دور گــردون گر دو روزی بر مراد ما نرفــــــت
دائما یکسان نباشد حــــال دوران ، غم مخور
دور گــردون گر دو روزی بر مراد ما نرفــــــت
دائما یکسان نباشد حــــال دوران ، غم مخور
روز و شب خوابم نمي آيد به چشم غم پرست
بس كه در بيماري هجر تو گريانم چو شمع
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
عاشق چه كند گر نخورد تير ملامت
با هيچ دلاور سپر تير قضانيست.
تنم از واسطه دوري دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
تير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم كن بر جان خود پرهيز كن از تير ما
كجاين؟؟؟؟؟؟؟؟
اي سايه خيال شرر خيز او برو
او رفت و اين عجب كه تو خود با مني هنوز
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را
اشك بي قدرم ز چشم آشنا افتاده ام
تا كجا راهت پذيرم،تا كجا يابم قرار
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
روزي كه سرشتند گل از پيكرشان
سنگي اندر گلشان بود همان شد دلشان
بيت دوم دوبيتي
خوب رويا جهان رحم ندارد دلشان
بايد از جان گذرد هركه شود عاشقشان
نغمه هامان در گلو بشكست و شادي ها گريخت
مرغ رنگين بال عشق ما،ره صحرا گرفت
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست