يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
روز ها چون بگذرم از كوچه هاي آشنا
هر كجا پا مينهم گويم كه جاي پاي توست
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل اتشين درياب
O` Freedom !.... I hate oppression , I hate imprisonment , I hate the chains , I hate prisons , I hate Regimes (oppressors) , I hate orders and I hate whoever and anything that imprisons you ....
زمن جدامشو كه توام نور ديده
ارام جان و مونس قلب رميده
اين اشتباه تقصير من نيست دنيا خانوم لطف كردن ويرايش فرموند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هر روز دلم از غم تو زارتر است
وز من دل بي رحم تو بيزارتر است
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
تا نگاه مبكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين جه نگاه كردن است
تو آن ابري كه باراني نداري
من آن خاكم كه سرتاسر كويرم
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
مژده اي دل كه دگر باد صبا باز امد
ميدهد خوش خبر از طرف بسا باز امد
در سكوتي مبهم و بي انتها،رهسپارم در مسير جاده ها
در نگاهم گفتني هايم بسوخت،ميروم اما نميدانم كجا
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
اي صاحب كرامت شكرانه ي سلامت
روزي تفقدي كن درويش بي نوا را