بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 4 از 4 اولیناولین ... 234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 33 از مجموع 33

موضوع: مهدی اخوان ثالت

  1. #31
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    1307 - مشهـد
    سال و محل وفات: 1369 - تهران
    زندگينامه: در سال 1307 در مشهـد چـشم به جـهان گـشود. تحـصيلات ابـتدايي و متوسطه را در هـمين شهـر طي کرد و در سال 1326 دوره هـنرستان مشهـد (رشته آهـنگـري) را به پايان برد، و هـمان جا، در هـمين رشته، آغاز به کار کرد. سپس به تـهـران آمد، آموزگـار شد و در اين شهـر و اطراف آن (کريم آباد ورامين) به تـدريس پـرداخت. اخوان چـند بار به زندان افـتاد و يک بار نيز به حومه کاشان تـبعـيد شد. در سال 1329 ازدواج کرد. در سال 1333 براي بار چـندم، به اتـهام سياسي، زنداني شد. پس از آزادي از زندان (سال 1336) به کار در راديو پـرداخت، و مدتي بعـد به تـلويزيون خوزستان مـنـتـقـل شد. در سال 1353 از خوزستان به تـهـران بازگـشت و اين بار در راديو تـلويزيون به کار پـرداخت. در سال 1356 در دانـشگـاه هاي تـهـران، ملي و تـربـيت معـلم به تـدريس شعـر دوره ساماني و معـاصر روي آورد؛ و دو سال بعـد، در سازمان انـتـشارات و آموزش انـقـلاب اسلامي (فرانکـلين سابق) به کار پـرداخت و سرانجام در سال 1360 بدون حـقوق و با محـروميت هـميشگـي از تمام مشاغل دولتي، بازنـشسته شد. در سال 1369 به دعـوت "خانه فرهـنگ آلمان" براي برگـزاري شب شعـري از تاريخ 4 تا 7 آوريل (15 - تا 18 فروردين) براي نـخـستين بار و آخرين بار به خارج رفـت و ضـمن اين سفـر، از کـشورهاي انگـليس، دانمارک، سوئد، نروژ و فـرانسه ديدن کرد. سرانجام، در اوايل شهـريورماه هـمين سال، چـند ماهي پس از بازگـشت به ميهـن، ديده از جـهان فروبـست. وي در توس، در کنار آرامگـاه فردوسي، به خاک سپـرده شد. از اخـوان ثـالـث چـهار فرزند (يک دخـتر، و سه پـسر) به يادگـار مانده است. مـهـدي اخـوان ثـالـث، بي ترديد يکي از دو سه سياره بزرگ و ماندني منـظومه رنگـين و پـربار شعـر نـيمايي است .سبك شعري اخوان ثالث در اغلب مجموعه هاي او سبك حماسي و اساطيريكهن با الهام از فردوسي است و تأثير شاهنامه در بيشتر اشعار او آشكار است بطوريكه شيوه شاعري او نوعي سبك خراساني نوين است. جداي از اين شاعر از ابتداي جواني بازبان رمز به ارائه ديدگاه خود در ارتباط با وضعيت سياسي و اجتماعي جامعه ايران دوره پهلوي پرداخت و شعر زمستان شاخص ترين اشعار نو به سبك نيمايي است كه رمز گراييناشي از عصر فشار و خفقان سياسي را بخوبي نشان مي دهد. مجموعه آخر شاهنامه نيز نمايانگر ناميدي شاعر از وضعيت جامعه خود است كه در سال 1338 انتشار يافت. اخوان ثالث جداي از شعر و شاعري در زمينه تأليف ، ترجمه و نقادي با نوعي ديد اجتماعي و سياسي تسلط داشت واز نخستين اديبان دوره معاصر بشمار ميرود كه به تجزيه و تحليل شعر نو نيمايي به ويژه از جهت وزن و قالب پرداخت و دو كتاب ( بدعتها وبدايع نيمايوشيج ) (1357) و ( نيمايوشيج و عطا و لقاي نيمايوشيج) (انتشار در سال1371 دو سال پس از مرگ شاعر) را منتشر ساخت كه با استقبال محافل علمي و ادبي روبرو شد.

    آثار: دفـترهاي شعـر: ارغـنون - انتـشارات تـهـران 1330 زمستان - انتـشارات زمان 1335 آخر شاهـنامه - زمان 1338 از اين اوستا - انتـشارات مرواريد 1344 منظومه شکار - مرواريد 1345 پـائـيـز در زندان - مرواريد 1348 عاشـقانه ها و کـبود - جوانه 1348 بـهـترين اميد، برگـزيده اشعـار و مقالات - روزن 1348 برگـزيده اشعـار - جـيـبي 1349 در حـياط کوچک پائـيـز در زندان - توس 1355 دوزخ، اما سرد - توکا 1357 زندگـي مي گويد اما باز بايد زيست - توکا 1357 تـرا اي کـهـن بوم بر دوست دارم - مرواريد 1368 گـزينه اشعـار - مرواريد 1368

  2. #32
    sara.it69 آواتار ها
    • 1,920

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    IT
    راه های ارتباطی

    Icon140 مـیراث

    پوستینی کهنه دارم من
    یادگاری ژنده‌پیر از روزگارانی غبار آلود
    سالخوردی جاودان مانند
    مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود
    جز پدرم آیا کسی را می‌شناسم من
    کز نیاکانم سخن گفتم؟
    نزد آن قومی که ذرات شرف، در خانه‌ی خونشان
    کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیّت، تنگ
    خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، که من گفتم
    جز پدرم آری
    من نیای دیگری نشناختم هرگز
    نیز او چون من سخن می‌گفت
    همچنین دنبال کن تا آن پدر جدّم
    کاندر اخم جنگلی، خمیازه‌ی کوهی
    روز و شب می‌گشت، یا می‌خفت
    این دبیر گیج و گول و کوردل: تاریخ
    تا مُذهّب دفترش را گاهگه می‌خواست
    با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید
    رعشه می‌افتادش اندر دست
    در بَنان درفشانش کِلک شیرین سِلک می‌لرزید
    حِبر ش اندر مَحبَر پر لیقه چون سنگ سیه می‌بست
    زانکه فریاد امیر عادلی چون رعد بر می خاست:
    «هان، کجایی، ای عموی مهربان! بنویس
    ماه نو را دوش ما، با چاکران، در نیمه شب دیدیم
    مادیان سرخ یال ما سه کرّت تا سحر زایید
    در کدامین عهد بوده ست اینچنین، یا آنچنان، بنویس»
    لیک هیچت غم مباد از این
    ای عموی مهربان، تاریخ!
    پوستینی کهنه دارم من که می‌گوید
    از نیاکانم برایم داستان، تاریخ
    من یقین دارم که در رگهای من
    خون هیچ خان و پادشاهی نیست
    وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت:
    «کاندرین بی فخر بودنها گناهی نیست»
    پوستینی کهنه دارم من
    سالخوردی جاودان مانند
    مرده ریگی داستانگوی از نیاکانم، که شب تا روز
    گویدم چون و نگوید چند
    سالها زین پیشتر در ساحل پر حاصل جیحون
    بس پدرم از جان و دل کوشید
    تا مگر کاین پوستین را نو کند بنیاد
    او چنین می گفت و بودش یاد
    داشت کم کم شبکلاه و جبّه‌ی من نو ترک می‌شد
    کشتگاهم برگ و بر می داد
    ناگهان توفان خشمی با شکوه و سرخگون برخاست
    من سپردم زورق خود را به آن توفان و گفتم هر چه بادا باد
    تا گشودم چشم، دیدم تشنه لب بر ساحل خشک کشفرودم
    پوستین کهنه‌ی دیرینه‌ام با من
    اندرون، ناچار، مالامال نور معرفت شد باز
    هم بدان سان کز ازل بودم
    باز او ماند و سه پـ .ـستان و گل زوفا
    باز او ماند و سکنگور و سیه دانه
    و آن بایین حجره زارانی
    کآنچه بینی در کتاب تحفه‌ی هندی
    هر یکی خوابیده او را در یکی خانه
    روز رحلت پوستینش را به ما بخشید
    ما پس از او پنج تن بودیم
    من بسان کاروانسالارشان بودم
    کاروانسالار ره نشناس
    اوفتان، خیزان
    تا بدین غایت که بینی، راه پیمودیم
    سالها زین پیشتر من نیز
    خواستم کاین پوستین را نو کنم بنیاد
    با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدم از جگر فریاد
    «این مباد! آن باد!»
    ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست
    پوستینی کهنه دارم من
    یادگار از روزگارانی غبار آلود
    مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود
    های، فرزندم
    بشنو و هُش‌دار
    بعدِ من این سالخورد جاودان مانند
    با بَر و دوش تو دارد کار
    لیک هیچت غم مباد از این
    کو ،کدامین جبّه‌ی زربَفت رنگین می‌شناسی تو
    کز مُرَقّع پوستین کهنه‌ی من پاکتر باشد؟
    با کدامین خلعتش آیا بدل سازم
    که‌ام نه در سودا ضرر باشد؟
    [لاله جانم]
    آی دختر جان!
    همچنانش پاک و دور از رقعه‌ی آلودگان می‌دار


    مهدی اخوان ثالث
    کتاب: آخر شاهنامه

    ما و مجنون درس عشق را از یک ادیب آموختیم
    او به ظاهر گشت عاشق،ما به معنی سوختیم...

  3. #33
    sara.it69 آواتار ها
    • 1,920

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    IT
    راه های ارتباطی

    Icon140 باز هم شبی سپری شد

    باز هم شبی سپری شد


    می روم دگر ز دیارت، خیز و توشه سفرم کن
    دل که شد لبالب دردت، خون به ساغر جگرم کن

    چون سبو شکسته سفالم،کوزه گر! نگر به چه حالم
    یا درستم از لب لعلی، یا از این شکسته ترم کن

    خاک ره بسا که سبوئی، گردد و بسا گل روئی
    یا که سبزه بر لب جوئی، خاک اگر چنین بسرم کن

    چون دگر شدن ز سفالی، باشد آرزوی محالی
    ای که بی نظیر و مثالی، پس دگر تو خودد گرم کن

    خوانده ای به بزم جهانم، بر نشانده بر سر خوانم
    یا بکام دل برسانم، یا ز خانه ات به درم کن

    آدمی که میرد و زاید، هول و حیرتم بفزاید
    مشکلم خرد نگشاید، خاک دیگری بسرم کن

    با هزار خبر از یک، با هزارها اثر از تک
    شک بدو یقین بترازشک، زین دو بد تو بر حذرم کن

    غرقه شد به وسوسه ها دل، قصه شد سلامت ساحل
    همچو خود پس ای دل غافل، با یقین ز دین بدرم کن

    ای امین شرع طریقت، حق میان ما به وثیقت
    با فسانه ها به حقیقت، چون رسد کسی؟ خبرم کن

    ای طلسم تیره سرشتم، از تو قالبم ز تو خشم
    خاک مادر،ای به تو کشتم، خیز وشکوه با پدرم کن

    هستی آفرین که هنر کرد، از تو خلق نوع بشر کرد
    خاک را به رتبه چوزر کرد، خود نگفته ای توزرم کرد

    ای درخت تیرگی، ای شب، پر شکوفه و گل کوکب
    قطع خویش را چوزر و سیم، روشن اره و تبرم کن

    باز هم شبی سپری شد، وقت نغمه سحری شد
    خیز«امید»! و نای و نواسار با ترانه سحرم کن

    مهدی اخوان ثالث

    ما و مجنون درس عشق را از یک ادیب آموختیم
    او به ظاهر گشت عاشق،ما به معنی سوختیم...

صفحه 4 از 4 اولیناولین ... 234

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •