و أماأهلخوارزم، وإن کانوا غصنا ً من دوحةالفُرس
(ترجمه: ولی مردم خوارزم، آنان شاخه ای استوار از درخت پارسیان هستند).
که اصل عربی آن را میتوان اینجا نیز دید:
http://www.azargoshnasp.net/famous/biruni_khwarazmi/birunipasokhbehanirani.htm
اما درباره چگونگي ترك زبان شدن منطقه آذربايجان، بهزاد بهزادي در مقدمه كتاب «فرهنگ آذربايجاني- فارسي» (1369، ص 10) مينويسد:
«حقيقت تاريخي اين است كه آذربايجاني ايراني است و به زبان تركي تكلم ميكند. اين كه چگونه اين زبان در بين مردم رايج شد٬ بحثي است كه فرصت ديگر ميخواهد. مثال زير ميتواند براي همه اين گفتوگوها پاسخ شايسته باشد. آهالي آستارا طالش هستند و تا پنجاه سال پيش كه نگارنده به خاطر دارد پيران خانواده ما به اين زبان تكلم ميكردند و اكثريت عظيم اهالي نيز به زبان طالشي صحبت ميكردند. در دهات اطراف شايد تعداد انگشتشماري تركي بلد بودند. ... اينك بعد از پنجاه سال در شهر آستارا تعداد انگشتشماري طالشي ميدانند يا ميفهمند و در بين اهالي روستاها نيز تركي زبان متداول است. اهالي بومي طالش هستند (نگارنده نيز از خانواده طالش است) ولي زبان متداول از طالشي به تركي آذري تغيير يافته است».
اين بيت محمدحسين شهريار نيز كاملا گوياي اين مطلب است:
اختلاف لهجه، مليت نزايد بر كسي / ملتي با يك زبان كم تر به ياد آرد زمان
اما درباره تبار آذربایجانی ها، هرچند بر همه تاریخدانان روشن است که تركان اصيل مردمان زردپوست ساكن آسیای میانه اي هستند، اما آزمایش های ژنتیکي انجام شده در ایران نيز ثابت كرده است ژنتيك ايرانيان آذربايجاني ارتباطي با تركان اصيل ندارد و با ژنتيك ديگر مردمان ايراني پیوسته است:
اما آزمايش هاي انجام شده در قفقاز و تركيه نيز گوياي آن اند که تنها حدود 10% مردم ترکیه ژنهایی را دارند که خاستگاه آن آسیای میانه است. همچنین مردمان جمهوری آذربایجان به ارمنیهای قفقاز و ارمنستان از لحاظ ژنتیک نزدیکتر هستند تا به ساکنین ترکزبان ترکیه.
آقای لوئیس لوکا کوالی سفروزا نیز در کتاب مشهور خود ، نوشته است که اثر ژنهای اقوام ترک بر ساکنان ترکزبان کنونی ترکیه بسیار ناچیز است و شمار اشغالگران ترک نسبت به جمعیت بومی چندان نبوده است.
(Luigi Luca Cavalli-Sforza , in “Genes, People and Languages”, 2000, pg 152).
بنابراین جدل های صدساله انجام شده بر سر ریشه هاي مردم آذربايجان را بايد تمام شده تلقي كرد.
اما آقای رزمی مانند تمام قوم گرایان آمارهایی از جمعيت ایران می دهد که هيچ منبع و مرجع موثق و شناخته شده اي آن را تأييد نمي كند.
در سال 1370 آمارگيري بسيار مستندي در مورد جمعيت ايران انجام گرفته است كه شرح آن را در مقالات زير مي توان يافت:
"در مرداد 1370، هنگام صدور شناسنامه براي نوزادان، درباره زبان٤٩هزار و ٥٥٨ مادر در سطح كشور سوال مطرح شد كه نتيجه حاكي از سهم حضور ٥٣٬٨ درصديزبان هاى غيرفارسي در ايران بود. بر اساس نمونه گيري مذكور، توزيع سهم هر يك اززبان ها (به درصد) به اين شرح بود: ٤٦٬٢ فارسي؛ ٢٠٬٦ تركي آذربايجاني؛ ١٠ كردي؛ ٨٬٩ لري؛ ٧٬٢درصد گيلكي و شمالي؛ ٥٬٣ عربي ؛ ٢٬٧ بلوچي؛ ٠٬٦ تركمني؛ ٠٬١ ارمني؛ و ٠٬٢ سايرزبان ها ". پس اگر گويشها و زبانهاي هم خانواده با فارسي را با آمار فوق جمع شود٬زبانهايي كه "آريايي (ايراني)" خوانده مي شوند حدود ۷۶٪ ايران را دربرميگيرند.
در دانشنامهي عمومي بریتانیکا می خوانیم:
"ایران کشوری استچندزبانی که در آن نیمی پارسیزبان هستند و یک چهارم ديگر به زبانهای هندوايرانیديگر تکلم کنند. حدود يک پنجم جمعيت ايران ترکزبان است".
براساس سرشماری کشور در سال 1335 که داده های آن در کتاب : فرهنگ جغرافیای ایران تحت نظارت سرتیبپ حسینعلی رزم آرا تدوین گشت، جمعیت ایران در سال 1335 حدود 14 ملیون نفر بود. از این 14 ملیون تعداد جمعيت مناطق ترکی زبان 2451061 و تعداد مناطق دوزبانه فارسی-ترکی 877627 و تعداد مناطق سه زبان فارسی-ترکی-کردی 187464 نفر و تعداد مناطق ترکمنی 97491 بوده است. اگر دست بالا را بگیریم و تمام مناطق ترکمنی و فارسی-ترکی و فارسی-ترکی-کردی را با تمام مناطق ترکی زبان بنا بر اطلاعات این کتاب جمع بندی کنیم، حدود 23 تا 24% جمعیت ايران ترکی زبان می شوند.
همچنین دولت ايران در 1375 سرشماري هايی نيز در استان هاي كشور انجام داد:
بر طبق این آمار جمعیت استان های ایران به شرح زیر است :
استان / ساکن در شهر / ساکن در روستاآذربایجان شرقی 2004484- 1320788
آذربایجان غربی 1315161 1181119اردبیل 568448 596916اصفهان 2914874 1007087
ایلام 259687 217634بوشهر 394489 332884تهران 9404754- 1771306
چارمحال و بختیاری 342905 417005خراسان 3421937 2622134خوزستان 2342514 1367945
زنجان 489518 547301سمنان 342455 158991سیستان وبلوچستان 794528 908579فارس 2163119 1598913قم 777677 75269کردستان 705715 640668
کرمان 1060075 922883کرمانشاه 1098282 670459کهکیلویه وبویر احمد 213563 327685گیلان 1049980 1191480لرستان 850016 717059
مازندران 1783218 2237946مرکزی 701547 527265هرمزگان 443970 613326
همدان 810640 867115یزد 564233 186536مجموع کل جمعیت ایراندر سال 75(هجری شمسی) برابر 60055488 نفر بود. حال این آمار را بررسی می کنیم :استانهایی کهبا دقت بالاتر از 95 درصد ترك زبان هستند عبارت اند از :آذربایجانشرقی، زنجان، اردبیل و مجموع جمعیت آن ها برابر است با 4698463 نفر. اگر فرض کنیم50درصد جمعیت آذربایجان غربی نیز ترك زبان هستند این عدد به 6361099 نفر می رسد (هرچند که نقشه ها بیشینه مردم آن جا را کردزبان معرفي مي كنند). بنابراین آمار، ايرانيان ترك زباني که در مناطقی زندگی می کنند که درآن ها زبان تركيتکلم می شود حدود 10.5 درصد جمعيت کل کشور را دربر مي گيرند.البته کسان دیگری هستند که آذربايجانيتبار می باشند ولی در محیط کار و جامعه آنان زبان ترکی حاکم نیست؛ مثل آذريايجاني هاي مقيم تهران.آذربايجاني هاي تهران در آمیزش با فرهنگ های تمام کشور قرار گرفته اند ، بسیاریاز آنان با افرادی که از گوشه و کنار کشور در تهران جمع شده اند ازدواج کرده اند.بسياري از آنان حتا تكلم به تركي را نيز نمي دانند.حال با همه اين احوال اگر 30 درصد جمعيتتهران را هم ترك زبان بدانيم يعني از ۱۲ ميليون ۴ ميليون.جمعيت مناطق تركزبان اطراف اراك و قزوين و همدان و گیلان را هم اگر با مراجعه به آمار جمعيتي آن شهرها محاسبهشود، حداكثر حدود يك ميليون مي شود. كه جمع كل آنان مي شود:۱۱.۳۶۱.۰۰۰يعني 18.9 درصد جمعيت كل كشور. هرگز آن 30 ميلیون تركزباني كه جناب رزمی برآورد كرده است، از اين آمارهاي رسمي و دقيق بر نمي آيد.
جناب رزمی می نویسد:
«شوونیسم فارس برپایه شیفتگی به نژاد موهوم آریائی جان گرفته است»
وجود قومی به نام آریایی(ایرانی) يك واقعيت بي چون و چراي تاريخي است و نه يك انگاره ي موهوم. ضمن آن كه واژه نژاد در ادبیات کهن بیشتر به معنی تبار/ریشه بوده است و نه ریختار بدنی (براي آگاهي كامل نگاه كنيد به: هزاره هاي پرشكوه، داريوش احمدي، انتشارات گرگان، 1384، بخش 3-1).
دیاکونوف (پژوهشگري كه آراي او به طور عجيبي مورد سوء استفاده پان ترك ها قرار گرفته است) درباره آرياييان مي نويسد:
«تنها مورد استعمال مجاز اصطلاح آريايي درباره اقوامي است كه در ازمنه باستاني خود، خويشتن را آريا مي ناميدند. هنديان و ايرانيان (پارسيان) و مادها و اسكيت ها و آلان ها و اقوام ايراني زبان آسياي ميانه خود را آريا مي خواندند»
(ا. م. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمه كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 142، سطرهاي 5 تا 9، و يادداشت هاي 12 تا 17 ص 82-481).
پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، 1367، ص 2):
«آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».
جناب رزمی در مقاله خود دودل است که ریشه «ترکستیزی» را در دوران پهلوی جست و جو كند یا در زمان تهاجم ترکان به ایران. بدون شک تهاجم پیاپی اقوام بیابانگرد زردپوست ترک به ایران (که اینان هيچ پيوند و ارتباطي با همميهنان آذربایجانی ما ندارند) باعث شده است بسیاری از ایرانیان نسبت به ترکان حسي منفي داشته باشند. همان طور که جناب رزمی خود نيز بدين حقيقت معترف است:
«چینیها ، روسها ، اروپائیها ، عربها و فارسها هر یک بشیوه خود و بدرجات مختلف، دارای اخلاق ترک ستیز هستند»
و به این فهرست می توان ارمنیان، یونانیان، اسلاوها، آلبانیها و بسیاری از مردمان دیگر را افزود. اما بیش از همه یونایان و ارمنیان از حاکمان ترک آسيب دیدند زیرا تمام ارمنستان شرقی و یونان غربی هویت خود را با قتل عامهای مکرر حاکمان ترک از دست دادند.
اما درباره ایرانیان شاید بهترین گواه این حقيقت اشعار قطران تبریزی باشد. در زمان قطران تبریزی روادیان و شدادیان کردتبار بر مناطق آران و آذربایجان حکومت میکردند و زبان این منطقه به روایت سیاحان و گردشگران در آن دوران ترکی نبود. اما عده ای از ترکان اغوز از قلمرو غزنویان به این دو ناحیه گريخته و با بومیان منطقه درگير شده بودند.
قطران تبريزی نيزدر بسياری از چکامه هايش ترکان را شايسته سرزنش دانسته و انان را سخت نکوهش کرده است .
نمونه هايی از ان ابيات در ذيل می ايد :
اگر بگذشت از جيحــون گروه ترکمانـــان را // ملک محمـــــــود کــاو را بود زابل کان در سنجر
....
زمانی تازش ايشان به شروان اندرون بودی // زمانـــی حملـــه ايشان بــــه اذربايگــــان انــدر
نبود از تازش ايشان کسی بر چيز خود ايمن // نبود از حمله ايشان کسی بر مال خود سرور (شهرياران گمنام، 1377، ص۱۶۰)
شده چون خانه زنبور با غم از ترکان // همی خلند به فرمان ما چو زنبورم (همان، ص۱۹۷)
قطران در يکی از سروده هايش به هنگام ستايش يکی از فرمانروايان بومی اذربايجان عامل عدم پيشرفت کار او را حضور ترکان برشمرده است :
گر نبودی آفت ترکان به گيتی در پديد // بستدی گيتی همه چون خسروان باستان ( همان، ص۱۹۷)
قطران در بدگويی و مذمت ترک تباران چنان سخن گفته که حتی انان را موجب ويرانی ايران زمين برشمرده و اين مفهوم به روشنی از بيت زير که در ستايش اميری از اميران اذربايجان سرايش يافته برمی ايد :
اگر چه داد ايران را بلای ترک ويرانی // شود از عدلش ابادان چون يزدانش کند ياری ( همان، ص۱۹۷)
اين شاعر اذربايجانی در يکی ديگر از چکامه هايش که در قالب قصيده سروده است ترکان را خونخوار و جرار و غدار و مکار خوانده است :
کمــــر بستند بهــــر کيــن شه ترکان پيکاری // همـــه يکـرو به خونخواری همه يکدل به جراری
يکی ترکان مسعودی به قصد خيل مسعودان // نهاده تن به کين کاری و دل داده به خونخواری
....
چــه ارزد غـدر با دولت، چه ارزد مکـر با دانش // اگـرچـه کــــار ترکان هست غــداری و مکــاری( همان، ص۱۷۲)
بنابراین چنان که ملاحظه گرديد، یک شاعر برخاسته از آذربایجان در زماني پیش از ترک زبان شدن آذربایجان، حسي بسیار منفی نسبت به ترکان اغوز آن دوران داشته است. حال به چه دلیلی این بخش از تاریخ ایران و آذربايجان را جناب رزمی نادیده می گیرد؟
سعدی شيرازی که نزديک به سی سال سير و سفر در در اين سوی و ان سوی سرزمينهای اسلامی کرده بود، علت خارج شدن خود از ايران زمين را نا به سامانی های بر امده از خشونت ترکان بر شمرده است :
ندانی کــــه مـن در اقاليم غربت // چـــرا روزگاری بــکـــــــردم درنــگــــی
برون رفتم از ننگ ترکان که ديدم // جهان درهم افتاده چون موی زنگی
همــــه ادمی زاده بودند ليکــــــن // چـو گرگــان بخونخوارگی تيزچنگی
چــو باز امـدم کشور اسوده ديدم // پـلـنگـــــان رهـــا کرده خوی پلنگی (گلستان سعدی، ص۳۸)
عنصری سمرقندی درباره ترکان اغوز و ویرانی های آنان در سمرقند می نویسد:
بر سمرقند اگر بگذري اي باد سحرنامه اهل خراسان به بر خاقان برنامه اي مطلع آن رنج تن و آفت جاننامه اي مقطع او درد دل و سوز جگرنامه اي بر رقمش آه غريبان پيدانامه اي در شكنش خون شهيدان مضمرنقش تحريرش از سينه مظلومان خشكسطر عنوانش از ديده محرومان ترريش گردد ممر صوت از او گاه سماعخون شود مردمك ديده از او وقت نظرتا كنون حال خراسان و رعايا بوده ستبر خداوند جهان، خاقان، پوشيده مگر
...
كارها بسته بود بي شك در وقت و كنونوقت آن است كه راند سوي ايران لشكرباز خواهد ز غزان كينه كه واجب باشدخواستن كين پدر بر پسر خوب سير
....
قصه اهل خراسان بشنو از سر لطفچون شنيدي ز سر رحم در ايشان بنگراين دل افگار جگر سوختگان مي گويندكاي دل و دولت و دين از تو به شادي و ظفرخبرت هست كه از اين زير و زبر شوم غزاننيست يك تن ز خراسان كه نشد زير و زبرخبرت هست كه از هر چه در او خير بوددر همه ايران امروز نمانده ست اثربر بزرگان زمانه شده دونان سالاربر كريمان جهان گشته لئيمان مهتربر در دونان احرار، حزين و حيراندر كف رندان, ابرار اسير و مضطرشاد، الا به در مرگ نبيني مردمبكر جز در شكم مام نبيني دخترمسجد جامع هر شهر ستورانشان راپايگاهي شده، ني نقشش پيدا و نه درخطبه نكنند به هر خطه غزان، از پي آنكدر خراسان نه خطيب است كنون نه منبركشته فرزند گراميش اگر نا گاهانبيند از بيم خروشيد نيارد مادربر مسلمانان زان شكل كنند استخفافكه مسلمان نكند صد يك از آن بر كافر...
رحم كن رحم كن بر آن قوم (=ايرانيها) كه جويند جويناز پس آن كه بخوردند ز انبان شكررحم كن رحم كن بر آن قوم كه نبود شب و روزدر مصيبتشان جز نحوه گري كار دگررحم كن رحم كن بر آنها كه نيابند نمداز پس آن كه ز اطلس شان بودي بستر.....
خاطرات نجم الدين رازي معروف به دايه نیز گواه خوبی در اين باره است. وي يکي از رهبران مهم صوفيه و نثر نويس پخته اين روزگار است که تا سال 653 زنده بوده است. او شاگرد نجم الدين کبري است که در حمله مغولان به خوارزم در ميدان جنگ کشته شده است. مهم ترين اثر وي، کتاب مرصاد العباد است که راه هاي سلوک عرفاني را به زبان پارسي دري شرح داده است. دربخشي از اين متن به حمله ترک و مغول و گريز خود اشاره کرده است. با هم اين بخش را مي خوانيم:
«در تاريخ شهور سنۀ سبع و عشر و ستمائه (617) لشکر مخذول ِ کفار تتار استيلا يافت بر آن ديار ، و آن فتنه و فساد و قتل و اسر و هدم و حرق که از آن ملاعين ظاهر گشت، در هيچ عصر و ديار کفر و اسلام کس نشان نداده است و در هيچ تاريخ نيامده الا انچه خواجه(پيغمبر) عليه الصلوة و السلام از فتنه هاي آخر الزمان خبر باز داده است و فرموده: لا تَقومُ السٌاعة حتي تُقاتِلوا التٌُرک صغارَ الاعين حُمرَ الوجوه ذلف الانوف کان وجوههم المجان المطرقة ، صفت اين کفار ملاعين کرده است و فرموده که ، قيامت برنخيزد تا آنگاه که شما با ترکان قتال نکنيد، قومي که چشم هاي ايشان خرد باشد و بيني هايشان پهن بود و روي هاي ايشان سرخ بود و فراخ همچون سپر پوست در کشيده. و بعد از آن فرموده است: و يکثر الهرج، قيل: يا رسول الله! ما الهرج؟ قال:القتل ، القتل. فرمود که قتل بسيار شود. به حقيقت، اين واقعه آن است که خواجه عليه الصلوة و السلام به نور نبوت پيش از ششصد و اند سال باز ديده بود. قتل ازين بيشتر چگونه بود که از يک شهر ري که مولد و منشـأ اين ضعيف است و ولايت آن قياس کرده اند ، کما بيش پانصد هزار آدمي به قتل آمده و اسير گشته. و فتنه و فساد آن ملاعين بر جملگي اسام و اساميان از آن زيادت است که در حٌيز عبارت گنجد... عاقبت چون بلا به غايت رسيد و محنت به نهايت و کار به جان رسيد و کارد به استخوان...اين ضعيت از سهر همدان که مسکن بود به شب بيرون آمد با جمعي از درويشان و عزيزان در معرض خطري هرچ تمام تر ، در شهور سنۀ ثمان عشر و ستمائه به راه اربيل و بر عقب اين فقير خبر چنان رسيد كه كفار ملاعين..به شهر همدان آمدند و حصار دادند و اهل شهر به قدر و وسع بكوشيدند و چون طاقت مقاومت نماند - كفار دست يافتند و شهر بستند و خلق بسيار كشند و بسي اطفال را و عورات را اسير بردند و خرابي تمام كردند و اقرباي اين ضعيف را كه به شهر بودند٬ بيشتر شهيد كردند.
باريد به باغ ما تگرگي
وز گلبن ما نماند برگي»
یکی از ریشه تعبیر عرفانی مفهوم ترک (غارتگري) را می توان در این چند بیت خواجه عبدالله انصاری جست:عشق آمد و دل كرد غارتاي دل تو بجان بر اين بشارتتركي عجب است عشق دانيكز ترك عجيب نيست غارتبنابراين مي توان گفت كه تركان اصيل چنان به تاراجگري و ويرانگري شهره و انگشت نما بوده اند كه در ادب و عرفان ايراني، تركان به نماد ويراني وتاراج مبدل مي شوند، به طوري كه در زبان فارسي به تهاجم و غارتگري «ترك تازي» گفته مي شود.
حتی عبدالرحمان جامی که یکی از شاعران بزرگ بوده است و در زمان سلاطین ترک-تبار میزیسته، این شعر را سروده است:
این شنيدستي که ترکي وصف جنت چون شنيداین
گفت با واعظ که انجا غارت و تاراج هست ؟گفت ني ، گفت بدتر باشد زدوزخ ان بهشتکاندرو کوته بود از غارت و تاراج دستشاعري به نام قاسم و متخلص به مادح كه حماسه جهانگيري رامحتملا در پايان سده ششم هجري سروده درباره تركان غز مي گويد:
«همه پهنرويان كوتاه قدهمه رويشان بود بي خط و خدهمه تنگ چشمان بيني درازهمه بددهانان و دندان گرازهمه تندخويان و با كين و خشمبه مال يتيمان سيه كردهچشمهمه تيره راي و همه بدگمانكمر بسته در غارتمردمان
...»
حمدالله مستوفي، مورخ نامدار سدهي هشتم قمري، در منظومهي خود به نام «ظفرنامه»توصيفي گويا از جنايتها و ويرانگريهاي مغول در زادگاه خود، شهر «قزوين» ارائهكرده است:مغول اندر آمد به قزوين دلير // سر همگنان آوريدند زير // ندادند كسرا به قزوين امان // سر آمد سران را سراسر زمان // هر آن كس كه بود اندر آن شهر پاك // همه كشته افكنده بُد در مغاك // ز خرد و بزرگ و ز پير و جوان // نماندند كس رابه تن در روان // زن و مرد هر جا بسي كشته شد // همه شهر را بخت برگشته شد // بسيخوبرويان ز بيم سپاه // بكردند خود را به تيره تباه // ز تخم نبي بيكران دختران // فروزنده چون بر فلك اختران // ز بيم بد لشكر رزمخواه // نگون درفكندند خود رابه چاه // به هم برفكنده به هر جايگاه // تن كشتگان را به بيراه و راه // نمانداندر آن شهر جاي گذر // ز بس كشته افكنده بيحد و مر // ز بيم سپاه مغول هر كسي //گريزان برفتند هر جا بسي // برفتند چندي به جامع درون // پر اندوه جان و به دل پر زخون // چو بودند از آن دشمن انديشهناك // فراز مقرنس نهان گشت پاك // به مسجد،مغول اندر آتش فكند // زمانه برآمد به چرخ بلند // به آتش سقوف مقرنس بسوخت // وزآن كار كفر و ستم برفروخت.
رنه گروسه («ايران ونقش تاريخی آن» ترجمه غلامعلی سيار - مجله هستی - تابستان ۱۳۷۲، ص 105) نیز به حمله بیابانگردان آسیای میانه به ایران اشاره می کند و در پايان نكته ي مهمي را نيز متذكر مي گردد:
« ... لکن در سال ۱۳۸۳ ميلادی تيمور لنگ با نقشه قبلی اين ايالت (= سيستان) را منهدم کرد، به اين طريق که - بار ديگر تکرار می کنم- شبکه آبياری را که عامل باروری زمين بود نابود ساخت و قنوات را کور کرد و در نتيجه، آنها به مرداب مبدل شدند و با برکندن درختان و نيستانها و درختان گز که مانع پيشروی کوير در اراضی مزروعی می شدند اين اراضی به شنزار مبدل نمود.هيات علمی هاکن(Hakckin) فيلمی که از ساروتار (Sar-Otar) برداشته نشان می دهد که چگونه تاتاران زمين را نابود کرده، نهر آبی که آن را مشروب می کرد مسدود ساخته و آن منطقه را به صحرايی بی آب و علف مبدل کرده اند...و بدين طريق يکی از انبارهای غله ايران تهی از همه چيز گشت تا اين که بعدها قنوات سابق از نو تعبيه شوند. برای ما تصور اين نکته دشوار است که چگونه عمر تمدن ظريف ايرانی، پس از چنين فاجعه هايی به سر نيامد».
بنابراین بسیاری از نظرياتي جناب رزمی یا بر اسناد نادرست (مانند خبر جعلی امید زنجان) استوار است یا یک سویه نگرانه و بدون در نظر گرفتن تمام ابعاد و رويدادهاي تاریخ ایران، اظهار شده است.
درباره ديدگاه هاي سیاسی جناب رزمی، چون این مقاله به درازا کشید، تنها به كوتاهي به چند نکته اشاره می شود.
موضوع ستم ملي و ستم كردن بخشي از مردم ايران (به گفته پان تركان: فارسها!) بر ديگر مردمان آن (به گفته همانان: تركان!) ادعاي سياسي بي پايه اي است كه از سوی عناصر قومگرا به ویژه پان ترکیست به شدت تبلیغ می شود، و در اين مقاله، اين ادعاي موهوم به چالش کشيده است:
موضوع ديگر، غائله اي است كه در بهار سال جاري به بهانه مطلبي در روزنامه ایران برپا شد و از ماجراي آن برداشتهای گوناگون شده است. اما جناب رزمی تنها برداشت خاصی را را كه به پان ترك هاي تجزيه طلب متعلق است گزینش کرده و به برداشتهای دیگر اعتنايي نكرده است. برای اینکه خوانندگان از برداشت ها و ديدگاه هاي دیگر آشنا شوند، آنان را دعوت به خواندن اين مطالب می کنم:
نکته جالب اینست که پان ترکیستها همواره به حکومت پهلوی می تازند و آن را به ترك ستيزي محكوم مي كنند، اما نه تنها مادر رضاشاه که نامش نوش آفرین بود، آذربايجاني بود، بلکه زن رضاشاه و زن محمدرضاشاه نیز آذربايجاني بودند. تنها شاید پدر رضاشاه از اهالی مازندران بوده است هرچند برخی او را نیز قفقازی میدانند. در حکومت پهلوی همانند حکومت كنوني ايران آذربایجانی های بسياري مشارکت داشتند. طبیعی است که زبان مشترک ایران نیز همواره فارسی بوده است زیرا این سنت از دیرباز موجود بوده است و در انقلاب مشروطه نیز زبان فارسی به عنوان زبان رسمی تصویب شده بود. خود پان ترکیستان نیز اعتراف می کنند که ایرانیان وطنپرستی مانند کسروی، کاظم زاده، تقی زاده.. همه آذربایجانی بودند. و نيز آقایانی مانند خلخالی و خامنه ای كه هیچ میانه ای با باستان پرستان و پان ایرانیستان نداشته اند و همین آقاي خلخالی به جهت آن كه می خواست تخت جمشید را با خاک یکسان کند مورد ستایش پان ترکیستان است. پان ترکیستها بجای آن كه در راه آباداني و پيشرفت و اتحاد کشور ایران بكوشند، همواره در پی تخریب تمدن ایرانی با جعل و فریب اند.
جناب رزمی می نویسد:
« توهینبه ترکها در همین مدت سه بار منجر به شورش عمومی شده است. یکبار درسال١٣٥٨بدنبال مقاله صادق خلخالی تحت عنوان « بهانهها را از دست دشمنانباید گرفت » که در آن به آیت اله شریعتمداری توهین شده بود وگفته بود کهاطرافیان شریعتمداری ساواکی هستند، تبریز را به شورش کشید و منجر به اشغالرادیو و تلویزیون تبریز گردید.»
معلوم نیست چرا صادق خلخالی که خود اهل خلخال است و بدترین توهین ها را به کورش کبیر و ایران باستان کرده است، در این جا جزو باستانگرایان و پان ایرانیستان و شوونیست های خیالی جناب رزمی به شمار آمده، و مقاله اش در نقد يك روحاني ديگر توهین به ترکها قلمداد شده است. آیا توهین هایی که در برخی از روزنامه ها به آیت الله منتظری و آیت الله طالقانی شده است، توهین به قومیتهای دیگر است!؟!؟ آیا چنین برداشت های نادرستی نشانگر ایران ستیزی پان ترکیستان نیست؟
همچنین جناب رزمی می گوید:
« باردیگر درسال ١٣٧٤ بدنبال پخش پرسشنامه « فاصله اجتماعی » از طرف صدا وسیمای جمهوری اسلامی درمحلات مختلف تهران که در آن یازده سوال توهین آمیزاز قبیل ، اگر روزی قصد ازدواج داشتید حاضرید با یک فرد ترک ازدواج کنید؟آیا حاضرید بافردی ترک در یک اطاق همکار باشید؟ آیا حاضرید در محلهای کهاکثریت آنها ترک هستند مسکن بگیرید؟ آیا حاضرید با فردی ترک رفت و آمدداشته باشید ، اورا به خانه خود مهمان کنید و یا به خانه آنها بروید؟... تبریز را متشنج کردو دانشگاه تبریز را به طغیان وا داشت»
وي سپس به نوشتار خودش و یک مجله پان ترکیست دیگر به نام تریبون ارجاع می دهد. اي كاش وي دست کم یک سند معتبر و شناخته شده را براي اثبات ادعاي خود معرفي می کرد. معلوم نیست خبری که در نشريه تریبون آمده است مانند همان خبری که روزنامه امید زنجان به دروغین به یونسکو چسپانده است، جعلی باشد یا نه. اما بدون شک با تاكيدي كه بر خبر جعلی نشريه اميد زنجان که به دروغ به یونسکو نسبت داده شده بود، مي كند، و با توجه به ادعاهاي بي پايه اي كه جناب رزمي در عين ناآگاهي از علوم تاريخ و زبان شناسي در اين حوزه ها كرده است ، بایست به دیگر آثار و اسناد وی به چشم تردید نگريست.
جناب رزمی مینویسند:
"گاها نیز بعضی از کردها که خود و حقوقشان بوسیله پان ایرانیستها پایمالشده است برای مخالفت با ترکها به همان گفتارهای پان ایرانیستها متوصلمیشوند ، بدینجهت ترکها ی معتقد به اصالت ترکی میگویند: «ترک غیر از ترک دوستی ندارد»
حقیقت این است که رهبر یکی از مهمترین شاخه های حزب پان-ایرانیست، يعني داریوش فروهر کُرد بوده و با احزاب کردستانی هم رابطه خوبی داشته است. اما محدوديت هاي کردها در ایران بيش تر به دليل سنی مذهب بودن آنان است. برای نمونه در استان آذربایجان غربی که بیشتر اهالی آن کردزبان اند، دولت جمهوری اسلامی تمام امور را به شیعه مذهبان آذری واگذار نموده است. ظلم و ستمي كه کردها در ترکیه متحمل مي شوند بر همه جهان آشكار است. اما از همه جالب تر این است که زبانزدي كه جناب رزمي نقل كرده (ترک غیر از ترک دوستی ندارد) براي نخستين بار آتاترک به زبان آورده است و این خود نشان می دهد که تفکرات جناب ماشالله رزمی از کجا سرچشمه می گیرد. و از همین رو است که گروهای تندرو و افراطی در اغتشاشات اخیر شمال غرب چنین شعارهایی را برضد ارمنیها، فارسها، کردها، روسها و غیره (كه هر يك در برهه اي از تاريخ دشمن تركيه بوده اند) می دادند.
پاسخ دکتر امیر خنجی نکات خوبی را در پاسخ به پان ترکیستهاي تجزيه طلب دربردارد:
در نهایت بایست گفت که تمامی کشورهای پان ترکیست و طرفداران تزهای اتاترک مشكلات قومی شدیدتری نسبت به ایران دارند. ترکیه نمونه بارز آن است که 5000 دهکده کرد را ویران نموده و 30000 کرد را در دو دهه اخیر به قتل رسانده است.
کشور ازبکستان سخت ترين ستم ها را نسبت به تاجیکان بومی منطقه كرده است:
همچنین سیاستهای تبعیض آمیز دولت جمهوری آذربایجان نه تنها موجب شد که ارمنیان قره اباغ از آن كشور جدایی جویند، بلکه حرکتهای قومی تالشیان و لزگیان و کردها را نیز موجب شده است:
بنابراین پان ترکیستها در هیچ کدام از کشورهای چندقومی که ترکان بر آن حکومت می کنند قادر نبودند و نیستند که مسئله های قومی خودشان را حل کنند و با اين حال امروزه کوشش می کنند برای ایرانیان آذربایجانی هویتي جداگانه و متمايز بتراشند و تخم نفرت و کینه را بین ایرانیان بکارند و همه مردمان خاورمیانه را دشمن آذربایجانی ها معرفی کنند. فاجعه قتل عام ارمنیان در ترکیه عثمانی در 1915 م. نشان دهنده آن است که تفکر پان ترکیسم خطري واقعی در منطقه است، در حالی که غول ساختگي و خیالی پان ایرانیسم و پان فارسیسم چیزی نیست به جز ترس پان ترکیستها از آگاهي ایرانیان نسبت به هویت اصيل خود. برای همین است که امروز پان ترکیستان مذبوحانه می کوشند که چهره ي فردوسی و کورش کبیر و زبان فارسی و تمدن ایرانی را با دروغ و تحریف ویران کنند، همان گونه که جناب رزمی کوشش کرده است که با بهره برداري از سند جعلی نشريه امید زنجان، حقایق تاریخی را تحریف نماید.