بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 از مجموع 6

موضوع: شهادت مظلومانه بزرگ بانوی هردو عالم خانم حضرت فاطمه زهرا س تسلیت باد

  1. #1
    O M I D آواتار ها
    • 15,114
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    راه های ارتباطی

    Icon2 شهادت مظلومانه بزرگ بانوی هردو عالم خانم حضرت فاطمه زهرا س تسلیت باد




    ................

    پیمان وفاداری و پیوند زناشویی ، در خانه علی (ع) آن چنان محکم و استوار بود که تنها مرگ می‏ توانست در ظاهر ، آنها را از هم جدا کند. فاطمه (س) با شهادت خود ، قلب علی (ع) را که هنگام ورودش به خانه او قوت و اطمینان بخشیده بود ، چنان بی ‏تاب و تحمل کرد که در باور هیچ ناظری نمی‏ گنجید.روزی فاطمه (س) به علی(ع) گفت : هنگام فراق ، نزدیک شده است ؛ سخنانی دارم که می‏ خواهم با تو بگویم.علی(ع) فرمود : آنچه دلت می‏ خواهد بگو ، علی(ع) بر بالین فاطمه (س) نشست و دستور داد کسی داخل اتاق نباشد.دخت پیامبر(ص) ، این گونه آغاز کرد :ای پسرعم ! از شروع زندگی ‏ام با تو در هیچ امری مخالفت تو را نکردم و هرگز از من دروغ و خیانت، سر نزد.علی (ع) در حالی که او را تصدیق می ‏کرد گفت : تو با تقوا تر و متواضع ‏تر از آن هستی که من تو را بر چنین امری سرزنش کنم.
    آه چقدر جدایی و دوری از تو بر من دشوار خواهد بود ! مصیبت پیامبر (ص) برایم زنده می‏ شود. از دست دادن تو برای من بسیار سخت و ناگوار است. از این مصیبت به خدای خود پناه می ‏برم و دل به او می ‏سپارم. مصیبت فراق تو آن قدر تلخ و سنگین است که تحمل آن برای علی (ع) مشکل و طاقت‏ فرساست. مصیبتی که هیچ چیز نمی ‏تواند آن را جبران کند ؛ این دردی است که درمانی برای او نمی ‏بینم.
    سپس علی (ع) سر فاطمه (س) را به سینه چسباند و با هم گریستند. (8)گریه فاطمه (س) برای تنهایی علی (ع) و اشک علی (ع) برای از دست دادن یار و حامی وفادار خود بود.


    ما هم به نوبه خود شهادت ام ابیها حضرت فاطمه زهرا (س) رو خدمت تمامی کاربران باشگاه تسلیت عرض میکنیم و امیدواریم شب اول حضرت زهرا در مقابل حضرت حق شفاعنمون کنه.
    با ارزوی بهترینها
    زندگی تفسیر سه کلمه است : خندیدن .... بخشیدن .... و فراموش کردن

    .... پس.... بخند .... ببخش .... و فراموش کن

  2. #2
    اقاقی آواتار ها
    • 1,257

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل تحصیل
    یادش بخیر ...!
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    دکتر شریعتی:

    خواستم بگويم، كه فاطمه دختر محمد است.

    ديدم كه فاطمه نيست.

    خواستم بگويم، كه فاطمه همسر علي است.

    ديدم كه فاطمه نيست.

    خواستم بگويم، كه فاطمه مادر حسين است.

    ديدم كه فاطمه نيست.

    خواستم بگويم، كه فاطمه مادر زينب است.

    باز ديدم كه فاطمه نيست.

    نه، اين‌ها همه هست و اين همه فاطمه نيست.



    «فاطمه، فاطمه است»

    ♥در ﺑﮯ کراﻧﮧ زندﮔﮯ،جاﮰ ﮐﮧمن هستم ، ﮬﻤﮧ چیز کامل، ﺑﮯ نقص و عاﻟﮯ است و با این ﮬﻤﮧ، زند ﮔﮯ همواره در تغییر است ♥

  3. #3
    RAHA Vampire آواتار ها
    • 232

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Feb 2012
    شغل , تخصص
    فعلن هیچی ؛ اما یه فکرایی تو ذهنمه !!
    رشته تحصیلی
    ریاضی کاربردی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شهادت بانوی هر2عالم حضرت فاطمه زهرا(س) رو تسلیت میگم.

  4. #4
    O M I D آواتار ها
    • 15,114
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    راه های ارتباطی

    پیش فرض



    عرض تسلیت دارم به مناسبت شهادت بانوی پهلو شکسته

    زندگی تفسیر سه کلمه است : خندیدن .... بخشیدن .... و فراموش کردن

    .... پس.... بخند .... ببخش .... و فراموش کن

  5. #5
    fr.chemi3t آواتار ها
    • 5,387
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Jan 2012
    محل تحصیل
    تهران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    فدای نافله ات! از خدا چه می‌خواهی؟ رمق نمانده برایت...شفا نمی‌خواهی؟
    و قصه خواست ببیند یکی نبودش را



    بنا کند پس از آن گنبد کبودش را




    خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود

    یکی نبود و خدا در دلش سخن ها بود




    یکی نبود که جانی به داستان بدهد

    و مثل آینه او را به او نشان بدهد




    یکی که مثل خودش تا همیشه نور دهد

    یکی که نور خودش را از او عبور دهد




    یکی که مَطلع پیدایش ازل بشود

    و قصه خواست که این مثنوی غزل بشود







    نوشت آینه و خواست برملا باشد

    نخواست غیر خودش هیچ کس خدا باشد




    نوشت آینه و محو او شد آیینه

    نخواست آینه اش از خودش جدا باشد




    شکفت آینه با یک نگاه؛ کوثر شد

    که انعکاس خداوندی خدا باشد




    شکفت آینه و شد دوازده چشمه

    و خواست تا که در این چشمه ها فنا باشد




    و چشمه ها همه رفتند تا به او برسند

    به او که خواست خدا چشمه ی بقا باشد




    نگاه کرد، و آیینه را به بند کشید

    که اصلاً از همه ی قیدها رها باشد




    خدا، خدای جلالت خدای غیرت بود

    که خواست، آینه ناموس کبریا باشد







    نشست؛ بر رخ آیینه اش نقاب انداخت

    و نرم سایه ی خود را بر آفتاب انداخت




    در این حجاب، جلال و جمال "او" پیداست

    "هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست"




    نشاند پیش خودش یاس آفرینش را

    و داد دسته ی دستاس آفرینش را




    به دست او که دو عالم، غبار معجر او

    و داد دست خدا را به دست دیگر او




    به قصه گفت ببیند یکی نبودش را

    بنا کند پس از این گنبد کبودش را...




    ...




    رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود

    زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود




    چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش

    انار تازه بچیند برای او در عرش




    کمی بلندتر از گریه های کودکشان

    درخت های جهان در حیاط کوچکشان




    کنار باغچه، زن داشت ربنا می کاشت

    برای تک تک همسایه ها دعا می کاشت




    و بی قرارتر از کودکی که در بر داشت

    غروب می شد و زن فکر شام در سر داشت




    چه خانه ای ست که حتی نسیم در می زد

    فدای قلب تو وقتی یتیم در می زد




    صدای پا که می آمد تو پشت در بودی

    به یاد در زدن هر شب پدر بودی




    فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود

    اسیر لقمه ی نانت فقیر آمده بود




    صدای پا که می آید... علی ست شاید... نه...

    همیشه پشت در اما...کسی که باید... نه...




    نسیمی از خم کوچه، بهار می آورد

    علی برای حبیبش انار می آورد




    خبر دهان به دهان شد انار را بردند

    و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند




    ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند

    انار را همه بردند و نار آوردند




    قرار بود نرنجی ز خار هم... اما...

    به چادرت ننشیند غبار هم... اما...




    قرار بود که تنها تو کار ِخانه کنی

    نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی




    فدای نافله ات! از خدا چه می خواهی؟

    رمق نمانده برایت...شفا نمی خواهی؟




    ...




    صدای گریه ی مردی غریب می آید

    تو می روی همه جا بوی سیب می آید




    تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی ماه

    به عزت و شرف لاإله إلاالله




    ...




    خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود

    یکی نبود و خدا در دلش سخن ها بود




    و قصه رفت بگرید، یکی نبودش را

    سیاه پوش کند گنبد کبودش را






    حذر از عشق میسر بود؟آری! آندم...

    که جهان را بتوان دید به چشمان عدم!!!


    http://www.ayehayeentezar.com/galler...9572229400.gif

  6. #6
    reza karimi آواتار ها
    • 216

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل تحصیل
    The End...
    شغل , تخصص
    فارغ و بیکار و پشت کنکور
    رشته تحصیلی
    ChemiStry Applied
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تسلیت تسلیت و اما باز هم تسلیت...

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •