بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 29

موضوع: ❁ دفتر شعر احمد شاملو❁

  1. #1
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    new12 ❁ دفتر شعر احمد شاملو❁



    احمد شاملو (زادۀ ۲۱ آذر، ۱۳۰۴ در تهران؛ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه - درگذشت ۲ مرداد ۱۳۷۹؛ در فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگ نویس، ادیب، مترجم ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع است. تخلص او در شعر الف. بامداد بود. سرودن شعرهای آزادی خواهانه و ضد استبدادی ، عنوان شاعر آزادی ایران را برای او به ارمغان آورده است. شهرت اصلی شاملو به خاطر شعرهای اوست که شامل اشعار نو و برخی قالب های کهن نظیر قصیده و نیز ترانه های عامیانه است. شاملو تحت تأثیر نیما یوشیج، به شعر نو (که بعدها شعر نیمایی هم نامیده شد) روی آورد، اما برای نخستین بار درشعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی گسترش داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور یا شعر شاملویی یاد کرده اند. تنی چند از منتقدان ادبی او را تنها شاعر موفق در زمینه شعر منثور می دانند.
    منبع تمام مطالب درج شده در این تاپیک:انجمن پیچک نت

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  2. #2
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سراسرِ روز
    پیرزنانی آراسته
    آسان گیر و مهربان و خندان از برابرِ خوابگاهِ من گذشتند.

    نیم شب پلنگکِ پُرهیاهوی قاشقکی برخاست
    از خیالم گذشت که پیرزنان باید به پایکوبی برخاسته باشند.

    سحرگاهان پرستار گفت بیمارِ اتاقِ مجاور مُرده است.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  3. #3
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سالی
    نوروز
    بی چلچله بی بنفشه می آید،
    بی جنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب
    بی گردشِ مُرغانه ی رنگین بر آینه.

    سالی
    نوروز
    بی گندمِ سبز و سفره می آید،
    بی پیغامِ خموشِ ماهی از تُنگِ بلور
    بی رقصِ عفیفِ شعله در مردنگی.

    سالی
    نوروز
    همراهِ به درکوبی مردانی
    سنگینی بارِ سال هاشان بر دوش:
    تا لاله ی سوخته به یاد آرد باز
    نامِ ممنوع اش را
    و تاقچه ی گناه
    دیگر بار
    با احساسِ کتاب های ممنوع
    تقدیس شود.

    در معبرِ قتلِ عام
    شمع های خاطره افروخته خواهد شد.
    دروازه های بسته
    به ناگاه
    فراز خواهد شد
    دستانِ اشتیاق
    از دریچه ها دراز خواهد شد
    لبانِ فراموشی
    به خنده باز خواهد شد
    و بهار
    در معبری از غریو
    تا شهرِ خسته
    پیش باز خواهد شد.

    سالی
    آری
    بی گاهان
    نوروز
    چنین
    آغاز خواهد شد.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  4. #4
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    می دانستند دندان برای تبسم نیز هست و
    تنها
    بردریدند.



    چند دریا اشک می باید
    تا در عزای اُردواُردو مُرده بگرییم؟

    چه مایه نفرت لازم است
    تا بر این دوزخ دوزخ نابکاری بشوریم؟

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  5. #5
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در معرفی ندا ابکاری
    غرشِ خامِ تندرهای پوده گذشت
    و تندبارهای عنان گسسته فرونشست.
    اینک چشمه سارِ زمزمه:
    زلال
    (چرا که از صافی های اعماق می جوشد)
    وخروشان
    (چرا که ریشه هایش دریاست)



    هنگامی که مُجابم کرد
    دختربچه یی بیش نبود:
    نهالی خُرد
    در معرضی بی آفتاب.

    از خود می پرسیدم:
    «ــ آیا چون مشّاطه یی سفیه
    صفای کودکانه اش را
    به پیرایه و آرایه ی فوت و فنِ سخن وری مخدوش نمی کنم؟»
    باز با خود می گفتم:
    «ــ بودن دیگر است و شدن دیگر...
    آن که شد
    باری
    از شدن تر باز نخواهد ماند:

    کشیده گام و سرودخوان به راه ادامه خواهد داد
    و قانونِ زرینِ خود را
    در گستره ی اعتمادِ خویش مستقر خواهد کرد.»



    هنگامی که مُجابم کرد
    نهالی خُرد بود
    در معرضی بی آفتاب.
    کنونش درختی می بینم بربالیده و گسترده شاخسار
    که سایه اش به فتحِ زمینِ سوزان می رود. ــ

    نگاهش کنید!


    هنگامی که مُجابم کرد
    دختربچه یی بیش نبود:
    نهالی خُرد
    در معرضی بی آفتاب.

    از خود می پرسیدم:
    «ــ آیا چون مشّاطه یی سفیه
    صفای کودکانه اش را
    به پیرایه و آرایه ی فوت و فنِ سخن وری مخدوش نمی کنم؟»
    باز با خود می گفتم:
    «ــ بودن دیگر است و شدن دیگر...
    آن که شد
    باری
    از شدن تر باز نخواهد ماند:

    کشیده گام و سرودخوان به راه ادامه خواهد داد
    و قانونِ زرینِ خود را
    در گستره ی اعتمادِ خویش مستقر خواهد کرد.»



    هنگامی که مُجابم کرد
    نهالی خُرد بود
    در معرضی بی آفتاب.
    کنونش درختی می بینم بربالیده و گسترده شاخسار
    که سایه اش به فتحِ زمینِ سوزان می رود. ــ

    نگاهش کنید!

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  6. #6
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    زنان و مردانِ سوزان
    هنوز
    دردناک ترین ترانه هاشان را نخوانده اند.

    سکوت سرشار است.
    سکوتِ بی تاب
    از انتظار
    چه سرشار است!

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  7. #7
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ما فریاد می زدیم: «چراغ! چراغ!»
    و ایشان درنمی یافتند.

    سیاهی چشمِشان
    سپیدی کدری بود اسفنج وار
    شکافته
    لایه بر لایه بر
    شباهت برده از جسمیّتِ مغزشان.

    گناهی شان نبود:
    از جَنَمی دیگر بودند.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  8. #8
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در واپسین دم
    واپسین خردمندِ غمخوارِ حیات
    ارابه ی جنگی را تمهیدی کرد
    که از دودِ سوختِ رانه و احتراقِ خرجِ سلاحش
    اکسیری می ساخت
    که خاک را بارورتر می کرد و
    فضا را از آلودگی مانع می شد!

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  9. #9
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شگفتا
    که نبودیم
    عشقِ ما
    در ما
    حضورِمان داد.
    پیوندیم اکنون
    آشنا
    چون خنده با لب و اشک با چشم

    واقعه*ی نخستین دمِ ماضی.



    غریویم و غوغا
    اکنون،
    نه کلامی به مثابهِ مصداقی
    که صوتی به نشانه ی رازی.



    هزار معبد به یکی شهر...

    بشنو:
    گو یکی باشد معبد به همه دهر
    تا من آنجا برم نماز
    که تو باشی.

    چندان دخیل مبند که بخشکانی ام از شرمِ ناتوانی خویش:
    درختِ معجزه نیستم
    تنها یکی درختم
    نوجی در آبکندی،
    و جز اینم هنری نیست
    که آشیانِ تو باشم،
    تختت و
    تابوتت.



    یادگاریم و خاطره اکنون. ــ

    دو پرنده
    یادمانِ پروازی
    و گلویی خاموش
    یادمانِ آوازی.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  10. #10
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ــ بی آرزو چه می کنی ای دوست؟

    ــ به ملال،
    در خود به ملال
    با یکی مُرده سخن می گویم.

    شب، خامُش اِستاده هوا
    وز آخرین هیاهوی پرند گانِ کوچ
    دیرگاه ها می گذرد.
    اشکِ بی بهانه ام آیا
    تلخه ی این تالاب نیست؟



    ــ از این گونه
    بی اشک
    به چه می گریی؟
    ــ مگر آن زمستانِ خاموشِ خشک
    در من است.

    به هر اندازه که بیگانه وار
    به شانه بَرَت سَر نهم
    سنگ باری آشناست
    سنگ باری آشناست غم.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •