ما به كودكان مي آموزيم كه دزدي نكنند ، دزدي نكردن هدف است!
آن هدف جايي در آينده قرار دارد: كودكان امروز دزدي مي كنند. امروزه معلمان دزدي
مي كنند، پدر دزدي مي كند، مادر نيز دزدي مي كند، شهر دزدي مي كند، تمام دنيا دزدي
مي كند. و همه دزدي نكردن را آموزش مي دهند!
كودك نيز پيمان مي بندد كه دزدي نكند، ولي در همان لحظه اي كه چنان پيماني بسته شد، دزدي كردن مورد پذيرش قرار گرفته است. دزدي كردن ادامه خواهد داشت ، زيرا كودك مي گويد كه ديگر دزدي نخواهد كرد.
آنچه كه براي فردا قول داده مي شود، يك دروغ مي شود، امروز هيچ كاري نبايد انجام شود!
امروز دزدي ادامه دارد. ولي ترك خواهد شد، هدف انسان، اينگونه است.
سخن گفتن در مورد اهداف در زندگي انسان امري كاملاً ناصادقانه است.


دروغگويي
استاد معنوی


اينك ما به يك نظام جديد آموزشي نياز داريم كه در آن، فقط به كودك گفته نمي شود كه دروغ نگويد، بلكه بايد به او گفته شود كه وقتي كه دروغ مي گويد فقط از آن هشيار باشد. نيازي نيست كه از دروغ بترسيم يا فرار كنيم!
بلكه فقط بايد وقتي كه دروغ مي گويي آن را بشناسي. با كمك شما، كودك همين كه بداند دروغ مي گويد و از واقعيت آن آگاه شود، كافي است. ما نبايد هيچ چيز ديگر به آنان بگوييم. نبايد به آنان بگوييم كه دروغ نگويند يا دروغگويي را ترك كنند.

اين مشكل پيش نخواهد آمد. حساسيت كودك بايد چنان افزايش يابد كه وقتي كه دروغ
مي گويد، بايد فورا آن را تشخيص دهد. نبايد چنين باشد كه كودك دروغ بگويد و نداند كه دروغ گفته است.
يك واقعيت جالب ديگر اين است كه ما با دروغ گفتن نه تنها به ديگران آسيب مي زنيم، بلكه بسيار بيشتر به خودمان آسيب مي زنيم، زيرا به تدريج قابليت و ظرفيت شناختن خود حقيقت را ازدست مي دهيم. از ديدگاه انساني، من احساس مي كنم كه ما نمي توانيم حتي تصور كنيم كه چنين فردي چگونه تضعيف مي شود!
انساني كه دروغ مي گويد باور ندارد كه هيچكس بتواند حقيقت را بگويد. او قادر به اعتمادكردن به هيچكس نيست، نمي تواند با كسي دوست باشد و او هرگز قادر نيست چيزي را به طور طبيعي بپذيرد. توان او براي انسان بودن ضعيف باقي خواهد ماند.
اگر بتوانيم درك كنيم كه اين عادت دروغگويي ما را به كجا خواهد كشاند و چه چيزهايي در درون ما رخ مي دهد
و چه ثمراتي به بار خواهد آورد و ما با ديگران چه كار مي كنيم، آنگاه هرگز دروغ نخواهيم گفت.