-
زندگینامه شادروان مهندس مهدی بازرگان
زندگينامه مهندس مهدي بازرگان
زمينههاي زندگي
1-1- ريشه انديشه اجتماعي مهدي بازرگان را بايد در فضاي خانواده مذهبي و بازاري، سر كلاس درس ابوالحسنخان فروغي، در انجمن كاتوليك پاريس، در لابلاي روزنامههاي جمهوريخواه فرانسه و سرانجام پشت ميز شركت مهندسي تهران جستجو كرد. (1) دوران خانواده، دانشگاه و جواني بازرگان، از 13 تا 33 سالگي همزمان است با دوران حكومت و سلطنت رضاشاه از 1299 تا 1320 شمسي. در اين مرحله ميتوان شاهد رشد فكر مذهبي بازرگان بود كه با تلقي علمي دبيرستاني در هم آميخت، در فرانسه تجلي ملي و سياسي پيدا كرد و در بازگشت به وطن عنصر تجدد را وجه غالب قرار داد. پس از سقوط رضاشاه، محتوا، آهنگ حركت و گستردگي فكر اجتماعي و سياسي بازرگان متحول شد. در فصل اول ريشه گرفتن انديشه اجتماعي او را دنبال ميكنيم.
خانواده
1-2- جنگ ميان مشروطهخواهان و طرفداران استبداد قاجار آغاز شده بود كه مهدي بازرگان در تهران چشم به جهان گشود (1286). پدرش حاج عباس قلي تبريزي موسوم به «آقا تبريزي» (1333-1247) فرزند حاج كاظم در 18 سالگي از آذربايجان به تهران آمده و بانو صديقه، دختر حاج سيدحسين طباطبايي را به همسري گرفته بود. اين زوج پنج پسر و چهار دختر به جهان آوردند كه جملگي در فرهنگ فارسي تهران بزرگ شدند. (2) آقا تبريزي مردي باهوش و زيرك بود. تاجري خود ساخته و ثروتمند كه قبل از مهاجرت به تهران مكه رفته، حاجي بود. مدتي رياست «هيئت تجارت» و «اطاق تجارت» تهران را به عهده داشت تا رضاشاه هر دو را برچيد. ميزان ثروتش را نميدانيم اما رفت و آمدهايش نشان ميدهد سري در سرها داشت. هم او بود كه نام فاميل بازرگان را برگزيد.
در دين، آقا تبريزي پايبند فرايض بود. درس مكتب داشت و قرآن ميخواند. در مبارزه با «بيديني و فحشاء» پيشگام ميشد و در خانه جلسه بحث ميان علماي مذهبي و مخالفين ميگذاشت. تا آنجا كه ما ميدانيم در دين تعصب كور به خرج نميداد. نمونه آنكه فرزندانش را به زهر كتك مسلمان نكرد و مهدي را به فرهنگ فرستاد. برپايي جلسات بحث و گفتگو اشارهاي است كه براي تعقل و منطق قائل بود. برخلاف متعصبين مذهبي كتاب خارجي در خانه نگه ميداشت و روزنامهخوان بود. (3)
آقا تبريزي در امور اجتماعي دست داشت. در سال قحطي ] ايران در قرن گذشته چند بار گرفتار قحطي شد [ همراه ديگر تجار بازار دارالاطعامي به راه انداخت. در دوران انقلاب در زمره مشروطهخواهان درآمد و يكبار نيز، از طرف آذربايجانيهاي پايتخت كانديد مجلس شوراي ملي شد اما رأي كافي نياورد. تماسهاي سياسياش خوب بود و من جمله با سيدحسن مدرس و احمدشاه ارتباطاتي داشت. مورد مشاورت برخي از مراجع ديني، من جمله حاج عبدالكريم اصفهاني، قرار ميگرفت. در دوران دولت دكتر محمد مصدق از آيتاللّ'ه حسين بروجردي، رهبر ديني وقت خواست كه از اوراق قرضه ملي دولت حمايت كند.
آقا تبريزي در دوران سختي گليمش را از آب بيرون كشيده بود. كودكي پسرش، مهدي، همزمان بود با فروپاشي نظام قاجار در دوران پس از انقلاب مشروطه، جنگ جهاني اول و سه شورش شمال (شيخ محمد خياباني در تبريز، كلنل پسيان در خراسان و ميرزاكوچكخان جنگلي در گيلان) كه به تشنجات اجتماعي افزود و نظام دولت را به مرز فروپاشي كشاند. (4) هنگامي كه مهدي بازرگان پا به دبيرستان گذارد رضاخان ميرپنج كودتايش را به فرجام رسانده بود و ميرفت تا به تدريج حكومت مطلقه خود را زير پرچم سازماندهي نوين دولت، تجدد، تمركزگرايي و ناسيوناليسم مسلط كند. آنچه كه از نظر خانواده بازاري و مذهبي بازرگان قاعدتاً بايد مورد توجه قرار ميگرفت نخست مذهبزدايي رضاشاهي و سپس مهارسازي طبقه بازاري بوده است.
اهداف رضاشاه در قبال مذهب، دوگانه بود. از يكسو مذهب را علت و تجلي عقبماندگي ايراني ميدانست و ميخواست آن را از ميان بردارد. از سوي ديگر در جامعه مذهبي يك دستگاه مستقل اجتماعي ميديد. ميخواست براي تحكيم حكومت مطلقه دولت اين نهاد را از هم بپاشد و بدين ترتيب از ارتباط و تجمع آزادانه مردم جلوگيري كند. (5)
رضاشاه همچنين سعي در مهار بازار داشت. مالياتهاي سنگين بر بازار بست، بازرگاني خارجي را به انحصار دولت درآورد و در امور صنفي تجار دخالت نمود. (6)
پيامد مشخص اين سياستها براي خانواده بازرگان اينكه هيئت نمايندگي تجار، كه آقا تبريزي رياستش را به عهده داشت، بسته شد و جلسات بحث فلسفي، كه آقا تبريزي در منزل برگزار ميكرد، به دستور شهرباني منحل گرديد. عليرغم اين فشارها به نظر ميرسد وجه تجددطلبي آقا تبريزي و حمايتش از دستگاه برجنبه مذهبي و بازاريش غلبه كرد و او از تحول دوران رضاشاهي استقبال نمود. (7) بايد گفت به همان اندازه كه آقا تبريزي به طبقات جديد پيشرو و حاكم دوران پهلوي اول تعلق نداشت، به همان اندازه هم از قشر سنتي ما قبل پهلوي دور بود. به همين خاطر وي جلوهاي از اختلاف و جذبه متقابل نسل سنتي با اقشار نوين اجتماعي ايراني در آغاز قرن معاصر محسوب ميشود.
بعد از خانواده، تأثير عمده فكري بر بازرگان از مدرسه بود. نسبت به شرايط وقت تحصيلات بازرگان استثنايي بود، چرا كه به مكتب سنتي نرفت و در يكي از مدارس جديد التأسيس سبك اروپا به درس نشست، نخست در دبستان سلطاني و سپس در مدرسه دارالمعلمين تهران. (8) رئيس مدرسه دارالمعلمين، ابوالحسنخان فروغي (9) نقش تعيينكنندهاي در طرحزدن به انديشه بازرگان جوان ايفا نمود. فروغي مردي بود فيلسوفمنش و مورخ، در عين حال اهل دين و ايمان. هم درس «اكتشافات جغرافيايي» و «فلسفه» ميداد و هم «تفسير قرآن» ميكرد. در يك كلاسش از مكاتب و مسائل جامعه سخن ميگفت و در كلاس ديگر دانشآموزان را متوجه قرآن ميكرد. بر سر تخته مينوشت: «لا يغير ما بقوم حتي يغيرو ما بانفسهم» (خدا قومي را تغيير ندهد تا آنچه را در ضميرشان هست تغيير دهند.) (10) آيهاي كه بعدها از شعارهاي سياسي بازرگان شد. فروغي گردش طبيعت را به زبان قرآن تفسير ميكرد. مثلاً در تأييد آيه نور از تئوريهاي اوپتيك Optic بهره ميگرفت. ميگفت برخلاف اعتقاد رايج مسلمانان كه مكتب شناخت طبيعت را دهري مسلك ميدانند بايد خدا را در طبيعت جستجو كرد. هم از طريق فروغي بود كه بازرگان با هيئتشناس و منجم كاتوليك فرانسوي فلاماريون آشنا شد و كتاب خدا در طبيعت او را خواند و تحت تأثير افكار وي قرار گرفت. (11)
در طول تحصيل مهدي بازرگان درس خوان بود و در كلاس پنجم و هشتم شاگرد اول شد. چون دبيرستان را به پايان رساند مشمول اعزام به خارج گرديد. آن سال دولت همه فارغالتحصيلان را به خارج فرستاد. بازرگان در امتحان اعزام رتبه پنجم را به دستاورد. در ميان رشتههاي تربيتي، علمي، فني، حقوقي و مهندسي، آخري (مهندسي برق) را برگزيد.
مسئله دين و ايمان كه ميرفت تا بخش عمدهاي از فكر و ذكر بازرگان را در سراسر عمر مشغول خود سازد هنگام عزيمت دانشجوي جوان تظاهر خاص خود را پيدا كرد. بازرگان بعدها گفت:
«بسياري از پدرها و مادرهاي ما و خود ما نگراني و اصرار داشتيم كه اگر در اين سفر تحصيلي موفق نشديم چيزي به دست بياوريم، لااقل سرمايه قبلي و اخلاق و دين خود را از دست ندهيم... قبل از ترك ايران به پدرم گفتم اگر در ايران بمانم بيدين ميشوم، اگر بروم يا همان بيديني است و يا در ايمان قويتر خواهم شد.» (12)
نميدانيم اگر در ايران ميماند چرا بيدين ميشد اما ميدانيم كه نزد احمد نخجواني رفت - ملاي كم پايهاي كه نسبت خانوادگي داشت و در همسايگي ميزيست. از او فتوا گرفت در مورد زندگي ميان مسيحيان نجس و جامعه حرام خارجي. نخجواني گفت اگر نيت تبليغ اسلام باشد حلال است. به هر صورت و عليرغم ترديدها، اميد دستيابي به افقهاي نو جاي نگراني را گرفت و دانشجوي جوان به استقبال سفر خارج شتافت.
اوضاع اجتماعي
1-3- اگر بخواهيم نفوذ انديشه مذهبي را بر زندگي بازرگان بفهميم بايد نگاه كنيم به تسلط فكر سنتي مذهبي بر فرهنگ عامه در آن سالها. در آستانه قرن 14 خورشيدي، زندگي در روستا و اغلب شهرهاي كوچك ايران تغيير چنداني نسبت به شيوه زندگي سنتي چند سال پيش نكرده بود. تماس ميان بخشهاي گوناگون كشور اندك و چه بسا ناممكن بود. مسافرت به بسياري از نقاط مملكت، به خاطر عدم وجود راههاي امن و هموار عملاً ناممكن بود سيستم تلگراف به چند شهر بزرگ كشور محدود ميشد. با معيارهاي امروزي، زندگي در اغلب شهرها طاقتفرسا و ابتدايي بود. بيسوادي و خرافات عموميت داشت. حتي در دهه 1310 كه رضاشاه پس از تحكيم قدرت خود برنامه ساختمان نوين دولت را به راه انداخت، تنها حدود 700 مدرسه جديد - و اصطلاحاً اروپايي - براي جمعيت 10 ميليوني ايران وجود داشت. (13)
نهادهاي مذهبي، از جمله مساجد و مدارس علميه و خانقاههاي صوفيان، بودند كه طبق سنت چند صد ساله، مركز بخش آگاهيهاي محلي، اجتماعي و سياسي محسوب ميشدند و افكار عمومي و مذهبي را شكل ميدادند. حتي انجمنهاي حرفهاي اصناف و تجمع ورزشي زورخانه هم در رديف نهادهاي مذهبي به شمار ميرفتند و در سازماندهي مراسم عمومي مذهبي همچون مراسم سينهزني و قمهزني و دستههاي عزاداري فعال بودند. مكتبها و مدارس پايگاه علماي ديني محسوب ميشدند. درسهايشان ابتدايي و محدود به خواندن و نوشتن و روخواني بعضي از متون ادبي مثل گلستان سعدي و ديوان حافظ و مشق قرآن و دستور زبان عربي بود.
تأسيس مدارس جديد به سبك اروپا، تغيير محتواي درسي و توسعه مطبوعات از عواملي بود كه به تدريج فرهنگ شهري را متحول كرد. از اين جهت بررسي تحولات اجتماعي دهه 1290 (يعني دوره پس از انقلاب مشروطه و در هم شكستن نظام سنتي قاجار تا سر آغاز تحكيم پايههاي حكومت مطلقه رضاشاه)، مهم است. در اين دوره مطبوعات به سرعت رشد كرد. انديشههاي نو با سرعت بيشتر و به طور گستردهتري از اروپا به ايران رسيد و در ميان اقشار مختلف اجتماعي پخش شد. علاقه مردم به مطبوعات به حدي رسيد كه خواندن روزنامه، حتي نسخههاي كهنه آن، در محافل عمومي همچون قهوهخانهها با صداي بلند محبوبيت يافت.
به طور كلي ميتوان گفت اكثر مردم همچنان پيگير سنتهاي چند صد ساله زندگي و افكار كهن خود بودند. تغييراتي كه جريان داشت عموماً به جماعت تحصيل كرده شهرهاي بزرگ محدود ميشد. در سطح انديشه: اكثر مردم زندگي را يك قضا و قدر ناشناخته و غير قابل تغيير آسماني ميشناختند. فرهنگ عمومي مردم تركيبي از روايات واقعي و افسانهاي درباره زندگي اولياي شيعه بود. نقش موجودات آسماني در تعيين شكل و محتواي زندگي روزمره آدميان امري پذيرفته شده بود. هنوز راه بسياري در پيش بود تا زندگي و فرهنگ عمومي مردم تغيير كند.
با توجه به اين زمينه ميتوان در ساختار فكري بازرگان تا قبل از اعزام به فرانسه دو عنصر را تشخيص داد: نوعي مذهب شبه سنتي كه با مفاهيم جديد علمي مدرسهاي در هم آميخته بود. خانواده، به خصوص پدر در شكل دادن به اولي نقش داشت و مدرسه، به خصوص فروغي، در هر دوي آنها. بازرگان جوان در سال 1307 از طريق اتحاد شوروي راهي فرانسه شد.
بازرگان در فرانسه
1-4- در فرانسه بازرگان به افكار مذهبياش وفادار ماند، به آنها شاخ و برگ داد. با افكار علمي آشنا شد. به مسائل اجتماعي و سپس سياسي گرايش پيدا كرد. ترديد نيست كه تحصيل، كار و زندگي در فرانسه تأثير عميقي بر انديشه دانشجوي جوان گذاشت. بسياري از افكار مذهبي، اجتماعي و سياسياش ريشه در اين دوران دارد. حتي چهل سال بعد كه خاطراتش را نوشت به تأثير عميق اروپا اشاره داشت.
تمام اين مناظر و وقايع ] اروپا [ براي ما كه در ايران پا از جاده خاكي بيرون نگذاشته بوديم و اولين بار كراوات زدن را در تالار وزارت معارف يادمان داده بودند، بسيار جالب و عجيب و گيجكننده بود. عيناً مثل كودك پانزده ماهه كه به هر چيز حمله ميكند و ميخواهد آن را به دست بگيرد و ورانداز كند، با ولع فوقالعاده به همه طرف نگاه ميكرديم. ميخواستيم تمام آثار تمدن و مزايا و داراييهاي آنها را ببلعيم. (14)
براي محصلي جوان، خوش ذوق و باهوش كه از يك جامعه سنتي و عقب مانده به اروپا ميرود طبيعي است كه تمدن اروپايي - به خصوص در اولين دهه بعد از جنگ اول جهاني - جذاب باشد. در واقع جذبه قوي بود. بسياري از تحصيل كردگان ايراني در اروپا، كه عمق عقبماندگي جامعه ايراني را فهميدند باور كردند كه بايد از فرق سر تا نوك پا فرنگي شد. (15) اما بازرگان متفاوت بود. جامعه فرانسه بدون ترديد بر افكار و انديشهاش تأثير عميق گذاشت اما او به مقدار قابل توجهي در برابر اين تأثير مقاومت كرد. مقاومتي كه در آن زمان و براي اين تيپ نمونه بود. به علاوه، مقاومتش در برابر فرهنگ اروپا خودآگاه بود. در اولين سخنراني كه (با عنوان «سوغاتي فرنگ» در سفارت ايران در پاريس) كرد از هم شاگرديها به خاطر ضعف و تسليم در برابر راه و روش زندگي اروپايي انتقاد كرد. گفت:
همان طور كه عرض شد در انتخاب ارمغان فرنگ... سليقهها و نظريات بي شماري پيش ميآيد. سليقه اول سليقه نداشتن و عدم طرح مسئله است. از اينكه بگذريم، بعضي ديگر، با عبارت ساده، آنچه را كه ميان زمين و آسمان ايران ببينند به نام توحش و آنچه را در اروپا... بشناسند به چشم تمدن مينگرند. همچنين در جهت عكس بعضي به عبارت موجزي گفتهاند تمدن اروپا بايد براي ما نان و تمدن شرق روح تهيه كند... ادعاي ديگر كه ايراني بايد از سرتا پا ظاهراً و باطناً فرنگي شود در قدم اول به سه اشكال بزرگ برميخورد: اولاً حرف مبهمي است... ثانياً محال است ثالثاً بيثمر. (16)
بررسي انديشه مذهبي بازرگان در اين دوره ضروري است، چرا كه مذهب ميرفت تا در انديشه سياسياش و در حوزه سياسي ايران نقش بزند. نقشي كه، براي بازرگان، ريشه در آن ايام دارد. ايامي كه فرانسه آخرين سالهاي جمهوري سوم (1939 - 1871 ميلادي) را ميگذراند. ايامي كه دو جريان نيرومند سياسي در تعيين شكل و محتواي امور اجتماعي فعال بودند: يكي كاتوليك و يكي جمهوريخواه. كاتوليكها پرچمدار محافظهكاري بودند و جمهوريخواهان خود را نماينده جناح ميانهرو چپ ميدانستند. هر دو گروه به درجاتي بر فكر اجتماعي و سياسي بازرگان تأثير گذاشتند.
اول نگاه كنيم به موقعيت كاتوليكها. اوضاع فرانسه در آن سالها، براي كاتوليكها سردرگمي و آشفتگي به همراه داشت. انديشه مذهبي به طور كلي افول كرده بود. اما براي مدت كوتاهي - در آخرين سالهاي جمهوري سوم - احيا شد. جلوه اين احياء مذهبي در جو روشنفكري و اخلاقي روز در اوضاع اجتماعي و اقتصادي نمايان است. در سطح انديشه: نظريه تجدد وجههي علمياش را از دست داد، نظريه نسبيت اينشتن ديگر حاكميت مطلق نداشت، پوزيتيويسم قرن نوزده رو به افول بود و نظريه زيگموند فرويد در مورد ناخودآگاه عموميت پيدا كرده بود. اين شرايط و عوامل مشابه موجب شد كه نقد انديشه مذهبي افول كند و انديشه كاتوليك پا بگيرد. در سطح اجتماعي: كاتوليكها از رشد جمهوريخواهي و سوسياليسم وحشت داشتند. به همين دليل در پي تحكيم جناحهاي محافظهكار و حتي ارتجاعي بودند. پايگاه كاتوليكها عموماً در ميان طبقات صاحب سرمايه و شهرنشين بود. كمتر ميان روستاييان و كارگران شهري نفوذ داشتند. به لحاظ روش و برنامه: در مسائل مشخص سياسي كمتر دخالت ميكردند و بيشتر به كارهاي اجتماعي، به خصوص خيريه و صنفي ميپرداختند. رهبران كاتوليك به خوبي ميدانستند اعتقاد مذهبي اكثر مردم فرانسه جنبه صرفاً سنتي و فرماليستي دارد و جريان انديشه غير مذهبي وگيتيانه هر روز گستردهتر ميشود. (17) به همين خاطر سعي داشتند به نحوي در زندگي روزمره مردم نفوذ كنند.
احياي فكر مذهبي در دوره 36-1926 ميلادي در فرانسه موجب شد سازمانها و سنديكاهاي كاتوليك در سطوح مختلف اجتماعي پا بگيرند و از جمله درگير مسائل روستاييان و معلمان و كارگران شوند. انجمن كاتوليك دانشجويان در سال 1932 ميلادي تشكيل شد (18) يعني حدود زماني كه بازرگان در زندگي دانشگاهي جا افتاده و به راه رسم فرانسويها خوگرفته بود تأثير فعاليت كاتوليكها در دانشگاهها و شهرها به حدي بود كه بيراهه نرفتهايم اگر بگوييم بازرگان سالها بعد در الهام از اين جريان اقدام به تأسيس و حمايت از انجمنهاي اسلامي كرد. همكاري با انجمنهاي كاتوليك در فرانسه براي بازرگانان از چند نظر مهم بود.
اولاً وجود انديشه مذهبي در اروپا كمك كرد بازرگان پيگير افكار مذهبي خود شود. نكتهاي كه وي سالها بعد به آن اشاره ميكند و ميگويد: «مردم در اروپا دين دارند» (19) در واقع اشاره به حضور فعال خودش در ميان فرانسويهاي مذهبي است. استدلال بازرگان اين بود كه اگر يك جامعه متجدد اروپايي به خدا اعتقاد دارد، ديگر نيازي نيست كه مردم يك جامعه سنتي دين خود را از دست بدهند. يعني كه ريشه عقبماندگي اجتماعي در خداپرستي نيست. براي دانشجويي مثل بازرگان كه از يك كشور عقب افتاده آمده و مذهبي بود وجود چنين منطقي به حكم يك سنگر دفاعي نيرومند محسوب ميشد.
ثانياً وجود گروههاي فعال مذهبي در فرانسه برگ برندهاي براي بازرگان شد در برابر ايرانيان غير مذهبي كه احتمالاً از بازرگان به خاطر افكار دينيش انتقاد ميكردند. اين واقعيت كه گروههاي كاتوليك و مذهبي در ميان جوانان شهري، متمول و تحصيل كرده نفوذ داشتند، موضع فكري بازرگان را در برابر هم قطارهاي غير مذهبيش تقويت كرد. حقيقت اين ادعا در اظهارات خود بازرگان پيداست، آنجا كه ميگويد:
يادم هست در كليساي نوتردام، يا انواليد، مردم زيادي را ديدم با سرو وضع شيك و خيلي فرنگ پشت صندليهاي مخصوص زانو زده و در حال سكوت يا ذكر، ركوع و سجود بودند. يكي از همسفرها زمزمه كرد و گفت: عجب اين فرنگيها هم نماز ميخوانند، آن هم با چه خضوع. (20)
ثالثاً تعريف و تفسير محافل كاتوليك فرانسوي از مذهب، سكوي مقاومت و برگ برندهاي شد براي بازرگان در برابر تفسير سنتي صرف قشري از مذهب. نظر بازرگان اين بود: اگر دين ميتواند در يك جامعه اروپايي نقش پيشرويي داشته باشد، ديگر چه نيازي است به تفسير سنتگرايان؟ اين واقعيت كه 76 درصد از دانشجويان در انجمن كاتوليكي دانشجويان فعال بودند، (21) اينكه فعاليت اجتماعي در چارچوب فكر خداپرستي و عبادت انجام ميگرفت و سرانجام اينكه امكان تماس با اين گروهها وجود داشت، همگي براي بازرگان جذاب بود. (22) اينجا ديگر مذهب مجموعهاي از سنتهاي خرافاتي و قشريِ فرهنگ عقب افتاده ايراني نبود بكله سنتي فعال و زنده در متن جامعه متحول اروپا محسوب ميشد. بدين ترتيب موضع ضدسنتي و ضدقشري بازرگان بيش از پيش تقويت شد.
رابعاً، بازرگان چارچوب مناسبي پيدا كرد كه در آن پيشرفت اروپا را - حداقل براي خودش - توجيه كند. معتقد شد راز پيشرفت اروپا وجود هدف مشترك در يك كمال مطلوب است و آن «محرك اصلي چيزي جز خدا و دين نميتوانست باشد.» (23) به عبارت ديگر بر اين باور شد كه فرانسويها به خاطر اينكه مذهب را به عنوان يك عنصر اساسي تمدن پذيرفتهاند، ميتوانند از محاسن اخلاقي همكاري، قدرت، حقيقتگويي، فداكاري، كار، برنامهريزي و آزادي عقيده و تجمع بهرهمند شوند.
برداشتهايي كه بازرگان از نقش مذهب در اروپا كرد در بينش مذهبي خودش تأثير گذاشت. گزارش شده است كه به انجام فرايض مذهبي پايبند ماند حتي اگر موجب شرمندگي برخي از هم شاگرديهايش ميشد. (24) روزهاي شنبه كه دانشجويان فرانسوي به مشق نظام ميرفتند كتابهاي فرانسوي درباره اسلام را ميخواند. از جمله كتاب معروف زندگي محمد، به قلم اميل در منگهام را خواند. در همين ايام در چند سخنراني درباره اسلام شركت كرد. در جلسات شرقشناس شهير فرانسوي لويي ماسينيون حاضر شد. سخنان او را درباره شيعيان و دورزيها شنيد. (25) وقتي مجله مستعمراتي آفريقاي سياه مقالهاي انتقادي در مورد اسلام به چاپ رساند دفاعيهاي نوشت. همان مجله آن را چاپ كرد.
افكار شبه سنتي مذهبي جامعه تازه متجدد ايران از يكسو و افكار احيا شده كاتوليك فرانسوي از سوي ديگر بر هم تأثير گذاشتند. تركيبش ساختار فكري جديد بازرگان بود. بعدها نوشت «كيسهها و خورجينهاي خالي را در طي هفت سال تحصيل به تدريج از افكار و ارمغانها... پر كرده بودم:... اعتقاد و علاقه فزون يافته به اسلام ] پيدا كردم [ ولي نه اسلام خرافي و انحرافي، تشريفاتي ] و [ فردي، بلكه اسلام اصلي، اجتماعي، زنده ] و [ زنده كننده.» (26) البته اين سخن چند دهه بعد از آن وقايع بيان شده و تا حدودي اغراقآميز است. نميتواند معيار ما در سنجش واقعيات آن
دوره باشد. شاهد اينكه بازرگان تا ده سال پس از بازگشت به ايران مطلبي در ا نتقاد به موضع صرفاً سنتي ننوشت. ما بعداً به اين نكته ميپردازيم. اما انكار نميتوان كرد كه فرهنگ مذهبي اروپا بر بازرگان تأثير عميق گذاشت. فرهنگي كه سرمنشأِ آن در انجمنهاي كاتوليك بود و در ادبيات شرقشناسان مذهبي. تمدن اروپايي انديشه جوان محصل را متحول كرد، افقهاي جديد را جلو رويش گشود. با اين حال دانشجوي جوان تسليم بلاواسطه فرهنگ جديد نشد. دو سنت را به ترتيبي درهم آميخت. انديشههاي جديد را در شكل و شمايل قديمي درآورد، چارچوبي متداوم به آنها داد. اميد داشت تجربهاش را از جامعه سنتن ايراني با تجربهاش از جامعه مترقي اروپايي، به شكلي همسو كند و به معنايي آشتي دهد.
در همين سالها سياست نظرش را جلب كرد. فعاليت آزاد دستجات و احزاب سياسي، در سالهاي حساس قبل از جنگ دوم جهاني در پاريس زمينه را آماده كرد. خودش هم مايه داشت. ميگفت «سرم درد ميكرد براي اين جور چيزها.» (27) به علاوه چون قبل از ورود به فرانسه فكر مشخص سياسي نداشت، گرفتار تعصب سياسي نبود. زمينهاش بكر بود. به استقبال انديشههاي جديد رفت. شايد به همين خاطر رقباي سرسخت كاتوليكها، يعني جمهوريخواهان بيش از هر كس بر او اثر گذاشتند.
در اوايل دهه 1930 ميلادي، هنگامي كه بازرگان كم و بيش در جامعه فرانسه جا افتاده و درگير محيط بود، محافظهكاران جوّ عمومي را در دست داشتند. اين را ميتوان در تركيب مجلس ديد: دست راستيها بزرگترين جناح مجلس بودند با 40 درصد كرسيها. سوسياليستهاي راديكال و سوسياليستهاي جمهوريخواه 30 درصد كرسيها را در اختيار داشتند، در مقام دوم بودند. حزب سوسياليست با 20 درصد، مابقي، كرسيها در مقام سوم بود. جناح دوم، يعني سوسياليستهاي راديكال و سوسياليستهاي جمهوريخواه قبل از آنكه مدافع انديشههاي سوسياليستي باشند خود را پرچمدار آرمان جمهوريخواه ميدانستند. ميخواستند جمهوري شكننده سوم را به نحوي حفظ كنند. علتش هم ناكامي جمهوريهاي اول و دوم فرانسه بود. اين جناح دفاع از انديشه جمهوريخواهي را در صدر دستور كار خود قرار داده و تاكتيكش نفوذ در فرهنگ و عواطف تودههاي مردم بود. مؤسسات آموزشي را پايگاهشان كردند. سنگرشان مدارس بود دور از محيط رسمي سياسي، فرهنگ جمهوريخواه را در شكل سمبلهاي اجتماعي از قبيل سرود و جشن تبليغ ميكردند.
در سطح نظري و ايدئولوژيكي، سوسياليستهاي جمهوريخواه ريشه در افكار سوسياليستي داشتند. اما پايگاه اجتماعيشان ميان طبقات و اقشار محافظهكار از جمله طبقات متوسط شهري، معازهداران، تجار و برخي كشاورزان كم درآمد بود. به همين خاطر سوسياليستهاي جمهوريخواه در اغلب موارد سياست ميانهروي را پيش ميگرفتند. و به دليل همين ميانهروي توانستند در بسياري از ائتلافهاي گوناگون سياسي شركت كنند. با اينكه از دهه 1920 ميلادي قدرت در اختيار دست راستيها بود اما اوضاع به تدريج تغيير كرد. در جناح چپ اتحاد و وحدت به وجود آمد. ائتلاف سوسياليستها و كمونيستها با عنوان جبهه مردمي در سال 1936 ميلادي به قدرت رسيد. اين پيروزي، بدون مبارزه شديد وگاه خشونتبار با جناح راست ممكن نشد. از جمله اينكه فاشيستها در سال 1934 ميلادي براي در دست گرفتن قدرت حملات شديدي را دامن زدند. خوشبختانه برخلاف فاشيستهاي آلمان و ايتاليا شكست خوردند. (28)
در اين جو سياسي و اجتماعي، بازرگان در اكثر اجتماعات سياسي دانشگاه، از جمله انجمنهاي سوسياليست و سلطنتطلب و به خصوص جمهوريخواهان، شركت ميكرد. روزنامههايشان را كه مهمترين منبع اطلاعات سياسي محسوب ميشدند، به دقت ميخواند. مشترك روزنامه اومانيته ارگان حزب كمونيست فرانسه، لاپاپولار ارگان حزب سوسياليست و اكسيون فرانسز ارگان سلطنتطلبان بود. در اجتماعات انتخاباتي هم شركت ميكرد. به سخنراني كانديداها علاقهمند بود. به جمهوريخواهان توجه بيشتر داشت. مانند جوانان جمهوريخواه لباس ميپوشيد. در همين ايام با تبليغات كمونيستي آشنا شد و جنبه ضدمذهبي آن را مايه آزردگي يافت و نوعي احساس ضدكمونيستي در دلش جاي گرفت. (29)
اينجا لازم است به درس و مشق مهدي بازرگان در رشته ترموديناميك اشاره كنيم. اهميت قضيه آنجاست كه تئوري ترموديناميك، به خصوص نظريه تعادل Equiblirum (كه زيربناي اين علم طبيعي محسوب ميشود) منبع الهام براي افكار اجتماعي و سياسي او شد. ما بعداً به اين مسئله اشاره خواهيم كرد. اينجا كافي است بگوييم ترموديناميك علم رابطه ميان كار، حرارت، گرما و انرژي و همچنين رفتار سيستمهاي طبيعي در شرايط تعادل است. يكي از اصول ترموديناميك اشاره به اين مفهوم دارد كه هر نوع سيستم مادي، چه آنها كه ماده و انرژي را با محيط خود رد و بدل ميكنند و چه آنها كه نميكنند، به خودي خود به سوي حالت تعادل تمايل دارند. اگر شرايط خارجي تغيير كند (مثلاً سيستم بزرگتر شود) مشخصات ذكر شده نيز عملاً تغيير خواهند كرد. علم ترموديناميك شرايط تعادل را از نظر حرارت، فشار و تركيب شيميايي تعريف ميكند. تغييرات را به زبان رياضي ميگويد و ايجاد شرايط ثبات و تعادل سيستم را پيشبيني ميكند. (30)
علم ترموديناميك در قرن نوزدهم ميلادي، همزمان با پيشرفت روزافزون موتورهاي حرارتي به وجود آمد. ميدانيم كه موتور حرارتي حرارت را به كار تبديل ميكند اما مقداري از انرژي قابل استفاده را از دست ميدهد. از دست رفتن حرارت غيرقابل اجتناب است چرا كه امكان تبديل صددرصد حرارت به كار وجود ندارد. اصل اول ترموديناميك قانون تبديل انرژي است كه تأكيد دارد عليرغم تغيير شكل، كميت انرژي تغيير نميكند. در اصل دوم آمده است كه انرژي در سيستم بسته كهولت يا انتروپي ندارد. اصل سوم به اين نكته اشاره دارد كه هر چه به حداقل حرارت نزديك شويم بهرهبرداري از انرژي مشكلتر ميشود.
بازرگان تحصيل ترموديناميك را در مدرسه سانترال، كه از بهترين مدارس نوع خود در فرانسه بود، به پايان رساند. در چند كارخانه كارآموزي كرد. اما عشق و علاقه به وطن بي تابش ميكرد. «سالهاي آخر اروپا برايم بسيار ملالآور بود... با آنكه مرحوم مرآت، رئيس اداره سرپرستي... توصيه فرمود يكي دو سال هم در آلمان و انگلستان و جاهاي ديگر به تكميل و تمرين بپردازم، ديگر طاقت نياورده، به ايران مراجعت نمودم.» (31)
بازرگان در سال 1313 به ايران بازگشت. فرهنگ و راه و رسم جامعه مدرن فرانسه تأثير عميقي بر او گذاشته بود. هم افكارش را درباره مذهب سنتي ايرانيان تغيير داده بود و هم او را با انديشههاي جديد اجتماعي و سياسي آشنا كرده بود. اما اين تغييرات به ويراني كامل انديشههاي قبلي نينجاميد. ساختار فكرش تركيبي از عناصر قديم و جديد شد. هميشه با احترام و لذت از دوران تحصيل ياد كرد. علاقهاش به زبان فرانسه زنده ماند.
بازگشت بازرگان و خدمت در دولت
1-5- مهندس مهدي بازرگان در سال 1313 به تحصيل و كار در فرانسه پايان داد و به ايران بازگشت. نخست به خدمت نظام رفت. سپس به استخدام دولت درآمد. آن هنگام انديشه تجدد در ميان اقشار تحصيل كرده و دست اندركار ايران حاكم بود. بازرگان به اين چارچوب فكري گرايش پيدا كرد. به تدريج آن را - با تغييراتي - مهمترين بخش ساختمان فكري خود قرار داد. لازم است به ماهيت و كيفيت انديشه تجدد اشاره كنيم و برخي از جنبههاي ساختمان فكري نيروهاي سياسي مسلط دوران رضاشاه را - كه به فكر تجدد اعتقاد داشتند - مورد بررسي قرار دهيم. ما در اين نوشتار سه جنبه آن را مورد نظر قرار ميدهيم: 1- انديشه شكل دادن به نهاد دولت، 2- انديشه ناسيوناليسم و 3- انديشه غير مذهبي.
1- انديشه شكل دادن به نهاد دولت. بيراهه نرفتهايم اگر بگوييم در دوران رضاشاه مهمترين تعريفي كه از انديشه تجدد ميشد ضرورت ايجاد يك دولت نوين سراسري بود اين انديشه ريشه در فكر تجدد دوران انقلاب مشروطه (1285) دارد. درباره انقلاب مشروطه، فريدون آدميّت مينويسد:
نهضت ملي مشروطيت از نوع جنبشهاي آزاديخواهي طبقه متوسط شهرنشين بود. مهمترين عناصر تعقل اجتماعي و ايدئولوژي آن نهضت را دموكراسي سياسي يا ليبراليسم پارلماني ميساخت. در اين جنبش، همچون اغلب حركتهاي اجتماعي، طبقات و گروههاي مختلف مشاركت داشتند - طبقات و گروههايي با افقهاي گوناگون و وجهه نظرهاي متمايز. روشنفكران اصلاحطلب و انقلابي هر دو، بازرگانان ترقيخواه، و روحانيون روشن بين سه عنصر اصلي سازنده آن نهضت بودند. روشنفكران كه جملگي در زمره درس خواندگان به شمار ميرفتند، نماينده تعقل سياسي غربي بودند، خواهان تغيير اصول سياست، و مروج نظام پارلماني. تكيهگاه فكري اين گروه، در درجه اول انديشههاي انقلاب بزرگ فرانسه بود. حتي در اوايل نهضت ميشنويم كه: جوانان پرشور «هر كدام رسالهاي از انقلاب فرانسه در بغل دارند، و ميخواهند رل ربسپير و دانتن را بازي كنند... گرم كلمات آتشيناند.» شگفت نيست كه در اوان مشروطيت هم دو كتاب در انقلاب فرانسه ترجمه شده باشد. (32)
بحث درباره معناي انقلاب مشروطه و مشروطهخواهي و دستاوردهاي آن ميان روشنفكران و انديشمندان ايراني و محققان خارجي در جريان بوده و هست. ماركسيستها، انقلاب مشروطه را از نظر حركت ضد فئودالي طبقات بورژوا بررسي كردهاند. انديشمندان طرفدار حكومت پهلوي، انقلاب مشروطه را در مقابل فساد قاجاريه و زمينه مشروعيت رژيم پهلوي دانستهاند. انديشمندان «ملي»، قانونگرايي و جنبه دموكراتيك انقلاب را وجه مسلط آن خواندهاند. متفكرين مذهبي آن را تلاشي براي احياي اعتقادات مذهبي تلقي كردهاند.
انقلاب مشروطه در شرايطي شكل گرفت كه قانون مكتوب عملاً وجود نداشت و قانون عمدتاً به احكام شرعي و مذهبي محدود ميشد. اينها هم عرفي، سنتي و محلي بودند و جنبه فراگير و مدني نداشتند. در اغلب موارد احكام حكومتي و قضايي متكي به رأي و سليقه شخصي و خودسرانه مقامات بودند و غيرقابل پيشبيني. سران مشروطه ميخواستند به اين بيقانوني پايان دهند و دوران هرج و مرج را به آخر رسانند. ميخواستند حكومت مشروط به قانون را بر پا كنند تا روش حكومتي قابل پيشبيني شود. به همين دليل اولين خواسته انقلابيون برپايي دستگاه مستقل قضاوت يعني عدالتخانه بود. اميدواري داشتند نوشتن قانون، شكل دادن دستگاه قانونگذاري و برقراري حكومت مشروط به قانون شرايطي را فراهم آورد كه قدرت مطلقه دولت تجزيه شود، حكومت دولتمردان قابل نظارت شود و نوعي حكومت مردم سالار برقرار گردد. (33)
برهمين اساس بود كه انديشمندان اصلاحطلب انقلاب مشروطه - و بهخصوص نمايندگان مجلس شوراي
ملي تلاش كردند تا حوزههاي قضايي، مالي، نظامي و ديواني را اصلاح كنند. (34) اما انقلاب موجب شده بود دولت مركزي و دستگاه سنتي اجرايي بيش از پيش ناتوان شود، نيروي گريز از مركز قدرت بگيرد و جامعه هزار پارچه ايراني بار ديگر در برابر دولت عرض اندم كند. ضعف دستگاه ديواني، به اصلاحطلبان اجازه نداد كه از آن به عنوان اهرمي براي اجراي برنامههاي خود استفاده كنند. به اضافه وقوع جنگ اول جهاني و اشغال بخشهايي از خاك ايران توسط نيروهاي خارجي، اوضاع را بيش از پيش متشنج كرد. دولت مركزي عملاً فلج شد.
اين عوامل بازدارنده شرايطي را به وجود آورد كه اغلب تحصيل كردگان و روشنفكران نظر خود را در قبال روش كار و «ماهيت» دولت تغيير دادند. در افكار خود تجديدنظر كردند. به طوري كه با به قدرت رسيدن اولين پادشاه پهلوي، اغلب انديشمندان و كارگزاران سياسي براين باور بودند كه براي برقراري حكومت قانوني و ترقي اجتماعي ضرورتي ندارد كه دستگاه دولت ضرورتاً ضد استبدادي و نماينده اقشار ملت باشد بلكه ضروري است كه يك دستگاه سازمان يافته، متمركز و نيرومند كشوري برقرار شود تا اوضاع را مهار كند. به خاطر وجود همين انديشه بود كه متفكرين و كارگزاران سياسي جوان (كه خود از پرچمداران برنامه اصلاحطلب و تند اوايل دهه 1300 محسوب ميشدند) از قدرت گرفتن و سپس سلطنت رضاخان حمايت كردند. (35) انديشهاي كه طرفدار شكل دادن به دستگاه دولت مشروط به قانون بود مبدل شد به انديشهاي كه طرفدار شكل دادن به دستگاه نيرومند دولتي بود. اين تحول را ميتوان در اين نكته روشن ديد كه هم رجال دوره مشروطه و هم رجال اوايل دهه 1300، رضاشاه را يك مصلح تجددطلب و مدافع آرمانهاي مشروطه ميشناختند، به اين شكل بود كه پيوستگي انديشه دوران مشروطه و دوران رضاشاه صورت گرفت و تحول فكري از يك دوره به دوره بعدي انجام شد.
با اين پيش درآمد و زمينه بود كه رضاشاه چند هزار تفنگدار را كه در اختيار داشت به يك ارتش نوين نيرومند و سراسري تبديل كرد. ارتش را (كه توسط افسران حرفهاي فرماندهي ميشد و بدنه آن را سربازان وظيفه تشكيل ميدادند) پيكان برنامه نوسازي خود قرار داد و توسط آن نهادهاي انحصاري دولتي را - در حوزههاي اقتصادي و سياسي - به وجود آورد. كميت و كيفيت ارتش رضاشاه نسبت به آنچه كه قبلاً در ايران وجود داشت بيسابقه بود. از يكسو فرماندهي، سازماندهي، انضباط و ادوات جنگي داشت و از سوي ديگر در سركوب مخالفين و ايجاد يك دستگاه سراسري و متمركز دولت پيشتاز بود. انضباط و مقرراتي كه در اين نظام به كار گرفته شد به تدريج براي سازماندهي ادارات دولتي و حتي دستگاههاي انحصاري اقتصادي (از جمله در كشت چاي و تنباكو و ترياك، و همچنين ساختمان راهآهن و اداره بازرگاني خارجي) مورد استفاده قرار گرفت. رضاشاه و حاميان متجدد او در تشويق ساختمان اين صنايع توليدي و ادارات خدماتي اميد داشتند كه از يكسو سِرّ پيشرفت تمدن معاصر اروپايي را به چنگ آورند و از سوي ديگر نيازهاي دستگاه جديدالتأسيس سياسي خود را برآورده كنند. (36)
گفته ميشود اعتقاد رضاشاه و متجددين حامي او در مورد ساختمان و تقويت اقتصاد دولتي تا حد زيادي تحت تأثير علياكبر داور، وزير دارايي بود احسان طبري دربارهاش مينويسد:
در سياست اقتصادي شهرت داشت كه علياكبر داور روش ارشادگرايي (ديريژيسم) و دولتگرايي (اتاتيسم) را پيش پاي رژيم نهاد، بدين معنا كه رژيم با ايجاد بخش دولتي و انحصارهاي دولتي، نقش اساسي را در اقتصاد كشور بازي كرد... اتاتيسم تا پايان حكومت رضاشاه مشي اقتصادي دولت باقي ماند، زيرا كارهاي شاه را در استفاده از اهرمهاي دولتي براي امور سرمايهداري و ملكداري شخصي خود او نيز تسهيل مينمود. (37) داور براي اجراي برنامه اصلاحات مالي و حقوقي، طرحهايي را به مرحله اجرا در آورد كه عمدتاً از قوانين و نهادهاي فرانسوي و بلژيكي الهام گرفته بود. اما در عين حال بايد توجه كرد كه احكام سنتي اسلامي نيز در اين قوانين نفوذ قابل توجه داشت. (38)
استراتژي اقتصادي حكومت جديدالتأسيس اتحاد شوروي - با تأكيد بر برنامهريزي متمركز - بر برنامه اقتصادي رضاشاه تأثير داشت. محققين بسياري در مورد تأثير اتحاد شوروي بر سياستهاي اقتصادي رهبر تركيه، كمال آتاتورك نوشتهاند. ضرورتي به بازنويس آن مطالب نيست. اما اشاره به اين نكته ضروري است كه رضاشاه تحت تأثير تحولات تركيه قرار گرفت. در زمينه برنامهريزي اقتصادي - به خصوص در تشكيل انحصارهاي دولتي - نمونه آتاتورك را پيش روي گذاشت.
2- انديشه ناسيوناليسم. ناسيوناليسم دوره رضاشاه، كه با عنوان «وطنپرستي» بهتر شناخته ميشود، عنصر حاكم بر مجموعه سياسي انديشه تجدد است. انديشه وطنپرستي به آن آرمان نظر داشت كه امپراطوريهاي هخامنشي و ساساني را الگو قرار ميداد، تأكيد بر تاريخ قبل از اسلام داشت و ميخواست نهاد تازه پا، رو به رشد و سراسري دولت را در برابر نهادهاي سنتي، به خصوص مذهبي، تقويت كند. انديشه وطنپرستي قوميت فارسي ايرانيان را، در برابر قوميتهاي ديگر ايراني، از جمله عربي، تركي و كردي وجهه غالب قرار ميداد. ميخواست به اين وسيله وحدت سراسري كشور را با تضعيف اقوام كوچكتر به دستاورد. (كه از جمله اين كارها پاكسازي زبان فارسي از كلمات عربي بود). به عبارت ديگر هدف انديشه نوين وطنپرستي، تغيير خودآگاهي اجتماعي از بُعد محدود محلي، قومي، و مذهبي به يك بعد كشوري بود. در واقع بدون وجود چنين انديشهاي - كه بتواند افكار و احساسات عمومي را عميقاً تحت تأثير قرار دهد و بسيج كند - شايد دولت جديدالتأسيس و تازه روبه رشد ايران نميتوانست سياست خود را براي ترقي و پيشرفت اجرا كند و جامعه را دستخوش تحولات سريع نمايد.
انتشار چند اثر از جمله كتاب ايران قديم، و سپس سه جلد كتاب قطور ايران باستان اثر مشيرالدوله پيرنيا و ترجمه كتاب كريستينسن دانماركي موسوم به ايران در زمان ساسانيان به وسيله رشيد ياسمي، تأثير عميقي در ايجاد پندار افسانهآميز درباره عظمت گذشته ايران گذاشت. چاپ يك سلسله آثار ادبي قديم و به ويژه شاهنامه فردوسي، احساسات وطنپرستي را تشديد كرد. (39) احساسات تند و تيز ناسيوناليتسي (40) به وسيله برخي شاعران از جمله محمدرضا عشقي، ابوالقاسم عارف، فرخي يزدي و ابوالقاسم لاهوتي ابراز و تقويت شد.
در اينجا لازم است كه به يك نكته مهم اشاره كنيم كه با اينكه خارج از متن اصلي بحث ما است اما توجه به آن لازم است. طي صد سال اخير اصطلاح ملي و معادل فرنگي آن، يعني ناسيوناليسم، تعابير و تفاسير گوناگوني داشته كه در بسياري موارد موجب سردرگمي و آشفتگي فكري شده است. ما در اينجا به چهار تعبير مختلفي كه از اصطلاح «ملي» شده است اشاره ميكنيم تا اين سردرگمي فكري را، در شكل و محتوا، حداقل در سطح اين كتاب مورد خطاب قرار دهيم. چهار تعبيري كه ما در اينجا به آنها اشاره داريم تعابيري است كه جريانهاي فكري ملي، چپ، مذهبي و متجدد از اصطلاح «ملي» كردهاند. (الف) جريان موسوم به ملي و مليون و اخيراً مليگرا آن جرياني است كه بهترين تجلي آن در انقلاب مشروطه (1285) و در دوره مصدق (1330) مشهود است. عينيترين شاهد بر ادعاي ما اينكه مجلس شوراي ملي عاليترين دست آورد انقلاب مشروطه و جبهه ملي سازمان حامي مصدق بود. هم اكنون نيز برخي نيروهاي سياسي ادعا دارند كه ادامه دهنده راه نهضت ملي و در پي دستيابي به اهداف كلي همان حركتهاي سياسي هستند. از نظر مليون، اصطلاح «ملي» به معني تأكيد بر حكومت مشروط به قانون، حركت ضداستعماري و دولت متكي به آراء مردم يا دموكراتيك است. (ب) تجددطلبي آن جريان فكري است كه بيش از هر چيزي بر ايدئولوژي دوران پهلوي حاكم بود. تجددطلبان در استفاده از اصطلاح «ملي»، مشخصاً به معني اصطلاح فرنگي «ناسيوناليسم» اشاره داشتند. ويژگيهاي اين جريان فكري، كه قبلاً به آن اشاره كرديم، احياي هويت ما قبل اسلامي ايراني، حاكميت انحصاري فارس، توسعه اقتصادي و روش آمرانه حكومت بود. (ج) جريان سوم مورد اشاره ما جريان مذهبي است. اينجا اولاً اصطلاح ملي به معناي «ضد - مذهبي» تلقي شده است. ثانياً در حالي كه «ملي» در دستگاه فكري مليون و «ميهنپرستي» در دستگاه فكري تجددطلبان به عنوان وجهي از هويت اجتماعي مردم معرفي ميشد، مذهبيون بر هويت «اسلامي» اجتماع و مردم پافشاري كردند. (د) جريان چهارم، جريان چپ است كه عموماً «ملي» را مترادف بورژوازي به كار برده و در همين چارچوب است كه به انقلاب ملي (به معناي انقلاب بورژوازي) طبقه ملي (به معناي طبقه بورژوا) و سرمايهداري ملي (به معناي سرمايهداري بورژوايي) اشاره دارد. جوهر كلام اينكه بايد مدنظر داشت كه از اصطلاح «ملي» تعاريف گوناگون و حتي متضادي شده است و در هر مورد بايد دقت كنيم كه قصد نويسنده يا گوينده از اين اصطلاح چيست؟ (41)
3- انديشه گيتيانه (غيرمذهبي)، عنصر غيرمذهبي در جريان فكري تجددطلبان، در واقع اوج جديدي بود از جريان غيرمذهبيشدن جامعه ايران. جرياني كه از قرن پيشين آغاز شد. رشد انديشه گيتيانه با نفوذ روزافزون تمدن اروپا همزمان بود. جريان اصلي را نويسندگان و اصلاحطلبان اجتماعي و سياسي هدايت ميكردند. باور داشتند كه اسلام برج و باروي جامعه سنتي است و ريشه عقب ماندگي كشور و سد راه ترقي. ميخواستند كشور پيشرفت كند و مردم روي خوش ببينند. تلاش داشتند فرهنگ سنتي و نهادهاي سنتي، به خصوص سنت مذهب و جامعه روحانيت را، از ميان بردارند. البته شركت روحانيون در نهضت تنباكو و انقلاب مشروطه، و مقاومت در برابر استبداد قاجار موجب شده بود روشنفكران جديد التحصيل و روحانيت به يكديگر نزديك شوند. حتي همكاري كنند. اما ناتواني روحانيون در اصلاح صفوف خود موجب شد محدوده نفوذ آنها، به خصوص در حوزههاي آموزش و قضايي به تدريج از دستشان خارج شود. انديشه گيتيانه بيش از پيش توسعه يافت.
به لحاظ سياسي، اقدامات رضاشاه عليه مذهب و متعاقباً تقويت روند گيتيانه را بايد در چارچوب تلاشهاي وي براي كاهش نفوذ سياسي روحانيون، به عنوان رقباي دولت و مخالفين دولت مطلقه سلطنتي دانست. در اين مورد رضاشاه موفق بود. به طوري كه در اواسط دهه 1310، با اينكه در قوانين مملكتي هنوز نفوذ عنصر اسلامي مشهود بود، روحانيون عملاً از حيطه قضاوت و دادگستري كنار گذاشته شده و در حوزه تعليم و آموزش نفوذ خود را كاملاً از دست داده بودند. به اضافه با تسلط دولت بر موقوفات، قدرت مالي روحانيون رو به كاهش گذاشت. در همين راستا، برنامه گستردهاي براي تقويت انديشه گيتيانه در سطح فرهنگ عمومي آغاز شد. قانون لباس متحدالشكل (فرم) (1307) و كشف حجاب (1314) و منع مراسم عمومي مذهبي از جمله آنان بود.
تحولات منطقه هم جهتگيري رضاشاه را در مورد اين مسائل تقويت كرد، از جمله: فروريختن امپراطوري
عثماني كه ادعاي خلافت بر جهان اسلام را داشت، فروپاشي جنبش پان اسلامي در خاورميانه و آسيا، تشكيل حكومت گيتيانه در تركيه، تشكيل دولتهاي محلي و قومي در سرزمينهاي عرب و قدرت گرفتن انديشه ناسيوناليسم عربي و تركي. اين عوامل جريان گيتيانه و از جمله موقعيت رضاشاه را تقويت كردند. حتي تلاش رضاشاه براي تشكيل جمهوري (كه در اصل تلاش عليه موقعيت سياسي جامعه مذهبي و قشر روحاني بود) تا حدودي از تحولات سياسي تركيه سرچشمه ميگرفت. به خصوص بعد از سفر رضاشاه به تركيه در سال 1313، وي فعاليتش را برابر پايگاه نفوذ سياسي روحانيون، يعني فرهنگ عاميانه مذهبي شدت بخشيد.
در چارچوب روندهاي فوق، يعني رشد انديشهي ضرورت شكل دادن به نهاد دولت، انديشه ناسيوناليسم، و انديشه گيتيانه (غيرمذهبي) بود كه رضاشاه حكومت آمرانه و استبدادي خود را به وجود آورد و حفظ كرد. هنگامي كه رضاشاه نخستين مراحل صعود به قدرت را طي ميكرد، افرادي كه در داخل دستگاه دولت او را حمايت كردند، از جمله روشنفكران بودند كه صبر و حوصله تحول و تغيير آرام پارلماني و گفتگو در شرايط آرام سياسي را نداشتند (به خصوص كه در بسياري از موارد اين شرايط مقدمات فساد مقامات را هم فراهم ميكرد). مؤكداً ميخواستند روند ترقي مملكت به سرعت به مرحله اجرا در آيد. به همين دليل از سياستهاي رضاشاه كه موجب محدوديت مجلس شوراي ملي - و ديگر نهادهاي قانوني و نمايندگي - شد حمايت كردند. (42) پس از آنكه رضاشاه پايگاه قدرت خود را تثبيت كرد دستاوردهاي انقلاب مشروطه را مورد تعرض قرار داد. از جمله احزاب سياسي را منع كرد، سياستمداران مستقل را از ميان برداشت، مطبوعات را تحت كنترل دولت در آورد و مجلس را به يك نهاد دست نشانده مبدل ساخت. حتي به طبقه جديد متوسط شهري كه در آن دوره كارگزار و حافظ تشكيلات دولت محسوب ميشد اجازه نداد نهادهاي سياسي خود را به وجود آورد. شروع دوره قدرت مطلقه رضاشاه همزمان بود با سالي كه بازرگان از فرانسه بازگشت(1313).
مبارزه ايدئولوژيكي بازرگان
1-6- متأسفانه اطلاعات چنداني درباره سالهايي كه بازرگان در زندان بود در دست نيست. برخي ديگر از فعالين سياسي همزمان در زندان بودند. ميبايستي دوران جالبي بوده باشد. همين را ميدانيم كه دادگاه نظامي وي را به ده سال زندان محكوم كرد اما پس از سه سال آزاد شد. شرايط مشخص رهاييش معلوم نيست اما گفته ميشود شاه او را بخشيد. پس از آزادي از زندان، به خاطر ملاحظات سياسي حضور پشت پرده داشت. خوشبختانه نوشتههايش در اين مدت زياد است. ما را در جريان افكار و مواضعش قرار ميدهد.
بازرگان پس از آزادي از زندان فوراً به همفكرانش پيوست. كار نوشتن را آغاز كرد. كتاب بعثت و ايدئولوژي كه احتمالاً از بهترين نوشتههاي سياسي او در دوره 56-1342 است يكي دو سال پس از آزادي از زنداني به رشته تحرير درآمد. سابقه زندان و نگراني از دستگيري مجدد او را واداشت از فعاليت سازمان يافته دوري گزيند و از جلب توجه و تحريك حساسيت حكومت بپرهيزد. عدم حضور بازرگان به عنوان يك انديشمند سياسي و مذهبي در فعاليتهاي حسينيه ارشاد نيز به همين دليل بود. در آن دوره حسينيه ارشاد يكي از پايگاههاي اصلي مسلمانان اصلاحطلب، انقلابي و متجدد از جمله دكتر علي شريعتي و آيتاللّه مرتضي مطهري و آيتاللّه مفتح محسوب ميشد. آنها به همراه ديگر مسلمانان فعال در حسينيه ارشاد، بنياد انديشهاي را ريختند كه در واقع زيربنا و پيش درآمد انقلاب اسلامي شد. عدم حضور بازرگان در اين جريان مهم فكري و سياسي نميتوانست علت ديگري جز نگراني از تحريك رژيم و ايجاد حساسيت در مورد حسينيه ارشاد داشته باشد. عليرغم عدم حضور در محافل سازمان يافته سياسي (كه به هر صورت بسيار اندك و تحت فشار دستگاه امنيتي بودند) بازرگان با نوشتن مقالات و كتابهاي متعدد در صحنه سياسي حضور داشت. حاصل تلاشهايش در اين دوره 14 كتاب و جزوه بود. با نوشتن همينها و با حفظ تماسهاي سياسي توانست چنان موقعيتي كسب كند كه به دنبال سقوط شاه، از رهبران درجه اول انقلاب شد. اولين كابينه بعد از انقلاب را تشكيل داد. نوشتههايش در دوره 56-1342 عبارتند از:
* 1345 بعثت و ايدئولوژي (43)
* 1346 نيك نيازي (44)
بعثت و تكامل (45)
سازگاري ايراني (46)
* 1347 مسجد در اجتماع (47)
* 1348 انگيزه و انگيزنده (48)
* 1352 دين و تمدن (49)
* 1355 بررسي نظريه فروم (50)
علمي بودن ماركسيسم (51)
سير تحول قرآن (52)
* 1356 آفات توحيد (53)
طبيعت، تكامل، توحيد (54)
جامعهشناسي قرآن (55)
* 1357 امام و زمان (56)
كتاب بعثت و ايدئولوژي را براي بررسي انتخاب كردهايم چرا كه مباحث آن نمايانگر انديشههايي است كه بازرگان در دوره 56-1342 مطرح كرد. اين كتاب در اوايل دوره مورد نظر نوشته و منتشر شد و تا حدودي در واكنش به مباحثي است كه در دوره قبلي 42-1340 مطرح شده بود اما به نظر ما شكل و محتواي آن در راستاي پلميك (مكابره)هاي سياسي دوران قبل از انقلاب اسلامي است.
اين كتاب مانند بسياري ديگر از آثار بازرگان سخنرانياي بود كه بعدها ويرايش و تكميل شد. سخنراني به سال 1345 در مراسم بعثت و در محل انجمن اسلامي مهندسين ارائه شد. كتاب يك مقدمه و سه بخش دارد. بخش اول با عنوان «سير تحولي تاريخ ايدئولوژي»، خلاصهاي از يك كتاب دانشگاهي آمريكايي است كه در آن 15 فلسفه سياسي معرفي شده و از جمله به حكمت سياسي در يونان، رم، دوران قرون وسطا، در دولتهاي استبدادي قرون 17 و 18 و همچنين مكاتب هگل، ماركس، سوسياليسم، كمونيسم و فاشيسم اشاره شده است. قابل توجه اينكه اكثر مطالب فصل اول مربوط به مسائل سوسياليسم و ماركسيسماند كه اهميت اين مطلب را براي بازرگان ميرساند.
بخش دوم كتاب با عنوان «عصارهگيري و مقايسه» از يكسو به «مردودها» و از سوي ديگر به «مقبولات» انديشه سياسي اشاره دارد: به گفته بازرگان دور ريختههاي فلسفه سياسي عبارتند از اصل الهي زمامداري، اصالت و آزادي مطلق فرد، تبعيت دولت از نهادهاي مذهبي، اصالت مطلق عقل و اصالت سودجويي. در مقابل آنچه مقبوليت عمومي يافته عبارت است از: ضرورت حكومت مقتدر، حكومت عامه (دموكراسي)، ايدئولوژي، واقعبيني و اصالت سود.
بخش سوم كتاب عنوان «ايدئولوژي اسلامي» دارد كه به چند موضوع مشخص سياسي وقت اشاره ميكند و نظر «اسلامي» بازرگان را در مورد آنها در بردارد. ما در اين فصل بخش سوم را مورد تجزيه و تحليل قرار ميدهيم.
براي آنكه تلاش بازرگان را براي طرح ايدئولوژي اسلامي به دقت بفهميم بايد به چارچوب شرايط و جو سياسي وقت مراجعه كنيم. يكي از ويژگيهاي دوره 56-1342 تلاش نيروهاي مخالف دولت براي شكل دادن به ساختارهاي ايدئولوژيكي بود. يعني طرح مجموعهاي از افكار سياسي كه مسائل اساسي و جاري سازماندهي سياسي جامعه و رفتار اجتماعي را مورد خطاب قرار ميدهد. اين مسائل عموماً شامل تعيين اهداف جامعه، نقش استعمار و دولت و حقوق مردم بود. نوشتههاي مرداني چون جلال آلاحمد، علي شريعتي، بيژن جزني، مرتضي مطهري، علياصغر حاجسيدجوادي و نوشتههاي سازمانهاي مجاهدين خلق ايران و فداييان خلق ايران در اين حيطه مفهوم پيدا ميكند.
به جرئت ميتوان گفت تلاش ايدئولوژيكي مخالفين تا حد زيادي به اين خاطر بود كه دولت تلاش ميكرد مردم را غير سياسي نگه دارد و از اين طريق حكومت را حفظ كند. كساني كه خود را سخنگوي طبقهاي از مردم ميشناختند دست به ساختمان ساختارهايي ايدئولوژيكي زدند كه به شكل فزايندهاي خارج از زبان دستگاه حاكمه بود. عدم وجود گفتگو ميان طبقات مختلف و دولت، و ضعف ارتباط ميان طبقات مختلف اجتماعي موجب شد كه چند زبان مختلف سياسي شكل بگيرد كه نه تجربه مشترك داشتند، نه ترمينولوژي مشترك و نه موضوع مشترك، همان طور كه تحولات بعدي در دوران انقلاب نشان داد (و ما بعداً به آن اشاره خواهيم كرد) تلاش افرادي مانند بازرگان براي تركيب و تلفيق انديشههايي از سنن و زبانهاي مذهبي، تجددطلب و ليبرال نتوانست به حدي از قدرت و فراگيري برسد كه بر روند تحولات تأثير اساسي داشته باشد.
تأثير غرب را هم در اين ميان بايد مورد توجه قرار دهيم. طي دهه 1340 و 1350 آنچه كه بر بسياري از روشنفكران ايراني تأثير گذاشت عصيان عمومي اجتماعي و فكري در اروپا و آمريكا، شكست ابرقدرت آمريكا در ويتنام و كوبا، عقبنشيني فرانسه از الجزاير و تحكيم خون بار نهضت تازه پاي فلسطين بود. مخرج مشترك اين وقايع، به تفسير روشنفكر ايراني، تأكيد بر زبان غير رسمي سياسي به عنوان سمبل اعتراض و عصيان عليه بيعدالتيهاي تصور شده اجتماعي بود. به عبارت ديگر تأكيد بر زبان نفي و زبان مبارزه با شرايط حاكم جه غالب تحول فكري اجتماعي محسوب ميشد. عزتاللّه سحابي، عضو قديمي نهضت مذهبي ايران، وقايع فوق به خصوص انقلاب كوبا را از تحولاتي دانسته است كه موجب تندروشدن مسلمانان تجددطلب شد. (57)
در اين حال و هواي فكري و سياسي، سه تحول نهضت مذهبي دهه 1340 قابل توجه است. اولاً مسلمانان سياسي تشكيلات و جريانهاي مستقل خود را به راه انداختند و با مليون و كمونيستها بيش از پيش فاصله گرفتند. ثانياً برخي مفاهيم عمده ايدئولوژيهاي مدرن، به خصوص موضوع انقلاب و عدالت طبقاتي را وارد دستگاه ايدئولوژيكي خود كردند و بدين وسيله پايگاه سياسي خود را توسعه دادند. ثالثاً تلاشهايي كه براي اصلاح جامعه مذهبي، توسط برخي روحانيون برجسته انجام گرفته بود نيمه كاره گذاشته شد و جناح مبارزهجوي مذهبي به رهبري آيتاللّه خميني با بهرهبرداري از چارچوبهاي سنتي مذهبي و مواضع شديد ضد حكومتي، در سطح رهبري جنبش مذهبي تحكيم شد. (58)
به نظر ما دو عامل مشخص بازرگان را تشويق كرد تا براي ارائه يك دستگاه ايدئولوژيكي - يعني مجموعهاي ارگانيك از افكار سياسي - تلاش كند. علت نخست تحولاتي بود كه ميان برخي روحانيون درجه اول در سالهاي 42-1340 انجام گرفته بود. ما اين تحولات را مورد بررسي دقيقتري قرار خواهيم داد. اينجا كافي است اشاره كنيم بازرگان و گروهي ديگر از انديشمندان مذهبي از جمله آيتاللّه مطهري و آيتاللّه طباطبايي براي اصلاح حوزه ديني دست به تلاشهايي زده بودند به اين اميد كه اولاً نوعي رهبري دسته جمعي در جامعه مذهبي به وجود آورند و ثانياً نقش سياسي روحانيون طراز اول را طبق قانون اساسي احياء كنند. بازرگان در اين گفتگوها رسماً شركت داشت. چند سال طول كشيد تا عمده مباحث به تفكيك مطرح و پاسخ گفته شد و گفتگو پيش رفت. (كه البته چنين فاصلههاي طولاني در طرح مباحث مهم سياسي غير عادي نيست و با سير تحول تاريخي افكار سياسي همخواني دارد.)
علت دومي كه بازرگان را به ارائه يك مجموعه ارگانيك از افكار سياسي برانگيخت مطالعه يك كتاب دانشگاهي بود. ظاهراً مطالعه كتاب تاريخ نظريات سياسي به قلم جرج ساباين بازرگان را برانگيخت در
تأكيد بر برخي از نظرات خود اصرار كند و برخي ديگر از نظرياتش را به دقت بيشتري دنبال نمايد. (59) دو موضوعي كه بيش از پيش موردنظر قرار گرفت قانون طبيعي و آزادي سياسي بود. به اضافه مطالعه اثر ساباين موجب شد بازرگان به ارائه يك مجموعه ارگانيك و همخوان و موزون از افكار سياسي ترغيب شود. شايد به همين دليل است كه كتاب بعثت و ايدئولوژي بيش از آثار قبلي بازرگان و حتي آثار بعدي وي از هماهنگي و نظم در ارائه انديشه برخوردار است و جنبه پراكندگي و پلميكي و پيراموني كمتر دارد. به همين خاطر بعثت و ايدئولوژي در مقايسه با ديگر كارهاي بازرگان، از اهميت و عمق و نظم و پيوستگي مشخصتري برخوردار است. كه اين به احتمال زياد تأثير يك اثر كلاسيك دانشگاهي است.
كتاب تاريخ نظريات سياسي را جرج ساباين استاد آمريكايي دانشگاه در سال 1336 به رشته تحرير در آورد. در سال 1340 تصحيح و مجدداً منتشر و يكي از متون درسي دانشگاههاي اروپا و آمريكا شد. چند سال بعد بهاءالدين پازارگادي آن را به فارسي ترجمه كرد. آقاي تورسون كه ويرايش چاپ چهارم كتاب را به عهده داشته معتقد است كه ساباين در روش علمي به امپيريسيزم ديويد هيوم، فيلسوف انگليسي نزديك است.
بازرگان خود در مقدمه كتاب به تأثير ساباين اذعان دارد و ميگويد روشنفكران ايراني بايد از انديشههاي جديد غربي استفاده كنند ولي از سنت ارثي خود هم غافل نشوند. چرا كه افكار جديد غرب دست آورد سير تحول بشر و انديشههاي سنتي پيش در آمد غير قابل اجتناب انديشههاي پيش رفتهاند.
در پيش درآمد به بحث «بعثت و ايدئولوژي»، بازرگان اصطلاح ايدئولوژي را معني ميكند و به ريشه و سابقه يوناني آن اشاره دارد اما فوراً ميافزايد نظرش به اصطلاح رايجنوين آن است به معني «مجموعه معتقدات مكتب فلسفي و نظري كه از طرف شخصي يا جمعيتي به عنوان محور و مباني فكري براي هدفگيري حزبي و سياسي و وسيله ارزيابي براي تعيين راه و روش اجتماعي و مبارزهاي اتخاذ شده باشد و ملاك و معيار نظريات و اقدامات آن شخص و جمعيت قرار بگيرد.» (60) به عبارت دقيقتر نظرش سياست صرف است كه بر وجه علمي آن برتري دارد و «معجوني از... افكار است كه حداقل هزار سال در طشت و طغار تاريخ زيردست شاطرهاي سياست و علم ورز داده شده است... و پيوسته تغيير رنگ، شكل و طعم ميدهد» (61) ما در فصل بعدي عناصر مهم «ايدئولوژي اسلامي» بازرگان را آن طور كه در كتاب مورد بحث آمده است بررسي ميكنيم.
جمعبندي
1-7- پس از انقلاب سفيد، شاه بيش از پيش قدرت سياسي را در انحصار خود درآورد. رقباي سياسيش را در ميان طبقات ملاك و متوسط شهري از ميان برد يا به استخدام دولت در آورد. حوزه حضور گروههاي سياسي را محدودتر كرد. به آنها اجازه نداد رهبري اقشار مختلف اجتماعي را در دست بگيرند. نتيجه اين شد كه فعاليت سياسي تركيب مهيبي شود از سازماندهي زيرزميني و استراتژي خشونت و بهرهبرداري از اعتقادات مردم براي جلب آنها به اهداف سياسي. در اين دوره بازرگان به مقالهنويسي و جزوهنويسي و كتابنويسي مشغول شد. شايد مهمترين اثرش كتاب بعثت و ايدئولوژي بود كه در فضاي پلميكهاي سياسي دوران ما قبل از انقلاب اسلامي معنا دارد. تلاشي است براي ارائه يك مجموعه از افكار سياسي كه در مسائل اساسي و جاري جامعه مورد خطاب قرار گرفته باشد. شكل گرفتن اين كلام سياسي در شرايطي بود كه شكاف ميان طبقات حاكم و محكوم آن چنان عميق ميشد كه زبان سياسي هر كدام جدا از ديگري رشد ميكرد. (62)
پانوشتها
1. تمام آنچه كه در اينجا آمده، مگر بخشهايي كه مشخص ميشود، به نقل از مصاحبه با بازرگان است در دي ماه 1368 خورشيدي در تهران و يا به نقل از كتاب بازرگان، مهدي، مدافعات ، (انتشارات نهضت آزادي ايران - خارج از كشور - آمريكا، 1365).
2. در خانه آقاي تبريزي به زبان تركي آذري تكلم نميشد چرا كه مادر فارس بود و مهدي نيز هرگز تكلم آذري را نياموخت. آنچه از فرهنگ آذربايجانيها به جاي ماند تعصب در صداقت پيشگي بود و پشتكار. در نوشتههاي بازرگان به ريشههاي قومي خود اشارهاي نشده است.
3. متعصبين ميگفتند اگر كتاب فرنگي در خانه باشد تا هفت منزل فرشتهاي نخواهد آمد.
4. منظور ما از دولت تمامي آن دستگاهي است كه بر ملت حكومت دارد. اين دستگاه شامل سه قوه مقننه، اجراييه و قضائيه است و پس تمامي سازمانهاي بوروكراسي از جمله دستگاه اجرايي نيروهاي مسلح، تبليغات، مالي و غيره را در بر ميگيرد. آنجا كه اشاره به هيئت چند ده نفرهاي باشد كه در رأس دستگاه دولت امور را به دست دارد از اصطلاح كابينه استفاده خواهيم كرد.
5. كاتوزيان، محمدعلي همايون. اقتصاد سياسي ايران ، (نشر مركز، تهران، 1372)، بخش دوم.
6. Abrahamian, E. Iran Between Two Revohutions, (Princeton University Press, 1982) P.151.
7. ظاهراً وي به هر دو شاه پهلوي علاقهمند بود و همين علاقه موجب شرمندگي فرزند شد. ما به اين مسئله در بررسي مسائل آذربايجان در دهه 1320 اشاره خواهيم كرد.
8. در سال 1296 كه بازرگان به دبستان سلطاني رفت و مجموعاً 56 دبستان و دبيرستان جديد در ايران بود و هنگامي كه در سال 1303 در دبيرستان دارالمعلمين نام نوشت جمعاً 72 دبستان و دبيرستان جديد در ايران مشغول به كار بود.
9. برادر محمدعلي فروغي، آخرين نخست وزير رضاشاه. احسان طبري درباره او نوشت محمدعلي خان در احيا و ترويج عرفان ايران، به عنوان فلسفه و جهانبيني را زوارانه ميكوشيد و تعليمات عرفاني را در دروس وزارت فرهنگ رخنه داد. وي در يك ترجمه آزاد از كتاب سير حكمت در اروپا، به قلم مورخ فرانسوي فوئيه (Fauillet) خواسته نشان دهد كه گويا فلسفه قرون اخير در اروپا (لااقل از فلسفه امانوئل كانت) بشارتي است از عرفان هانري برگسون كه خود پرتويي است از منبع عرفان شرقي به طور اعم و عرفان ايراني به طور اخص. طبري، احسان. جامعه ايران در دوران رضاشاه (ناشر مشخص نيست. محل نشر مشخص نيست. 1356) ص 109.
10. قرآن، سوره رعد، آيه 11.
11. كاميل فلاماريون (Flamarion) كه در سال 1304 شمسي درگذشت مؤسس رصدخانه ژوسي و انجمن ستارهشناسي فرانسه بود. به خاطر معرفي رشته ستارهشناسي به دريافت نشان آكادمي فرانسه نائل آمد. كتابهايي درباره ستارهشناسي و خداشناسي نوشت. كتابهاي خدا در طبيعت و جهان قبل از خلقت انسان از اوست. كتاب هيئت او را ميرزا عبدالرحمان - طالبوف تبريزي - از زبان روسي به فارسي در آورد. آدميت، فريدون. انديشههاي طالبوف تبريزي (چاپ پديده، 1363، تهران، چاپ دوم).
12. بازرگان، مصاحبه، 1368 و مدافعات، ص 41.
13. رقم دقيقي براي آن سالها در دست نيست، اما درنظر بگيريد كه حدود 50 سال بعد، يعني در دهه 1350، فقط حدود 50 درصد از مردم باسواد بودند.
14. بازرگان، مدافعات، ص 42.
15. ظاهراً نخست سيد حسن تقيزاده (تولد 1258) اين اصطلاح را به كار برد و عمومي كرد. تقيزاده در مصر تحصيل كرد. از اعضاي مجلس شوراي اول بود. از رهبران حزب دمكرات شد. چند پست وزارت داشت، سفير ايران در انگليس و سپس استاد دانشگاه كمبريج شد. به نقل از چهل پرده از زندگي رجال (انتشارات اميد، تهران، 1324).
16. كپي متن اصلي سخنراني در دست ماست.
17. اصطلاح گيتيانه از آقاي داريوش آشوري است در برابر لغت سكولاريسم.
18. Bernard, P. Dubjef, H. The Decline of the THird Republic (Cambridge University Press, Cambridge, 1985) PP.
253 - 257.
19. بازرگان، مدافعات، ص 73.
20. بازرگان، مدافعات، ص 43.
21. Bernard, The Decline of the Third Republic, p.253.
22. بازرگان نخست در مدرسه Clemenceau و سپس در يكي از بهترين مدارس پاريس يعني Ecole Centrale تحصيل كرد.
23. بازرگان، مدافعات، ص 63.
24. Abrahaminan, Iran Between Two Revolutions, p. 458.
25. لويي ماسينيون (1962-1883 ميلادي) اسلامشناس كاتوليك مذهب فرانسوي بود كه سالهايي را صرف مطالعه زندگي حلاج كرد. از اين سان در ميان مسلمانان متجدد شناخته و محبوب شد. با برخي ايرانيان، از جمله محمدعلي فروغي تماس داشت. در اوايل دهه 1930 ميلادي كه بازرگان در پاريس بود ماسينيون در پي آن بود كه محافل مسلمانان و مسيحيان را به هم نزديك كند.
Holy Land, Louis Massignon, Summer 1991, pp. 60-70.
26. بازرگان، مدافعات، ص 64.
27. بازرگان، مصاحبه تهران، 1368.
28. Bernard, The Decline of the Third Republic, p. 253.
29. بازرگان، مصاحبه تهران، 1368، روزنامههاي مورد اشاره عبارتند از: Le Populaire, L'Hummanite, L, Action Francaise.
30. The New Encyclopedia Britannica, V.11 (Chicago, 1991) p, 701.
31. بازرگان، مدافعات، ص 66.
32. آدميت، فريدون، فكر دموكراسي اجتماعي در نهضت مشروطيت ايران، (انتشارات پيام، 1363، تهران)، ص3.
33. كاتوزيان، اقتصاد سياسي ايران، فصل چهارم.
34. Amir Arjomand, S. Turban for the Crown (Oxford University Press, Oxford, 1988) pp. 40-62.
35. Amir Arjomand, Turban for Crown, p. 62.
36. براي تحليلهايي از تلاش صنعتي رضاشاه رجوع كنيد به: Avery, P. Modern Iran, Chaps. 14-18.
Keddie, N. Roots of the Revolution, (Yale University Press, Hew Havens, 1981) pp. 93-112,
Maclachlan, K. S. Economic Development 1921-1979, in Cambridge History of Iran, V. 7, pp. 608-639.
37. طبري، احسان. جامعه ايران در دوران رضاشاه، (1356، ناشر و محل نشر مشخص نيست)، ص 99.
38. Keddie, N. Roots of the Revolution. pp. 95-98.
39. طبري، احسان. جامعه ايران در دوران رضاشاه، (1356، ناشر و محل نشر مشخص نيست)، ص 100.
40. كاتوزيان، اقتصاد سياسي ايران، ص 126.
41.براي بررسي دقيقتر همين مطلب مراجعه كنيد به مقاله اين نويسنده با عنوان «گفتگو درباره مفاهيم ملي و دولتي و اميد به تحكيم سنتهاي سالم سياسي» در اطلاعات سياسي-اقتصادي، خرداد و تير 1371، شماره 58-57، صص50-43.
42. كاتوزيان، اقتصاد سياسي ايران، ص 125.
43. بعثت و ايدئولوژي، چاپ مورد استناد: (مركز پخش كتاب، هوستون، 1355). بازرگان نوشتن اين كتاب را در سال 1343 در زندان آغاز كرد. پس از آزادي در سال 1346 در مورد آن يك سخنراني كرد. تاريخ چاپ اول كتاب در دسترس نيست.
44. نيك نيازي، چاپ مورد استناد: (مركز پخش كتاب، هوستون، 1356). ظاهراً نخست به شكل يك سخنراني در سال 1346 عنوان شد.
45. بعثت و تكامل، چاپ مورد استناد: (مركز پخش كتاب، هوستون، 1356) ظاهراً نخست به شكل يك سخنراني در سال 1346 عنوان شد.
46. سازگاري ايراني، چاپ مورد استناد: (شركت سهامي انتشار، تهران، 1346).
47. مسجد در اجتماع، جزئيات آن در دست ما نيست.
48. انگيزه و انگيزنده، اين مقاله نخست به نمايندگي از طرف بازرگان توسط هاشم صباغيان در سال 1356 خوانده شد. تاريخ و محل نشر اول در دست نيست. چاپ مورد استناد: (مركز پخش كتاب، هوستون، آمريكا، 1357).
49. دين و تمدن، اين مطلب مقدمهاي بر كتاب نقش پيامبران در تمدن انسان به قلم فخرالدين حجازي بود كه بعداً مستقلاً چاپ شد. چاپ مورد استناد: (مركز پخش كتاب، هوستون، آمريكا، 1356).
50. بررسي نظريه فروم، (شركت سهامي انتشار، تهران، 1355).
51. علمي بودن ماركسيسم (جزئيات انتشار ندارد) با مشاركت عزتاللّه سحابي نوشته شد.
52. سير تحول قرآن، نخست در سال 1355 منتشر شد. جزئيات ديگر در دست ما نيست.
53. آفات توحيد، چاپ مورد استناد: (مركز پخش كتاب، هوستون، آمريكا، 1357) نخست در سال 1356 منتشر شد.
54. طبيعت، تكامل، توحيد، چاپ مورد استناد: (مركز پخش كتاب، هوستون، آمريكا، 1356).
55. جامعهشناسي قرآن، در سال 1356 منتشر شد. جزئيات آن در دست ما نيست.
56. امام و زمان، از جزئيات آن اطلاعي در دست ما نيست.
57. حائري، مصاحبه با تاريخسازان ايران (ناشر مشخص نيست، تهران، تاريخ ندارد) ص 185.
58. Arjomand, S.A. Authority and Political Culture in Shi'ism (State University of New York Press, Albany, 1988) p.190.
59. Sabine, G. H. & Thorson, T. l. A History of Political Theory, (Dryden Press, Hinsdale, Illinois, 1973).
60. بعثت و ايدئولوژي، ص 2.
61. بعثت و ايدئولوژي، ص 8.
62. سعيد برزين، مهندس مهدي بازرگان ، تهران، مركز، 1374، صص 39-12 و 213-208.
سایت مرجع:
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن