-
چند راه براي رسيدن به هدف هاي زندگي:
1 - هدف را براي خود تعريف كنيد.
2 - آن را مبهم و مجهول باقي نگذاريد. به روشن ترين شكل ممكن به آن بنگربد.
3 - براي آن كه يك هدف تحقق يابد نياز است تا اقدامات مورد نياز براي رسيدن به آن انجام شود. پيش خود فكر كنيد كه براي رسيدن به هدفتان چه كارهايي بايد انجام دهيد.
4 - آن هدف را به بخش هاي كوچك تقسيم كنيد و از همه زوايا مورد ارزيابي قرار دهيد. براي هر بخش اقدام مورد نياز را شناسايي کنيد تا مستقيماً به انجام آن كار بپردازيد.
5 - براي هدف خود يك مقياس در نظر بگيريد. به عنوان مثال اگر هدفتان ارتقاي سطح تحصيلي است، فكر كنيد كه تا چه درجه اي مي خواهيد پيش برويد؛ يا اگر به فكر كسب ثروت بيشتري هستيد، محاسبه كنيد كه در هدف خود چه سقف پولي را در نظر گرفته ايد.
6 - ميزان پيشرفت خود را محاسبه كنيد. هميشه مدت زماني بنشينيد و به كارهايي كه براي تحقق آرمانتان انجام داده ايد و ميزاني كه موفق شده ايد، فكر كنيد.
7 - يك مدت زمان براي رسيدن به هدف تعيين كنيد و فرصت نهايي را در نظر بگيريد. اين كار باعث مي شود كه براي پيشبرد كارها تلاش بيشتري كنيد و هدف خود را جدي تر ببينيد.
8 - هدفي انتخاب كنيد كه از پس آن بر مي آييد. زندگي يك رؤياي شيرين نيست كه با تخيل به آن دست يابيد، بلكه واقعيتي است كه خيلي چيزها در آن محدود شده است. از اين رو، هدفي داشته باشيد كه مي دانيد مي توانيد به آن برسيد و از عهده شما خارج نيست.
9 - براي رسيدن به هدف برنامه ريزي كنيد. راه ها و استراتزي هايي طراحي كنيد كه شما را براي رسيدن به هدفتان ياري مي دهد.
10 - هدف خود را مرحله اي كنيد. زندگي متشكل از مراحل مختلف است و براي رسيدن به يك هدف مي بايست مراحل مختلف را پله پله طي كرد.
اتفاق يك شبه، راه رسيدن به هدف نيست، بلكه قدم هاي استوار و مداوم رمز موفقيت است.
-
اگر عصباني هستيد، بوق بزنيد!
حتماً تا به حال اين جمله را شنيده ايد كه خشم كشنده است. در بسياري از موارد به خصوص در دنيايي كه ما در آن زندگي مي كنيم اين عبارت بسيار معني دار است. «اگر عصباني هستيد بوق بزنيد». در برخي از كشورها اين جمله را مي توان به وفور در تابلوي اعلانات نصب شده در خيابان ها هنگام رانندگي مشاهده كرد. مردم اين گونه كشورها آنقدر عصباني هستند كه با چنين عبارات كنايه آميز و شوخي گونه سعي در بيان حقيقت به افراد را دارند. گوشه و كنايه جمله فوق اين است كه هر چقدر بيشتر بوق بزنيم، عصباني تر خواهيم شد. براي اينكه متوجه فردي عصبي هستيد اين سؤالات را از خود بپرسيد: هنگامي كه با تأخيرها و ناكامي هاي روزانه از قبيل دير رسيدن آسانسور به طبقه مورد نظر شما، كند پيش رفتن صف صندوق سوپرماركت، رانندگان ناشي و... مواجه مي شويد آيا ضمير ناخودآگاه شما شروع به گلگي، عيب جويي و يا سرزنش كردن كسي مي نمايد؟ آيا اين سرزنش باعث جرقه خوردن خشم و عصبانيت شما در برابر افراد مختلف مي شود؟ آيا خشم شما خودش را به صورت عملي خشونت آميز نشان مي دهد؟ اگر پاسخ شما مثبت است عصبانيت به بخشي بسيار عادي و در عين حال بسيار ناخوشايند در زندگي شما مبدل شده است.
هر يك از ما در قبال مشكلاتي كه براي مان رخ مي دهد، از خود واكنش هاي بخصوصي بروز مي دهيم. مثلا در قبال رانندگي بد ديگران، ممكن است دست را بي وقفه روي بوق فشار دهيم، به تعقيب و گريز بپردازيم يا اينكه بي تفاوت از كنار اين موضوع بگذريم.
اينكه فرد در قبال اين مسائل، چه واكنشي از خود بروز مي دهد، به نظام فكري - احساسي او مربوط است. بعضي ها از سيستم جنگ و گريز - سيستمي كه در هنگام خشم با ترس فعال مي شود - زياد استفاده مي كنند يعني آمادگي بروز پرخاشگري يا اضطراب، در آنها بالاست.
آيا سيستم جنگ و گريز
مناسب است؟
تجسم كنيد به عصر حجر بازگشته ايد و در يك غار زندگي مي كنيد. در چنين شرايطي شايد بزرگ ترين دغدغه شما دفاع از جان باشد. پس يا بايد بجنگيد يا قيد زندگي را بزنيد. حالا به قرن بيست و يكم- يعني عصر پيتزا و سيب زميني سرخ كرده- برگرديد. در شرايط فعلي، استفاده از سيستم جنگ و گريز حتي گاهي برايتان دردسرآفرين هم خواهد بود. زندگي در جامعه و در سايه قانون به ما اين امنيت را داده كه به جاي رفتارهاي احساسي، از نيروي انديشه مان بهره بگيريم.حتما مي دانيد كه خشم هم مثل بسياري از احساسات ديگر مانند اندوه، غم، سردرگمي و... يك احساس است. هنگامي كه خشمگين هستيم، دست به پرخاشگري مي زنيم. اين پرخاشگري يا به محيط و ديگران صدمه مي زند (مثل زماني كه با لگد به چيزي يا كسي مي كوبيم) يا به خودمان (مثل زماني كه به خود ناسزا گفته و اعتماد به نفس خود را مورد حمله قرار مي دهيم).
آيا نبايد از چيزي خشمگين شويم؟
نداشتن احساس، امري ناممكن است اما جابه جايي احساسي كاري است منطقي و سازگارانه. مثلا مي توان به جاي خشم، آزرده شد يا به جاي حس انتقام، حس گذشت داشت.
يك موضوع، ممكن است براي فردي فاجعه باشد و براي ديگري تنها يك موقعيت ناخوشايند. فرد نخست با فوران احساسي خود حتما مهار ماجرا را از دست مي دهد در حالي كه فرد دوم تنها يك حس ناخوشايند را تجربه مي كند كه آثار مخرب نداشته و چون قليان احساسات وجود ندارد مي تواند با نيروي انديشه، اوضاع را سر و سامان دهد.
آيا احساسات مزاحم ما هستند؟
آدمي مملو از احساسات است اما برخي از اين احساسات مثل احساس خشم، افسردگي و خودكم بيني به فرد، آسيب مي رسانند و به اصطلاح، مخرب هستند. با كمي تمرين مي توان آموخت كه چگونه احساسات مناسب را جايگزين احساسات مخرب نمود. مثلا ما مي توانيم نارضايتي را جايگزين خشم يا اندوه را جايگزين افسردگي نماييم.
راهكارهاي مقابله با خشم
از فن جايگزيني احساس، زياد استفاده نماييد. خشم، يك هيجان منفي است چرا كه فرد خشمگين آمادگي و پتانسيل بالايي براي انجام رفتارهاي غيرمنطقي دارد به گونه اي كه حتي مي تواند به خود يا ديگران هم صدمه بزند. از آنجا كه ما انسان ها ميليون ها سال است كه به مدد تكامل، از يك گوريل متمايز شده ايم پس به يقين خواهيم توانست نسبت به چيزي كه عصبي مان كرده واكنشي متفاوت نشان دهيم.
جملات، زاييده انديشه هاي ما هستند. در هنگام خشم از جملاتي كه بار احساسي شديد دارند استفاده نكنيد. مثلا نگوييد «از تو متنفرم» يا «اين يك فاجعه بود» بلكه بگوييد «ناراحتم مي كني».
هر گاه به حد انفجار خشمگين شديد، پيش از هر عملي ده نفس عميق بكشيد. اين زمان چند ثانيه اي نه تنها فرصت فكر منطقي را به شما مي دهد، موجب تخليه هيجان و حواس پرتي تان از موضوع نيز مي شود.به خود بگوييد چرا مردم نبايد بد رانندگي كرده يا حتي به من خيانت كنند؟ ديگران در طرز رفتارشان آزادند. اين ما هستيم كه بايد رفتارمان را برحسب شرايط، تغيير دهيم. بدترين كار اين است كه همه چيز را در خودتان بريزيد. اين كار مي تواند موجب طغيان احساسي و خرابكاري شود. با صراحت به او بگوييد كه ناراحتتان كرده است اما متهمش نكنيد. به او هم فرصت صحبت كردن بدهيد.
منطقي باشيد. قسمت بزرگي از خشم و ناراحتي به اين خاطر است كه ما نمي خواهيم كوتاه بياييم. اين بايدها و نبايدها هستند كه ما را دچار خشم مي كنند.اگر نمي توانيد جلوي خشمتان را بگيريد، لااقل ميزان آن را برآورد كرده و بر اساس آن به ديگران هشدار دهيد يا محيط را ترك كنيد.
بچه بازي درآوريد. اگر نتوانستيد جلوي خشم تان را بگيريد، بين بد و بدتر، بد را انتخاب كنيد يعني به جاي آسيب رساندن به ديگران يا به خطرانداختن موقعيت تان، به چيزي لگد بزنيد يا در خلوت، فرياد بكشيد تا آرام شويد.
فراموش كنيد. چه بخواهيد و چه نخواهيد اين اتفاق رخ داده پس اين قيافه را به خود نگيريد.ايده آل گرا نباشيد. هيچ كس بهترين نيست. اگر بخواهيد نقش بهترين را بازي كنيد، چون نيستيد، عصباني مي شويد.
نقش سازمان يونسكو يا سازمان جهاني حفاظت از محيط زيست را بازي نكنيد. مشكل ترافيك و آلودگي هوا و فرهنگ غلط رانندگي به دست من و شما حل نمي شود!نسبت به خشم و رفتارهاي پرخاشگرانه تان هوشيار باشيد.
اين شما هستيد كه بايد رفتارتان را تحت كنترل درآوريد. در غير اين صورت رفتارهايي از شما سر خواهد زد كه پشيمان كننده هستند.
فنون «آرميدگي سريع» را بياموزيد
پيش از هر چيز بدانيد كه چه مي خواهيد. آنگاه بر سر ديگران يا خودتان هوار بكشيد.
توقع تان از ديگران را كم كنيد. آنها در قبال ما وظيفه اي ندارند و اگر هم كاري مي كنند از سر لطف است.پس از خاتمه خشم و آرام شدن اوضاع، به بررسي علل موضوع پرداخته و نقش خود و ديگران را در بروز آن مشكل شناسايي نماييد.
منيع : همشهری
-
حالات خود را به سمت شادي ها سوق دهيد
در چهرة هر يك از ما بيش از هشتاد ماهيچه وجود دارد كه انقباض و انبساط آنها باعث تغيير قيافة ما مي شود. اگر اين عضلات را به حالتي از افسردگي و يأس عادت دهيد بي شك حالت روحي ما را تحت تأثير خود مي گذارد. پس سعي كنيد در چهرة شما نشانه هاي خشم، عصبانيت، ناكامي، انزوا ، خستگي و بدبختي را كنار بگذاريد و جاي آن را به آرامش، هيجان، شادابي، كنجكاوي، اعتماد، ملايمت و خوشبختي بدهيد. هر يك از حالات را مي توانيد در خود ايجاد كنيد. مي توانيد خود را قوي احساس كنيد. مي توانيد لبخند بزنيد و همه چيز را با يك خنده تغيير دهيد. اگر شما مرتباً بدن خود را در حالتي قرار دهيد كه گويي دچار ضعف هستيد و اگر شانه هاي خود را به حالت فرو افتاده در آوريد و اگر مانند اشخاص خسته راه برويد، خستگي را احساس خواهيد كرد. مي توانيد عكس همة اين كارها را هم انجام دهيد چرا كه انتخاب با شماست.
كارهايي هست كه از هم اكنون مي توانيد انجام دهيد تا حالت روحي و در نتيجه نوع احساس و رفتار شما تغيير كند. نفسهاي عميق بكشيد و لبخند بزنيد . اگر مي خواهيد تغييري در زندگي خود ايجاد كنيد خود را ملزم كنيد كه روزي يك دقيقه جلو آينه بنشينيد و از عمق وجود بخنديد، شايد اين كار به نظر شما مسخره و احمقانه بيايد اما بدانيد كه با اين عمل مغز خود را تحريك مي كنيد و ارتباطات عصبي خاصي در مغز به وجود مي آوريد كه منجر به لذت و شادي مي شود و در نتيجه به اين حالت عادت مي كنيد.
پس كليد موفقيت اين است كه الگوهايي از حركت به وجود آوريم كه به ما احساس اعتماد به نفس، قدرت، انعطاف پذيري و شادماني دهد. توجه داشته باشيد كه ركود و سستي چيزي به جز نداشتن تحرك نيست. آنچه باعث بروز پيري مي شود بي حركتي است و نهايت بي حركتي مرگ است.
كودكاني را ببينيد كه بعد از بارندگي در پياده رو خياباني راه مي روند. اگر در وسط پياده رو گودال كوچكي باشد كه آب در آن جمع شده باشد اين كودكان وقتي به آن گودال مي رسند به وسط آب مي پرند و آب را به اطراف مي پاشند، مي خندند و بازي مي كنند. اما در چنين وضعيتي آدم پير نه تنها گودال را دور مي زند بلكه گله و شكايت هم مي كند.
اگر مي خواهيد در يك لحظه دچار افسردگي شويد راهش آن است كه يكي از خاطرات بد زندگي خود را به ياد آوريد. هر يك از شما تجربه هاي نا خوشايندي در گذشته داشته ايد. اگر حواس خود را به يكي از اين وقايع بد زندگي متمركز كنيد و آن را در ذهن خود مجسم سازيد و در بارة آن بيانديشيد كم كم آن واقعه در ذهن شما زنده مي شود و آن را احساس مي كنيد. به همين ترتيب مي توانيد در خود احساس شادي وشعف ايجاد كنيد. لحظاتي را به خاطر آوريد كه در نهايت شور و لذت بوده اند. لحظاتي شادي بخش را در نظر مجسم سازيد و تصوير روشني با جزئيات كامل در صفحة ذهن خود تشكيل دهيد و آن احساسات را در خود زنده سازيد. مسلماً شما قادر هستيد كه در زندگي خاطرات شيرين و شادي بخش در ذهن خود تجسم كنيد.
اتومبيل ها مجهز به چراغهاي زنگ خطر هستند. به عبارت ديگر هر اتومبيل مجهز به دستگاهي است كه در مقابل چشم راننده در قسمت جلو اتومبيل نصب شده است و وظيفه دارد كه اشكالات پيش آمده در اتومبيل را به اطلاع راننه برساند. مثلاً اگر باطري اتومبيل خالي شده باشد، وقتي فشار روغن پايين بيايد، وقتي موتور بيش از اندازه داغ كند يا بنزين تمام كند نا رسايي را به راننده اطلاع مي دهد. بي توجهي به اين علائم خطر چه بسا اتومبيل را بكلي از بين ببرد اما روشن شدن چراغ خطر به معني بد بودن اتومبيل نيست. موتور هر اتومبيلي ممكن است داغ كند.
اما اگر راننده همه حواسش را متوجه چراغهاي آگاه كننده كند كار خطرناكي كرده و چه بسا كه فاجعه اي بيافريند. راننده بايد از شيشه اتومبيل مواظب جاده و جايي كه مي رود باشد. در واقع كار اصلي او همين است. هر چند وقت يك بار به آگاه كننده ها نگاه مي كند اما در تمام دقايق رانندگي چشم به آنها نمي دوزد و به عبارتي با آنها زندگي نمي كند بلكه به هدف مثبت يعني جايي كه مي رود توجه مي كند.
مشكل اينجاست كه بسياري از ما الگوهاي تضعيف كننده ومنفي را گرفته آنها را در نظر خود بزرگ، روشن و پر طنين جلوه مي دهيم و با كيفيتي كه اثر شديدي بر ما دارند در نظر خود مجسم مي كنيم و آنگاه از اينكه روحية خوبي نداريم تعجب مي كنيم. اگر اين وضع را ادامه دهيم مثال همان قايقي خواهيم شد به سمت آبشار در حال حركت است و آن را حتماً به خاطر داريد. اين سفر از زماني آغاز مي شود كه نتوانيد بر روحيه و رفتار خود مسلط با شيد.
نتيجه اي كه از اين مطالب مي توان گرفت اين است كه خواسته واقعي شما در زندگي چيزي جز تغيير احساسات و عواطف نيست و مي توانيد در هر لحظه از زمان آن را كنترل كنيد. بنابراين سعي كنيد كاري كه موجب شادي شما مي شود انجام دهيد. رفتن به كنسرت، رفتن به سينما، رابطة عاشقانه با همسر، صحبت هاي شيرين با همسر و فرزندان، گفتن لطيفه براي دوستان، ايجاد يك اثر تازه و هر كاري كه باعث پاك شدن خاطرات ناخوشايند از صفحة ذهن و يادآوري خاطرات شيرين شود
-
تماس چشمی
تماس چشمی اثربخش بیانگر میل و علاقه به گوش کردن است. این کار شامل تمرکز آرام چشم شنونده بر گوینده و تغییر گاه به گاه مسیر چشم از صورت او به بخش های دیگر بدن مثل دست در حال حرکت ، و سپس برگرداندن نگاه به صورت تا برقراری مجدد تماس چشمی می باشد. تماس چشمی ضعیف هنگامی روی می دهد که شنونده نگاه خود را از گوینده برگیرد، یا به شکلی ثابت و مات به او خیره می شود، و یا به محض آن که گوینده او را نگاه می کند، او به جای دیگری می نگرد.
تماس چشمی گوینده را قادر می سازد که میزان پذیرش خود و پیامش را از جانب شما ارزیابی کند. این کار کمک می کند که او مشخص سازد وقتی در کنار شما قرار می گیرد تا چه حد امنیت دارد. اما امور دیگری که به همین اندازه اهمیت دارد آن است که شما می توانید از طریق تماس چشمی ، معانی عمیق تر کلام گوینده را « بشنوید ». در واقع ، اگر گوش کردن اثر بخش را به معنای راهیابی به اعماق وجود فرد دیگر و درک تجربه ی او از دیدگاه خودش تلقی کنیم، یکی از بهترین راه های ورود به این دنیای درونی را « دریچه » چشم افراد خواهیم یافت. " رالف والدو امرسون " گفته است: « چشم انسان ها به اندازه ی زبانشان حرف می زند ، با این تفاوت که زبان چشم این مزیت را دارد که بدون نیاز به فرهنگ لغت ، در سراسر جهان قابل درک است. »
بسیاری از مردم به هنگام برقراری تماس چشمی ، زمان دشواری را می گذرانند. زیرا همانطور که برخی از افراد نمی دانند در تعامل اجتماعی با دست های خود چه کار کنند ، برخی دیگر نیز نحوه ی استفاده از چشم هایشان را نمی دانند.
بعضی اوقات ، افراد در لحظه ای که احساس می کنند طرف مقابل هیجان هایی را بروز خواهد داد به نقطه ی دیگری خیره
می شوند، شاید بخشی از علت این کار آن باشد که آنان مایل نیستند مزاحم فرد دیگر یا باعث شرمساری او شوند.
اما دید، شنونده ی اثربخش ، احساسات را نیز همچون محتوای گفتار می شنود و آنچه را که فرد دیگر از طریق زبان بدن بیان می کند ، همانند کلماتی که بر زبان می آورده است ، درک می کند.
دلیل دیگر نگاه نکردن به چشم های گوینده آن است که تماس چشمی ، یکی از صمیمانه ترین راه های برقراری ارتباط با دیگران است و ترس از افزایش دوستی ، این کار را در بسیاری از جوامع به صورت « تابو» درآورده است.
اگر چه برخی افراد ، نگاه کردن به چشم دیگران را دشوار تلقی می کنند اما فقط معدودی از ما از صحبت با فردی که نگاهش ، پیوسته ، به در و دیوار اتاق است لذت می بریم. وقتی چنین فردی به حرف های من گوش می کند دچار حواس پرتی می شوم و از صحبت اصلی خود منحرف می گردم.
به عنوان مثال ، هنگامی که در یک میهمانی ، شخصی با من حرف می زند که نگاهش به سمت افراد دیگر حاضر در میهمانی است ، من اغلب این را چنین تفسیر می کنم که او ترجیح می دهد جای دیگری باشد؛ و شخصا آرزو می کنم که محل یا افراد مورد نظرش را بیابد و به آنجا برود.
گاه فقدان تماس چشمی می تواند نشانه ی بی تفاوتی یا خشم باشد و نوعی تحقیر یا کوچک شمردن تلقی شود.
-
احساسهاي مثبت، عامل رشد و شكوفايي فردي
كمتر لحظهاي از زندگي ما خالي از حضور احساسات است. هر حادثه با خود احساسات خاصي را به همراه ميآورد، چه اين حادثه در دنياي خارج اتفاق بيفتد چه در دنياي درون. در يك تقسيمبندي كلي ميتوان احساسها را به دو دسته تقسيم كرد: احساسهاي مثبت مانند شادي، رضايتمندي و علاقه. احساسهاي منفي مانند خشم، ترس و غم. اما براستي نقش احساسات در زندگي ما چيست؟ در اين مقاله سعي ميشود با توجه به يافتههاي نوين جامعه روانشناسي به بررسي احساسها و تبيين نقش آنها در زندگي افراد بپردازيم.
در دهه 1930، از تعدادي راهبه خواسته شد در مورد زندگي شخصي خود چند خطي بنويسند. آنها به توصيف خاطرات دوران كودكي، مدارسي كه در آن درس خوانده بودند، تجارب مذهبي و مسائلي كه باعث شد به صومعه روي آورند، پرداختند. در ابتدا اين يادداشتها براي بررسي آينده شغلي راهبهها بهكار گرفته شد، اما نهايتاً به طور كامل فراموش شدند.
پس از حدود 60 سال، آن يادداشتها مجدداً مورد توجه قرار گرفتند. به اين ترتيب كه سه روانشناس براي انجام تحقيقي آنها را از بايگاني بيرون كشيدند. در اين تحقيق جديد، هر يك از اين يادداشتها بر اساس ميزان حضور احساسهاي مثبت در آن نمرهگذاري شد. نتيجهي اين بررسي بسيار جالب بود: راهبههايي كه به احساسهاي مثبت بيشتري در گزارش خود اشاره كرده بودند، تا 10 سال بيشتر از آنهايي كه احساسهاي مثبت كمتري داشتند، عمر كردند.
نتايج اين تحقيق و تحقيقات مشابه، دانشمندان را متقاعد كرد كه افرادي كه احساسهاي مثبت زيادتري را تجربه ميكنند عمر طولانيتري دارند. در فرهنگ خودمان نيز ضربالمثلها و گفتههايي وجود دارد كه احساسهاي مثبت را با عمر طولاني و بهتر شدن كيفيت زندگي در ارتباط ميداند؛ مانند ضربالمثلهاي رايج در مورد خنده و سهل گرفتن دنيا.
چرا اين قدر منفي؟
بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روانشناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساسهاي منفي (مانند خشم، غم، ترس و...) معطوف كردهاند تا احساسهاي مثبت (مانند شادي، علاقه، رضايت، عشق و...). براي اين امر، دلايل بسياري ميتوان ذكر كرد كه در اين جا به بيان يكي از دلايل اصلي اكتفا ميشود.
مسلماً يك تمايل ذاتي براي مطالعه چيزهايي كه سعادت و سلامت بشر را خدشهدار ميكنند وجود دارد. تجربه كردن احساسهاي منفي(مانند خشم و غم) به نوبه خود از عواملي است كه بشر را ميآزارد. اين احساسها اگر شديد، طولاني يا نامتناسب با موقعيت باشند، مشكلات زيادي براي فرد ايجاد ميكنند. همچنين با بيماريهاي رواني مانند هراس، افسردگي، اضطراب و بسياري اختلالات ديگر رابطه دارند و بر اين اساس توجه روانشناسان را از همان ابتدا به خود جلب كردهاند. برعكس تا همين اواخر نسبت به احساسهاي مثبت غفلت بزرگي احساس ميشد. چرا كه تصور ميشد احساسهاي مثبت با مسائل جدي و اساسي زندگي بشر رابطهاي ندارند. تا اينكه با شكلگيري جنبشهاي نوين در دنياي روانشناسي توجه به احساسهاي مثبت نيز در دستور كار روانشناسان قرار گرفت و اين خلأ تا حدي پر شد.
تفاوت احساسهاي منفي و مثبت
لازم است به يكي از تفاوتهاي عمده احساسهاي منفي و مثبت اشاره كنيم. نكته پذيرفته شده در تمام نظريههاي مرتبط با احساسهاي منفي اين است كه اين احساسها هميشه در ما ميل شديدي را براي انجام يك عمل مشخص ايجاد ميكنند. براي مثال وقتي احساس منفي خشم را تجربه ميكنيم، ميل شديدي به حملهور شدن به آنچه خشم را در ما ايجاد كرده احساس ميكنيم، و يا وقتي ميترسيم ميل شديدي به فرار و دور شدن از موقعيت ترسناك احساس ميكنيم. در اين موقعيتها دامنه انتخابهاي ما بسيار محدود ميشود و گزينههاي گوناگون و گسترده كمتر به ذهن ما ميرسد. در مقابل يك ميل بسيار شديد براي انجام عملي مشخص مانند حمله كردن به ما دست ميدهد. البته بايد توجه داشت اين خصوصيت احساسهاي منفي، براي بقاي ما لازم است، چرا كه اين احساسها هميشه در موقعيتهاي تهديد كننده و خطرناك ايجاد ميشوند كه اصولاً احتياج به يك عكسالعمل سريع و قاطعانه دارند. موقعيتي را تصور كنيد كه در آن حيوان درندهاي به شما حملهور ميشود. در اين موقعيت خطرناك، بدون نياز به فكر كردن يا در نظر گرفتن گزينههاي گوناگون، عكسالعمل شما، بايد فرار باشد و كاركرد احساس ترس هم عملاً تسريع اين فرايند است؛ يعني ترس باعث ميشود بدون اين كه وقت زيادي صرف تفكر كنيم، در يك اقدام كارآمد و سريع از معركه جان سالم به در بريم.
احساسهاي منفي در موقعيتهاي خطرناك و تهديدكنندهاي كه بشر در طول دوران تكامل خود با آنها مواجه بوده، به ياري او آمدهاند و در قرون جديد نيز كماكان همين نقش را برعهده دارند. برعكس، احساسهاي مثبت اصولاً در شرايط بحراني اتفاق نميافتند و ميل شديدي براي انجام يك عمل مشخص و فوري در ما به وجود نميآورند. آيا اين دليلي است بر بياهميت بودن احساسهاي مثبت؟ آيا احساسهاي مثبت مانند احساسهاي منفي در مواجهه بهتر با چالشهاي زندگي به بشر كمك ميكنند؟
ارزش احساسهاي مثبت
پرفسور ب. فردريكسن، نظريه جديدي در زمينه احساسهاي مثبت مطرح كرده است. اين نظريه ميكوشد به اين سؤال پاسخ دهد كه: «احساسهاي مثبت به چه درد ميخورند؟» در اين جا سعي ميكنيم اين نظريه را به زباني ساده بيان كنيم:
برعكس احساسهاي منفي كه در حل مشكلات جدي و مرتبط با مرگ و زندگي بشر او را ياري ميدهند، احساسهاي مثبت به حل مسايل مرتبط با رشد و شكوفايي فردي به كمك ما ميآيند. تجربه كردن احساسات مثبت، به حالتهاي ذهني و رفتارهايي منتهي ميشود كه به نحو غيرمستقيم فرد را براي مواجهه با مشكلات بعدي آماده ميكند. اين احساسها به جاي محدود كردن انتخابهاي ما به يك يا چند عمل اضطراري، دامنه آنها را گستردهتر ميكنند و به اين ترتيب، مهارتها، تواناييها و عقايدي پايدار در فرد ايجاد ميكنند كه در مسير رشد و شكوفايي او را ياري ميدهند.
تأثير كوتاه مدت احساسهاي مثبت
احساسهاي مثبت باعث ميشود ذهن ما در هنگام تصميمگيري، بازتر و پذيراتر عمل كند. بدين معني كه توجه فرد به مسائل بيشتري جلب ميشود و گزينههاي بيشتري را در نظر ميگيرد. در حاليكه احساسهاي منفي، با توجه به موقعيتهاي اورژانسي كه آنها را ايجاد ميكنند، ذهن انسان را تا حد زيادي بسته ميكند و در نتيجه، دامنه انتخاب ما را به حداقل ميرساند.
احساسهاي مثبت در موقعيتهايي اتفاق ميافتند كه نيازي به يك واكنش سريع نيست، در نتيجه ذهن ما فرصت دارد اطلاعات جديد را بررسي كند، گزينههاي متعدد را در نظر بگيرد و به دنبال امتحان كردن راههاي جديد و خلاقانه باشد، و اين دقيقاً همان اثر كوتاه مدت و فوري احساسهاي مثبت است. به عنوان مثال احساس شادي در ما نياز به بازي كردن، كنار زدن محدوديتها و ارتقاي سطح خلاقيت، چه از لحاظ اجتماعي و فيزيكي و چه از لحاظ فكري و هنري، ايجاد ميكند؛ يا احساس علاقه، نياز به جستجو و كسب تجارب و اطلاعات جديد را به وجود ميآورد.
در يك آزمايش قرار بود استدلال باليني عدهاي از پزشكان در مورد بيماران سنجيده شود. قبل از شروع آزمايش با اهداي هدايايي به تعدادي از پزشكان در آنها احساس مثبتي ايجاد كردند. اما در مورد بقيه اين كار انجام نشد. سپس بيمار خاصي به تمام پزشكان معرفي شد تا آنها تشخيص خود را در مورد او اعلام كنند. پس از بررسي پاسخهاي پزشكان، مشخص شد كه پزشكاني كه با اهداي هدايا احساسهاي مثبتي در آنها ايجاد شده بود در سازمان دادن به اطلاعات پراكنده در مورد بيمار سريعتر عمل كردند. همچنين درصد اينكه اين پزشكان بر روي تشخيص اوليه خود پا فشاري كنند يا زود هنگام تشخيص خود را به پايان رسانند، پايينتر بود. پس ميتوان نتيجه گرفت كه اين دسته از پزشكان با ذهني باز و پذيراتر به تصميمگيري و تشخيص در مورد بيمار مورد نظر پرداخته بودند.
در آزمايش ديگري به گروهي از افراد فيلمهاي كوتاهي نشان دادند كه احساسهاي مثبت (مانند شادي و رضايتمندي) در آنها بر ميانگيخت، و به عده ديگري فيلمهايي كه احساسهاي منفي (مانند خشم و ترس) ايجاد ميكرد. بعد از هر دو گروه خواسته شد كه تصور كنند در موقعيت موجود در فيلم قرار دارند و بنويسند كه در اين موقعيت دوست داشتند چه كاري انجام دهند؟ بعد از بررسي پاسخهاي هر دو گروه، معلوم شد گروهي كه فيلمهاي شاد و رضايتبخش مشاهده كردند، در مقايسه با آنهايي كه فيلمهاي ترسناك و عصبانيتزا ديده بودند، فهرست طولانيتري تهيه كردهاند و با ذهن كاملاً باز و پذيراتري به سؤال محققين پاسخ دادهاند.
با مثالهاي فوق روشن ميشود كه احساسهاي مثبت، باعث ميشوند انتخابها، ايدهها و توجه ما گستردهتر گردند. خلاصه اين كه اثر كوتاه مدت احساسهاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق، يكپارچه، انعطافپذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر ميكنند. اما آيا اين احساسها، فقط همين اثر كوتاه مدت را دارند؟
اثر بلند مدت احساسهاي مثبت
برخلاف احساسهاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيتهاي خطرناك ياري ميكنند، احساسهاي مثبت علاوه بر اثرات كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند. اين احساسها با گستردهتر كردن حوزه تمايلات و بازتر كردن فكر ما، منجر به ايجاد مهارتها، تواناييها و ايدههاي جديدي ميشوند كه به نوبه خود، سيري صعودي به سوي رشد فردي و شكوفايي و سازش بهتر با محيط را باعث ميشوند.
براي مثال احساس شادي را در نظر بگيريد. اين احساس در كودك ميل به بازي كردن ايجاد ميكند. بازي براي كودكان انگيزههاي كوتاهمدت و لذتجويانه دارد، اما در عينحال منجر به نتايج بلندمدت بسياري نيز ميشود؛ فعاليت فيزيكي در حين بازي فايدههاي زيادي براي سلامت جسمي كودك دارد. كودك ميتواند از آنچه كه در حين بازي ياد ميگيرد، براي حل مشكلات خود در آينده استفاده كند؛ رفاقت و صميميتي كه در بازي ايجاد ميشود، پيوند اجتماعي كودك با ديگران را قوت ميبخشد؛ و دوستاني كه او در هنگام بازي مييابد، در آينده او را به لحاظ احساسي حمايت خواهند كرد. گرچه احساس شادي يك احساس گذرا بوده است، اما چنانچه گفته شد نتايج بلند مدت بسياري را به دنبال دارد و در مسير رشد كودك نقش بسيار مهمي ايفا ميكند.
به عنوان مثالي ديگر احساس رضايتمندي را در نظر بگيريد. اين احساس منجر به كشف راههايي جديد براي مثبت نگريستن به خود و جهان اطرافمان ميشود، و اين بينشهاي جديد، ما را در گذران موفقتر زندگيمان ياري خواهد داد.
ديديم كه از طريق ايجاد احساسهاي مثبت، ميتوان تغييرات بلند مدتي به وجود آورد، مثلاً فرد داناتر و انعطافپذيرتر ميشود، روابط او با ديگران بهبود مييابد و حتي سلامت جسمي او نيز ارتقا پيدا ميكند، و اين فرايند صعودي در نهايت به سعادتمندي و سازگاري بهتر با محيط منتهي ميشود. در حاليكه احساسهاي منفي و بيحوصلگي به همراه تفكر منفينگر و محدود، ما را در يك سير نزولي به سوي افسردگي سوق ميدهد.
چگونه احساس مثبت بيشتري ايجاد كنيم؟
در پاسخ به اين سوال به بيان چند نكته اكتفا ميكنيم:
· اول اين كه داشتن احساس مثبت صرفاً متكي به جهان خارج و اتفاقات عيني اطرافمان نيست. اين ما هستيم كه تا حد زيادي، با معانياي كه به حوادث اطرافمان ميدهيم آنها را شاديبخش يا غمآفرين ميكنيم. مسلماً تغيير الگوهاي ذهني مخرب مانند منفينگري، باعث ميشود جهان و افراد دور و برمان را خوشايندتر بيابيم.
· دوم اين كه ميتوان از تحقيقات نوين بر روي احساسها چنين نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسانها وجود ندارد. هر فردي ممكن است احتياج به يك برنامه شخصي براي ايجاد احساس مثبت بيشتر در خود داشته باشد.
· و نكته آخر اين كه انجام كارهاي اخلاقي و خوب باعث ايجاد احساس مثبت در فرد ميشود. از طرفي احساس مثبت هم باعث ميشود ما بيشتر كارهاي اخلاقي انجام دهيم. تحقيقات ثابت كردهاند كساني كه شادترند، به ديگران بيشتر كمك ميكنند.
-
چهره خواني
چهره خواني چيست؟
بشر در طول قرون متمادي سعي نموده تا با پيوند زدن خصـيصـه هـاي صـورت افـراد بـه ويژگيهاي شخصيتي، متوجه افكار و درون ديگران شود. با گـذشـت سـالها علم چهره شناسي نيز گسترش يافته و به شاخه هاي مختلف تـقسـيم شـده است. بـراي مثـال "متوپوسكپي" علم پي بردن به سيرت و درون آدمي از روي خطوط روي پيشاني است.
"فرنولوژي" علم جمجمه خواني و مطالعه طرز تشكيل جمجمه ميباشد كه به بنا نهادن شخصيت و اميال ذاتي و رواني افراد كمك مي كند.
"فيزيـوگـنومي" يا عـلم چـهره شـنـاسي، موضوعي است كه ما به آن خواهيم پرداخت. اين علم به ما مي آموزد كه چگونه از روي چهره افراد پي به شخصيت آنها ببريم.
امروزه دانشمندان به چنين علومـي، "شـبـه علـوم" اطـلاق كرده و بـهاي زيـادي بــه آن نمي دهند و هـمانند عـلومي مانـنـد "طالع بـيني" به آنها مي نگرند: اثبات نشده ولي بيضرر. با اين وجود هنوز بسياري از مردم چهره خواني را راهي مطمئن براي قضاوت در مورد افراد مي دانند. چيزي كه اهميت دارد اين اسـت كـه چـهره را بصورت كامل و دقيق مورد تجزيه و تحليل قرار داده و تا رسيدن به همه حقايق از قضاوتهـاي شـتابزده اجتناب كنيم.
اكنون گذري مي كنيم بر نكات بنيادين چهره خواني و چگونگي تشخص شخصيت افراد:
شكل صورت
دراز و كشيده: افرادي كه داراي چنين صورتي هستند عموما" داراي صـبر و تحمل زياد بوده و توانايي حل مشكلات در آنها بيشتر است. جـذابـيـت و خوش تركيب بودن افراد با چنين صورتي نشانگر اين است كه آنها معمولا كارهاي خـود را نـيـمـه تمام رها نكرده و عادت به انجام امور بطور تمام و كمال دارند. گرد: اين شكل دلالت بر اميدواري زنده دلي و انرژي دارد. اينگونه افراد مي تـوانند اتاقي دلگير و ساكت را به بمبي از خنده و شادي تبديل كنند. پهن: اينگونه اشخاص بردبار و مهربان و معمولا افراد روشنفكري مي باشند. مربعي: طرفدار استقلال فردي و فردگرايي، سختـكوشـي بـراي دسـتـيـابي بـه آرزوها، زيركي و فعال بودن از ويژگيهاي اين افراد محسوب مي شود.
پيشاني
صاف: كسانيكه كه داراي خطوط در پيشاني نيستـنـد، افـرادي انديشمند و هميشه در حال تفكر مي باشند و در تصميم گيريها سريع و منطقي عمل مي نمايند. چروكيده: وجود خطوط در سطح پيشاني نشان مي دهد كه ايـنـگونه افراد به سرعت هيجان زده و احساساتي شده و سريع آشفته و پريشان حال مي گردند.
منبع: مردمان
-
چشم
رمانها، داستانها و اشعار بسيار زيادي در مورد چشم و ارتباط آن با خصوصيات روحي و رواني انسان نوشته شده است. چشمها هيچگاه دروغ نمي گويند؛آنها بيانگر احساس دروني و واقعي ما مي باشند.
اضطراب: اگر مابين عنبيه و پـلك پـاييني هـر دو چشم مـقداري سفيدي وجود داشت، آن شخص انساني مضطرب و نگران است.
تندخويي: اگر بالاي عنبـيه بخشي سفيد رنگ وجود داشت، علاوه بر استرس نشانگر تندخويي و پرخاشگري در فرد است.
روان پريشي: چنـانچه دور تا دور عنبيه را سفيدي فرا گرفته باشد، نشانگر عدم تعادل و پايداري روح و روان فرد خواهد بود.
شادي: وجـود خـطوط كـوچـك در خـارج از چـشمها حاكي از خنده رويي و شادبودن فرد مي باشد.
ابرو
صاف: صافي و مستقيمي ابروها نشانگر انديشه، تفكر و ايده گرايي فرد مي باشد. كماني: افرادي كه داراي ابروهاي خميده و كماني هسـتند از حـكايـتـها و داسـتـانـهـاي واقعي لذت مي برند. باريك: اينگونه افراد معمولا داراي اعتماد به نفس اندكي مي باشند بخصوص اگر ابـروي آنها بجز باريكي، بالا و گرد نيز باشد. پيوسته: پيوستگي ابروها نشانگر اين است كه فرد دائما" در حال تفكر و انديشـه بـوده و ايده هاي جالبي در سر دارد.
پلك
كوچك: اگر فاصـله بـين بالاي پلك و مژه كم باشد بيانگر اسـتقلال فرد مي باشد و اينكه آن فرد حتي ممكن است بصورت ارادي خودش را به ديگران نزديك نكند. بزرگ: بزرگ بودن پلك دلالت بر وابستگي شديد فرد به ديگران دارد.
بيني
كوچك: گفته مي شود اشـخاصي كه بـيـني كـوچـك دارنـد ذاتـا" افـرادي ضعيف و اغلب غيرقابل اتكا بوده و در تصميم هايشان استوار و ثابت قدم نمي باشند. بزرگ: بزرگي بيني نشانه ابتكار و عزم و اراده مي باشد. يك شـخصـيت قـوي كه اثرش را برجاي خواهد گذاشت. تيز: تيز بودن نوك بيني نشانگر اين است كه فرد خود را مقيد به رعـايـت آداب و رسـوم ندانسته و با اطرافيانش به راحتي برخورد مي كند. ايـنگونه افراد خـود را بـاور داشـتـه و بي باكانه و متهورانه خود را به ديگران نزديك مي كنند. عقابي: خودخواهي، دودلي و حساس بودن از جمله ويژگيهاي كساني است كه داراي چنين بيني مي باشند.
گوش
كوچك: كوچكي گوش نشانه تزلزل و احساس نا امنـي در افـراد اسـت هر چند اينگونه افراد مي دانند كه چه مي خواهد و معمولا" سخت كوش و كاركن هستند. بزرگ و دراز: اين قبيل افراد معمـولا انـعـطاف پـذيـر نـبـوده و به سـختي آرام و بي خيال ميشوند. پرمو: افرادي كه داراي گوشهايي پرمو هـستند مـعـمـولا وسـواسـي و نـكـته بين بوده و وقت زيادي را براي چيزهاي بي اهميت تلف مي كنند.
-
-
ایجاد نشاط در زندگی
1-به خود اجازه دهید تا شاد باشید .
انسان موجود خارق العاده ای است که قادر است در آن واحد بسیاری از هیجانات و احساسات را در ذهن خود تداعی و حس کند.
2- شادی و نشاط را در طبیعت پیدا کنید.
آن قدر در برنامه روزانه خود غرق نشوید که از زیبایی های دنیای اطراف غافل شوید. هر چیزی که دارای استعداد بالقوه باشد میتواند برای شما شادی آور باشد.
3- به دنبال عوامل اصلی ایجاد شادی و نشاط باشید.
منتظر نباشید تا شادی به دنبال شما بیایید بلکه شما به دنبال انجام کارهایی باشید که به زندگیتان نشاط هدف و معنا بدهد.
4-به هشدارهای درونی شادی بخش توجه کنید.
شادترین مردم کسانی هستند که راه خود را در زندگی پیدا کرده اند و راهکارهای لازم را برای رسیدن به هدفشان و کسب شرایط بهتر چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی به دست آورده اند.
5- شادی را خلق کنید.
انجام کارهای خارج از منزل ، تنظیم مخارج خانواده و یا حتی پرداخت صورتحساب های منزل از جمله کارهایی هستند که به شما کمک می کنند تا قابلیت های خود را پیدا کنید و به حس خودباوری برسید.
6- ایجاد صداهای موزون و خوش آهنگ.
شوخ طبع باش، ترانه های روح بخش بخوان، از طریق صدا حس لذت و رضایت از زندگی را منتقل کن ، رضایت را با صدای بلند ابراز کن، سعی کن با دیگران بخندی اما یادت باشد هرگز به دیگران نخند.
7- شادیمان را تقسیم کنیم.
فرمول ساده دیگری که من آن را در زندگی دنبال می کنم این است که همیشه سعی می کنم شخص مقابلم را خوشحال کنم. امتحان کنید خواهید دید که چه احساس خوبی به شما دست خواهد داد.
8- از فرط شادی به هوا بپرید.
اگر شما فرد پر ذوق و شوقی باشید افرادی هم که با شما در تماسند تمایل پیدا می کنند تا در این شادی شریک شوند یعنی از شما انرژی مثبت بگیرند.
9- اگر شادی را در میدان دید خود پیدا نمی کنید پس چشم انداز را تغییر دهید.
چشم های خود را به چیزی بدوزید که به شما انرژی مثبت می دهد ، در غیر این صورت میدان دید خود را تغییر دهید. گاهی لازم است که حوزه دید خود را گسترش دهید ، کنار مشکلات بایستید و روی آن تمرکز داشته باشید و در حین تمرکز ، با فکر کردن بر روی مسائلی که به شما انرژی مثبت می دهد بر مشکل غلبه کنید.
10- پیش به سوی پیروزی
باید در پی دستیابی به یک برنامه ترغیب کننده و جدید در کارتان باشید از مسیرهای مختلف به منزل بروید ، با همسایه های جدید آشنا شوید. زبان جدید یاد بگیرید. با کسی دوست شوید که فکرش با شما متفاوت است. راه ها محدود نیستند اگر بخواهید می توانید از مسیرهای دیگری نیز وارد شوید.
11- با نشاط از خواب برخیزید.
به محض اینکه صبح از خواب بیدار می شوید به اولین چیزی که میتواند شما را خوشحال کند فکر کنید و لبخند بزنید. به یک فضای سبز بروید ، ورزش کنید به آوای پرندگان گوش کنید بدین ترتیب شما می توانید مقاومت بدن را در مقابل استرس ها بالا ببرید و سیستم ایمنی بدنتان را نیز تقویت کنید و در ضمن شادی را به زندگی بیاورید.
12- به دنبال داشتن برنامه ای مفرح باشید.
حداقل هر سه هفته یک بار یک برنامه تفریحی در تقویمتان ثبت کنید شما می توانید در انتظار شادی بودن را تجربه کنید.
-
قدرت تفکر مثبت
نکته اصلی: آنچه که فکر میکنی, هستی. آنچه که میخواهی, احساس میکنی.
چرا مثبت اندیشی؟
تمام احساسات, باورها و دانسته های ما بر اساس تفکرات درونیمان میباشند, هر دو ضمیر هوشیار و نیمه هوشیار. کنترل در دست ماست چه بدانیم چه ندانیم. ما میتوانیم مثبت باشیم یا منفی, مشتاق یا گرفته, تاثیرگذار یا تاثیر پذیر.
بزرگترین تفاوت بین افراد گرایش و نوع نگرش آنها میباشد. برای برخی, یادگیری لذت بخش و جذاب است. برای دیگران, یادگیری سخت و خسته کننده. برای بسیاری, یاد گیری فقط خوب است, چیزیست که برای انجام کار به آن نیاز است.
بلند پرواز باشید و تمام تلاش خود را انجام دهید
نگرشهای اکنون ما عادتهایی هستند که از بازخورد والدین, دوستان, جامعه و خویشتن ساخته شده اند و تصور ما از خود و جهان را شکل میدهند.
این نگرشها توسط گفتگوی درونی (ضمیر هوشیار و نیمه هوشیار) که ما دائما با خود داریم ادامه میابد.
اولین قدم در تغییر نگرشهایمان, تغییر گفتگوهای درونیمان میباشد.
جه بایدبگوییم؟
یکی از خط مشی ها 3 C’s نام دارد: الزام (commitment) , کنترل (control) و مبارزه طلبی (challenge) .
الزام (commitment) :
در خود یک تعهد مثبت نسبت به یادگیری, کار, خانواده, دوستان, طبیعت و عوامل ارزشمند دیگر ایجاد کنید. خود و دیگران را تحسین کنید. رویای موفقیت را ببینید. مشتاق باشید.
کنترل (control) :
ذهن خود را بر چیزهای مهم متمرکز کنید. برای چیزهایی که فکر میکنید و کارهایی که انجام میدهید هدف تنظیم کنید و اولویت بندی نمایید. پرداختن به اعمالتان را تصویرسازی کنید. یک استراتژی برای رویارویی با مسائل ایجاد نمایید. ریلکس بودن را بیاموزید. از موفقیت لذت ببرید. با خودتان صادق باشید.
مبارزه طلبی (challenge) :
با جرأت باشید. هر روز تغییر و پیشرفت کنید. نهایت تلاش خود را انجام دهید و به گذشته نگاه نکنید. به یاد گیری و تغییر به عنوان فرصتهای مناسب نگاه کنید. چیزهای جدید را امتحان کنید. انتخابهای مختلف را بررسی کنید. با افراد جدید ملاقات کنید. سؤالات زیادی بپرسید. پیگیر سلامت روحی و جسمی خود باشید. خوش بین باشید. مطالعات نشان میدهد افراد دارای این منشها, برندگان شرایط خوب و نجات یافتگان شرایط سخت هستند.
تحقیقات نشان میدهد:
"... افرادیکه آگاهانه گفتگوهای درونی و فرضیات خود را اصلاح میکنند پیشرفت تقریبا سریعی در کاراییشان مشاهده شده. انرژی آنها افزایش میابد و اوضاع برای آنها بهتر به نظر میرسد..."
الزام, کنترل و مبارزه طلبی در ساختن احترام بخود و افزایش تفکر مثبت کمک میکند. در اینجا چند پیشنهاد دیگر آورده شده:
7 پیشنهاد برای ساختن نگرشهای مثبت
در هر گروه و رده ای به دنبال افراد مثبت برای همدم شدن و پیوستن باشید.
در هر سخنرانی و خطابه ای به دنبال یک ایده جالب جدیدتر باشید.
در هر فصلی از کتاب یک مفهوم جدیدتر که برایتان مهم است پیدا کنید.
به هر دوستی, یک ایده جدیدی را که به تازگی آموخته اید توضیح دهید.
از هر معلمی, سؤال بپرسید.
یک لیست از اهداف, تفکرات مثبت و کارها همراه خود داشته باشید.
به یاد داشته باشید, آنچه که فکر میکنید, هستید, آنچه که میخواهید, احساس میکنید.
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن