بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 5 از 6 اولیناولین ... 3456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 از مجموع 53

موضوع: مناظرات معصوین (ع)

  1. #41
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض اهلبیت (علیهم السلام ) ذریه و نسل پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله)



    مناظره امام كاظم(ع) با هارون

    هارون الرّشید (پنجمین خلیفه عبّاسی) در گفتگویی، با امام كاظم ـ علیه السّلام ـ سخن را چنین ادامه داد و به آن حضرت خطاب كرده و گفت:
    شما در بین عام و خاص، روا دانسته‌اید تا شما را به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت دهند و می‌گویید ما پسر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هستیم، با این‌كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پسری نداشت، تا نسل او از ناحیه پسر ادامه یابد، و می‌دانید كه ادامه نسل از ناحیه پسر است نه دختر و شما اولاد دختر او هستید، پس پسر پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیستید؟
    امام كاظم: اگر پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ هم اكنون حاضر شود و از دختر تو خواستگاری كند، آیا جواب مثبت به او می‌دهی؟
    هارون: عجبا! چرا جواب مثبت ندهم، بلكه بر این وصلت بر عرب و عجم افتخار می‌كنم.
    امام كاظم: ولی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از دختر من خواستگاری نمی‌كند و برای من روا نیست كه دخترم را همسر او گردانم.
    هارون: چرا؟
    امام كاظم: زیرا، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ باعث تولّد من شده است (و من نوه او هستم) ولی باعث تولّد تو نشده است.
    هارون: احسن ای موسی! اكنون سؤال من این است كه چرا شما می‌گوئید: «من از ذریّه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هستم؟ با این‌كه پیامبر نسلی نداشت، زیرا نسل از ناحیه پسر است نه دختر، و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پسر نداشت، شما از نسل دختر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ حضرت زهرا ـ علیها السّلام ـ هستید، نسل حضرت زهرا ـ علیها السّلام ـ نسل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نخواهد بود.
    امام كاظم: آیا در امانم، و اجازه می‌دهی جواب دهم؟
    هارون: آری، جواب بده.
    امام كاظم: خداوند در قرآن (آیه 84 و 85 انعام) می‌فرماید: وَ مِنْ ذُرِّیَتهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ اَیّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی هاروُنَ وَ كَذلِكَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ ـ وَ زَكَرِیّا وَ یَحْیی و وَعِیسی وَ اِلْیاسَ كُلّ مِنَ الصّالِحینَ
    : «و از دودمان ابراهیم ـ علیه السّلام ـ، داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون هستند، این چنین نیكوكاران را پاداش می‌دهیم ـ و هم‌چنین زكریّا و یحیی و عیسی و الیاس، هر كدام از صالحان بودند» (سوره انعام، آیه 84 و 85).
    اكنون از شما می‌پرسم: پدر عیسی چه كسی بود؟
    هارون: عیسی ـ علیه السّلام ـ پدر نداشت.
    امام كاظم: بنابراین خداوند در آیه مذكور، عیسی ـ علیه السّلام ـ را به ذریّه پیامبران از طریق مادرش مریم ملحق نموده است، هم‌چنین ما از طریق مادرمان فاطمه ـ علیها السّلام ـ به ذریّه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیوسته‌ایم.
    آن‌گاه فرمود: آیا بر دلیلم بیفزایم؟
    هارون گفت: بیفزا.
    امام كاظم: خداوند (در مورد ماجرای مباهله) می‌فرماید:
    فَمَنْ حاجّكَ فِیهِ مِنْ بَعدِ ماجائَكَ مِنَ الْعِلمْ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائكُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائكُم وَ اَنْفُسنَا وَ اَنْفُسَكُم ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ الله عَلی الْكاذِبینَ
    : «هرگاه بعد از علم و دانشی كه (درباره مسیح) به تو رسید (باز) كسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آن‌ها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت می‌كنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را دعوت می‌كنیم، شما نیز زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‌كنیم شما نیز از نفوس خود، آن‌گاه مباهله می‌كنیم، ولعنت خدا را بر درغگویان قرار می‌دهیم» (سوره آل‌عمران، آیه 61)
    آن‌گاه فرمود: هیچ‌كس ادّعا ننموده كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هنگام مباهله (یعنی نفرین كردن برای هلاكت آن كس كه راه باطل را می‌پیماید) با گروه نصاری، كسانی را برای مباهله آورده باشد، جز علی ـ علیه السّلام ـ و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ را، بنابراین از این ماجرا استفاده می‌شود كه منظور از «اَنْفُسَنا» (از نفوس خود) علی ـ علیه السّلام ـ است، و منظور از «اَبْنائَنا» (پسران ما)، حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ می‌باشند، كه خداوند آن‌ها را پسران رسول خدا خوانده است.
    هارون دلیل روشن امام كاظم ـ علیه السّلام ـ را پذیرفت و گفت: احسن بر تو ای موسی! ...


    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

  2. #42
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اولویت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ



    مناظره امام كاظم(ع) با هارون الرشيد

    روزی هارون‎ الرشید، وجود مقدس موسی بن جعفر ـ علیه‎السّلام ـ را بحضور طلبید وگفت: من نمی‎دانم چرا شما خود را به پیغمبر اسلام ـ صلی‎الله علیه و آله ـ از ما سزاوارتر می‎دانید؛ بلكه خود را وارث او می‎شمارید با اینكه چون پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ از دنیا رفت جدّ ما، عباس، عموی پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ در حال حیات بوده و آیا با بودن عمو ارث به عموزاده كه علی ـ علیه‎السّلام ـ باشد می‎رسد تا از او این مقام ارجمند به شما انتقال پیدا نماید؟»
    حضرت ابتداء تقاضا كردند كه صلاح است خلیفه در این موضوع بحثی ننماید ولكن هارون قانع نگردید و عرضه داشت باید حتماً برتری خود رانسبت به پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ از ما ثابت نمائید.
    حضرت فرمودند: «اكنون كه چنین است من به دو جهت، اولویّت خود را نسبت به پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ از شما ثابت می‎كنم:
    اول اینكه: پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ كه از دنیا رفت، دخترش حضرت زهرا ـ علیهاالسّلام ـ در قید حیات بود و مقام فرزند (چه دختر باشد و چه پسر) از عمو مقدم می‎باشد، زیرا فرزند در طبقه اول ارث قرار گرفته و عمو در طبقه سوم [1] پس ما كه از طرف مادر منسوب به پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ می‎باشیم، مقدم بر شما هستیم كه از طرف عمو نسبت دارید.
    دوم اینكه: از خلیفه سؤال می‎كنم، اگر پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ زنده شود و از تو دختر بخواهد آیا دخترت را به او تزویج می‎كنی؟» هارون گفت: «صد البته، و به این وصلت افتخار هم می‎كنم.»
    حضرت ـ علیه‎السّلام ـ فرمود: «اما اگر پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ از من دختر بخواهد من به او دختر نخواهم داد و البته خود آن حضرت هم هرگز تقاضای وصلت با دختر مرا نمی‎نماید؛ زیرا اولادهای من، ‌همان اولاد پیامبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ وازدواج با نوه شرعاً حرام و ممنوع است، پس بنابراین ما بدین دو جهت أنسب به پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ هستیم و نوبت به شما نمی‎رسد.»
    هارون چون چنین دید،‌سر به زیر انداخت و ساكت شد.[1] . طبقات ارث:
    كسانی كه به واسطه خویشاوندی نسبی از میّت ارث می‎برند به سه گروه (طبقه) تقسیم می‎شوند:
    گروه اول:1ـ پدر و مادر 2ـ فرزندان
    گروه دوم:1ـ جدّ و جدّه 2ـ برادر و خواهر
    گروه سوم:1ـ عمو و عمه 2ـ دایی و خاله
    نكته: با وجود گروه اول، گروه دوم و سوم ارث نمی‎برند، حتی اگر یك نفر از آنها زنده باشد، و با وجود گروه دوم چیزی به گروه سوم نمی‎رسد. (تحریرالوسیله، جلد3، كتاب الارث، ص378.)


    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

  3. #43
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض زیر سایه رفتن مُحْرِم



    مناظره امام كاظم(ع) با ابو يوسف

    مهدی عباسی سومین خلیفه عباسی، روزی در محضر امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ نشسته بود، ابویوسف (كه از دانشمندان مخالف اهل بیت نبوّت بود) در آن مجلس حضور داشت، به مهدی رو كرد و گفت: «اجازه می‎دهی سؤالهایی از موسی بن جعفر بپرسم كه از پاسخ آنها درمانده شود؟»
    مهدی عباسی: اجازه دادم.
    ابویوسف به امام كاظم ـ علیه السلام ـ گفت: «اجازه می‎دهید سؤال كنم؟»
    امام ـ علیه السلام ـ : سؤال كن.
    ـ كسی كه در مراسم حجّ، اِحرام بسته، آیا زیر سایه رفتن برای او جایز است؟
    ـ جایز نیست.
    ـ اگر خیمه‎ای در زمین نصب كند و برای استراحت، زیر آن برود جایز است؟
    ـ آری.
    ـ بین این دو سایه چه فرقی است كه در اولی جایز نیست ولی دردومی جایز است؟!
    امام موسی كاظم ـ علیه السلام ـ به او فرمود: «در مسأله زنی كه عادت ماهیانه داشته، آیا نمازهای آن ایام را باید قضا كند؟»
    ـ نه.
    ـ آیا روزه‎هایش كه در آن ایام نگرفته باید قضا كند؟
    ـ آری.
    ـ به من بگو، بین این دو، چه فرق است كه در مورد اولی (نماز) قضا لازم نیست ولی در مورد دومی (روزه) قضا لازم است؟
    ـ دستور چنین آمده است.
    ـ در مورد كسی كه در احرام حج است نیز دستور چنان آمده است كه گفته شد. ابویوسف از این پاسخ دندان شكن، شرمنده و خجالت زده شد. مهدی عباسی به او گفت: «می‎خواستی كاری كنی كه موجب سرشكستگی امام شود ولی نتوانستی.»
    ابو یوسف گفت: «رَمانِیَ بِحَجَرٍ دامِغٍ» یعنی: «موسی بن جعفر با سنگِ خرد كننده مرا ترور كرد».



    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

  4. #44
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض حرمت شراب در قرآن



    مناظره امام كاظم(ع) با مهدي عباسي

    در یكی از سالها مهدی عباسی وارد مدینه شد و پس از زیارت قبر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با امام كاظم ـ علیه السلام ـ ملاقات كرد و برای آن كه به گمان خود از نظر علمی آن حضرت را آزمایش كند! بحث «خَمر» (شراب) در قرآن را پیش كشید و پرسید: «آیا شراب در قرآن مجید تحریم شده است؟» آن گاه اضافه كرد: «مردم اغلب می‎دانند كه در قرآن از خوردن شراب نهی شده، ولی نمی‎دانند كه معنای این نهی، حرام بودن آن است!»
    امام ـ علیه السلام ـ فرمود: «بلی. این حرمت شراب در قرآن مجید صراحتاً بیان شده است.»
    ـ در كجای قرآن؟
    ـ آنجا كه خداوند متعال خطاب به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‎فرماید: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ... .» ترجمه: «بگو پروردگار من، تنها كارهای زشت، چه آشكار و چه پنهان و نیز «إثم» (گناه) و ستم به ناحق را حرام نموده است... .»
    آنگاه امام ـ علیه السلام ـ پس از بیان چند موضوع دیگر كه در این آیه تحریم شده، فرمود: «مقصود از كلمه «إثم» در این آیه كه خداوند آن را تحریم كرده، همان شراب است، زیرا خداوند در آیه دیگری می‎فرماید: «یَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ كَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما... .»[1] ترجمه: «از تو در مورد شراب و قمار می‎پرسند، بگو در آن «اثم كبیر» (گناهی بزرگ) و سودهایی برای مردم است و گناهش از سودش بیشتراست.»
    و «إثم» كه در سوره اعراف صریحاً حرام معرفی شده در سوره بقره در مورد شراب و قمار به كار رفته است، بنابراین شراب صریحاً در قرآن مجید حرام معرّفی شده است.
    مهدی، سخت تحت تأثیر استدلال امام ـ علیه السلام ـ قرار گرفت و بی‎اختیار رو به «علی بن یقطین»[2] كرد و گفت: «به خدا قسم این فتوا، فتوای هاشمی است!»
    علی بن یقطین گفت: «شكر خدا را كه این علم را در شما خاندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ قرار داده است.»[3]
    مهدی از این پاسخ ناراحت شد و در حالی كه خشم خود را به سختی فرو می‎خورد گفت: «راست می‎گوئی ای رافضی!!»[4][1] . سوره بقره، آیه 219.
    [2] . علی بن یقطین از اصحاب امام كاظم ـ علیه السلام ـ بود كه موفق شده بود اعتماد دستگاه حكومت عباسی را به خود جلب كند و بر اساس دستورات امام ـ علیه السلام ـ از این طریق در خدمت به شیعیان بكوشد.
    [3] . گویا مقصود وی این بود كه به حكم قرابتی كه میان بنی عباس و بنی هاشم هست، علم و دانش امام كاظم ـ علیه السلام ـ برای مهدی نیز موجب افتخار است.
    [4] . علی بن یقطین از مذهب خود تقیه می‎كرد و مهدی عباسی با این جمله به او فهماند من به مذهب واقعی تو یعنی تشیع پی بردم.




    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

  5. #45
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض وجود و شناخت صفات خدا ـ جهان آخرت



    مناظره امام رضا(ع) با يكي از منكران خدا

    یكی از منكران وجود خدا، نزد حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ آمده، گروهی در محضر آن حضرت بودند، امام به او فرمود:
    اگر حق با شما باشد (ولی چنین نیست) در این صورت ما و شما برابریم، و نماز و روزه و زكات و ایمان ما به ما زیان نخواهد رسانید، و اگر حق با ما باشد (چنان‌كه همین است) در این صورت ما رستگاریم و شما زیان‌كار و در هلاكت خواهید بود.
    منكر خدا: به من بفهمان كه خدا چگونه است؟ و در كجاست؟
    امام: وای بر تو، این راهی كه می‌روی غلط است، خدا چگونگی را چگونه كرد، بدون آن‌كه او به چگونگی، توصیف شود، و او مكان را مكان كرد، بی‌آن‌كه خود دارای مكان باشد، بنابراین ذات پاك خدا با چگونگی و مكان، شناخته نمی‌شود و با هیچ یك از نیروی حسّ، درك نمی‌شود، و به هیچ چیزی تشبیه نمی‌گردد.
    منكر خدا: اگر خدا با هیچ یك از از نیروهای حسّ، درك نمی‌شود، بنابر این او چیزی نیست.
    امام: وای بر تو، این‌كه نیروهای حسّ تو از درك او عاجز هستند، او را انكار كردی، ولی ما در عین آن‌كه نیروهای حسّ ما از درك ذات پاك او، عاجز است، به او ایمان داریم، و یقین داریم كه او پروردگار ما است، و به هیچ چیزی شباهت ندارد.
    منكر خدا: به من بگو خدا از چه زمانی بوده است؟
    امام: به من خبر بده كه خدا از چه زمانی نبوده است، تا من به تو خبر دهم كه در چه زمانی بوده است.
    منكر خدا: دلیل بر وجود خدا چیست.
    امام: من وقتی كه به پیكر خودم می‌نگرم، نمی‌توانم در طول و عرض آن چیزی بكاهم یا بیفزایم، زیان‌ها و بدی‌هایش را از آن دور سازم، و سودش را به آن برسانم، از همین موضوع یقین كردم كه این ساختمان، دارای سازنده است، از این رو به وجود صانع (سازنده)، اعتراف كردم، به علاوه گردش سیّارات، و پیدایش ابرها، وزیدن بادها، سیر خورشید و ماه و ستارگان نشانه آن است كه این گردنده‌ها، گرداننده دارد، این موجودات دارای سازنده و پردازنده می‌باشد.




    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

  6. #46
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض وجود و شناخت خدا با حواس پنجگانه



    مناظره امام رضا(ع) با زنديق

    خدمتگذار امام رضا ـ علیه‌السّلام ـ می‌گوید یكی از زنادقه [1] در حالی كه جماعتی نزد آن حضرت بودند، خدمت امام رسید، امام رو به او نمود و فرمود: اگر فرضاً نظریه شما، در رابطه با مبدأ و معاد صحیح باشد ـ و حال آنكه چنین نیست ـ آیا قبول داری كه در نهایت، ما و شما یكسان هستیم و نمازها و روزه‌ها و زكاتهای ما و اعتراف ما به مبدأ و معاد برای ما زیانی ندارد؟
    زندیق كه پاسخی نداشت، سكوت اختیار كرد.
    امام ادامه داد و فرمود: اگر نظریه ما در رابطه با مبدأ و معاد صحیح باشد ـ در حالیكه چنین هم هست ـ آیا قبول داری كه شما هلاك شده‌اید و ما نجات یافته‌ایم؟
    زندیق كه باز پاسخی نداشت، سخن را بجای دیگر كشید و گفت: خدا رحمت كند تو را به من بگو كه او (خدا) چگونه است و كجا است؟
    امام: وای بر تو، راه را اشتباه رفتی ، او «كجا» را بوجود آورد، او بود و «مكانی» نبود، ونیز او «چگونگی» را ایجاد كرد، او بود و «چگونگی» وجود نداشت، خداوند با كیفیت و مكان شناخته نمی‌شود و با حواس، قابل درك نیست و او را با هیچ چیز نمی‌توان مقایسه نمود.
    زندیق: بنابراین او چیزی نیست، چون با هیچیك از حواس: قابل درك نمی‌باشد
    امام: وای برتو، چون حواس نمی‌تواند او را ادراك كند منكر او ‌می‌شوی، و ما درست بر عكس، بدلیل اینكه حواس ما از ادراك او ناتوان است یقین می‌كنیم كه او پروردگارما است، و شباهتی با سایر موجودات ندارد.
    زندیق: پس به من بگو او كی بوجود آمده؟
    امام: تو بمن بگو كه كی نبوده تا به تو بگویم كه كی وجود یافته؟
    زندیق: بچه دلیل می‌گویی كه هست؟
    امام: به دلیل اینكه وقتی به خویش می‌نگرم می‌بینم كه نمی‌توانم در طول و عرض، چیزی به خود اضافه كنم و یا كم نمایم و نمی‌توان ناخوشیها را از خویش دفع، و منفعت را به سوی خود جلب كنم، روی این حساب فهمیدم كه بنیاد هستی من بنائی دارد و لذا به او اعتراف كردم.
    علاوه بر این با رؤیت... پدیده ابرها و گردش بادها و جریان خورشید و ماه و ستارگان و غیره كه آیات شگفت انگیز و متقن آفرینش هستند، دانستم كه این امور تدبیر كننده و پدید آورنده‌ای دارند.
    زندیق: اگر خدا وجود دارد پس چرا چشم او را نمی‌بیند؟
    امام: تا میان او «كه پدیده نیست» و آفرید‌‌ه‌ها تفاوت باشد او بالاتر از آنست كه دیده او را درك كند، یا خیال به او احاطه یابد، یا عقل به كنه او برسد.
    زندیق: پس حد و مرز او را برای من بیان كن.
    امام: او بی‌نهایت است، حد و مرزی ندارد.
    زندیق: چرا؟
    امام: چون هر چه محدود باشد، نهایت دارد، و احتمال محدودیت مساوی است با احتمال زیاده و نقصان. بنابراین او محدود نیست و زیاده و نقصان نمی‌پذیرد و قابل تجزیه نمی‌باشد، و به وهم نمی‌آید.
    زندیق: توضیح بدهید، اینكه می‌گویید خداوند لطیف، شنوا، بینا، دانا و حكیم است، آیا شنیدن جز با گوش و دیدن جز با چشم ، و ظریف كاری جز با دست، وحكمت جز با سازندگی امكان پذیراست؟
    امام: مقصود از اینكه می‌گوییم خداوند لطیف و ظریفكار است این است كه او در پدید آوردن مصنوعات، ظرافت و دقت دارد نمی‌بینی وقتی شخصی در اخذ چیزی ظرافت و دقت به خرج می‌دهد، می‌گویند فلانی چقدر با لطافت كار می‌كند، بنابراین چرا این معنی به آفریننده با شكوه جهان گفته نشود؟...
    و اینكه ما می‌گوییم خداوند شنوا است برای این است كه هیچ صدائی از او پنهان نیست... و در تشخیص هیچ لغتی اشتباه نمی‌كند بنابراین او شنوا است ولی نه بوسیله گوش.
    و گفتیم او بینا است زیرا او جای پای مورچه ریز سیاه در شب تاریك، بر سنگ سیاه را می‌بیند، او حركت مور را در شب قیرگون مشاهده می‌نماید... بنابراین او بینا است ولی نه به وسیله چشم همانند آفریده‌های خود.
    این مناظره آنقدر طول كشید، تا اینكه در همان جلسه، زندیق اسلام اختیاركرد.[1] . زنادقه جمع زندیق به معنای بی دین.



    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

  7. #47
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض مكان خدا در عرش؟!



    مناظره امام رضا(ع) با ابو قره مسيحي

    شخصی به نام ابوقره خدمت امام رضا ـ علیه‌السّلام ـ رسید و مسائل مختلفی را مورد گفتگو قرار داد، تا اینكه بحث به توحید منتهی شد و پرسید:
    خدا كجاست؟
    امام: «كجا» مكان است، و این نوع سؤال سؤال، حاضر از غائب است، «مانند اینكه وقتی وارد خانه دوست حوز می‌شوی و او را در خانه نمی‌بینی، می‌گوئی دوست من كجاست؟ ولی خداوند متعال غائب نیست، كسی بر او وارد نمی‌شود، در هر مكانی وجود دارد، مدبر جهان، وسازنده و نگهدارنده آسمانها و زمین است.
    ابوقره: آیا او بالای آسمان نیست؟
    امام: او خدا است در آسمان‌ها و در زمین، او كسی است كه در آسمان خدا است و در زمین خدا است، او كسی است كه شما را در رحم مادران، صورت بندی می‌كند، او با شما است هر جا باشید...[1]
    ـ اگر خداوند همه جا هست پس چرا شما به هنگام دعا دستها را به طرف آسمان بلند می‌كنند؟
    ـ : امام خداوند بر اساس حكمت خویش عبادت‌های مختلفی از آفریده‌های خود خواسته است... بعضی از عبادات در رابطه با گفتار بعضی مربوط به كردار و بعضی از عبادات توجه نمودن به نقطه خاصی است مثلاً یكی از عبادات این است»كه خداوند از مردم خواسته است هنگام نماز به طرف كعبه بایستند و همچنین حج و عمره را دستور داده به آن‌سو انجام دهند، یكی از انواع عبادات هم دعا است، خداوند از آفرید‌ه‌های خود خواسته است كه به هنگام دعا، به عنوان فروتنی و نشانه پرستش و اظهار كوچكی در برابر او، دستهای خود را باز كنند و به سوی آسمان بالا ببرند.
    ابوقره: آیا فرشتگان به خدا نزدیكترند یا اهل زمین؟
    امام: اگر مقصود تو از نزدیكی، نزدیك بودنی است كه با وجب و ذرع سنجیده می‌شود، این نوع نزدیكی نسبت به خداوند قابل تصور نیست و همه چیز بطور كلی فعل او هستند، و رسیدگی خداوند به تدبیر بعضی از چیزها، او را از اداره كردن بعض دیگر مشغول نمی‌كند، خداوند در همان حالی كه بالاترین مخلوقات را اداره می‌كند، در همان حال پائین‌ترین آن‌ها را نیز اداره می‌نماید، و در همان زمانی كه به اولین آفریده‌ رسیدگی می‌نماید به آخرین آفرید‌ه‌ها نیز رسیدگی می‌كند بدون اینكه در اداره كردن جهان هستی، با این عظمت، دچار رنج و زحمت گردد، و یا اینكه نیاز به خرج و مشورت داشته باشد، و یا احساس خستگی كند. و اگر مقصودت از نزدیكی به خدا«نزدیكی و قرب معنوی است» هر كس ـ چه انسان و چه فرشته، كه بیشتر قوانین خدا را بكار بندد مقرب‌تر و به خدا نزدیكتر است...
    ابوقره: اعتراف می‌كنی كه خدا بر چیزی حمل شده است؟
    امام: نه چون هر چیزی كه قابل حمل باشد، نیاز به حمل كننده دارد وامكان ندارد كه خداوند نیازمند باشد...
    ابوقره: پس شما این روایت را تكذیب می‌كنی كه می‌گوید: نشانه خشم خدا این است كه فرشتگانی كه عرش را حمل می‌كنند، سنگینی او را بر دوش خود احساس می‌كنند، و به سجده می‌افتند، و پس از برطرف شدن خشم خدا ، عرش سبك می‌شود، و آنها به جایگاه خود باز می گردند؟
    امام: از وقتی كه خداوند شیطان را طرد كرده تا امروز و تا قیامت آیا نسبت به او و دوستانش خشمگین است، یا از آنها راضی است؟
    ابوقره: خشمگین است.
    امام: پس چه وقتی خشمگین نبوده، تا عرش سبك شود؟
    سپس فرمود: وای بر تو، چگونه جرأت می‌كنی كه خدای خود را دگرگون شونده از حالی به حال دیگر توصیف كنی، و خصوصیاتی كه مربوط به آفریده‌ها است بر او منطبق نمائی؟ پاك و منزّه است او، با از بین روندگان از بین نمی‌رود، و با دگرگون شوندگان دگرگون نمی‌گردد.
    ابوقره كه دیگر نمی‌توانست چیزی بگوید، برخاست و رفت.[1] . این قسمت از سخن امام،قسمت‌هایی از آیات قرآنی است كه به تناسب بحث انتخاب شده.



    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

  8. #48
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض دیده شدن خداوند توسط پیامبر اسلام (ص) ؟!



    مناظره امام رضا(ع) با ابو قره مسيحي

    ابوقُرّه (مسیحی از دوستان اُسقف اعظم) یكی از خبرپردازهای عصر امام رضا ـ علیه السّلام ـ بود، صفوان بن یحیی یكی از شاگردان امام رضا ـ علیه السّلام ـ می‌گوید: ابوقرّه از من خواست تا او را به محضر حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ ببرم، من از حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ اجازه گرفتم، و آن حضرت اجازه داد.
    ابوقرّه به محضر حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ رسید، و از احكام دین و حلال و حرام پرسش‌هایی كرد تا سؤالش به مسئله توحید كشیده شد، و در این مورد چنین سؤال كرد:
    «برای ما روایت كرده‌اند كه خداوند «دیدار» و «هم سخنی» خود را بین دو پیغمبر تقسیم نمود(و در میان پیامبران دو پیغمبر را برگزید تا با یكی از آن‌ها هم كلام شود، و با دیگری دیدار نماید) قسمت «هم سخن» خود را به موسی ـ علیه السّلام ـ داد، و قسمت دیدار خود را به حضرت محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ) عطا نمود» (بنابراین خداوند وجودی قابل دیدن است)
    امام رضا: اگر چنین باشد، پس آن پیغمبری كه (یعنی پیغمبر اسلام) به جنّ و انس خبر داد كه دیده‌ها خدا را درك نكند، و وسعت آگاهی مخلوقات را یارای احاطه به او و فهم ذات او نیست، و او شبیه و همتا ندارد، كدام پیغمبر بود؟، مگر شخص محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ چنین نفرمود؟
    ابوقرّه: آری، او چنین فرمود.
    امام رضا: بنابراین چگونه ممكن است پیغمبر از طرف خدا به سوی مردم بیاید و آن‌ها را به سوی خدا دعوت كند، و به آن‌ها بگوید كه دیده‌ها قادر به دیدن خدا نیست، وسعت و آگاهی مخلوقات را یارای فهمیدن ذات پاك او نیست، و او شبیه و همتا ندارد، سپس خود این پیغمبر بگوید: من با دو چشم خدا را دیده‌ام؟ و احاطه علمی به او یافته‌ام؟ و او به شكل انسان (قابل رؤیت) است، آیا حیا نمی‌كنید؟ افراد بی‌دین و كوردل، نتوانستند چنین نسبتی به آن حضرت بدهند، كه او چیزی را فرمود و سپس بر خلاف آن گفت
    ابوقرّه: خداوند خودش در قرآن (آیه 13، سوره نجم) می‌فرماید:
    وَ لَقَدْرَآهُ نَزْلَهً اُخری: «و بار دیگر، پیغمبر، خدا را دید»
    امام رضا: در همین جا آیه دیگری هست (آیه 11، سوره نجم) كه آن‌چه را پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ دیده بیان می‌كند و می‌فرماید:
    ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَای:
    : «قلب او در آن‌چه دید، هرگز دروغ نمی‌گفت» یعنی دل پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن‌چه را كه چشمش دید دروغ ندانست.
    سپس خداوند در همین سوره (نجم) آن‌چه را محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ دیده خبر می‌دهد و (در آیه 18، سوره نجم) می‌فرماید:
    لَقَدْ رَای مِنْ آیات رَبِّهِ الْكُبْری
    : «او پاره‌ای از آیات و نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دید».
    بنابراین نشانه‌های خدا (كه پیامبر آن‌ها را دیده) غیر ذات خدا است، و باز خداوند (در آیه 110، سوره طه) می‌فرماید:
    وَلا یُحیِطُونَ بِهِ عِلْماً
    : «آن‌ها احاطه و آگاهی به او ندارند»، بنابراین اگر دیده‌ها خدا را می‌تواند بنگرد، احاطه و آگاهی به او را نیز پیدا خواهد كرد (با این‌كه آیه مذكور می‌گوید: آگاهی به او ممكن نیست)
    ابوقرّه: پس شما روایت را (كه می‌گویند پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ، خدا را دید) تكذیب می‌كنید؟
    امام رضا: اگر روایات بر خلاف قرآن باشند، تكذیب می‌كنم، و آن‌چه مسلمانان به آن اتّفاق رأی دارند، این است كه: «نمی‌توان به وجود خدا احاطه علمی یافت، و دیده‌ها ذات او را درك نمی‌كنند، و او به هیچ چیزی شباهت ندارد»



    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

  9. #49
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض صید در حال احرام ـ حكم كنیز



    مناظره امام جواد(ع) با يحيي ابن اكثم

    وقتی «مأمون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامه‎ای برای حضرت جواد ـ علیه‎السّلام ـ فرستاد و امام را به بغداد دعوت كرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا ـ علیه‎السّلام ـ به طوس، دعوت ظاهری و در واقع سفر اجباری بود.
    حضرت پذیرفت و بعد از چند روز كه وارد بغداد شد، مأمون او را به كاخ خود دعوت كرد و پیشنهاد ازدواج با دختر خود «اُمّ الفضل» را به ایشان داد.
    امام در برابر پیشنهاد او سكوت كرد.[1] مأمون این سكوت را نشانه رضایت حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
    او در نظر داشت مجلس جشنی تشكیل دهد، ولی انتشار این خبر در بین بنی عباس انفجاری به وجود آورد؛ بنی عباس اجتماع كردند و با لحن اعتراض آمیزی به مأمون گفتند: «این چه برنامه‎ای است؟ اكنون كه علی بن موسی الرضا از دنیا رفته و خلافت به عباسیان رسیده باز می‎خواهی، خلافت را به آل علی برگردانی؟ بدان كه ما نخواهیم گذاشت این كار صورت بگیرد، آیا عداوت‎های چند ساله بین ما را فراموش كرده‎ای؟!»
    مأمون پرسید: «حرف شما چیست؟»
    گفتند: «این جوان «یعنی امام جواد ـ علیه‎السّلام ـ» خردسال است و از علم و دانش بهره‎ای ندارد.»
    مأمون گفت: «شما این خاندان را نمی‎شناسید، كوچك و بزرگ اینها بهره عظیمی از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش كنید و مرد دانشمندی را كه خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث كند و صدق گفتار من روشن گردد.»
    عباسیان از میان دانشمندان «یحیی بن اكثم» را (بدلیل شهرت وی) انتخاب كردند و مأمون جلسه‎ای برای سنجش میزان علم و آگاهی امام جواد ـ علیه‎السّلام ـ ترتیب داد. در آن مجلس یحیی رو به مأمون كرد و گفت: «اجازه می‎دهی سؤالی از این جوان بنمایم؟»
    مأمون گفت: «از خود او اجازه بگیر.»
    یحیی از امام جواد ـ علیه‎السّلام ـ اجازه گرفت: امام فرمود‌: «هر چه خواهی بپرس.»
    یحیی گفت: «درباره شخصی كه مُحْرِم بوده و در آن حال حیوانی را شكار كرده است چه می‎گوئید؟[2]»
    امام جواد ـ علیه‎السّلام ـ فرمود: «آیا این شخص، شكار را در حِلّ (خارج از محدوده حرم) كشته است یا در حرم؟ عالم به حرمت، شكار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمداً كشته یا به خطا، آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا كبیر؟ برای اولین بار چنین كاری كرده یا برای چندمین بار؟ شكار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات كوچك بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین كاری اِبا ندارد یا از كرده خود پشیمان است؟ در شب شكار كرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟!»
    یحیی بن اكثم از این همه فروع كه امام برای این مسأله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانی و زبونی در چهره‎اش آشكار گردید و زبانش به لكنت افتاد به طوری كه حضار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت نیك دریافتند.
    مأمون گفت: «خدای را بر این نعمت سپاسگزارم كه آنچه من اندیشیده بودم همان شد.»
    سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: «آیا اكنون آنچه را كه نمی‎پذیرفتید دانستید؟!»
    آنگاه پس از مذاكراتی كه در مجلس صورت گرفت، مردم پراكنده گشتند و جز نزدیكان خلیفه، كسی در مجلس نماند.
    مأمون رو به امام جواد ـ علیه‎السّلام ـ كرد و گفت: «قربانت گردم خوب است احكام هر یك را كه در مورد كشتن صید در حال احرام مطرح گردید، بیان كنید تا استفاده كنیم.»
    امام جواد ـ علیه‎السّلام ـ فرمود: «بلی، اگر شخص مُحْرِم در حِلّ (خارج از احرام) شكار كند و شكار از پرندگان باشد، كفاره‎اش یك گوسفند است و اگر در حرم بكشد كفاره‎اش دو برابر است؛ و اگر جوجه پرنده‎ای را در بیرون حرم بكشد، كفاره‌اش یك برّه است كه تازه از شیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بكشد هم برّه و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شكار از حیوانات وحشی باشد، چنانچه گورخر باشد، كفاره‌اش یك گاو است و اگر شتر مرغ باشد كفاره‎اش یك شتر است و اگر آهو باشد كفاره آن یك گوسفند است و اگر هر یك از اینها را در حرم بكشد كفاره‎اش دو برابر می‎شود.
    و اگر شخص مُحْرِم كاری بكند كه قربانی بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد باید قربانی را در «منی» ذبح كند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در «مكّه» قربانی كند. كفاره شكار برای عالم و جاهل به حكم، ‌یكسان است؛ منتها در صورت عمد، (علاوه بر وجوب كفاره) گناه نیز كرده است، ولی در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است. كفاره شخص آزاد بر عهده خود اوست و كفاره برده، ‌بر عهده صاحب اوست و بر صغیر، ‌كفاره نیست و لی بر كبیر، واجب است و عذاب آخرت از كسی كه از كرده‎اش پشیمان است برداشته می‎شود، ولی آنكه پشیمان نیست كیفر خواهد شد.»
    مأمون گفت: «احسنت ای ابا جعفر! خدا به تو نیكی كند! حال خوب است شما نیز از یحیی بن اكثم سؤالی بكنید، همان طور كه او از شما پرسید.»
    در این هنگام ابوجعفر ـ علیه‎السّلام ـ به یحیی فرمود: «بپرسم؟»
    یحیی گفت: «اختیار با شماست فدایت شوم،‌ اگر توانستم پاسخ می‎گویم و گرنه از شما بهره‎مند می‎شوم.»
    ابو جعفر ـ علیه‎السّلام ـ فرمود: «به من بگو در مورد مردی كه در بامداد به زنی نگاه می‎كند و آنگاه حرام است، و چون روز بالا می‌آید آن زن بر او حلال می‌شود، و چون ظهر می‎شود باز بر او حرام می‎شود، و چون وقت عصر می‎رسد بر او حلال می‎گردد، و چون آفتاب غروب می‎كند بر او حرام می‎شود، و چون وقت عشاء می‎شود بر او حلال می‎گردد و چون شب به نیمه می‎رسد بر او حرام می‎شود، و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال می‎گردد؟ این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام می‎شود؟»
    یحیی گفت: «نه به خدا قسم؛ من به پاسخ این پرسش راه نمی‎برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمی‎دانم،‌اگر صلاح می‎دانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.»
    ابو جعفر ـ علیه‎السّلام ـ فرمود:‌ «این زن، كنیز مردی بوده است. در بامدادان، مرد بیگانه‎ای به او نگاه می‎كند و آنگاه حرام بود، چون روز بالا می‎آید، كنیز را از صاحبش می‎خرد و بر او حلال می‎شود، چون ظهر می‎شود او را آزاد می‎كند و بر او حرام می‎گردد، چون عصر فرا می‎رسد او را به حباله نكاح خود در می‎آورد و بر او حلال می‎شود، به هنگام مغرب او را «ظهار» می‎كند[3] و بر او حرام می‎شود، موقع عشا كفاره ظهار می‎دهد و مجدداً بر او حلال می‎شود چون نیمی از شب می‎گذرد او را طلاق می‎دهد و بر او حرام می‎شود و هنگام طلوع فجر رجوع می‎كند و زن بر او حلال می‎گردد.[1] . در مورد علّت ازدواج امام جواد(ع) با «امّ الفضل» دختر مأمون به كتب مفصّل مراجعه كنید.
    .[2]یكی از اعمالی كه برای اشخاص در حال احرام، در جریان اعمال حج یا عمره‌، حرام است، شكاركردن است. در میان احكام فقهی، احكام حجّ، پیچیدگی خاصّی دارد، از این رو افرادی مثل یحیی بن اكثم، از میان مسائل مختلف، احكام حج را مطرح می‎كردند تا به پندار باطل خود امام را در بن بست علمی قرار دهند!
    [3] . ظهار عبارت از این است كه مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من یا نسبت به من،‌ مانند پشت مادرم یا خواهرم یا دخترم هست، و در این صورت باید كفّاره ظهار بدهد تا همسرش مجدداً بر او حلال گردد. ظهار در پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعی طلاق حساب می‎شد و موجب حرمت ابدی می‎گشت ولی حكم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و كفاره گردید.



    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

  10. #50
    moo2010 آواتار ها
    • 1,499

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته بخش فیزیک
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل تحصیل
    پشت دریاها
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فیزیک اتمی و ملکولی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض مقدار حدّ سارق



    مناظره امام جواد(ع) با معتصم

    «زرقان»[1] كه با «ابن ابی دؤاد»[2] دوستی وصمیمیت داشت، می‎گوید:‌«یك روز «ابن ابی دؤاد» از مجلس معتصم بازگشت، در حالی كه به شدت افسرده و غمگین بود.» علت را جویا شدم گفت: «امروز آرزو كردم كه كاش بیست سال پیش مرده بودم!» پرسیدم: «چرا؟» گفت‌: «به خاطر آنچه از ابوجعفر «امام جواد ـ علیه‎السّلام ـ» در مجلس معتصم بر سرم آمد!»
    گفتم:‌ «جریان چه بود؟»
    گفت: «شخصی به سرقت اعتراف كرد و از خلیفه (معتصم) خواست كه با اجرای كیفر الهی او را پاك سازد.»
    خلیفه همه فقها را گرد آورد و «محمد بن علی» (یعنی حضرت امام جواد ـ علیه‎السّلام ـ) را نیز فراخواند و از ما پرسید:
    «دست دزد از كجا باید قطع شود؟»
    من گفتم: «از مچ دست.»
    گفت: «دلیل آن چیست؟»
    گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمّم: «فَامْسَحُوا بِوُجوهِكُم و أیدیكُم»[3] صورت و دست‎هایتان را مسح كنید تا مچ دست است.»
    گروهی از فقها در این مطلب با من موافق بودند و می‎گفتند: «دست دزد باید از مچ قطع شود»، ولی گروهی دیگر گفتند: «لازم است از آرنج قطع شود»، و چون معتصم دلیل آنرا پرسید، گفتند: «منظور از دست در آیه وضو: «فَاغسِلوا وُجوهَكُمْ وَ أیْدِیَكُمْ إلی الْمرافِقِ»[4] صورت‎ها و دستهایتان را تا آرنج بشویید» تا آرنج است.»
    آنگاه معتصم رو به محمد بن علی (امام جواد ـ علیه‎السّلام ـ) كرد و پرسید: «نظر شما در مورد این مسأله چیست؟»
    گفت: «اینها نظر دادند، مرا معاف بدار.»
    معتصم اصرار كرد و قسم داد كه باید نظرتان را بگویید.
    امام محمد بن علی ـ علیه‎السّلام ـ گفت: «چون قسم دادی نظرم را می‎گویم. اینها در اشتباه‎اند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقی بماند.»
    معتصم گفت:‌ «به چه دلیل؟»
    گفت: «زیرا رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می‎یابد. صورت (پیشانی)، دو كف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمی‎ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خدای متعال می‎فرماید:
    «وأنَّ المساجِدَ لله فلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أحَداً»[5] سجده گاه‎ها (هفت عضوی كه سجده بر آنها انجام می‎گیرد) از آن خداست، پس، هیچ كس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نكنید)»[6] و آنچه برای خداست قطع نمی‎شود.» و همان‌طور كه مسجد‌ها و خانه خدا و مكانی كه پیشانی روی آن قرار می‌گیرد محل سجده هستند، خود پیشانی و شش عضو دیگر نیز كه با آن‌ها سجده می‌كنیم، محلِ سجده محسوب می‌شوند و به همین دلیل اعتبار در این روایت «المساجد» به معنای هفت عضوی كه با آن‌ها سجده می‌شود تفسیر شده است.
    ابن ابی دؤاد می‎گوید: «معتصم جواب محمد بن علی ـ علیه‎السّلام ـ را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع كردند (و ما نزد حضّار بی آبرو شدیم!» و من همانجا (از فرط شر مساری و اندوه) آرزوی مرگ كردم[1] . زُرقان (بر وزن عثمان) لقب ابوجعفر بوده كه مردی محدث بوده است و فرزندش بنام «عمرو» استاد اصمعی محسوب می‎شده است. (مجلسی، همان كتاب، ج50 ص5،پاورقی،)
    [2] . ابن أبی دؤاد (بر وزن غراب) در زمان خلافت مأمون، معتصم، واثق و متوكل عباسی، قاضی بغداد بوده است.
    [3] . سوره مائده: آیه 5.
    [4] . سوره مائده: آیه 5.
    [5] . سوره جنّ: آیه‌18.
    [6] . مسجد (به كسر جیم بر وزن مجلس یا به فتح جیم بر وزن مشعل، جمع آن مساجد) بمعنای محل سجده است.



    منبع : انديشه قم
    حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
    بنمود جمال و عاشق زارم کرد
    من خفته بدم به ناز در کتم عدم
    حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

صفحه 5 از 6 اولیناولین ... 3456 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •