-
مدیریت در نگاه امیرالمومنین
از خلقت بشریت تا به امروز عدهی زیادی بر مسند قدرت تکیه زدهاند. از این میان حکمرانان بسیاری هستند که هنوز هم با شنیدن نامشان لرزه بر اندام انسان افتاده و تنها ظلمهای آنان به خاطر میاید. در مقابل، تاریخ حکمرانانی را به چشم خود دیده که به وجود آنها افتخار میکند. حکام صالحی که حق مظلوم را از ظالم گرفته و عدالت را به نحو احسن اجرا میکردند. اما گوهرانی هم بودند که مستقیما از جانب خداوند وظیفه تشکیل حکومت را داشته و حکم انتصابشان از سوی بالاترین وجود هستی بود. پیامبر خدا (ص) و سلالهی پاکش به حق جانشینان خدا بر روی زمین بوده و هستند. بعد از رسول الله تنها امام علی (ع) بود که توانست چند سال بر مسند حکومت تکیه زده و عدالت را در جامعه اجرا نماید. ما باید آن چند سال مدیریت اسلامی را الگویی برای تمام زندگی خود قرار دهیم.
تا کنون مطالب زیادی از زندگی، حکومت و ولایت مولایمان علی (ع) شنیدهایم. مثل اینکه ایشان در وضعیتهای مختلف، رفتارهای [به ظاهر] متضادی از خود بروز میداند.
نقل کردند که امام (ع) آنقدر شوخ طبع بودند که حتی در روز انتخاب جانشین برای خلیفه دوم – که شورای شش نفره تشکیل شد – افرادی با دعوت ایشان مخالفت نمودند و گفتند: او شوخ طبع است؛ امکان ندارد چنین مسئله مهمی را جدی بگیرد! در مقابل وقتیکه پیرزنی از ظلم معاویه به او پناه آورده بود و بدلیل پایمال شدن حقش توسط والی به نزد امام (ع) شکایت میآورد، حضرت با چنان خشم و غضبی معاویه را مورد خطاب قرار میدهد که او کاملا مطیع حضرت شده و تمام اموال پیرزن را به وی باز میگرداند.
از نظر امام (ع) یکی از صفات مدیر اسلامی که در نامه نوزدهم نهج البلاغه هم آمده است، مضمون به همین مثال است. ایشان فرمودند: اگر برای تو از ظلم خبری آوردن در مرحله اول قبول نکن. همیشه با تحقیق عمل کن. اگر کسیکه اسلام نیاورده بود از ظلمی به تو مراجعه کرد، او را زیاد نزدیک خود نگردان. اما اگر مسلمانی به تو پناه آورد در انجام امورش سرعت به خرج بده و سریع وارد عمل شو. در انجام امور مردم درشتی و نرمی را به هم آمیز. با آنان گاه به شدت و گاه با نرمش رفتار کن و برای آنان نزدیکی را با دور داشتن در هم بیامیز.
از این قبیل رفتارهای را در زندگی مدیریتی حضرت بسیار میتوان مشاهده نمود. اما شاید این امر به ذهن متبادر شود که چگونه یک حاکم میتواند متناقض عمل کند در حالیکه باید یک راه را در پیش بگیرد، نه اینکه مدام تغییر کند.
حضرت هم به این امر اعتقاد دارند که یک کارگزار باید یک رویه را پیش بگیرد. ولی این رویه و راه چیست؟ مقصد این راه خدمت به جامعه مسلمین است و گرایش انسانها به اسلام. روش او نرم خویی با مظلوم است؛ او را جذب نموده و به ظالم درشتی میکند. به مسلمان نزدیک است و از کافر دوری میجوید. این رفتارها نتنها ناقض یکدیگر نیستند بلکه مکمل هم بوده و خود را تقویت میکنند. چه بسیار مدیرانی که تنها نرم خویی را رویه خود قرار داده بودند. با همه با ملایمت رفتار میکردند؛ اما هرگز به مقصد نرسیدند. درست مانند مدیرانی که تنها سختگیری را مبنای کار خود قرار داده بودند. رسیدن به سر منزل مقصود در این راه با اعتدال و میانه روی محقق میگردد.
در نامه بیستم از نهج البلاغه نیز اما (ع) زیاد بن ابیه را مورد خطاب قرار داده، میفرماید: «من به خدا سوگند یاد میکنم اگر برای من اثبات شود تو به بیت المال مسلمانان خیانت کوچک یا بزرگ کرده ای، چنان درباره تو سختگیری کنم که دست تو را از مال فراوان تهی کند و با پشت سنگین و شخصیت ناچیز رهایت سازد». این نامه با چنین خطابی میتوان سندی باشد محکم بر جدیت ایشان. در مقابل، این همان شخصی است که با بچه ها بازی میکند، آنها را بر پشت خود سوار میکند و ساعتها با آنها مشغول است. در جای دیگر هم (نامه 21 نهج البلاغه) وعدهی پاداش، ثواب و اجر را از جانب خداوند داده و با فروتنی مردم را دعوت به اسلام مینماید.
حضرت بعد از انتصاب یکی از والیان، او را به خویشتنداری و عدالت دعوت کرده و با نرم خویی به او سفارش میکند که هیچ حقی را پایمال ننماید. اگر امام (ع) مطلع میشدند همان فرد حقی را پایمال کرده، لحن سخن ایشان اینگونه میشد: «به من خبر رسیده ک محصولات زمین را برداشته و آنچه را زیر پا داشتهای گرفته و آنچه در دستت بوده خورده ای! (فوراً) حسابت را برای من بفرست و بدان که محاسبه خداوند با عظمت تر از حساب مردم است»
در اینجا از نرم خویی خبری نیست؛ هدف جدیت و مؤاخذه و دعوت به حساب کشی است. اگر حضرت از کسی راضی بود، او ستایش میکرد و از او را دعوت مینمود تا بعنوان مشاور به جامعه خدمت کند (نامه چهل دوم).
همچنین ایشان در نامه چهل و ششم به یکی از والیان خود فرمودند: «شدت را با کمی نرم درآمیز و در هر مورد که مدارا شایسته باشد، مدارا کن و در حالیکه جز سختگیری چاره ای نداری تصمیم به شدت بگیر.»
این رفتارهای متناقض همان مطلبی است که شهید مطهری در کتاب حاذبه و دافعه علی (ع) به آن پرداخته و آن را به خوبی بسط و گسترش داده است. ایشان وجود این دو صفت جاذبه و دافعه را تنها راه رسیدن به مقصد میداند. جاذبه همان نرم خویی است و دافعه همان شدت؛ این دو باید ا هم در یک وجود محقق شوند.
شهید مطهری اسلام را دین جذب و دفه میداند. دینی که هم جاذبه دارد و هم دافعه. ایشان افرادی را که تنها جاذبه دارند همانند افرادی تنها دافعه دارند مذمت میکند و سفارش مینماید که این راه به مقصد سعادت بشری نخواهد رسید.
این رویه بزرگان نیز میتواند بهترین الگو برای مدیران امروز باشد. مدیران تنها با یک نیرو نمیتوانند موفق باشند؛ جاذبهی صرف، راه موفقیت نیست. این جاذبه باید در کنار یک دافعه ای باشد تا به سنت بزرگان عمل کرده و مدیریتی مطلوب داشته باشیم
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن