طبق قاعدۀ کلی، فیلم هایی که به روابط نامعمول بین آدم ها می پردازن همیشه مورد توجه قرار می گیرن و در گیشه و جشنواره ها موفق هستن.
داستان فیلم دربارۀ جنی دختر ۱۶ سالۀ ساده و درسخوان و دیوید مرد سی و چند سالۀ جذابیه که از ملاقاتی خیابانی شروع می شه و به تدریج شکل جدی تری به خودش می گیره. دیوید با مهارت کامل والدین جنی رو راضی می کنه که دخترشون رو با خودش به گردش ببره، از کنسرت های جاز معروف تا رستوران های گران قیمت و نهایتاً سفر به پاریس. جنی در خانواده ای بزرگ شده که درس خوندن و ورود به دانشگاهی معتبر – آکسفورد – بالاترین اولویت رو داره؛ اما در این گشت و گذارهای شبانه جنی به این فکر میفته که آیا همه چیز در ورود به آکسفورد خلاصه می شه یا گذراندن اوقاتی خوش با مردان و زنان خوش پوش؟ شبی که دیوید از جنی خواستگاری می کنه نقطۀ عطفی در روابط اونهاست و سپس اتفاق مهمی که میفته...
به سبک فیلم های انگلیسی، An Education از ریتمی کند برخورداره و فیلمنامه بیشتر به روحیات آدم ها پرداخته تا تعریف یک قصۀ عشقی پرحادثه. به نظر من تنها مشکل فیلمنامه در نحوۀ رسیدن به پایانه. یعنی این پایان برای چنین داستانی کاملاً قابل قبوله اما سیر حوادث برای رسوندن تماشاگر بهش کمی نامعقوله.
بازی کری مولیگان در نقش جنی و آلفرد مولینا در نقش پدر بسیار تاثیرگذاره و مطمئنا مورد توجه اعضای هیات داوران جشنواره های مختلف قرار می گیره.
داستان فیلم در دهۀ شصت میلادی، حدود پنجاه سال پیش، روایت می شه. در اون زمان شکل گیری رابطه بین دختر و پسری با چنین اختلاف سنی (بیشتر از ۲۰ سال) در کشورهای غربی کاملاً نامتعارف یود. موردی که شاید این روزها زیاد موضوعیت نداشته باشه.
زیاد می شنویم دختری که با پسری بسیار بزرگتر یا بسیار کوچکتر از خودش ازدواج کرده و زندگی خوبی هم داره. به نظر من درک متقابل و نزدیکی روحیات و سلایق دو نفره که موفقیت یا عدم موفقیت زندگی مشترک رو تعیین می کنه نه تفاوت سن. آیا تمام تمام کسانی که با اختلاف سنی کم با هم ازدواج کردن زندگی موفقی دارن؟