اسكندر مقدوني در سخنانش با سپاهيان خود، تخت جمشيد و مردمان آن را بدترين دشمنان خود از ميان تمامي شهرهاي آسيا معرفي نمود و به سپاهيان و جنگاورانش دستور تاراج و چپاول آن را به استثناي كاخ سلطنتي صادر كرد.
تخت جمشيد و عمارت*هاي اختصاصي آن ثروتمندترين شهر روي زمين بود. مقدوني*ها به تخت جمشيد حمله كردند، تمامي مردان آن را كشتند و اسب*هاي متعدد و فراوان خود را كه از وسايل ارزشمند و گرانبها سرشار شده بودند را به سوي شهر براه انداختند. در اين تاراج مقادير متنابهي طلا* و نقره همراه با لباس*هاي گرانبها كه با ارغوان و طلا* بافته شده بوند به عنوان پيشكش و هديه به فاتحين داده شد.
اما قصر بزرگ سلطنتي كه شهره آفاق بود به هتك حرمت و تخريبي عظيم محكوم شده بود. مقدوني*ها نيمي از روز را صرف تاراج و غارت اين شهر كردند اما باز نتوانستند جلوي حرص و طمع بي*پايان خود را بگيرند. در اين ميان زنان به اجبار همراه با جواهراتشان به عنوان برده به اسارت برده مي*شدند. به همان نسبتي كه تخت جمشيد پيش از حمله و تهاجم مقدوني*ها از نثطه نظر شهرت و ثروت گوي رقابت را از ميان تمام شهرهاي جهان ربوده بود اين بار ديگر هيچ شهري در دنيا به مصيبت و فلا*كت آن ديده نشد.
اسكندر به يك سنگر نظامي رفت و پس از آنكه خود را مالك تمامي غنايم دانست آنها را در آن مكان ذخيره و انباشته ساخت. اين غنايم مملو از طلا* و نقره به جا مانده از زمان كوروش كبير تا زمان آخرين شاه هخامنشي بود. در اين تاراج 2500 تن طلا* عايد مقدوني*ها شد. اسكندر مي*خواست در اين سهم به علت هزينه*هاي جنگ و سرمايه*گذاري باقي اين ثروت افسانه*اي در شوش تحت مراقبت*هاي ويژه شريك شود. از بابل، بين*النهرين و شوش تعداد بسيار زيادي قاطر و حدود 3000 شتر براي انتقال اين غنيمت عظيم به مكان*هاي مشخص شده ارسال شد. اسكندر دشمني خاصي با ايرانيان و افراد بومي داشت، به هيچ عنوان به آنها اعتماد نداشت و دوست داشت كه تخت جمشيد را تماما ويران كند.
اسكندر مراسم متعددي را براي جشن گرفتن و نكو داشت فتح خود برگزار كرد. او قرباني*هاي قابل توجهي براي خدايان نمود و با اسراف و ولخرجي تمام از دوستان و همراهان خود در اين مراسم پذيرايي نمود. يك روز زماني كه اين افراد مشغول خوشگذراني بودند و حالت سكر و مستي و جنون خاصي به آنها دست داده بود يكي از زنان حاضر در مراسم عنوان كرد كه فتح ايران بزرگترين فتح اسكندر در آسيا بوده و از وي اجازه خواست تا زنان با دستان خود مايه غرور و افتخار ايرانيان را به آتش بكشند.
اين كلمات و جملا*ت زماني عنوان شد كه آنها كاملا* در حالت مستي بودند و در اين ميان يكي از افراد دستور داد كه مشعل*ها را روشن كنند و بقيه حضار را تشويق كرد تا تلا*في تخريب و اهانت به مقدسات يونانيان شود. همگان مطالب عنوان شده را تاييد و تصديق كردند و تنها اسكندر را شايسته اين عمل دانستند. شاه با شنيدن اين جملا*ت هيجان زده شده بود. همگان بر خاستند و به افتخار ديو نيسوس (خداي شراب و ميگساري و زراعت) سخنراني*هاي متعددي برخاسته از غرور و افتخار پيروزي بر زبان راندند.
به سرعت مقادير زيادي مشعل جمع شد و موسيقيدانان و طنازان زن، همگان را به اين ضيافت دعوت مي*كردند. در اين ميان رقاصه*ها با نواختن ساز*هايي چون فلوت و ني، شاه را تشويق به عملي نمودن نيت شوم خود مي*كردند و اين در حالي بود كه تائيس فاحشه و معشوقه شاه اين مراسم و ضيافت را اجرا و به پيش مي*برد. وي پس از شاه نخستين كسي بود كه مشعل*ها را روشن نمود. هنگامي كه سايرين نيز مشعل*ها را روشن كردند تمامي كاخ سلطنتي در آتش غوطه*ور شد. نكته قابل توجه آن است كه توهين به مقدسات يوناني كه به دست خشايار شا نسبت به معبد آگروپوليس آتن صورت گرفت به دست زني تلا*في شد كه همشهري قربانيان بود، كسي كه سال*ها بعد و به عنوان تفريح و سرگرمي ضربات و خسارات فراواني را بر پارسيان وارد آورد.
● نويسنده: ديودورس
● مترجم: رضا - دستجردي ● منبع: روزنامه - اعتماد ملی