ادبیات‌ فارسی‌ در نخستین‌ روزگاران‌



نخستین‌ بازمانده‌ی‌ زبانهای‌ آریایی‌ ایران‌ (كه‌ جهان‌ باستان‌ برای‌ ما واگذاشته‌) زبان‌ اوستا یعنی‌ كتاب‌ مقدّس‌ كیش‌ زردشتی‌ است‌.
تا حدود نهصد سال‌ مردم‌ ایران‌ هیچ‌گونه‌ خطّی‌ كه‌ با آن‌ بتوانند اوستا را بنویسند نداشتند. از این‌ روی‌ آن‌ را همچنان‌ سینه‌ به‌ سینه‌ فرا می‌گرفتند و بدین‌سان‌ آن‌ را درست‌ از سده‌ی‌ هفتم‌ قبل‌ از میلاد تا سده‌ی‌ سوم‌ میلادی‌ از نسلی‌ به‌ نسلی‌ دیگر انتقال‌ می‌دادند.
سرانجام‌ خطّی‌ مخصوص‌ برای‌ این‌ كتاب‌ در سده‌ی‌ سوم‌ میلادی‌ ابداع‌ شد. اوستایی‌ كه‌ به‌ این‌ خط‌ ویژه‌ نگاشته‌ شده‌ به‌ زنداوستا معروف‌ است‌. این‌ دست‌نوشته‌ گه‌گاه‌ تنها به‌ نام‌ زند خوانده‌ شده‌ است‌. دانشمند فرانسوی‌ آنكتیل‌ دوپرّون‌( Anquetil du Perron) ، كه‌ نخستین‌ كسی‌ بود كه‌ آن‌ را در هندوستان‌ در پایان‌ سده‌ی‌ دوازدهم‌/هیجدهم‌ مورد بررسی‌ قرار داد، آن‌ را به‌ غرب‌ شناساند. این‌ نوشته‌ تا مدّتی‌ نسبتاً طولانی‌ در اروپا همچنان‌ به‌ زبان‌ زند شهرت‌ داشت‌. البته‌ در حال‌ حاضر اصطلاح‌ دقیق‌تر «زبان‌ اوستایی‌» متداول‌ است‌ خطی‌ را كه‌ اوستا بدان‌ ضبط‌ شده‌ باید «خطّ زند» دانست‌.
تحقیقات‌ بسیار در باب‌ اصل‌ و روزگار زردشت‌ صورت‌ گرفته‌ و نظریّات‌ مختلف‌ در این‌ خصوص‌ از فدیمی‌ترین‌ زمانها پیش‌ كشیده‌ شده‌ است‌. ولی‌ آنچه‌ در حال‌ حاضر موثّق‌تر می‌نماید این‌ است‌ كه‌ زردشت‌ دین‌ خود را بین‌ سالهای‌ 660 و 583 ق‌.م‌، در منطقه‌ی‌ شمال‌ شرقی‌ فلات‌ ایران‌ در آسیای‌ مركزی‌، تعلیم‌ می‌كرده‌ است‌. این‌ امر توجیه‌پذیر است‌ كه‌ وی‌ نژاد از قوم‌ ماد داشت‌، در شمال‌ غرب‌ ایران‌ كنونی‌ می‌زیست‌، و از آنجا از سمت‌ مشرق‌ به‌ آسیای‌ مركزی‌ سفر كرد. از میان‌ زبانها و گویشهای‌ موجود فلات‌ ایران‌ «پشتو» یا «پختو» نزدیك‌ترین‌ خویشاوندی‌ را با زبان‌ اوستایی‌ دارد. این‌ بدان‌ نظریّه‌ قوّت‌ می‌بخشد كه‌ در نواحی‌ شمال‌ شرقی‌ فلات‌ ایران‌ در سده‌ی‌ هفتم‌ ق‌.م‌ به‌ زبان‌ اوستایی‌ تكلّم‌ می‌شده‌ است‌. اوستا اثری‌ عظیم‌ است‌ كه‌ بخش‌ عمده‌ی‌ آن‌ به‌ علت‌ تصاریف‌ روزگار و تسلّط‌ اقوام‌ بیگانه‌ بر ایران‌ نابود و فراموش‌ گشته‌ است‌. آنچه‌ امروز از این‌ كتاب‌ باقی‌ است‌ در اوان‌ عصر مسیحیّت‌ تألیف‌ شده‌ است‌. این‌ مقدار پانزده‌ بخش‌ از بیست‌ و یك‌ بخش‌ اصلی‌ را شامل‌ می‌شود و اگر بخشهای‌ مفقود به‌ نسبت‌ قسمتهای‌ موجود سنجیده‌ شود، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ در حدود یك‌ چهارم‌ كتاب‌ از میان‌ رفته‌ است‌.
ترتیب‌ زمانی‌ تحریر اوستا چگونه‌ بوده‌ است‌؟

از دیدگاه‌ ریشه‌شناسی‌، بخشهای‌ موجود اوستا تنها در یك‌ برهه‌ از تاریخ‌ نوشته‌ نشده‌ است‌. برعكس‌، نحوه‌ی‌ نگارش‌ آن‌ را می‌توان‌ بر سه‌ بخش‌ تقسیم‌ كرد. گاتها كه‌ به‌ شعر نگاشته‌ شده‌ بی‌تردید قدیمی‌ترین‌ بخش‌ كتاب‌ را تشكیل‌ می‌دهد. اوستا مجموعه‌ای‌ است‌ از قوانین‌ شرعی‌ و احكام‌ دین‌ زردشتی‌ كه‌ در ازمنه‌ی‌ مختلف‌ تدوین‌ یافته‌ است‌. آخرین‌ آنها مقارن‌ با ظهور قدرت‌ هخامنشیان‌ در سده‌ی‌ ششم‌ ق‌.م‌ است‌. احتمالاً هنگامی‌ كه‌ فارسی‌ باستان‌، و عبارت‌ دیگر زبان‌ مسكوكات‌ و كتیبه‌های‌ هخامنشی‌، در نواحی‌ غربی‌ و جنوبی‌ كشور یعنی‌ ماد و پارس‌ رواج‌ داشت‌، زبان‌ اوستایی‌ به‌ صورت‌ زبان‌ ولایات‌ شرقی‌ و به‌ هر حال‌ ولایات‌ شمال‌ شرقی‌ ایران‌ درآمد.
از لحاظ‌ ریشه‌شناسی‌، زبان‌ اوستایی‌ به‌ موازات‌ و هم‌زبان‌ با سانسكریت‌ جریان‌ دارد و ظاهراً منشأ این‌ هر دو زبان‌ را می‌توان‌ به‌ زبان‌ باستانی‌ دیگری‌ نیز كه‌ شاید زبان‌ اصلی‌ شاخه‌ی‌ هند و ایرانی‌ باشد، بازگرداند.
زبان‌ مسكوكات‌ و كتیبه‌های‌ هخامنشیان‌، از همان‌ زمان‌ كه‌ اینان‌ در نیمه‌ی‌ سده‌ی‌ ششم‌ ق‌.م‌ به‌ قدرت‌ رسیدند، مشخصاً دارای‌ ویژگی‌ آریایی‌ است‌ و به‌ فارسی‌ باستان‌ معروف‌ است‌. همچنین‌ این‌ زبان‌ با اوستایی‌ هم‌زمان‌ است‌ و رشد و گسترش‌ هر دو به‌ همان‌ روزگار باز می‌گردد. دلایلی‌ بر این‌ باور وجود دارد كه‌ وقتی‌ زبان‌ اوستایی‌ نخستین‌ مراحل‌ گسترش‌ خود را در ولایات‌ شرقی‌ فلات‌ ایران‌ طی‌ می‌كرد، زبان‌ فارسی‌ باستان‌ نیز راه‌ خود را در غرب‌ و جنوب‌ غربی‌ ایران‌ می‌گشود.
با برپایی‌ شاهنشاهی‌ هخامنشی‌، مردم‌ ایران‌ به‌ ناگهان‌ خود را در مجاورت‌ ملل‌ گوناگون‌ سامی‌ آسیای‌ غربی‌ و از جمله‌ نواحی‌ غرب‌ ایران‌ یافتند. زبانهای‌ سامی‌ به‌ این‌ كشور یورش‌ آوردند و نفوذشان‌ آن‌چنان‌ نیرومند بود كه‌ زبان‌ و خطّ آرامی‌ از سوی‌ ایرانیان‌ رسماً به‌ كار گرفته‌ شد. پادشاهان‌ هخامنشی‌ دارای‌ افكار آزادیخواهانه‌ بودند و به‌ اقوام‌ تابعه‌ آزادی‌ كامل‌ عقیده‌ و همچنین‌ آزادی‌ ترویج‌ زبانهای‌ خودشان‌ را اعطا كردند. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ كتیبه‌های‌ خط‌ میخی‌ هخامنشی‌ نه‌ تنها به‌ فارسی‌ باستان‌ بلكه‌ به‌ صورت‌ ترجمه‌ی‌ موازی‌ با امتدادهای‌ یكسان‌ به‌ زبانهای‌ سریانی‌، ایلامی‌، نَبَطی‌ و آرامی‌ ثبت‌ شده‌ است‌.

تأسیس‌ شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ ناظر بر تقسیم‌ مردم‌ غرب‌ ایران‌ به‌ دو گروه‌ عمده‌ یعنی‌ مادها و پارسیها بود. مسلّم‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ این‌ دو یا به‌ زبانی‌ واحد یعنی‌ فارسی‌ باستان‌ تكلّم‌ می‌كردند و یا زبانهای‌ ایشان‌ قرابت‌ بسیار با یكدیگر داشتند. ما هیچ‌ ردّ پایی‌ از زبان‌ مادی‌ در كتیبه‌های‌ هخامنشی‌ نمی‌یابیم‌. ظاهراً چنانچه‌ مادها به‌ زبانی‌ متفاوت‌ سخن‌ می‌گفتند، فرمانروایان‌ هخامنشی‌ كه‌ زبانهای‌ سریانی‌، ایلامی‌ و نبظی‌ را در كتیبه‌های‌ خود به‌ كار گرفته‌ بودند، محققاً از زبان‌ مادی‌ غافل‌ نمی‌ماندند. علاوه‌ بر این‌، تعدادی‌ از كلمات‌ این‌ زبان‌ و اسامی‌ سركردگان‌ مادی‌ كه‌ به‌ ما رسیده‌ كافی‌ است‌ كه‌ بر پیوند نزدیك‌ زبان‌ مادی‌ با فارسی‌ باستان‌ صحّه‌ بگذارد.
از سال‌ 330 ق‌.م‌ كه‌ مقدونیها بر ایران‌ غلبه‌ یافتند، یونانی‌ زبان‌ رسمی‌ كشور شد و تا روزگاری‌ دراز از این‌ موقعیّت‌ برخوردار بود. زبان‌ یونانی‌ درست‌ تا عصر مسیحیّت‌ تنها زبانی‌ است‌ كه‌ در نوشته‌های‌ سلوكی‌ و پارتی‌ دیده‌ می‌شود. نیازی‌ به‌ ذكر این‌ نیست‌ كه‌ در خلال‌ این‌ دوره‌ی‌ سه‌ قرن‌ و نیمه‌، زبانهای‌ ایرانی‌ همچنان‌ رونق‌ داشتند. البته‌ فارسی‌ باستان‌ كه‌ به‌ تدریج‌ از رواج‌ افتاد، از این‌ حكم‌ مستثنی‌ است‌. ما می‌توانیم‌ نشانه‌های‌ مشخصی‌ از افول‌ را در نوشته‌های‌ فارسی‌ باستان‌ در دوره‌ی‌ متأخر هخامنشی‌ به‌ خلاف‌ نوشته‌های‌ دوره‌ی‌ اوّلیّه‌ مشاهده‌ كنیم‌.
در سرآغاز عصر مسیحیّت‌ دو زبان‌ در فلات‌ ایران‌ می‌یابیم‌ كه‌ به‌ موازات‌ یكدیگر جریان‌ دارند. یكی‌ از اینها در نواحی‌ شرقی‌ نضج‌ گرفت‌ و توسعه‌ یافت‌. ایرانیان‌ همواره‌ این‌ زبان‌ را «دری‌» خوانده‌اند. زبان‌ دیگری‌ كه‌ در بخشهای‌ غربی‌ كشور روایی‌ داشت‌، به‌ «پهلوی‌» معروف‌ بود. این‌ دو زبان‌ تا به‌ روزگار ما نیز ادامه‌ یافته‌اند. بسیاری‌ از گویشهای‌ «دری‌» هنوز هم‌ در نواحی‌ شرقی‌ فلات‌ ایران‌ تا مرزهای‌ چین‌ به‌ حیات‌ خود ادامه‌ می‌دهند؛ مهم‌ترین‌ اینها در ناحیه‌ پامیر رواج‌ دارد.
زبان‌ پهلوی‌ به‌ صورت‌ اشعار مشهور به‌ « فهلویّات‌ » در كتابهایی‌ كه‌ درباره‌ی‌ فنّ شعر به‌ فارسی‌ نوشته‌ شده‌ و در گویشهایی‌ كه‌ در شمال‌، جنوب‌ و مغرب‌ این‌ سرزمین‌ رواج‌ دارد باقی‌ مانده‌ است‌.
دو زبان‌ یاد شده‌ پیوندی‌ تنگاتنگ‌ با یكدیگر دارند و ظاهراً از منشأ واحدی‌ مشتق‌ شده‌اند. البته‌ تعدادی‌ واژه‌ی‌ آرامی‌ وارد پهلوی‌ شده‌ و اینها به‌ « هُزوارش‌ » یا « زُوارِشن‌ » معروف‌ شده‌ است‌. این‌ واژه‌ها به‌ كتابهای‌ لغت‌ نیز راه‌ 2یافته‌ است‌. در شبه‌ قارّه‌ی‌ هند این‌ واژه‌ها را به‌ غلط‌ زبان‌ « زند و پازند » نام‌ نهاده‌اند. بُعد فاصله‌ی‌ «دری‌» از زبان‌ آرامی‌ بیش‌ از آن‌ بود كه‌ از این‌ زبان‌ تأثیر بگیرد. در عوض‌ از زبانهای‌ شرقی‌ همچون‌ تُخازی‌ ، سُغدی‌ و خوارزمی‌ نفوذ پذیرفت‌.
در آغاز، خطّ آرامی‌ برای‌ هر دو زبان‌ به‌ كار می‌رفت‌. ولی‌ بعداً تغییری‌ واقع‌ شد و حروف‌ بخصوصی‌ از آرامی‌ به‌ پهلوی‌ منضم‌ گردید تا آنچه‌ را بعدها به‌ خطّ پهلوی‌ شهرت‌ یافت‌ تشكیل‌ دهد.
شرقشناسان‌ اهمیت‌ این‌ تفاوتهای‌ ظریف‌ فنّی‌ را به‌ درستی‌ درك‌ نكرده‌ و پهلوی‌ كهن‌ و دری‌ را زبانی‌ واحد انگاشته‌اند. در نتیجه‌، اصطلاحهای‌ «پهلوی‌ شمالی‌» یا «پهلوی‌ پارتی‌» را برای‌ زبان‌ دری‌ به‌ كار گرفته‌اند. البته‌ در این‌ اواخر بعضی‌ از ایشان‌ آن‌ را به‌ زبان‌ پارتی‌ تعریف‌ كرده‌اند و حال‌ آنكه‌ خود پهلوی‌ با عنوان‌ جنوبی‌ یا ساسانی‌ ذكر می‌شود.
تعداد آثاری‌ كه‌ از دوره‌ی‌ قبل‌ از اسلام‌ به‌ این‌ دو زبان‌ باقی‌ است‌ بسیار اندك‌ است‌. مهم‌ترین‌ اثر باستانی‌ به‌ زبان‌ دری‌ شامل‌ متون‌ مانوی‌ و ترجمه‌ی‌ بخشهای‌ اوستا به‌ دری‌ كهن‌ معروف‌ به‌ پازند است‌ . زبان‌ دری‌ آن‌ عصر نیز در برخی‌ كتیبه‌های‌ شاهان‌ ساسانی‌ به‌ كار رفته‌ است‌.
هر دو زبان‌ دری‌ و پهلوی‌ قبل‌ از ورود اسلام‌ دارای‌ ادبیّات‌ خاص‌ خود بوده‌اند. این‌ ادبیات‌ بدبختانه‌ به‌ دست‌ ما نرسیده‌ است‌.
تاریخ‌ نخستین‌ سلسله‌های‌ ایرانی‌ در دوره‌ی‌ اسلامی‌ از سال‌ 205/820 آغاز می‌شود. سلسله‌هایی‌ كه‌ در نواحی‌ شرقی‌ ظهور كردند، سیاستهای‌ ملّی‌ خود را بر پایه‌ی‌ زبان‌ بر پای‌ داشتند. از آنجا كه‌ زبان‌ این‌ خطّه‌ها «دری‌» بود، ادبیاتی‌ كه‌ به‌ این‌ زبان‌ ایجاد شد ناگزیر ادبیات‌ پهلوی‌ را تحت‌الشعاع‌ قرار داد.
در سال‌ 429/1038 تركان‌ سلجوقی‌ برای‌ تهاجم‌ به‌ ایران‌ از تركستان‌ سرازیر شدند. آنان‌ به‌ تدریج‌ بر سراسر مملكت‌ غلبه‌ یافتند. چون‌ آنان‌ از سمت‌ مشرق‌ می‌آمدند و عمّال‌ اداری‌ ایشان‌ نیز به‌ این‌ منطقه‌ تعلّق‌ داشتند، طبیعی‌ بود كه‌ فارسی‌ دری‌ را به‌ عنوان‌ زبان‌ دربار خود اختیار كنند، زبانی‌ كه‌ آن‌ را تا اقصی‌ نقاط‌ ایران‌ با خود بردند. در نتیجه‌ در ربع‌ اول‌ سده‌ی‌ پنجم‌/یازدهم‌، دری‌ جایگاه‌ زبان‌ ادبی‌ رایج‌ در سراسر كشور را به‌ دست‌ آورده‌ بود. این‌ زبان‌ در مناطق‌ دیگری‌ نیز كه‌ پهلوی‌ تا بدان‌ وقت‌ زبان‌ رایج‌ آنها بود تفوّق‌ یافت‌. از این‌ تاریخ‌ دری‌ ادبی‌ زبان‌ بلامنازع‌ ایران‌ شد و پهلوی‌ همچون‌ بسیاری‌ گویشهای‌ دیگر كه‌ در مملكت‌ شایع‌ بود به‌ حالت‌ یك‌ گویش‌ تنزّل‌ كرد. آخرین‌ بقایای‌ پهلوی‌ به‌ صورت‌ كتیبه‌ها و مسكوكات‌ موجود در طبرستان‌ واقع‌ در شمال‌ ایران‌ به‌ نیمه‌ی‌ قرن‌ پنجم‌/یازدهم‌ باز می‌گردد.

نخستین‌ نمونه‌های‌ ادبیات‌ پهلوی‌ كه‌ به‌ قرون‌ اولیه‌ی‌ هجری‌ تعلق‌ دارد، شامل‌ تعدادی‌ كتاب‌ با ماهیت‌ مذهبی‌ است‌ که‌ زردشتیان‌ ایرانی‌ دقیقاً به‌ قصد حفظ‌ مبانی‌ دینی‌ خویش‌ نگاشته‌ بودند. این‌ كتابها را هنگامی‌ كه‌ زردشتیان‌ به‌ شبه‌قاره‌ی‌ هند مهاجرت‌ كردند به‌ آنجا بردند. دانشمندان‌ اروپایی‌ از قرن‌ گذشته‌ تاكنون‌ متون‌ آنان‌ را طبع‌ و نشر كرده‌اند. از این‌ میان‌ در مورد كتابهای‌ بخصوصی‌ چنین‌ ادعا می‌شود كه‌ آنها اصلاً متعلق‌ به‌ عصر ساسانیان‌ در قبل‌ از اسلام‌ بوده‌اند. گو اینكه‌ شواهد فراوان‌ برای‌ اثبات‌ این‌ مدعا وجود دارد كه‌ این‌ كتابها در دوره‌ی‌ اسلامی‌ تألیف‌ شده‌اند.
آنچه‌ اكنون‌ از آثار ادبی‌ پهلوی‌ شناخته‌ شده‌ محدود به‌ همین‌ كتابها و رساله‌هاست‌. اینها مؤیّد آن‌ است‌ كه‌ ادبیّات‌ پهلوی‌ به‌ هر حال‌ تا اواخر دوره‌ی‌ ساسانی‌ به‌ مقیاس‌ وسیعی‌ رونق‌ داشته‌ است‌. این‌ حقیقتی‌ انكارناپذیر است‌ كه‌ در حالی‌ كه‌ زبان‌ دری‌ در طی‌ چهارصد سال‌ مقدم‌ بر عصر سلجوقی‌ به‌ عنوان‌ زبان‌ ادبی‌ كشور شناخته‌ می‌شد، پهلوی‌ در شمال‌، جنوب‌ و غرب‌ ایران‌ امروزی‌ رونق‌ داشت‌. از این‌ زبان‌ فقط‌ شكل‌ خاصّی‌ از شعر معروف‌ به‌ «فهلویّات‌» به‌ دست‌ ما رسیده‌ كه‌ دوبیتیهای‌ باباطاهر عریان‌ همدانی‌ بارزترین‌ نمونه‌ی‌ آن‌ است‌.