-
5- نجات وکلا از خطر
به یکی از وزرای عباسی خبر می دهند وکیلان مهدی علیه السلام در بغداد و دیگر نواحی پراکنده اند و او فرمان دستگیری آنان را صادر می کند و به منظور این که شناخته شوند، اشخاصی را با مقداری پول نزد آنان می فرستد تا چنین اظهار کنند که پول را برای امام آورده ایم و هر کس پول را گرفت دستگیرش کنند. اما قبل از اقدام وزیر، نامه امام علیه السلام به نائبشان می رسد که به وکلاء خود بگوئید از کسی پول نگیرند و نسبت به این امر اظهار بی اطلاعی نمایند و بدین وسیله آنان نجات می یابند.(128)
-
غـيـبت کبـری
دیدیم که با پایان گرفتن عمر نائب چهارم، به دستور امام علیه السلام باب نیابت خاصه مسدود گردید و غیبت کبری یا غیبت تامّه، آغاز شد. نام گذاری اول به دلیل طولانی بودن این غیبت و نام گذاری دوم، به جهت مسدود شدن راه ارتباط غیر مستقیم و کتبی با امام است.
از آنجا که غیبت کبری مهمترین مسأله از مسائل مهدویت تلقی می شود، به طوری که حتی قبل از ولادت آن حضرت از زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به بعد، حادثه ای مهم شمرده شده و همین امر، تعدادی از دانشمندان شیعه، مانند شیخ نعمانی و شیخ طوسی را بر آن داشته که نام کتابهای خود در این موضوع را کتاب الغیبة بگذارند، لذا از زوایای گوناگون به شرح مسأله «غیبت» می پردازیم.
-
حکمت غيبت
بدون شک پنهان بودن امام عصر علیه السلام از دیده ها و دور ماندن دست ها از اتصال و ارتباط با ایشان، آثار و عواقب زیادی در طول تاریخ بر روند زندگی مسلمانان، به ویژه شیعیان داشته است. این مسأله همواره ذهن ها را تحریک می کند تا بدانند چرا باید امام، با آن همه نقش اجتماعی و ظاهری که می تواند ایفا کند، در خانه غیبت بنشیند و سالهای متمادی بگذرد و چشم براهی منتظران بسر نیاید؟
آگاه شدن نسبت به فلسفه غیبت، مصونیت دینی ایجاد می کند، تحمل هجران را آسان می سازد و بسا در کوتاه شدن عمر فراق مؤثر بیفتد.
از سوی دیگر امام به دستور خدا به غیبت نشسته اند و فرمان خدا برخاسته از "حکمت" است و اعتقاد به حکمت الهی، باوری دینی و مقدم بر پذیرش امامت است، پس حکمت غیبت چیست؟
-
فاصله نيافتـن و نبودن
به فرض اینکه راز غیبت امام عصر علیه السلام بر ما مکشوف و رمز آن گشوده نشود، امری خارق العاده رخ نداده است، آن را در ذیل فهرست طولانی مجهولات خود می نویسم و با اعتقاد به اصل وجود حکمت برای آن، از دغدغه خود می کاهیم.
اساساً حکمت بالغه الهی در هر یک از پدیده های تکوینی یا احکام تشریعی، آن چنان عمیق و ریشه دار است که گستره ازل و ابد را در بر می گیرد و بر موجودی محدود، عجول و حال اندیش مانند انسان جز گوشه ای از آن نمی تواند آشکار شود. لذا بدون ایمان به حکمت، وادی توحید افعالی را نمی توان پیمود و در کنار مقدرات الهی، سکونت خاطر نمی توان یافت.
-
جلوه حکمت پس از ظهور
غیبت امام عصر علیه السلام نه تنها نقاب بر جمال خورشید مثال آن حضرت است، نسبت به راز این غیبت نیز پرده پوشی می کند. غایت، در فرمان الهی غیبت، غایت فعل است نه غایت فاعل. غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه برای کامیابی فاعل، (خود آن حضرت) یا امر (خدواوند) نیست، بلکه مقدمه و مُعدّ ظهور است، تا ظهور نشود راز غیبت بر ملا نمی گردد. از این رو، در روایات با استناد به داستان موسی و خضر علیهما السلام جلوه حکمت غیبت، به ما بعد الظهور موکول شده است.
شیخ صدوق رحمة الله علیه گفتگوی عبدالله ابن فضل هاشمی با امام صادق علیه السلام در این مورد را چنین نقل می کند:
سمعت الصادق جعفر ابن محمد علیهما السلام یقول: ان لصاحب الامر غیبة لابد منها، یرتاب فیها کل مبطل، فقلت و لم جعلت فداک؟ قال علیه السلام لامر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم، قلت: فما وجه الحکمة فی غیبتة؟ قال وجه الحکمة فی غیبات من تقدمه من حجج الله تعالی ذکره ان وجه الحکمة فی ذلک لا ینکشف الا بعد ظهوره، کما لا ینکشف وجه الحکمة لما اتاه الخضر علیه السلام من خرق السفینة و قتل الغلام و اقامة الجدار لموسی علیه السلام الا وقت افتراقهما.
یابن الفضل: ان هذا الامر امر من امر الله تعالی و سر من سر الله و غیب من غیب الله و متی علمنا انه عزوجل حکیم، صدقنا بان افعاله کلها حکمه، و ان کان و جهها غیر منکشف لنا(129)
_ از حضرت جعفر بن محمد صادق علیهما السلام شنیدم که می فرمود: صاحب الامر ناگزیر غیبتی دارد که هر کس اعتقادش صحیح نباشد، در آن به شک می افتد. عرض کردم فدایت شوم به چه دلیلی او غیبت می کند؟ فرمود به دلیلی که ما اجازه نداریم آن را بر شما آشکار سازیم. عرض کردم پس حکمت غیبت او چیست؟ فرمود همان حکمتی که در غیبتهای حجج الهی پیش از او بود. حکمت غیبت او، جز پس از ظهورش آشکار نمی گردد، هم چنان که حکمت کارهائی که خضر علیه السلام انجام داد که عبارت بود از سوراخ نمودن کشتی و کشتن نوجوان و ساختن دیوار برای موسی علیه السلام جز در وقت جدائی آن دو، روشن نگردید، ای پسر فضل، امر غیبت امری از {عالم} امر حق تعالی و سرّی است، از اسرار الهی و غیبی است از عالم غیب خداوند و چون ما می دانیم خدای عزوجل حکیم است تصدیق می کنیم که تمام کارهای او حکیمانه است اگر چه وجه کارهای او بر ما معلوم نباشد.
-
آزمون خلق
دنیا مزرعه آخرت است و زندگی آدمی فرصتی است برای تلاش در این مزرعه، برای بهره مند شدن از محصول بهتر و بیشتر. خداوند انسان را آفریده است تا او را بیازماید: « هو الذی خلق الموت و الحیوة لیبلوکم ایکم احسن عملا»(130)
_ اوست خدائی که زندگی و مرگ را آفرید برای اینکه شما را بیازماید که کدامیک بهتر عمل می کنید.
شرائط حیات دنیوی، متناسب با این هدف و این سنت بزرگ الهی، یعنی سنت امتحان، تنظیم شده است. کسی که به دنیا با دید میدان رقابت، کشتزاری برای زراعت و سرائی برای تجارت نگاه نکند، نمی تواند مسائل زندگی آدمی یا تعالیم دینی مربوط به رفتار او را توجیه نماید. تفاوت ظاهری میان انسان ها، و درجات مختلف تنّعم و نیز اختلاف در ابتلاء به سختی ها، همه در سایه این دیدگاه، توجیه و تبیین می شود.
انسان ها در شرائط عادی ممکن است به خوبی از یک عقیده و آرمان حمایت کنند، ولی وقتی شرائط تغییر کرد، به طوری که زمان حمایت عملی، از طریق تحمل هزینه یا تلاش یا گذشت یا جانفشانی فرا رسید، عده کمی ثابت قدم می مانند و اینجاست که به فرموده امیر المؤمنین علیه السلام « جواهر مردان» شناخته می شوند: فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال(131)
_ در کشاکش دوران، جواهر مردان شناخته می شوند.
آزمون خلق چیزی بر علم خدا نمی افزاید بلکه نوعی اردوی آمادگی برای مردمان به شمار می رود. پیروزی نهائی و قطعی حق بر باطل ( کتب الله لاغلبن انا و رسلی(132) ) پیکارگرانی کار آزموده و دوره دیده نیاز دارد.
قال الصادق علیه السلام: « والله لتمحصن و الله لتغر بلن کما یغر بل الزءان من القمح». (133)
_ سوگند به خدا که شما را می آزمایند و غربال می کنند آن چنان که شلمک را از گندم غربال می کنند.
و عن الرضا علیه السلام قال: « والله ما یکون ما تمدون اعینکم الیه حتی تمحصوا و حتی لا یبقی منکم الا الاندر فالاندر»(134)
_ به خدا سوگند آنچه بدان چشم دوخته اید واقع نخواهد شد، مگر اینکه چنان آزموده شوید که از شما جز عده بسیار نادر، کسی باقی نماند.
-
کيفر ناسپاسی
وجود امام بزرگترین نعمت الهی است که خداوند بوسیله او به دین تمامیّت بخشیده است: « الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی».(135)
_ امروز دینتان را برای شما به کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام نمودم.
نعمت بودن امام در عالم تشریع به "هدایت" اوست. امام است که به عنوان « هادی» پی گیر راه انبیاست، پیامبر انذار می کند و هشدار می دهد تا انسان ها از خواب جهل و غفلت بیدار شوند و امام انسان های به خود آمده و ایمان آورده را راهبری می کند تا به منزل مقصود برسند، پس هر انسانی که طنین ندای نبوی او را از بستر بی خبری بر خیزاند، نور هدایتی فرا راه می خواهد تا دوباره ظلمت و جاهلیت او را فرو نبرد: « انما انت منذر و لکل قوم هاد».(136)
_ تو تنها انذار کننده ای و هر قومی هدایتگری دارد.
آری امام هدایت است و شکر نعمت هدایت به « اهتداء» یعنی پذیرش هدایت است: « و الذین اهتدوا زادهم هدی».(137)
_ و کسانی که هدایت را پذیرا شدند، بر هدایتشان می افزاید.
و کفران نعمت سبب سلب نعمت می شود، حال آیا نعمت هدایت یازده ستاره درخشان با ناسپاسی مواجه نشد؟ علی ابن ابیطالب علیه السلام که سیّد الاوصیاء بود بیست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو بماند و آنگاه که به دو روی آوردند و بیعتش به جان خریدند، جز دوره ای کوتاه در رکابش استقامت نورزیدند. به حکمّیت تحمیلی، پر و بال او بستند و با خزیدن در خانه ها پشت او را در جنگ با معاویه شکستند. حسن ابن علی علیه السلام فرزند برومندش را در جنگ با دشمن تنها گذاشتند و آنگاه که با دیده ای خونبار و برای حفظ جان و ناموس آنها صلح را تحمّل کرد، او را مایه ذلت خود دانستند. و حسین علیه السلام برادرش را کیسه کیسه نامه فرستادند و دعوت کردند و زمانی که آنها را اجابت فرمود، به جنگ با وی شتافتند و آنگاه دیگر ندائی برنخاست و دستی به یاری دیگر پیشوایان بلند نشد تا آنکه شهر به شهر به اسارت رفتند و زندان به زندان حبس کشیدند و بسیار مورد بی حرمتی قرار گرفتند و در نهایت به زهر جفا مسموم گردیدند. این همه، سستی و بی وفائی مردم را افشا می کند، پس آیا باید آخرین ذخیره الهی نیز که امید همه انبیا و اولیاء در طول تاریخ است به همان بلیّات مبتلا و به شهادت می رسید، یا بایستی چتر حمایت الهی به صورت غیبت او را حفاظت می کرد تا یارانی راستین برای او فراهم آیند و آنگاه بی آنکه در گرو بیعت یا معاهدات با ظالمی باشد، سر به قیام بر افرازد و طرحی دیگر در اندازد؟
وقتی از حضرتش درباره علت غیبت سؤال می کنند در پاسخ چنین می نگارد:
و اما علة ما وقع من الغیبة فان الله عزوجل یقول « یا ایها الذین امنوا لا تسئلوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم» انه لم یکن احد من ابائی الا وقد وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه، و انی اخرج حین اخرج و لا بیعة لاحد من الطواغیت فی عنقی.(138)
_ ... اما درمورد سبب غیبتی که واقع شد، همانا خدای عزّوجلّ می فرماید« ای اهل ایمان از اموری سؤال نکنید که اگر بر شما آشکار شد، شما را خوش نیاید» هیچ یک از پدران من نبودند مگر آنکه بیعتی از طاغوت زمان {بالاجبار و بر اثر کوتاهی مردم} بر عهده شان نیامد و من زمانی که قیام می کنم، هیچ بیعتی از طاغوتها بر عهده ام نیست.
و جد بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه السلام به صراحت بُعد کیفری غیبت را بر ما آشکار ساخته است: « واعلموا ان الارض لا تخلوا من حجة الله و لکن الله سیعمی خلقه منها بظلمهم و جورهم و اسرافهم علی انفسهم».(139)
_ و بدانید که زمین از حجت الهی خالی نمی شود ولکن خداوند چشم مردم را بواسطه ستمگری و گناهانی که از ایشان سر می زند از نگاه به جمال او محروم می سازد.
این است که خواجه طوسی قدسّ سره به شیوائی فلسفه امامت و غیبت را به هم گره می زند و می نویسد: « وجوده لطف و تصرفه لطف اخر و عدمه منا».
_ اصل وجود او لطف است و حکومت ظاهریش لطفی دیگر و مائیم سبب غیبت او.
پس غیبت امام عصر عجّل الله تعالی فرجه حرمانی است که کاهلی ما برایمان به ارمغان آورده است، پرده غیبت حجابی است که عمل ما در برابر دیدگان ما آویخته است و گرنه آن عزیز از رعیّت نوازی دریغ ندارد، چنان که به شیخ مفید رحمه الله نوشت:
« و لو ان اشیا عنا وفقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حق المعرفة و صدقها منهم بنا فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه و لا نؤثره منهم، و الله المستعان».(140)
_ و اگر شیعیان ما، که خداوند آنها را توفیق فرمانبرداریش عطا فرماید، یکپارچه و یک دل بودند در پایبندی بر عهدی که با ما بسته اند، توفیق دیدار ما بر ایشان به تأخیر نمی افتاد و سعادت ملاقات ما، آن هم ملاقاتی از روی ایمان و معرفت نصیبشان می گردید، پس چیزی جز رفتار ناپسندی که بر ایشان نمی پسندیم ما را از ایشان دور نمی سازد. و خداوند است که از او درخواست کمک می شود.
-
سيـره انبياء عليهم السلام
غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه امری نو و بدون سابقه نیست. بلکه یکی از سنن الهی در نظام تشریع به شمار می آید. و در تاریخ انبیای گذشته نمونه های متعدد دارد.
حسن ابن محمد ابن صالح می گوید از امام حسن عسکری علیه السلام شنیدم که می فرمود: « ان ابنی هو القائم من بعدی و هو الذی یجری فیه سنن الانبیاء بالتعمیر و الغیبة حتی تقسوا القلوب لطول الامد و لا یثبت علی القول به الا من کتب الله عزوجل فی قلبه الایمان و ایده بروح منه».(141)
همانا پسرم قائم بعد از من است. اوست که سنّت های پیامبران از قبیل عمر طولانی و پنهانی در او جاری می شود. پنهانی که قلب ها در درازای آن سخت گردد و کسی بر امامت وی ثابت قدم نماند، جز آنان که خدای بزرگ در قلبشان ایمان نگاشته است و به روحی از خود تأییدشان فرموده است.
حضرت ادریس علیه السلام مدت بیست سال از میان قوم خود غائب شده و آنها در این مدت گرفتار خشکسالی و قحطی بوده اند(142)
ابراهیم خلیل علیه السلام نیز هنگامی که طاغوت زمانش او را وادار کرد از شهر بیرون رود، غیبت خود را چنین اعلام فرمود: « واعتزلکم و ما تدعون من دون الله و ادعوا ربی عسی ان لا اکون بدعاء ربی شقیا»(143)
_ من از شما و هر آنچه جز خدا می پرستید، کناره جوئی می کنم و بدرگاه پروردگار خود دعا می کنم، امید است که در خواندن پروردگار خود محروم {از استجابت} نباشم.
و البته آن حضرت به طور مکرر غیبت نموده است.(144)
یوسف صدّیق علیه السلام نیز مدتی طولانی از میان قبیله و خانواده خود غیبت کرد، از همان زمانی که برادرانش وی را در چاه افکندند تا آنگاه که پیراهنش را برای بشارت نزد پدرش یعقوب علیه السلام فرستاد.
سُدیر می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
ان فی القائم سنة من یوسف... ان اخوة یوسف کانوا اسباط اولاد انبیاء تاجروا یوسف و بایعوه و هم اخوته و هم اخوهم فلم یعرفوه حتی قال لهم یوسف «انایوسف» و هذا اخی فما تنکر هذه الامة ان یکون الله عزوجل فی وقت من الاوقات یرید ان یستر حجته عنهم لقد کان یوسف ملک مصر و کان بینه و بین والده مسیر ثمانیة عشر یوما فلو اراد الله تبارک و تعالی ان یعرفه مکانه لقدر علی ذلک فما تنکر هذه الامة ان یکون الله عزوجل یفعل بحجته ما فعل بیوسف ان یکون یسیر فیما بینهم و یمشی فی سواقهم و یطاء بسطهم و هم لا یعرفونه حتی یاذن الله عزوجل له ان یعرفهم فی نفسه کما اذن لیوسف علیه السلام حین قال لهم «هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه اذ انتم جاهلون قالوا انک لانت یوسف قال انا یوسف و هذا اخی».(145)
_ سنتی از یوسف در قائم به یادگار است... برادران یوسف با اینکه فرزندان پیغمبر بودند با یوسف معامله کردند و او را فروختند و با اینکه با همدیگر برادر بودند او را نشناختند تا زمانی که یوسف، خود را به آنان معرفی کرد و گفت: «من یوسف هستم و این برادر من است». وقتی در مورد یوسف و برادرانش حال چنین بود، چگونه این امت می تواند انکار کند دورانی را که خدای بزرگ اراده کند حجتش را از آنان مخفی نماید؟ یوسف پادشاه مصر بود و میان او و پدرش هجده روز راه بود، اگر خدای متعال می خواست مکان پدرش را به او نشان دهد می توانست. چطور این امت می تواند انکار کند که خدای عزوجل با حجت خود آن چنان کند که با یوسف نمود؟ بطوری که او در میان آنها رفت و آمد کند، به بازار و خانه هایشان برود ولی او را نشناسند، تا آن زمان که خداوند به وی اذن دهد که خود را به دینشان معرفی نماید، هم چنان که به یوسف اذن داد، آن زمان که گفت: « آیا به خاطر دارید در دوران جهل خود با یوسف و برادرش چه کردید؟ گفتند تو واقعاً یوسف هستی؟ گفت من یوسفم و این برادر من است».
موسای کلیم علی نبینا و آله و علیه السلام نیز در میان بنی اسرائیل غیبت داشت. در روایات آمده است که جناب یوسف علیه السلام در اواخر عمر خود به بنی اسرائیل از مشکلات آینده خبر داده بود و قتل عام کودکانشان را نیز پیشگوئی کرده و گفته بود منجی شما شخصی از فرزندان لاوی ابن یعقوب خواهد بود (: موسی عمران ابن فاهت ابن لاوی ابن یعقوب).
پس از آنکه فرعون بر آنها مسلط شده و آزارها به آنها رسانید و موسی علیه السلام در آن شرائط خطرناک بدنیا آمد و آنگاه به قصر فرعون راه یافت، در میان بنی اسرائیل عالمی بود که گفتارش موجب آرامش آنان می شد، در مهتاب شبی آنها را به بیابان برد و برایشان حدیث ظهور قائم و صفات او را می گفت. در آن لحظه موسی که نوجوان بود و برای گردش از قصر فرعون خارج شده بود به آنان رسید، و چون آن عالم وی را دید از صفاتش او را شناخت، همه از دیدارش خوشحال شدند، وی را احترام کردند و خدای را شکر گفتند. پس از آن موسی علیه السلام از میان آنها غائب گردید و بعد به شهر مدین رفت و نزد شعیب ده سال بماند.(146)
مفُضّل ابن عمر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است(147)
ان لصاحب هذا الامر غیبة یقول فیها «ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما و جعلنی من المرسلین»(148)
_ صاحب این امر غیبی دارد که در مورد آن {هم چون یوسف علیه السلام} این آیه را تلاوت می کند: «چون بر جان خود ترسیدم از شما گریختم پس پروردگارم به من حکمی عطا کرد و مرا از فرستادگان قرار داد»
عبدالله ابن سنان از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: « فی القائم سنة من موسی ابن عمران علیه السلام فقلت ما سنة من موسی ابن عمران، قال خفاء مولده و غیبته عن قومه».(149)
_ در قائم سنتی است از موسی بن عمران علیه السلام، عرض کردم چه سنتی از موسی بن عمران در اوست؟ فرمود ولادت پنهانی و غیبی که از قوم خود نمود.
-
امام عليه السلام در دوران غيبت کبری
غیبت کبری بزرگترین محرومیتی است که برای نوع انسان در طول تاریخ رخ داده است. اگر چه اصل پدیده غیبت اختصاص به آخر الزمان ندارد و در دوره های گذشته بصورت یک سیره در انبیاء علیهم السلام جریان داشته، ولی روشن است که غیبت انبیاء شبیه به غیبت صغری بوده و لااقل از جهت طول زمان با غیبت کبرای امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف قابل قیاس نیست. شدت و هیبت این محرومیت به حدّی است که از قرن ها پیش، پیشوایان دینی دشواری این دوران را گوشزد کرده و مانند یک مصیبت، بر غم آن به ماتم نشسته اند.
از حضرت باقر العلوم علیه السلام روایت شده که فرمود: « لتمحصن یا شیعه ال محمد تمحیص الکحل فی العین، و ان صاحب العین یدری متی یقع الکحل فی عبنه و لا یعلم متی یخرج منها، و کذلک یصبح الرجل علی شریعة من امرنا و یمسی و قد خرج منها، و یمسی علی شریعة من امرنا و یصبح و قد خرج منها».(150)
_ ای شیعیان آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم مانند سرمه ای که از چشم پاک می شود، آزمایش و پالایش می شوید. انسان می فهمد چه زمانی سرمه در چشم خود می کند، ولی نمی فهمد کی سرمه از چشمش پاک می شود، همچنین است کسی که صبح با ایمان به امر ما از خواب برمی خیزد و روز را شام می کند، در حالی که آن ایمان در او از میان رفته است، یا بالعکس شب با ایمان به امر ما می خوابد و صبح بدون ایمان سر از خواب بر می دارد.
البته در چنان شرایطی حفظ ایمان به همان اندازه که دشوار است، ارزشمند نیز هست. کسانی یافت می شوند که در عُلّو مقام و قوّت ایمان بر صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیشی می گیرند و به درجه رفیع اخوّت با آن حضرت نائل می شوند. ابو بصیر از امام باقر علیه السلام روایت می کند: قال رسول الله صلی الله علیه و آله ذات یوم و عنده جماعة من اصحابه: «اللهم لقنی اخوانی، مرتبن، فقال من حوله من اصحابه اما نحن اخوانک یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم؟ فقال لا انکم اصحابی و اخوانی قوم فی اخر الزمان، امنوا و لم یرونی، لقد عرفنیهم الله باسمائهم و اسماء ابائهم، من قبل ان یخرجهم من اصلاب ابائهم و ارحام امهاتهم، لاحدهم اشد بقیة علی دینه من خرط القتاد فی اللیلة الظلماء، او کالقابض علی جمر الغضا، اولئک مصابیح الدجی، ینجیهم الله من کل فتنة غبراء مظلمة».(151)
_ یک روز گروهی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد آن حضرت بودند، ایشان دوباره دعا کردند: «خدایا برادرانم را به من ملحق کن». صحابه ای که در اطراف آن حضرت نشسته بودند گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مگر ما برادران شما نیستیم؟ فرمود نه! شما اصحاب من هستید، برادران من قومی هستند در آخر زمان که بدون اینکه مرا ببینند ایمان آورده اند، خداوند آنها را به نامهایشان و نامهای پدرانشان به من معرفی کرده است، پیش از آنکه آنها را از صلب پدران و رحم مادرانشان خارج سازد. پایداری هر یک از آنها در دینش سخت تر است از کار کسی که در شب تاریک شاخه پر تیغی را دست بکشد یا آتشی را روشن نگه دارد، ایشان چراغهای هدایتند در تاریکی ها، خداوند آنها را از هر فتنه تیره و تار نجات می بخشد.
مهمترین پرسشی که در رابطه با غیبت تامه امام عصر علیه السلام مطرح می شود این است که آن حضرت در غیبت چگونه می توانند امامت کنند و به عبارتی فایده امام غائب چیست؟
-
نقش امام غائب
برای روشن شدن این مطلب باید مروری داشته باشیم بر آثار وجودی امام تا در نهایت معلوم شود غیبت، کدامیک از آن برکات را مانع می شود، در یک نگاه اجمالی امام یک نقش تکوینی دارد و یک نقش تشریعی، نقش تکوینی امام حداقل شامل وساطت در فیض و حفاظت از بلا، و نقش تشریعی امام هم در تبیین و تفسیر قرآن است و هم در ترویج و تبلیغ دین و هم در صیانت دین از بدعت ها و انحرافات و بالاخره در اجرای احکام دین و تشکیل حکومت دینی، و البته امام یک نقش تربیتی هم دارد که بهتر است جدای از نقش تشریعی مورد مطالعه قرار گیرد.
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن