تحلیلی بر سلسله ساسانیان
ساسانيان؛ فراز براي فرود
قسمت پایانی
قيام و مرگ شهر براز
14-21- در اين ميان شهربراز كه مرزبان ولايات غربي ايران و مقيم سرحدّهاي روم بود به اين بهانه كه در انتخاب اردشير خردسال با وي مشورت نكرده بودند از اظهار طاعت نسبت به پادشاه جديد سرفرو پيچيد و در دنبال توافقي پنهاني كه با هراكليوس كرد، با لشكري كه داشت روي به تختگاه نهاد. تيسفون را بيهيچ دشواري گرفت، شاه خردسال و نايبالسلطنهاش را كشت، عدهاي از بزرگان را كه مخالف سلطنتش بودند به قتل آورد و خود را پادشاه خواند (آوريل 630). با آنكه بزرگان را نيز به اجبار و الزام به تأييد سلطنت خويش وادار كرد، خشونت طبعش هوادارانش را هم تدريجاً از او مأيوس كرد. مدت سلطنت او حتي به دو ماه نكشيد اما در همين مدت تخليهي كامل مصر و سوريه از قواي ايران كه وي وعدهي اتمام آن را به امپراطور داده بود انجام شد. بدينگونه فتح سوريه و مصر كه به وسيلهي خود او انجام يافت هم به دست خود او ضايع و بيحاصل گشت. قساوت او در قتل اردشير نيز عدهاي از نجبا را بر ضد وي برانگيخت. بالاخره در داخل بارگاه، پُسِ فرخ، از اهل استخر، به همراهي دو برادر خويش او را كشت (ژوئن 630) قاتلان كه به قول طبري بسياري از بزرگان هم آنها را در اين كار ياري كرده بودند، ريسماني به پاي او بستند و جسد او را به خواري در شهر بر خاك كشيدند - تا عبرت كساني باشد كه انديشهي شورش و طغيان را به خاطر راه دهند. پُسِ فرخ و متحدانش كساني را هم كه در كشتن اردشير يا در روي كار آمدن شهربراز كمك كرده بودند به قتل آوردند. خاطرهي سلطنت چهل روزهي شهربراز در اذهان نجبا همچون خاطرهي يك جنايت و يك پليد كاري باقي ماند. اينكه بعدها در ضمن روايات منقول از آنها گفته شد كه اين سردار در همان آغاز جلوس بر تخت به بيماري اسهال دچار شد و چون نتوانست به آبريزگاه برود طشت خواست و هم در درگاه بر طشت نشست در واقع خواستهاند مدت سلطنت او را به كنايه همچون يك پليدي و يك پليدكاري شرمانگيز تصوير نمايند.