عشق يك سيب بهشتي است كه بي پرهيز است
وبه اندازه چشم تو خيال انگيز است...
مملو از خون دل است اين همه اما دل نيست
كاسه ي صبر من است اين كه چنين لبريز است
حيف از اين صرف نظر هاست خدا مي داند
كه دل منصرف از عشق دلي ناچيز است.......
عشق يك سيب بهشتي است كه بي پرهيز است
وبه اندازه چشم تو خيال انگيز است...
مملو از خون دل است اين همه اما دل نيست
كاسه ي صبر من است اين كه چنين لبريز است
حيف از اين صرف نظر هاست خدا مي داند
كه دل منصرف از عشق دلي ناچيز است.......
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
با آنكه ز مـا هيـچ زمــان يـاد نكردي
اي آنكه نرفتي دمي از ياد ،كجــاي؟
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
مثل کبریت کشیدن در باد،دیدنت دشوار است،من که به معجزه عشق ایمان دارم،میکشم آخرین دانه ی کبریتم را در باد،هر چه بادا باد...
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور ودراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبير رؤيای ناديده ای
تو نوری كه بر سايه تابيده ای
تو يك آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاك ترديد باريده ای
تو يك خانه در كوچه زندگی
تو يك كوچه در شهر آزادگی
تو يك شهر در سرزمين حضور
تويی راز بودن به اين سادگی
مرا با نگاهت به رؤيا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بي تپش در سراب
مرا تا تكاپوی دريا ببر
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
ساحل نشسته ام من و دریا نمی شوی
از حال این شکسته که جویا نمی شوی
تعبیر خواب های تو ام تا سحر ، ولی
از خواب تلخ فاصله ها پا نمیشوی
این کوچه ها به درد من عادت نمی کنند
پا در خودم گرفتی و پیدا نمیشوی
آغوش تو ، لبان مرا خشک می کند
در قید و بند بوسه ی من جا نمی شوی
بشکن نقاب فاصله را - تا ببینمت
با این حجاب خاطره ، زیبا نمی شوی
کورند چشم های من از شب نشینی ات
پیچیده ای به حادثه – فردا نمی شوی
بر دفترم هجوم تنت موج می زند
شرقی تر از همیشه و رسوا نمی شوی
در من هنوز ذکر تو الهام می شود
حالا بگو خدای غزل ها نمیشوی...
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
لحظه ها در پي هم ميگزند و ميان انها تو فقط ميماني
لحظه اي با من باش تا ابد در دل من مهماني
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند
بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند
چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران كه می بارد- شما را تر كند ...
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
چيست اين باران كه دلخواه من است ؟(( فریدون مشیری))
زير چتر او روانم روشن است .
چشم دل وا مي كنم
قصه يك قطره باران را تماشا مي كنم :
در فضا،
همچو من در چاه تنهائي رها،
مي زند در موج حيرت دست و پا،
خود نمي داند كه مي افتد كجا !
در زمين،
همزباناني ظريف و نازنين،
مي دهند از مهرباني جا به هم،
تا بپيوندند چون دريا به هم !
قطره ها چشم انتظاران هم اند،
چون به هم پيوست جان ها، بي غم اند .
هر حبابي، ديدهاي در جستجوست،
چون رسد هر قطره، گويد: - « دوست! دوست ... !»
مي كنند از عشق هم قالب تهي
اي خوشا با مهر ورزان همرهي !
با تب تنهائي جانكاه خويش،
زير باران مي سپارم راه خويش.
سيل غم در سينه غوغا مي كند،
قطره دل ميل دريا مي كند،
قطره تنها كجا، دريا كجا،
دور ماندم از رفيقان تا كجا!
همدلي كو ؟ تا شوم همراه او،
سر نهم هر جاكه خاطرخواه او !
شايد از اين تيرگي ها بگذريم .
ره به سوي روشنائي ها بريم .
مي روم، شايد كسي پيدا شود،
بي تو، كي اين قطره دل، دريا شود؟
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
دوستت دارم پریشان ، شانه می خواهی چه کار ؟
دام بگذاری اسیرم ، دانه می خواهی چه کار ؟
تا ابد دور تو می گردم ، بسوزان ! عشق کن !
ای که شاعر سوختی ، پروانه می خواهی چه کار ؟
مـُردم از بس شهر را گشتم ، یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می خواهی چه کار ؟
مثل من آواره شو از چار دیواری درآ !
در دل من قصر داری ، خانه می خواهی چه کار ؟
خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می خواهی چه کار ؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن ! پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار ؟
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
نا بلد
به آزاد ه ای تهی دست
توکی رسم این روزها را بلد می شوی؟
تو هم اهل جمع و حساب و عدد می شوی؟
گل ساده پوش و صبورو نجیبم ، تو کی
کمی مثل مردم دچار حسد می شوی ؟!
مگر جنس پروانه هستی که از عشق گل
چنان او که خود را به آتش زَنَد می شوی
میان شلوغای شهر از دل مردمان
سرت را فرو برده در خویش و ، رد می شوی
سر راهِ جولان هر هرزه آب سیاه
کمر بسته ، از خود گذشته، و سد می شوی
به هنگام گفتن از آداب سود و زیان
تو خاموش می ما نی و نابلد می شوی
تو بیگانه با روزِ گاری و در چشم ما ؛
عجیبی و با بهت و حیرت رصد می شوی
ترا گفته باشم که با این روال و سیاق
سرآخر چو گل های وحشی لگد می شوی
و یا در وسیع و بلندای طبعِ خودت
گرفتا ر دائم به حبس ابد می شوی
عمیدرضا مشایخی
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )