-
تحلیلی برنمایشنامه آلسست اثر اورپید
آلسست به جاي آدمتوس مي ميرد. آپولو كه يك سال با كار جانفرساي گله داري در خدمت آدمتوس ، پادشاه تسالي ، بوده است به پاس حق شناسي از رفتار سخاوت مندانه ميزبان خود ، امتياز خاصي كه عبارتست از اينكه ساعت مرگ آدمتوس به تعويق افتد براي او قائل مي شود .
مشروط بر اينكه آدمتوس كسي را بيابد كه حاضر شود به جاي وي بميرد پدر ومادر و دوستانش امتناع مي كنند . فقط همسرش مي پذيرد . همسرش پيش از مرگ فقط يك چيز تقاضا دارد : آدمتوس هنوز به خاك سپرده نشده است اين آدمتوس كه در سراسر يونان به خاطر مهمان نوازي شهرت دارد . خبر مرگ همسرش را از دوست خود هراكلسي مخفي مي دارد تا مبادا كه وي از ماندن در خانه اي سوگوار سربازند . مهمان به داخل خانه مشايعت مي شود ، آدمتوس از پي تشييع جنازه مي رود . هراكلس باده مي نوشد و شوخ و شنگ آواز سر مي دهد .
خادم پير آدمتوس ، رنجيده خاطر از اين باده گساري ، حقيقت تلخ را بر مهمان فاش مي سازد . هراكلس پاك طينت ، شرمسار از رفتار نادرست خود بر آن مي شود تا آلسست را به آدمتوس بازگرداند . ميزبان خسته از مراسم تدفين بازگشته است كه هراكلس همراه با زني مستور و خموش سر مي رسد .هراكلس به آدمتوس مي گويد كه آن زن را در مسابقه اي ورزشي به عنوان جايزه گرفته است و حال براي تسلي به دست او مي سپاردش . بيوه مرد نسبت به پذيرش يك زن جوان در خانه خود بي ميلي نشان مي دهد ، اما هراكلس با سماجت رسم مهمان نوازي را گوشزد مي كند آدمتوس مهمان نواز تسليم مي شود . آدمتوس در وجود بيگانه خموش ، آلسست مرده را به ياد مي آورد . آلسست تا مدت سه روز اجازه ندارد سخن بگويد ، نخست مي بايست مراسم تطهير را به جاي آورد و هيچ تفسير و تعبيري وجود نخواهد داشت . نمايشنامه آلسست ، به خاطر آميختگي سبكها ، به نحوي شگفت امروزي است. گاهي چنان امروزي مي نمايد كه شخص وسوسه مي شود آن را ضدتراردي بنامد . به همين خاطر است كه با در نظر گرفتن ابزار و امكانات تئاتر يونان در آن زمان مي توان به يك نكته پي برد كه او ريپيد چه به عتگزاري بوده است.
نمايشنامه آلسست به تركيبي مانند نمايش ساتير دارد مركب از شش اگون است. اول مشاجره ميان يك خدا و حريفش - آپولوو مرگ – در مقدمه نمايشنامه دوم رنج مايه يا رنج – بدرود آلسست ، با بستر عروسي اش ، با فرزندانش و آدمتوس و وحشت او زماني كه مي فهمد هادس او را مي خواند . سوم يك پيك كه مرگ را آگهي مي دهد – خادم پير ، او كه اخبار اندوهناك را به هراكلس مي رساند . چهام مرثيه خواني – سوگواري آدمتوس هنگام بازگشتن از مراسم تدفين . پنجم بازشناسي يا واژگوني بخت – بازشناسي آلسست در وجود زن بيگانه و ششم تجلي نهايي- بازگشت همسر تجديد حيات يافته به خانه .
در نمايشنامه اورپيد فقط يكي از اين شش عامل يعني شكل آئيني رنج و مرگ قهرمان زن ، جديت تراژيك خود را حفظ كرده است . سوگواري آدمتوس كنايه آميز پرداخت مي شود و دو عامل مشاجره آپولو با مرگ و هوشياري نيم خداي مست به وضوح مضحكه آميز است . بهاي بازشناسي خيانت است و موخره نمايشنامه فقط يك تجلي تمسخر آميز است . تراژدي بدل به كمدي مي شود و صفحه آخر مجددا لحن و اطوار نمايش هجايي ساتير را پيدا مي كند اگر اثر را تراژدي فرض كنيم ، نمايشنامه با رستاخيزي تمسخر آميز به پايان مي رسد و اگر كمدي فرض بگيريم نمايشنامه به عنوان كمدي تعبير و اجرا شود و كمدي اي كه بتواند به سياق تراژدي تعبير و اجرا گردد ، هر دو در ساختمان خود از يك ابهام دروني برخوردارند . در مقدمه نمايشنامه آمفي تديون اثر پلوتوس ، مركوري خطاب به تماشاچيان مي گويد :
« چه شد ؟ تا گفتم اين نمايشنامه تراژدي است اخم كرديد ! من يك خدا هستم ، من آن را براي شما تبديل مي كنم همين نمايشنامه را از تراژدي به كمدي تغيير مي دهم بدون اينكه جمله اي را پاك كنم ... ما آميزه اي خواهيم داشت به اسم: تراژدي كمدي .» در اين مورد كه قديمي ترين كاربرد مشخص اصطلاح تراژدي كمدي است ، دو تبيين مختلف وجود دارد نخست اينكه تراژدي مي تواند به كمدي تبديل شود بي آنكه يك كلمه آن تغيير يابد . در تبيين دوم آميزه اي خواهيم داشت به نام تراژدي كمدي . شايد به جا باشد كه مركوري و نخستين تعريف حيرت آور اورا پي گرفتيم و كوشيديم آلسست را يك بار به عنوان تراژدي و بار ديگر به عنوان كمدي بررسي كرديم .
آلسست نمايشنامه اي است عجيب ، خودكش و خود ويرانگر ، اگر تراژدي است پس خود را از پاي در مي آورد دو امكان وجود دارد . يا نمايشنامه آلسست را به عنوان يك شكست در پرداخت نگريست يا به عنوان نمايشي تكان دهنده در نظر گرفت با لايه اي نامتعارف از عهد شكني و عداوت . در مقدمه آپولو با مرگ مشاجره مي كند ، مرگ با هياتي مضحك ، با شمشير بزرگ خود در حال مشاجره است اما آلسست در برابر خود مرگ ديگري مي بيند او به پيشاني خود خشمناك گره مي اندازد . او بال دارد اين موجود مرگ است .مرگي كه نمي خواهد انتظار كشد ، در موخره بيگانه زيبا ، مستور بر روي معجزه آسا از مدفن خويش باز پس آورده مي شود تا همانا آلسست از كار در آيد . آلسست برروي صحنه مي ميرد و اين تنها مرگ طبيعي در ميان تمامي نمايشنامه هاي يوناني است آلسست يك نمايشنامه واقعگرايانه است. واقعگرايي آن تنها مورد روانشناسانه آن نيست بلكه انباشتگي آن از جزئيات امور دنيوي نيز از اين زمره است . شايد بهترين عنوان براي ناميدن آن واقعگرايي خانگي باش كه اين اصطلاح توسط برنارد ناكس ابداع شد . در هيچ يك از نمايشنامه هاي يوناني تا زمان مناندر تاثيري تا اين حد عظيم از دورن خانه سراغ نداريم . در اين نمايش خانگي خادمه جايگزين پي تراژدي مي شود در كار گشوده مي شود آلسست بر تخت روان به بيرون حمل مي شود . براي آخرين بار به شوهر و فرزندانش بدرود مي گويد در اين صحنه طولاني وداع هيچ كس از تصميم شجاعانه آلسست و از اين دادوستد غير معمول با مرگ ياد نمي كند .
در كل نمايشنامه تنها انتخاب تراژيك تصميم آلسست است .
اورپيد بي رحم است ، مرگي شجاعانه را به مرگي عادي تغيير شكل مي دهد . مرگي انتخابي و آگاهانه شبيه به مرگي طبيعي جلوه مي كند . آدمتوس ترجيح مي دهد كه تا پايان به مرگ آلسست باور نياورد . آدمتوس مانند ترسوها رفتار كرده است . او هرچه مي گويد نا به هنگام است ، خواه بسيار فصيح باشد يا بسيار سخيف در واقع كنايه اوريپيد بس بي رحمانه عتر است روي هم رفته هر آنچه ما نزد شخص محتضر مي گوئيم نا به هنگام است آدمتوسص همواره مرتكب اشتباهات لفظي مي شود و همام دم كه به آلسست سوگند ياد مي كند در انديشه خيانت است انديشه خيانت و اين مساله كه خيانت چيست در نمايشنامه به يك مضمون بدل مي شود و سرانجام موضوع صحنه نهايي را تشكيل مي دهد مرگ آلسست طبيعي به نظر مي آمد . فداكاري او تحسين و تعجبي برنينگيخت بلكه از جانب همسرايان ، از جانب آدمتوس و حتي خود آلسست امري بديهي تلقي شد . آلسست تنها براي خادمه بي باك نمود يافت . اكنون كه جسد آلسست مشايعت شده است شوهر كه موافقت نمود همسرش به خاطر او بميرد با پدري رو به رو مي شود كه حاضر نشده به خاطر پسرش بميرد . پسر همان قدر ترسو و خودپسند است كه پدر اين دو هيچ يك نمي خواهند بميرند . مكالمه آن دو با دشمنام به پايان رسيد و اين صحنه يكي از سبعانه ترين و خشن ترين صحنه ها در يونان است پيش از آنكه شب فرا رسد و پيش از آنكه نمايشنامه به سرآيد ميثاقهاي وفاداري در شرف شكستن قرار مي گيرد هراكلس به جاي آنكه آلسست ر ا از مدفنش نزد بهترين دوست خود باز پس آورد . شوخي آميز او را بازي مي دهد . او در موخره نمايش هم چون عامل تحريك رفتار مي كند و آدمتوس را محك مي زند . زن كه چهره اش پشت روبندي ضخيم پنهان است .
آدمتوس زود متوجه مي شود كه آن زن جوان است و هيات آلسست را به يادش مي آورد او براي هراكلس توضيح مي دهد كه آن زن را نمي تواند به سربازخانه سپارد ، چرا كه در آنجا براي وي احتمال خطر وجود دارد ، فقط يك راه مي ماند از بستر خالي آلسست استفاده كند آلسست را مي توان نمايشنامه اي در ستايش مهمان نوازي تعبير كرد . به عنوان پاداش مهمان نوازي آپولوي حق شناس براي آدمتوس در ساعت مرگش امان نامه از خواهران سرنوشت گرفت . از آنجا كه او مهمان نواز بود در همان روز مرگ آلسست هراكلس را وادار به اقامت نزد خود كرد و بيگانه مستور وخموش را به سراي خود برد ودر نتيجه همسرش راباز فراچنگ آورد . زن بيگانه آلسست از كار در مي آيد آدمتوس بار ديگر همسرش را به دست مي آورد. ليكن او نه بهبود مي يابد و نه به لحاظ اخلاقي متحول مي شود آلسست واقعا نمرد هراكلس اورا از خواب مرگ بيدار كرد رستاخيز آلسست آكنده از ابهام است معجزه اي هست و هم نيست اما مطلب ديگري هم وجود دارد هراكلس دوست درستكاري است او سخت كوشيد تا آدمتوس را در مهلكه اين مصيبت دلداري دهد . هنگامي كه روبند برداشته مي شود بيگانه زيبا همسر آدمتوس نيست حال اين شوهر نكوهش سزا چه مي تواند كرد؟ او در تنگنا قرار گرفته و دردام خود گرفتار آمده است او نزد آلسست محتضر قسم ياد كرد كه هر صحيح تاابد پيمان خود را تجديد خواهم كرد. دمي پيش از برداشتن روبند ، به شهروندان همسراي فره اظهار داشت مرگ بر من روا باد اگر به او خيانت و رزم هر چند كه او مرده است . اما اينكه دست بيگانه را دردست دارد ، پيشنهاد مي كند كه او را به درون سراي ببرد . زن جوان وزيباست و سراپاي اندام اش به آلسست مي ماند آدمتوس مهمان نواز چاره اي ندارد جز آنكه با هراكلس به توافق رسد كه اين زن همان آلسست است همسر دوم اگر چه معمولا جوان تر غالبا به نخستين شباهت دارد بيگانه زيبا وخموش است و تا سه روز ديگر خموش خواهد ماند يابراي هميشه ، آلسست نمايشنامه اي است آكنده از معما كه سر آن ندارد را ز خود بگشايد ، اين نمايشنامه به عناوين متعددي موسوم است كمدي رمانتيك و ملودرام ، تراژدي – كمدي و اولاد نامشروع نمايش هجايي ساتيد و تراژدي ، رمانس ،گروتسك ، بورلسك مرگ در آلسست نظير مرگ در تمامي نمايشنامه هاي متاخر اروپايي ، سخت دل و حق شناس و كلا عاري از حق شناسي است . تمامي متون قرون وسطايي ، زشتي او را نشان مي سازند.
مرگ استادكار است و در عين حال تنبل و مضحك او خود را ارشد جلوه مي دهد اما پست است وچندان هم با هوش نيست . آپولو پيشگويي مي كند كه مرگ بار ديگر با شخص زورمندتري مواجه خواهد شدو مجبور مي شود تاراج خود را پس دهد و از سر راه او كنار برود اما مقدمه تنها به پيشگويي راه حل نمي پردازد. در ساختمان بي عيب نمايشنامه آلسست ، شكل تئاتري و سبك مقدمه نيز در موخره تكرار مي شود باخنده اي عظيم شروع مي شود . اما هنگامي كه آدمتوس در وجود زن بيگانه همسر خود را باز مي شناسد خنده متوقف مي شود . بر همين اساس همه چيز به يك اندازه اشتباه و نادرست است ما ترس را تجربه نمي كنيم ، زيرا نمي توانيم به معجزه باور بياوريم . پايان نمايشنامه سه مورد را زيان مي رساند :
فداكاري ( قرباني شدن) آلسست ، مهمان نوازي آدمتوس و معجزه اي كه به وقوع پيوسته ، همه يكسر به ريشخند گرفته مي شود برداشتن روبند تمثيلي است از عيان شدن حقيقت ، پيروي از الگوي قديمي در زماني نقاب از چهره حقيقت بر مي گيرد شكسپير در منظومه هتك ناموس لوكرس مي گويد :« پوشش از روي دروغ برگير و حقيقت را به روشنايي آر » برگرفتن روبند در نمايشنامه آلسست لحظه حقيقت است زن بيگانه مستور هم آلسست هست و هم نيست اين آخرين حركت است مبهم و دو پهلو است . زن بيگانه روبند از خود برگرفت اما نمايشنامه آلسست مستور بر جاي مانده است .
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن