايجان مي‌توانند تحولات دموكراتيك در اين كشور را ايجاد كنند. كشورهاي غربي مي‌توانند كه صرفا از نظر معنوي و سياسي از اين تحولات حمايت كنند
    اغلب با ديپلمات‌هاي كشورهاي غربي در باكو و مسوولان نمايندگي‌هاي سازمانهاي بين‌المللي درباكو ملاقات مي‌كنم. صميمانه مي‌گويم، آنها اين توانايي را دارند كه دقيقا محاسبه و پيشگويي كنند كه رويدادهاي جاري پس از ده سال چه نتايجي را در پي خواهد داشت. اطمينان دارم كه ركود كنوني در حيات اجتماعي و سياسي ايران شمالي زياد طول نخواهد كشيد. از سال 2007 شاهد تحرك سياسي در جامعه و موضعگيري مشخص و صريح جامعه جهاني در قبال وضعيت موجود درايران شمالي خواهيم شد
    اكنون حكومت الهام علي‌اف به خطر افتاده است. حتي مي توانم بگويم كه فروپاشي دولت از داخل آغاز شده است. با توجه به اينكه وزيران دولت الهام علي‌اف بطور آشكار و روشن او را شانتاژ مي‌كنند، مي توان گفت كه خطري جدي براي رييس جمهور وجود دارد
    در حال حاضر احتمال وقوع كودتايي در داخل دولت چندان زياد نيست. گروه‌هاي موجود در داخل دولت با يكديگر مبارزه مي‌كنند و در جهت تضعيف مواضع هم تلاش مي‌كنند. در حالي كه براي وقوع كودتا لازم است كه مراكز عمده قدرت متحد شوند
    ترديدي ندارم كه باند آدمكشي حاجي محمداف ( سرهنگ وزارت كشور ) حامياني در ميان مقاماتي بالاتر از سطح وزيران داشته است. زيرا در غير اينصورت نمي‌توانستند مرتكب چنين جنايات هولناكي شوند و عليرغم آگاهي دستگاه‌هاي امنيتي و قضايي كشور از فعاليت آنها براي مدت مديدي بدون مجازات بماندند
    فرح پهلوي : ايران شمالي ( جمهوري اذربايجان ) بخشي از خاك ايران است
    روزنامه 525
    شهریور ماه سال هشتاد و پنج
    در كتاب خاطرات فرح پهلوي از جمهوري آذربايجان ( ايران شمالي ) بعنوان بخشي از اراضي ايران نام برده شده است؛ اين كتاب در مجارستان به چاپ رسيده است و سفارت باكو در مجارستان تلاش ميكند تا اين كتاب جمع اوري شود
    پخش گسترده نشریه "ایران شمالی" در اردبیل آغاز شد

    نشریه ایران شمالی بدون مجوز دولتی در بسیاری از کیوسکهای مطبوعاتی اردبیل در حال انتشار است . خبرگزاری ایلنا می افزاید : نام و صاحب امتیاز این نشیریه مشخص نیست و به احتمال زیاد نامهای آن غیر واقعی می باشد . در این نشریه موجودیت جمهوری آذربایجان ( ایران شمالی ) به زیر سوال رفته است و گردآورندگان آن خواهان الحاق ایران شمالی به بدنه آذربایجان ایران هستند . آنان با ذکر مدارک تاریخ و ملی سرزمینهای آران قفقاز که نام جعلی جمهوری آذربایجان را برای خود برگزیده است را جزوی از خاک ایران می دانند . این دومین بار است که این نشریه به صورت گسترده در آذربایجان پخش می شود
    بیانیه انجمن حرکت آزادی بخش ایران شمالی و مسئولین نشریه ایران شمالی
    هدف ما از انتشار مجلة ايران شمالي، برداشتن گامي است در راستاي تحكيم و احياي پيوندهاي تاريخي و فرهنگي ايران با ايران شمالي و ايران شمالي با ايران. انتشار مجله، با استقبال گسترده‏اي روبرو شده است. بسياري از خوانندگان در شهرهاي مختلف بخصوص در اردبيل، اروميه، تبريز و تهران خواستار افزايش شمارگان تيراژ و گسترش حوزة‌ توزيع آن شده‏اند . علاقمندان « حركت آزاديبخش ايران شمالي » در باكو خواسته‏اند كه مجله با الفباي لاتين و زبان آذري براي مخاطبان ايران شمالي نيز منتشر شود . ما مي‏دانيم كه پيوند مجدد ايران شمالي با ايران، نقطة پاياني بربسياري از بدبختي‏ها و فلاكت‏هايي است كه مردم ايران شمالي بعد از جدايي از ايران به آنها مبتلا شده ‏اند . الحاق ایران شمالی به آذربایجان حق طبیعی و مشروع ملت ایران است
    اختصاص مطالب نشریه میثاق آذربایجان به الحاق ایران شمالی
    نشریه میثاق چاپ آذربایجان که با مجوز دولتی کارخود را ادامه می دهد در یک اقدام ملی و میهنی در حمایت از مردم نیک سرشت آذربایجان با تیتر : تلاشهای مردمی برای الحاق ایران شمالی به خاک ایران صداهای بسیاری را بلند کرد و با حمایت مردمی روبرو گشت . مدیران مسئول این هفته نامه با ذکر تاریخ قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای و هدف استعمار روس و انگلیس در متلاشی کردن ایران بزرگ پرده از جنایت این کشورهای مزدور برداشتند
    تجمع دانشجویان دانشگاههای تبریز در اعتراض به جمهوری جعلی آذربایجان
    دانشجویان چند دانشگاه تبریز در یک اقدام ملی در تاریخ 24 آبان ماه سال 85 در روبروی کنسول گری جمهوری جعلی آذربایجان دست به تظاهرات زدند . به گزارش خبرگزاری ایرنا و تبریز نیوزدانشجویان با بلند کردن پلاکاردهایی پیرامون قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان خواهان برخورد شدید دولت با مزدوران تجزیه طلب داخلی و خارجی و توهین کنندگان دولت باکو به مقدسات دینی شدند . دانشجویان ضمنا از دولت خواهان اخراج سفیر دولت باکو از ایران شدند . در خبرهای تصویری از شبکه صدای آمریکا دانشجویان "نشریه ایران شمالی" و "میثاق آذربایجان" را در بالای دستان خود برافراشته بودند و بر ضرورت الحاق باکو به بدنه ایران تاکید کردند .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #5
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    پانتورك ها ‌و رویای پاره‌ پاره کردن ايران



    هرچند سخن نهفته بهتر وين گفته كه شد نگفته بهتر
    ليكن به سبيلِ كاردانی
    بی‌غيرتی است بی‌زبانی


    دكتر اميرحسين خنجی

    تاریخ و فرهنگ ایران زمین



    آنچه مرا به نگاشتن اين نامه واداشت مقاله‌ئی بود كه همين دوشنبه در وب‌گاه «ايران امروز» انتشار يافته به قلم آقای ماشا الله رزمی با عنوان «مسئله‌ی ملی آذربايجان». من وقتی عنوان اين نوشتار را ديدم و هنوز متنش را نگشوده بودم با خود انديشيدم كه حتما می‌بايست درباره‌ی جمهوری آذربايجان بوده باشد كه نام اصليش اران و شروان بوده و روسی‌ها كه آن سرزمينِ هميشه ايرانی را از قاجاری‌ها گرفته بودند نامش را به هدف خاصی و با چشمی كه به بلعيدن آذربايجان داشتند عوض كردند. ولی وقتی وارد متن شدم و شروع به خواندن كردم دريافتم كه انگاری موضوع هدفداری است در ارتباط با سرنوشتِ كشورمان. پس برآن شدم تا به حدِ توانم بر حقايق تاريخی مُسَلَّم و انكارناپذيری اندكی روشنی بيفكنم.

    ١
    درباره‌ی خاستگاهِ اقوام ترك اطلاعات بسنده‌ئی از منابع تاريخی دردست است. اين منابع می‌گويند كه سرزمينهای ترك‌نشين در قرنهای هفتم و هشتم ميلادی در ماورای مرزهای شرقی و شمالی ايران، يعنی سرزمينهای آن‌سوی سيردريا (سيحون) و اطراف درياچه‌ی خوارزم (آرال) و بيابانهای شرقی و شمالی دريای مازندران (خزر) و سرزمينهای ماورای قفقاز بوده است، و ايرانی‌ها همه‌ی آن سرزمينها را «تركستان» می‌ناميده‌اند. در قرن اول هجری كه ايران در سلطه‌ی عربها بوده فقط در سرزمينهای شرق سيردريا با مركزيت كاشغر (اكنون غرب چين)، و سرزمينِ كوچكی در شمال كوههای قفقاز از وجود دولت گزارش به دست داده شده است. بقيه‌ی جماعات ترك در سرزمينهای پهناورشان در قبايل پراكنده و بيابانگرد و متنقل می‌زيسته‌اند و هيچ نظام سياسی منسجمی نداشته‌ و دارای هيچ وطن مشخصی نبوده‌اند.

    لفظ «ترك» در منابع اوليه‌ی عربی كه از فتوحات عرب درايران سخن گفته‌اند بر قومی اطلاق شده كه اكنون پشتون ناميده می‌شوند، و اين اسم در ارتباط با كابل و كابلشاه زندپيل و مردم كابلستان آمده است. البته اين خلط نام از يك اشتباه گزارشگران عرب آمده كه «توران» و «تركان» را شنيده و با هم اشتباه گرفته‌اند؛ زيرا پشتون‌ها كه در كابلستان از حد كابل و قندهار تا پشاور و كويته‌ی امروزی جاگير بوده‌اند و دنباله‌هايشان به شهری می‌رسيده كه در منابع عربی با نام «قصدار» ازآن ياد شده (و تلفظ اصليش گم شده) را ايرانی‌ها «توران» می‌ناميده‌اند؛ و به‌نظر می‌رسد كه بخشی از همان آريائی‌های موسوم به «توره‌يا» (توره+ علامت جمع) بوده باشند كه در تواريخ داستانی ما ازآنها سخن رفته است. بعدها كه عربها سيستان تا غزنی را گرفتند و بر سرزمين سِند نيز دست يافتند با تورانی‌های پشتون‌ آشنائی بيشتر يافته اشتباهشان را تصحيح كردند، و مردمی كه در منطقه‌ی شمالغرب پاكستان امروزی ساكن بودند را به درستی توران ناميدند. در تقسيمات جغرافيائی كه عربها از سرزمينهای تحت سلطه‌شان كردند، قصدار مركز سرزمين توران بود؛ و اين همان قصدار است كه رابعه‌ی قصداری ازآن برخاسته است (دوشيزه‌ی نامدار ادبيات عرفانی ما، بزرگ‌زاده‌ئی كه به جرم عاشقی به گرمابه‌اش افكندند و رگ دستش را زدند تا بميرد؛ و او انگشتش را قلم و خونش را مركب كرد و بر ديوارِ گرمابه سرودِ سرخِ عشق نگاشت).

    اين توضيح را ازآن‌رو آوردم تا اشتباه اديبان فارسی‌زبانِ خودمان را نيز بازنموده باشم كه در اواخر عهد سامانی «توران» و «تركان» را به تأثير از منابعِ اوليه‌ی عربها به‌جای هم به‌كار برده‌اند، تا جائی كه فردوسی نيز دچار اين درهم‌آميزی نامها شده است؛ و ازآن‌پس تا امروز توران را به مفهوم نژاد ترك به‌كار می‌برند.

    ٢
    منابع تاريخی به ما اطلاع می‌دهند كه همراه با حمله‌ی عرب به ايران و فروپاشی شاهنشاهی ساسانی نخستين خزشهای جماعات ترك به درون سرزمينِ ايرانی‌نشينِ سغد از ماورای سيردريا (سيحون) از يك‌سو، و به درون سرزمينِ ايرانی‌نشينِ هيركانيا (كه اكنون نيمی از تركمنستان را شامل می‌شود) از سوی ديگر رخ داد. در همين زمان تركان ماورای قفقاز- كه ارانی‌ها به‌آنها خزر می‌گفتند- تلاشهائی برای خزش به درون سرزمينِ ايرانی‌نشينِ اران و شروان (جمهوری آذربايجانِ كنونی) انجام دادند، و چند تلاشِ آنها توسط سپاهيان خلافتِ عربی به‌كمكِ خودِ ايرانی‌ها به عقب زده شد. بعنوان نمونه‌ئی از تلاش يك خزش بزرگ به درون اران و شروان گزارشی می‌گويد كه درسال ١٧٨ هجری خورشيدی يك جمع بزرگ از خزرها كه رئيسشان خاقان ناميده می‌شد از گذرگاههای قفقاز به‌درون اران سرازير شدند و دست به تخريب وكشتار زدند. خازم ابن خُزَيمه را هارون‌الرشيد به منطقه فرستاد و او آنها را بيرون راند و دربندهای كوهستانی قفقاز را بازسازی كرد. اين گزارش را می‌توان در ارتباط با تحريكات دولت بيزانس (روم شرقی) درجهت ايجادِ دردسر برای خليفه در مرزهای شمالی كشورش بازخوانی كرد كه داستانش دراز می‌شود، و می‌توان آن‌را با تلاشهای رومی‌ها برای بازپس گيری ارمنستان و بخشهائی از آناتولی كه در اشغال عربهای مسلمان بود ارتباط داد.

    اما در سمتِ ديگر ايران، درپی نابسامانی‌های ناشی از فروپاشی دولت ساسانی و بی‌دفاع ماندنِ مرزهای شرقی و شمالی كشور، تا اواخر قرن نخست هجری بخشهائی از سرزمينهای ايرانی‌نشين در شرق سغد تا سمرقند، و بخش بزرگی از هيركانيا تا نزديكی‌های گرگانِ كنونی به اشغال تركانِ خزنده درآمده بود. در قرنهای سوم و چهارم هجری چندين مهاجرت جماعات مسلمان‌شده‌ی ترك از ماورای سيحون و اطراف درياچه‌ی خوارزم به درون سغد و خوارزم و هيركانيا گزارش شده است، كه در يك‌مورد سخن از صدهزار خرگاه است كه خود را به امير سامانی می‌فروشند و با اجازه‌ی امير سامانی در بيابانهای سغد و خوارزم و هيركانيا اسكان می‌يابند و فرزندانشان به‌عنوان غلام و مملوك وارد ارتش سامانی می‌شوند. پس ازآن خزش بزرگ تركان به درون سغد در اواخر دوران سامانی صورت گرفت كه به براندازی دولت سامانی توسط مهاجمان ترك و تشكيل حاكميتِ ترك در سرزمينهای ايرانی‌نشينِ سمرقند و بخارا انجاميد. داستانهای كهنِ ايرانی كه از جنگهای ايرانيان و تركان سخن می‌گويند مربوط به تلاشهای تركانِ ماورای سيحون و بيابانهای شرقی دريای مازندران (خزر) به خزش به درون سغد و هيركانيا، و بازدارندگی آنها توسط نيروهای پارتيان و سپس ساسانيان است. و اين تلاشها سرانجام درزمان اميرانِ سامانی كامياب شد.
    با تشكيل سلطنت غزنوی كه برای ادامه‌ی «جهاد» در هندوستان به سرباز ترك نياز داشت، مرزهای ايران بيش ازپيش بر خزشهای تركان گشوده شد. هم در زمان محمود غزنوی بود كه طوايف بزرگ اوغوز درياچه‌ی خوارزم را دور زده به بيايانهای غربی آمودريا (اكنون اواسطِ تركمنستان) وارد شدند. در اواخر سلطنت محمود غزنوی يك‌دسته‌ی چندهزارنفری از اوغوزها از راه استراباد و ری تا اصفهان رفتند و ازآنجا برگشته راه شمال در پيش گرفته به آذربايجان رسيدند. اما در رخدادهای بعدی از حضور اينها در آذربايجان خبری به‌دست داده نشده است، و چه بسا كه آنها آذربايجان را زيرِ پا نهاده وارد آناتولی شده باشند؛ زيرا كه در سرزمينهای مسيحی‌نشين آناتولی امكان جهاد فراهم بود، و از راه جهاد می‌شد زمين و ثروت و زن و دختر حاصل كرد. (داستان جهاد تركانِ مهاجر در آناتولی از قرن پنجم هجری تا تشكيل و تحكيمِ دولت عثمانی داستان كشتارها و كشتارها است كه سرانجام به مسلمان و ترك‌زبان شدنِ بقايای بوميان آناتولی انجاميد.) مشخصا و به‌طور قطع، تا پايان قرن چهارم هجری خورشيدی هيچ نشانی از وجود تركان در آذربايجان و اران و شروان نيست. گزارشهای بسيار زيادی از جنگها و درگيريها برسر رياست در آذربايجان در قرنهای سوم و چهارم هجری دردست است با نام و نشان سرانِ سپاه و نيز رقيبان قدرت، ولی در هيچ‌كدام سخنی از حضور هيچ عنصر ترك به ميان نيامده است. تنها موردی كه از حضور ترك در اوائل قرن سوم هجری به دست داده شده كه در ارتباط با قيام بابك خرم‌دين است. يعنی چون چندين لشكر را بابك در عرض چند سال درهم كوبيده بود خليفه معتصم تصميم گرفت كه سپاه غلامان ترك خودش را همراه يك از غلامانش به نام بغا كه افسر بلندپايه‌ئی شده بود اعزام كند. و اين نيز درجای خود خبر از آن دارد كه ايرانی‌های ارتش خليفه نمی‌خواسته‌اند بابك كه ايرانی و ايرانی‌نژاد بوده و برضد عرب می‌جنگيده از ميان برداشته شود، و عربهای ارتش نيز چونكه وقتی شكست می‌يافته‌اند بابك همه‌شان را می‌كشته است خليفه به‌ناچار غلامان ترك خودش را گسيل كرده است. اين تنها گزارش از حضور موقتِ ترك در آذربايجانِ پيش از عهد سلجوقی است كه اين نيز كوتاهمدت بوده، يعنی لشكر اعزامی بوده و در آذربايجان ماندگار نشده و به‌زودی به بغداد برگشته است.

    در زمان مسعود پسر محمود غزنوی خزش بزرگ طوايف اوغوز به درون بيابانهای غربی آمودريا صورت گرفت كه به زودی به مرو و سرخس رسيدند، و چيزی نگذشت كه خراسان را ازدست مسعود گرفته در نيشابور سلطنت سلجوقی را بنياد نهادند، و به‌زودی سراسر ايران را گرفتند. با تشكيل امپراتوری پهناور سلجوقی كه ايران و عراق و شام و نيمی از آناتولی را شامل می‌شد، خزش متوالی جماعات ترك از بيابانهای دور به درون مرزهای ايران استمرار يافت؛ و ازآنجا كه آذربايجان و اران و شروان حاصلخيزترين سرزمينهای ايران بود جهتِ مهاجرت جماعتهای خزنده‌ی ترك بيشتر به سوی اين سرزمينها بود. از همين‌راه بود كه جماعتهای انبوهی از تركانِ مهاجر به‌طور پيوسته و مداوم به درون آناتولی سرازير شدند؛ و همينها بودند كه درآينده دولتكهای موسوم به سلجوقی‌های روم را تشكيل دادند، و زمينه‌ساز تشكيل دولت اوغوزهای عثمانی شدند كه قبيله‌شان در زمانی از قرن هفتم هجری به درون آناتولی رسيد.

    بنا بر رسمی كه از زمان سامانی‌ها معمول شده بود، تركان مهاجر و نومسلمان پس ازآنكه درجائی از ايران اسكان می‌يافتند، رؤسايشان فرزندانشان را به معلمان ايرانی می‌سپردند تا زبان ايرانی را به آنها بياموزند؛ و معمولا برروی فرزندانشان كه در ايران به دنيا می‌آمدند اسم ايرانی می‌نهادند. ازاين‌رو ما وقتی گزارشهای تاريخی مهاجرتهای تركان به درون ايران را دنبال می‌كنيم، می‌بينيم كه نخستين مهاجرها اسمهای تركی دارند و نومسلمانند، ولی فرزندانشان اسمهای ايرانی دارند، و فرزندان رؤسايشان باسواد شده‌اند و به زبان فارسی سخن می‌گويند. اين وضعيت در تمام دوران دوقرنه‌ی سلطنت اوغوزها تا يورش مغولان برقرار بود؛ و تركان مهاجر برای آنكه ايرانی شوند اسلام و زبان ايرانی و اسم ايرانی (نامهای شاهنامه‌ئی يا نامهای اسلامی) اتخاذ می‌كردند. همه‌ی منابع تاريخی كه درباره‌ی دوران سلطنت سلجوقی‌ها تا حمله‌ی مغول دردست است شاهد اين مدعا است.

    تركان مغول كه قرن هفتم هجری خورشيدی با تهاجمِ آنها به ايران آغاز شد، در آغاز نه به قصد مهاجرت به درون ايران بلكه به قصد تاراجگری و بازگشت به ديار خودشان آمده بودند، و به همين خاطر هم از زمان حمله‌ی چنگيز به ايران برای بيش از سه دهه همواره مشغول آمدن و برگشتن و تخريب و كشتار و تاراج بودند؛ و اين تنها هدفی بود كه برای يورشهای خود تعيين كرده بودند.

    با دومين يورشِ بزرگ مغولان به همراه هولاكوخان (كه سومين‌دورِ خزش بزرگ ترك به درون ايران بود) ماندگاری مغولان درايران آغاز شد. ايرانی‌ها كه در خلال نزديك به چهار دهه همه‌ی هستی خويش را به مغولان باخته بودند و از چندين مركز بزرگ تمدنی‌شان جز داستان و سوگنامه نمانده بود، تنها راه نجات آنچه برايشان مانده بود را در فرمان‌بری اجباری از هولاكو و تشويقِ او به تشكيل سلطنت در ايران می‌ديدند، و به اين ترتيب سلطنت تركان مغول درايران آغاز شد كه به‌زودی عراق را نيز ضميمه‌ی قلمرو خويش كرده خلافت عباسی را به بايگانی تاريخ سپرد.

    كارگزارانِ صلاح‌انديش و باتدبير ايرانی به زودی اربابانِ ناخواسته و زوركی مغول را برای تمدن‌پذيری و رهاسازی راه و رسم بيابانی آماده كردند، و چيزی نگذشت كه همان رسم پذيرش اسلام و زبان و فرهنگ ايرانی توسط مغولهائی كه برمسند پادشاهی می‌نشستند مرسوم گرديد، و اباقاخان پسر هولاكوخان رسما مسلمان شده نام احمد برخود نهاد (احمد تكودار). جانشينان اينها تا پايان دوران ايلخانی فارسی‌زبان شده با تمدن و فرهنگ ايرانی خوگير شدند، تا جائی كه ياد گرفتند كه رونق‌بخش تمدن و فرهنگ و ادب ايرانی باشند. در اين‌زمينه كافی است كه به سياهه‌ی بلندبالای آثار سخنوران، تاريخ‌نگاران، دانشمندان، و هنرمندانِ دوران يك‌ونيم‌قرنه‌ی سلطنت مغولان و ايلخانان بر ايران نظری بيفكنيم، يا دستِ كم نامهای پرآوازه‌ی بزرگانی كه در اين عرصه‌ها كميت راندند را به ياد بياوريم.

    چهارمين ‌دورِ خزش بزرگ طوايف ترك به همراه تيمور گوركانی آغاز شد؛ و چنانكه می‌دانيم تيمور پيش از لشكركشی به درون ايران زبان و ادبيات ايرانی را فراگرفته بود؛ و دراين‌باره داستانها دردست است. تيموری‌ها به نوبه‌ی خود چنان در تمدن و فرهنگ ايرانی حل شدند كه در آينده فرهنگ و ادبيات ايران را به شبه قاره‌ی هند بردند و سلطنت درازمدتِ تيموريان هندوستان را بنياد نهادند كه زبان رسميش فارسی بود و صدها اثر ارزشمند فارسی از دورانشان دردست است، و از دربارهايشان كه رسوم شاهان باستانی ايران درآنها معمول بود داستانها دركتابهای تاريخی هندوستان كه عموما به زبان فارسی است بازمانده است كه بارزترينش اكبرنامه است. تنها كس از شاهان تيموری هند كه زبانش تركی و ادبش فارسی بود بابر بود (بنيانگذارِ سلطنت تيموری هند). فرزندان او عموما فارسی‌زبان شدند، و هيچ چيزی از ميراث تركی برای تيموری‌های هند باقی نماند.

    همراه با تشكيل دولت صفوی يك خزش بزرگ ديگر از قبايل و طوايف ترك به درون ايران، اين بار از جانب غرب و از بيابانهای آناتولی رخ داد. همين تازه‌واردانِ بيابانی بودند كه هفت طايفه‌ی مشهور قزلباش را تشكيل دادند. به دنبال آن، تحريكات شاه اسماعيل در كشور عثمانی و سپس خصومت و جنگهای درازمدت عثمانی و ايران آغاز شد، نيمه‌ی غربی آذربايجان و سپس بخش اعظم كردستان به اشغال عثمانی‌ها درآمد، جريان تاريخ و نقش تأثيرگذارنده‌ی زبان و فرهنگ ايرانی در منطقه متوقف گرديد، مهاجرتهای مداوم طوايف ترك از آناتولی به درون ايران توسط قزلباشان تشويق شد، در آذربايجان و اران و شروان عنصر ترك در اكثريت قرار گرفت و چيزين نگذشت كه اين سرزمينِ ايرانی‌نشين تغيير ماهيت داد و زبان تركی زبان مسلط در اين منطقه از ايران شد. ما نمی‌دانيم كه در دوران صفوی، به‌خصوص در دوران اشغال درازمدت آذربايجان و اران و شروان توسط عثمانی‌ها چه انبوهی از جماعات ترك به درون آذربايجان و اران و شروان خزيده باشند و بوميان آذربايجان در چه وضعيتی كشتار يا تارانده می‌شده‌اند و بازماندگانشان در چه وضعيتی خود را مجبور ديده‌اند كه زبانشان را تغيير دهند تا بتوانند به زندگی ادامه بدهند. همچنانكه ديگر نمی‌توان پی برد كه چه نسبت از جمعيت كنونی آذربايجانِ ترك‌زبان‌شده از بوميان تغييرزبان‌داده، و چه نسبتشان از تركان مهاجرند.

    كوته‌سخن آنكه تا اوائل قرن پنجم هجری كه دسته‌ئی از اوغوزها وارد آذربايجان شدند هيچ عنصر ترك در آذربايجان و اران و شروان نمی‌زيسته است و جمعيت سراسر اين سرزمينها را مردم بومی از نوادگان ايرانيانِ باستانی و همچنين عربهای ايرانی‌شده تشكيل می‌داده‌اند (كه اين دومی‌ها به همراه فتوحات اسلامی وارد آذربايجان شده ماندگار و محلی شده بودند). گويش آذری كه ازگويشهای زبان ايرانی بوده، هنوز در مناطقی از آذربايجان قابل بازشناسی است، و جالب است بدانيم كه با گويش لارستانی كه در انتهای جنوب ايران است مشتركات بسيار دارد. (شادروان كسروی كه خود آذربايجانی ترك‌زبان بوده پژوهش ارزنده‌ئی درباره‌ی گويش آذری انجام داده كه در كتابچه‌ئی با عنوان «آذری يا زبان باستان آذربايجان» انتشار يافته است.)

    جماعات ترك، هرچند كه در ابتدای ورودشان به ايران حالت جماعات مهاجم و غارتگر را داشتند و خسارتهای تاريخی جبران‌ناپذيری به ايران و ايرانی زدند و تخريبها از شهرها و مراكز تمدنی، و كشتارها از مردم ايران كردند (كه در گزارشهای تاريخی بازنموده شده است)، ولی به‌زودی ايرانی شدند، و امروزه يكی از سه‌قوم بزرگ تشكيل‌دهنده‌ی ملت ايرانند، كه سابقه‌ی اسكان نخستين طوايفشان در ايران (اگر ترك‌زبان مانده باشند) به حدود ٩ قرن می‌رسد، و در بيش از هشت قرن از اين زمان طولانی (جز دوران زنديه و پهلوی) سلطنت ازآنِ ايشان بوده است؛ و همواره در فراز و نشيب رخدادهای سياسی و اجتماعی ايران سهيم بوده‌اند.

    ٣
    گفتم كه آنچه مرا به نوشتن اين نامه واداشت مقاله‌ی آقای رزمی بود. مقاله‌ی آقای رزمی اگر به يك زبان غربی در يكی از نشريات غربی نشر يافته بود، شايد برای غربی‌هائی كه با تاريخ و گذشته‌های ايران آشنائی ندارند جالب می‌نمود. ولی برای ايرانی‌ها به زبان فارسی نوشتن و از چيزهائی چون «ملت آذربايجان» و «مسئله‌ی ملی آذربايجان» سخن گفتن، جای تأمل و كنكاش دارد. من آقای رزمی را نمی‌شناسم، ولی از اشاراتی كه در زيرنويس داده‌اند معلوم می‌شود كه اهل دانش، دارای مطالعه، و اهل قلمند، و شايد در ايالات متحده‌ی آمريكا می‌زيند. اما عنوان نوشتارشان مرا متعجب كرد كه شخصی بامطالعه و اهل دانش مطالبی اين‌گونه بر قلم بياورند.

    هركس عنوانِ مقاله را ببيند بی‌درنگ از خود می‌پرسد: مگر مردم آذربايجان يك ملت‌اند كه مسئله‌ئی به نام مسئله‌ی ملی داشته باشند؟ اگر يك ملتند در چه زمانی از تاريخ دارای دولتِ مستقل بوده‌اند؟ مرزهای كشورشان در كجاها بوده، و با چه كشورهائی همسايه بوده‌اند؟ از چه هنگامی كشورشان ضميمه‌ی ايران شده است تا اكنون مسئله‌ی ملی داشته باشند؟

    مسئله‌ی ديگر در اين مقاله آن است كه آقای رزمی می‌گويند: «اين مقاله بيشتر روشنفكران فارس را مورد خطاب قرار می‌دهد».
    پرسش آن است كه چرا آقای رزمی فقط روشنفكران فارس را مورد خطاب قرار داده‌اند و نه روشنفكران سراسر ايران را؟ مگر مردم فارس با آذربايجان همسايه‌اند يا روشنفكران فارس با مردم آذربايجان مشكل دارند؟ يا اينكه فقط روشنفكران فارس از وضع آذربايجان بی‌خبرند و مردم ديگر استانهای ايران همه چيز درباره‌ی آذربايجان و مسائل آذربايجان می‌دانند؟ چرا روشنفكرانِ كردستان و همدان را مورد خطاب قرار نداده‌اند كه همسايه‌های آذربايجانند؟
    اين پرسشها كه از خودم كردم يادم آمد كه پان‌توركيستهای شووينيست آذربايجان به ايرانی‌های فارسی‌زبان می‌گويند «فارس». يعنی اسم آستان فارس را برای ايرانی‌هائی به‌كار می‌برند كه زبانشان زبان ملی ايران است نه يك زبان محلی. و به همدانی‌ها و اصفهانی‌ها و خراسانی‌ها و كرمانی‌ها و تهرانی‌های فارسی‌زبان هم «فارس» می‌گويند. حتما افغانستانی‌ها و تاجيكستانی‌ها و ازبكستانی‌های فارسی‌زبان نيز در قاموس اينها «فارس» هستند.
    البته كه شخصی اهل دانش و مطالعه و قلم همچون آقای رزمی می‌دانند كه «فارس» يك سرزمين است، و امروزه يكی از استانهای ايران است مثل همدان و اصفهان و كرمان و كردستان و آذربايجان و خراسان و جز آنها. ولی چرا اسم سرزمين را بر آدمها اطلاق كرده‌اند، اين جای سؤالی دارد كه هيچ‌گاه پاسخ نخواهد يافت.

    ديگر اينكه ايشان از «ساير ملل ساكن در ايران» سخن گفته‌اند. مگر «ملت ايران» از چند ملت تشكيل شده است؟ مگر ايران از اتحاديه‌ی چند كشور تشكيل شده است كه دارای «مللِ ساكن در ايران» بوده باشد؟ اين ملتهای فرضی كشورهايشان چه نامهائی داشته‌اند و مرزهای كشورشان كجا بوده و با كدام كشورهای فرضی همسايه بوده‌اند؟

    عبارتها هشداردهنده و نگران‌كننده است. با هم بخوانيم:
    * «آذربايجانی‌ها شعار ناسيوناليستی را در مقابله با حكومت روحانيون شيعه مطرح می‌كنند.» [اما كدام معنا را از ناسيوناليسم درمد نظر دارند؟ پائين‌تر خواهيم ديد كه پان‌توركيسم است.]
    * «بخشی از آذری‌هائی هم كه در درون سيستم حكومتی هستند و از تعدادی از نمايندگان مجلس شورای اسلامی گرفته تا بعضی از روحانيون و نمايندگان مجلس خبرگان و عده‌ای از شهرداران و فرمانداران حامی خواسته‌های ملی آذربايجان هستند. اين حركت عليرغم بعضی اشتراكات مطلقا قابل مقايسه با حركات ملی در خوزستان و بلوچستان نيست.»
    * «می‌توان قدرتمندترين امپراطوری‌ها را نيز به كشور‌های مستقل تبديل كرد.»
    * «جنبش ملی آذربايجان مراحل تكوينی خود را مانند ساير جنبش‌های ملی در آسيا و اروپا و آفريقا طی كرده است.»
    * «سمبل اسطوره‌ای اين جنبش يعنی بابك قهرمان مبارزه با مدعيان دين و نيروهای اشغالگری است كه توسعه طلبی‌های سياسی خود را بنام دين انجام می‌دادند.»
    * «تمام نيروی جنبش صرف اثبات اين واقعيت می‌شود كه آذربايجانی‌ها يك ملت هستند.»
    * «هويت مستقل آذربايجانی».

    نويسنده‌ی محترم برای آنكه پان‌توركيستهای آذربايجان را از تغذيه‌شدگی توسط همسايه‌های شمالی و غربی تبرئه كنند تا كسی «دُمِ خروس» را نبيند، توضيح داده‌اند كه «روشنفكران كم بضاعت از نظر فكری كه قادر به تحليل درست اوضاع نيستند همواره دست خارجی را در پديده‌های اجتماعی جستجو می‌كنند و فعالين جنبش‌های ملی را ناآشنا به تاريخ گذشته ايران می‌دانند.»


    و يك يك عبارت ديگر:
    «انحلال اتحاد شوروی، استقلال مجدد جمهوری آذربايجان.»
    پرسش آن‌است كه مگر همه‌ی گزارشهای تاريخی نمی‌گويند كه سرزمينهای هميشه ‌ايرانیِ اران و شروان كه بعدها نام آذربايجان گرفت در جنگ توسط روسها اشغال شده از ايران جدا كرده شد؟ مگر از جنگهای ايران و روس و قرارداد الحاق اين بخش از خاك ايران هيچ ايرانی‌ئی خبر ندارد؟ تاريخ می‌داند كه روسها بخشهائی از خاك ايران را اشغال كردند، و همين بخشها اكنون آزاد شده‌ تبديل به كشور شده‌اند. آنچه اكنون جمهوری آذربايجان ناميده می‌شود هزارها سال ملك مشاع همه‌ی ايرانی‌ها و بخشی از كشور ايران بوده كه دراثر نابخردی‌های تركانِ قاجاری به اشغالِ روسها درآمد. سپس به‌دنبالِ فروپاشی اتحاد شوروی، اين سرزمين به حال خود واگذاشته شد و كشوری نوين در جهان پديد آمد كه هيچگاه در تاريخ جهان وجود نداشته است. پس «استقلال مجدد» دركار نيست بلكه پديد آمدنِ كشور نوين متشكل از سرزمينهای اشغال‌شده‌ی ايرانی برصحنه‌ی تاريخ و جغرافيا پس از فروپاشی شوروی است. ناديده گرفتنِ تعمدی وقايعِ مُسَلَّمِ تاريخی چرا؟ آيا چنين سخنانی را چه‌گونه بايد در ارتباط با تاريخ و گذشته‌ی ايران تفسير كرد؟
    آقای رزمی خودشان بالاتر نوشته‌اند كه روشنفكران ايرانی «فعالين جنبش‌های ملی را ناآشنا به تاريخ گذشته‌ی ايران می‌دانند». آيا روشنفكران ايرانی با ديدن چنين تعابيری حق ندارند كه آنها را واقعا ناآشنا به تاريخ گذشته‌ی ايران بدانند؟ «ملل غير فارس» در جامعه‌شناسی سياسی ايران چه معنائی دارد؟ آيا كسی كه می‌پندارد مردم استانِ آذربايجان يك ملتند با تاريخ و گذشته‌ی ايران آشنائی دارند؟ اگر دارند، كه واقعا جعل تاريخ و جعل هويت می‌كنند. آيا نمی‌دانند كه تركان در ايران يك قومند مثل ديگر اقوام ايرانی، ولی هيچگاه يك ملت نبوده‌اند، و اكنون نيز نيستند تا «مسئله‌ی ملی» داشته باشند؟ البته بديهی است كه بايد از حقوق شهروندی كاملا متساوی با همه‌ی اقوام ايرانی برخوردار باشند، و بايد حق داشته باشند به زبان مادری‌شان بگويند و بنويسند و نشر بدهند. اين يك حق طبيعی است كه هيچ انسانی در هيچ كجای دنيا نمی‌تواند ازآنها بگيرد. اما آنچه مربوط به زبان قومی آنها است، آيا تا كنون از استعمال زبان مادری منع شده بوده‌اند؟ آيا حق نداشته‌اند به زبان مادری‌شان بگويند و بنويسند و نشر بدهند؟ آيا به صِرف ترك بودنشان ستمی قومی برآنها رفته است آن‌گونه كه بر بلوچها و كردها و تركمنها و ديگر جماعتهای پراكنده‌ی سنی و زرتشتيان و يهوديان و مسيحيان و بهائی‌ها ستمِ دينی و مذهبی می‌رود و از اساسی‌ترين حقوقِ سياسی شهروندی نيز محروم شده‌اند ولی وظيفه‌شان در قبال حكومت مثل همه‌ی ايرانيان است؟ آيا تركها در ايران حق انتشار كتاب و نشريه و روزنامه به زبان خودشان ندارند آن‌چنان كه تركها در تركيه به كردها اجازه‌ی داشتن نشريه‌ی كردی و نشر كتاب به زبان مادری خودشان را نمی‌دهند؟ آيا در ايران تا كنون هيچ‌گونه حركت ضد ترك در جائی ديده شده است؟ آيا قانون اساسی جمهوری اسلامی تركها را مثل سنی‌ها و ديگر ايرانی‌‌های غير شيعه (و همچنين مثل كردهای تركيه) از بخشی از حقوق شهروندی محروم كرده است؟ كجا است انصاف؟!

    پوشيده نيست كه پان‌توركيستهای شووينيستِ آذربايجان، برمبنای همان تفكرات تنگ‌نظرانه‌ی قبيله‌ئی كُهَن كه تابِ ديدن كسی جز قبيله‌ی خويشتن را ندارد، در رؤيای بازگشت به دوران سياه و پرمظلمه‌ی ترك‌سروری نشسته‌اند، و به چيزی كمتر از حاكميت ايلياتی ماقبلِ مشروطه‌ی تركان بر سراسر ايران قانع نيستند. آقای رزمی می‌نويسند: «جنبش ملی [آذربايجان] به گذشته و مبارزات تاريخی آذربايجانی‌ها افتخار می‌كند يعنی آن دوران‌های طلائی كه ملت آذربايجان قدرتمند بود و برتمام ايران فرمانروائی می‌كرد، گذشته‌ای كه نه تنها هويت می‌دهد بلكه ارزش آفرين و كارا می‌باشد.» (منظورشان از ملت آذربايجان حتما مغولها و تاتارها و قزلباشها و قاجارها است.)

    ٤
    آقای رزمی عبارتِ «ملتِ آذربايجان» را به‌جای «قوم ترك» به‌كار برده‌اند تا تمايز تركان آذربايجان از ملت ايران را بازنموده باشند. ولی چنين سخنی مجادله می‌طلبد.
    ملت در قاموس سياسی يك معنا دارد و قوم يك معنای ديگر. «قوم» يك مجموعه از جماعات انسانی است كه دارای زبان و فرهنگ و سنتهای مشتركِ ديرينه‌اند و از يك منشأ نژادی برخاسته‌اند، و در درون يك كشوری كه چندقوميتی است در كنار اقوام ديگر تشكيل ملت می‌دهند. «ملت» يك مجموعه از جماعات انسانی شامل اقوام است كه در درون يك سرزمينی به‌نام كشور با مرزهای مشخصی می‌زيند، دارای تاريخ و سرگذشتِ مشترك و دارای دولتِ واحدی‌اند. يك ملت ممكن است از چند و چندين قوم تشكيل شده باشد، چنانكه ملت ايران از اقوام ايرانی و ترك و عرب و يهود و ارمنی و آسوری و كلدانی تشكيل شده است. «ملت» اَعَم از «قوم» است؛ و جايگزين كردنِ هركدام از اين دو اصطلاحِ حقوقی با يكديگر نشانه‌ی ناآگاهی از اصطلاحات و تعابير حقوقی است. و در ارتباط با مسائل داخلی ايران، اصرارِ پان‌توركيستهای آذربايجان بر به‌كاربردن «ملتِ آذربايجان» به‌جای «قومِ ترك» نشانه‌ی تلاشِ توطئه‌آميز درجهتِ پاره‌پاره كردن كشوری است كه ايران نام دارد؛ و چنانكه می‌دانيم، ديری است كه اينها در تلاشند تا به بلوچها و كردها نيز القا كنند كه شما نه از قوم ايرانی بلكه دوملتِ متمايز و مشخص هستيد؛ و به اين‌سان، در جهت تحريك بخشهای مختلف ملت ايران برای ايجاد تفرقه و اختلافات قومی به هدف پاره‌پاره كردن كشور فعاليت می‌كنند.

    ايران كشوری است يك‌مليتی و چندقوميتی، كه اكثريت مطلق ملتش را قوميت ايرانی تشكيل داده است (با شاخه‌های بلوچی، كردی، لری، لارستانی، گيلكی، تالشی، …). دومين قوم تشكيل‌دهنده‌ی ملتِ ايران قوم ترك است با شاخه‌های آذربايجانی، خراسانی، همدانی، و فارسی و چند جماعت كوچك پراكنده‌ی ديگر. عربها در مرتبه‌ی سوم قرار می‌گيرند و عمدتا در خوزستان ساكنند. و علاوه براينها اقوامِ يهود و ارمنی و آسوری و كلدانی هستند. سراسر ايران ملك مشاع همه‌ی اقوام تشكيل‌دهنده‌ی ملت ايران است، و مردمی كه در يك نقطه از ايران می‌زيند مالك مشاع همه‌ی ديگرنقاط ايرانند، و در دفاع از اين حقِ مشاع حق دارند كه درقبالِ هر حركتِ مشكوكی كه در هر نقطه از ايران رخ می‌دهد نظر بدهند و سمت‌گيری كنند. دفاع از تماميت ارضی ايران وظيفه‌ی فردفرد ملت ايران است، و به زبانِ فقهی «واجبِ عينی» است.

    آيا پان‌توركيستهای شووينيست نمی‌دانند كه سرزمين آذربايجان ملك مشاع همه‌ی ايرانيان است؟ آيا نمی‌دانند كه يك جماعت انسانی، از هر قومی كه بوده باشد، اگر از سرزمين قومی خودش جاكَند شده به درون يك كشوری مهاجرت كند و در يك نقطه از آن كشور اسكان يابد، هرچه هم زمان بر اسكانش بگذرد، هيچ قانون اخلاقی و عرفی و تاريخی به او اين حق را نمی‌دهد كه آن نقطه را از مالكيت مشاع همه‌ی ملت بيرون آورده ملك اختصاصی خودش بداند؟

    تركانی كه هركس به زبان ملی ايران سخن می‌گويد را «فارس» می‌نامند آيا نمی‌دانند كه تركان قشقائی هم فارسی‌اند ولی زبانشان تركی است؟ آيا نمی‌دانند كه زبان «فارسی» اسم زبان ملی همه‌ی ايرانی‌ها است نه اسم زبان يك قوم مشخص و متمايز؟ همچنان كه اسم زبان ملی مردم آمريكا انگليسی است، و در عين حال در همان سرزمين پهناور صدها قوم با زبانهای قومی می‌زيند؟ آيا همه‌ی انگليسی‌زبانهای آمريكا يا استراليا يا كانادا انگليسی‌تبارند؟ يا زبانشان انگليسی است كه زبان ملی است؟ كدام ملتی در جهان هست كه يك زبان ملی مشخص و واحدی نداشته باشد؟ وقتی كشور پاكستان تشكيل شد پاكستانی‌ها زبان اردو را كه در دهلی شكل گرفته بود زبان ملی پاكستان كردند. اين زبان تا پيش ازآن در هيچ كدام از مناطق پاكستان رواج نداشت. چهار مليتِ مشخص و متمايز با هم متحد شده يك كشوری به نام پاكستان به وجود آوردند (سنديها، پنجابيها، پشتونها، بلوچها)؛ و به يك زبان ملی نياز داشتند كه هيچ‌گاه نزد هيچ‌كدام ازديگر مليتها حساسيت برنيانگيزد. زبان اردو را كه زبان هيچ‌كدامشان نبود به زبان ملی تبديل كردند.

    آيا پان‌توركيستهای شووينيست فقط درباره‌ی ايران حكم صادر می‌كنند كه حق ندارد يك زبان ملی واحد داشته باشد؟ و حكم می‌دهند كه در آذربايجان نبايد زبان فارسی رسميت داشته باشد؟ آيا نمی‌دانند كه اگر در آذربايجان فقط زبان تركی رسميت داشته باشد و در خوزستان فقط زبان عربی، ديگر امكان مراوده ميان سه قوم بزرگ تشكيل‌دهنده‌ی ملت از ميان خواهد رفت؟ آيا با چنين فرضی ايرانی‌ها بايد با كدام زبان مشتركی با هم مراوده كنند؟ انگليسی يا تركی؟! با توجه به اينكه كه شاخه‌های زبانِ ايرانی (يعنی بلوچی و كردی و لارستانی و گيلكی و تالشی و لری و…) نيز به‌سبب نانوشته بودنشان اندك اندك تغيير شكل می‌دهند، گويندگان به اين گويشها نيز اگر هركدام قرار باشد در زيستگاهش فقط گويش خودش را رسميت بدهد و زبان ملی را از رسميت بيندازد چيزی نخواهد گذشت كه حتی اينها نيز با وجود ريشه‌ی واحدِ زبانی و نژادی‌شان نتوانند زبان يكديگر را بفهمند.

    آيا پان‌توركيستهای شووينيست نمی‌دانند كه زبان فارسی زبانِ اصلی مردم فارس نيست بلكه گويش مردم فارس تا چندقرن پيش يك گويش محلی بوده غير از زبان فارسی؟ شاعران شيرازی از قبيل سعدی و حافظ و شاه داعی الله سروده‌هائی به گويش محلی فارس دارند (و در ديوانهايشان هست) كه تا زمان آنها و شايد چندقرنِ بعد هم در شيراز رايج بوده است. ولی اين گويش اكنون فقط در منطقه‌ی لارستان باقی مانده و در ديگر نقاط فارس از ميان رفته است. يعنی گويش محلی فارس در مناطق عمدتا شهری جايش را به زبان ملی داده كه اسمش زبان فارسی است ولی متعلق به فارسی‌ها نبوده است.

    زبان فارسی در طول تاريخِ دراز خويش و بر اساس نيازهای مراوده‌ئی اقوامِ تشكيل‌دهنده‌ی ملت ايران شكل گرفته، مفردات عربی و تركی بسياری را درخود پذيرفته است تا برای همگان قابل فهم و درك باشد. ولی اين زبان نه زبانِ محلی مردم فارس بوده است نه مردم اصفهان نه كرمان نه خراسان نه آذربايجان نه هيچ جای مشخصِ ايران.

    آقای رزمی وقتی می‌گويند خطابشان به «روشنفكرانِ فارس» است، شايد خودشان به معنای سخنشان توجه ندارند و بر خطای لغوی اين سخن واقف نيستند. اگر گفته بودند «روشنفكران فارسی‌زبان» سخنشان معنا و مفهوم داشت؛ ولی «روشنفكران فارس» فقط روشنفكران استانِ فارس را شامل می‌شود زيرا كه فارس يك استان است نه مجموعه‌ئی قومی. روشنفكرانِ قشفائی نيز «روشنفكرانِ فارس» هستند ولی البته كه ترك‌زبانند. تركهای قشقائی به فارسی‌زبانها «تاجيك» می‌گويند نه «فارس»، زيرا می‌دانند كه فارس يك منطقه است و خودشان نيز اهل فارس‌اند و می‌گويند ما فارسی هستيم، ما تركان فارس هستيم. تركهای همدان نيز چنينند. تركهای آذربايجان هم اگر به جای اصطلاح زشت و غلطِ «زبان فارس» از «زبان تاجيكی»، و به جای اصلاح زشت و غلطِ «قوم فارس» از لفظِ عامِ «تاجيك» استفاده كنند سخنشان معنادار خواهد شد و خواننده و شنونده درك خواهند كرد كه منظورشان فارسی‌زبانها است. در زمان صفويه نيز قزلباشها به فارسی‌زبانها «تاجيك» می‌گفتند، و اين‌را در كتابهائی كه درآن زمان نگارش يافته نيز می‌توان ديد.

    زبان ملی ايران كه زبان فارسی است زبان مشترك همه‌ی اقوام ساكن در كشور ايران است نه زبان يك قوم خاص؛ بلكه زبانی است ساختگی و جعلی كه از مفردات زبانهای هر سه قومِ ايرانی و عرب و ترك تشكيل شده است، و علاوه بر ايرانی‌تبارهائی كه گويش محلی‌شان را ازدست داده‌اند جماعات بزرگی از عرب‌تبارها، ترك‌تبارها و ديگرتبارها كه در منطقه‌ی اسكانشان زبان قومی‌شان را ازدست داده‌اند فارسی‌زبان شده‌اند و به اين زبان تكلم می‌كنند. يعنی زبان فارسی زبان مشترك و ملی مردم ساكن در درونِ مرزهای كشور ايران است، نه زبان يك قومِ مشخص و متمايز. اين زبان هيچگاه در هيچ زمانی دربردارنده‌ی هيچ امتيازی برای هيچ گروهی نبوده است. در زمان سلطنت پهلوی هم كه پان‌توركيستهای شووينيست ازآن به عنوان شووينيسم پهلوی ياد می‌كنند اكثريت حاكمان كشورمان ترك‌تبار و وارثان حكومت قاجارها بودند. يك نگاه گذرا به نامهای وزيران و استان‌داران و مديران كل و سفيران و افسران و ديگركارگزارانِ عالی‌رتبه‌ی دولت در زمان پهلوی‌ها كافی است تا منصفانه اين سخن تأييد شود. اكنون و در نظام جمهوری اسلامی نيز، با هر وضعيتی كه ازنظر ما دارد و ايران را به هرسوئی كه می‌بَرَد، چه ما موافق اين نظام باشيم و چه مخالفش، وضع به همين منوال است. تركهای شريكِ حاكميت، با توجه به كثرت تعدادشان در اين نظام، بيشترين سهم را درآنچه از زمان انقلاب اسلامی تا كنون بركشور و ملت رفته است دارند (با خوب و بدش كاری ندارم، زيرا كه قضاوت با تاريخ است). اگر نگاهی به ليست اسامی دادستانهای دادگاههای انقلابِ تهران و رؤسای زندانهای تهران و تصميم‌سازان نظام در تهران و همچنين سران سازمانها و گروههای موافق و مخالف رژيم در تهران در طی ربع‌قرنِ گذشته ازجمله دهه‌ی پرماجرا و غير قابل دفاعِ شصت بيندازيم آنگاه متوجه خواهيم شد كه عناصر ترك‌زبان در تهران بزرگترين شريكان همه‌ی رخدادهای اين ربعِ قرن از جمله آن دهه بوده‌اند. كجا است باانصافی كه به واقعيتها با چشمان باز بنگريد و منصفانه قضاوت كند؟

    ٥
    مشكلِ اصلی ملت ايران مسئله‌ی قوميتها نيست، بلكه درد آزادی و دموكراسی است.
    اگر قرار است كه ايران به‌عنوان يك كشور و ايرانی به‌عنوان يك ملت برصحنه‌ی جغرافيا و عرصه‌ی تاريخ برجا بماند بايد هر ايرانی به صِرفِ ايرانی بودن از حقوقی مشابه و متساوی با هر ايرانی ديگری برخوردار باشد. نژاد و دين و مذهب و زبان و قوميتْ نمی‌تواند تعيين‌كننده‌ی هيچ امتيازی يا تحميل‌كننده‌ی هيچ محروميتی باشد.
    نبايد ازياد ببريم كه شكلِ حد اقلی نظامِ سياسی مورد نظر آزادی‌انديشانِ ايران‌دوست كه دردِ آزادی و دموكراسی دارند يك حكومت مركزی انتخابی پاسخگو و مقتدر، با يك سيستم غير متمركز و دارای شفافيتِ كامل در مناسبات قدرت است كه اداره‌ی امور مردمِ هر منطقه و استان درآن از راه اِعمال اراده‌ی آزادانه‌ی خودِ مردم صورت گيرد، مردمی كه كارگزارانِ امورشان را، به توسط ابزارهای جمعی كه همانا گروههای اجتماعی است، ازميان بخردان و كاردانانِ آزموده و شناخته‌شده‌شان آزادانه برگزينند؛ و به‌اين‌طريقْ كاردانان و بخردانِ كشور، بدون هيچ‌گونه تمايز قومی و زبانی و دينی و مذهبی و جنسيتی، به عنوان گُزيدگانِ ادواری مردم، در اداره‌ی امور كشورشان كه ملك مشاع همگان است دخيل باشند؛ و منزلت و حرمت انسانی جايگاه شايسته‌ی خويش را درجامعه تثبيت كند.
    بديهی است كه اين نظام غير از نظام فدرالی است كه مناسبِ كشورهائی است كه از اتحاديه‌ی اقوام و مللِ سابقا مستقل و مجزا تشكيل شده است نه ايران كه يك كشور يك‌مليتی و چندقوميتی است. هيچ‌كدام از اقوام ترك و عرب در هيچ زمانی از تاريخِ بعد از مهاجرتشان به ايران يك ملت متمايز نبوده‌اند بلكه همواره بخشی از ملت بزرگ ايران بوده‌اند. تاريخ می‌داند و در لابه‌لای اوراق نوشته‌ی خويش ثبت كرده است كه در دوره‌های اضمحلال كشور پس از يورش مغولان تا تشكيل دولت صفوی نيز هركدام از حكومتهای ايلاتی ترك كه در هر پاره از ايران تشكيل می‌شده مدعی سلطنت بر كلِ ايران بوده و داعيه‌ی تصرف سراسرِ كشور و يكپارچه كردن ايران را داشته است. وقتی دولت صفوی تشكيل شد نيز اخلاف تيمور در مرو و هرات، و شاه اسماعيل در تبريز، هركدامشان مدعی پادشاهی بر ايران بود، و جنگهای شاه اسماعيل و محمدخان شيبانی نيز برسرِ همين داعيه بود، كه سرانجام بخشی از ايران با نام اصلی برای شاه اسماعيل و صفوی‌ها ماند، و سپس جريانها در پشتِ مرزهای شرقی دولت صفوی به گونه‌ئی كه خوانده‌ايم و می‌دانيم به پيش رفت. بعد ازآن نيز حمله‌ی محمود قندهاری به‌ياری سيستانيها و بلوچها به اصفهان و براندازی دولت صفوی ازآن‌رو بود كه محمود ادعای سلطنت برايران را داشت و سلطنت صفوی را نامشروع می‌دانست؛ ولی باز ايلات ترك درصدد بازيابی قدرتشان پيرامون نادر گرد آمدند و سلطنت افشاری را تشكيل دادند. با تشكيل سلطنت زنديه دوباره تلاشهای تركان برای تركی‌كردن دولت ايران آغاز شد كه سرانجام به تشكيل سلطنت قاجاريها انجاميد.

    من گمان نمی‌كنم كه هيچ ايرانی آزادانديشی كه درد ايران و ايرانی را داشته باشد بتواند پذيرفتنِ اين موضوع را به خود بقبولاند كه مردم يك منطقه‌ئی از ايران كه ملك مشاع همه‌ی ايرانيان است به صِرفِ اينكه دارای زبان قومی خودشانند منطقه‌شان را ملك خصوصی خودشان بشمارند و خودشان را نه بخشی از ملتِ بزرگ ايران بلكه ملت آن منطقه بنامند و داعيه‌ی جداسری از ايران را داشته باشند. وضعيت تاريخی اقوام ايرانی با كردهای تركيه و عراق تفاوت دارد. كردهای تركيه سرزمينشان توسط تركهای بيگانه و ازدورآمده‌ئی اشغال شده است كه همه‌ی حقوق شهروندی را از ايشان سلب كرده‌اند تا جائی كه حتی استفاده‌ی نوشتاری از زبان ملی خودشان‌ برايشان ممنوع است و دستور دارند كه ترك‌نُما باشند. كردستانِ عراق پس از تشكيل كشورِ نوين عراق در دنبالِ جنگ جهانگيرِ اول (كه توسط انگليسی‌ها براساس پيمانِ محرمانه‌ی سايكس و پيكو ايجاد شد) ضميمه‌ی عراق گرديد. پيش ازآن تاريخ نه دولتی به نامِ دولتِ عراق وجود داشته و نه كردستان شامل عراق بوده؛ بلكه عراقِ عرب‌نشين شامل سه ايالتِ موصل و بغداد و بصره بخشی از امپراتوری عثمانی بوده و كردستانِ عراقِ كنونی نيز وضعيت ويژه‌ی خودش را داشته است. ازاين‌رو امروز كردهای عراق حق دارند كه بگويند ما ديگر نمی‌خواهيم ضميمه‌ی كشوری به‌نام عراق باشيم. به عبارتِ ديگر، كردها در تركيه و عراق و همچنين در سوريه واقعا مسئله‌ی ملی دارند. كردها هزاران سال پيش از مهاجرتِ تركان به آناتولی در سرزمين بومی خودشان در درون مرزهای ايران می‌زيسته‌اند و سپس سرزمينشان به اشغال عثمانی‌ها درآمده است. در پيمان سايكس و پيكو قرار براين رفته بود كه از كردستانِ تحت اشغال عثمانی‌ها يك كشور مستقل برصحنه‌ی جغرافيا پديد آيد، اما پس از تشكيل كشورهای تازه‌تأسيسِ تركيه و عراق و سوريه وضع به گونه‌ئی ديگر پيش رفت، و يك بخش ازآن ضميمه‌ی تركيه، بخش ديگر ضميمه‌ی عراق و بخش سومش ضميمه‌ی سوريه كرده شد. ولی اقوام ترك و عرب در آذربايجان و خوزستان هيچگاه يك ملت جدا از ملت ايران نبوده‌اند تا امروز بتوانند از «مسئله‌ی ملی» ويژه‌ی خودشان دم بزنند؛ بلكه اقوامی هستند كه در زمانهائی كه در صفحاتِ نوشته‌ی تاريخ ثبت است سرزمين سابقشان را رها كرده به درون ايران مهاجرت كرده اسكان يافته‌ در ملت ايران ادغام شده بخشی از ملت ايران گرديده‌اند، و ازاين‌جهت حقِ مالكيتِ مشاع در كشور ايران يافته‌اند. هم از اين‌جهت است كه ملت ايران هيچگاه به آنها حق نخواهد داد كه مناطق اسكانشان را ملك قومی خودشان بشمارند. البته موضوع تساوی كامل حقوقِ شهروندی همه‌ی مردم ايران يك موضوع جداگانه است كه با كل حركتِ دموكراسی‌خواهی در ايران در ارتباط است، و تلاش برای احقاقِ آن وظيفه‌ی مبرمِ همه‌ی آزادانديشان و بخردانِ ايرانی است كه سربلندی ملت و رشد و پيشرفت و شكوه كشور را آرزومندند؛ ولی نمی‌شود نام مسئله‌ی ملی ويژه‌ی بخش مشخصی از ملتِ ايران به آن داد و آن‌را به ابزاری برای پاره‌پاره كردنِ كشور تبديل كرد
    .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #6
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تجزيه طلبي و پان تركيسم ٫ عوامل دروني يا بيروني؟

    پژوهشی از هیدارنه رضایی
    دراين مقاله سعي در تحليل پديده ي تجزيه خواهي در ميان بر خي از ايرانيان دارم. پژوهش در عوامل دروني ايران وعوامل بين المللي در جهت آشكار شدن علت اين جريان الزاميست.بنابر اين در اين راستا به عنوان نمونه تفكر پان ترك را كه در 60 سال گذشته مهمترين گروه جدايي طلب بوده مورد توجه قرار مي دهم
    1)اولين موضوع بحث عوامل دروني ايران مي باشد.بي شك و ترديد مي توان عنوان نمود حكومتهاي ايران بخصوص در قرن بيستم حكومتهاي متمركز بوده وشيوه پيچيدن نسخه از مركز به نواحي مختلف كشور بسيار رواج داشته ودارد .در اين حكومتها هيچ گاه به گوناگوني فرهنگ اقوام توجهي نگرديده ونيز اجازه داده نشده تا ايشان مسائل محلي واستاني شان را رتق و فتق كرده تا از اين طريق در راستاي تمركز زدايي به حكومت مركزي در چارچوب اداره كشور كمك شاياني بكنند.البته تفكر غالب در ميان روشنفكران دوران رضا شاه بسيار به اين تمركز قدرت دامن زده است كه علت آن هم شرايط ايران در آن زمان بود كه در حال فروپاشي واز هم گسيختگي بود تا جايي كه((تقي اراني)) رهبر گروه موسوم به 53 نفر ماركسيست كه در دوران رضا شاه فعاليت مي نمود والبته بعدها دستگير ودر زندان به طرز نا معلومي از بين رفت(1319) خود از آن جمله كساني بود كه ((خواستار حذف زبان آذري از جامعه زادگاهش شد واستدلال كرد كه مهاجران مغول گويش تركي خود را به مردم آريايي محل تحميل كرده اند.))(1) اما لاجرم نظراتي از اين دست و اعمال فشار فراوان از جانب حكومت وقت بر اقوام بخصوص آذربايجانيها((ناديده گرفتن حقوق بزرگترين اقليت { گروه} قومي كه به لحاظ سياسي اقتصادي فرهنگي به حق پس از انقلاب مشروطيت بيشترين هزينه را پرداخت))(2) سبب پاشيده شدن بذر تجزيه طلبي و ايجاد فرقه دموكرات آذربايجان به رهبري جعفر پيشه وري گرديد.
    اين درست كه فرقه دموكرات بدست شوروي ايجاد شد اما نبايد وجود عوامل داخلي را در تسريع كردن ايجاد اين جنبش ناديده گرفت.البته آقاي عباس لساني از پان تركهاي معاصر مدتي پيش در نامه سرگشاده خود از فرقه دموكرات آذربايجان به نام قيام مردمي ! ياد كردند . جاي اين پرسش باقيست كه اگر اين جريان مردمي بود پس چرا اعضاي آن تا آخرين نفس مقاومت نكرده فوج فوج فرار را بر قرار ترجيح داده وبه كشور شوروي پناهنده شدند؟ وبدين صورت پس از گسيل ارتش ايران به سمت آذربايجان((كنسول انگليس در تبريز گزارش داد كه مقامات شوروي در آذربايجان به پيشه وري توصيه كردند كه موضع خود را متعدل سازد وبا حكومت مركزي نيز مقابله نكند))(3)البته شرح ماجراي سرنوشت كابوس وار اين افراد در شوروي خود به بررسي مجزا نيازمند است. بنابراين فقط به اين مورد بسنده مي كنم كه 500 نفر از اعضاي فرقه پس از اينكه به اين نتيجه رسيدند كه شوروي وحكومت آن سرابي بيش نبود ودر مدت هواداري از آن در دوران حضور در فرقه دموكرات دچار اشتباه مصيبت باري شده بودند. بطور جدي خواستار وپيگير بازگشت به ايران شدند . بدليل در خواستهاي مكرر روسها ايشان را سوار بر قطار كرده وراهي نمودند.در طول سفر رفتارهاي تحقير آميزي از جانب روسها با فرقه اي ها صورت گرفت ومهمتر اينكه آنها از همان اول نمي دانستند مسير حركت قطار ايران نيست بلكه شمال روسيه ومنطقه سيبري مي باشد .دوران اردوگاههاي كار اجباري سيبري از مخوف ترين خاطرات 100 نفر بازمانده از جمع روانه شده مي بود تا جايي كه به گفته ايشان بهترين دلخوشي فرارسيدن فصل بهار بود زيرا با آمدن بهار وروييدن چمن ها حداقل اين افراد مي توانستند به جاي خوردن غذايي كه هيچ گاه موجود نبود آزادانه به چريدن علف بپردازند(4) يكي ديگر از عوامل مهم داخلي را مي توان در ايران پس از انقلاب اسلامي جستجو كرد.جايي كه بدليل جو غالب در ميان انقلابيون تاريخ وفرهنگ ايران بخصوص ايران پيش از اسلام مورد بي مهري وحتي تحقير قرار گرفت.اين در حاليست كه اوج شكوفايي قدرت وعظمت ايران مربوط به دوران پيش از اسلام است. بدون اينكه ايران پس از اسلام را نهي نفي يا ناچيز بشماريم ولي بدرستي ايرانيان در بررسي تاريخ ايران به دوران پيش از اسلام بيشتر مفتخرند تا پس از اسلام.وليكن به دليل برخي از تنگ نظريها از جانب مسئولين تصويري نه چندان آشكار از آن دوران در ذهن ايرانيان وجود دارد كه در غير اين صورت اين عامل مي توانست بدليل شكوه و عظمت خود همبستگي ملي و حس ايران دوستي را در ميان ايرانيان جلا دهد.بدليل وجود خلاء فرهنگي تاريخي فضا براي تحريف تاريخ وهويت ملي ايرانيان فراهم شده است تا جايي كه مشاهده مي كنيم در پايگاههاي اينترنتي عناصر پان ترك سعي شده از شخصيتهاي ملي آذري در جهت مصالح ايدئولوژيكي ايشان سوءاستفاده شود نمونه هاي برجسته بابك خرمدين و ستارخان مي باشند.اين در حاليست كه شخصيت هاي نامبرده هيچ هماهنگي با تفكر تجزيه طلبي پان تركها نداشتند.بر فرض مثال اگر ستارخان داراي افكار جدايي مي بود در آن دوران كه كشور ايران بصورت ملوك الطوايفي اداره مي شد واوضاع نابساماني داشت.وي مي توانست با مجاهدين خبره خود آذربايجان را از ايران جدا نمايد واعلام استقلال كند. اما اين كار رانكرد ورهبري انقلابي را بر عهده گرفت كه امروزه باعث افتخار ايرانيان است. در نتيجه تا زمانيكه فرهنگ و تاريخ ايران اعم از پيش يا پس از اسلام در عرصه عمومي و اجتماع بسط نيابد در اين فضاي خلاء تحريف تاريخ همچنان به عنوان يك راه كار در پيش روي عناصر پان ترك وجود خواهد داشت.
    2)دومين عامل در جهت گسترش تجزيه طلبي عوامل بين المللي مي باشد .بطور مثال پروژه بريتانيا درزمينه تجزيه ايران در طول يكصد سال اخير بوضوح آشكار است.بطوريكه مدتها پيش نوه وينستون چرچيل در گفتگو با (لري گينگ) در سي ان ان عنوان داشت كه پدر بزرگ وي هميشه ناراحت و افسرده خاطر بود از اينكه چرا نتوانست كشور ((كردستان)) را بوجود بياوردو ايضا خاطر نشان مي كنم كه آقاي دكتر عباس ميلاني از استادان ايراني حاضر در ايالات متحده در بررسي كه از اسناد به دست آمده از وزارت امور خارجه بريتانيا انجام دادند به اين نتيجه رسيدند كه از سال 1906 كه مسجل گرديد خوزستان داراي منابع سرشار انرژي مي باشد دولت فخيمه بريتانيا تلاش در جهت تجزيه خوزستان از ايران نموده است. در حقيقت پروژه استعمار بیگانه جهت خرد كردن ايران به چند واحد كوچكتر جهت افزايش نفوذ خود در اين واحدهاي داراي قدرت بسيار كمتر نسبت به ميهن قبلي خود امري اثبات شده است.بطور حتم اگر خواست چرچيل مبني بر ايجاد كشور كردستان مهيا مي گشت حكومت بر آمده از آن كشور تازه تاسيس ايجاد ووجود خود را مديون ايشان مي دانست وبراي هميشه سايه سنگين بريتانيا را بر روي خود حس مي كرد.لازم به ذكر مي دانم عنوان نمايم كه انگلستان تنها كشوري نيست ونبوده كه خواستار تجزيه واضمحلال ايران بوده است پديده پان تركيسم در ايران هيچ گاه داراي هويت مستقل نبوده وبه فراخور زمانه از جانب كشورهاي بيگانه پشتيباني مي گرديد .چه در دوران كمونيسم وچه در دوران امروز پان تركها بجاي اينكه طبق مدعاي مطرح كرده خود بدنبال احقاق حقوق مردم آذربايجان باشند طبق يك سناريوي تعيين شده از آن طرف مرزها سعي مي كنند تاريخ و تمدن ايران را زير سوال برده وتخريب كنند به فرض بر شخصيت كورش بزرگ كه مورد تحسين جهانيان هست مي تازند و ناپسنديده ترين الفاظ ممكنه را نثار وي مي نمايند كه اين خود نشانه اي است بر اين كه ايشان از هرگونه فرهنگي بي بهره هستند نمونه اي ديگر فردوسي حكيم مي باشد كه بسيار مورد تنفر پان تركهاست. نكته جالب اينجاست كه اين افراد خود را مدافع اعراب دانسته وبدليل اينكه فردوسي چند بيت در مذمت عربها نوشته است اين شخصيت بزرگ ادبي جهان را شوونيست فارس مي خوانند. معلوم نيست كه از چه زماني ايشان خود را يارو ياور اعراب متجاوز و مهاجم 1400 سال گذشته يافته وبه دفاع از آنان مي پر دازند.لازم به ذكر است ضمن احترام به هم ميهنان عرب خوزستانيمان علت اصلي اينكه فردوسي در اشعار خود روي خوشي به عربهاي متجاوز 1400 سال گذشته نشان نداده اين است كه عربها در طول 2 قرن حكومت بر ايران مرتكب متوحش ترين جنايتها در حق ايرانيان شده اند. از گرفتن خراج اجباري از شهرههاي ايران وسوزاندن كتابهاي دانشگاه (گندي شاپور) وبه كنيز گرفتن زنان ايراني تا قتل مبارزان ملي به طريق دهشتناك خود توجيه گر اين بغض فردوسي گرديده .قطعا اين مسئله خود گواه اين است كه پان تركهايي كه قصد سوءاستفاده از نام بابك خرمدين را داشته در ادعاي خود صداقت لازمه را ندارند زيرا با اندكي تامل در سرنوشت اين قهرمان نامي و شرح آخرين لحظات زندگي وي ونحوه كشته شدنش به دست خليفه معتصم در سامرا مي توان درك كرد كه در زماني كه اعراب ضد فرهنگي ترين و ضد انساني ترين اعمال را در ايرانيان روا داشتند بطور حتم فردوسي به عنوان يك ايراني ميهني نمي توانست از اعراب به نيكي ياد كند.به هر شكل و صورت افق ديد پا ن تركيسم ايجاد گسست فرهنگي تاريخي است. تا زمينه تجزيه ي آذربايجان را فراهم سازند در حقيقت پان تركهاي امروزي را میتوان از جهاتی فرزند خلف آيت الله خلخالي نامید . اين امر زماني به اثبات مي رسد كه معلوم مي گردد وي در ابتداي انقلاب اسلامي با بلدوزر قصد تخريب تخت جمشيد و آثار باستاني هخامنشيان راداشت.ماجراي كتابسوزان وآتش زدن كتابهاي مفاخر ادبي ايران توسط پان تركها از اين دست حملات به فرهنگ ايران است. يكي از ترفندهاي جريان مذبور وانمود كردن اين امر مي باشد كه قوم آذري قومي غير آريايي بوده واصليت ونژاد وزبان اين قوم از ابتداي تاريخ ترك بوده است .اين در حاليست كه اقوام آريايي عبارتند از پارتها پارسها ومادها كه پارتها وپارسها از جنب خراسان كنوني وارد ايران گشته ومادها از جنب درياي مازندران در مهاجرتي كه در حدود 1000 تا 1500 سال بطول انجاميده وارد منطقه آذربايجان و كردستان كنوني شده ودر آنجا سكنا گزيده اند. به اين ترتيب آذريها وكردها بازماندگاه قوم ماد هستند كه قوم نامبرده همانطور كه ذكر شد خود شاخه اي از نژاد آرياست ودر عين حال پس از تاسيس دولت ماد در ايران ناحيه آذربايجان به نام (( ماد كوچك)) معروف شد. اما ممكن است اين شبهه در ذهن خوانندگان گرامي ايجاد گردد كه پس اگر مردم آذربايجان آريايي هستند چرا زبان ايشان تركيست؟ در پاسخ متذكر مي شوم كه همزباني دليل بر هم نژادي نيست . مردم كشور فرانسه كه از نژاد ((گل)) هستند به زبان فرانسوي تكلم مي كنند وهمينطور كشور آفريقايي وسياه پوست سنگال هم به اين زبان تكلم دارد. آيا مردم فرانسه با مردم سنگال هم نژاد هستند؟ بطور حتم خير .فرانسه زماني كشور سنگال را اشغال استعمار وزبان خود را در آن ناحيه گسترش داد.اما در مورد زبان آذربايجان يكي از بهترين و با اهميت ترين منابع در اين باره كتاب ((روحي انارجاني)) تاليف قرن11 هجري قمري است.اين كتاب نمونه آشكاري از رواج زبان آذري پهلوي در ميان مردم آذربايجان مي باشد وهمچنين احمد كسروي تبریزی مي نويسد: از سال 736هجري{قمري} سال در گذشت ابوسعيد آخرين سلطان مغول تا ظهور شاه اسماعيل در سال 906 هجري {قمري}زبان تركي در آذربايجان محدود به تركان و مغولان بود و مردم آذربايجان همچنان به زبان آذري پهلوي صحبت مي كردند. دكتر امين رياحي نويسنده كتاب (( زبان وادب فارسي در قلمرو عثماني مي نويسد:در خود تبريز پايتخت تركمن هاي آق قويونلو و قرا قويونلو چنان كه منابع تاريخي مي گويند تا اواخر قرن دهم زبان آذري پهلوي رواج داشت واحتمالا شروع دگر گشت به تركي پس از جنگهاي شاه طهماسب با عثماني و اشغال 20 ساله تبريز پبش از شاه عباس بزرگ انجام گرفته است. عبدالعلي كارنگ در كتاب ((تاتي وهرزني))علت دگر گشت زبان آذري را از قرن هاي 11و 12 هجري قمري به بعد به تركي چنين تحليل كرد: پس از روي كار آمدن صفويه وترويج تركي بوسيله ي آنان و قتل عامهاي متوالي مردم آذربايجان توسط تركان متعصب عثماني و در جنگهاي متمادي با ايران به تدريج زبان آذري از شهرها و نقاط جنگ زده آذربايجان رخت بربست وفقط در نقاط دور دست باقي ماند... ولي هنوز روستاهايي هستند كه به همين لهجه با نام تاتي وهرزني{آذري پهلوي} تكلم دارندبیشتر در این باره . . . . در پايان عنوان مي دارم كه علت پيدايش موج جديد ( و البته اندک ) پان تركيسم بدين خاطر است كه كه در واقع در پشت سناريوي تعيين شده الهام عليف و دوستان وي در تركيه (5) به اين نتيجه رسيده اند كه از طريق ديپلماسي امكان بازپسگيري قره باغ از ارمنستان وجود نخواهد داشت واقدام نظامي هم منتفي هست چونكه جمهوري آذربايجان هيچ مرزي با قره باغ ندارد.مي ماند يك راه بايد با يك تير دو نشان را هدف گرفت.بدين ترتيب كه با جداكردن آذربايجان از ايران بدليل وجود مرز ميان آذربايجان ايران با قره باغ مي توان اقدام نظامي براي گرفتن قره باغ صورت داد. اين پروژه ننگ آور و منحوس است كه پان تركهاي به ظاهر وطني در آن نقش پياده نظام را ايفا مي كنند. به پان تركهايي كه زماني قبله پدرانشان مسكو و امروز قبله ايشان باكو و آنكاراست هشدار مي دهيم كه از سرنوشت پيشينيان خود درس عبرت گرفته وخود را بيش از اين آلت دست بيگانگان قرار نداده ودر مبارزات مدني هم ميهنان آذريمان براي احقاق حقوق قوم قهرمان پرور آذربايجان شركت بجويند
    پي نوشتها:
    1) ايران بين دو انقلاب يرواند آبراهاميان نشر مركز 1380 صفحه 143
    2)خانه دايي يوسف اتابك فتح الله زاده نشر قطره 1381 صفحه 80
    3)British consul in tabriz 30 november 1946 برگرفته از ايران بين دو انقلاب صفحه 539
    4)براي آگاهي كامل از سرنوشت اعضا و رهبران فرقه دموكرات آذربايجان در كشور شوراها به كتاب خانه دايي يوسف مراجعه بفرماييد
    5) لازم به ذكر است كه اربابان تركيه اي پان تركهاي ايراني خود شوونيست از نوع ترك مي باشند .زيرا شعار ايشان كه نشات گرفته از مصطفي كمال پدر ترك بوده اين است كه ((فقط ترك مي تواند دوست ترك باشد)) وبه اين شكل مي بينيم كه هويت كردهاي تركيه انكار شده وبه آنان لقب ترك كوهستان داد ه شده.شوونيست هاي تركيه در نابود كردن فرهنگ و تمدن هاي غيره يد طولايي داشته كه از جمله كشتار بيش از يك ميليون ارمني در اوايل قرن بيستم نابودي روستاهاي كردي وآخرين مورد هم كشتن (هرانت دينك) روزنامه نگار ارمني و سردبير نشريه آگوس در استانبول مي باشد




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #7
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بررسی ملیت و قومیت ایرانیان و سرزمینهای حقیقی ما
    تو همايون مهد زرتشتي و فرزندان تو پور ايرانند و پاک آيين نژاد آريان
    اختلاف لهجه مليت نزايد بهر کس ملتي با يک زبان کمتر به ياد آرد زمان
    گر بدين منطق تو را گفتند ايراني نه اي صبح را خواندند شام و آسمان را ريسمان !
    ,
    جهان را تا جهابان بود زنده نام ایران بودخوشا ایران زمین تا بود مهد علم و عرفان بود
    فلک یک چند ایران را اسیر تورک و تازی کرددر ایران خوان یغما دید تازی و ترکتازی کرد
    گدایی بود و با تاج شهان یک چند بازی کردفلک هین شیرگیر آهو شکار گرگ و تازی کرد
    وطن خواهی در ایران خانمان بر دوش شد چندیبه جز در سینه ها آتشکده خاموش شد چندی
    استاد شهریار
    واژه ملیت و قومیت ( که میتوان به جای قومیت تیره ها یا اقوام هم گفت ) متاسفانه در برخی افراد به اصطلاح روشنفکر ایرانی یکی خوانده می شود . این دو واژه به هیچ وجهه به یک معنی نمی باشند و حتی جا انداختن این اشتباه بزرگ در میان افراد جامعه بسیار هولناک و غیر قابل گذشت می باشد . در برخی مکانهای عمومی مانند کانالهای اپوزوسیون خارج از کشور برای اقوام ایرانی به غرض یا از روی ناآگاهی ملیت به کار برده می شود . پروژه ملیت سازی برای اقوام ایرانی حربه ای قدیمی و استعماری برای کشور گسترده و اهورایی ایران زمین است . وحشت از به قدرت رسیدن ایران , کوتاه کردن دست بیگانگان از سرمایه های هنگفت ایران , متحد شدن تیره های ایرانی و تشکیل یک اتحادیه یا کنفدراسیون بزرگ با وجود تمامی اشتراک ادیان , باورها , فرهنگ و آداب و رسومی که در مناطق اطراف ایران جاری است و زنده کردن سرزمینهای کوروش بزرگ ابر مرد آزادی بخش گیتی و نام بزرگ ایران و ملت دلاور و فرهنگ پرورش در جهان و . . . از عوامل تفرقه و ساخت ملیت های جداگانه توسط بیگانگان برای ایران است . سرزمینهای حقیقی ایران بیش از سه برابر ایران کنونی ماست و با همین شیوه در گذشته های نچندان دور از بدنه اصلی ایران برای تضعیف آن و چپاول سرمایه هایش جدا شده است . متاسفانه همه این وقایع در زمانی رخ داده است که ملت ایران گریبانگیر حکومتهای فاسد , ناآگاه , وطن فروش , هرزه و بی دانش بوده است و خود ملت هم با واژه میهن و ایران به راستی بیگانه بوده اند . پس از جدا شدند هفده شهر قفقاز ایران هیچ صدای اعتراضی در ایران به گوش نمی رسد ولی امروز با کوچترین تحرکات ضد ایرانی بیگانگان در فیلم سازی هایشان , اخبارهایشان و . . . ملت ایران برافروخته می شوند و صدای اعتراضات خود را به جهان می رسانند و آنان را مجبور به عذر خواهی میکنند . این خود نشان از آگاهی ملت ایران دارد و اینکه دیگر اجازه چنین حرکات اهریمنی را به آنان نمی دهند . برای نمونه چند مورد از این تحرکات اهریمنی بیگانگان در چند سال اخیر و پاسخ ملت ایران را بررسی میکنیم :
    1 ) جعل گسترده و سیاسی نام همیشه جاوید خلیج فارس توسط موئسسه نشنال جئوگرافی آمریکا . تظاهرات ها و برگشت نقشه های این موئسسه , نامه از تمامی نقاط جهان بر ضد این حرکت غیر قانونی و مجبور کردن آنان به نوشتن نام حقیقی آن در نقشه های جهان
    2 ) جعل نقشه تبریز ایران در سایت جهانی گوگل و وصل کردن آن به ایران شمالی ( جمهوری آذربایجان ) . اعتراضات گسترده ایرانیان به گوگول و اصلاح آن .
    3 ) ساخت فیلم موهن و ضد ایران 300 در جهت وحشی قلمداد کردن ایرانیان در تاریخ . سیل نامه ها , اعتراضات ایرانیان روانه سازمان یونسکو , کمپانی برادران وارنر, هالیوود و دولت آمریکا و بایکوت کردن این فیلم دروغین و سیاسی می شود .
    4 ) مصادره کردن کتیبه های 2500 ساله ایران که برای رمز گشایی به دانشگاه شیکاگو امانت داده شده بود و آنان اقدام به حراج آن نمودند . شکایت ملت و دولت ایران بر ضد این حرکت غیر قانونی و غیر انسانی .
    5 ) ایجاد یک نمایشگاه غیر واقعی از ایرانیان باستان تحت نام امپراتوری شیطانی که در انگلستان برپا شد . سیل نامه ها و اعتراضات از سوی ایرانیان روانه برپا کنندگان این شو سیاسی شد .
    6 ) ادعاهای واهی مالکیت اعراب بر جزایر سه گانه ایران زمین . اعتراضات گسترده ملت ایران بر ضد اعراب .
    7 ) اتحاد کشورهای عربی , انگلستان , آمریکا , فرانسه در جنگ با ایران در زمان صدام حسین گجستک و پاسخ ایرانیان در 8 سال نبرد نا برابر .
    و دهها مورد دیگر که بر ضد این ملت و این سرزمین کهن اعمال شده است . پس این کشورها باید بدانند دوره ننگین قاجار به پایان رسیده است و ملت ایران نه تنها اجازه کوچترین دست درازی به این سرزمین اهورایی را نمی دهند بلکه گروه های بسیاری در اندیشه متحد شدن شهرهای قفقاز و کردستانات خود هستند . حرکتی که باید روزی عملی شود و به همه نقشه های بیگانگان بر ضد ایران پایان داده شود . بیگانگان و در صدر همه آنان کشور اهریمنی انگلستان به راستی پرچم دار تفرقه در میان ملت ایران بوده است و امروزه هم تلاشهای گسترده ای برای به حقیقت پیوستن این تفکر فاشیستی در ایران می نماید . روس و آمریکا پس از انگلستان بزرگ ترین حامیان این تفرقه افکنی در میان ملت ایران بوده اند . این کشورها با ایجاد یک اندیشه عقب افتاده , قرون وسطیی و قبیله پرستی در جامعه ایران برای رسیدن به آرزوهای خود گام بر می دارند . در برخی موارد مردم عوام و ناآگاه و در برخی دیگر عوامل دست نشانده و نفوذی خود مسئول گسترش این اندیشه واپس گرا می شوند . چند نمونه از این گروه های ضد ایرانی بیگانه پرست به شرح زیر می باشند :
    گروهک متحجر پان ترکیسم : پان ترکیسم بر پایه اندیشه ای واپس گرا , متحجر , شوونیزم کودکانه و در دامان بیگانگان رفتن بنا گشته است که با حرکات نمایشی و جعل تاریخ برای رسیدن به اهداف خود گام بر می دارد .واژه پان ترکیسم تشکیل شده است از پان + ترکیسم به معنی طرفداران ترکستان رویایی و بزرگ است . آنها برای ایجاد یک کشور غیر واقعی با ترکمستان , آذربایجان قفقاز , آذربایجان ایران و ترکیه کوشش میکنند . ترکیه که خود در مرز فروپاشی قرار دارد و اگر روزی کردستانهای ایرانی به بدنه ایران بپیوندند چیزی دیگر از ترکیه به جز کشوری کوچک و گمنام باقی نخواهد ماند . مرزهای غیر واقعی ترکیه از دوره امپراتوری عثمانی باقی مانده است و روزی بدون شک سرزمینهای ایران از آن آزاد خواهد شد . کشور ترکمستان نیز که یکی از 17 شهر قفقاز ماست و در آن سوی دریای مازندران واقع شده است و قدرت اتصال به آذربایجان قفقاز را ندارد و خود در فقر و اقتصاد ضعیف دست و پنجه نرم میکند . می ماند جمهوری آذربایجان که آنهم ملت ایران با نام ایران شمالی می شناسند و در واقع غیر مشروع بودن آن از سوی ملت ایران تائید شده است . این صداهای ملت ایران به جایی رسید که مقامات دولتی باکو در ایران شمالی دست به ساخت فیلمهای مستند از ایران زدند و ایران را افتخار آذربایجان دانستند و حتی فردوسی بزرگ را که دشمن خود می دانستند در این فیلم به عنوان پدر آذربایجان نامیدند .( به تاریخ 2007/03/13 شبکه آذ تی وی آذربایجان) . پس با یک اندیشه واقعی می توان پی برد که چنین رویایی محال و غیر ممکن است . از یک سو هیچ یک از این کشورها قدرت رویارویی با ایران که مرکز قدرت خاورمیان است را ندارند و از سوی دیگر ملت ایران و حتی خود مردم نیک سرشت آذربایجان اجازه چنین کاری را هرگز نخواهد داد . شعار پان ترکیسم به راستی مایه تمسخر ملت ایران و جهانیان است . آنان با شعار ملت فارس ( که اصلا وجود خارجی ندارد ) , ایران کشوری وحشی و با تاریخی بدوی ( امری که صدها تاریخ نگار بزرگ جهانی آن را رد کرده اند ) , ملت ترک ایران را بنا کردند ( ملت ترک در ایران وجود خارجی ندارد , مردم آذری ایران بودند که در صحنه های مهم ملی کوششهای بسیاری برای ایران زمین کردند ) و . . . که همگی بر بیناد دروغ , عوام فریبی و بیگانه پرستی پایه گذاری شده است . پرچم دار این گروه مضحک نیز "سید جعفر پیشه وری" مزدور ضد ایرانی بود که در دامان روسها قرار داشت و حتی اعتبار نامه اش در مجلس ملی ایران برای وابستگی به روسها رد شد . پس از معدوم شدن وی و حکومت ننگین اش که کمتر از یکسال دوام آورد میتوان پنداشت که در عمل این گروه هم جز سخنهای هجو و نمایشهای کودکانه حرفی برای گفتن ندارد .
    گروهک تروریستی پان عربیسم : پان عربیسم گروهکی منحل شده و در حقیقت متلاشی شده است . پدر این اندیشه فاسد و اهریمنی صدام حسین گجستک بود که در سال 85 شاهد اعدامش بودیم . صدام حسین بنیان گذار اتحادیه کشورهای عرب با عراق بود . به همین روی با اتحاد آمریکا و انگلستان برای تصاحب خوزستان و منابع سرشار نفتی آنجا اقدام به حمله نظامی به ایران کرد که به راستی رشادتها یک میلیون ایرانی شهید و میلیونها جانباز و شیمایی راه گشایی ملت ایران شد و امروز هر چیزی که برای ما باقی مانده است حاصل ایمان و وطن پرستی آنان است . صدام حسین یکی دیگر از بنیان گذاران جعل نام دریای پارس ایران بود که تلاشهای گسترده ای برای به حقیقت پیوستن این امر نمود ولی همگی نقش بر آب شد . صدام حسین این اهریمن و دیکتاتوری بزرگ در واپسین لحظات زندگی ننگین اش پیش از رفتن به چوبه دار فریاد زد مرگ بر ایران و ایرانی . ولی او نیز مانند اسکندر و تیمور و چنگیز رفت و ایران و ایرانی باقی ماند . باقی مانده این گروه عقب افتاده به نام الاهوازی در خوزستان ایران با پشتوانه انگلستان هر چند سال یک بار دست به عملیات تروریستی می زند که نه تنها مردم خوزستان از آنها پشتیبانی نمی کنند بلکه دولت هم با برخورد جدی آنان را از کارهایشان مایوس میکند . بدون شک هر دولتی و هر نظامی در ایران روی کار باشد با پان ترکیسم و پان عربیسم و دیگر گروهای ضد ایران برخورد جدی و کوبنده خواهد کرد .
    گروهک تروریستی جند الله : جنده الله گروهکی وهابی است که برای تفرقه میان ملت ایران و اندیشه های مذهبی ( شیعه و سنی ) کوشش میکند . جند الله بارها با پشتوانه انگلستان و کشور پاکستان در بلوچستان ایران دست به اقدامات تروریستی زده است . هدف اصلی و البته رویایی این گروه متلاشی کردن ایران و اتصال بلوچستان ایران به بلوچستان پاکستان است . هدفی که انلگستان در 150 سال پیش دنبال می کرد و برای رسیدن به این هدف حتی مجبور به لشگر کشی به این منطقه شد و چند سالی هم خاکهای ایرانی بلوچستان به نام "بلوچستان انگلستان" نامیده می شد . در نهایت انگلستان موفق به جدا کردن بخش زیادی از خاک بلوچستان از ایران شد و سالها بعد کشوری غیر واقعی به نام پاکستان برپا شد . به همین جهت برای ادامه این نیت شوم خود امروزه در کوشش برای دست یافتن به ادامه اهداف ننگین خود است . ولی روزگار 150 سال پیش ایران و ملت ایران با امروز هرگز قابل مقایسه نیست و چنین رویایی هرگز برای انگلستان و فرزندش جندالله به واقعیت نخواهد پیوست .

    پس حال باید بررسی نماییم که به راستی معنی حقیقی ملیت و قومیت چیست ؟
    هر ایرانی که معنی درست و حقیقی این دو واژه را درک کند بدون شک کوشش و تلاشهای گسترده خود را معطوف ایران قدرتمند و مرزهای کوروش بزرگ خواهد کرد و دقیقا عکس آن نیز صادق است . به صورتیکه اگر معنی درست قومیت و ملیت را نداند برای نابودی ایران و تمدن ایرانی کوشش میکند . امری که به ظاهر ممکن است به چشم مهم نیاید ولی نکته ای بسیار پرمعنی و مهم است . کوروش بزرگ به راستی می دانست که اگر در طول سالهای حیاتش دست روی دست بگذارد بدون شک بیگانگان از همه سوی بر کشورش یورش خواهد آورد . به همین روی اتحادیه بزرگ و شگفت انگیزی از سرزمینهای ایران بنا کرد . اتحادیه ای بر پایه انسان محوریت , بر پایه احترام بر ادیان هر منطقه , آزادی زبان و گویشهای برای هر منطقه و پیشرفت و ترقی روزافزون برای ملت ایران . دست یافتن به اتحادیه و مرزهای کورش بزرگ در روزگار امروز غیر واقعی به نظر می رسد . ولی تشکیل اتحادیه اقوام ایرانی امری ضروری و ممکن است . پیش از تشریح این اتحادیه بزرگ اقوام ایرانی نیازمند بررسی واژه ملیت و قومیت هستیم تا برای این سخن سند ارائه دهیم :

    ملت : به مجموعه افرادی گفته می شوند که با یک پیشینه نژادی تشکیل یک کشور واحد می دهند . پس زبان , آداب و رسوم و نوع لباس پوشیدن هر منطقه هیچ ارتباطی با ملیت ندارد . هرزگاهی در رسانه های ماهواره ای شنیده می شوند که به جای استفاده از واژه اقوام از ملت استفاده می شود . برخی از این افراد که با القاب استاد و دکتر و متخصص تاریخ چنین سخنانی می گویند یا فاقد هرگونه دانش کافی برای سخن گفتن هستند یا وسیله ای در دست بیگانه می باشند . برای مثال میگویند ملت آذربایجان , ملت خوزستان , ملت کردستان . واژه ملت برای کردستان امری غیر واقعی و حتی مضحک است . کرد , فارس , لر , بلوچ , آذری و . . .همگی از دیدگاه پیشینه نژادی آریایی هستند . زبان ایرانی پهلوی در آذربایجان , کردستان , بلوچستان همگی در کتب تاریخی بارها و بارها ذکر شده است . نژاد آریایی اقوام ماد که امروزه کردستان و آذربایجان را تشکیل می دهد نشان از یکی بودن این اقوام ایرانی دارد . پس به کار بردن واژه ملیت جدا برای این شهرها 100% غیر واقعی است . پیشینه نژادی همه این شهرها از نسل آریایی های کهن ایران زمین گرفته شده است .
    اقوام : به مجموعه افرادی که در هر منطقه دارای اشتراک زبان , شیوه لباس پوشیدن و فرهنگ خاص خود هستند قومیت گفته می شود . قومیت های مختلف که دارای پیشینه نژادی یکسان باشند تشکیل ملت را میدهند . پس زبان خاص هر منطقه , شیوه لباس پوشیدن , آداب و رسوم همگی نشان از اشتراک قومیت آن منطقه دارد . در تمامی واژه نامه ها و فرهنگ نامه ها به راحتی می توان بر این ادعا پی برد . بخشی از اقوام مهم آریایی ایران شامل این تیره های آریایی هستند :
    آذری , کرد , لر , بلوچی , ازبک , تاجیک , ارمنی , ترکمنها , بختیاریها , تالشی ها و . . .
    مولانای بلخی فیلسوف ایرانی و پدرعرفان جهان :
    همزبانی خویشی و پیوندی است مرد با نامحرمان چون بندی است
    ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان
    پس زبان محرمی خود دیگر است همدلی از همزبانی خوشتر است
    استاد شهریار پیرامون تفاوت گویشهای ایرانی چنین گفته است :
    اختلاف لهجه ملیت نزاید بَهر کس ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
    گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نئی صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
    بی کس است ایران ، به حرف ناکسان از ره مرو جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان

    هیچگاه تکلم به یک زبان ، از متکلمان به آن زبان ، «ملت» نساخته است این یک قانون کلی است و نمونهء روشن و مشهور آن زبان انگلیسی است که در 5 قارهء جهان در کشورهای گوناگون متشکل از ملت ها و اقوام و نژاد های گوناگون به آن تکلم می شود اما هیچ کس این انگلیسی زبانان را «ملتِ انگلیس» خطاب نمی کند . هندیان ( که طی چندین قرن زبان رسمی شان فارسی بود و اکنون انگلیسی زبان شده اند) ، جزو ملت هندند و هنگامی هم که به فارسی سخن می گفتند هندی بودند و افریقای جنوبی ها از ملت آفریقای جنوبی هستند و استرالیائی ها و کانادائی ها جزء ملت استرالیا یا کانادا به حساب می آیند . پس همین انگلیسی ها با ایجاد چنین گروهایی ( پان ترکیسم , پان عربیسم و جندالله ) برای خاورمیانه در تلاش برای غارت تاریخ و تمدن و ثرمایه های ملی و مانع شدن از ایرانی بزرگ و قدرتمند هستند . با نگاهی به 200 سال اخیر همگی پرسشهای گنگ در اذهان ملت ایران پیرامون این قضایا پاسخ داده می شود :
    پس حال پرسشی در ذهن هر ایرانی مطرح می شود که چرا امروزه اقوام ایرانی در ایران خود زندگی نمیکنند ؟ پاسخ :
    1 ) حمله انگلستان به بلوچستان ایران و اشغال این منطقه و سپس جدا کردن بلوچستان ایران و اتصال آن به پاکستان در حدود 150سال پیش . جدا شدن بخش زیادی از اقوام آریایی بلوچ ایران توسط انگلیسی ها .
    2 ) حمله انگلستان به هرات ایران در زمان ناصر الدین شاه قاجار و سپس اشغال این شهر همیشه ایرانی و اتصال آن به افغانستان .
    3 ) تقسیم نمودن ایران به دو قسمت شمالی و جنوبی , قسمت شمالی در دست روس و قسمت جنوبی برای چپال نفت ایران در دست انگلستان .
    4 ) حمله ترکان عثمانی به خاکهای ایران و سپس اشغال شهرهای همیشه ایرانی کردستان و سپس 3 تکه نمودن آن بین عراق و سوریه و ترکیه . که البته بیش از دوره قاجار عملی شد . امروزه نیز نفت بیکران کردستان عراق که از مرغوب ترین نفتهای جهان است توسط انگلستان و آمریکا به یغما می رود .
    5 ) نبردهای گسترده ایران و روسهای اشغالگر و سپس تحمیل قرارداد ننگین ترکمانچای و گلستان و اشغال شهرهای آریایی ایران منجمله : سمرقند , بخارا , بلخ , تاجیکستان , ایروان , گنجه , باکو , ارمنستان , گرجستان , داغستان و مرو و . . .
    6 ) حمله اتحادیه عرب , انگلستان , آمریکا و فرانسه بر ضد ایران در نبرد نابرابر 8 ساله ایران و عراق برای تجزیه شهر مملو از نفت خوزستان ایران زمین , فروش اسلحه های پوسیده و قدیمی خود به ایران و عراق و سپس عقب نگه داشتن حداقل 20 ساله ایران که همیشه ابر قدرت منطقه خاورمیانه بوده است و درگیر نمودن ملت ما را با جنگ ویرانگر برای رها کردن پیشرفت و قدرت گرفتن دوباره .
    7 ) آخرین این موارد استعماری نیرنگهای انگلستان برای جدا کردن بحرین ایران در حدود 40 سال پیش بود . انگلستان با هزاران فریب و نیرنگ و درخواست از جوامع بین المللی ایران را در تنگا قرار داد تا در نهایت جزیره مملو از ثروت بحرین از ایران جدا شود و انگلستان با خیالی آسوده به مروارید ها و نفتهای بیکران بحرین دست درازی نماید . جزیره ای که همیشه ایرانیان و بخشی از اعراب در آنجا ساکن بودند و زبان پارسی نیز آنجا رونق بسیاری داشته است .
    به راستی تا به کی بایستی در انتظار کشورهای متجاوز باشیم و دست روی دست بگذاریم تا خیانتی بر ما روا شود و ما دفاع نماییم ؟ به راستی تا به کی بایستی بنشینیم و شاهد ظلم و ستم بر مردمان کرد ایرانی در ترکیه باشیم . امروز روز پاسخ دادن به این حرکات ضد ایرانی بیگانگان و جذب خاکهای ایرانی است . از دیدگاه ایرانیان به کار بردن واژه غیر واقعی و بیگانه پرور ملت آذربایجان , ملت تاجیکستان , ملت کردستان , ملت ازبکستان , ملت ارمنستان . . . فاقد مشروعیت تاریخی , فرهنگی و قانونی است . ملت ایران برای آنکه بار دیگر دست آویز چنین توطئه های اهریمینی بیگانگان نشوند , برای آنکه بار دیگر با هم میهنانشان در کنار هم زندگی کنند , برای آنکه آداب و رسوم ایرانی این منطقه را برای ابد زنده نگهدارد , برای آنکه از شهرهای کوچک و دور افتاده خود یک اتحادیه جهانی بسازد و برای آنکه بار دیگر بر منابع خود کنترل داشته باشند و یک اتحادیه یا کنفدراسیون ابر قدرتی منطقه را تشکیل دهند تنها و بهترین گزینه یکی شدن باردیگر اقوام ایرانی است . تشکیل ملت حقیقی ایران همچون گذشته برای رسیدن به جایگاه بزرگ ایرانیان در جهان و برترین کشور آسیایی از دید فرهنگ , تاریخ و تمدن , نظامی و . . . امری ضروری و مهم می باشد .
    اگر سفری کوتاه به شهرهای ایرانی قفقاز و کردستان ترکیه و کردستان عراق و هرات . . . داشته باشید یا کتابهای تاریخی را مطالعه نمایید به روشنی این ادعا بر شما ثابت می شود که همگی یک ملت هستیم . گذشته از آنکه این شهرها صدها سال است زیر یوغ ترکها , عربها و روسها بوده اند ولی امروزه به زیبایی تمام فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی خود را حفظ کرده اند که این نیازمند یک اتحادیه ایرانی است . در تمامی شهرهای کردستان سوریه , کردستان عراق , کرستان ترکیه , تاجیکستان , آذربایجان قفقاز , ارمنستان و . . . نوروز , سیزده بدر , چهارشنبه سوری , آتش افکنی های زرتشتی باستانی ایران و دیگر مراسم ملی ما به زییایی تمام برگزار می شوند و این امر را مایه افتخار آنان نیز می باشد . موسیقی سنتی و زیبای محلی این مناطق , فرهنگ , آداب و رسوم و . . . همگی به شیوه ایرانی و اقوام آریایی اجرا می شود . پس ما نیز باید از آنان حمایت کنیم تا باردیگر یک ملت ایرانی اصیل شویم . تشکیل یک اتحادیه بزرگ در منطقه حقی است که در تمامی مراجع قانونی و دادگاهها بین المللی قانونی و طبیعی می باشد . گویی اینکه این کار نه نیازی به لشگر کشی و نه نیازی به حرکات نظامی دارد . بلکه فقط با جذب فرهنگی و تاریخی این مناطق و شناساندن هویت اصلی شان امکان پذیر است . ایجاد کلوبهای مشترک , جشنهای مشترک ملی و دینی, برداشتن مرزهای غیر واقعی با ایران از راهکارهای این اتحادیه ملی است .
    در پایان سخن باید یادآور شد به کار بردن واژه جعلی"ملت فارس" یا "کشور پارسیان" به جای "ملت ایران" و یا "زبان پارسی" تنها شیوه انیران ( ضد ایرانیان ) است . گویی اینکه در روزگار باستان یونانیان ما را امپراتوری پارس مینامیدند ولی ایران نامی بسیار کهن تر از پرشیا یا پارس است . در سایه نام ایران ( سرزمین آریایی ها ) در قرن بیستم است که می توانیم روان کوروش بزرگ را شاد و زنده کنیم . ولی در سایه نام پارس فقط یک قوم آریایی را میتوانیم زنده نگه داریم نه کل خاکهای آریایی را . نام پرشیا تا پایان دوره ننگین قاجار در نقشه های ایران جاری بود و پس از روی کار آمدن رضا شاه بزرگ فرمان تغییر نام از پرشیا به ایران در تمامی نقشه های دنیا صورت گرفت . پارس تنها یک قوم دلاور و غیور آریایی است که همیشه صحنه ساز بزرگی و مردانگی بوده است . پارسیان مانند دیگر اقوام آریایی ( مادها , پارت ها , باکتریان و سغدیان و . . . ) همگی بخشی از ایران آریایی و بزرگ هستند . پارسی هم یک زبان فرامنطقه ای و گسترده در خاورمیانه است که حتی شاهنشاهان هخامنشی نیز از زبان پارسی باستانی استفاده میکردند . پس از حمله اعراب این زبان تغییرات بسیاری کرد و باردیگر به همت فردوسی ابر مرد تاریخ جهان زنده شد و امروز زبان ملی ماست . دکتر غلامحسین ساعدی نویسندهء بزرگ ایران که خود آذری بود و به زبان مادری خودش هم سخت علاقمند بود و در روزگاران نوجوانی ، با فرقهء دموکرات آذربایجان همکاری کرده بوده در باره زبان فارسی و اهمیتش در ایجاد همبستگی و نقش ِ آن در وحدت ملی ما ایرانیان ، طی مصاحبه ای با رادیو بی بی سی می گوید :
    "زبان فارسی ستون ِ فقرات یک ملت عظیم است . من می خواهم بارش بیاورم . هرچه که از بین برود ، این زبان باید بماند "
    الفبا شماره 7 ص.10 چاپ پاریس ، سال 1365
    در طول قرن ها، سرزمین های ایران و هند و آسیای مرکزی و آسیایِ صغیر ــ از مرزِ چین گرفته تا کرانه های شرقی اروپا ــ گاهواره و میزبان و پناهگاهِ زبان فارسی بوده و طیّ دوران های متمادی و مُستمرّ مردم ِبیشماری ازاقوام و نژادهای گوناگون به زبان ِ فارسی یا دری متکلّم بوده اند و رفتار و روحیات و فرهنگشان با این زبان گره خورده و در این زبان تبلور یافته است . حتی حکیم نظامی گنجوی شاعر بزرگ ایرانی که در منطقه آذربایجان زندگی می نموده یا مولانا و . . . همگی پارسی را بر دیگر زبانها ترجیح می داده اند . حکیم نظامی گنجوی چنین سخن گفته است :
    ترک صفتی بهای ما نیست ترکانه سخن سزای ما نیست
    آن کو نسبِ بلند دارد او را سخنِ بلند ، باید
    ذکر این سروده نظامی گنجوی بی احترامی به مردم آذری زبان مانیست . گویی اینکه زبان ترکی آذربایجانی امروزی ( به غیر از زبان آذری پهلوی گذشته ) زبانی غیر ایرانی است و طی قرون معاصر توسط حکام وقت به این سرزمین آورده شده است ولی به هر روی از دیدگاه ملت ایران زبان مادری هر منطقه ای شایسته احترام و آزادی کامل است . هم وطنان عزیز آذری ما با نگرشی به تاریخ می بینند که بسیاری از حکام ایران در پس از اسلام از این خطه آریای بوده اند ( سلجوقیان - قاجارها - غزنویان - صفوی ها . . . ) برای ملت ایران ارزش زبان کردی آذری و . . . همگی دارای اهمیتی بسیار است . این مقاله پژوهشی بود پیرامون پروژه ملت سازی برای اقوام ایران و شیوه خنثی کردن آن . امری که بسیار قابل توجه است و بایستنی است نه تنها مانع چنین رویاهای استعمارگرانه ای شویم بلکه باید بر ضد آن نیز اقدام نمیاییم . مهم ترین عامل در از بین بردن این فتنه انگیزی های ضد ایرانی تشکیل اتحادیه بزرگ اقوام ایرانی است که امید بسیار داریم با این رخ داد باردگیر ایران همچون زمان کوروش بزرگ متحد ترین کشور , دموکرات ترین کشور , برترین کشور آسیایی و حتی جهانی شود . این امر نیازمند یاری تک تک ما ایرانیان است . پس زنده با ملت ایران در یاری و سایه اقوام آریایی اش . ایدون و ایدون تر باد . پاینده ایران .

    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #8
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سرزمین و اقوام کهن تالش
    ضرورت الحاق دگرباره تالش به میهن خود
    تالشيها يکي از قديميترين اقوام ايراني هستند که در ايران و جمهوري اذربايجان ( ایران شمالی ) سکني دارند.سکونتگاه هاي کنوني قوم تالش عبارتند از: سرتاسر بخش جنوبي جمهوري موسوم به آذربايجان (اران) شامل شهرهاي: علي آباد،بيله سوار،جليل آباد،لنکران،آستارا و نيز بخش هاي شمال غربي ايران شامل شهرهايي همچون:اردبيل،آستارا،تالش و مناطق شمالي استان گيلان .

    البته بحث ما اينجا بيشتر در مورد تالشيهاي جمهوري اذربايجان است.جمعيت اين مردم چندان مشخص نيست در امار سال 1989 جمعيت انها چيزي حدود 500000 نفر ذکر شد ولي در 10 سال گذشته جمهوري اذربايجان از اعلام مقدار جمعيت تالشيها خود داري مي کند و حتي برخي از سران حکومتي اذربايجان منکر وجود تالشيها شده اند و مدعي اند که ديگر تالشي زباني وجود ندارد!که البته اين ادعايي بيجا و مسخره است.البته ان چيزي که در مورد جمعيت تالشيها تخمين زده مي شود چيزي بين 1 تا 1.5 ميليون نفر است.حداقل جمعيتي که ديگر ميتوان براي انها تخمين زد چيزي حدود 500000 نفر است.
    تالشيها علاقه اي فوق العاده به سرزمين مادري خود ايران دارند.در 150 سال گذشته هم 3 بار براي پيوستن به ايران قيام کرده اند از جمله در 1989 و بعد از استقلال از روسيه که البته با سرکوب حکومت ضد ايراني باکو همراه بود.تالشيها خود را از تبار کيخسرو مي دانند و علاقه اي وافري به داستاهاي شاهنامه فردوسي دارند زبان انها يکي از زبانهاي ايراني است که با فارسي نزديکي زيادي دارد.تالشيها مردمي دلاور هستندهردوت درباره اين مردم چنين نوشته است که تالش ها انسان هايي مهربان،مهمان نواز،شريف و وفادار به دوستان و اما بيرحم نسبت به دشمنان مي باشند.تالشيها عمدتا در طول تاريخ ايران حالتي مستقل براي خود داشته اند و دوست نداشته اند که تحت سيطره حکومت مرکزي باشند گويا نادر شاه افشار با انها در گيري هايي زيادي داشته است و تالشيها هم با توجه به روحيات خاص خود به هيچ عنوان تسليم او نشده اند از دوران نادرشاه به اين طرف تقريبا اين سرزمين از ايران فاصله گرفت و بالاخره طي عهدنامه هايي که بين ايران و روس در دوران قاجار بسته شد اين بخش از ايران جدا شد. تالشيها عمدتا مورد ازار و اذيت پان ترکها هستند و پان ترکها به انها لقب فارسهاي کوچولو داده اند و پيوسته انها را مورد تحقرقرار مي دهند و به خاطر تمايلاتي که انها نسبت به ايران دارند انها را جاسوسهاي ايران مي نامند .پان ترکها اجازه خواندن و نوشتن به زبان مادري را به تالشي نمي دهد و در راديو و تلويزيون اين کشور برنامه اي به زبان تالشي وجود ندارد در حاليکه برنامه هايي زيادي به زبان روسي وجود دارد!علاقه انها به ايران به حدي است که در تنها روزنامه خود امکان ندارد که روزي در ان مطلبي در مورد ايران ننويسند.
    در 1993 تالشيها به رهبري همت اوف اقدام به تشکيل جمهوري خود مختار تالشان کردند که با دخالت دولت باکو اين واقعه خنثي شدالبته تالشيها براي جلوگيري از خونريزي و برادرکشيهاي بيشتر با توجه به وقايع قره باغ از ادامه نهضت انقلابي خود منصرف شدند ولي هنوز مبارزات خود را ادامه مي دهند هم اکنون رهبرشان همت اوف در روسيه به سر مي برد.تالشيها اميد زيادي به حمايت دولت وقت ايران از انها دارند.ولي سياستهاي خارجي جمهوري اسلامي که بيشتر حول اسلام گرايي است توجه چنداني به وضعيت تالشي ها ندارد و عمده امور کارهاي فرهنگي جمهوري اسلامي حول مسجد سازي و حسينيه زدن و تبليغ عقايد حکومتي خود در اين کشور است«مشاركت‎ در برگزاري مراسم اعياد اسلامي و مراسم وفات ائمه و مشاركت در مراسم تعزيه و نوحه‎خواني و احسان طعام در ماه‎ محرم و شب‏هاي جمعه پس از دعاي كميل در مسجد تازه پير، تاسيس مركز بزرگ اسلامي در جمهوري آذربايجان! توسط سازمان تبليغات اسلامي، احداث و تكميل مسجد در نخجوان از سوي بنياد مستضعفان، اعزام حجاج آذربايجاني! به مكه با پرداخت 75% هزينة سفر آنان، تاسيس كميته امداد امام خميني شاخه باكو براي كمك به مستمندان اراني» از جمله کارهاي فرهنگي جمهوري اسلامي در چند سال اخير در اين کشور بوده است.!!!!!
    البته اميد است که رايزنان فرهنگي کمي هم به فکر گسترش فرهنگ ملي و زبان فارسي در اين کشور هم باشند و همينطور به وضع فرهنگي تالشي زبانها هم توجهي شايان داشته باشند.
    تاريخچه جمهوري خود مختار تالش مغان
    الهام محمد‌اوف
    از زمان تحميل عهدنامه ننگين تركمن‌چاي و تجزيه ولايات قفقاز از پيكر ايـران و دو شقه‌شدن سرزمين تالش، تالشان تنها قومي بوداند كه به هواي وصل به موطن اصلي و مام ميهن ازلي خود ايـران، بارها به اشكال مختلف و گاه بـا خيزش و قيام عمومي صداي اعتراض خود را نسبت به مفاد عهدنامه مذكور به گوش عالم رسانده‌اند. چنان كه همه مي‌دانيم و اغلب بـا جزييات موضوع نيز به طريق مختلف آشنايي پيدا كرده‌ايم، در سال 1993 نيز در منطقه تالش‌نشين آن سوي آستارا چاي، وقايعي رخ داد كه معني و مفهومش را در سه عبارت زير مي‌توان خلاصه كرد:
    نيل به آزادي‌هاي دمكراتيك در شرايط پس از فروپاشي شوروي
    مقابله بـا انديشه‌هاي پان تركيستي
    و حفظ هويت و اصالت ايراني
    وقايع مذكور كه بـا نام تشكيل جمهوري خود مختار تالش مغان شناخته شده است، صرف‌نظر از ماهيت، هدف و مباحث نفي و يا تاييد، به عنوان فصلي از تـاريخ مردم تالش ثبت گرديده است و از آن‌جايي كه مردم مذكور بـا وجود 150 سال جدايي، هرگز ايراني بودن خود را فراموش نكرده، مي‌توان گفت حادثه تالش مغان، مرتبط بـه تـاريخ معاصر گيلان و ايـران است و بايد مورد مداقه‌نظر قرار گيرد و روايت درستي از آن ثبت و براي آيندگان به يادگار گذاشته شود. مقاله ذيل نگاهي است از درون به چگونگي آغاز و پايان جمهوري تالش مغان، كه نويسنده آن الهام محمد‌اوف يكي از فعالان عرصه آن حادثه، عضو حزب برابري، اقوام جمهوري آذربايجان مي‌باشد. ايشان از سال 1993 به عنوان تبعيد سياسي در آلمان به سر مي‌برد و مقاله خود را در نشريه « تالش» كه در لنينگراد منتشر مي‌شود، به چاپ رسانده است.
    در اوايل ماه ژوئن سال 1993 در شهر گنجه بـا رهبري « صورت حسين‌اوف» حوادثي رخ داد. اولين كساني كه در كشور از « صورت حسين‌اوف» جانبداري كردند و به دفاع از او برخاستند. گروهي از نيروهاي ميهن‌پرست لنكراني بودند كه راس آن‌ها سرهنگ بازنشسته « علي‌اكرم همت‌اوف» قرار داشت.
    در بدو امر آن‌ها خواستند كه در ميدان مركزي شهر لنكران تجمعي ]ميتينگي[ به پشتيباني از حوادث گنجه برپا كنند، اما حكومت محلي كه نمايندگان جبهه خلق بودند و مـردم از آن‌ها نفرت داشتند، مانع برگزاري ميتينگ شدند. « علي‌اكرم همت اوف» بـا طرفداران خود موقتا شهر را ترك نمود در همان حال واحد نظامي «17» كه در شهر لنكران مستقر بود، از همت اوف دفاع كرد و شوراي اوفسران او را به عنوان فرمانده گردان خود انتخاب نمود.
    در 15 ژوئن 1993، شوراي شهر لنكران در جلسه‌ فوق‌العاده خود نسبت به شهردار سلب اعتماد كرده و اختيارات وي را به « علي‌اكرم همت‌اوف» واگذار كردند به همين شكل مخالفت مردمي و نظامي در شهر لنكران عليه حكومت شكل گرفت.
    در 21 ژوئن 1993، رهبري واحد نظامي «17» اطلاعيه‌اي خطاب به مـردم صادر كرد، در اين بيانيه آمده بود: « در اوضاع بحراني كه در نتيجه فقدان حكومت و هرج و مرج در كشور به وجود آمده است واحد نظامي (17) در مقابل مـردم احساس مسئوليت خود را درك كرده و تامين امنيت مـردم مناطق آستارا، لنكران، لريك، يارديلمي، ماسالي، جليل‌آباد و بيله‌سوار را بر عهده خود گرفته و در اين منطقه جمهوري خود مختار تالش مغان را اعلام مي‌كند.» در تـاريخ 4 ژوئيه سال 1993 در شهر لنكران نشستي بـا شركت نمايندگان پارلماني، وزرا و ديگر مقامات عالي رتبه و روشنفكران سرشناس كه همگي از اهالي تالش مغان بودند برگزار شد.
    در اين نشست مسائل مربوط به اعلام جمهوري تالش مغان و اوضاعي كه در منطقه به وجود آمده بود مورد مذاكره و بررسي قرار گرفت و بعد در شرايط رضايت بخشي راه‌هاي پيشبرد امور مربوط به تاسيس جمهوري خود مختار تالش مغان و برقراري نظم و امنيت مشخص شد و در آن نشست بـا در نظر گرفتن وخامت اوضاع سياسي و اجتماعي تصميم گرفته شد كه در اسرع وقت مجلس خلق جمهوري تالش مغان تشكيل شود.
    در 17 اوت، بـا توجه به موانع قابل تصور و غير قابل تصور، انتخابات خلق جمهوري خود مختاري تالش مغان برگزار شد و از هفت منطقه مذكور 216 نماينده از 250 نماينده انتخاب شده و در مجلس حضور ياوفتند. در نخستين جلسه به اتفاق آرا ايجاد جمهوري خود مختار تالش مغان در قالب جمهوري آذربايجان را تصويب كردند. و در جلسه بعدي لايحه‌ي تدوين قانون اساسي آن جمهوري تصويب شد و « علي‌اكرم همت‌اوف» به عنوان رئيس جمهور موقت جمهوري خود مختار تالش مغان و « فخرالدين عباس اوف» به عنوان رئيس مجلس خلق انتخاب گرديدند. هم‌چنين ترتيب كار مجلس خلق مشخص شد و كميسيوني مامور تهيه و تدوين قانون اساسي گرديد و رنگ و آرم پرچم جمهوري خود مختار تالش مغان نيز مورد تصويب قرار گرفت و در مدت كوتاهي براي تثبيت اوضاع اقتصادي، اجتماعي، سياسي و تامين مواد اوليه غذايي مـردم، اقدامات فوري انجام گرفت و براي اولين بار در تـاريخ جمهوري آذربايجان درباره چگونگي انتخاب والي و معاون والي ولايات، اساسنامه‌اي تصويب شد. مجلس خلق روز انتخابات رياست جمهوري را مشخص كرد. اما تهاجمات حكومت مركزي، بعضي اشتباهات رهبري جمهوري خود مختار تالش مغان، نبود تجربه سياسي درحد لازم، عدم درك برخي از مـردم از مساله جمهوري خود مختار و ترس مـردم از شخصيت « حيدر علي‌اوف» بر روند امور و اجراي تدابير اتخاذ شده مجلس خلق تاثير منفي مي‌گذاشت. تـا اين كه در تـاريخ 23 اوت سال 1993 بر اثر تهاجم گسترده نيروهاي دولتي و خودداري علي‌اكرم همت اوف از درگيري مسلحانه و خونريزي، جمهوري خود مختار تالش مغان ساقط شد و همه رهبران آن رئيس جمهور، وزير دفاع و غيره و ... بيش‌تر از 20 نفر زنداني شدند و شمار زيادي نيز متواري گرديدند.
    طبق مصوبه مجلس ملي جمهوري آذربايجان، دادگاه عالي كشور، فعاليت حزب برابري ملل آذربايجان كه قبلا حزب خلق جمهوري تالش ناميده مي‌شد و رهبر ايدئولوژي جمهوري خود مختار تالش مغان و نيروي محركه آن بود و كارمند علمي فرهنگستان علوم آذربايجان « هلال محمداوف» آن را رهبري مي‌كرد، متوقف شد. اعضاي اين حزب تحت تعقيب قرار گرفته و براي رهبر آن حكم پيگرد صادر شد.
    بـا همه اين احوال به علت سانسور شديد رسانه‌هاي جمهوري آذربايجان و محروم بودن جمهوري تالش مغان از امكانات تبليغاتي براي مـردم جهان و حتي بسياري از مـردم جمهوري آذربايجان، چگونگي وقايع مذكور ناشناخته ماند. به راستي در تابستان سال 1993 در سرزمين تالش چه اتفاقي رخ داد؟ علل اعلام جمهوري خود مختار تالش مغان چه بود و چرا ساقط شد؟
    طبيعتا يكي از وظا مبارزه سياسي حزب برابري ملل آذربايجان براي ايجاد خود مختاري تالش « حزب برابري ملل آذربايجان» كه قبلا « حزب خلق تالش» بود، در اواخر سال 1989 به نام حزب رستاخيز تالش بنيان‌گذاري شده بود. هدف اصلي آن حزب دفاع از حقوق قومي تالش‌ها در سطح دولت بود كه در آينده مي‌بايست براي ايجاد خودمختاري در اراضي هفت شهرستان جنوب جمهوري آذربايجان مبارزه مي‌كرد. برانگيزندگان و رهبران ايدئولوژي اين حزب، دانشجوياني بودند كه در دانشگاه‌هاي پايتخت تحصيل مي‌كردند و نيز نمايندگان وطن‌پرست و روشنفكر رهبرشان هم « هلال‌ محمداوف» بود.
    « هلال محمداوف» در سال 1959 ميلادي در روستاي تنگه رود منطقه آستاراي جمهوري آذربايجان در خانواده‌اي روشنفكري متولد و بعد از اتمام تحصيلات دبيرستاني وارد دانشگاه دولتي باكو شد و به عنوان دانشجوي ممتاز رشته رياضي تحصيلات خود را به اتمام رسانده و بعد در فرهنگستان علوم جمهوري آذربايجان مشغول به كار گرديد. او زماني كه در فرهنگستان علوم اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي مشغول گذراندن دوره كارآموزي علمي خود بود، فعاليت سياس خود را شروع كرد؛ 5 شماره از روزنامه « توليشي» (تالشي) يك شماره از روزنامه « تولشستون» (تالشستان)، چند بروشور و كتاب درباره زندگي و فعاليت « ذوالفقار احمدزاده» كه در اوايل قرن بيستم رهبر نهضت قوم تالش بوده است، منتشر كرد. در زمان اعلام جمهوري خود مختار تالش مغان، «جبهه خلق»، حزب حاكم آذربايجان بود. آن حزب به پان‌تركيست‌ها منسوب و از طرف « حيدرعلي‌اوف» ايجاد شده بود، تـا راه رسيدن او به حكومت را هموار كند. روند بعدي حوادث اين واقعيت را به خوبي به اثبات رساند.
    « هلال محمداوف» همراه بـا طرفداران خود هميشه ضد رهبري پان تركيست اين تشكيلات، يعني « ابوالفضل الچي‌بك» مبارزه مي‌كرد، او از سياست جبهه خلق آذربايجان مبني بر نقض آشكار حقوق اقوام غير ترك ]زبان[ در جمهوري آذربايجان انتقاد مي‌نمود، به همين سبب او بارها از طرف ارگان‌هاي دولتي مخصوصا از طرف وزارت امنيت ملي و از طرف رسانه‌هاي گروهي پان‌تركيست تحت فشار رواني و سياسي قرار داشت و مورد تهديد و انتقاد قرار گرفته بود ليكن او علي‌رغم همه فشارها، تهديدات و بهتان‌ها در راه حفظ و اعاده حقوق دمكراتيك همه ]مردم جمهوري[ آذربايجان فعاليت مي‌كرد.
    بعد از شكست جمهوري خود مختار تالش مغان او مجبور شد كه آذربايجان را به مقصد روسيه ترك كند و در حال حاضر در روسيه زندگي مي‌كند. برنامه و اهداوف سياسي حزب برابري ملل آذربايجان ]كاربرد[ نام قوم يك و نيم ميليون نفري تالش‌ها در سال 1938 ميلادي رسما ممنوع اعلام شده و تـا حال اسم آنان اعاده نشده است. (يعني در اسناد رسمي اجازه نمي‌دهند كه قوم تالش در آن ذكر شود).
    در روند سرشماري عمومي نفوس در سال 1989 ميلادي، برگه‌هاي صدها‌هزار نفر مردمي كه قوميت خود را تالش نوشته بودند، در عرض دو روز تعويض گرديد و در قسمت مربوطه، مليت آذربايجاني نوشته شد، فقط بعد از اعتراضات مـردم به طور نمادين تعداد تالش‌ها در جمهوري آذربايجان، بيست و يك هزار نفر ذكر شده است (در حالي كه فقط در بعضي از روستاهاي تالش، بيش‌تر از اين تعداد تالش زندگي مي‌كند).
    ارگان‌هاي دولتي ]جمهوري[ آذربايجان بـا بهانه‌هاي مختلف اعضاي حزب برابري خلق‌هاي آذربايجان را تحت تقيب قرار داده و سعي كرده‌اند كه به هروجهي كلمه « تالش» از نظام‌نامه و برنامه اين حزب برداشته شود.
    رهبري حزب برابري ملل آذربايجان هيچ‌وقت پنهان نمي‌كرد كه هدف اين حزب ايجاد خودمختاري تالش در تركيب جمهوري آذربايجان است. تصادفي نيست كه در نظام‌نامه حزب مذكور كه در 12 مارس سال 1993 وزارت دادگستري جمهوري آذربايجان نيز آن را رسما تصديق كرده است، آمده كه اين حزب فعاليت خود را بر مبناي موازين حقوق بين‌الملل و بر اساس معيارهاي دمكراتيك حق تعيين سرنوشت ملت‌ها و بر طبق قانون اساسي جمهوري آذربايجان ادامه مي‌دهد.
    لكن بـا توجه به اين موارد، اين حزب هيچ‌وقت سعي نكرده است كه روند حوادث را به صورت مصنوعي ]غير طبيعي[ سرعت دهد بلكه كوشيده است كه براي فراهم شدن شرايط مناسب سياسي، اقتصادي و رواني براي تحقق تشكيل خود مختاري از مشي مبارزه دمكراتيك عدول نكند، از اين رو اعلام جمهوري تالش مغان در تابستان سال 1993 چندان غير منتظره نبود.
    نقل از : فرهنگ گيلان ـ سال پنجم ـ شماره 17 و 18 ـ بهار و تابستان 1382 وظيفه اصلي ميهن پرستان ايراني پيگيري وقايع مذكور است ما بايد در مورد اقوام ايراني تباري چون تالشيها كه تمايلات زيادي نسبت به ايران دارند حساسيتهاي بيشتري داشته باشيم.طبيعتا تالشيها مي توانند كمك شاياني در الحاق منطقه قفقاز و اران به ما داشته باشند.همينطور نبايد از نقش ديگر اقوام ايراني تبار اين سرزمين نظير لزگيها تاتها كردها و لاهيجها چشم پوشيد. تقريبا همه اين اقوام هم به مانند تالشيها از حكومت پان تركيستي باكو ناراضي اند و تمايلات زيادي به پيوستن به ايران دارند.همينطور مردمان مناطقي چون ايالت نخجوان هم توجه خاصي به ايران دارند و تبليغات پان تركها در ان مناطق گويا تاثيرات زيادي بر روي اين مردمان نداشته است. من فكر مي كنم اگر جمعيت همه اين اقوام را با هم جمع بزنيم حداقل به چيزي حدود دو ميليون نفر مي رسند كه خود مي توانند اهرام فشاري خوبي براي به زانو در اوردن خاندان علي اوف ها باشند.
    ما بايد توجه داشته باشيم كه الحاق سرزمينهاي قفقاز و اران به ايران بايد همراه با فرايندي مرحله به مرحله باشد و نبايد در اين مورد شتابزده عمل كرد.طبيعتا ما بايد ابتدا كار خود را از مناطقي چون تالشان و نخجوان شروع كنيم و با حمايت و تحريك اين اقوام ابتدا زمينه را براي فرو پاشي رژيم ضد ايراني باكو فراهم كنيم.من معتقدم حتي تشكيل جمهوري خود مختاري به نام تالشان در داخل مرزهاي اين كشور هم مي تواند به نفع ما باشد چون باعث مي گردد ما در مناطق شمالي خود با منطقه اي با فرهنگي ايراني و هم تبار خود هم مرز شويم و .اين خود امتياز مناسبي مي تواند باشد.تشليل يك جمهوري خودمختار به نام تالشان مي تواند ضربه بزرگي به پان تركها باشد.طبيعتا باقدرت گرفتن تالشيهادولت ضد ايراني باكو هم به ضعف و زوال خواهد رفت و ديگر نمي تواند سياستهاي ضد ايراني خود را ادامه دهد.همانطور كه در عراق با قدرت گرفتن كردها و شيعيان عراق پان عربهاي ضد ايراني ديگر نمي توانند بر ضد ايران توطئه كنندو به حال زوال رفته اند.حالا شما فرض بگيريد كه روزي تالشيها چنين قدرتي را در اين سرزمين به دست بگيرند و حتي مثل عراق كه يك كرد رييس جمهور اين كشور شد يك تالشي رييس جمهور شود.مطمئنا اين مي تواند نتيجه خوبي براي ما داشته باشد.پس حمايت از تالشيها و اطلاع از اوضاع انها بايد يكي از سياستهاي اصلي گروهاي پان ايرانيسم شود چون مسئله قره باغ و شكست افتضاح اميز دولت باكو از 200 هزار ارمني نشان داد كه دولت باكو توانايي زيادي براي مقابله با شورشهاي قومي را ندارد و با كوچكترين تكاني مي توان تماميت ارضي اين كشور غیر مشروعش را تهديد كرد.

    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #9
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سرزمين هاي آريايي آذربايجان و کردستان قلب طپنده ايران زمين

    بنا به شهادت اسناد تاريخي دو قوم آريايي آذربايجاني و كردستاني، در برپايي و بناي دولت ماد، دو ستون اصلي بوده و در تشكيل امپراتوري هخامنشي نقش اساسي داشتند. در بیشتر نقشه های باستانی ایران آذرآبادگان و کردستان با نام سرزمین مدیا یعنی مادهای آریایی نبشته شده است . بنا به تاريخ متون 2500 ساله ايران، اقوام آذربايجاني و كردستاني هميشه جزء ايران و همبسته با ساير اقوام ايراني بوده و به نام ملت ايران شناخته شده‌اند .
    دفاع از اقوام ايراني کورد (ساكن عراق-سوريه-تركيه-ايران) دفاع از شرف ملت بزرگ ایران است
    شندیم به کوردان گرد آورند ز همدستی تورک و تازی گزند
    شنیدم که بر مردم بی پناه دو اهریمن آورده خیل سپاه
    سوی کورد "تای"چو تازی شتافت پی ترکتاز تورک هم شتافت
    شنیدم کزین دو پلید پلشت فرو ریخت آتش و به کوه به دشت
    شنیدم کزین دو ستمگر کنون ز زاگروش روان گشت رودی زخون
    مرا نیز خون شد ز دیده روان به یاد آمدم نامه ی ِ باستان
    ز تورک و ز تازی سخن رانده است به ما گفته فردوسی و مانده است
    که کس را: ز ترکان نباشد خرد کز اندیشه ی خویش رامش برد
    دگر گفته از تازی پست و خوار ز شیر شتر خوردن و سوسمار
    از آن مارخواران و اهرمن چهرگان ز دانایی و شرم بی بهرگان....
    بدبن گاه کردان پر کین و خشم سزد گر به تهران بدوزند چشم
    بیاری بخوانند گیل مرد دلیر بگویند که آید ز آن بیشه شیر
    فراخوان به ساری و بابل رود به کرمان به شیراز و زابل رود
    کند تورک و تازی همه هیچ و پوچ سپاهی که آید ز کوچ و بلوچ
    ز خوزی ببیند تاب است و توش لر و بختیاری بر آرد خروش
    فرستد سپه جمله آزادگان بیاری ی ِ کورد ،آذرآبادگان
    دریغا فوسا که اینجا نیز نه فرخ بود کارها رای نیز
    چه دستارهای سیاه و سپید که بنهفته اندیشه های پلید...
    در آنجا خوانی تو ایرانش باز اگر رنج و اندوه بینی فراز
    از آنست که افسون دشمن گرفت تو را ای همخانه از من گرفت
    منی و تویی اندر آمد میان بشد پاره پاره زمین کیان
    ز بیگانه هرگز نیاید زیان یگانه چو شد دوده ی آریان
    بکوشیم از اروند تا مرز چین یگانه شد باز ایران زمین
    نخستین باد که همراز شد ز همبستگی باز دمساز شد
    نهاز شهر و سامان سخن گفتنی نه تو گفتنی و نه من گفتنی
    سر کارهای جهان یاری استسپس راه با همواری است

    اگر تندباد حوادث قسمتي از شاخ و برگ درخت تنومند وطنمان را شكسته وجمهوری آران ( آذربایجان ) و کردستان عراق و ترکیه را شکل داده و از ما جدا كرده، خوش‌بختانه اين درخت كهنسال هنوز ريشه در خاك ميهنمان دارد و آذربايجان و كردستان دو شاخه اصلي اين درختند .

    در تمام طول تاريخ در هيچ زماني و تحت هيچ شرايطي، آذربايجان و كردستان جدا از كل ايران و يا به‌صورت مستقل نبوده‌اند (جز سال 1324 تا 1325 كه به آن اشاره خواهد شد) و هيچ وقت هم جدايي از ايران خواست مردم غيور و ايران‌دوست كرد و آذربايجاني نبوده و نيست، زيرا اين دو قوم خود را باني اولين حكومت ملي در ايران و به عبارت گوياتر صاحب‌خانه مي‌دانند. نه مستاجر و يا مورد تسلط قرار گرفته!! چون معتقدند :

    قطره درياست، اگر با دريا است ورنه آن قطره و دريا، دريا است

    بدبختانه طي دو قرن اخير، كشور ايران مواجه با تعدي و تجاوز دولت استعمارگر روس، انگليس و عثماني شد و قطعاتي از خاك كشورمان را با جنگ و جبر تصاحب كردند. ازجمله قطعات جداشده كردستان كه امروز هر قطعه آن جزء يكي از كشورهاي عراق، سوريه، تركيه، ارمنستان و نخجوان محسوب مي‌شوند. و يا قطعه بزرگ منطقه اران را كه از آذربايجان جدا كردند و امروز به نام جمهوري آذربايجان خوانده مي‌شود

    با وجود جدايي و گذشت زمان طولاني مردم آذربايجان و كردستان، هنوز علاقه و محبت برادران و خواهران خود را كه در آن‌طرف مرزها زندگي مي‌كنند فراموش نكرده‌اند. متاسفانه همان‌گونه كه دول بيگانه باعث جدايي ميان ما با ساير برادران و خواهران هم‌تبار و هم‌زبانمان شده‌اند، امروز هم باز دول خارجي در فكر ايجاد تفرقه و قطعه‌قطعه كردن دوباره ايران هستند

    دولت عثماني و روسيه تزاري كه هر يك امپراتوري بزرگ و متجاوزي بودند، هميشه در فكر تصرف بخش‌هاي شمالي و غربي كشورمان بودند، و بارها آن مناطق را مورد حمله و تجاوز قرار داده‌اند. جنگ‌هاي طولاني شاه اسماعيل، شاه عباس صفوي، نادرشاه افشار و آقامحمدخان قاجار براي جلوگيري از تجاوزات اين دولت‌ها و بيرون راندن آن‌ها از خاك ايران بوده و در تمام جنگ‌ها براي حفظ خاك و استقلال ايران مردم آذربايجان و كردستان در صف مقدم جبهه جنگ قرار داشتند

    پيش از آغاز جنگ اول جهاني، امپراتوري عثماني كه خود را مواجه با مخالفت دولت‌هاي مسيحي اروپا مي‌ديد، براي افزايش قدرت خود در فكر ايجاد دو طرح به شرح زير برآمد

    پان توركيسم و پان تورانيسم، در راستاي اتحاد كشورها يا ملل ترك نژاد يا ترك زبان

    پان اسلاميسيم، در راستاي اتحاد كشورها و ملل مسلمان

    بديهي است است كه نظر نهايي اين بوده كه امپراتوري عثماني در راس اين دو اتحاديه قرار بگيرد. با وجود ضعف و ناتواني آن روز دولت ايران و تلاش گسترده دولت عثماني، به علت عدم قبول چنين طرحي از طرف دولت ايران، خوشبختانه دولت عثماني كوچك‌ترين توفيقي در اين‌ مورد به دست نياورد. با خاتمه جنگ و متلاشي شدن امپراتوري عثماني و روسيه تزاري به جاي آن‌ها، كشور كوچك تركيه و كشور بزرگ اتحاد جماهير شوروي به وجود آمد و دول فاتح (انگليس و فرانسه) متصرفات عثماني در بين‌النهرين و خاورميانه و شمال آفريقا را ميهمان خود تقسيم كردند و با تشكيل چند دولت كوچك و تحت قيموميت انگليس و فرانسه، بخش‌هايي از كردستان در داخل محدوده‌ي سياسي حكومت‌هاي جديدالتاسيس قرار گرفت و دولت اتحاد جماهير شوروي هم رسماً خاك اران را جزء متصرفات خود نمود. به علت ناتواني و ضعف و مخصوصاً خودفروشي و خيانت بعضي از دولتمردان، چونان وثوق‌الدوله، ايران نتوانست در كنفرانس صلح و رساي احقاق حق كرده و قطعات جدا شده از پيكر ايران را به ايران برگرداند. بنابراين اگر حقي براي آذربايجاني و كردستاني مطرح باشد، آن حق احقاق قطعات جدا شده از خاك كشورشان است، نه جدا شدن آذربايجان و كردستان ايران از پيكر ايران

    من به نام يك آذربايجاني اطمينان دارم تا زماني كه در عروق يك فرد آذربايجاني و كردستاني خون ايراني جريان دارد، همان‌طوري كه بارها نشان داده‌ايم، خود را اصيل‌ترين ايراني دانسته و تا آخرين نفر و آخرين نفس از خاك ميهن‌مان دفاع خواهيم كرد

    و اما جريان جدايي آذربايجان و كردستان از ايران كه در 21 آذر سال 1324 شروع و در 21 آذر ماه سال 1325 خاتمه پيدا كرد. در اين مورد صدها نويسنده‌ي ايراني و غير ايراني با ارايه مدارك و اسناد معتبر كتاب‌های نوشته‌اند و به‌طور غير قابل انكار نشان داده‌اند كه تشكيل دو حكومت خودمختار در آذربايجان و كردستان با حضور ارتش شوروي و با دخالت مستقيم دولت اتحاد جماهير شوروي صورت گرفت و در تشكيل آن دولت‌ها اكثريت قريب به اتفاق مردم آذربايجان و كردستان كوچكترين دخالتي نداشتند، و دليل روشن اين ادعا عبارت است از اين‌كه وقتي ارتش شوروي ايران را ترك كرد و دولت ايران نيرو به آذربايجان و كردستان اعزام داشت، به مجرد حركت نيرو، پيش از آن‌كه نيروي اعزامي از زنجان بگذرد، مردم اسلحه به‌دست گرفته و دولت‌هاي خودمختار و دست‌نشانده آذربايجان و كردستان را ساقط كردند. حتا اگر دو درصد مردم آذربايجان و كردستان طرفدار حكومت‌هاي خودمختار آذربايجان و كردستان بودند، به‌طور حتم آن دولت‌ها به سادگي ساقط نمي‌شدند و ارتش ايران هم بدون جنگ نمي‌توانست وارد آذربايجان و كردستان بشود. ولي ؟ شهادت و گزارش مخبرين و خبرنگاران و عكاسان خارجي كه همراه نيروي اعزامي به آذربايجان و كردستان رفته بودند، مردم با گل و قرباني كردن به پيشباز نيروي اعزامي آمدند. جالب اين‌كه اكثر فرماندهان و افسران نيروي اعزامي را كه داوطلبانه حاضر به نجات خاك كشورشان شده بودند، افسران آذربايجاني يا كردستاني از قبيل: سرهنگ هاشمي (سرتيپ بعدي)، سرهنگ محمود امين (سرلشگر بعدي)، سرهنگ زنگنه (سرلشگر بعدي)، سرهنگ پولادوند (سرلشگر بعدي) و ده‌ها افسر در درجات مختلف تشكيل مي‌دادند

    گو اينكه مزدوران و ايادي بيگانه به اين قيام خودجوش مردم و واقعه تاريخي اسم تصرف غاصبانه دولت ايران گذاشته‌اند و مدعي جنگ ارتش ايران با خلق‌ها و ملت‌هاي آذربايجان و كردستان؟! و كشته شدن ده‌ها هزار نفر به وسيله ارتش ايران شده‌اند، ولي واقعيت اين است كه قبل از رسيدن قواي اعزامي به آذربايجان، مردم خائنان و خطاكاران و جنايت‌كاران را دستگير و برخي را به سزاي اعمالشان رسانيدند. بعد از ورود قواي اعزامي چندين نفر از سران دولت‌هاي خودمختار را به جرم همكاري با بيگانه و خيانت به وطن و يا چندين نفر به جرم قتل و غارت، دستگير و بر پايه قانون محاكمه و و محكوم كردند

    امروز هم بر اثر طبقه بندی نمودن مردمان ایران توسط حاکمان بر اسلاس دین و مذهب پایه های نغمه‌هاي شوم جدايي آذربايجان و كردستان از طرف عده ای ناآگاه و خودفروخته که بدون تردید عده شان به 1 درصد جامعه ایران هم نمی رسد و از طرف دول بيگانه در جهت منافع خودشان طرح‌ريزي شده و به ‌وسيله عوامل مزدورشان پخش مي‌شود، به گوش مي‌رسد. من حتم دارم كه اين بار نيز از طرف مردم آذربايجان و كردستان و در مجموع از طرف ملت ايران، مشت محكمي به دهان اين ياوه‌سرايان و تجزيه‌طلبان كوبيده شود . پس بهتر و پسندیده تر آن است که ما پیش از شنیدن چنین توطئه هایی به اندیشه باز پس گیری کوردستان و آذربایجان خودمان باشیم و از مردمان کم درآمد و ایرانی آن شهرها حمایت نماییم تا باردیگر همه آریایی های فلات ایران را به زیر یک پرچم و آن هم پرچم مقدس ایران گرد یکدیگر آوریم .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #10
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ملا مصطفی بارزانی: هر جا کرد است آنجا ایران است



    ملا مصطفی بارزانی در حال خواندن ابیات خیام
    از رضا علامه زاده
    سر مزار ملا مصطفی بود که با یکی از همرزمان او آشنا شدم. مردی بود نازنین که فارسی را به شیرینی حرف می‌زد. گفت همراه ملامصطفی در سال 1975 میلادی از هجوم وحشیانه صدام به ایران گریخت و در سال 1991 یعنی پس از جنگ خلیج همچون بسیاری از کردهای عراقی دیگر به کردستان عراق برگشت. مثل همه کردهای دیگری که دیدم و در ایران مدتی را سر کرده بودند جز خاطرات شیرین از مردم ایران هیچ نداشت. می گفت: "گر چه هیچ جای دنیا از بارزان خوشترم نیست اما در چشمه ای که از آن آب خورده ام نمی توانم سنگ بیاندازم. ایران برایم همیشه عزیز است" بعد به خواهش من چند دوبیتی از خیام به کردی خواند. سعی کرد از کردی آنها را مجددا به فارسی ترجمه کند تا من بدانم کدامند. این ذهن کُند من اما، با اینکه آنها را می‌شناخت، به جایشان نمی آورد. خودم را کشتم تا آن دوبیتی را که مذمونش باریدن ابر بر سر سبزه بود و با "تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست" پایان می یافت به یاد بیاورم و نتوانستم. دروغ نگفته باشم حالا هم که داشتم این خاطره را می نوشتم به همین مشکل مبتلا شدم! جای شکرش باقی است که کتاب حکیم را داشتم و برای حسن ختام این مطلب، رونویسش می کنم:
    ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
    بی باده ارغوان نمی باید زیست
    این سبزه که امروز تماشاگه ماست
    تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 1 از 6 123 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •