بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 7 از 9 اولیناولین ... 56789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 از مجموع 84

موضوع: چی سر عقاید اکثر آقایون اومده لطفا همه آقا پسرا و دختر خانوما نظرشونو بگن

  1. #61
    bigbang_theo آواتار ها
    • 140

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط moongirl نمایش پست ها
    این قضیه ناقص العقل بودن زن ها از روایتی از امام علی (ع) گرفته شده و در بین مردم جا افتاده. اما بهتره که برید و به اون قضیه ای که امام این حرف رو فرمودند مراجعه کنید.
    به جز امام علی ع حضرت محمد ص هم گفته
    منقول است از ابو سعید الخدری:
    پیامبر فرمود: مگر چنین نیست که شهادت یک زن برابر نیمی از شهادت یک مرد است؟ زن گفت: بلی. پیامبر فرمود: دلیل آن کمبود عقل در زنان است.
    صحیح بخاری، جلد 3، کتاب 48، شماره 826


    خطبه 80 نهج البلاغه، نظر امام علی در مورد زنان، پس از جنگ جمل.

    متن عربی:
    بعد فراغه من حرب الجمل، في ذم النساء مَعَاشِرَ النَّاسِ، إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الاِِْيمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ: فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَالصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ، وَأَمَّا فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَالصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ، وَأَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَيْنِ مِنْهُنّ كَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ، وَأَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى الاََْنْصَافِ مِنْ مَوارِيثِ الرِّجَالِ؛ فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ، وَكُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ، وَلاَتُطِيعُوهُنَّ فِي المَعْرُوفِ حَتَّى لاَ يَطْمَعْنَ فِي المُنكَرِ

    ترجمه دکتر آیتی:

    سخنى از آن حضرت(ع)پس از فراغت از جنگ جمل،در نكوهش زنان،فرمود:

    اى مردم،بدانيد كه زنان را ايمان ناقص است و بهره‏منديهايشان ناقص است‏و عقلهايشان ناقص است.اما ناقص بودن ايمانشان از آن روست كه در ايام حيض‏از خواندن نماز و گرفتن روزه معذورند و ناقص بودن عقلهايشان،بدان دليل‏است كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است و نقصان بهره‏منديشان در اين‏است كه ميراث زنان نصف ميراث مردان است.از زنان بد بپرهيزيد و از زنان خوب‏حذر كنيد و كار نيك را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهيد،تا به كارهاى زشت‏طمع نكنند.

  2. #62
    bigbang_theo آواتار ها
    • 140

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط moongirl نمایش پست ها
    این مشکل ناشی از دین ما نیست. به علت فرهنگ غلط مردم ماست که نمی تونیم راحت توی اجتماع حاضر بشیم. ناشی از نگاه های ناپاکیه که توی جامعه منتظرن تا یه دختر رو درسته قورت بدن
    «قال فاطمه(ع): خیر النساء ان لا یرین الرجال و لا یراهن الرجال. فقال رسو الهه صلی الله علی و آله: انها منی»
    فاطمه زهرا(س) فرمود:
    بهترین زنان کسانی هستند که نه آنها مردان را و نه مردان آنها را ببینند.

    حضرت محمد فرمودند:
    زنان را در غرفه و بالا خانه جا ندهيد و چيزي نوشتن به ايشان نياموزيد و سوره يوسف را به انها تعليم ندهيد و چرخ رشتن به انها بياموزيد وسوره نور را به انها تعليم دهيد.
    (حليه المتقين.باب4.فصل6) (تاليف علامه محمد باقر مجلسي)


    در این حدیث پیامبر (ص) با توجه به روحیه و فطرت مرد ،لزوم احترام و تواضع زن را نسبت به مرد بیان نموده است:

    «اگر بنا بودامر می کردم کسی برکسی سجده کند ، امر می کردم زن بر شوهرش سجده کند »(وسایل الشیعه ،ج ،14ص،115)



  3. #63
    مورچه‌خوار آواتار ها
    • 58

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مقام زن در ايران باستان

    مقام زن در ايران باستان در ايران باستان هميشه مقام زن و مرد برابر و در كنار هم ذكرشده است، حتي گروهي از ايزدان مانند آناهيتا زن هستندو در ميان امشاسپندان ، امرداد و خرداد و سپندارمذ ، كه صفات اهورامزدا است زن ميباشند. وآنچه در اوستا آمده است همه نشانه اي از همبستگي زن و مرد است، در فروردين يشت چنين آورده شده : اينك فروهر همه مردان و زنان پاك را می ستائيم آنان كه روان هايشان در خور ستايش و فروهر هايشان شايسته است اينك فروهر همه مردان و زنان پاكدين را مي ستائيم. در زمان شاهنشاهي هخامنشيان ، براساس لوح هاي گلي تخت جمشيد زنان هم دوش مردان در ساختن كاخ هاي شاهان هخامنشي دست داشتند و دستمزد برابر دريافت مي نمودند، پيشه بيشتر زنان در دوره هخامنشيان صيقل دادن نهائي سنگ نگاره ها و همچنين دوخت و دوز و خياطي بوده است. بنابراين در شاهنشاهي بزرگ هخامنشي با برابري و تساوي حقوق زنان با مردان سر و كار داريم. بايد خاطرنشان كرد كه زنان در زمان بارداري و با بدنيا آوردن كودكي براي مدتي از كار معاف ميشدند ، اما از حداقل حقوق براي گذران زندگي برخوردار مي گشتند و علاوه بر آن اضافه حقوقي بصورت مواد مصرفي ضروري زندگي دريافت مي نمودند، همچنين در گل نوشته هاي تخت جمشيد شاهد آن هستيم كه در كارگاههاي خياطي ، زنان بعنوان سرپرست و مدير بودند و گاه مردان زيردست زنان قرار مي گرفتند. اما زنان خاندان شاهي از موقعيت ديگري برخوردار بودند ، آنان مي توانستند به املاك بزرگ سركشي كنند و كارگاه هاي عظيم را با همه كاركنانش اداره و مديريت مي كردند و درآمدهاي بسيار زياد داشتند ، اما بايد خاطرنشان كرد كه حسابرسي و ديوان سالاري هخامنشي حتي براي ملكه هم استثنا قائل نمي شد و محاسبه درآمد و مخارج از وي مطالبه مي كرد. در يكي از گل نوشته ها ( لوح هاي گلي ) رئيس تشريفات دربار داريوش بزرگ دستور تحويل 100 گوسفند را به ملكه صادر مي كند تا درجشن بزرگ تخت جمشيد كه 2000 مهمان دعوت شده بودند ، بكار روند. دريكي از مهرهاي بدست آمده از تخت جمشيد زني بلندپايه در صندلي تخت مانندي نشسته و پاهايش را روي چهارپايه اي گذارده و گل نيلوفري در دست دارد و تاجي برسرنهاده كه چادري روي آن انداخته شده است و به تقليد از مجلس شاه ، نديمه اي در برابر او ايستاده و عود سوزي در آن ديده مي شود. اين مهر يكي از زنان ثروتمند دربار هخامنشي است كه نقش مهمي در مديريت جامعه داشته است و دستورات خود را به اين مهر منقوش مي كرده است. بنابراين با كمك گل نوشته هاي تخت جمشيد تصويري كاملا نو از زنان و ملكه هاي هخامنشي بدست مي آوريم كه برخلاف ادعاي نويسندگان يوناني ، كه آنها را عروسكهايي محبوس در حرم سراها مي دانستند، نه تنها همدوش مردان در آئين هاي مذهبي شركت مي كردند ، بلكه در صحنه زندگي و در اداره امور كشور هم نقش و شخصيت مستقل خويش را حفظ مي كردند . بررسي دقيق لوح هاي ديواني تخت جمشيد نشان مي دهد، كه زن در دوران فرمانروائي هخامنشيان بويژه در زمان شاهنشاهي داريوش بزرگ از چنان مقامي برخوردار بودند كه در ميان همه خلق هاي جهان باستان نظير نداشت . به امید آن روزی که برابری ها جای نابرابری ها را بگیرد. مینا صفا ئی منابع : 1- از زبان داريوش : خانم پروفسور هايدماري كخ 2- زن در ايران باستان : هدايت ا... علوي

  4. #64
    alamatesoall آواتار ها
    • 7,384

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    روانشناسی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط bigbang_theo نمایش پست ها
    «قال فاطمه(ع): خیر النساء ان لا یرین الرجال و لا یراهن الرجال. فقال رسو الهه صلی الله علی و آله: انها منی»
    فاطمه زهرا(س) فرمود:
    بهترین زنان کسانی هستند که نه آنها مردان را و نه مردان آنها را ببینند.

    حضرت محمد فرمودند:
    زنان را در غرفه و بالا خانه جا ندهيد و چيزي نوشتن به ايشان نياموزيد و سوره يوسف را به انها تعليم ندهيد و چرخ رشتن به انها بياموزيد وسوره نور را به انها تعليم دهيد.
    (حليه المتقين.باب4.فصل6) (تاليف علامه محمد باقر مجلسي)


    در این حدیث پیامبر (ص) با توجه به روحیه و فطرت مرد ،لزوم احترام و تواضع زن را نسبت به مرد بیان نموده است:

    «اگر بنا بودامر می کردم کسی برکسی سجده کند ، امر می کردم زن بر شوهرش سجده کند »(وسایل الشیعه ،ج ،14ص،115)


    خیلی متاسفم واسه همچین طرز تفکری که بعضیا از احادیث مجعول دارن



    از آنجايى‏كه شمار دانشمندان زن در تاريخ نظام آموزش اسلامى در مقايسه با مردها كمتر است، بعضى‏هاپنداشته‏اند در اسلام محدوديتى درباره تحصيل زنان و دختران وجود دارد. زنان دانشمندى كه كم و بيش‏نامشان در تاريخ برده شده به طور غير رسمى تحصيل كرده‏اند و شيوه آموزشى اسلام ويژه مردان است.

    براى رفع اين پندار طرح دو سؤال و پاسخ به آن‏ها ضرورت دارد:

    1 - آيا در اسلام تحصيل علم و دانش تنها به مردان اختصاص دارد و يا شامل زنان هم مى‏شود؟

    2 - آيا آموزش در ميان زنان و دختران مسلمان در طول تاريخ - به ويژه در صدر اسلام- يك شيوه رايج‏بوده‏است؟

    زن و تحصيل علم

    اسلام مرد و زن را در تدبير شؤون زندگى به وسيله اراده و كار، مساوى مى‏داند از اين‏رو هر دو در تحصيل‏احتياجات زندگى و آن‏چه مايه قوام حيات انسانى است‏يكسان مى‏باشند.

    زن مى‏تواند همانند مرد مستقلا كاركند و مالك نتيجه كار و كوشش خود شود.

    در صدور فرمان الهى فرقى بين زن و مرد نيست مگر در احكامى كه‏ويژه يكى از ايشان است.

    تحصيل علم و كسب دانش نيز از احكامى است كه زن و مرد در آن مشترك مى‏باشند و هرگز دين اسلام جنس راسد راه دانش اندوزى نمى‏داند.

    مرحوم علامه طباطبائى در تفسيرالميزان، پس از نقل سرگذشت تاسف‏بار زن درطول تاريخ مى‏گويد:

    زن در تمام احكام عبادى و حقوق اجتماعى با مرد شريك است و در هر امرى كه مرداستقلال دارد، مانند: ارث، كسب، معامله، تعليم و تربيت و دفاع از حقوق و غيره زن هم‏مستقل است، مگر در مواردى كه با مقتضاى طبيعتش مخالف باشد.(1)

    بررسى آيات و روايات

    تمام آيات و رواياتى كه درباره تحصيل علم و دانش وارد شده، همانند «ياايهاالناس‏» و «ياايهاالذين آمنوا» عمومى است.

    و شامل زن‏ها هم مى‏شود.

    اسلام «علم‏» را نور و «جهل‏» را ظلمت وعلم را بينايى و جهل را كورى مى‏داند.

    در قرآن آمده است:

    «قل هل يستوى الاعمى والبصير ام هل تستوى الظلمات والنور... (2) »;

    بگو آيا چشم نابيناى جاهل و ديده بيناى عالم يكسان است؟

    آيا ظلمات و تاريكى جهالت‏بانور علم و معرفت مساوى است؟

    در آيه ديگر آمده است:

    «هل يستوى الذين يعلمون والذين لايعلمون انما يتذكر اولوا الالباب‏» (3)

    آيا آنان كه به سلاح علم مجهزند با آنان كه با جهل و نادانى دست‏به گريبانند، با هم برابرند؟فقط انديشمندان تفاوت اين دو گروه را درك مى‏كنند و امتياز آنان را باز مى‏يابند.

    پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نيز فرموده‏اند:

    «طلب‏العلم فريضة على كل مسلم‏»

    وقتى علم در ديدگاه اسلام نور و بينايى است دستيابى به آن بر هر مسلمانى فرض است.

    آيامى‏توان گفت كه از نظر اسلام تنها بر مردها لازم شده كه از ظلمت‏خارج شوند و به روشنايى‏برسند، اما زنان چنين وظيفه‏اى ندارند و بايد همچنان در ظلمت جهل و نادانى باقى بمانند؟!

    آيه ديگرى درباره پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد:

    «يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمة... (4) »

    پيامبر آمده است كه آيات قرآن را بر مردم بخواند و روح آن‏ها را تزكيه كند و به آن‏ها كتاب‏و حكمت‏بياموزد.

    در آيه «تزكيه‏» و «تعليم‏» با هم ذكر شده و به صيغه مذكر آمده است.

    آيا مى‏شود يزكيهم ويعلمهم را منحصر به مردان دانست؟!

    فقها مى‏گويند بعضى عمومات و كليات از «تخصيص‏» ابا دارد و لحن و بيان به گونه‏اى است كه‏قابل تخصيص نيست و مطلب آن‏چنان است كه براى عقل قابل تبعيض نمى‏باشد.

    مثلا درباره علم‏و تقوى آمده است:

    آيا كسانى‏كه دانا و عالم هستند با كسانى‏كه نادان و جاهلند، مساوى هستنددرباره «تقوا» هم گفته شده:

    «ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى‏الارض ام نجعل المتقين كالفجار (5) ».

    آيا آنهايى‏كه ايمان دارند و عمل صالح انجام داده‏اند، آن‏ها را مانند فساد انگيزها قرارمى‏دهيم و آيا پرهيزگاران و فاسقان را مانند هم قرار مى‏دهيم؟

    و باز فرموده:

    «ان اكرمكم عندالله اتقاكم (6) ».

    در همه اين موارد صيغه‏ها مذكر است.

    آيا مى‏توان ادعا كرد، آنچه درباره «تقوا» گفته شده‏اختصاص به مردها دارد و شامل زنان نيست؟

    در اين صورت زن‏ها بايد از كليه احكام و فرايض‏معاف باشند.

    همچنين آيا مى‏توان گفت فرموده پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله: «طلب العلم فريضة على كل مسلم‏» چون‏«مسلم‏» مذكر است تعبير «كل مسلم‏» شامل زنان نمى‏شود؟ هرگز.

    زيرااولا در بعضى نقل‏هايى كه در كتب شيعه وارد شده كلمه «مسلمه‏» نيز قيد شده است:

    «طلب‏العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة‏» (7)

    تحصيل علم براى تمام مردان و زنان مسلمان واجب است.

    ثانيا: اين تعبيرات اطلاق دارد و مقيد به رجوليت نيست و اختصاص از آن فهميده نمى‏شود.

    «مسلم‏» يعنى: مسلمان، چه مرد باشد چه زن.

    علاوه بر آن در همه نمونه‏هايى كه شبيه اين تعبيرهست، همين‏طور عموميت دارد.

    مثلا در حديث:
    «المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه‏»مسلمان آن است كه ساير مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند.

    بديهى است كه مقصود روايت اين نيست كه فقط مرد مسلمان اينطور باشد.

    همچنين در روايت «المسلم اخ المسلم‏»نمى‏توان گفت: چون نفرموده: «المسلمة اخت المسلمة‏» پس دستور مخصوص مردها است.

    گرچه كلمه «مسلم‏» دو مفهوم دارد: يكى مسلمان بودن و ديگرى مرد بودن اما بر همگان روشن‏است كه در اين موارد جنسيت مورد نظر نيست و در معنا دخالت ندارد. (8)

    تنها در مجموع روايات كتب حديثى دو روايت (9) آمده كه از آموزش كتابت و سوره يوسف نهى‏كرده است. اين دو روايت اولا: از حيث‏سند داراى اتقان نيستند و ثانيا: جنبه ارشادى و اخلاقى‏دارند.

    علاوه بر آن در هر دو روايت‏به آموزش سوره «نور» سفارش شده است كه خود گواه تاكيد برآموختن است.

    استاد شهيد مطهرى نيز درباره آموزش زنان مى‏فرمايند: «خداوند فكر و استعداد درس خواندن‏را و ميل و شوق به آن را همان‏طور كه در مرد قرار داده در زن هم قرار داده و منع او چيزى جزجلوى استعداد خدا دادى را گرفتن
    نيست‏».

    آموزش زن در عصر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله جهاد مقدس پيكار با بى‏سوادى را از خانه خود آغاز كرده بود.

    بلاذرى با سندروايت مى‏كند كه هنگام ظهور اسلام در مكه تنها هفده نفر با سواد بودند.

    وى پس از شمردن‏اسامى آن‏ها، از يك زن قرشى نام برده كه در دوره جاهليت مقارن ظهور اسلام خواندن و
    نوشتن‏مى‏دانست.

    نام او «شفا» و دختر عبدالله بن عبد شمس بود.

    اين زن مسلمان شده بود. و از مهاجران‏اوليه و از زنان فاضله به شمار مى‏رود (10).

    بلاذرى مى‏گويد:

    اين زن همان است كه به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله به حفصه همسر پيامبر كتابت‏آموخت (11).

    بلاذرى آنگاه چند زن از زنان مسلمان را نام مى‏برد كه در دوره اسلام، هم مى‏خواندند و هم‏مى‏نوشتند و يا تنها مى‏خواندند.

    او نام «حفصه‏» دختر عمر، «ام‏كلثوم‏» دختر عقبة بن ابى معيط‏«عايشه‏» دختر سعد، «كريمه‏» دختر مقداد و بالاتر از همه «شفا» دختر عبدالله بن عدويه رامى‏نگارد.

    شفا به حفصه درس مى‏داد و پيامبر از او خواست تا به حفصه پس از زناشويى با پيامبرهمچنان درس بدهد.

    پس حفصه، خواندن و نوشتن مى‏دانسته است و نام او را جزء دارندگان‏مصاحف ضبط كرده‏اند (12).

    از اين جريان معلوم مى‏شود كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله براى زنان خود معلم زن انتخاب كرده بودند اين‏عمل پيامبر براى آموختن به دختران و زنان الگو و نمونه‏اى شد و ديرى نپاييد كه در مدينه افراد باسواد رو به
    فزونى نهادند و آمار باسوادها به‏طور چشمگيرى بالا رفت، در ميان زنان و دختران‏كسانى پيدا شدند كه خواندن و نوشتن را فرا گرفتند.

    تعليمات دينى پيامبرصلى الله عليه وآله براى زنان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله بخشى از اوقات خود را به آموزش زنان در مسايل دينى اختصاص داده بود.بخارى به سند خود روايت كرده است كه زنان به پيامبر گفتند:

    مردان در استفاده از محضر شما بر ما پيشى گرفته‏اند.

    پس خود، روزى را به‏ما اختصاص بده.

    آن حضرت قبول كرد و روزى را به ايشان اختصاص داد و در آن روز به وعظ و ارشاد زنان‏پرداخت (13) و مرتب آنان را براى آموختن و دلگرم ساختن ديدار مى‏كرد.

    دختر پيامبر اكرم و همسران او در زمان حيات و پس از رحلت آن حضرت مرجع در مسايل‏دينى و فقهى بودند و «خانه هريك از ايشان به منزله مدرسه‏اى بود كه طالبان دانش و حديث در آن‏اجتماع مى‏كردند و به فراگرفتن احكام شريعت و انواع دانش و حكمت‏سرگرم مى‏شدند.

    بين مردم‏و همسران پيامبر نيز پرده‏اى آويخته بود تا كسى نتواند ايشان را ببيند». (14)

    بزرگان صحابه بسيارى مسايل دقيق و مهم را از زنان پيامبر مى‏پرسيدند.(15)

    با اين ترتيب زن درروزگار پيامبر و صدر اسلام يكى از مصادر دانش و مورد تاييد دين و پذيرش جامعه بود (16)
    رفتن زنان‏به مساجد براى اداى نماز در آن زمان كارى عادى و معمول بود.

    و اين رفت و آمد فرصت مناسبى‏بود تا در مجالس علمى كه از سوى بزرگان صحابه در مساجد برپا مى‏شد حضور يابند.

    داستان آن‏زن كه پيشنهاد عمر را درباره پايين آوردن ميزان مهريه‏ها رد كرد و عمر پس از شنيدن دليل وى،رجوع به حق كرد، مشهور است و اين خود دليلى است‏بر اينكه آزادى انديشه براى مردها و زن‏هايكسان بوده است.(17)

    زنان معلم و محدث

    برخى از زنان در تعليم مردم به همسران پيامبر اقتدا مى‏كردند.

    بنا به گفته ابن خلكان مادر حسن‏بصرى كه در سده اول هجرى زندگى مى‏كرده براى زنان داستان‏هاى دينى تعريف مى‏كرد و باسخنان پندآميز آنان را موعظه و ارشاد مى‏كرد و اين در زمانى بود كه پسرش حسن به نقل‏داستان‏هاى دينى و تشكيل مجالس درس براى مردها مى‏پرداخت (18) .

    مساجد، مراكز تعليمات عمومى بود كه زنان نيز مى‏توانستند به آن رفت و آمد كنند و درمجالس علمى آن حضور يابند.

    زنان در صدر اسلام نه تنها از حق تحصيل دانش برخوردار بودندبلكه اين حق را هم داشتند كه به تعليم و نشر
    دانش بين زنان و مردان بپردازند و در بين آنان معلمان‏و استادانى در بخش‏هاى مختلف علوم اسلامى وجود داشت، به ويژه در زمينه علم حديث كه‏زنان مى‏توانستند در آن رشته به درجه استادى نايل شوند و در اين‏باره با محدثان و حافظان بزرگ‏به قابت‏برخيزند و نمونه بارزى در امانت و عدالت‏باشند.

    كار زنان محدث به جايى رسيد كه‏علما و ناقدان حديث اعتبار و اعتماد كاملى براى آنان قايل شدند كه بسيارى از بزرگان از بين‏دانشمندان مشهور اسلام نتوانستند به اين مرتبه از اعتماد نايل شوند.

    ذهبى در كتاب ميزان‏الاعتدال فى‏نقدالرجال كه آن را به نقد راويان حديث و ميزان صداقت و جايگاه‏علمى ايشان اختصاص داده، در باب زنان محدث مى‏گويد:

    من از بين زنان محدث كسى را نمى‏شناسم كه در اين زمينه متهم و متروك‏شده باشد. (19)

    استادان زن غالبا در مساجد و يا اماكن عمومى به تدريس و بيان حديث مى‏پرداختند و شنيدن‏حديث و مسايل علمى در محضر زنان در خانه‏ها و با اجازه از همسران ايشان صورت مى‏گرفت (20) .

    ابن حجر عسقلانى در كتاب خود الاصابه از تعداد 1552 نفر (21) ابن اثير در كتاب «اسدالغابة‏» بيش‏هزار از نفر از زنان صحابه رسول خدا نام مى‏برند، كه مصادر فقه و حديث و تفسير و تاريخ و سيره‏بوده‏اند (22) و هر كدام
    مانند مردها به علوم مختلف وارد بوده‏اند.

    مشهورترين دانشمندان زن از صحابه

    ام سلمه

    او داراى منزلتى والا در علم و روايت‏حديث مى‏باشد و پس از خديجه فاضل‏ترين وپرهيزگارترين زنان پيغمبرصلى الله عليه وآله و داناترين آن‏ها به كتاب و سنت است.

    تا جايى كه عايشه به او گفته‏است:

    تو نخستين بانوى مهاجر از زنان رسول خداصلى الله عليه وآله مى‏باشى و تو بزرگ مادران‏مؤمنان هستى و جبرئيل بيشتر در خانه تو مى‏بود. (23)

    ام سلمه از فقهاى زنان صحابه به‏شمار مى‏رفت (24) درباره علم و اجتهاد او كافى است كه بگوييم‏جابربن عبدالله انصارى صحابى بزرگوار با همه شكوهى كه در ميان صحابه داشت‏به او مراجعه‏مى‏كرد و به فتواى او عمل مى‏نمود. (25)

    احاديثى كه ام‏سلمه از پيغمبر روايت كرده است، بالغ بر 378 حديث مى‏باشد (26) و روايات او درفضيلت على‏عليه السلام معروف است (27) و اشعارى كه مورخان از اين بانوى گرانقدر ذكر كرده‏اند درباره‏ولايت اهل بيت‏عليهما السلام مى‏باشد. (28)

    ام اسلم

    او از زنان صحابه بوده و زمان امام سجادعليه السلام و فيض حضور آن حضرت را نيز درك كرده بود.

    ايشان كتب بسيارى خوانده و به همين جهت‏به «قارية‏الكتب‏» موصوف بوده همچنين به جهت‏روايت قضيه سنگ ريزه (29) به «صاحبة‏الحصاة‏» نيز معروف شد.

    و به مدلول همين روايت‏بسيار باجلالت و مورد توجه خاندان عصمت‏بوده است. (30)

    ام جميل

    فاطمه دختر مجلل بن عبدالله بن قيس، از فضلا و ادباى زنان و از سابقين به دين مقدس اسلام‏بود. او با حاطب بن حارث بن مغيره ازدواج كرد و دو پسر به‏نام‏هاى محمد و حارث از وى‏به‏وجود آمد.

    ايشان با شوهرش به حبشه رفته و بعد از مرگ شوهر با پسرهايش به مدينه برگشته‏است.

    او براى بهبودى پسرش محمد كه به آتش سوخته بود، شرفياب حضور مبارك پيامبرصلى الله عليه وآله‏گرديد و تقاضاى دعاى خير كرد و در اثر دعاى آن حضرت پسرش شفا يافت.(31)

    ام رعله قشيريه

    وى از زنان صحابه و عالم و شاعر و بسيار فصيح بود و از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله روايت نقل كرده است.

    روزى به خدمت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله رسيد و عرض كرد:

    السلام عليك يا رسول‏الله و رحمة‏الله و بركاته انا ذوات الخدور و محل ازرالبعول و مربيات الاولاد و ممهدات المهاد و لاحظ لنا فى الجيش الاعظم فعلمناشيئا يقربنا الى الله عزوجل.

    پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در جواب او فرمود:

    اگر شما زنان از ذكر خدا غافل نباشيد و چشم خود را از نامحرم ببنديد و به گونه‏اى صحبت‏نكنيد كه مرد اجنبى بشنود، شما ماجور و مثاب خواهيد بود.(32)

    ام رعله بعد از رحلت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله، حسنين‏عليهما السلام «در برگرفته و كوچه‏هاى مدينه را گرديده واشك مى‏ريخته است و چون به در خانه فاطمه‏عليها السلام رسيد اين بيت را انشا كرد:

    يادار فاطمه المعمحور ساحتها هيجت لى حزنا حييت من دار (33)

    نسيبه بنت الحارث ام عطيه

    ايشان از زنان فاضله صحابه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله شمرده مى‏شد كه در بيعت رضوان و جنگ‏هاى‏پيامبرصلى الله عليه وآله شركت داشته و مجروحين را مداوا مى‏كرد.

    جمعى از صحابه و علماى تابعين در بصره‏«غسل ميت‏» را از او گرفتند و از پيامبر اكرم روايت نقل كرده است.(34)

    معاذه غفاريه

    از زنان فاضل و عالم عصر خود و انيس رسول خدا در سفرها بود.

    وى مى‏گويد:

    من با رسول خدا انس بسيارى داشتم -يعنى به خانه‏اش رفت و آمد مى‏كردم- چون در سفرهابراى مداواى زخميان و پرستارى بيماران با وى مى‏رفتم.

    روزى داخل خانه عايشه شدم، ديدم‏على‏عليه السلام بيرون مى‏آيد و رسول خدا در غياب على‏عليه السلام به عايشه مى‏گويد:

    «ان هذا احب الرجال الى و اكرمهم على فاعرفى له حقه و اكرمى مثواه‏».

    اين مرد، محبوب‏ترين و گرامى‏ترين مردان است نزد من.

    حق او را بشناس و احترامش راداشته باش. (35)

    ام حكيم بيضا، دختر عبدالمطلب و عمه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله‏او از زنان فاضله و خردمند بنى هاشم و اديب و فصيح و بليغ بود و به هر يك از «بيضا» و«قبة‏الديباج‏» موصوف و ملقب و در نظم شعر نيز طبعى وقاد داشته است، حسب‏الامر پدر در حال‏حياتش مرثيه‏اى براى او گفته كه از ابيات آن است:

    الا يا عين جودى و استهلى و بكى ذا الندى والمكرمات الا يا عين و يحك اسعدينى بدمع من دموع‏هاطلات (36)

    ام الدرداء

    خيره دختر ابو حدرد اسلميه و زن ابوالدرداء عامربن حارث از فضلا و محدثين زنان صحابى‏بوده كه احاديث‏بسيارى از رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله و شوهرش استماع و روايت كرده است. (37)

    ام‏الدرداء هجيمه دختر حبى زن ديگر ابوالدرداء او نيز محدث و عالم و زاهد بوده از سلمان و شوهر خود روايت مى‏كرد.

    پيوسته به نماز وعبادت اشتغال داشت و دوستدار مجالس علما بود.

    شش ماه در بيت‏المقدس و شش ماه دردمشق اقامت مى‏كرد (38) .

    اسماء بنت عميس

    خواهر ميمونه همسر رسول‏خداصلى الله عليه وآله:

    او از زنان فاضل و بزرگوار روزگار خويش و از اولين گروندگان به اسلام بود كه همراه همسرش‏جعفر طيار، براى پيشبرد اسلام به حبشه مهاجرت كرد و در سال فتح خيبر در سال هشتم به مدينه‏بازگشت او پس از شهادت جعفر، در سال هشتم با ابوبكر ازدواج كرد.

    اسما، اين صحابى جليل‏القدر و راوى موثق رسول خداصلى الله عليه وآله مادر محمدبن ابى‏بكر است كه‏درباره او گفته‏اند: نجابت محمدبن ابى‏بكر از جانب مادرش بود. (39)

    اسما از شهود و از تكذيب كنندگان حديث جعلى «نحن معاشر الانبياء لانورث، ما تركناه‏صدقة‏» (40) و از راويان معروف حديث «ردالشمس‏» براى على‏عليه السلام در زمان پيامبر است. (41)

    اسما ازراويان حديث غدير است.

    قريب سى تن از بزرگان حديث‏شيعه و سنى از اسما روايت نقل كرده واو را توثيق كرده‏اند (42) .

    شيخ صدوق نيز در «فقيه‏» از ايشان رواياتى نقل كرده است.

    در كتب روايى‏تعداد رواياتى كه از ايشان نقل شده به شصت عدد مى‏رسد.

    اروى دختر حارث بن عبدالمطلب

    صحابى رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله و از بانوان فصيح و بليغ بود.

    وى در برابر معاويه، ناحق بودن خلافت اوو اسلام نياوردن او را (تا فتح مكه) به رخش كشيد و از امانتدارى على‏عليه السلام و عمل آن حضرت به‏احكام الهى سخن گفت و عمر و بن عاص و سعيد بن عاص و مروان را مفتضح ساخت و شعرى‏در فضايل اميرالمؤمنين سرود و صفات آن حضرت را برشمرد. (43)

    ام سنان

    او دختر جشمه يا خيثمة و از شعرا و فضلاى عرب و موصوف به حسن ادب است و در نظم ونثر مهارت داشت.

    لطافت معانى را با فصاحت الفاظ توام مى‏داشت، اشعار او، كه در مدح اهل‏بيت طهارت‏عليهما السلام سروده و قبيله خود «بنى مذحج‏» را به نصرت و يارى ايشان ترغيب نموده برهان‏قاطع اين مدعا است.(44)

    اينها نمونه‏هايى بودند از زنان صحابه كه در زمان پيامبر اكرم به فضل و دانش معروف بودند.

    طبق گزارش‏هاى مورخان بسيارى از زنان در عصر پيامبر در كهولت‏سواد آموختند. (45)

    اسلام براى پيكار با جهل و بى‏سوادى، روزنه‏اى تازه و وسيع به سوى افق‏هاى بى‏كران دانايى وآگاهى گشود و زنجير از پاى درك و شوق انسان‏ها برگرفت.

    دانستن و علم آموختن براى همگان‏نه‏تنها آزاد كه يك «فريضه‏» شد.

    به بركت تعاليم اسلام و دستور پيامبر خيرانديش اسلام بود كه زنان همدوش مردان به‏دانش‏آموزى روى آوردند.

    اين‏كار، با توجه به شرايط دشوار و ناسازگارى كه آن زمان فراروى زنان‏قرار داشت‏به راستى يك انقلاب بود، روش
    نوين پيامبرصلى الله عليه وآله در آموزش زنان و يكسان شمردن آنان‏با مردان يك انقلاب عظيم فرهنگى بود كه جهان اسلام را فرا گرفت و فضا را عطرآگين ساخت. (46)

    آموزش زنان در دولت علوى

    در دولت علوى نيز مبارزه با جهل و بى‏سوادى در اولويت‏بود.

    اصرار امام به اين بود كه جهل راريشه‏كن كند و علم را به‏جاى آن در مغزها جايگزين سازد.

    جهان اسلام همه آشيان علم گردد وگرنه دست كم مراكز حكومت اسلامى كانون علم باشد.

    و درس نخوانده و تحصيل نكرده شاغل‏شغلى در دولت نباشد.

    امام على‏عليه السلام در خطبه‏اى كه ذكرى از آل محمدصلى الله عليه وآله و آشيانه آن‏ها مى‏كندمى‏فرمايد:

    «فانهم عيش العلم و موت الجهل. هم‏الذين يخبركم حكمهم عن علمهم و صمتهم عن‏منطقهم...» (47)

    آنان حيات علم و مرگ جهل‏اند، آنان كه حكمشان شما را از علمشان و خاموشى‏شان ازگفتارشان و ظاهرشان از باطنشان آگاه مى‏سازد.

    بر اهل دقت فرق عبارت «عيش علم‏» با تعبيرات ديگر مثل عالم‏اند و ذوعلم‏اند، پوشيده‏نيست.

    كسى «عيش علم‏» خواهد بود كه تمام زندگيش مصروف علم شود و وسايل تحصيل علم رافراهم كند، اهل علم را تشويق كند و آن‏ها را بزرگ شمارد و راه به كوى علم براى همه باز كند.

    از اين رو دربار كوفه در عهد امام‏عليه السلام غلغله‏اى از علم و تعلم بوده و شعاع علمش تا امروزمى‏تابد.

    چه نشانى بهتر از «نهج‏البلاغه‏» كه جمع‏آورى اندكى از بسيار كوفه است و تاكنون مانده و هنوزستاره‏وار
    مى‏درخشد و بر همه تفوق دارد.

    به‏طور كلى، اين خاندان معدن علم و معارف و گنجينه حكمت‏بوده‏اند وابستگان به اين بيت‏نيز عمدتا همه از فضل و كمال آنان بهره‏مند بوده و همسران و دختران اين خاندان عالم‏ترين وفاضل‏ترين زنان زمان خود بوده‏اند كه چند نمونه از آنان را در زير مى‏آوريم:

    ام كلثوم

    او كه دختر اميرالمؤمنين‏عليه السلام و فاطمه زهراعليها السلام است در سال ششم هجرى به‏دنيا آمد و در سال‏54 هجرى در حال حيات برادرانش امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام در مدينه رحلت فرمود.

    صاحبان‏كتب انساب و سيره، او را زينب صغرى، ام‏كلثوم كبرى و رقيه ناميده‏اند. (48)

    ام‏كلثوم را در زمره اصحاب رسول خدا نيز ذكر كرده‏اند. (49)

    ليكن ابن سعد او را از جمله كسانى نام‏برده كه از غير رسول خداصلى الله عليه وآله روايت كرده‏اند. (50)

    مرحوم مامقانى درباره او مى‏نويسد:

    «زنى جليل‏القدر زيرك و بليغ بود و من او را از ثقات مى‏دانم‏» (51)

    زينب كبرى

    دختر اميرالمؤمنين‏عليه السلام و فاطمه زهراعليها السلام است و يكى ديگر از راويان حديث از امير مؤمنان‏است كه در زمان حيات پيامبر اكرم به دنيا آمد و به سال 61 يا 62 بدرود حيات گفت، از ايشان به‏صديقه صغرى، عقيله بنى‏هاشم، عالمه غير معلمه و غير مفهمه ياد شده است اين بانوى بزرگواردر فصاحت و بلاغت، زهد و تقوا، عبادت و تهجد همانند پدر و مادر گرامى‏اش بود.

    هر گاه لب به‏سخن مى‏گشود چنان بود كه گويا على‏عليه السلام سخن مى‏گفت.

    مرتبه عقل و دانش و عفت و عصمت آن‏حضرت بر همگان مشهود است.

    سخنان زينب كبرى پس از شهادت برادرش و خطبه‏هاى او دربازار كوفه و مجلس يزيد همگان را به حيرت واداشت.

    امام سجادعليه السلام خطاب به ايشان فرمود:

    «انت‏بحمدالله عالمة غير معلمه و فهمة غير مفهمه‏» (52)

    امام سجادعليه السلام و جابربن عبدالله انصارى، فاطمه بنت‏الحسين، محمدبن عمرو، عطاءبن
    سائب‏و عباد عامرى از زينب كبرى روايت نقل كرده‏اند و آن حضرت از مادرش و پدرش و اسماء بنت‏عميس وام ايمن روايت كرده است. (53)

    مؤلف كتاب «خصايص زينبيه‏» مى‏نويسد:

    حضرت زينب مجلس تعليم و تدريس داشته و در زمان اقامت پدرش در كوفه براى زنان تفسيرقرآن مى‏گفت، يك روز در تفسير «كهيعص‏» صحبت مى‏كرد كه پدرش وارد شد و فرمود مى‏شنيدم‏براى زنان تفسير «كهيعص‏» مى‏گويى، عرض كرد بلى فرمود:

    نور ديده من اين رمزى است‏براى مصيبتى كه بر عترت رسول خدا وارد مى‏شود.

    عرض كرد آن مصيبت چگونه است، امام‏عليه السلام شرح داد و زينب كبرى سخت گريست. (54)

    خطبه‏هاى ايشان قطره‏اى از درياى بيكران علوم و معارف اهل بيت‏عليهما السلام است.

    فاطمه بنت على‏عليه السلام او كه مادرش زن ديگرى غير حضرت فاطمه‏عليها السلام بود، يكى ديگر از راويان اميرالمؤمنين است‏كه طبق گفته مورخان در سال 117 هجرى دنيا را وداع كرد. (55)

    وى از بزرگانى چون حضرت على‏عليه السلام‏و اسماء بنت عميس و محمدبن حنفيه و... روايت كرده و جمعى از بزرگان حديث چون: حارث‏بن كعب كوفى، رزين بياع الانماط ابوبصير و... از او حديث نقل كرده‏اند. (56)

    از ايشان به عنوان «عالمه‏» و «محدثه‏» و «مجاهده‏» ياد شده است.

    به گفته مرحوم كلينى در«كافى‏» امام حسين‏عليه السلام كتابى نزد ايشان به امانت گذاردند تا آن را به امام سجادعليه السلام بسپارند. (57)

    ازايشان خطبه‏اى فصيح و بليغ كه آن را در كوفه در مجلس ابن‏زياد ايراد فرمود به يادگار مانده است.

    سكينه دختر امام حسين‏عليه السلام

    مادر ايشان «رباب‏» دختر امرء القيس است.

    امام حسين‏عليه السلام علاقه زيادى به ايشان داشت اين‏علويه شريفه در كربلا حضور داشت و حوادث كربلا
    را با چشم خود ديده و در زمره اسراى كربلابود.

    اشعار بلند ايشان در رثاى پدر بزرگوارش در تاريخ ثبت است.

    ابن خلكان در وفيات الاعيان در ترجمه او مى‏نويسد:

    سكينه بزرگترين زنان عصر خود بود و زيباترين و ظريف‏ترين و نيكوترين‏آن‏ها در اخلاق و فضيلت‏به‏شمار مى‏رفت (58).

    آرى سكينه از زنان فاضله و دانشمند عصر و از شخصيت‏هاى علمى و ازمفاخر علم و كمال بود، كه منزلش پايگاه اديبان و شاعران شده و آنان از پشت‏پرده سخنان منظوم خود را به گوش آن بزرگوار مى‏رساندند و او قضاوت‏مى‏كرد (59).

    مامقانى او را از راويان حديث مى‏داند.

    خديجه دختر امام محمدباقرعليه السلام‏شيخ طوسى او را راوى و از اصحاب امام محمدباقرعليه السلام شمرده است (60) و در اعلام‏النساءالمؤمنات از ايشان به عنوان فاضله و مؤمنه و متقى ياد كرده است.

    ام‏الحسن دختر عبدالله‏بن محمدبن على بن الحسين‏عليه السلام ايشان نوه امام محمد باقرعليه السلام و از راويان حديث مى‏باشد و شيخ در رجال، ايشان را از اصحاب‏امام صادق‏عليه السلام شمرده است. (61)

    فاطمه معصومه دختر امام كاظم‏عليه السلام او در سال 183 در مدينه متولد شد. در خاندان امامت و ولايت و در آغوش ايمان و طهارت‏پرورش يافت. القاب ايشان محدثه، عابده، عالمه، راويه و كريمه‏اهل بيت است.

    جماعتى ازارباب علم و حديث رواياتى از ايشان نقل كرده‏اند و او نيز رواياتى از آباى طاهرين خود نقل كرده‏است. (62)

    خديجه دختر عمربن على بن‏الحسين‏عليه السلام

    ايشان نوه امام سجادعليه السلام و از بانوان فاضله و راوى حديث‏بوده است.

    مرحوم كلينى در كتاب‏كافى از ايشان روايت نقل كرده است.

    مرحوم مامقانى ايشان را جزء روات به‏شمار آورده است.

    عليه دختر امام سجادعليه السلام

    ارباب رجال درباره ايشان مى‏گويند; اين بانوى فاضله داراى كتابى بوده است كه ابوجعفرمحمدبن عبدالله بن قاسم با طريق خود از زرارة‏بن اعين و زراره از عليه بنت على بن الحسين‏عليه السلام‏اين كتاب را روايت كرده است. (63)

    رقيه دختر اسحاق بن موسى‏عليه السلام

    ايشان دختر اسحاق فرزند امام كاظم است. اين بانوى فاضله و جليل‏القدر،عمرى طولانى‏داشت و قبر ايشان در بغداد است.

    شيخ صدوق در خصال از ايشان روايت نقل كرده است و علماى‏رجال او را از روات حديث دانسته‏اند. (64)

    مشهورترين زنانى كه تحصيلات عاليه داشتند علوم اسلامى به ويژه فقه و حديث موضوعاتى هستند كه زنان به آن‏ها علاقه‏مند بودند، ازاين‏رو، در ميان محدثان و فقيهان، زنانى هستند كه از چهره‏هاى برجسته به‏شمار مى‏روند.

    شرح‏حال 1543، زن حديث دان كه در كتب تراجم گنجانده شده است، حكايت از اين دارد كه در آن‏زمان براى آموزش زنان بستر مناسبى وجود داشت.

    در اينجا گزارش كوتاهى از تعدادى از زنان‏سرشناس براى نشان دادن شايستگى آنان در تحصيلات عاليه، نقل مى‏كنيم:

    سيده نفيسه دختر ابومحمد حسن بن زيد از تبار امير مؤمنان على‏عليه السلام

    وى از زنان صالح و پرهيزگار بود و در علم حديث آنچنان تبحر داشت كه امام شافعى به هنگام‏اوج نام‏آورى خود در «فسطاط‏» مصر پاى درس او مى‏نشست و استماع حديث مى‏كرد (65) .

    در حلقه درس اين بانوى با فضيلت، بسيارى از دانشمندان نامى و مجتهدان حضور مى‏يافتند.

    مصرى‏ها به اين بانو علاقه‏زيادى داشتند.

    هنگامى كه امام شافعى فوت كرد، جنازه او را به خانه‏سيده نفيسه بردند و او نماز خواند (66).

    سيده نفيسه در سال 208 ه ق در گذشت و شوهرش اسحاق‏بن جعفرالصادق‏عليه السلام خواست جنازه او را به مدينه انتقال بدهد، كه مصرى‏ها جلوگيرى كردند. و اورا در قاهره دفن كردند.

    هم‏اينك مزار ايشان معروف است.

    شهده دختر ابو نصر احمدبن فرج ابرى دينورى

    شيخه شهده كه «فخرالنساء» نام گرفته بود در مسجد جامع بغداد براى انبوهى از دانشجويان‏علاوه بر علوم دينى، ادبيات و فنون بلاغت و شعر تدريس مى‏كرد.

    ابن خلكان درباره وى‏مى‏نويسد:

    او از زنان دانشمند بود و خطى زيبا داشت و گروه زيادى نزد وى سماع حديث كردند.

    ازبزرگان علما كسى به پاى او نمى‏رسيد.

    وى از ابوالخطاب نصربن احمد بطروانى و ابوعبدالله‏حسين‏بن‏احمد ن طلحه نعالى و طلحة بن محمد زينبى و افراد ديگر چون ابوالحسن على بن‏حسين بن ايوب و ابوالحسن احمدبن عبدالقادر بن يوسف و فخرالاسلام ابوبكر محمدبن احمدشاشى سماع حديث كرد و شهرت و آوازه‏اش عالم‏گير شد. (67)

    او در ميان علماى بزرگ اسلام‏مقامى همتاى برجسته‏ترين علما را پيدا كرد.

    يكى از شاگردان اين زن ابن تيميه حرانى بود كه ازوى سماع حديث كرد.

    او در سال 574 درگذشت.

    عروضيه

    او از موالى ابوالمطرف عبدالرحمن‏بن غليون كاتب بود.

    وى در بلنسيه (والنسيا) سكونت‏داشت و از مولاى خود، نحو و صرف و لغت آموخت و در اين علوم بر وى برترى يافت و در علم‏عروض استاد شد.

    او كامل مبرد و نوادر قالى را از حفظ داشت و شرح مى‏كرد.

    ابو داود سليمان دوكتاب مذكور را نزد وى خواند و از او عروض آموخت.

    عروضيه در سال 540 ه ق در دانيه از دنيارفت(68).

    زينب دختر عبدالرحمن شعرى

    اين زن عالمه در نيشابور مى‏زيست و بانويى دانشمند بود كه نزد فقهاى برجسته و بنام آن روزدرس خوانده بود و به دريافت اجازه روايت از ايشان نايل شده بود.

    زينب از ابو محمد اسماعيل بن ابى‏القاسم بن ابى بكر نيشابورى قارئى و ابوالقاسم زاهر وابوبكر وجيه ابن طاهر كه هر دو شامى بودند و ابوالمظفر عبدالمنعم بن عبدالكريم‏بن هوازن‏قشيرى و ابوالفتح عبدالوهاب بن شاه شادياخى و ديگران سماع حديث كرد.

    حافظ ابوالحسن عبدالغفار بن اسماعيل بن عبدالغافر فارسى و علامه محمودبن عمرزمخشرى صاحب كشاف و ديگر بزرگان از طبقه حفاظ به وى اجازه روايت دادند.

    ابن خلكان مى‏گويد:

    در سال 610 ه هنگامى كه دو ساله بودم زينب به من اجازه كتبى داد. (69)

    دكتر شبلى مى‏گويد:

    رسمى كه در آن زمان براى تشويق و دلگرمى كودكان رايج‏بود تا به كوششى‏پى‏گير برخيزند و در آينده شايستگى خود را براى داشتن اين اجازه نشان‏دهند. (70)

    زينب در سال 615 در نيشابور در گذشت. (71)

    فاطمه فقهيه دختر علاءالدين محمدبن احمد سمرقندى

    وى از زنان دانشمند در فقه و حديث‏بود و از گروهى از فقها فقه آموخته بود وبسيارى نيز از وى كسب دانش كردند.

    فاطمه خود حلقه تدريس داشت و گروهى‏از بزرگان دانش به وى اجازه روايت دادند، او آثار بسيارى در فقه و حديث تاليف‏كرد كه بين دانشمندان انتشار يافت.

    وى با ملك عادل نورالدين شهيد معاصر بودو مدت‏ها در پاره‏اى از امور داخلى كشور طرف شور او بود.

    نورالدين برخى ازمسايل فقهى را از وى فراگرفت و همواره در حق اين زن انعام و او را يارى مى‏كرد.

    فاطمه در شهر حلب از دنيا رفت. (72)

    ام‏الخير بغداديه

    او از مشاهير محدثين و زنان عالم قرن هفتم بغداد مى‏باشد كه در فقه وحديث‏بسيار مهارت داشت و به تدريس علوم مشغول بود.

    از ابن‏البطى وابوالمظفر كاغذى و بعضى از بزرگان ديگر اخذ علم حديث كرده است.

    از اساتيدو مشايخ اجازه‏اسمعيل بن عساكر و ابن شحنه و قاضى تقى‏الدين سليمان وجمعى ديگر از فضلاى آن زمان محسوب مى‏شود.

    از آن رو كه داراى اوصاف‏حميده و اخلاق پسنديده بود، به لقب «جمال‏النساء» شهرت داشت و در سال‏640 ه. ق درگذشت. (73)

    فاطمه دختر شيخ امام مقرى محدث (620-708 ه. ق)

    وى زنى دانشمند، حديث‏دان و صادق در نقل روايت‏بود از پدر خود وبزرگان معاصر اخذ حديث كرد و كسانى چون صفدى و ديگران از وى حديث‏آموختند.

    جمعى از بزرگان علماى سده هفتم هجرى در شام و عراق و حجاز وفارس و ديگر بلاد اسلامى به او اجازه روايت دادند.

    اين زن علاوه بر دانش،ثروت زيادى داشت كه آن رادر كارهاى خير از قبيل ايجاد مدارس و بيمارستان‏هاانفاق مى‏كرد. (74)

    ام عبدالله دختر قاضى شمس‏الدين (624-717 ه )

    ايشان نواده علامه وجيه‏الدين حنبلى و دختر عمربن سعدابن ابى‏البركات‏شامى حنبلى و از مشاهير حديث دانان قرن هشتم هجرى مى‏باشد.

    او صحيح‏بخارى و مسند امام شافعى را در محضر ابوعبدالله زبيدى فرا گرفت.

    بنا به‏روايت صلاح‏الدين صفدى محدثه زمان خود بود و چون وارد مصر شد اميرارغون و قاضى كريم‏الدين از وى اخذ حديث كردند.

    بارها صحيح‏بخارى راتدريس كرده و مرجع استفاده جمعى از افاضل وقت‏بوده است.

    و بسيارى ازدانشمندان مشهور از او روايت‏حديث كرده‏اند. (75)

    چهار شوهر كرده بود او را«وزيره‏» و «ست‏الوزرا» نيز مى‏گفتند. (76)

    زينب دختر يحيى سلمى (648-735 ه )

    نوه دانشمند مشهور عزالدين بن عبدالسلام سلمى سلطان‏العلما بود و سبطسلفى به او اجازه روايت داد.

    زينب تنها كسى بود كه كتاب «المعجم‏الصغير»طبرانى را با سماع متصل روايت كرده است و ذهبى درباره او گفته است:

    وجودش آكنده از نيكى و عبادت و عشق به روايت‏بود. (77)

    زينب مقدسى (646-740 ه )

    معروف به «بنت‏الكمال‏» دختر احمدبن عبدالرحيم.

    او را بسيارى ازدانشمندان معاصر در شام و مصر و عراق اجازه روايت دادند.

    به گفته ذهبى:

    او تنها كسى بود كه به قدر يك‏بار شتر از اجزاه (حديثى) اجازه روايت داشت.

    زينب زن ديندار، نيكوكار و كثيرالروايه بود.

    دانش پژوهان به محضر وى رفت وآمد بسيار داشتند و آثار بزرگان دانش را بر وى مى‏خواندند.

    بيشتر اوقات روزرا دانشجويان حديث‏به سماع در محضر وى اشتغال داشتند.

    زينب آخرين‏كسى بود كه با اجازه از سبط سلفى و گروهى ديگر از محدثان روايت كرد. (78)

    ابن بطوطه - جهانگرد معروف- در كتاب خود از وى ياد كرده است.

    زينب درسال 726 ه. ق در شهر دمشق به ابن بطوطه اجازه‏اى عام داد و اين جهانگرد او رابه «رحلة‏الدنيا» ستوده است. (79)

    فاطمه‏ام الحسن دختر شهيد اول

    وى زن عالمه و فاضله و عابده و صالحه بوده و در كلمات بعضى از بزرگان به:

    زبدة‏الخواص و زينة اهل العلم و الاخلاص و فقيهه و شيخة الشيعة وست‏المشايخ.موصوف است.

    از مشايخ بسيارى استماع كرده و از پدر بزرگوار خود و سيد ابن معيه استادوالدش اجازه روايت داشته است.

    پدرش او را بسيار مى‏ستود و زنان را به اقتدا و مراجعه به او دراحكام امر مى‏كرد.

    لفظ «ست‏المشايخ‏» كه لقب مشهور او مى‏باشد، مخفف سيدة‏المشايخ است.

    يعنى: رئيس‏روات و نقله اخبار. (80)

    جويريه دختر احمدبن احمد (م 782 ه )

    وى از بسيارى از دانشمندان زمان خود چون ابن شحنه وست‏الوزرا و حسن بن عمر كردى وجلال بن طباع حديث‏ شنيد و بارها از شنيده‏هاى خود روايت‏حديث كرد.

    جويريه عمرى طولانى‏كرد و از او روايت‏بسيار كردند.

    ابن حجر درباره او گفته است:

    بسيارى از استادان و همگنان ما از وى سماع حديث كردند. (81)

    زينب دختر عبدالله‏بن عبدالحليم.

    وى حنبلى مذهب و برادر زاده شيخ تقى‏الدين بود.

    حافظ ابن حجر درباره او گفته بود:

    از ابن حجار و ديگران سماع حديث كرد و خود نيز به روايت‏حديث‏پرداخت و مردم از دانش وى بهره بردند.

    و من نيز از او اجازه روايت داشتم.

    زينب از زنان مشهور در حديث‏بود. (82)

    زينب دمشقى دختر محمدبن عثمان

    وى در گفتار و فصاحت و منطق و دانش فقه و حديث از بهترين زنان زمان خود بود و شاگردان‏زيادى داشت كه‏ابن حجر عسقلانى يكى از آنان بود كه از وى اجازه روايت داشت. در حلقه درس‏حديث او كمتر از 50 دانشجو نبود.

    درباره او گفته‏اند:

    شنيده نشده كه زنى چون او حلقه درس بگشايد و تا اين اندازه طلاب درجلسه درس او اجتماع كنند.

    زينب با اجازه عام از فخرالدين ابن حجار و ديگران‏روايت‏حديث مى‏كرد. (83) زينت دمشقى دختر عثمان بن محمد لؤلؤ (م،800 ه ق)

    او از فاضل‏ترين زنان دانشمند بود و در علوم سنت دستى قوى داشت.

    از حافظ ابن حجارسماع حديث كرد و ابن حجر عسقلانى از وى اخذ حديث نمود.

    وى درباره فقه و سنت رسايلى‏داشت كه بسيارى از دانشمندان به آن‏ها استناد مى‏كرده‏اند. (84)

    عايشه دمشقى دختر على بن محمد

    او دانشمندى پركار و با كمال بود.

    وى پس از تحصيل صرف و نحو و بيان و عروض و حديث،حلقه تدريس داير كرد.

    وى از شوهر خود حافظ نجم‏الدين حسنى و امام ابن الخباز و مرداوى‏سماع حديث كرد و خود به روايت‏حديث پرداخت و مردم از معلومات و علوم وى بهره بردند.

    ودر علم و ادب از معاصران خود برترى يافت (85)

    ام‏الخير، خديجه (م، 730 ه )

    از محدثين معروف بوده و در انشا و حسن خط نيز مهارت داشت، اجازه‏ها را با خط خودش‏مى‏نوشته و به «ضوءالصباح‏» ملقب بوده است. (86)

    ام‏البهاء فاطمه دختر فهد

    دختر حافظ تقى‏الدين محمدبن محمدبن فهد هاشمى بوده و از مشاهير محدثين و از مشايخ‏جلال‏الدين سيوطى مى‏باشد.

    از بسيارى از مشايخ وقت اجازه داشته و از كثرت جلالت‏به «ست‏قريش‏» معروف بوده است. (87)

    ام سعيد يا سعدونه

    او دختر عصام حميرى و از ادباى زنان اندلس مى‏باشد كه در علم و فضل داراى مقامى عالى‏بود و قوه حافظه كامل داشت.

    گويند در باب نعال حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله سؤالى از اديبى كردند وچون آن اديب به زيارت آن مشرف نشده و اطلاعى در اين موضوع نداشت در جواب گفت:

    سالتم التمثال اذلم اجد للثم نعل المصطفى عن سبيل سعدونه نيز ابيات زير را ضميمه آن شعر كرد:

    لعلنى احظى بتقبيله فى جنة الفردوس اسنى مقيل فى ظل طوبى ساكنا آمنا القى باكواب عن السلسبيل وامسح القلب به علمه يسكن ماجاش به من غليل فطا لما استشفى باطلال من يهواه اهل الحب من كل جيل (88)

    عايشه دختر عبدالهادى مقدسى (م، 816 ه )

    منسوب به صالحيه و حنبلى مذهب و بزرگ محدثان دمشق بود.

    وى صحيح بخارى را درمحضر حافظ ابن حجار شنيد. حافظ ابن حجر از وى روايت‏حديث كرد و كتاب‏هاى بسيار نزد وى‏خواند وى در آخر عمر خود تنها به علم حديث پرداخت و در تعليم علوم شيوه‏اى ساده داشت. (89)

    آمنه مجلسى

    ايشان دختر ملامحمدتقى مجلسى اول و همسر محمد صالح مازندرانى از زنان فاضله و عالمه‏عصر خويش بود و همسر ايشان با وجود آن كه خود صاحب حاشيه بر معالم و در غايت فضل وعلم بود اما در بعضى امور و قواعد الاحكام از ايشان (آمنه‏بيگم) استفسار مى‏كرد. آمنه بيگم ازشعر و ادب نيز بهره داشت و شرحى نيز بر «الفيه‏» و «شواهد» سيوطى دارد. (90)

    حميده رويدشتى

    او دختر شمس‏الدين محمد رويدشتى اصفهانى و از زنان دانشمند و فاضله بود،به علم رجال‏آشنايى داشت و تعليم تعدادى از زنان را به عهده داشت.

    حواشى ايشان بر كتب حديث مثل‏«استبصار» شيخ طوسى و غيره گواهى بر غايت فهم و دقت و اطلاع اين بانوى دانشمند دارد ونشانه تعمق و دقت‏نظر ايشان در علم رجال است.

    صاحب «رياض‏العلما» مى‏گويد:

    نسخه‏اى از «استبصار» را ديدم كه حواشى بانو حميده تا آخر كتاب بر آن موجود بود و گمان‏مى‏كنم كه حواشى به خط خود وى باشد.

    پدر من بسيارى از اوقات مطالب ايشان را در حواشى‏كتب حديث نقل مى‏كرد و آن را مى‏ستود (91).

    صاحب «الذريعه‏» درباره ايشان مى‏گويد:

    ايشان فاضل و كامل بود و كتابى رجالى به نام «رجال حميده‏» از وى به جاى مانده است.

    علماايشان را از جمله مصنفين كتب علم‏رجال شمرده‏اند. (92)

    فاطمة‏العكبرى

    در «رياض‏العلما» آمده است:

    شيخه فاطمه دختر شيخ محمدبن احمدبن عبدالله‏بن حازم العكبرى، فاضله عالمه فقيهه بود وسيد تاج‏الدين محمدبن معيه كه استاد شهيد اول مى‏باشد از وى نقل روايت مى‏كند و شهيد اول‏نيز توسط سيدابن معيه از ايشان نقل حديث مى‏كند و از مشايخ اجازه فاطمة‏العكبرى شيخ‏عبدالصمدبن احمدبن عبدالقادربن ابى‏الجيش بود. (93)

    امة‏الواحد

    او دختر حسين بن اسماعيل قاضى محاملى (م، 377 ه)، عالم فاضل و فقيه متفقه در مذهب‏شافعى و حافظ قرآن و مسلط به قراءآت سبع بود.

    پدرش يك دانشمند سرشناس شافعى بود.

    محاملى درس‏هاى رسمى را در خانه تدريس مى‏كرد.

    دخترش بيش از همه بخت آن را داشت كه ازپدر و اساتيد ديگر كه در آنجا تدريس مى‏كردند، علم بياموزد.

    از اين رو آن دختر يكى از نامى‏ترين‏دانشمندان روزگار خود شد و در كنار ابوعلى‏بن ابى هريره، استاد نامدار شافعى، مفتى مذهب‏شافعى شد. (94)

    فاطمه دختر عباس بن ابى‏الفتح (م، 714 ه )

    بغدادى از بانوان عالمه و فقيه و زبده زاهدان عصر خود بود.

    مدرسه رباطيه بغداد به اومنسوب است.

    در تعليم و ربيت‏بانوان بسيار جدى بود و با علماى عصر مباحثه‏ها داشت و باصدرالدين وكيل كه از علماى بزرگ آن عصر بود، در مسايل حيض مباحثه كرد و بر او غالب آمد وگفت كه شما آنچه در اين باره مى‏دانيد فقط علم است ولى من علما و عملا مى‏دانم و چون معاصرابن تيميه بود در مذهب با او مخالف بود.

    ابن تيميه خواست او را از منبر پايين بكشد.

    گويا شب‏رسول خدا را در خواب ديد كه او را عتاب مى‏كند و مى‏فرمايد:

    ترا با فاطمه چه‏كار است كه او زنى صالحه و پرهيزگار مى‏باشد. (95)

    ام‏الكرام دختر معتصم بن حماد

    از اكابر ادباى اندلس به‏شمار مى‏رود و وقايعى كه ما بين او و ادباى وقت‏به ظهور پيوست‏مشهور مى‏باشد. در عروض و فنون شعرى بسيار مهارت داشت و زنان عرب به وجود وى افتخارمى‏كردند. (96)

    ام عبدالوهاب، عايشه باعونى (م، 932 ه )

    وى اديب مشهور و برخوردار از علم و عمل و در دانش و فضل و ادب و پارسايى از نوادرروزگار خود بود.

    از بزرگان معاصر خويش دانش آموخت و به او اجازه افتاد و تدريس دادند.

    وى‏چندين كتاب در ادب و تصوف نوشت.

    از وى ديوان شعرى در دارالكتب مصر باقى مانده است.

    ازمشهورترين آثار او «الفتح‏المبين فى‏مدح‏الامين‏» مى‏باشد.

    قصيده‏اى زيبا كه خود شرح جالبى از آن‏كرده با اصل قصيده در ضمن كتاب خزانة‏الادب حموى چاپ شده است.(97)

    بسيارى از اعلام‏دانشمندان از اين زن فاضله كسب دانش كردند و گروه زيادى از طالبان دانش از محضر وى بهره‏عملى گرفتند.

    علاوه بر آنچه آورده شد، بسيارى از زنان دانشمند بودند كه شرح حال آن‏ها در منابع تاريخى وترجمه‏ها آمده است.

    بعضى از آنان به قدرى مهم بودند كه بسيارى از دانشمندان مرد عميقا خودرا مرهون دانش و راهنمايى آنان
    مى‏دانند.

    به عنوان نمونه خطيب بغدادى دانشمند برجسته، شاگرد «كريمه‏» دختر احمد مروزى بود.

    اوصحيح بخارى را براى خطيب شرح و تفسير كرده است. (98)

    همچنين در بيان استادان بى‏شمار «على‏بن عساكر» هشت زن به چشم مى‏خورد(99).

    يكى از آن‏هاعين‏الشمس دختر ابوالفرج اصفهانى است كه از زبان او به قلم خود حديث‏ها نگاشت و در«معجم‏» خويش فراهم آورد (100).

    ابوحيان به هنگام شمارش استادانش به ويژه از سه بانوى دانشمندبه‏نام‏هاى:

    «مونسه‏» دختر ملك كامل، «شاميه‏» دختر حافظ و «زينب‏» دختر عبداللطيف بغدادى‏ياد مى‏كند.

    ابوحيان در ليست اساتيد خود از 81 زن نام برده است.(101)

    سمعانى، كه درحديث‏شناسى و رجال، سرآمد روزگار خويش است، توانست دراصفهان از چهار زن حديث‏شناس اصفهان اجازه وايت‏حديث‏بگيرد. (102)

    اينها نمونه‏هايى است از زنان دانشمند از صدر اسلام، تا اواخر قرن دهم.

    مسلم است كه بررسى‏تاريخ هزار و چهارصد ساله اسلام و حتى ذكر اسامى و شرح حال زنان فقيه و حديث‏دان ودانشمند محتاج به تاليف كتب زيادى مى‏باشد و آنچه بيان شد براى نشان دادن ميزان برخوردارى‏و مقام والاى زن مسلمان در تعليم اسلامى است و نشانگر آن است كه هيچگونه مانعى براى‏تحصيل زنان وجود
    نداشته است و زن مسلمان مقام و منزلتى را بدست آورده است كه در قرون‏وسطى براى هيچيك از زنان يونانى و مسيحى فراهم نبوده است.

    چنانكه بانو اسماء فهمى نويسنده كتاب «مبادى‏التربية الاسلاميه‏» مى‏گويد:

    در مقايسه زندگى زن در جامعه اسلامى با نحوه زندگى زن يونانى و مسيحى‏در قرون وسطى به روشنى مى‏توان در يافت كه زن مسلمان در آن روزگار به‏چه پايگاه بلندى از رشد عقلى و روحى و تاثير فعال در زندگى جامعه اسلامى‏دست‏يافته بود.

    زيرا در بين دانشمندان يونانى چنانچه آراى اسپرطيين وافلاطون را كنار بگذاريم به‏رغم آن تمدن و پيشرفتى كه در علوم و برنامه‏هاى‏اجتماعى داشتند نسبت‏به زن و حق برابرى او در زندگى اجتماعى با مرد بخل‏ورزيده و اين طبقه را به عنوان كالايى براى كامجويى به‏شمار آورده‏اند.

    زن‏مسيحى نيز در آن جهل و بى‏خبرى كه بر اروپاى قرون وسطايى سايه افكنده‏بود با مرد مسيحى شريك بود و اگر چند مورد زنانى را كه سهم قابل ملاحظه‏اى‏در تعليم داشتند در برخى از دانشگاه‏هاى جنوبى اروپا به كار تدريس‏پرداخته‏اند از بقيه جدا كنيم، در دانشگاه‏هاى شمالى براى پذيرش زن هيچگونه‏گذشتى روا نگرديده و محتمل است كه دانشگاه‏هاى جنوبى اروپا تحت تاثير آراو رسوم اسلامى قرار گرفته باشد، زيرا كه پيوند فرهنگى بين دنياى شرق و غرب‏در نقاط جنوبى اروپا شدت داشته است. (103)

    زن و رشته‏هاى ديگر علوم درس‏هاى دينى اگر چه بيشتر مورد علاقه زنان بود ولى زنانى هم بودند كه به
    رشته‏هاى ديگرعلوم بيشتر تمايل داشتند.

    آنان در بسيارى موارد همپايه يا چه بسا فراتر و بهتر از مردان روزگارشان‏در اين راه گام برداشتند.

    همسر «فرزدق‏» به قدرى اديب و نكته سنج‏بود كه شوهرش او را به داورى ميان شعر خود ورقيبش «جرير» نشاند.

    داورى او در بهترين تعبيرها اين بود:

    شعر جرير در شيرينى بر شعر تو چيره آمده است ولى در تلخيش با آن توانباز است (104) .

    «زينب‏» و «حميده‏» دختران زياد، شاعرانى توانا بودند و در رشته‏هاى گوناگون، شعرمى‏سرودند، آنان دختران زيبا و با شرم و حيا بودند، عشق به ادبيات آن دو را به همنشينى بادانشمندانى كه پرهيزگار و نيك روش بودند
    مى‏كشانيد ولى اين دو هرگز جنسيت‏خود را فراموش‏نمى‏كردند (105) .

    مريم دختر ابو يعقوب انصارى شاعر و معلمى خوب در ادبيات بود و انجمن درسى ويژه‏بانوان داير كرد كه براى استفاده از دانش او گردش حلقه مى‏زدند.(106)

    «بدانيه‏» كنيز پيش اربابش «ابومطرف عبدالرحمن‏» درس خواند، ولى از او برتر بود و در عروض‏استاد بود «ابو داود سليمان نجاح‏» مى‏گويد كه من دو كتاب كامل و نوادر را پيش اين زن خواندم ودانش عروض را از او آموختم (107).

    زنى بنام «حفصه ركونيه‏اى غرناطه‏اى‏» دختر حاج ركونى در نجابت و استعداد زبانزد مردم بود.شعرهايى كه «ياقوت‏» و «ابن خطيب‏» از او باز نويس كرده بسيار لطيف‏اند او در كاخ خليفه «منصورعبدالمؤمن ابن على‏» آموزگار و مربى زنان دربار بود. (108)

    «تقيه ام على‏» دختر ابوالفرج غيث‏بن على سلمى ارمنازى همسر حمدون معروف به فاضل‏بابويى زنى با استعداد و شاعرى برجسته بود و در علم و فضل و شعر و فصاحت‏شهرتى به سزاداشت.

    وقتى در اسكندريه ملازم خدمت‏حافظ سلفى احمد بود روزى مكتوبى را ديد كه سلفى‏بدين مضمون نوشته است:

    در حجره‏اى كه سابق بودم پايم به ميخى برخورد و زخم شد دخترك كوچك مقنعه خود رابپايم بست.

    پس تقيه به مجرد ديدن آن مكتوب بالبداهة انشا نمود:

    لو وجدت السبيل جدت بخدى عوضا عن خمار تلك الوليده كيف لى ان اقبل اليوم رجلا سلكت دهرها الطريق الحميده قصايد و قطعات فصيح و لطيف وى بسيار است.

    او در شوال 579 هجرى در 74 سالگى‏درگذشت (109) خنساء، تماضر دختر عمر (ام عمر) (م، 26 ه ق) از مشاهير شعراى زنان بود و هر دودوره جاهليت و اسلام را درك كرده بود.

    او با قبيله خود از بنى‏سليم شرفياب حضور مبارك رسول‏خداصلى الله عليه وآله شدند و به شرف قبول دين مقدس اسلام مفتخر شدند.

    به تصديق كسانى كه در فنون‏شعرى خبره هستند، زنى شاعرتر از خنساء پيش از او يا بعد از او نيامده است.

    جرير شاعر گويد:

    من اشعر شعرا بودم اگر اين زن نبود.

    بشار گويد:

    «در اشعار هر زنى كه شعر گفته ضعفى ظاهر است مگر خنساء» .

    در جنگ قادسيه با چهار پسرش حاضر بود و آنان را با تلاوت آيات قرآن و تذكر بقاى آخرت وفناى دنيا و مانند اينها تحريص به قتال مى‏كرد.

    تا آن‏كه هر چهار نفر به شهادت رسيدند، خنساء به‏مجرد شنيدن گفت:

    حمد خداى را كه مرا با شهادت فرزندانم معزز گردانيد و اميدوارم كه مرا نيز در آخرت با آنان‏در محل رحمت‏خود، يكجا جمع نمايد. (110)

    ديوان خنساء در بيروت چاپ شده است.

    او را به جهت زيبايى و شهامتش خنساء گفته‏اند.

    برخى از زنان مسلمان به هنر خطاطى و خوشنويسى علاقه‏مند بودند و خط كوفى را نيكومى‏نوشتند و بعضى از آنان از اين راه امرار معاش مى‏كردند.

    چنانكه در محله الرباط الشرقى در شهرقرطبه دارالملك اندلسى، 160 كدبانو كه خط كوفى خوب مى‏نوشتند به نسختگرى روزگارمى‏گذراندند (111) .

    زنان و درمان بيماران

    كارهاى انسانى را در بيشتر جنگ‏هاى اسلام زنان عهده‏دار مى‏شدند، چنانكه در جنگ خيبر،«اميه‏» دختر قيس غفاريه با گروهى از بانوان نزد پيامبر آمدند و از او درخواست كردند به آنان اجازه‏دهد كه با سپاه براى درمان
    زخمى‏ها حركت كنند و هر كمكى كه مى‏توانند انجام دهند.

    پيامبرصلى الله عليه وآله‏به آنان اجازه داد و بانوان وظايف خود را انجام دادند. (112)

    گزارش‏هايى از زنان در دست هست كه بعضى از آن‏ها پزشك ماهرى بودند.

    «زينب‏» دختر«بنى‏اود» چشم پزشك كاردان و ماهرى و ميان عرب بسيار مشهور بود.

    حمادابن اسحاق از پدرش‏نقل مى‏كند كه مى‏گفت:

    پيش زنى از قبيله «بنى‏اود» رفتم تا چشم دردم را درمان كند و او درمان كردو آنگاه گفت: كمى چشمت را فرو بند تا دارو درون آن رود، چشمم را فرو بستم‏و اين شعر را مثال آوردم:

    امخترمى ريب المنون و لم ازر طبيب بنى اود على الناى زينبا

    آن زن چشم پزشك تبسم كرد و گفت: مى‏دانى اين شعر درباره چه كسى سروده شده است؟ گفتم:نه!

    گفت: به خدا درباره من، من همان زينبم كه در شعر است و پزشك قبيله بنى اود. (113)

    «ام‏الحسن‏» دختر قاضى «ابوجعفر طنجانى‏» در همه رشته‏هاى علوم آن عصر به ويژه در طب نامداربود. (114)

    خواهر «حفيد بن زهر وزير» و دخترش كه در زمان «منصوربن ابى عامر» مى‏زيستند، در پزشكى‏ماهر و زبردست‏بودند و در بيمارى‏هاى زنان تجربه و مهارت خاصى داشتند و اين‏ها پزشكانى‏بودند كه براى درمان بانوان دربار دعوت مى‏شدند. (115)

    البته زنان مسلمان در ديگر زمينه‏ها هم نقش بزرگى داشتند و فرهنگشان بدان پايه رسيده بود كه به‏كارهاى سياسى و ادارى نيز مى‏پرداختند.

    بنا بر آنچه گذشت معلوم شد، آموزش در ميان زنان مسلمان در طول تاريخ شيوه رايجى بوده‏است.

    اشارتهايى هست كه نشانگر برپايى كلاس‏هاى ويژه و جداگانه براى دانشجويان زن است،مثلااحمدبن حنبل كه خانه خود را به يك نهاد آموزشى تبديل كرده بود، در آغاز شب در خانه‏خود براى زنان كلاس جداگانه‏اى داشت.(116)

    با يك بررسى گذرا از زندگى‏نامه‏هاى دانشمندان زن به اين نتيجه مى‏رسيم كه بيشتر آنان ازخانواده‏هاى علما و دانشمندان بودند.

    معمولا همه زنان اين بخت را نداشتند كه در جلسات درس‏اساتيد بزرگ شركت كنند، ولى براى زنانى كه از بستگان و خويشان استادان و دانشمندان بودند،اين امكان فراهم‏تر بود.

    بدين جهت‏بعضى‏ها معتقد شده‏اند كه زن مسلمان سده ميانه، خصوصى درس مى‏خوانده است.در ديباچه ادب المعلمين ابن سحنون مى‏خوانيم:

    بارها پدر به دختران خود در خانه درس مى‏دهد، چنانكه «ابن مسكين‏» (م،278 ه) عادت درنشستن به تدريس شاگردان تا نماز عصر داشت و آنگاه دو دختر برادر و نوه‏هايش را فرامى‏خواند و به آنان قرآن و دانش ديگر مى‏آموخت‏».(117)

    «اعشى‏» شاعر نامى به دخترش درس مى‏داد تا اينكه زنى دانشمند شد و چنان ذوقى يافت كه‏شعرهاى تازه سروده پدر را به نقد مى‏كشيد. (118)

    گاهى مربيان و آموزگاران خصوصى براى آموزش وابستگان و خويشاوندان همسر اميران وثروتمندان گمارده مى‏شدند. (119)

    گرچه زنان اجازه شركت در كلاس‏هاى عمومى و خصوصى را داشتند، ولى شمار كسانى كه از آن‏بهره مى‏گرفتند، در مقايسه با مردها بسيار كم بود.

    شمار كسانى كه در ميان آنان به عنوان دانشمندشهرت و آوازه به‏دست آوردند چه بسا كمتر بوده است.

    دكتر منيرالدين احمد در اين باره مى‏گويد:

    در برابر 7799 مرد دانشمندى كه نامشان به وسيله تاريخ بغداد در كتابش‏آمده است.

    تنها نام 32 زن دانشمند گنجانده شده است.

    ديگر دانشمندان،تاريخ زندگى زنان دانشمند بسيارى ثبت كرده‏اند. (120)

    در كنار اينها بايد توجه داشته باشيم كه با توجه به شرايط خاص زنان و مسؤوليت‏هاى آنان درخانواده فرصت آموختن براى آنان، بسيار كوتاه بود.

    زن ناچار بود حجاب داشته باشد. و از اختلاطنيز بايد پرهيز مى‏كرد.

    علاوه بر اين سفرهاى دور و دراز بر آن‏ها مقدور نبود و سفرهايى كه انجام‏شده، معمولا به شهرهاى مقدس اسلام بود.

    و همچنين حضور محارمى از مردان براى همراهى‏ضرورت داشت.

    و علاوه بر اين كار عمده زنان آن روزها خانه‏دارى و بچه‏دارى بود و با آن همه‏مشكلاتى كه آن روزها وجود داشت، فرصت درس و بحث و مطالعه را از زن مى‏گرفت، علاوه برهمه اينها بعضى از مورخان نيز از آوردن نام و زندگى‏نامه بانوان دانشمند خوددارى كرده‏اند.

    براى‏همين است كه تعداد دانشمندان زن در مقايسه با مردها كم بوده است.

    در عين حال امروزه از بركت انقلاب و نظام اسلامى بستر مناسبى براى آموزش زنان چه درزمينه علوم اسلامى و علوم ديگر فراهم آمده است و تعداد محصلان و تحصيل كردگان زنان‏افزايش بسيارى يافته است.



    علم آموزى زن از ديدگاه اسلام

    جای تاسف داره که بعضیا کور کورانه یا یه سری احادیث مجعولی رو که با عقل و منطق جور در نمیاد باور کنن یا اینکه معنی واقعی اون رو متوجه نمیشن

  5. #65
    alamatesoall آواتار ها
    • 7,384

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    روانشناسی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط adeleh 2 نمایش پست ها
    من واقعا سر در نمیارم چی سر عقاید آفا پسرا و بابا ها اومده .تو کوچه و خیابون که میری ،دانشگاه که میری یا ...این دخترای جورو واجور رو که میبینی (البته نه همهی دخترا اکثر دخترا رو منظورمه) فکر میکنی چرا آقایونه این خانوما یا پدراشون هیچ توجهی به طرز لباس پوشیدن یا آرایش و... دختراشون یا همسرشون ندارن .آدم شک میکنه نکنه خدای نکرده خدای نکرده آقایون غیرتشونو به باد دادن یا این که نسبت به عزیزشون بی توجه شدن شاید هم دوست دارن با اونها به بقیه پز بدن که ما میتونیم میدونین که منظورم چیه؟ من فکر نمیکنم ناموس تقسیم شدنی باشه که این آقایون ناموسشونو در اختیار چشمای نامحرما میگذارن تازه ذوق هم میکنن. یکی به من بگه چرا تواین عروسی ها با این لباس هایی که خانوما میپوشن و آقیون براشون دیگه فرقی نمیکنه که زنشون یا نامزدشون یا دخترشون با آقای دیگه برقصه یا رژه بره آقا یکی جواب منو بده

    و اما واسه اینکه از موضوع اصلی منحرف نشیم میرم سراغ اصل موضوع

    عادله جان شما فکر نمیکنی دختری که با همچین پوششی باشه اگه تو یه خانواده معتقد و اصیل رشد میکرد آیا بازم همچین پوششی رو انتخاب میکرد ؟ وقتی پدر و مادرا خودشون مشکل دارن در این زمینه پس چطور میشه انتظار داشت که به بچشون راه درست رو نشون بدن من حتی یه مادری رو میشناسم که یه دختر محجوبی داشت ولی اونقد بهش گفت امل تا دختر بیچاره بر خلاف میل باطنی خودش مجبور شد اون تیپی رو انتخاب کنه که مادره میخواست
    تا زمانی که چشم و همچشمی بعضیا رو کور کرده و راه تعقل و فکر کردن رو بسته وضع به همین منوال خواهد بود اگر اسلام به همون زیبایی خودش به مردم معرفی میشد اونوقت میدیدی که مردم چطور با ذوق و شوق به انجام اون حریصن کاش همانطور که خداوند تو قرآن می فرمود هیچ اجباری در دین نبود (لا اکراه فی الدین) اونوقت میشد مسلمونای واقعی رو شناخت دیگه این همه دروغ و کلک حاکم نبود
    هیچ کدوم ازین چیزایی که گفتی به ماهواره و اینترنت ربطی نداره ما انسانیم و آزاد آفریده شدیم و خدا قوه اختیار رو واسه انسان قرار داده تا بین خوب و بد مخیر باشه اما اونو مجبور به انجام کارهای خوب نکرده ماهواره و اینترنت هم استفاده درست داره و هم استفاده نادرست پس این ذات آدماس و میزان احساس حضور خداست که ما رو در استفاده درست یا نادرست از اونا مخیر میکنه

    (در ضمن اصل اطلاع رسانی رو هم باید در نظر بگیریم که اینجا در موردش نمیشه بحث کرد) انسان ها وقتی مجبور به انجام کاری باشن مطمئن باش که از انجام اون سرباز میزنن یا حداقل اونو مطابق میل خودشون انجام نمیدن و اگر امری مطابق میل کسی انجام نشه مطمئنا درست و قابل انتظار اون کار انجام نمیشه در مورد امر حجاب هم همینه اگر اجبار نبود و عوضش اطلاع رسانی درست انجام میشد دیگه این وضع رو تو جامعه نمیدیدی یا حداقل میزانش کمتر بود
    اسلام خیلی قشنگتر از اون چیزیه که از بچگی تو کله هامون فرو کردن ولی ای کاش...

  6. #66
    bigbang_theo آواتار ها
    • 140

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شما چه جور حکم دادین جعلی یه کتاب علامه مجلسی حليه المتقين بخرین از کتاب فروشی برسی کنید
    اگه اینا جعلی پس چرا علما از کتابا حذفش نمی کنن
    اینایی که ذکر کردین دانشمند بودن چی اختراع کردن رساله علمی شون چیه؟ میشه منبع بدید بریم اثار علمی شون رو بخونیم
    منظورتون از علم فیزیک و شیمی یا علم حدیث؟
    منظورتون از دانشمند فکر کنم همین خانومایی که الان برا خانوما کلاس قران میذارن؟

  7. #67
    bigbang_theo آواتار ها
    • 140

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    http://fa.wikipedia.org/wiki/فهرست_دانشمندان_مسلمان
    الان رفتم سایت ویکی پدیا فهرست دانشمندا ن مسلمان
    دانشمندان

    ابن بطوطه
    ابن خردادبه
    ابن خلدون
    ابن رشد
    ابن سینا
    ابن هیثم
    ابوریحان بیرونی
    ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی
    جابر بن حیان
    خواجه نصیرالدین طوسی
    خوارزمی
    خیام
    شیخ بهایی(بهاءالدین عاملی)
    غیاث الدین جمشید کاشانی
    فارابی
    قطب‌الدین شیرازی
    محمد بن زکریای رازی


    اسم یک زن توش نیست
    حتی ذکریا رازی خیام هم با اینکه بیخدا بوده تو فهرست مسلمونا گذاشتن
    ذکریا رازی انقدر مسلمونا با کتاب زدن تو سرش تا کور شد مخترع الکل داروی ابله سرخک
    دانش مندان نامبرده ایرانی هستن یا مصری هیچ کدومشون از عربستان نیستن
    ایران و مصر از قدیم مردومشون اهل علم و دانش بودن

    دانش در اسلام زمان خلفا عباسی رشد کرد که عقاید فلسفی ازاد تر شد نه زمان صدر اسلام اثار غربی ترجمه شد علم یه چرخشی خورد

  8. #68
    bigbang_theo آواتار ها
    • 140

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    به آتش کشیدن کتاب خانه های ایران توسط مسلمانان

    ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه چنین می نویسد:و علت اینکه ما از اخبار بی خبر مانده ایم،این است قتیبة بن مسلم باهلی،نویسندگان و هیربدان خوارزم را از دم شمشیر گذرانید و آنچه مکتوبات(خوارزمیان)،از کتاب و دفتر داشتند همه را طعمه آتش کرد(سال های 90 هجری) و از وقت خوارزمیان امی و بی سواد مانده اند.جرجی زیدان،ادیب،مورخ و روزنامه نگار لبنانی مسیحی در کتاب تاریخ التمدن الاسلامی (ترجمه علی جواهرکلام) که تا به حال بیش از 30 بار در جهان عرب به چاپ رسیده و در ایران در سال 1335 به عنوان کتاب برگزیده سال انتخاب شده،ده صفحه تمام را به انهدام کتابخانه های ایران توسط سعد بن ابی وقاص که دستور آن را طی فرمانی از سوی خلیفه عمر دریافت داشته بود،می پردازد. جرجی زیدان در این کتاب چنین می نویسد:خود من تا چند سال پیش که کتاب تاریخ "مصر الحدیث" (تاریخ نوین مصر) را نوشتم با نظر آنهاییکه چنین آتش سوزی را بعید میدانند موافق بودم،ولی در سالهای اخیر بر اثر مطالعات بیشتر و دسترسی به منابع زیادتر،نظر طرفداران این انهدام را بر اساس شش دلیل استوار ترجیح دادم.(تاریخ تمدن اسلامی،ترجمه فارسی،ص 434 تا 444)

    ابن بطوطه جهانگرد مشهور قرن هفتم هجری در سفرنامه خود موسوم به تحفة الانظار فی غرائب الاسفار،می نویسد:ایرانیان به شیوه ای بودند که به علوم عقلی اهمیت بسیار می دادند و دایره آن علوم در کشور ایشان توسعه یافته بود.زیرا دولت های ایشان در منتهای پهناوری و عظمت بود(...)و چون کشور ایران به دست اعراب فتح شد . کتب بسیار در آن سرزمین یافتند، سعد بن ابی وقاص به عمر بن خطاب نامه ای نوشت تا درباره امر کتب و به غنیمت بردن آنها برای سلمانان کسب اجازه بکند.لیکن عمر به وی نوشت،آنها را در آب فرو افکنید،چه اگر آنها کتب راهنمایی و راستی باشند،خداوند ما را به رهبری هدایت کننده تز از آنها هدایت کرده است.دولتشاه سمرقندی در تذکرة الشعرا،(چای لیدن،30)به یکی دیگر از ماجراهای کتاب سوزی، توسط اعراب،در دوره خلافت عباسیان، می پردازد:

    حکایت کنند که امیر عبدالله ابن طاهر به روزگار خلفای عباسی امیر خراسان بود.روزی در نیشابور نشسته بود،شخصی کتابی آورد و به تحفه پیش او نهاد.پرسید که این چه کتابی است؟گفت:این قصه وامق و عذرا است و خوب حکایتی است،که حکما به امر نوشیروان جمع کرده اند.امیر فرمود: ما قرآن خوانیم،به غیر از قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمی خواهیم(...)این کتاب تألیف مغان است و پیش ما مردود است(...)سپس حکم کرد که در قلمرو من هر جا که از تصانیف عجم و مغان کتابی باشد،جمله را بسوزانند.یکی از بزرگ ترین کتابخانه های ایران در شهر "ری" توسط محمود غزنوی در سال 420 هجری،ویران گشت.شاه محمود غزنوی پس از به بار آوردن خسارات فراوان به این شهر کهن و متمدن ایرانی،تمام کتب فلسفی و نجوم آن را به آتش کشید.سپس با غرور و افتخار نامه ای به خلیفه القادر نوشته و می گوید: طایفه بزرگی از بدباطنان را بر دار کشیده است.قزوینی می گوید در ری 114 هزار جلد کتاب وجود داشت که تنها فهرست آن 10 جلد تمام بوده است! نه تنها کتابخانه ی مرو بلکه اکثر کتابخانه های ایران در قرون سوم تا پنجم هجری،در جرگه ی بزرگ ترین کتابخانه های عصر خود به شمار می رفتند.به عنوان مثال کتابخانه ها و مراکز فرهنگی و علمیِ مرو، بلخ و بخارا و نیشابور از مهم ترین و بزرگ ترین کتابخانه های عصر خود بودند.علی میرفطروس پژوهشگر برجسته تاریخ ایران و جهان، در مقاله ای پژوهشی چنین می نویسد:تنها در یکی از 10-12 کتابخانه شهر مرو، هزار جلد کتاب از انواع و اقسام علوم (ریاضیات، طبیعیّات، هندسه، نجوم، ادبیات و ...) وجود داشت بطوریکه «یاقوت حَمَوی» (سیّاح معروف عرب) توانست 200 جلد کتاب از کتابخانه «مرو» به امانت بگیرد ... این در حالی است که در همان زمان (قرن سیزدهم میلادی) بقول «آدام متز»: بزرگترین کتابخانه شهر «بامبرگ» (آلمان)، فقط 96 جلد کتاب داشت.

    حاج خلیفه در "کشف الظنون" (تاریخ عصر امپراتوری عثمانی) چنین می نویسد:چون مسلمانان ممالک ایران را گشودند و بر تابهای ایرانیان دست یافتند،سهد وقاص نامه به عمر نوشت و درباره این کتابها از او کسب تکلیف کرد و عمر رضی اله عنه در پاسخ وی نوشت که همه آنها را در آب یا بریز یا سوزان،چه اگر در آنها رستکاری است،خداوند ما را در قرآن به رستگاری بیشتر راهنمایی فرموده است،و اگر در آنها گمراهی است خداوند ما را با کتاب خود از گمراهی رهایی داده است،چنین بود که سعد وقاص این کتابها را در آب انداخت یا بسوزانید و به این طریق،علوم ایرانیان از میان رفت.(نقل از کتاب تاریخ تمدن اسلامی،جرجی زیدان)

  9. #69
    bigbang_theo آواتار ها
    • 140

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ———————————————— ——————–
    ابن بطوطه جهانگرد مشهور قرن هفتم هجری در سفرنامه خود موسوم به تحفة الانظار فی غرائب الاسفار،می نویسد:

    ایرانیان به شیوه ای بودند که به علوم عقلی اهمیت بسیار می دادند و دایره آن علوم در کشور ایشان توسعه یافته بود.زیرا دولت های ایشان در منتهای پهناوری و عظمت بود(…)و چون کشور ایران به دست اعراب فتح شد . کتب بسیار در آن سرزمین یافتند، سعد بن ابی وقاص به عمر بن خطاب نامه ای نوشت تا درباره امر کتب و به غنیمت بردن آنها برای سلمانان کسب اجازه بکند.لیکن عمر به وی نوشت،آنها را در آب فرو افکنید،چه اگر آنها کتب راهنمایی و راستی باشند،خداوند ما را به رهبری هدایت کننده تز از آنها هدایت کرده است.
    ———————————————— ———————
    دولتشاه سمرقندی در تذکرة الشعرا،(چای لیدن،۳۰)به یکی دیگر از ماجراهای کتاب سوزی، توسط اعراب،در دوره خلافت عباسیان، می پردازد:
    حکایت کنند که امیر عبدالله ابن طاهر به روزگار خلفای عباسی امیر خراسان بود.روزی در نیشابور نشسته بود،شخصی کتابی آورد و به تحفه پیش او نهاد.پرسید که این چه کتابی است؟گفت:این قصه وامق و عذرا است و خوب حکایتی است،که حکما به امر نوشیروان جمع کرده اند.امیر فرمود: ما قرآن خوانیم،به غیر از قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمی خواهیم(…)این کتاب تألیف مغان است و پیش ما مردود است(…)سپس حکم کرد که در قلمرو من هر جا که از تصانیف عجم و مغان کتابی باشد،جمله را بسوزانند.
    ———————————————— ——–
    یکی از بزرگ ترین کتابخانه های ایران در شهر “ری” توسط محمود غزنوی در سال ۴۲۰ هجری،ویران گشت.شاه محمود غزنوی پس از به بار آوردن خسارات فراوان به این شهر کهن و متمدن ایرانی،تمام کتب فلسفی و نجوم آن را به آتش کشید.سپس با غرور و افتخار نامه ای به خلیفه القادر نوشته و می گوید: طایفه بزرگی از بدباطنان را بر دار کشیده است.
    قزوینی می گوید در ری ۱۱۴ هزار جلد کتاب وجود داشت که تنها فهرست آن ۱۰ جلد تمام بوده است! نه تنها کتابخانه ی مرو بلکه اکثر کتابخانه های ایران در قرون سوم تا پنجم هجری،در جرگه ی بزرگ ترین کتابخانه های عصر خود به شمار می رفتند.به عنوان مثال کتابخانه ها و مراکز فرهنگی و علمیِ مرو، بلخ و بخارا و نیشابور از مهم ترین و بزرگ ترین کتابخانه های عصر خود بودند.علی میرفطروس پژوهشگر برجسته تاریخ ایران و جهان، در مقاله ای پژوهشی چنین می نویسد:تنها در یکی از ۱۰-۱۲ کتابخانه شهر مرو، هزار جلد کتاب از انواع و اقسام علوم (ریاضیات، طبیعیّات، هندسه، نجوم، ادبیات و …) وجود داشت بطوریکه «یاقوت حَمَوی» (سیّاح معروف عرب) توانست ۲۰۰ جلد کتاب از کتابخانه «مرو» به امانت بگیرد … این در حالی است که در همان زمان (قرن سیزدهم میلادی) بقول «آدام متز»: بزرگترین کتابخانه شهر «بامبرگ» (آلمان)، فقط ۹۶ جلد کتاب داشت.

  10. #70
    bigbang_theo آواتار ها
    • 140

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در مدتی که حکومت در دست اعراب اموی بود تقریباً هیچ توجه جدی به علم نشد. اعراب تازه مسلمانان اشتغال به علم را کار موالی و بندگان میدانستند و از آن ننگ داشتند. این روند ادامه داشت تا عباسیان با کمک ایرانیان به خلافت رسیدند. ابن خلدون مورخ بزرگ دنیای اسلام در مورد تاثیر ایرانیان مینویسد:

    از امور غريب يكی اينست كه حاملان علم در اسلام غالباً از عجم بودند خواه در علوم شرعي و خواه در علوم عقلی و اگر در ميان علما مردی در نسبت عربی بود در زبان و جای تربيت و پرورش از عجم شمرده ميشد و اين از آن روی بود كه در ميان ملّت اسلام در آغاز امر علم و صنعتی بنا به مقتضای سادگی و بداوت آن وجود نداشت و احكام شريعت و اوامر و نواهي خداوند را رجال بسينه ها نقل ميكردند و مأخذ آنرا از كتاب و سنّت بنحوی كه از صاحب شرع و اصحاب او گرفته بودند ميشناختند. دراين هنگام تنها قوم مسلمان عرب كه از امر تعليم و تأليف و تدوين اطلاعی نداشت و حاجتی آنان را بدين كار برنمی انگيخت و درتمام مدت صحابه و تابعين وضع به همين منوال بود... و ما قبلاً گفته ايم كه فنون نتيجه حضارت است و عرب دورترين مردم از آنند پس علوم خاص نواحی متمدن گشت و عرب از آن دور ماند و متمدنين اين عهد همه عجم و يا از كسانی بودند كه در معنی از آن دسته شمرده ميشدند يعني موالی و اهل شهرهايی كه در تمدن و صنايع و حِرَف پيرو عجمان بودند زيرا ايشان بر اثر رسوخ تمدن در ميان خود از هنگام دولت پارسيان برای اينكار بهتر و صالح تر بوده اند

    تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی. ص:34. به نقل از: مقدمهء ابن خلدون چاپ مصر ص 543 – 544.

    دوره شکوفایی و پیشرفت علمی در میان مسلمانان

    مهمترین حرکتی که در دوره عباسی شکل میگیرد و مبنای تمام پیشرفتهای علمی میشود حرکتی است که از آن با فرنام "نهضت ترجمه" یاد میشود. نهضت ترجمه حرکتی با پشتیبانی حکومتی برای ترجمه آثار کتبی نویسندگان باستانی یونانی، هندی، ایرانی و غیره به زبان عربی بود. رواياتی ضعيف شروع ترجمه كتب علمی و فلسفی را به اواخر خلافت اموی نسبت ميدهد، اما پژوهشگران اين روايات را جعلی ميدانند.[4]شروع ترجمه را به ماجرايی در مورد بيماری منصور خليفه عباسی نسبت ميدهند. منصور به بيماری معده دچار ميشود و پزشكان كه در دربار او بودند نميتوانند او را درمان كنند به همين خاطر جورجيس بن بختيشوع كه رياست بيمارستان جندشاپور را بر عهده داشته، را احضار ميكند. جورجيس منصور را معالجه ميكند و منصور او را نزد خود نگاه ميدارد و جورجيس شروع به ترجمه كتابهايی در زمينه طب ميكند.

    تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلامی. ص: 39. به نقل از: الفهرست. ابن نديم. چاپ مصر. ص:412.


    اين علم دوستی در زمينه‌های ديگر نيز ادامه يافت.

    نهضت ترجمه تا دوران هارون الرشيد به همين روال ادامه يافت. تا اين دوران ديگر خلفا بر اثر مجالست با پزشكانی که با فلسفه و علوم نیز آشنا بودند، به علم علاقه‌مند شدند و ديگر اگر به شهر جديدی دست ميافتند كتابخانه‌ها را نمی‌سوزاندند بلكه به حمل و نقل آنها به عربی دستور می‌دادند. چنانكه هارون در جنگهای خود در روم كتابهای كتابخانه‌ها را به بغداد برد و طبيب خود يوحنا بن ماسويه را به ترجمه‌ی آنها مامور كرد

    همان. ص:41. به نقل از: طبقات الاطباء. ج1 ص:175.

    دكتر ذبيح الله صفا می‌نويسد: نفوذ ايرانيان در دستگاه حكومت اسلامی چند نتيجه داشت و از آنجمله است: 1- رسوخ تمدن و عادات و رسوم و تشكيلات اداری و اجتماعی ايرانيان در تمدن اسلامی 2- انحصار مقامات عاليه به ايرانيان 3- ايجاد نهضت بزرگ علمی و اجتماعی كه منجر به تشكيل تمدن بزرگ اسلامی گرديد.

    تاريخ ادبيات در ايران.ذبیح الله صفا. تهران. انتشارات فردوس. چ دوازدهم:1378. ج1 ص:25



    ترجمه كتابها در تمدن اسلامی با طب و نجوم شروع شد. بر اثر نفوذ مذهب معتزله و نياز معتزليان به بحث و استدلال توجه به ترجمه كتابهای فلسفه و منطق نيز آغاز شد. اما مطلبی كه بايد به آن توجه كرد اين است كه مترجمان و پديدآورندگان واقعی علوم از ستاره‌پرستان حران و يا از مسيحيان آرامی و ايرانی و يا از زرتشتيان و هندوان بودند و غالب آنان هم دين اصلی خود را مدتی در خاندان خويش نگاه ميداشتند و مدتها از قبول اسلام خودداری كردند و اصولا مسلمين تا مدتی چنانكه بايد اقبالی به علوم نداشتند و حتی مخالفت با علوم عقلی را مدتها به عنوان پيروی از دين و مبارزه با الحاد و مذاهب تعطيل به شكل يك سنت موروث نگاه داشته و غالباً دانشمندان خاصه فلاسفه را به كفر و زندقه متهم كرده‌اند


    تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلامی. ص:125.

صفحه 7 از 9 اولیناولین ... 56789 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •