خدايا !
به فرشتگانت بسپار که در لحظه لحظه نيايش خود، تمام كساني كه دوست ميدارم را از ياد نبرند ...
خدايا !
به فرشتگانت بسپار که در لحظه لحظه نيايش خود، تمام كساني كه دوست ميدارم را از ياد نبرند ...
اي مهر بان خداي!
گم گشته ام تو بودی و کردم چو دیده باز
دیدم به آسمان و زمین و به بام و در
تابنده نور توست
هر جا ظهور توست
دیدم به هیچ نقطه تهی نیست جای تو
خوش می درخشد از همه سو جلوه های تو
ای مبدا وجود!
از کثرت ظهور، نهان شد که کیستی
از هرچه ظاهر است ، تویی آشکارتر...مستور نیستی
نزدیکتر زمن به منی ، دور نیستی
تو آشکاره ای...من زین میان گمم
کور ار نبیند، این گنه آفتاب نیست
نقص از من است ، ورنه رخت را حجاب نیست.
ای مهربان خدای!
در قلب من تبی است گدازان و دردناک
احساس میکنم که به کانون جان من
سوزنده آتشی است که سر می کشد به اوج
احساس می کنم عطشی مست و بی قرار
اندر فضای هستی من می دود چو موج
این سوز عشق توست،
در من، چو جان، نهان
احساس میکنم،
درمان نسازد این تب من جز دوای تو
زائل نسازد این عطش، الا لقای تو
ای مهربان خدای!
احساس میکنم خلایی در وجود خویش
کان را نمی برد زمیان، جز پرستشت
ای نازنین خدای!
احساس میکنم که بود در سرشت من
سوزنده ،یک نیاز
داغ نیاز را نزداید زسینه ام
جز لذت پرستش و جزنشئه ی وصال
مخموری مرا به جز این می، علاج نیست
مطلب عیان بود، به بیان احتیاج نیست
ای مهربان خدای!
تو، راز جان و مایه ی سر مستی منی
تو هستی منی
در عمق فکر و پرورده ی جانم تویی،تویی
آرام دل، فروغ روانم تویی ، تویی
هر جا نگاه میدود ، آنجا نشان توست
روشنگر وجود، رخ دلستان توست
دستان هميشگي راز و نيازم را
بسويت پرواز مي دهم
و دعا مي كنم
كه به ديدار نگاه مهربانت شايسته ام گرداني...
اي خدايي كه همواره قلبم با يادت آرامش مي يابد!
مي خواهم با تمام وجودم،
تو را،
در زلال اشكهايم و در تبلور لحظه هاي زندگي ام،
احساس كنم...
چون مي دانم زندگي زيبا مي شود
با ياد تو و به نام عشق تو...
اي قادر بي همتا!
تنها تويي درد آشنا به همه دردهايم...
و من!
نامت را عاشقانه صدا ميزنم
و بيقرار گشايشي از سوي تو ام...
تو كه مهربان ترين مهرباناني.![]()
آرامشی می خواهم پر از ایمان ...
یک دل سیر راز و نیاز ...
اشک هایی از جنس استغفار ...
دست هایی لرزان از ندامت ...
خداوندا ... رو سیاهم !
که جز به درگاه تو راهی ندارم ...
می پذیری مرا ؟!...
خدايا
چگونه زيستن را تو به من بياموز
مردن را خود ياد خواهم گرفت
دكتر شريعتي
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست
خدایا کمکم کن
محکم باشم
محکم باشم
محکم باشم
خدایا...
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت
با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت
از این بودن
از این بدعت
دکتر شریعتی
خدايا من به تو پناه آورده ام
سر بر آستانت نهاده ام
دوست دارم بندگي را
با همه شرمندگي ها
در آن سوی این دلتنگی ها خدایی هست...که داشتنشجبران تمام نداشتنهاست