بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 9 از 13 اولیناولین ... 7891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 از مجموع 122

موضوع: اشعار شاعران خارجی

  1. #81
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بازارِ شام

    دوست داشتنِ هم،
    در زمانهاي كه آدميان ما يكديگر را ميكُشند
    با جنگافزارهايي مدام كشندهتر
    تا سر حدِّ مرگ يكديگر را گرسنه رها ميكنند.

    دانستن،
    انكه آدمي را كاري از دست ساخته نيست
    و كوشيدن،
    به از كف ندادنِ سرزندگي


    و باز
    دوست داشتنِ هم،
    دوست داشتنِ هم
    و گرسنه باز گذاردنِ هم تا سر حدِّ مرگ
    دوست داشتن و دانستن،
    آنكه آدمي را از دست كاري ساخته نيست
    دوست داشتن
    و كوشيدن به حفظِ سرزندگي


    دوست داشتنِ هم
    و كشتنِ هم
    در گذارِ زمان
    و باز دوست داشتن،
    با جنگافزارهايي مدام كشنده تر

    اریش فرید

  2. #82
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    اولينها و آخرينها

    آنان كه نخستين گفتار را مييابند
    بس لوند برايِ دل
    بس آسان برايِ مغز
    بس روان برايِ زبان

    بسي زود ميآيند
    كه هنوز چشمها
    با سري دوّار گرد خود ميچرخند



    ايشان هيچ از كلام دور نميشوند
    آنان كه واپسين گفتار را ميجويند
    بس نژند برايِ دل
    بس دشوار برايِ مغز
    بس پُر زحمت برايِ زبان


    بسي دير ميآيند
    كه هنوز سرها
    با چشماني دوّار گرد خود ميچرخند،
    ايشان ديگر هيچ بر سرِ كلام نميآيند.

    اریش فرید

  3. #83
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    باران باريده است

    اينك هوا دوباره گرم است
    سنگفرشِ غبارآلود
    مقصّرند
    خيابانِ ليشتن اشتاين
    خشك ميشود
    بد اقبالي مايند
    و هنوز بوي مدرسه ميدهد
    بايست ويران شوند
    گورستان
    بر دروازة چهارم
    بدشكل است
    مقصرّند
    قطار خياباني
    پر سر و صدا و بانگدار ميگذرد
    بد اقبالي مايند
    از فراز پلها، از ميان پنجرهها
    بايست ويران شوند

    در بادِ عصرگاهي
    از انتهايِ خيابان
    تپههاي كبود
    مقصرند
    در انتهايِ ديگر
    زنگارِ سبزِ گنبدها
    بداقبالي مايند
    يا برجِ فروخوردة كليسا
    بايست ويران شوند

    اریش فرید

  4. #84
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سرمايِ سمج
    آفتابِ من
    برايِ درخشيدن
    به آسمانِ تو
    رفته است



    برايِ من
    تنها ماه مانده است
    كه او را
    من از تمامي ابرها صدا ميزنم



    ماه به من دلگرمي ميدهد
    كه روزي تابشش
    گرمتر و
    روشنتر خواهد شد
    نه، اين زرد، رنگي ديگر نخواهد شد
    اين رنگ
    كه يادآورِ ملال و سردي است



    باز آي، آفتابا!
    روشناي و گرمايِ افزونِ ماه
    فرايِ
    طاقتِ ماندن!

    اریش فرید

  5. #85
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    يك بعدازظهر شيرين زمستان


    يك بعدازظهر شيرين زمستان، شيرين
    براي اين كه نور تنها چيزي بود
    كه تغيير نمييافت، نه سپيدهدم بود نه غروب، ناپديد شدند افكارم مثل پروانههاي
    بسياري كه ناپديد شدند، پروانههاي كه
    در باغهاي سرشار از گل سرخ
    زندگي ميكنند آنجا، خارج از دنيا.

    مثل پروانههاي بينوا هستند، مثل آن
    بيشمار پروانههاي ساده بهار
    كه بر روي كرتها پرواز ميكنند زرد و سفيد،
    سبك و زيبا رفتند،
    چشمان متفكرم را دنبال ميكردند،
    هرچه بيشتر اوج ميگرفتند بدون خستگي.

    تمام شكلها همزمان پروانه
    ميشدند، در اطراف من
    ديگر هيچ چيز متوقف نبود، نور مرتعش
    دگر دنيايي لبريز كرده بود وادي را
    كه من از آن ميگريختم، و فرشتهاي
    با صداي جاودانياش آواز ميخواند
    و مرا به درگاه تو ميبرد خدا.

    کارلو بتوکی

  6. #86
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    به آرامی آغاز به مردن ميكنی
    اگر سفر نكنی،
    اگر كتابی نخوانی،
    اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
    اگر از خودت قدردانی نكنی..



    به آرامی آغاز به مردن ميكنی
    زماني كه خودباوري را در خودت بكشی،
    وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند.



    به آرامي آغاز به مردن ميكنی
    اگر برده عادات خود شوی،
    اگر هميشه از يك راه تكراری بروی …
    اگر روزمرّگی را تغيير ندهی
    اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی،
    يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.



    تو به آرامی آغاز به مردن ميكنی
    اگر از شور و حرارت،
    از احساسات سركش،
    و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامیدارند
    و ضربان قلبت را تندتر ميكنند،
    دوری كنی . .. .،



    تو به آرامی آغاز به مردن ميكنی
    اگر هنگامی كه با شغلت، يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی
    اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی
    اگر ورای روياها نروی،
    اگر به خودت اجازه ندهی
    كه حداقل يك بار در تمام زندگيت
    ورای مصلحتانديشی بروی . . .
    -
    امروز زندگی را آغاز كن!
    امروز مخاطره كن!
    امروز كاری كن!
    نگذار كه به آرامی بميری!
    شادی را فراموش نكن.

    پاباو نرودا

  7. #87
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    چه چیزی لازم است تا در این سیاره

    بتوان در آرامش با یکدیگر عشق بازی کرد؟

    هر کسی زیر ملافه هایت را میگردد

    هر کسی در عشق تو دخالت می کند

    چیزهای وحشتناکی می گویند

    در باره ی مرد و زنی که

    بعد از آن همه با هم گردیدن

    همه جور عذاب وجدان

    به کاری شگفت دست می زنند

    با هم در تختی دراز می کشند

    از خودم می پرسم

    آیا قورباغه ها هم چنین مخفی کارند

    یا هر گاه که بخواهند عطسه می زنند

    آیا در گوش یکدیگر

    در مرداب

    از قورباغه های می گویند

    و یا از شادی زندگی دوزیستی شان

    از خودم می پرسم

    آیا پرندگان

    پرندگان دشمن را

    انگشت نما می کنند؟

    آیا گاو های نر

    پیش از آنکه در دیدرس همه

    با ماده گاوی بیرون روند

    با گوساله هاشان می نشینند و غیبت می کنند؟

    جاده ها هم چشم دارند

    پارک ها پلیس

    هتل ها، میهمانانشان را برانداز می کنند

    پنجره ها نام ها را نام می برند

    توپ و جوخه ی سربازان در کارند

    با مأموریتی برای پایان دادن به عشق

    گوشها و آرواره ها همه در کارند

    تا آنکه مرد و معشوقش

    ناگزیر بر روی دوچرخه ای

    شتابزده

    به لحظه ی اوج جاری شوند.

    پابلو نرودا

  8. #88
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شعاری برای زیستن


    حرمت اعتبار خود را
    هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران
    مشکن

    که ما هر یک یگانه ایم
    موجودی بی نظیر و بی تشابه.

    و آرمانهای خویش را
    به مقیاس معیارهای دیگران
    بنیاد مکن

    تنها تو می دانی که « بهترین » در زندگانیت
    چگونه معنا می شود.

    از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است
    آسان مگذر

    بر آنها چنگ درانداز، آنچنان که
    در زندگی خویش
    که بی حضور آنان، زندگی مفهوم خود را
    از دست می دهد.

    با دم زدن در هوای گذشته
    و نگرانی فرداهای نیامده
    زندگی را مگذار که از لابلای انگشتانت فرو لغزد
    و آسان هدر شود.

    هر روز، همان روز را زندگی کن
    و بدین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای.

    و هر گز امید از کف مده
    آنگاه که چیز دیگری
    برای دادن در کف داری.

    همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد
    که قدمهای تو باز می ایستد.

    و هراسی به خود را مده
    از پذیرفتن این حقیقت که
    هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد

    تنها پیوند میان ما
    خط نازک همین فاصله است.

    برخیز و بی هراس خطر کن،
    در هر فرصتی بیاویز.

    و هم بدینسان است که به مفهوم « شجاعت»
    دست خواهی یافت.

    آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
    عشق را از زندگی خویش رانده ای
    عشق چنان است که
    هر چه بیشتر ارزانی داری
    سرشارتر شود

    و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری
    آسان تر از کف رود

    پروازش ده تا که پایدار بماند.

    رؤیاهایت را فرومگذار
    که بی آنان زندگانی را امیدی نیست
    و بی امید، زندگی را آهنگی نباشد.

    از روزهایت شتابان گذر مکن
    که در التهاب این شتاب
    نه تنها نقطه ی سرآغاز خویش
    که حتی سرمنزل مقصود را گم کنی.

    زندگی مسابقه نیست
    زندگی یک سفر است

    و تو آن مسافری باش
    که در هر گامش
    ترنم خوش لحظه ها جاریست.

    نانسی سیمز

  9. #89
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سيم خاردار


    تو از انسان مي نويسي دربند اردوگاه اسرا
    من از اردوگاه اسرا، در بند انسان...
    هر دو از سيم خاردار ميگوييم
    آنکه داستان ترا محيط
    و براي من، همه ي ما را محاط
    پس و پيش همان سکه ي رنج اند
    به گمانت فرقي شگرف ميان اين دوست؟

    کاپوشینسکی

  10. #90
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    «دخترك/ فرياد»
    -----------------

    بر ساحلِ دريا دختركي است؛ دخترك خانوادهاي دارد
    و خانواده خانهاي دارد با دو پنجره
    و يك در ...
    در دريا ناوي به شكار مردم وقت ميگذراند
    بر ساحلِ دريا: چند نفر
    روي شنها ميافتند،
    و دخترك دمي نجات مييابد
    زيرا دستي از مه ...
    دستي كه آسماني مينمود،
    او را نجات داد .
    دخترك فرياد زد:
    پدر!
    پدر! برخيز كه بازگرديم،
    دريا جاي ما نيست!
    پدرش امّا
    - كه بر سايهاش غلتيده بود-
    او را پاسخي نگفت.
    در تند بادِ غروب
    خون، ابرها را فرا گرفت
    و نخلستان را نيز
    فرياد ،
    دخترك را از زمين برگرفت
    به دورتر از ساحلِ دريا
    دخترك در شب صحرا فرياد زد
    پژواك را امّا، پژواكي نبود
    و او خود فريادي ابدي شد
    در خبري فوري
    كه ديگر خبري فوري نبود
    آن دم كه هواپيماها بازگشتند
    تا خانهاي را بمباران كنند
    كه دو پنجره دارد
    و يك در ....

    محمد درویش

صفحه 9 از 13 اولیناولین ... 7891011 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •