بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 4 از 6 اولیناولین ... 23456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 از مجموع 60

موضوع: تاریخ و فرهنگ سرزمین آریایی آذربایجان و نقد پان ترکیسم و تجزيه طلبي

  1. #31
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ان واژگاني هم که فارسي نيستند بيشتر تازي اند! (قمر، شاهد، ساغر،قيمت، خصلت، مجمر، معني، صورت، دعا، صادق) و تعدادي هم يوناني هست مانند عنبر. گفتني است كه در طول هزار و دويست ساله ادبيات فارسي حتا یک شعر نيز نمي توان يافت كه در اين حد واژگان تركي داشته باشد. (بجز اشعار ملمع که به قصد دوزبانه نوشته شده اند).
    همچنین بنگرید به این شعر از قلمرو عثمانیان:

    صبحدم بلبل نیاز ایدیکجه گلدی نازه گل
    راز عشقی در میان ایتدی آچیلدی تازه گل
    اولدی صحن باغدا پیدا گل افشانلارینه
    حاصلی دوندی چمن بزمنده آتشباز گل
    اویمادی بیرگون هوای بلبل شوریده یه
    میل ایدر دائم نسیم صبح ایله پروازه گل
    بیریره جمع ایله-میش اوراق ناز و شیوه-یی
    رشته جانندان ایتمیش بلبلون شیرازه گل
    گوگلره ایرگوردی باقی غلغل عشقون سنون
    سالمادین روی زمینه حسن ایله آوازه گل


    در این شعر واژگان پارسی و سپس عربی بیش از واژگان ترکی اند!


    یا به این عبارت فضولی، شاعر معروف ترکزبان عراقي بنگریم.
    از مقدمهء حديقه‌ السعداء فضولي:
    "...اگر چه عبارت تركيده بيان واقع دشوار در، زيرا اكثرا الفاظي ركيك و عباراتي ناهموار در. اميد در كه همت اوليا اتمامنه مساعدت و انجامنه معاونت قيله."

    در این عبارت بیشتر واژگان فارسی و عربی می توان دید تا ترکی!
    گرهاد دوفر، ترکشناس نامدار آلماني، نیز به اين حقیقت روشن اشاره کرده است که زبان فارسی در ترکی بسیار بیشتر اثرگذاشته است تا زبان ترکی در فارسی. دکتر اصغر دلبری پور، عضو هیئت علمی دانشگاه آنکارا نیز در این باره نوشتاری مستند و مستدلی نوشته است:
    Index of /languages
    /Persian/zabanparsiturkidaadosetad.pdf

    پس اگر نحوه استدلال جناب ماشالله رزمی را بخواهيم مبنا قرار دهيم، به راحتي مي توانيم بگوییم که زبان ترکی گویشی از زبان فارسی است، در حالی که مي دانيم زبان ترکی یکي از شاخه هاي زبان هاي آلتایی است، همانگونه که زبان فارسی، یک زبان آریایی، از شاخه زبانهای هندواروپایی می باشد و هرگز هیچ پژوهشگر زبانشناسی سخني به جز اين نمي تواند بگويد و هرگز نمي توان زبان شناسي را در جهان سراغ گرفت كه با توهمات جناب رزمي درباره زبان تركي و فارسي همسو و همداستان باشد.
    به تاكيد بايد گفت كه وجود شماري وامواژه تازي در زبان فارسي موجب انحراف و خروج آن از رده و جايگاه زبان شناختي اش نمي شود. زبان فارسي به لحاظ اصول زبان، بنياد دستوری، تغيير آواها، و ريشه شناسی آن، در جهان به عنوان عضوي از گروه زبانهای ایرانی شاخه هندواروپایی شناخته مي شود. زبانهای دیگر ایرانی مانند کردی و پشتو و تالشی و .. همه جزو این شاخه دیرینه میباشند. زبان انگليسی هم 55 درصدش فرانسه و لاتين است، ولی انگليسی امروز دنباله همان انگليسی قديم بئوولف و چاسره. می توان گفت که زبان انگلیسی واژگان بیگانه بیشتري از فارسی دارد اما با این همه زبان انگلیسی یک زبان ژرمانیک و جزو خانواده ژرمانیک زبانهای هندواروپایی حساب می شود.
    About 80 percent of the entries in any English dictionary are borrowed, mainly from Latin. Over 60 percent of all English words have Greek or Latin roots. In the vocabulary of the sciences and technology, the figure rises to over 90 percent.
    http://dictionary.reference.com
    /help/faq/language/t16.html
    ترجمه:
    حدود 80 درصد واژگان زبان انگلیسی از لاتین میباشند. بيش از 60% واژگان انگلیسی ریشه یونانی و لاتینی دارند. در واژگان دانشی و فن-آوری، این درصد به 90% افزایش می ابد.
    در این باره دکتر جلیل دوستخواه نیز پاسخ بسنده ای داده اند:
    http://iranshenakht.blogspot.com
    /2006/03/268.html

    دانشنامه جهانی بریتنیکا (سال 2006) نیز مینویسد:
    The Indo-Iranian group consists of Indic languages and Iranian languages. Persian (or Farsi) is an Iranian language. So are Pashto (or Pushtu), spoken in Afghanistan and Pakistan; and Kurdish, spoken in Kurdistan. Baluchi, spoken mostly in Pakistan and Iran, also is an Iranian language. Sanskrit is an Indic language. It is the oldest living Indo-European language, and is now used chiefly as the sacred language of Hinduism. Hindi, the leading language of northern India, and Urdu, the national language of Pakistan, are also Indic languages.
    (ترجمه: گروه زبان هاي هندوايراني شامل زبان هاي هندي و ايراني است. پارسي يا فارسي كه زبان ايراني است، چنان كه پشتو، زباني در افغانستان و پاكستان بدان تكلم مي وشد؛ و كردي، زباني كه در كردستان بدان سخن گفته مي شود؛ بلوچي، زباني كه بيش تر در پاكستان و ايران بدان تكلم مي شود، نيز زبان هايي ايراني اند. سنسكريت يك زبان هندي است و كهن ترين زبان زنده هندواروپايي است، و اينك عمدتاً به عنوان زبان مقدس دين هندو به كار مي رود. هندي، زبان اصلي شمال هند، و اردو، زبان ملي پاكستان، نيز زبان هايي هندي اند.)
    بنابراین به جز جناب رزمی، که براي توهين به زبان فارسي ناگزير به بهره برداري از سند جعلي و وقيح نشريه اميد زنجان شده، امروزه همگان می دانند که به لحاظ دستور زبان، واژگان بنیادی، و ریشه شناسي، زبان پارسی یک زبان هندواروپایی است و با زبانهای بلوچی، پشتو، کردی، تالشي و ... همخانواده است.

    درباره علمی بودن زبان فارسی مي توان به کتابهای فارسی کهن ابوعلی سینا (دانشنامه علايی و رگ شناسي)، التفهيم ابوريحان، و ذخیره خوارزمشاهی(اسماعیل جرجانی) و رهایش و گشایش و جامع الحكمتين ناصر خسرو و کتابهای کهن دیگر اشاره کرد، كه آثاري بسيار ارزنده و پرمحتوا هستند. همه اینها نشان دهنده آن است که زبان فارسی ظرفیت آن را دارد كه يك زبان علمی باشد. اگر امروز زبانهای شرقی (و همچنین عربی) از کاروان تمدن عقب افتادند، به سبب انگیزه های سیاسی است تا آن كه به ذات آن زبان ها مربوط باشد.
    در این راستا می توان نمونه اي خوب از ظرفيت هاي زبان فارسي را در زمينه علم اختر-فیزیک در اینجا یافت:
    http://wwwusr2.obspm.fr/~heydari
    /dictionary/Intro.html
    همچنین دکتر حسابی نیز نشان داده است که زبانهای هندواروپایی (مشخصا زبان فارسي) توانمندی بالایی در واژه سازی، بویژه در دامنه واژه های دانشیک دارند:

    http://prana.persianblog.com/1382_9_
    prana_archive.html#1123736

    جناب ماشالله رزمی با وجود ناآگاهی كامل خود از علم زبانشناسی، می خواهد که دیگران توهمات نادرست وی را درباره زبان فارسی بپذیرند! همان طور كه در نوشتار حاضر نشان داده شده است، جناب ماشالله رزمی نه استاد زبانشناسی است و نه استاد تاریخی و تنها دستاويزش براي حمله به زبان فارسي و پرستش و تقديس زبان تركي، همان خبر جعلی نشريه امید زنجان بود که به یونسکو منسوب کرده اند. شاید زبان پارسی از معدود زبان هایی در جهان باشد که مي تواند آثار بزرگي را بدون به كار بردن حتا يك واژه بيگانه بیافریند. نمونه آن، کلیله و دمنه دکتر احمد آجودانی است كه يكسره به فارسي سره نوشته شده است.
    اما یکی از دروغ های دیگر پان ترکیست انتساب داستان یوسف و زلیخا به فردوسی است، و جناب رزمي به پي روي از نويسنده معلوم الحال، ناصر پورپيرار، براي بي ارزش جلوه دادن شاهنامه جاودانه فردوسي كوشيده است كه سرايش اين اثر سست و ضد شاهنامه اي را به فردوسي نسبت دهد. اما بي پايگي اين انتساب مغرضانه كاملا آشكار است (نك. هزاره هاي پرشكوه، همان، بخش 1-3) و بیش از 50 سال است که از سوی محققین ایرانی و خارجی به طور کامل اين واقعيت نشان داده شده است.
    بنگریده به:
    Index of /famous
    /ferdowsi/ferdowsi.htm
    و همچنین دانشنامه بریتنیکا سال 2006 زیر فردوسی و همچنین دانشنامه ایرانیکا باز زیر فردوسی همه این نکته را ذکر کردند.


    جناب ماشالله رزمی مینویسند:

    « از شاهکارهای ادبی فارسی تمجید می‌شود بدون اینکه گفته شود تمامی این آثار با حمایت سلاطین ترک خلق شده‌اند»
    در پاسخ به وی باید گفت:
    شاهنامه فردوسي، آثار خرقانی، خواجه عبدالله انصاری، عطار نیشاپوری، مولوی، ناصر خسرو، بلعمی، مولوي، داراب نامه طرطوسی، سمک عیار.. و هزاران ها اثر دیگر هیچ وابستگی به دربار سلاطین ترک نداشتند! بنابراین روشن نیست که جناب رزمي چرا واژه «تمامی» را در این جا به کار برده است!

    جناب ماشالله رزمی مینویسند:

    " اصرارغیر منطقی بر این ادعای بی اساس که سی میلیون ترک در ایران ترک نیستند و اقوام مهاجم ترک بزور زبان آنان را تغییر داده‌اند ، غیر از ترک ستیزی نمیتواند نام دیگری داشته باشد."
    در پاسخ به وی باید گفت:
    نخستين مساله، موضوع آمار است که معلوم نیست جناب رزمی از کجا سی ملیون ترکزبان را در ایران پیدا کرده است. بعداً در این باره بیشتر سخن خواهيم گفت. اما حقیقت اینست که از آذربایجان پیش از دوران ايلخانان هيچ سندي به زبان تركي موجود نیست در حالی که شاعران و نويسندگان آذربايجاني پيش از اين دوره، مطلقا، و پس از اين دوره، غالبا، آثار خود را به زبان پهلوي و فارسي آفريده اند. اين واقعيت به خوبي ریشه ایرانی مردم آذربایجان را آشكار مي سازد.
    جالب آن كه کهن ترین سند زبان ترکی ، يعني كتيبه هاي ارخون، به دوران پس از اسلام (سده هشتم ميلادي) متعلق بوده و در مغولستان واقع است، اما از آذربايجان سندي كهن تر از دوران ساساني در دست است كه به زبان پارسي ميانه نوشته شده است و در مشكين شهر واقع است:
    http://www.azargoshnasp.net/languages
    /Pahlavi/PAHLAVIMESHKINSHAHR.pdf

    برگردان متن اين كتيبه ي ارسي ميانه اي به پارسي امروزين چنين است:
    «ماه مهر سال 27 (پادشاهي) شاپور، شاه شاهان، پسر هرمزد—آن گاه که من ، نرسه ي ... گوبدان – اين دژ را که فرخ ... پي نهاده بود، به نام ايزدان و فره ي شاه شاهان در هفت سال به پايان رساندم.
    اينک ، شاه زاده ، نجيب زاده، يا آزاده اي که بدين راه آيد و اين دژ را بپسندد، پس روان نرسه ي .. را آفرين گويد. تو که اين دژ را نمي پسندي، پس دژي بساز که از اين بهتر باشد!»




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #32
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    اين نقل قول از دانشنامه بریتانيكا (زير واژه اغوز) نيز به خوبي گوياي موضوع است:

    These Turks came to form the bulk of the population there, and one Oguz tribal chief, Osman, founded the Ottoman dynasty (early 14th century) that would subsequently extend Turkish power throughout the eastern Mediterranean. The Oguz are the primary ancestors of the Turks of present-day Turkey. Little is known about the origins of the Turkic peoples, and much of their history even up to the time of the Mongol conquests in the 10th–13th centuries is shrouded in obscurity. Chinese documents of the 6th century AD refer to the empire of the T'u-chüeh as consisting of two parts, the northern and western Turks. This empire submitted to the nominal suzerainty of the Chinese T'ang dynasty in the 7th century, but the northern Turks regained their independence in 682 and retained it until 744. The Orhon inscriptions, the oldest known Turkic records (8th century), refer to this empire and particularly to the confederation of Turkic tribes known as the Oguz; to the Uighur, who lived along the Selenga River (in present-day Mongolia); and to the Kyrgyz, who lived along the Yenisey River (in north-central Russia). When able to escape the domination of the T'ang dynasty, these northern Turkic groups fought each other for control of Mongolia from the 8th to the 11th century, when the Oguz migrated westward into Iran and Afghanistan. In Iran the family of Oguz tribes known as Seljuqs created an empire that by the late 11th century stretched from the Amu Darya south to the Persian Gulf and from the Indus River west to the Mediterranean Sea. In 1071 the Seljuq sultan Alp-Arslan defeated the Byzantine Empire at the Battle of Manzikert and thereby opened the way for several million Oguz tribesmen to settle in Anatolia.

    (= درباره خاستگاه مردمان ترك آگاهي هاي اندكي موجود است، و بخش عمده اي از تاريخ آنان حتا تا زمان فتوح مغولان در سده هاي 13-10 م. در پرده ابهام است. اسناد چيني سده ششم م. به امپراتوري تو- چوئه، كه مركب از دو بخش، تركان شمالي و تركان غربي بود، اشاره مي كنند. اين امپراتوري در سده هفتم به حاكميت صوري دودمان چيني تانگ گردن نهاد، اما تركان شمالي در 682 استقلال خود را بازيافتند و تا 744 حفظ كردند. كتيبه هاي ارخون، كهن ترين نوشته‌ي شناخته شده ي تركي (سده هشتم)، بدين امپراتوري و به ويژه به اتحاديه قبايل ترك معروف به اغوز؛ نيز به ايغورها، كه در امتداد رود سلنگا (اينك در مغولستان) مي زيستند؛ به قرقيزها، كه به موازات رود يني سئي (اينك در روسيه) مي زيستند اشاره دارد. اين دسته هاي تركان شمالي، هنگامي كه موفق به رهايي از استيلاي دودمان تانگ شدند، براي تسلط بر مغولستان از سده هشتم تا يازدهم، آن گاه كه اغوزها به سوي غرب به ايران و افغانستان مهاجرت كردند، به نبرد با يك ديگر پرداختند. در ايران يكي از تيره هاي قبايل اغوز، معروف به سلجوقيان، در اواخر سده يازدهم امپراتوري اي را پديد آوردند كه از آمودريا تا خليج فارس در جنوب، و از رود سند تا درياي مديترانه در غرب گسترده بود. در 1071 سلطان سلجوقي آلپ ارسلان امپراتور بيزانس را در نبرد منزيكرت شكست داد و در نتيجه آن راه اسكان چندين ميليون ايلياتي اغوز در آناتولي گشوده شد. اين تركان به گونه توده اي از مردمان بدين سرزمين وارد شدند، و يكي از قبيله سالاران اغز، به نام عثمان، دودمان عثماني را بنيان نهاد (اوايل سده 14) كه سپس نيروي تركان را در سراسر مديترانه شرقي گسترش داد. اغوزها نياكان اصلي تركان تركيه كنوني هستند)
    پروفسور پیتر گلدن (http://newark.rutgers.edu/~history/i...em&name=golden)
    در صفحه 386 کتاب خود که جامع ترین و کامل ترین کتابی است که درباره تاریخ گروه های مختلف ترک چاپ شده است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است.

    نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترک تبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبايل تركزبان قزلباش از ترکیه به ایران سرازیر شدند.
    Peter B. Golden, An introduction to the history of the Turkic peoples: Ethnogenesis and state-formation in medieval and early modern Eurasia and the Middle East, (Otto Harrassowitz (Wiesbaden) 1992

    پروفسور احسان یارشاطر نیز روند ترک زبان گشتن آذربایجان را در داشنامه ایرانیکا زیر گویش آذری شرح داده است:
    1) نخستین مهاجرت ترکان اغوز به آذربایجان در زمان غزنویان آغاز میشود. قطران تبریزی كه در اين دوران مي زيسته است، در اشعارش حملات و تاراج هاي تركان را در آذربايجان سخت نكوهيده است و همين نكته دليلي استوار و خدشه ناپذير بر بيگانگي این مهاجمان با آذربايجان مي باشد. براي نمونه:
    زماني تازش ايشان به شروان اندرون بودي
    زماني حمله ي ايشان به آذربايگان اندر
    نبود از تازش ايشان كسي بر چيز خود ايمن
    نبود از حمله ايشان كسي بر مال خود سرور
    چه ارزد غدر با دولت، چه ارزد مكر با دانش
    اگر چه كار تركان هست غداري و مكاري

    كمر بستند بهر كين شه تركان پيكاري
    همه يكرو به خونخواري، همه يكدل به جراري
    هميشه عزم ايشان بود بر تاراج و بر كشتن
    چو باشد عزم شان آن گونه، باشد حال شان اين سان
    2) در زمان سلجوقیان گروه انبوهی از قبایل ترک به منطقه آذربایجان و آران رو می آوردند و در دوران اتابکان نیز تعداد انها افزایش می باید.
    3) حمله مغولان به ایران نیز بسیار تاثیرگذار بود زیرا بیشینه سربازان مغولها نیز ترک تبار بودند.
    4) دوران قراقویونلو و آق قویونلو و همچنین دوران صفویان نیز روند ترکی زبان شدن آذربایجان را قدرت میبخشد.
    اما درباره زبان بومي و اصلي آذربايجان اسناد روشن و خدشه ناپذيري در دست است:

    ابن نديم در الفهرست (قرن 9 میلادی) مي‌نويسد (1381، ص 22):


    فأما الفهلوية فمنسوب إلى فهله اسم يقع على خمسة بلدان وهي أصفهان والري وهمدان وماه نهاوند وأذربيجان وأما الدرية فلغة مدن المدائن وبها كان يتكلم من بباب الملك وهي منسوبة إلى حاضرة الباب والغالب عليها من لغة أهل خراسان والمشرق و اللغة أهل بلخ وأما الفارسية فتكلم بها الموابدة والعلماء وأشباههم وهي لغة أهل فارس وأما الخوزية فبها كان يتكلم الملوك والأشراف في الخلوة ومواضع اللعب واللذة ومع الحاشية وأما السريانية فكان يتكلم بها أهل السواد والمكاتبة في نوع من اللغة بالسرياني فارسي .

    (= اما فهلوي منسوب است به فهله كه نام پنج شهر است: اصفهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان. و دري لغت شهرهاي مداين است و درباريان پادشاه بدان زبان سخن مي‌گفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسي كلامي است كه موبدان و علما و مانند ايشان بدان سخن گويند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزي زباني است كه ملوك و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با نديمان و حاشيت خود گفت‌وگو كنند. اما سرياني آن است كه مردم سواد بدان سخن رانند).
    مسعودي(قرن دهم میلادی) در التنبيه و الاشراف مي‌نويسد (1381، ص 74-73):

    فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغيرها وآذربيجان إلى ما يلي بلاد أرمينية وأران والبيلقان إلى دربند وهو الباب والأبواب والري وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهي نيسابور، وهراة ومرو وغير ذلك من بلاد خراسان وسجستان وكرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلك من أرض الأعاجم في هذا الوقت وكل هذه البلاد كانت مملكة واحدة ملكها ملك واحد ولسانها واحد، إلا أنهم كانوا يتباينون في شيء يسير من اللغات وذلك أن اللغة إنما تكون واحدة بأن تكون حروفها التي تكتب واحدة وتأليف حروفها تأليف واحد، وإن اختلفت بعد ذلك في سائر الأشياء الأخر كالفهلوية والدرية والآذرية وغيرها من لغات الفرس.

    (= پارسيان قومي بودند كه قلم‌روشان ديار جبال بود از ماهات و غيره و آذربايجان تا مجاور ارمنيه و اران و بيلقان تا دربند كه باب و ابواب است و ري و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر كه نيشابور است و هرات و مرو و ديگر ولايت‌هاي خراسان و سيستان و كرمان و فارس و اهواز با ديگر سرزمين عجمان كه در وقت حاضر به اين ولايت‌ها پيوسته است، همه‌ي اين ولايت‌ها يك مملكت بود، پادشاه‌اش يكي بود و زبان‌اش يكي بود، فقط در بعضي كلمات تفاوت داشتند، زيرا وقتي حروفي كه زبان را بدان مي‌نويسند يكي باشد، زبان يكي است وگر چه در چيزهاي ديگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوي و دري و آذري و ديگر زبان‌هاي پارسي).
    ابن حوقل (سده 4 ق.) در سفرنامه خود مي نويسد (1366، ص 96):
    زبان مردم آذربايجان و بيش تر مردم ارمنيه فارسي است، و عربي نيز ميان ايشان رواج دارد.
    هر اين سه سند ارزشمند به ايراني بودن زبان مردم آذربايجان تصريح مي‌كنند و به صراحت آنان را جزو ايرانيان مي‌دانند. هیچ سندی از زبان ترکی پیش از دوران ایلخانیان از آذربایجان بر کاغذ و کتاب و چوب و چرم و سنگ در دست نيست که با استناد بدان ها ريشه مردم آذربایجان را ترکی بدانیم. جالب است که پان ترکیستها امروز شخصیتی غیرترکزبان و ایرانی تبار به نام بابک خرمدین را نماد حرکتهای ضدایرانی خود کرده اند در حالی که تبار بابک خرمدین را اسناد کهن به خوبي روشن ساخته اند:
    Index of /famous
    /babak_khorramdin/babakpasokhbehanirani.htm

    در پژوهش هاي جديد نيز بدين حقيقت تصريح شده است. برای نمونه پروفسور مارک ویثو در دانشگاه اکسفورد در کتاب معروف خود می نویسد:

    University of Oxford History Faculty
    /postholder/whittow_m.htm
    “Azerbaijan was the scene of frequent anti-caliphal and anti-Arab revolts during the eighth and ninth centuries, and Byzantine sources talk of Persian warriors seeking refuge in the 830s from the caliph’s armies by taking service under the Byzantine emperor Theophilos (p.195)…Azerbaijan had a Persian population and was a traditional centre of the Zoroastrian religion…(p.203)…The Khurramites were a…Persian sect, influenced by Shiite doctrines, but with their roots in a pre-Islamic Persian religious movement (p.215)”.
    [Whittow, Mark, The Making of Byzantium: 600-1025, Berkley: University of California Press, p.195, 203, 215,1996].

    (ترجمه: آذربايجان صحنه شورش هاي ضدخليفه اي و ضد عربي بسياري در طي سده هاي هشتم و نهم بود، و منابع بيزانسي از جنگجويان پارسي اي سخن مي گويند كه در دهه 830 م. با پذيرش خدمت به امپراتور بيزانس، ثئوفيلوس، از دست سپاه خليفه جان به در بردند ... آذربايجان جمعيتي پارسي داشت و كانون سنتي دين زرتشتي بود ... خرم ديني يك فرقه ايراني تاثير گرفته از آموزه هاي شيعه بود، اما ريشه هاي آن در جنبش ديني پيش – اسلامي ايران قرار داشت).

    این منبع نيز به صراحت بابک خرمدین را ایرانی تبار و غیراغوز تبار می داند.

    بنابراین یکی از آسیب ها و زیان های حکومت های ترک، زدودن زبان فارسی و زبانهای همریشه با آن در سرزمين هاي کهن ایرانی بوده است، و اين واقعيت خود پاسخی است بر ادعای گزاف آناني که حکومت های ترکان را عاری از ستم فرهنگی می دانند، زیرا همین حکومت هاي ترك بودند كه باعث شدند نیمی از سرزمینهایي كه پیش از اسلام هویت ایرانی داشتند امروز این هویت را از دست بدهند! ذكراين نکته سنده باشد که ترکیه امروزی روزگاری یک سرزمین ارمنی و یونانی نشین بود و امروز همه آنها نابود شده اند و این هم نوعي دیگر از ستم فرهنگی این حکومت هاي ترك می باشد.
    نمونه ديگر نابودي زبان ايراني خوارزم به دست تركان است؛ زباني كه دانشمند بزرگ خوارزمي، ابوريحان بيروني، در باره آن مي نويسد:
    و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصنا ً من دوحة الفُرس
    (ترجمه: ولی مردم خوارزم، آنان شاخه ای استوار از درخت پارسیان هستند).
    که اصل عربی آن را میتوان اینجا نیز دید:
    Index of /famous
    /biruni_khwarazmi/birunipasokhbehanirani.htm

    اما درباره چگونگي ترك زبان شدن منطقه آذربايجان، بهزاد بهزادي در مقدمه كتاب «فرهنگ آذربايجاني- فارسي» (1369، ص 10) مي‌نويسد:

    «حقيقت تاريخي اين است كه ‌آذربايجاني ايراني است و به زبان تركي تكلم مي‌كند. اين كه چگونه اين زبان در بين مردم رايج شد٬ بحثي است كه فرصت ديگر مي‌خواهد. مثال زير مي‌تواند براي همه اين گفت‌و‌گوها پاسخ شايسته باشد. آهالي آستارا طالش هستند و تا پنجاه سال پيش كه نگارنده به خاطر دارد پيران خانواده ما به اين زبان تكلم مي‌كردند و اكثريت عظيم اهالي نيز به زبان طالشي صحبت مي‌كردند. در دهات اطراف شايد تعداد انگشت‌شماري تركي بلد بودند. ... اينك بعد از پنجاه سال در شهر آستارا تعداد انگشت‌شماري طالشي مي‌‌دانند يا ميفهمند و در بين اهالي روستاها نيز تركي زبان متداول است. اهالي بومي طالش هستند (نگارنده نيز از خانواده‌ طالش است) ولي زبان متداول از طالشي به تركي آذري تغيير يافته است».
    اين بيت محمدحسين شهريار نيز كاملا گوياي اين مطلب است:


    اختلاف لهجه، مليت نزايد بر كسي / ملتي با يك زبان كم تر به ياد آرد زمان

    اما درباره تبار آذربایجانی ها، هرچند بر همه تاریخدانان روشن است که تركان اصيل مردمان زردپوست ساكن آسیای میانه اي هستند، اما آزمایش های ژنتیکي انجام شده در ایران نيز ثابت كرده است ژنتيك ايرانيان آذربايجاني ارتباطي با تركان اصيل ندارد و با ژنتيك ديگر مردمان ايراني پیوسته است:
    Error
    اما آزمايش هاي انجام شده در قفقاز و تركيه نيز گوياي آن اند که تنها حدود 10% مردم ترکیه ژنهایی را دارند که خاستگاه آن آسیای میانه است. همچنین مردمان جمهوری آذربایجان به ارمنیهای قفقاز و ارمنستان از لحاظ ژنتیک نزدیکتر هستند تا به ساکنین ترکزبان ترکیه.
    PubMed Home
    /query.fcgi?cmd=Retrieve&db=pubmed&dopt=
    Abstract&list_uids=12596050
    http://www.ncbi.nlm.nih.gov/entrez/q...Med&list_uids=
    14586639&dopt=Abstract

    آقای لوئیس لوکا کوالی سفروزا نیز در کتاب مشهور خود ، نوشته است که اثر ژنهای اقوام ترک بر ساکنان ترکزبان کنونی ترکیه بسیار ناچیز است و شمار اشغالگران ترک نسبت به جمعیت بومی چندان نبوده است.
    (Luigi Luca Cavalli-Sforza , in “Genes,
    People and Languages”, 2000, pg 152).
    بنابراین جدل های صدساله انجام شده بر سر ریشه هاي مردم آذربايجان را بايد تمام شده تلقي كرد.
    اما آقای رزمی مانند تمام قوم گرایان آمارهایی از جمعيت ایران می دهد که هيچ منبع و مرجع موثق و شناخته شده اي آن را تأييد نمي كند.
    در سال 1370 آمارگيري بسيار مستندي در مورد جمعيت ايران انجام گرفته است كه شرح آن را در مقالات زير مي توان يافت:
    http://khabarnameh.gooya.com/society
    /archives/010245.php
    Index of /1383/ordibehesht
    /20/m-mohsenian.html

    "در مرداد 1370، هنگام صدور شناسنامه براي نوزادان، درباره زبان ٤٩ هزار و ٥٥٨ مادر در سطح كشور سوال مطرح شد كه نتيجه حاكي از سهم حضور ٥٣٬٨ درصدي زبان هاى غيرفارسي در ايران بود. بر اساس نمونه گيري مذكور، توزيع سهم هر يك از زبان ها (به درصد) به اين شرح بود: ٤٦٬٢ فارسي؛ ٢٠،۶ ترکی آذربايجاني؛ ١٠ كردي؛ ٨٬٩ لري؛ ٧٬٢ درصد گيلكي و شمالي؛ ٥٬٣ عربي ؛ ٢٬٧ بلوچي؛ ٠٬٦ تركمني؛ ٠٬١ ارمني؛ و ٠٬٢ ساير زبان ها ". پس اگر گويش‌ها و زبان‌هاي هم خانواده با فارسي را با آمار فوق جمع شود٬ زبان‌هايي كه "آريايي (ايراني)" خوانده مي شوند حدود ۷۶٪ ايران را دربرمي گيرند.

    در دانشنامه‌ي عمومي بریتانیکا می خوانیم:


    "ایران کشوری است چند‌زبانی که در آن نیمی پارسی‌زبان هستند و یک چهارم ديگر به زبان‌های هندوايرانی ديگر تکلم کنند. حدود
    يک پنجم جمعيت ايران ترکزبان است".

    براساس سرشماری کشور در سال 1335 که داده های آن در کتاب : فرهنگ جغرافیای ایران تحت نظارت سرتیبپ حسینعلی رزم آرا تدوین گشت، جمعیت ایران در سال 1335 حدود 14 ملیون نفر بود. از این 14 ملیون تعداد جمعيت مناطق ترکی زبان 2451061 و تعداد مناطق دوزبانه فارسی-ترکی 877627 و تعداد مناطق سه زبان فارسی-ترکی-کردی 187464 نفر و تعداد مناطق ترکمنی 97491 بوده است. اگر دست بالا را بگیریم و تمام مناطق ترکمنی و فارسی-ترکی و فارسی-ترکی-کردی را با تمام مناطق ترکی زبان بنا بر اطلاعات این کتاب جمع بندی کنیم، حدود 23 تا 24% جمعیت ايران ترکی زبان می شوند.
    (بنگرید به مقاله: نگاهی دیگر به داده های زبانی و مذهبی ایران معاصر، احسان هوشمند، فصلنامه گفتگو، شماره 43، مهر 1384) http://www.magiran.com/magtoc.asp?mg...=43&Appendix=0

    همچنین دولت ايران در 1375 سرشماري هايی نيز در استان هاي كشور انجام داد:
    Iran Provinces
    بر طبق این آمار جمعیت استان های ایران به شرح زیر است :
    استان / ساکن در شهر / ساکن در روستا
    آذربایجان شرقی 2004484- 1320788
    آذربایجان غربی 1315161 1181119
    اردبیل 568448 596916
    اصفهان 2914874 1007087
    ایلام 259687 217634
    بوشهر 394489 332884
    تهران 9404754- 1771306
    چارمحال و بختیاری 342905 417005
    خراسان 3421937 2622134
    خوزستان 2342514 1367945
    زنجان 489518 547301
    سمنان 342455 158991
    سیستان و بلوچستان 794528 908579
    فارس 2163119 1598913
    قم 777677 75269
    کردستان 705715 640668
    کرمان 1060075 922883
    کرمانشاه 1098282 670459
    کهکیلویه و بویر احمد 213563 327685
    گیلان 1049980 1191480
    لرستان 850016 717059
    مازندران 1783218 2237946
    مرکزی 701547 527265
    هرمزگان 443970 613326
    همدان 810640 867115
    یزد 564233 186536
    مجموع کل جمعیت ایران در سال 75(هجری شمسی) برابر 60055488 نفر بود. حال این آمار را بررسی می کنیم :




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #33
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    معنا و كاربرد واژه‌ي ترك در ادبيات فارسي
    «در اشعـار پيشينيـان از اوايـل قرن چهـارم گرفتـه تا دوره‌ي حـافـظ و حتا تا زمـانـي نزديك به قـرن حاضـر، واژه‌ي «ترك» به ويژه آن گاه كه به تغزل سخن مي‌گفتند، به وفور يافت مي‌شود.

    اگر آشنايي شما با شعر قدما چندان گسترده و ژرف نباشد، حداقل ديوان حافظ را بايد كم و بيش خوانده و لحظاتي از عمر را با غزليات ناب خواجه بسر برده باشيد. در اشعار حافظ، بارها از واژه‌ي ترك استفاده شده است. براي نمونه بيتي از حافظ را نقل مي‌كنيم:
    اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را /// به خال هندوي‌اش بخشم سمرقند و بخارا را

    در اين بيت، مراد از «ترك شيرازي»، تركي كه مقيم شيراز باشد، نيست. واژه‌ي ترك در زبان شعر فارسي به ويژه در تغزل، به معناي معشوق زيباروي است. حافظ از كلمه‌ي ترك به منظور [اشاره به] معشوق زيبا در اشعار خود بسيار بهره برده است. البته «ترك» در شعر فارسي، نماد معشوقي‌ست كه افزون بر زيبا رويي، سنگ‌دل و بي‌وفا و خون‌ريز و غارتگر نيز هست. چنان كه حافظ در اين ابيات فرمايد:
    ترك عاشق كش من مست برون رفت امروز /// تا دگر خون كه از ديده روان خواهد بود
    يا رب اين بچه‌ي تركان چه دليرند به خون /// كه به تير مژه هر لحظه شكاري گيـرنـد!
    دل‌ام ز نرگس ساقي امان نخواست به جـان /// چرا كه شيوه‌ي آن ترك دل سيه دانست.

    ترك در اين معنا، در حقيقت برگرفته از كلمه‌ي ترك به مفهوم نژاد ترك است. اما اين كه چگونه واژه‌ي ترك در شعر فارسي، حامل چنين معنايي‌ست، داستاني دارد كه مي‌گوييم:

    در دوره‌ي پادشاهان ايراني‌نژاد ساماني، ايران، مقرون به آباداني و وسعت بلاد و فزوني جمعيت و نيز ثروت سرشار اهالي و وجود خاندانهاي ثروتمند قديم بوده است. سرزمين ايران در آن روزگار به فراواني نعمت و كثرت جمعيت و رواج و رونق بازرگاني و كشاورزي مشهور بوده است. اما آفت اين ثروت سرشار، روي آوردن ايرانيان به خريد و فروش غلامان و كنيزان و راه دادن آنان در ميان خانواده‌هاي ايراني و در نتيجه آلودن نژاد توسط آنان بود.
    در دستگاه سامانيان، غلامان و كنيزان ترك بسيار بودند و شگفت اين كه ايرانيان ساكن خراسان و ماوراءالنهر در اين تركان زرخريد تنگ چشم، زيبايي و ملاحت مسحور كننده‌اي يافته بودند و به آنان دل مي باختند! از سويي، بنابر بدعتي كه «المعتصم بالله» در حكومت اسلامي گذاشته بود، از غلامان ترك در ايران، دسته‌هاي سپاهي ترتيب مي‌دادند و آنان را به مرور از مرتبه‌ي «وشاق» به مرتبه‌ي «وشاق باشي» و سپس به «امارت» و بالاخره به درجه‌ي «سپه‌سالاري» ارتقاء مي‌دادند!
    از اين روي، قيمت بردگان ترك بسيار بود و چنان كه «ابن حوقل» در «صورت الارض» آورده است: گاه قيمت يك كنيزك يا يك غلام ترك به سه هزار دينار مي‌رسيد!
    اين تركان زرخريد و فرودست پس از اين كه مراتب ترقي را طي مي‌كردند و به قدرت مي‌رسيدند، براي خالي كردن عقده‌هاي انباشته از دوران حقارت‌شان، داد دل از خلق مي‌ستاندند. اين تركانِ به قدرت رسيده، در بغداد و بلاد ايران جنگ افروزي‌ها و ويرانگري‌هاي بسيار كردند. اينان كه دست پرورده و مرهون الطاف ايرانيان بودند و ايرانيان براي آن‌ها مال‌هاي بي‌حساب پرداخته بودند، طريق ناسپاسي و پستي در پيش گرفتند و دست به غارت و يغما زدند!!!

    پادشاهان بزرگي چون «احمد بن اسماعيل» و «مرداويج بن زيار» كه از مفاخر و اميدهاي ايرانيان بودند، به دست اين خيانتكاران كشته شدند! چه خاندان‌هاي اصيل ايراني كه توسط آنان برافتاد و چه آداب و رسوم و عادات ملي كه به دست آنان نابود شد!!!
    كلمه‌ي «ترك‌تازي» كه به معناي حمله آوردن به قصد تاراج و يغماست، برگرفته از تاخت و تاز تركان غارتگر است.
    اكنون مي‌توان پي برد كه چرا كلمه‌ي ترك به معناي معشوق زيباروي، دربردارنده‌ي معاني ديگري چون خون‌ريز و بي‌وفا و يغمايي است. «دلبر ختايي» نيز در شعر فارسي به معناي ترك و معشوق زيباروي است چرا كه «ختا»، به ناحيه‌ي چين شمالي اطلاق مي‌شود كه مسكن قبايل بدوي ترك بوده است.
    پس آلودگي نژادي در ايران، تنها حاصل حمله‌ي اعراب و اختلاط نژادي با آنان نبوده است بل كه خود ايرانيان نيز به سوداي رفاه بيش‌تر و نمايش استطاعت مالي خويش، با نژاد ترك درآميختند و مار در آستين پرورش دادند!
    جالب است بدانيد كه سلطان محمـود غزنـوي كه مقتـدرتـريـن پادشاه غـزنـويـان بـوده ، از نـژاد تـرك و نيـز غلام زاده بوده است. چنان كه فردوسي بزرگ در هجو او فرمايد:

    پرستار زاده نيايد به كار /// اگر چند دارد پدر شهريار

    پرستار به معناي غلام است و فردوسي، محمود را غلام زاده ناميده است. چرا كه پدر محمود، غلام البتكين، جد مادري محمود بوده است و خود البتكين نيز غلام زرخريد سامانيان بوده كه در خدمت آنان به مقام امارت رسيد و سپس به منعمين خويش خيانت كرد. هجو نامه‌ي محمود كه از فردوسي برجاي مانده است، از شاهكارهاي مسلم شعر فارسي ست و با خود شاهنامه برابري مي‌كند! حتماً آن را بخوانيد.»




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #34
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    گوک ترکها و آذری ها،شباهت های نادیدنی!
    گوک ترک ها که بودند؟
    این قوم که به نام Tujue نیز شناخته می شود،نخستین دولت رسما "ترکی" تاریخ را در سال ۵۵۲ میلادی بنیان نهاد که در مدت کوتاهی به یک امپراتوری بسیار وسیع بربری وار در استپ های اوراسیا تبدیل شد.
    گوک ترک ها که تبارشان به دودمان ترکی-مغولی آشینا می رسد،اهمیت فراوانی در تکوین تاریخ،فرهنگ و هویت قومی کلیه اقوام ترک داشته اند.کتیبه های "اورخون" که نخستین سند نوشتاری زبان ترکی است،توسط گوک ترک ها نوشته شده و نشانه هایی همچون "گرگ" که بعدها به یکی از نمادهای قومی ترکان بدل شد،نخست بر پرچم های گوک ترک ها نقش بسته است و این افسانه نیز که ترکان از نسل ماده گرگی خاکستری هستند نیز ،علیرغم وجود قصه های مشابه در میان هون های آسیایی و دیگر قبایل پروتو-ترک،از داستان رسیدن تبار دودمان "آشینا" از یک ماده گرگ سرچشمه می گیرد.حتی به نظر پان ترکیست های سایت "اوزتورکلر"،وجود زبان های ترکی در جهان،به جز یاقوتیا و بلغارستان،مرهون امپراتوری گوک ترک ها بوده و چندین امپراتوری بعدی ترکی مانند خزر،قارلوق،اویغور و تورگیش،دنباله امپراتوری بزرگ گوک ترک بوده است.(اطلاعات بیشتر)
    از نکات جالب دیگر درباره گوک ترک ها اینکه،آنها معمولا در دوران امپراتوری شان با روم شرقی بر ضد ایران ساسانی متحد بوده اند.(+)
    ریشه های نژادی گوک ترک ها:
    تندیس هایی که به افتخار شاهان و شاهزادگان گوک ترک ساخته شده اند،به خوبی ریشه های نژادی آنها را نشان می دهد.از این میان،من تصویر تندیس "کول تگین خان"،شاهزاده بسیار مشهور گوک ترک که داستان های زندگی اش بر کتیبه های اورخون حک شده است را برگزیده ام:
    این تندیس ها،به وضوح نشان می دهد که "کول تگین خان" و بالطبع همه گوک ترک ها،از نژاد زرد/مغولیسان بوده اند.برای درک بهتر موضوع،این تصاویر را مقایسه کنید با چهره خانان مغول،چنگیز و قوبیلای و نیز صفرمراد نیازاف،ترکمن باشی کبیر:
    ریشه های نژادی آذریان:
    بدون کمترین شکی،آذریان جزئی از نژاد سپید/قفقازیسان هستند.در این باره چندین پژوهش ژنتیکی انجام شده است که در آینده برگردان پارسی آنها را در تارنما خواهم گذاشت،اما از آنجا که برای مغز یک پان ترکیست ممکن است هضم و فهم پژوهش ژنتیکی ثقیل و سنگین باشد،فعلا به گذاشتن تصویر تیپیکال چند آذری بسنده می کنم:
    نتیجه گیری:
    ۱-گوک ترک ها،نخستین و مهمترین قوم ترک تاریخ،زردپوست/مغولیسان بوده اند.
    ۲-آذری ها،دارای هیچگونه شباهت نژادی با گوک ترک ها نیستند و در نتیجه "ترک تبار" نمی باشند.

    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #35
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    هویت آریایی مردم آذربایجان
    در سالهای اخیر تلاشهای بسیاری جهت انکار هویت آریایی مردم آذربایجان از طرف بیگانگان ایران ستیز صورت گرفته است که البته عده ای هم در داخل با الگوگیری از تاریخ نویسان بیگانه براین پندار بوده اند که ملیت و هویت مردمان نژاده یآذرآبادگان را دستخوش جعل و تحریف کنند.بسیاری از پژوهشگران همچون گرانتوفسکی، پیگولوسکایا و... براین باورند که نخستین زیستگاه قوم ماد ،شمال غربی ایران بوده است.از متون آشوری و اورارتویی این چنین برمی آید که مادها در حدود دریاچه ی ارومیه می زیستند.در تورات بارها و بارها از شاهان ماد سخن رفته است1. اقوام اورارتو ،مانا و سکا نیز به عنوان تابعان دولت پادشاهی ماد ذکرشده اند.حدود2700سال پیش دولت مستقل مادی با ناتوانی دولت آشور ،به وجود آمد.سرزمین های اورارتو ،مانا و بخشی از سرزمین سکاها _که پیش از این خودمختار جلوه میکردند_ ضمیمه ی قلمرو حکومت مادها شدند.البته ناگفته نباید ماند که به گفته ی پیگولوسکایا «قبیله هایی که در دوران باستان در فلات ایران می زیستند ، از لحاظ نژاد به گروه ایرانی تعلق داشتند و زبانهای این گروه نیز جزء شاخه ی خاوری زبانهای هندواروپایی بوده است».2
    کیمریان در شمال شرق و دولت پارس از توابع دولت ماد بودند که مرکزش بعدها از آذربایجان با اکباتان انقال یافت.3
    هیچ یک از مورخان بی طرف در این که مادها یکی از نخستین گروه آریایی ها بوده اند که وارد شمالغربی ایران شدند.همان طور که دکتر عبدالحسین زرین کوب _ محقق برجسته ی معاصر_ می نویسد:« ساکنان آن[اطراف دریاچه ی ارومیه و به طور عام آذربایجانیها] در طی تاریخ ایران همواره به عنوان آریایی های نژاده و باقدرت در مقابل تجاوزهای بیگانه از فلات دفاع کرده اند».4
    اما به هر روی دولت ماد به همان سرعت که به وجود آمد و به یک امپراتوری وسیع تبدیل شد به همان سرعت از هم پاشید و از صفحه ی روزگار محو گشت. والبته سقوط تختگاه ماد بر دست پادشاه قوم پارس هیچ چیز را در امپراتوری حاکم در فلات ایران تغییر نداد.فقط یک خاندادن پارسی جای خاندان مادی را گرفت.5
    مورخان و جغرافی نگاران باستان از جمله استرابون ، آریان ،یوسف فلایوس و... آذربایجان را بخشی از سرزمین ماد دانسته و آنرا «مادآتروپاتن»نامیده اند.البته سرزمین ماد به دوقسمت خردوبزرگ تقسیم می شد که آذربایجان و کردستان قسمت خرد را تشکیل می دادند و نواحی مرکزی ایران چون اصفهان تا حاشیه ی کویر ماد بزرگ را . بعدها مورخان اسلامی و حتا شاعری چون فخرالدین اسعد گرگانی ماد را به صورت «ماه» نیز نوشته اند.برای مثال احمدبن یحی بلاذری در فتوح البلدان کارگزار ماه و همدان را یکی دانسته است.علامه علی اکبر دهخدا نیز این گفته را تایید می کند.6
    تا اینجا اثبات شد که مردمان آذربایجان از آریایی های اصیل هستند و البته در گفتارها و جستارهای بعدی واژه ی آذربایجان را به طور کامل ریشه شناسی خواهیم کرد و نیز در پیرامون زبان کهن مردم آذربایجان خواهیم نوشت و به اوضاع آذربایجان و شهرهای آن در دوران اسلامی و نقش آن در دفاع از ایران و چگونگی رواج زبان ترکی در این دیار خواهیم پرداخت و در این میان بر آنیم که سفسطه ها و دروغ پردازیهای پان ترکیست ها در باب تاریخ آذربایجان را هویدا کنیم و بار دیگر به همه ی بیگانه گرایان نشان دهیم که آذربایجان تا هست پیوند ایران خواهد بود و بس...
    1- عهدعتیق و عهدجدید 1975،صفحه ی 1183 به نقل از کتاب آذربایجان و اران ،دکتر عنایت الله رضا
    2- همانجا ص112
    3- در این مورد علاوه بر کتاب مذکور بنگرید به ایران باستان ماریان موله ترجمه ی دکتر ژاله آموزگار
    4- روزگاران،دکتر عبدالحسین زرین کوب ص23
    5- روزگاران ،تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی ، دکتر عبدالحسین زرین کوب،ص63
    6- لغت نامه ی دهخدا ، علی اکبردهخدا ،جلد1۳ ذیل واژه ی ماه




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #36
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تمدن ايلام

    يكي از درخشان‌ترين مقاطع تاريخ ايران باستان، دوران تمدن «ايلام» است. ايلاميان، بنيان‌گذاران نخستين پادشاهي در گستره‌ي ايران بوده‌اند. نام اين سرزمين در زبان ايلامي، «Hal-Tamti» و به معناي «كشور سَرور» بوده است. شكل نوشتاري اين نام در خط ميخي سومري به صورت «NIM.KI» بوده و به گونه‌ي Elam(ma) (در سومري) و Elamtu (در اكدي) خوانده و تلفظ مي‌شده است. هخامنشيان اين سرزمين را Uja مي‌خواندند كه نام كنوني «خوز» (= خوزستان) بازمانده‌ي همين واژه است. ايلاميان به لحاظ قومي، به تبار «آسيانيك» تعلق داشته‌اند.
    گستره‌ي كشور ايلام، شامل خوزستان و لرستان كنوني، پشتكوه و كوه‌هاي بختياري بوده است. بدين معني كه، از غرب به رود دجله، از شرق به استان فارس، از شمال به كوه‌هاي بختياري و از جنوب به خليج فارس محدود مي‌شده و البته در دوران اوج قدرت خود، وسعتي افزون‌تر از اين نيز داشته است. كشور ايلام از دو بخش كوهستاني و دشتي تشكيل مي‌شد. بخش دشتي آن شامل سرزمين‌هاي غربي ايلام، و مركز آن شهر «شوش» بود، و بخش كوهستاني آن شامل نواحي شرقي ايلام، و كانون آن شهر انشان/ انزان [Anshan / Anzan] (واقع در محل بيضاي فارس) بود. سرزمين ايلام در غالب تاريخ خود به شكل فدرال اداره مي‌گرديد و به مركزيت شهرهاي بزرگ آن، حكومت‌هاي مستقل وخودگرداني تشكيل مي‌يافت. اما هر گاه كه قدرت دولت مركزي ايلام فزوني مي‌گرفت، اين حكومت‌هاي جداگانه را متحد مي‌ساخت و زير فرمان خود درمي‌آورد. نخستين دودمان شناسايي شده‌ي حاكم بر ايلام، دودمان برآمده از شهر «اوان» Avan بود كه شهرياران آن، از حدود 2500 تا 2200 پيش از ميلاد فرمان‌روايي مي‌كردند.
    ايلام با همسايگان پرتوان خود چون سومر و اكد - و سپس - بابل و آشور، همواره در ارتباط و ميان‌كنش نزديكي قرار داشت كه اين پيوند‌ها، گاه خصمانه و گاه دوستانه بود. اما به هر حال، روابط موجود ميان اين سرزمين‌ها، باعث ارتقا و پيش‌رفت فرهنگي و تمدني آن‌ها مي‌گرديد.
    با افزايش قدرت «اكد» Akad در منطقه، از حدود 2550 پ.م. بخش عمده‌اي از ايالات ايلامي براي مدتي طولاني تحت سيطره‌ي شاهان اكد قرار گرفت و حتا خط و زبان اكدي نيز بر ايلاميان غالب گشت. با حمله‌ي «گوتي»ها در حدود 2120 پ.م. به ميان‌رودان (= بين النهرين)، قدرت و نفوذ اكد در منطقه از ميان رفت و باعث گرديد كه پادشاهي شهر سومري «اور» Ur نفوذ خود را به ايلام گسترش دهد. در اين زمان، دودمان پادشاهي برآمده از شهر ايلامي «سيمشكي» Simashki به عنوان دست‌نشاندگان سومر، بر بخش‌هايي از ايلام فرمان مي‌راندند. ايلاميان در حدود سال 2006 پ.م. توانستند كه به شهر اور حمله كنند و با شكست آن، براي مدتي، مستقل گردند؛ اما كشمكش‌هاي طولاني ايلام و سومر، مانع از آن مي‌گرديد كه ايلاميان، به اهداف خود دست پيدا كنند. با برآمدن دولت آموري در بابل و از ميان رفتن قدرت سومر، اينك بابليان و ايلاميان روياروي هم قرار گرفته بودند. اما اين همورابي (50-1792 پ.م.) پادشاه بابل، بود كه توانست با شكست ايلاميان، قدرت خود را بر آنان حاكم سازد. در حدود سال 1700 پ.م. «كوتير نهونته» (Kutir-Nahhunte) پادشاه ايلام اين شكست را جبران كرد و شمار فراواني از شهرهاي بابل را فتح نمود.
    با تسلط دراز مدت «كاسي»ها بر بابل (1160-1595 پ.م.) ايلاميان نيز از آسيب اين فاتحان جديد ميان‌رودان در امان نمادند. اما در نهايت، ضعف و سستي بابل - هماورد همواره‌ي ايلام - در دوره‌ي تسلط كاسي‌ها، منجر به اعتلاي عظمت ايلام و تجديد قواي آن گرديد و تحولات عميقي را در اين سرزمين، در پي آورد. در اين زمان، پادشاهان ايلام توانسته بودند كه قدرت خود را بر دو ايالت عمده‌ي شرقي و غربي اين سرزمين، يعني انشان و شوش، گسترش دهند. سده‌ي سيزدهم پ.م. عصر زرين تمدن ايلام بود، دوراني كه در آن، شهرياراني توانا و برجسته، قدرت و عظمت ايلام را به اوج خود رسانده بودند.
    در سال 1160 پ.م. «شوتروك نهونته» (Shutruk-Nahhunte) پادشاه ايلام، موفق به برانداختن دولت كاسي بابل گرديد و فرمان‌روايي ايلام را بر بابل استوار نمود و اشياء و تن‌ديس‌هاي مقدس را از معابد بابلي به شوش منتقل كرد. در زمان پادشاهي «شيلهك اينشوشينك/ Shilhak-Inshushinak» (حدود 1151-1165 پ.م.) فتوح ايلام به نقاط دور دست گسترش يافت و سپاهيان وي در شمال، از ناحيه‌ي دياله گذشته و به منطقه‌ي كركوك رسيدند و قواي آشور را هر چه دورتر راندند. در نهايت، سراسر دره‌هاي دجله، بخش اعظم كرانه‌هاي خليج فارس و دامنه‌هاي غربي زاگرس فتح گرديد و ايلام، نخستين پادشاهي سرزمين ايران را با متحد ساختن مناطق مفتوح، پديد آورد. هم‌گام با اين دستاوردهاي نظامي و سياسي، در اوضاع فرهنگي ايلام نيز تحولات گسترده‌اي روي داد و واكنش‌هايي عليه تمدن‌هاي بيگانه برانگيخته شد و در نتيجه‌ي آن، كتيبه‌ها هر چه بيش‌تر به خط و زبان ايلامي نگاشته شد و هنر و معماري ايلامي، به ويژه در منطقه‌ي شوش، به اوج پيش‌رفت خود رسيد.
    با افزايش دوباره‌ي قدرت بابل، در حدود 1110 پ.م.، پس از كشمكش‌هايي طولاني، «نبوكدنزر» (Nabuchadnezzar) پادشاه بابل، بر ايلام چيره گشت و شهرهاي آن را تاراج كرد. در اين روزگار، آشور در شمال و بابل در جنوب ميان‌رودان، به عنوان دو قدرت عمده و برتر منطقه، براي كسب برتري، همواره در ستيزه و كشمكش بودند. بر همين زمينه، در سال 710 پ.م. «سارگن» (Sargon) پادشاه آشور به جنگ عليه بابل برخاست. اما پادشاه بابل به ايلام پناه برد و سپس به ياري ايلاميان موفق به شكست آشور شد. در زمان «سناخريب» (Sennacherib) پادشاه آشور، ايلاميان و آشوريان براي تسلط بر بابل وارد جنگ‌هاي شديد و بي‌نتيجه‌اي شدند اما سرانجام در سال 689 پ.م. بابل به تصرف آشور درآمد. در سال 653 پ.م. سپاه «آشور بنيپل» (Ashurbanipal) پادشاه آشور، و «تمپتي هومبن اينشوشينك» (Tempti-Humban-Inshushinak) به نبردي سرنوشت‌ساز وارد شدند كه نتيجه‌ي آن سقوط ايلام و غارت و ويراني شوش به دست آشوريان بود. پس از آن، دولت ايلام هرگز نتوانست كه خود را كاملاً احيا كند؛ هر چند كه استقلال قومي ايلاميان، تا صدها سال بعد، تداوم داشت.
    ***
    مردمان قوم آريايي «پارس‌» در آخرين مرحله از مهاجرت خود - از آسياي ميانه به نجد ايران - در سده نهم/ هشتم پ.م. در سرزمين‌هاي ايلامي مستقر شدند و به زندگي در ميان ايلاميان و در شهرهاي بزرگ ايلام پرداختند. پارس‌ها از سده‌ي هفتم پ.م. به بعد، با اتكا به آموخته‌ها و دستاوردهاي مادي و معنوي خود از تمدن درخشان ايلام، حكومتي خودگردان را در ايالت «انشان» تشكيل دادند و همين سرزمين، زماني بعد، تبديل به خاستگاه امپراتوري عظيم هخامنشي گرديد. در اعصار بعد، پيوند پارس‌ها و ايلاميان آن گونه بود كه از زمان داريوش كبير به بعد، شوش - مركز ايلام - تبديل به پاي‌تخت زمستاني پادشاهان هخامنشي شد و ايلاميان در عرصه‌هاي مختلف اين امپراتوري نوپا - اعم از امور ديواني و نظامي - به فعاليت و همكاري با پارس‌ها پرداختند.
    ***
    در هزاره‌ي چهارم پ.م.، به موازات ابداع نخستين خط تصويري در سومر، ايلاميان نيز موفق به اختراع خط مشابهي گرديده بودند كه از آن براي ثبت و نگه‌داري حساب‌ها و معاملات خود استفاده مي‌كردند. اين خط احتمالاً 150 نشانه داشته است. بعدها از اين خط صرفاً تصويري، به تدريج يك خط «هجايي» به وجود آمد كه حدود هشتاد نشانه داشت. از اواخر هزاره‌ي سوم پ.م.، اندك اندك، خط اكدي - كه سرانجام به خط ميخي معروف تبديل گشت - جانشين خط پيشين ايلاميان شد اما در طول ساليان بعد، ايلاميان اين خط وام گرفته شده را ساده و پيراسته كرده و تا مرز نوشتار الفبايي رساندند.
    زبان ايلامي، زباني بسيار دشوار است كه تاكنون شناسايي كامل آن ممكن نشده و پيوند مستقيم آن با ديگر زبان‌هاي منطقه، دقيقاً ثابت نگرديده است. اين زبان، به لحاظ دستوري، زباني «پيوندي» است كه با افزودن پسوندهاي گوناگون به پايان واژه، و نيز ميان‌وندهايي خاص و پسوندهايي ضميري به ريشه‌ي فعل، بيان مي‌شده است. زبان ايلامي گرچه به لحاظ دستوري ساختار آساني را نشان مي‌دهد، ولي از نظر محتوايي، به علت كم‌بود نوشته‌هاي باقي مانده از اين زبان، امكان آگاهي كامل بر ابعاد و امكانات آن، مقدور نشده است.
    ***
    بخش عمده‌اي از باورها و انديشه‌هاي ديني و اسطوره‌اي ايلاميان بر نوعي عبوديت و احترام به زن و زنانگي و پرستش «مار» استوار بوده است. در باورهاي ايلامي، «مار» موجودي مقدس و حافظ آب و خرد و ثروت و عامل دور دارنده‌ي نيروهاي اهريمني دانسته مي‌شد. حضور تصوير مار بر بسياري از اشياء و ظروف و نگاره‌هاي بازمانده از ايلام، نمودار اهميت نماد مار و به ويژه نقش بركت‌بخشي آن مي‌باشد.
    ايلاميان نيز چون بسياري از تمدن‌هاي كهن خاورميانه، معتقد به نظام مادرسالاري بودند؛ چنان كه در رأس خدايان‌شان، ايزدبانوان قرار داشتند و حتا در نظام پادشاهي آنان نيز، مقام سلطنت از تبار زنان به ارث مي‌رسيد و منتقل مي‌شد و مردان، به نيابت از زنان دودمان سلطنتي، به پادشاهي مي‌رسيدند. در نظام اجتماعي ايلاميان نيز زنان از اعتبار، منزلت و حقوقي گسترده برخوردار بودند. در هزاره‌ي سوم پ.م. ايزدبانويي به نام Pinikir (از منطقه‌ي شوش) سرور خدايان ايلام دانسته مي‌شد. ايزدبانوان مشابهي نيز به نام Kririsha و Parti در منطقه‌ي بوشهر و انشان پرستيده مي‌شدند. در طول هزاره‌ي دوم پ.م. با قدرت گرفتن نظام پدرسالاري، خدايي نرينه به نام «هومبن» (Humban) بر خدايان مادينه‌ي پيشين برتري يافت و پرستش آن در سراسر سرزمين ايلام معمول گشت. سومين خداي بزرگ ايلاميان «اين‌شوشينك» (In-shushinak) بود. اين ايزد - كه خداي شهر شوش بود - در پي ارتقاي شوش از مرتبه‌ي شهري عادي به مقام پاي‌تختي پادشاهي ايلام در هزاره‌ي دوم پ.م.، به عنوان ايزدي برتر و سراسري شناخته شد. در هزاره‌ي نخست پ.م.، «هومبن، كريريشَ و اينشوشينك» تثليثي كاملاً تثبيت شده را به عنوان سران طبقه‌ي خدايان ايلامي تشكيل مي‌دادند.

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
    كتاب‌شناسي:
    ـ هينتس، والتر: «دنياي گم‌شده‌ي ايلام»، ترجمه‌ي فيروز فيروزنيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1376
    ـ كمرون، جرج: «ايران در سپيده‌دم تاريخ»، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات علمي و فرهنگي، 1365
    ـ آميه، پير: «تاريخ ايلام»، ترجمه‌ي شيرين بياني، انتشارات دانشگاه تهران، 1372





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #37
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مادها و پان‌تركيسم


    يكي از قربانيان بزرگ پروژه‌ي تمدن‌خواري «پان‌تركيسم»، قوم ايراني «ماد» است. هر چند تاكنون اشرار پان‌تركيست نتوانسته‌اند هيچ گونه مدرك و سندي را در اثبات ادعاي خود مبني بر «ترك» بودن قوم «ماد» عرضه كنند، اما در مقابل، آريايي بودن مادها چنان مستند و مستدل است كه همواره در نزد محققان و مورخان، ايراني (آريايي) بودن قوم ماد، بديهي تلقي شده است.
    1. شماري از مورخان باستان، به صراحت، مادها را «آريايي» خوانده‌اند؛ مانند هردوت [VII/62؛ فراي، ص 4 و 411]، استرابون [XV/2.8؛ پيرنيا، ص 160] و موسا خورني [I/29؛ فراي، همان‌جا].
    2. نام شاهان و سرداران ماد كه در متون آشوري و يوناني و پارسي‌باستان ذكر گرديده‌اند (مانند: فْرَوَرتي، اوُوَخْشَترَ، اَرشْتْي‌وَييگَ، شيديرپَرنَ، تَخمَ‌سپادَ و…) [كمرون، ص 110، 117، 132؛ بويس، ص 6-32؛ كتيبه‌ي DB,II/33]، همگي به آشكارا «آريايي» هستند و نه آسيانيك يا سامي يا از همه محال‌تر: تركي!
    3. واژگان بازمانده از گويش مادي [مانند: Farnah (= فر)؛ Paradayda (= پرديس)؛ Vazraka (= بزرگ)؛ Vispa (= همه)؛ Spaka (= سگ)؛ Mitra (= مهر)؛ Xshayathia (= شاه)] [دياكونوف، ص 6-65؛ لغت‌نامه‌ي دهخدا، مقدمه، ص10؛ فقيه، ص172] در زبان پارسي باستان، و نيز تصريح «استرابون» به «آريايي» بودن زبان مادها و پيوند و همساني آن با زبان‌هاي پارس و بلخ و سغد [XV/2.8؛ پيرنيا، ص160] و نيز كلام داريوش بزرگ ـ كه زبان مادها و پارس ها را در يك گروه قرار مي‌دهد [كتيبه‌ي DPg؛ بريان، ص408 و 406]، نشانه‌ي روشن «آريايي» بودن زبان مادهاست و نه ـ فرضاً ـ تركي بودن آن!
    4. بناهاي مذهبي (معابد) يافته شده در سكونت‌گاه‌هاي مادها [سرفراز و فيروزمندي، ص64، 58،55] و نيز نام‌هاي خاص مادي كه با اسامي ديني آريايي تركيب شده‌اند (مانند: Mazdakku, Bagparna, Auraparnu, Artasiraru, Bagdatti, Bagmashda) [كمرون، همان‌جا؛ بويس، همان‌جا] به آشكارا تعلق مذهبي قوم ماد را به انديشه‌ها و آيين‌هاي ديني هندوايراني (آريايي) و شايد زرتشتي، نشان مي‌دهد و نه تعلق به «شَمَنيسم» و گرگ‌پرستي تركي را!
    و ...
    حال، با اين اوصاف چه گونه مي‌توان قوم ماد را كه عنوان، زبان و فرهنگ، دين و در يك كلام، تمام هويت‌اش «آريايي»ست، بي هيچ دليل و سندي، ساده‌لوحانه «ترك» دانست؟!


    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ
    كتاب‌نامه:
    - بريان، پي‌ير: «تاريخ امپراتوري هخامنشيان»، ترجمه‌ي مهدي سمسار، انتشارات زرياب، 1378
    - دياكونوف، ا. م.: «تاريخ ماد»، ترجمه‌ي كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380
    - سرفراز، علي‌اكبر و فيروزمندي، بهمن: «مجموعه دروس باستان‌شناسي و هنر دوران تاريخي»، تدوين حسين محسني و محمدجعفر سروقدي، انتشارات مارليك ـ جهاد دانشگاهي هنر، 1373
    - فراي، ريچارد،: «ميراث باستاني ايران»، ترجمه‌ي مسعود رجب‌نيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368
    - كمرون، جرج: «ايران در سپيده‌دم تاريخ»، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات علمي و فرهنگي، 1365
    - بويس، مري: «تاريخ كيش زرتشت»، جلد دوم، ترجمه‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات توس، 1375
    - پيرنيا، حسن: «تاريخ ايران باستان»، انتشارات افراسياب، 1378
    - فقيه، جمال‌الدين: «آتورپاتكان و نهضت ادبي»، شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران، [بي‌تا]
    - «لغت‌نامه‌ي دهخدا»، مقدمه: زيرنظر دكتر محمد معين، 1337




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #38
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کدامین ستم ملی؟؟
    پیش چشمت بود شیشه کبود
    زان سبب عالم کبودت مینمود
    آنچه که امروز در آذربایجان ما عینیت دارد از این قرار است که مردمان این سامان به هر حال به زبانی سخن میگویند که کمابیش تورکی است وبا زبان اصیل ِ پیشین آذربایجانیان فاصله دارد.هرچند که واژه های اصیل فارسی و پهلوی در لهجه روستاییان آذری باقی مانده است و هرچند که طبقه تحصیل کرده و با فرهنگ آذربایجانی عموما با زبانی صحبت میکنند که نود درسد واژگان آن فارسی و تنها کارواژه های (فعل) جملات ترکی است... ولی با این همه باشندگی ترکی در آذربایجان نیز یک حقیقت است.البته بایستی گفت که در حالت عمومی و مردمی وضع رضایت بخش است.بدینصورت که بسیاری از خانواده های طبقه متوسط و بالا تا سنین نوجوانی با فرزندان خود ترکی صحبت نمی کنند و در بسیاری از خانواده های مرفه و خیابانهای بالای شهر یک جمله ترکی هم صحبت نمی شود.در استانهایی مانند زنجان اصولا مردم ترکی صحبت نمی کنند و زبان عمومی و روزمره ی مردم فارسی است.همچنین بسیاری از جوانان بویژه دختران در میان خود بزبان فارسی حرف می زنند و در بیشتر محیطهای دانشگاهی حتی دانشجویان آذربایجانی ،ترکی تکلم نمی کنند.پس این نیز یک واقعیت است که مردم آذربایجان از طریق یک گونه آگاهی ملی (و یا یک حساب ساده ی سرانگشتی) باین نتیجه رسیده اند که زبان عامی رایج در آذربایجان زبانی است نارسا و کنازگذاشتنی . در سطح عمیقتر نیز این نتیجه برای مردم حاصل شده است که ترکی زبانی است بیگانه و غیرضرور برای مردم ما که به هرحال در طول سالیان بر ایم مردم "عارض" شده است.اگرهم نگاهی به پژوهشگران و اندیشمندانی که خواستار بازگشت فارسی به آذربایجان بوده اند بیاندازیم،خواهیم دید که بیشتر آنان خود از این منطقه بوده اند.علامه قزوینی،علامه دهخدا،احمد کسروی،منوچهر مرتضوی،یحیی ذکاء ،تقی ارانی،دکتر شیخ الاسلامی و... همگی از این گروهند.تمامی این شخصیتهای ِ آذری ِ ترکزبان ،نخستین پژوهشهای زبان شناسی را پیرامون تاریخ و زبان آذربایجان انجام داده اند و یا انگاره هایی پیرامون برنامه های زبانی در راستای وحدت ملی ارائه داده اند.
    کسروی تبریزی نخستین کسی بود که گام دراین وادی نهاد ونظریه ی زبان آذری را که با مستندات تاریخی و ادبی و نسخه شناسی ارائه شده بود مطرح نمود،که نه تنها در ایران بلکه در سطح جهانی نیز پذیرفته شد.دکتر جواد شیخ الاسلامی (زاده ی زنجان) و از اساتید مسلم علوم سیاسی در ایران که پس از انقلاب نیز در دانشگاه تهران به تدریس علوم سیاسی پرداختند ،از جمله نخبگان آذری بود که پرستاری و پذیرایی از کودکان آذری تا سنین نوجوانی را (که می بایست از سوی دولت انجام میشد) پیشنهاد میکردند.در نتیجه این برنامه اندک اندک نسلی ناآشنا با زبان بیگانه در آذربایجان پرورش می یافت که از هر حیث ایرانی بود. تقی ارانی نیز از جمله نادر شخصیتهای چپگرایی بود که خواستار حذف ترکی از زادگاهش شد.عارف قزوینی در نکوهش زبان ترکی و ستایش پارسی وسرزنش ترکان به خاطر وحشی گری های تاریخی شان سروده های بسیار دل انگیزی داشت که در آن سالها با بصورت ترانه و ارکستر در کانون های فرهنگی آذربایجان اجرا میکرد.دکتر منوچهر مرتضوی رئیس پیشین دانشگاه تبریز که هماکنون ساکن تبریز می باشند دانشمندی برجسته در حوزه ی آذربایجان شناسی و زبان و تاریخ آذربایجان به شمار می آید.دکتر سرکاراتی نیز از اساتید مسلم در تاریخ ایران و ادبیات فارسی می باشند که هم اکنون در دانشگاه تبریز سرگرم تدریس می باشند... .
    بر افراد خردمند و نه انسانهای بیماروکژاندیش روشن است که همه ی این افراد سرشناس درآن واحد برای توطئه یا کودتای زبانی با یکدیگر تبانی نکرده اند بلکه اینان فقط گزارشگریکسری ازواقعیات تاریخی بوده اند و همگی از آذربایجان برخاسته اند و به ترکی گفتگو کرده اند ومهمتر از همه از نظر علمی و اخلاقی صلاحیت ابراز نظردراین زمینه را دارا بوده اند. در نتیجه احتمال تحریف و دروغ در آثار اینان به نفع دیدگاههای تاریخی نزدیک به صفر است . (برعکس به اصطلاح تاریخ نویسانی که در دردهه اخیر مانند موجودات خلق الساعه از زمین روئیدن گرفتند و برخی حتی فاقد مدرک متوسطه بودند و یا سابقه عضویت در حزب توده و فرقه دموکرات داشتند ).
    به راحتی میتوان ادعا کرد که کمترپژوهنده فارسی زبانی هست که به پژوهش در تاریخ زبان آذربایجان پرداخته باشد و اقدام به نفی موجودیت و اصالت زبان ترکی کرده باشد،بلکه همواره این خود آذری ها بودند که در صف مقدم اینگونه نظریات قرار داشتند واگرنویسنده ی غیرتورکی به این مسئله روی آورده با استناد به نوشته های کسانی چون کسروی ،مرتضوی و ذکاء و... بوده و بس.
    با عنایت باین داده ها باید سراغ آقایان مدعی ترکی رفت و پرسید که شمایان از کدام ستم ملی سخن می گویید؟؟آیا انکارکنندگان آنچه که شما هویت آذربایجانی می نامید،غیر از خود آذربایجانی ها بوده اند؟وآیا جزاین است که افرادی که شما انها را ترک ستیز می نامید در وهله نخست از همین ترک زبانان بوده اند و هستند؟؟؟
    گروهکهای بیگانه گرا سالها جوانان ساده دل روستایی ِ تازه به شهرآمده را با این ترفند که فارس ها شما را مورد تمسخر قرار می دهد (با این گواه که ترک ها را خر خطاب می کنند) فریب دادند و وارد کثیف ترین بازی های سیاسی قرار دادند. در مراحل بعدی نیز ادعا کردند که حکومت تهران هویت و کِبود ترک ها را انکار می کند و آذربایجانی ها را به دروغ آذری خطاب می کند !!!؟؟؟
    گروهک های بیگانه گرا از روی نادانی یا عمد هیچگاه باین نکته توجه ندادند که حتی در زمان امپراتوری عثمانی در خود عثمانی واژه تورک صفتی بود ناشایست که برای نشان دادن اوج ِ حماقت یک فرد به عنوان یک دشنام یا سرکوفت به افراد بیسواد و الاف اطلاق می شد و همان اصطلاح تورک خر (که ترک گرا ها مدعی هستند شوونیست ها برای تحقیر آذربایجانی ها آنرا باب کرده اند) آنچنان که نشان خواهیم داد زبانزدی است که در خود عثمانی باب و رایج شد.برای اثبات این ادعا در زیر قسمتی از یک مقاله طولانی و دنباله دار تورکی که در سایت یکی از گروه های پان ترکیست ِ ترکیه درج شده ترجمه می کنیم.بخشی از مقاله را نیز که به زبان اصلی است عینا به پیوست مقاله ارائه می کنیم و داوری در این زمینه را به خوانندگان وامیگذاریم.
    در صدر این مقاله که توسط یکی از ترکگراهای افراطی نوشته شده است می خوانیم:
    Ancak esas konuya girmeden önce Türk adı ile ilgili Osmanlı dönemindeki duruma göz atmakta yarar vardır. Daha önceki bölümlerde de değinilmiş olduğu gibi “Türk” ve “Türkiye” adları XIX. yy’ın önceki devirlerde daha çok Avrupalılar tarafından kullanıldığı bilinmektedir. Oysa Avrupalıların Osmanlı’yı ve onun topraklarını belirtmek için kullandıkları bu isimlere Osmanlı’daki metinlerde bırakınız etnik anlamda Avrupalıların kullandığı coğrafya anlamında bile rastlamak olanaksızdı. O dönemde “Türk” adı ancak “cahil Anadolu köylüsü” anlamında birisine küçük düşürücü sıfatın yakıştırılmasında kullanılmaktaymış (Kushner, 1979: 3). Bu konuda Ziya Gökalp’ın ifadesi çok daha serttir, çünkü ona göre Osmanlı her zaman Türk’e yönelik olarak “eşek Türk” sözünü kullanırmış (Gökalp, 1990: 33, 43).
    منبع

    ترجمه
    پیش از آنکه وارد مبحث اساسی بشویم خالی از فایده نخواهد بود که به موارد کاربرد تورک در عثمانی نگاهی بیاندازیم.همانطوری که در بخشهای پیشین اشاره کردیم تورک و ترکیه در دوران قرون وسطی وبعد از آن بیشتر ازسوی اروپایی ها بکار می رفت.در حالیکه درخود عثمانی برخورد کردن به خود این واژه نه تنها در معنای جغرافیایی،بلکه در معنای قومی ِآن نیز محال امر و نشدنی است.در آن دوران نام تورک فقط در معنای "دهاتی ِ نادان ِ آناتولی" برای تحقیر و کوچک کردن{ شخصیت} یک فرد بکار می رفته.دیدگاه ضیاء گوگ آلپ در این زمینه بسیار بی رحمانه ترو خشن تر است.چراکه به نظر وی همواره در عثمانی واژه ی تورک خر بر علیه ترک ها به کار می رفت.
    با این کیفیات بایستی گفت که پان تورکهای وطنی که در زمره عیسویان کاتولیک تر از پاپ اند نخست باید انتقام خود را از میراث خواران امپراتوری عثمانی (که دائم بان مباهات می کنند ) بگیرند و سپس سراغ رضاشاه و محمود افشار بیایند و... بیایند،چراکه اگر در حق ترکها شوونیسم ییا کتمان هویتی صورت گرفته از سوی خود ترکان بوده نه کس دیگر.
    و براستی آقایان ! تورک غیر از تورک دوستی ندارد... !!!
    _________
    ضیاء گوگ آلپ از بنیانگذاران پان تورانیسم بود که در سروده های خود نیز توران را سرزمین جاودانی و واقعی ترکان می نامید.وی در کتاب پایه های ترک گرایی ، ترکیسم را نخستین بار بصورت سیستماتیک و مدون ارائه می دهد وبخش های گوناگونی برای پان ترکیسم قایل می شد. مانند : ترک گرایی در هنر،ترک گرایی در اخلاق ،اقتصاد،حقوق،سیاست و ... .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #39
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ریشه‌های ایران ستیزی پان ترکیست‌ها در ایران

    افسوس در این روزگار، نویسندگان سیاسی برای به كرسي نشاندن ايدئولژي هاي شخصي و فرقه اي خود، نشر ادعاهاي بی پایه و غیرمستند تاريخي و زبان شناختي را پيشه ي خود ساخته اند. مقاله ی اخیر جناب ماشالله رزمی نیز جزو چنین نوشتارهایی است که برای القاي فرضیه های نادرست سیاسی، اقدام به تحریف تاریخ و آمار و داده های زبانشناسی كرده است. (بنگرید به : ماشالله رزمی،ريشه‌های ترک‌ستيزی در ايران٬ ۱۲ تير٬ ۱۳۸۵٬ مندرج در پايگاه ايران-امروز، www.iran-emrooz.net(
    در این پاسخ کوتاه، من تنها به بخش تاریخ و آمار و داده های زبانشناسی جناب رزمی متمركز خواهم شد و بر همه روشن است که کسي که استدلال هایش بر اسنادي جعل استوار باشد، ناچار نتیجه گيري ها و توصيه هاي سیاسی او نيز نمي تواند راهگشای مسائل روز ايران باشد.

    برای نمونه آقای رزمی می نویسند:
    "پانایرانیست‌ها و ستایشگران زبان فارسی این امر را ناشی از برتری زبان فارسیبر زبان ترکی می‌دانند در صورتیکه از نظر زبان شناسی عکس قضیه صادق است. سازمان یونسکو موقعی که سال ١٩٩٩ را سال بزرگداشت « ده ده قورقود » اعلامکرد ، زبان ترکی را نیز سومین زبان با قاعده دنیا اعلام کرد که بیست وچهار هزار فعل دارد و همان زمان فارسی را سی و سومین لهجه عربی معرفی نمود."!!
    حقیقت این است که یونسکو هرگز چنین ادعايي را درباره زبان هاي تركي و فارسي مطرح نكرده است و منشا اين خبر دروغين و وقيح، نشريه پان تركيسيتي اميد زنجان بوده است كه خيال بافانه و مغرضانه چنين ادعايي را نشر داده و در ميان پان ترك ها جا انداخته است.
    بنگرید به :
    «اطلاعیۀ یونسکو در مورد درجه بندی زبانها»، کتاب هفته، تهران، مورخ 25 اردبیهشت 1381
    و همچنین به مقاله زیر:
    دروغ های بزرگ دربارۀ آذربایجان، دکتر جلال متینی
    http://www.azargoshnasp.net/recent_history/atoor/dorooghhaayebozorgazarbaijan.pdf

    اما درباره اطلاق عنوان دده قورقود به سالي خاص از جانب يونسكو بايد گفت كه هرسال هر كشوري يكي از ميراث هاي فرهنگي خود را به يونسكو معرفي مي‌كند. دولت جمهوري آذربايجان هم دده قورقود را بدين منظور معرفي كرد و ايران هم اگر درستيادم باشد در آن سال ناصر خسرو يا يک شاعر ديگري را. بدين مناسبت در كشور مربوط كنگره اي برپا مي گردد و درباره‌ي آن شخص يا كتاب، مقالهخوانده مي‌شود. همين! در ايران براي فردوسي و سعدي و ديگر بزرگانملت ايران هم چنين جشن هايي گرفته شده است. نه اين كه – مثلا - ارمنستان يا فرانسهيا آلمان ٬ سالي را به مناسبت بوستان سعدي يا دده قورقود و غيره جشن گرفته باشند بلكه انها همهر سالبراي يكی از مشاهیر خود جشن مي گيرند. یونسکو هر سال از بسیاری از کشورها درخواست می کند که یکی از مشاهیر خود را معرفی کنند و یونسکو با حمایت آن کشور، جشن چنین شخصیت ها یا کتابی را می گیرد. برای نمونه تا کنون جشن سال های زردشت، فردوسی، ناصرخسرو، نصيرالدین طوسی با همت یونسکو برگزار شده اند. یونسکو جشن فردوسی را در سال 1990 گرفت و آن را به عنوان سال شاهنامه برگزید. همچنین ساله 2006 را یونسکو سال تمدن آریایی با درخواست کشور تاجیکستان ناميده است:
    بنابراین برخلاف نظر جناب ماشالله رزمی، یونسکو کاري استثنایی در این باره نکرده است. کشورهای گوناگونی براي بزرگداشت مشاهیر و کتابهای خود از یونسکو ياري می گيرند. درباره دده قورقود می توان به این نکته اشاره کرد که این کتاب را تا 200 سال پیش کسی نمی شناخته است و تنها دو نسخه از این کتاب در جهان موجود است. اما شاهنامه را شاهان تيموري و صفوی گرامي مي داشتند و نزدیک به هزار نسخه دستنويس از این کتاب از سراسر جهان پیدا می شود و خود این موضوع شاید بسنده ترین دليل براي ميزان تاثیرگذاري این دو اثر بر جامعه بشری باشد.
    نکته سوم هم درباره شمار افعال فارسي است، و بر همه روشن است که داده هایی که جناب رزمی و پان ترکیستان به دروغ به یونسکو نسبت مي دهند، تمام پژوهشها را برنگرفته است. جناب رزمی در این باره نیز می نویسد:
    « به نوشته دکتر خانلری در کتاب دستور زبان فارسی ، زبان فارسی تنها سیصد وچهارده فعل دارد»
    اما درباره فعل. فارسي زباني است تركيبي و يك ريشه‌ي فعلي معين در تركيببا پيشوندها و پسوندها مبدل به انبوهي از افعال مختلف مي‌شود و لذا نيازيبه فراوان بودن ريشه‌ي فعلي در زبان فارسي وجود ندارد. ولي به آسانيمي توان واژگان زيادي را در فارسي فعل کرد. حتا واژگاني غيرفارسي را. براي نمونه در زبان فارسي از چند واژه تازي فعل ساخته شده است: فهميدن، رقصيدن، بلعيدن،..
    گفتني است كه در کردي کرمانجی از واژگان تازي افعال بيش تري ساخته مي شود: کملاندين (کامل کردن)، الماندين (عالميدن يا عالم کردن يا ادب نمودن.)،فيکيرين (فکريدن يا همان فکر کردن ). دستور زبان کردی کرمانجی همانند فارسی است و بنابراین در فارسی هم می توان اگر نیازی باشد همین شیوه را به کار برد.
    در ترکي نيز همين روش به كار رفته است و از واژگان اقتباسي فعل ساخته شده است:
    آرزولاماق، بيزارلاماق، سازلاماق، تانشلاماق .. اين چهار واژه فارسي هستند:آرزو، بيزار، ساز، تانيش (که از دانش پارسی برگرفته شده است)پس توانمندي يك زبان ربطي به تعداد ريشه هاي فعلي آن ندارد چه به آساني ميتوان واژگان زيادي را مبدل بهفعل کرد. برای نمونه همين واژه آساني را مي توان به مصدر آساندن مبدل کرد و سپس گفت: مي آسانم،مي آسانند، می آسانیدند و ...
    اما درباره شمار افعال در زبان فارسی در کتاب زیر حدود نزدیک به 2000 فعل از متون کهن آورده شده است:
    راهنمای ریشه‌‌ی فعل‌های ایرانی؛ در زبان اوستا و فارسی باستان و فارسیکنونی، از دکتر محمد مقدم / فهرست فعل‌های فارسی با معناهای آن‌ها، محمدبشیر
    پس روشن است که جناب ماشالله رزمی برای به کرسی نشاندن حرفهای سیاسی اش، چگونه ادعاهاي دروغين نشريه امید زنجان را به عنوان سندي معتبر به کار برده و خوانندگان نوشته خود را فريب داده است و یا بدون پژوهش در زبانشناسی، نظر قطعی صادر میکنند.

    جناب ماشالله رزمی می نویسند:
    "در تاریخ هزار ساله حکومت ترکان در ایران فارس‌ها هرگز ستم فرهنگی احساسنکرده‌اند. حکام ترک هرستمی هم کرده‌اند عاری از ستم فرهنگی بوده و اینهمهدیوان شعر که ازشعرای فارس باقی مانده حتی یک بیت آن در باره ستم فرهنگینیست زیرا ترکان هرگز با زبان مردم تحت حاکمیت خود کاری نداشته‌اند وفارسیهمواره زبان شعر ، عربی زبان علم ودین و ترکی زبان قشون و دربار بوده است."
    نخست این پرسش پيش می آید که این حاکمان چه قدر خود را ترک می پنداشتند؟ واقعيت آن است كه در زمان سلجوقيان تبارنامه ای برساخته بودند که نسب سبکتگین را به یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی می رساند (تاریخ ایران کمبریج، جلد چهارم، انتشارات امیرکبیر، 1379، ص 145.) و سلطان محمود چنان در فرهنگ برتر ایرانی ذوب شده بود که فرخی سيستاني در وصف محمود می گوید:
    زهی اندر جهانداری و بیداری چو افریدون//
    زهی اندر نکوکاری و هشیاری چو نوشروان//
    شاید همین نکته درباره هویت محمود و ريشه هاي فرهنگي شاهان ترک تبار ايران کافی باشد. اما روايت تاريخي زير نيز نشان مي دهد كه شاهان ترك تباري چون محمود غزنوي تا چه حد در فرهنگ ايراني ذوب شده و از ريشه هاي تركي خود فاصله گرفته بودند، به گونه اي كه ديگر ترك دانسته نمي شده اند:
    سلطان محمود به خلیفه عباسی اعتراض میکند که چرا خاقان سمرقند (از شاخه منتسب به سلجوقیان) سه لقب دارد و خلیفه تنها به وی یک لقب دارد. اصرار سلطان محمود چنان بوده است که ده بار به خلیفه عباسی در این باره نامه می فرستد اما هر ده بار ناکام مي ماند. خواجه نظام المک نکته جالبی درباره بار یازدهم نقل می کند:
    «... دیگربار (یعنی بار یازدهم) رسول پیش خلیفه فرستاد و گفت که چندین فتح‌ها در بلاد کفر کردم و هندوستان و خراسان و عراق مرا مسلم شد و ماوراءالنهر را بگرفتم و به نام تو شمشير مي‌زنم و خاقان که امروز از مطيان و دست‌نشاندگان من است او را سله لقب فرموده‌ای و من بنده را يکی با چنين خدمتها و هواخواهي‌ها...جواب آمد که لقب تشريفی باشد مرد را که بدان شرف او بيفزايد و بدان لقب جهانيان او را بشناسند...اما بدان که خاقان کم دانش است و ترک٬ التماس او را از جهت کم‌دانشی وفا کرديم..»
    پرسش ديگر آن است كه چرا برای نمونه در دوران و دربار غزنویان حتا يك اثر به زبان ترکی نوشته نشده است؟ (در این مورد نیز بیشتر سخن خواهیم راند) آيا جز شفاهی بودن زبان تركي و چيرگي و سرآمدي زبان فارسي و علاقه مندي خواص و عوام به آن مي توان دليل ديگري را براي آن پیدا كرد؟ برخلاف ادعاي جناب ماشالله رزمی بايد گفت كه زبان فارسی تنها زبان شعر نبود. بلکه آثار گرانبهایی نثر زبان فارسی در این دروان هم داریم. آثار علمي و فلسفي ابوعلی سینا و ابوريحان، کتاب های فراوان خواجه عبدالله انصاری، تاریخ بیهقی، حدودالعالم، گشایش و رهایش ناصرخسرو، کیمیای سعادت غزالی، ذخیرۀ خوارزمشاهی در طب، سمک عیار .. آشكار است كه هيچ يك از این آثار به دربار وابستگي نداشتند.
    حقیقت این است که هرچند حاکمان برهه هايي از تاريخ ايران ترک تبار بودند اما دبیران، وزیران، كارگزاران و بسی از درباریان این دوران ایرانی بودند و بنابراین زبان پارسی را به کار می بردند. البته خود آقای رزمی همناآگاهانه اعتراف كرده است كه چه کسی در طول تاريخايران ستمكار و چه كسي ستم ديده بوده است، چه به قول ايشانتركان بر ايرانيان هزار سال حكومت كردند. ايرانيان و فارسي زبانان در چهارده قرن اخير نخست به مدت دو قرن و نيم تحت سلطه تازيان مسلمانبودند و در اين مدت، فرمانروايي ايراني و فارسي زبان بر ايران زمين حكومتنكرده است. در يازده قرن و نيم اخير نيز به جز دوره كوتاهي، همواره ايران وايرانيان تحت ستم و سلطه قبايل ترك زرد پوست و تاتاران بوده اند و فرمانرواياني تركنژاد يا ترك زبان بر آنان حكومت مي كرده اند ، و بارها همين تركان سرزمينهاي آبادانايران را ويران و آثار تمدن را در اين كشور از بيخ و بن نابود كردند. همه‌يايرانيان اسير دست تركان بودند و در نتيجه اگر قرار باشد از ستم سخني به ميان آيد،بي ترديد بايد از ستم «تركان» حاكم به «ايرانيان» سخن گفت، به استناد شواهد بسيار و نه برعكس آن! حمله تركان نيمي از سرزمينايراني را و به ویژه بخش هاي بزرگي از آسياي ميانه كه سغدي - فارسي زبان بودند و شهرهايبزرگ و بي نظير مرو و بلخ و نيشاپور را از ميان برد. ‌‌در نقاط دیگر همايرانيان يا نابود گشتند يا زبانشان عوض شد و شواهد عيني زيادی نشان از حضور ايرانياندارد، برای نمونه همين آتشكده هاي زردشتي، كه به فرهنگ ايرانيان تعلق دارد. یکی از نقاط کشور که زبان ایرانی آن عوض شد همین آذربایجان است و این درست برخلاف دروغی است که جناب رزمی می گوید: اين که ترکان حاکم هرگز زبانشان را تحميل و جایگزین زبان هاي بومي نکردند. تركان نه تنها باعث نابودي زبان ايراني آذربايجان شدند بل كه زبان هاي ايراني خوارزم و سغد را نيز از ميان برداشتند و تركي را به جاي آن تحميل كردند. چنان كه در قفقاز و آناتولي نيز چنين كردند. مردمآذربایجانزبان ایرانیخود را به سبب فشارهمین ترکان حاکماز دست دادندوگرنه آنان نيزریشه و تبار ایرانیدارند. نابودی تمدن یونان در آناتولی کهن به دست تركان آسیب های جبران ناپذیری را به تمدن یونان وارد کرد.
    پرسش اصلي آن است كه چرا حاکمان ترک ادبياتاختصاصي خود رابرای نمونه در دوران غزنویان توليدنکردند؟آیاآنها به سبب خودستیزبودن بهسوی ادبیات بیگانگانروي آورده بودند؟آیا هیچ قومیادبیات خودشرا از ادبیاتدیگران پست ترمی شمارد؟تنها پاسخی كه مي توان به اين پرسش داد اين است كه زبان ترکانبيابانگردو مهاجم و غیرایرانی حاکمبر سرنوشتايران وايرانياندست کم تا مدتچند قرن - از حد يكزبانمحاوره اي و عوامانه تجاوزنمی کرده است.برای نمونهترکان غزنویکه حتی يک اثرترکی باقینگذاشتندصاحب زبان وادب و فرهنگینبوند که آنرا در مناطقفرمانروايیخود به عنوان زبان اداریو ادبی به کارببرند.
    اما ترکان حاکم غزنوی و سلجوقی چون خود فاقد فرهنگي ريشه دار بودند به زبان فارسی و ایرانیان در امر کشورداری نياز داشتند. در مقاله ای به سال 1986 دانشمندي ترکزبان به نام تورخان گنجه ای می نويسد:
    «قبایل اغوز که بنیان ها قدرت سلجوقی را تشکیل می دادند، و سلجوقیان به گروهی از آنان تعلق داشتند، به لحاظ فرهنگی واپس گرا بودند و برخلاف دیدگاه اظهار شده از سوی برخی دانشمندان (اهل ترکیه)، فاقد زبانی نوشتاری بودند»
    (Tourkhan Gandjei, “Turkish in Pre-Mongol Persian Poetry”, BSOAS, University of London, Vol. 49, No. 1,1986)
    داستان «قوتات غوبيليك» (دانش سعادت آور) تأليف يوسف خاص حاجب در قرن 11در كاشغر سين كيانگ، شش هزار بيت را در بر مي گيرد كه سرآغاز ادبياتمردم ترك (ايغور؟) به شمار مي رود. در مقدمه این کتاب آمده است: عربچه تاجيكچه كتابلار اكوش بيزينگتيليميز چه بويومغي اُقوش. يعني: "به عربي و تاجيكي چنين كتابهايي بسيار است، به زبان ما فقط همين است. "
    بهترین سند برای بي ريشگي زبان تركي در حوزه ادبيات و نوشتار همین نقل قول از این متن کهن ترکی اویغوری (كه با ترکی آذربایجانی و آناتولي و ترکمنی که ترکی اغوزی هستند متفاوت است) می باشد. كه البته آن نيز متعلق به ایغورها است و نه آذربایجان که در آن زمان هنوز ترکی – زبان ادبی نشده بود. جناب رزمی هم در این بار می نویسند:«ایلات ترک دامدار بودند و روستائیان فارس کشاورز و دهات کشاورزان در مقابلحرکت ایلات که بصورت نظامی سازمان یافته بودند قادر بدفاع و مقاومت نبودهاست.». حقیقت آن است که فرهنگ کشاورزی و شهرنشینی فرهنگی است که آثار ادبی و نوشتاري خلق می کند و برای همین هم ترکانی مانند غزنویان که بر ایران حکومت کردند، به زبان فارسی متوسل شدند. در این باره سفرنامه ابن فضلان نیز نکاتی درباره شیوه زندگي ترکان اغوز نوشته است که نشان می دهد آنها هنوز در قرن 9-10 میلادی بيابانگرد و غیرشهرنشین بوده اند.
    باز به یکی ديگر از داده های غلط جناب رزمي نگاهي مي افكنيم:
    «سلطان محمود غزنوی شاه ترک ایران چهارصد مداح فارس در دربار خود داشت که یکی از آنها ابوالقاسم فردوسی بوده است»
    اصحاب علم و ادب مي دانند كه فردوسی توسی هرگز شاعر درباری (آن هم دربار غزنوي) نبوده و سرايش شاهنامه را نيز در زمان سامانیان آغاز كرده بود. البته جناب رزمي نام و نشاني از آن چهارصد شاعري كه مدعي است مداح محمود غزنوي بودند، نمي دهد.
    جناب ماشالله رزمی باز در حوزه زبان شناسی که رشته ی وی نیست چنين افاضاتي را بيان مي كند:
    «باستانگرایان و بعضی از شرق شناسان از جمله آرتور کریستن سن معتقدند که گسترشسواد و اداره کشور با حساب و کتاب و جمع آوری مالیات و ثبت و ضبط در آمدومخارج در ایران در دوره ساسانیان انجام گرفته و معمول شده است و چون زبانحکومت در آن دوره نوعی پارسی بوده لذا پایه کار دیوانی به این زبان گذاشتهشده و چون شغل دیوان نیز مانند همه مشاغل در گذشته موروثی بوده و پسر کارپدر را ادامه می‌داده لذا علیرغم تغییر سلسله‌ها زبان و سیستم مالیات گیریتغییرنیافته است. اغلب دبیران هم از زبان « هزوارش » استفاده کرده‌اندیعنی نوشته‌اند گوشت و برای حاکم عرب خوانده‌اند « لحم » و برای حاکم ترکخوانده‌اند « ات ». احمد کسروی نیز متداول شدن زبان فارسی در امر نوشتن رااز زمان ساسانیان می‌داند. این استدلال از آنجا ضعیف است که می‌دانیم زبانفارسی دری امروزی بعد از اسلام و از آسیای مرکزی به ایران آمده است وپارسی باستان همانقدر با فارسی امروز بیگانه است که هر زبان خارجی دیگر.»
    در پاسخ به ادعاهاي بي پايه جناب رزمي بايستي به چند نکته اشاره کنیم:
    1)زبان پهلوی بدون هزوارش نیز کتابت شده است که متون مانوی و متون پازند نمونه های خوبي از آن می باشند. همچنین هزوارش خود زبان نیست که حاکمان ترک و عرب آن را به کار ببرند، بلکه هزوارش همان لوگوگرام یا نماد است. زبان چینی نمونه خوبی از این نوع خط است که هر واژه ای خود دارای یک نماد است و به جای خواندان آواها، خود نماد واژه معنی واژه را بازگو میکند.
    2)در اوایل دوران حاكميت اعراب اموی، امور دیوانی و مالیاتی همه به زبان پارسی انجام می گشت. تا آن كه در حدود هشتاد قمري در زمان حجاج بن يوسف زبان ديوان از پارسي (در واقع پهلوي یا همان پارسی میانه) به عربي برگردانده شد (نك. فرهنگ ايران پيش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامي و ادبيات عرب، دكتر محمد محمدي، 1374، ص 95).
    3)زبان فارسی دری خود گویش خراسانی زبان پارسی میانه (پهلوی) می باشد كه پس از اسلام گسترش يافته و بر ديگر گويش هاي ايراني اين سرزمين چيره شده است. ولی ریشه پهلوی زبان پارسی کنونی را می توان به آسانی ثابت کرد. جناب ماشالله رزمی، پارسی باستان را با پارسی میانه در اینجا اشتباه می گیرد. پارسی باستان زبان پادشاهان هخامنشی بود و پهلوی (پارسی میانه) ریشه در پارسی باستان دارد. مروری بر چند واژه متعلق به هر سه زبان پارسی باستان و میانه و نو گواهي آشکار بر وجود پیوند ميان اين سه زبان ايراني است:
    Aspa (پارسی باستان) > asp (پارسی میانه) > اسب (فارسی)
    Kāma (پارسی باستان) > Kām (پارسی میانه) > کام (فارسی)
    Daiva (پارسی باستان) > dēw (پارسی میانه) > دیو (فارسی)
    Drayah (پارسی باستان) > drayā (پارسی میانه) > دریا (فارسی)
    Dasta (پارسی باستان) > dast (پارسی میانه) > دست (فارسی)
    Bāji (پارسی باستان) > bāj (پارسی میانه) > باج (فارسی)
    Brātar (پارسی باستان) > brādar (پارسی میانه) > برادر (فارسی)
    Būmi (پارسی باستان) > būm (پارسی میانه) > بوم (فارسی)
    Martya (پارسی باستان) > mard (پارسی میانه) > مرد (فارسی)
    Māha (پارسی باستان) > māh (پارسی میانه) > ماه (فارسی)
    Vāhara (پارسی باستان) > wahār (پارسی میانه) > بهار (فارسی)
    Stūnā (پارسی باستان) > stūn (پارسی میانه) > ستون (فارسی)
    Šiyāta (پارسی باستان) > šād (پارسی میانه) > شاد (فارسی)
    Duruj / drauga (پارسی باستان) > drōgh (پارسی میانه) < دروغ (فارسی)
    پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، 1367، ص 2): «آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #40
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    و أماأهلخوارزم، وإن کانوا غصنا ً من دوحةالفُرس
    (ترجمه: ولی مردم خوارزم، آنان شاخه ای استوار از درخت پارسیان هستند).
    که اصل عربی آن را میتوان اینجا نیز دید:
    http://www.azargoshnasp.net/famous/biruni_khwarazmi/birunipasokhbehanirani.htm
    اما درباره چگونگي ترك زبان شدن منطقه آذربايجان، بهزاد بهزادي در مقدمه كتاب «فرهنگ آذربايجاني- فارسي» (1369، ص 10) مي‌نويسد:
    «حقيقت تاريخي اين است كه ‌آذربايجاني ايراني است و به زبان تركي تكلم مي‌كند. اين كه چگونه اين زبان در بين مردم رايج شد٬ بحثي است كه فرصت ديگر مي‌خواهد. مثال زير مي‌تواند براي همه اين گفت‌و‌گوها پاسخ شايسته باشد. آهالي آستارا طالش هستند و تا پنجاه سال پيش كه نگارنده به خاطر دارد پيران خانواده ما به اين زبان تكلم مي‌كردند و اكثريت عظيم اهالي نيز به زبان طالشي صحبت مي‌كردند. در دهات اطراف شايد تعداد انگشت‌شماري تركي بلد بودند. ... اينك بعد از پنجاه سال در شهر آستارا تعداد انگشت‌شماري طالشي مي‌‌دانند يا ميفهمند و در بين اهالي روستاها نيز تركي زبان متداول است. اهالي بومي طالش هستند (نگارنده نيز از خانواده‌ طالش است) ولي زبان متداول از طالشي به تركي آذري تغيير يافته است».
    اين بيت محمدحسين شهريار نيز كاملا گوياي اين مطلب است:
    اختلاف لهجه، مليت نزايد بر كسي / ملتي با يك زبان كم تر به ياد آرد زمان
    اما درباره تبار آذربایجانی ها، هرچند بر همه تاریخدانان روشن است که تركان اصيل مردمان زردپوست ساكن آسیای میانه اي هستند، اما آزمایش های ژنتیکي انجام شده در ایران نيز ثابت كرده است ژنتيك ايرانيان آذربايجاني ارتباطي با تركان اصيل ندارد و با ژنتيك ديگر مردمان ايراني پیوسته است:
    اما آزمايش هاي انجام شده در قفقاز و تركيه نيز گوياي آن اند که تنها حدود 10% مردم ترکیه ژنهایی را دارند که خاستگاه آن آسیای میانه است. همچنین مردمان جمهوری آذربایجان به ارمنیهای قفقاز و ارمنستان از لحاظ ژنتیک نزدیکتر هستند تا به ساکنین ترکزبان ترکیه.
    آقای لوئیس لوکا کوالی سفروزا نیز در کتاب مشهور خود ، نوشته است که اثر ژنهای اقوام ترک بر ساکنان ترکزبان کنونی ترکیه بسیار ناچیز است و شمار اشغالگران ترک نسبت به جمعیت بومی چندان نبوده است.
    (Luigi Luca Cavalli-Sforza , in “Genes, People and Languages”, 2000, pg 152).
    بنابراین جدل های صدساله انجام شده بر سر ریشه هاي مردم آذربايجان را بايد تمام شده تلقي كرد.
    اما آقای رزمی مانند تمام قوم گرایان آمارهایی از جمعيت ایران می دهد که هيچ منبع و مرجع موثق و شناخته شده اي آن را تأييد نمي كند.
    در سال 1370 آمارگيري بسيار مستندي در مورد جمعيت ايران انجام گرفته است كه شرح آن را در مقالات زير مي توان يافت:
    "در مرداد 1370، هنگام صدور شناسنامه براي نوزادان، درباره زبان٤٩هزار و ٥٥٨ مادر در سطح كشور سوال مطرح شد كه نتيجه حاكي از سهم حضور ٥٣٬٨ درصديزبان هاى غيرفارسي در ايران بود. بر اساس نمونه گيري مذكور، توزيع سهم هر يك اززبان ها (به درصد) به اين شرح بود: ٤٦٬٢ فارسي؛ ٢٠٬٦ تركي آذربايجاني؛ ١٠ كردي؛ ٨٬٩ لري؛ ٧٬٢درصد گيلكي و شمالي؛ ٥٬٣ عربي ؛ ٢٬٧ بلوچي؛ ٠٬٦ تركمني؛ ٠٬١ ارمني؛ و ٠٬٢ سايرزبان ها ". پس اگر گويش‌ها و زبان‌هاي هم خانواده با فارسي را با آمار فوق جمع شود٬زبان‌هايي كه "آريايي (ايراني)" خوانده مي شوند حدود ۷۶٪ ايران را دربرميگيرند.
    در دانشنامه‌ي عمومي بریتانیکا می خوانیم:
    "ایران کشوری استچند‌زبانی که در آن نیمی پارسی‌زبان هستند و یک چهارم ديگر به زبان‌های هندوايرانیديگر تکلم کنند. حدود يک پنجم جمعيت ايران ترکزبان است".
    براساس سرشماری کشور در سال 1335 که داده های آن در کتاب : فرهنگ جغرافیای ایران تحت نظارت سرتیبپ حسینعلی رزم آرا تدوین گشت، جمعیت ایران در سال 1335 حدود 14 ملیون نفر بود. از این 14 ملیون تعداد جمعيت مناطق ترکی زبان 2451061 و تعداد مناطق دوزبانه فارسی-ترکی 877627 و تعداد مناطق سه زبان فارسی-ترکی-کردی 187464 نفر و تعداد مناطق ترکمنی 97491 بوده است. اگر دست بالا را بگیریم و تمام مناطق ترکمنی و فارسی-ترکی و فارسی-ترکی-کردی را با تمام مناطق ترکی زبان بنا بر اطلاعات این کتاب جمع بندی کنیم، حدود 23 تا 24% جمعیت ايران ترکی زبان می شوند.
    (بنگرید به مقاله: نگاهی دیگر به داده های زبانی و مذهبی ایران معاصر، احسان هوشمند، فصلنامه گفتگو، شماره 43، مهر 1384) http://www.magiran.com/magtoc.asp?mgID=1929&Number=43&Appendix=0
    همچنین دولت ايران در 1375 سرشماري هايی نيز در استان هاي كشور انجام داد:
    بر طبق این آمار جمعیت استان های ایران به شرح زیر است :
    استان / ساکن در شهر / ساکن در روستاآذربایجان شرقی 2004484- 1320788
    آذربایجان غربی 1315161 1181119اردبیل 568448 596916اصفهان 2914874 1007087
    ایلام 259687 217634بوشهر 394489 332884تهران 9404754- 1771306
    چارمحال و بختیاری 342905 417005خراسان 3421937 2622134خوزستان 2342514 1367945
    زنجان 489518 547301سمنان 342455 158991سیستان وبلوچستان 794528 908579فارس 2163119 1598913قم 777677 75269کردستان 705715 640668
    کرمان 1060075 922883کرمانشاه 1098282 670459کهکیلویه وبویر احمد 213563 327685گیلان 1049980 1191480لرستان 850016 717059
    مازندران 1783218 2237946مرکزی 701547 527265هرمزگان 443970 613326
    همدان 810640 867115یزد 564233 186536مجموع کل جمعیت ایراندر سال 75(هجری شمسی) برابر 60055488 نفر بود. حال این آمار را بررسی می کنیم :استانهایی کهبا دقت بالاتر از 95 درصد ترك زبان هستند عبارت اند از :آذربایجانشرقی، زنجان، اردبیل و مجموع جمعیت آن ها برابر است با 4698463 نفر. اگر فرض کنیم50درصد جمعیت آذربایجان غربی نیز ترك زبان هستند این عدد به 6361099 نفر می رسد (هرچند که نقشه ها بیشینه مردم آن جا را کردزبان معرفي مي كنند). بنابراین آمار، ايرانيان ترك زباني که در مناطقی زندگی می کنند که درآن ها زبان تركيتکلم می شود حدود 10.5 درصد جمعيت کل کشور را دربر مي گيرند.البته کسان دیگری هستند که آذربايجانيتبار می باشند ولی در محیط کار و جامعه آنان زبان ترکی حاکم نیست؛ مثل آذريايجاني هاي مقيم تهران.آذربايجاني هاي تهران در آمیزش با فرهنگ های تمام کشور قرار گرفته اند ، بسیاریاز آنان با افرادی که از گوشه و کنار کشور در تهران جمع شده اند ازدواج کرده اند.بسياري از آنان حتا تكلم به تركي را نيز نمي دانند.حال با همه اين احوال اگر 30 درصد جمعيتتهران را هم ترك زبان بدانيم يعني از ۱۲ ميليون ۴ ميليون.جمعيت مناطق تركزبان اطراف اراك و قزوين و همدان و گیلان را هم اگر با مراجعه به آمار جمعيتي آن شهرها محاسبهشود، حداكثر حدود يك ميليون مي شود. كه جمع كل آنان مي شود:۱۱.۳۶۱.۰۰۰يعني 18.9 درصد جمعيت كل كشور. هرگز آن 30 ميلیون تركزباني كه جناب رزمی برآورد كرده است، از اين آمارهاي رسمي و دقيق بر نمي آيد.
    جناب رزمی می نویسد:
    «شوونیسم فارس برپایه شیفتگی به نژاد موهوم آریائی جان گرفته است»
    وجود قومی به نام آریایی(ایرانی) يك واقعيت بي چون و چراي تاريخي است و نه يك انگاره ي موهوم. ضمن آن كه واژه نژاد در ادبیات کهن بیشتر به معنی تبار/ریشه بوده است و نه ریختار بدنی (براي آگاهي كامل نگاه كنيد به: هزاره هاي پرشكوه، داريوش احمدي، انتشارات گرگان، 1384، بخش 3-1).
    دیاکونوف (پژوهشگري كه آراي او به طور عجيبي مورد سوء استفاده پان ترك ها قرار گرفته است) درباره آرياييان مي نويسد:
    «تنها مورد استعمال مجاز اصطلاح آريايي درباره اقوامي است كه در ازمنه باستاني خود، خويشتن را آريا مي ناميدند. هنديان و ايرانيان (پارسيان) و مادها و اسكيت ها و آلان ها و اقوام ايراني زبان آسياي ميانه خود را آريا مي خواندند»
    (ا. م. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمه كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 142، سطرهاي 5 تا 9، و يادداشت هاي 12 تا 17 ص 82-481).
    پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، 1367، ص 2):
    «آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».
    جناب رزمی در مقاله خود دودل است که ریشه «ترکستیزی» را در دوران پهلوی جست و جو كند یا در زمان تهاجم ترکان به ایران. بدون شک تهاجم پیاپی اقوام بیابانگرد زردپوست ترک به ایران (که اینان هيچ پيوند و ارتباطي با هم‌ميهنان آذربایجانی ما ندارند) باعث شده است بسیاری از ایرانیان نسبت به ترکان حسي منفي داشته باشند. همان طور که جناب رزمی خود نيز بدين حقيقت معترف است:
    «چینی‌ها ، روس‌ها ، اروپائی‌ها ، عرب‌ها و فارس‌ها هر یک بشیوه خود و بدرجات مختلف، دارای اخلاق ترک ستیز هستند»
    و به این فهرست می توان ارمنیان، یونانیان، اسلاوها، آلبانیها و بسیاری از مردمان دیگر را افزود. اما بیش از همه یونایان و ارمنیان از حاکمان ترک آسيب دیدند زیرا تمام ارمنستان شرقی و یونان غربی هویت خود را با قتل عامهای مکرر حاکمان ترک از دست دادند.
    اما درباره ایرانیان شاید بهترین گواه این حقيقت اشعار قطران تبریزی باشد. در زمان قطران تبریزی روادیان و شدادیان کردتبار بر مناطق آران و آذربایجان حکومت میکردند و زبان این منطقه به روایت سیاحان و گردشگران در آن دوران ترکی نبود. اما عده ای از ترکان اغوز از قلمرو غزنویان به این دو ناحیه گريخته و با بومیان منطقه درگير شده بودند.
    قطران تبريزی نيزدر بسياری از چکامه هايش ترکان را شايسته سرزنش دانسته و انان را سخت نکوهش کرده است .
    نمونه هايی از ان ابيات در ذيل می ايد :
    اگر بگذشت از جيحــون گروه ترکمانـــان را // ملک محمـــــــود کــاو را بود زابل کان در سنجر
    ....
    زمانی تازش ايشان به شروان اندرون بودی // زمانـــی حملـــه ايشان بــــه اذربايگــــان انــدر
    نبود از تازش ايشان کسی بر چيز خود ايمن // نبود از حمله ايشان کسی بر مال خود سرور (شهرياران گمنام، 1377، ص۱۶۰)
    شده چون خانه زنبور با غم از ترکان // همی خلند به فرمان ما چو زنبورم (همان، ص۱۹۷)
    قطران در يکی از سروده هايش به هنگام ستايش يکی از فرمانروايان بومی اذربايجان عامل عدم پيشرفت کار او را حضور ترکان برشمرده است :
    گر نبودی آفت ترکان به گيتی در پديد // بستدی گيتی همه چون خسروان باستان ( همان، ص۱۹۷)
    قطران در بدگويی و مذمت ترک تباران چنان سخن گفته که حتی انان را موجب ويرانی ايران زمين برشمرده و اين مفهوم به روشنی از بيت زير که در ستايش اميری از اميران اذربايجان سرايش يافته برمی ايد :
    اگر چه داد ايران را بلای ترک ويرانی // شود از عدلش ابادان چون يزدانش کند ياری ( همان، ص۱۹۷)
    اين شاعر اذربايجانی در يکی ديگر از چکامه هايش که در قالب قصيده سروده است ترکان را خونخوار و جرار و غدار و مکار خوانده است :
    کمــــر بستند بهــــر کيــن شه ترکان پيکاری // همـــه يکـرو به خونخواری همه يکدل به جراری
    يکی ترکان مسعودی به قصد خيل مسعودان // نهاده تن به کين کاری و دل داده به خونخواری
    ....
    چــه ارزد غـدر با دولت، چه ارزد مکـر با دانش // اگـرچـه کــــار ترکان هست غــداری و مکــاری( همان، ص۱۷۲)
    بنابراین چنان که ملاحظه گرديد، یک شاعر برخاسته از آذربایجان در زماني پیش از ترک زبان شدن آذربایجان، حسي بسیار منفی نسبت به ترکان اغوز آن دوران داشته است. حال به چه دلیلی این بخش از تاریخ ایران و آذربايجان را جناب رزمی نادیده می گیرد؟
    سعدی شيرازی که نزديک به سی سال سير و سفر در در اين سوی و ان سوی سرزمينهای اسلامی کرده بود، علت خارج شدن خود از ايران زمين را نا به سامانی های بر امده از خشونت ترکان بر شمرده است :
    ندانی کــــه مـن در اقاليم غربت // چـــرا روزگاری بــکـــــــردم درنــگــــی
    برون رفتم از ننگ ترکان که ديدم // جهان درهم افتاده چون موی زنگی
    همــــه ادمی زاده بودند ليکــــــن // چـو گرگــان بخونخوارگی تيزچنگی
    چــو باز امـدم کشور اسوده ديدم // پـلـنگـــــان رهـــا کرده خوی پلنگی (گلستان سعدی، ص۳۸)
    عنصری سمرقندی درباره ترکان اغوز و ویرانی های آنان در سمرقند می نویسد:
    بر سمرقند اگر بگذري اي باد سحرنامه اهل خراسان به بر خاقان برنامه اي مطلع آن رنج تن و آفت جاننامه اي مقطع او درد دل و سوز جگرنامه اي بر رقمش آه غريبان پيدانامه اي در شكنش خون شهيدان مضمرنقش تحريرش از سينه مظلومان خشكسطر عنوانش از ديده محرومان ترريش گردد ممر صوت از او گاه سماعخون شود مردمك ديده از او وقت نظرتا كنون حال خراسان و رعايا بوده ستبر خداوند جهان، خاقان، پوشيده مگر
    ...
    كارها بسته بود بي شك در وقت و كنونوقت آن است كه راند سوي ايران لشكرباز خواهد ز غزان كينه كه واجب باشدخواستن كين پدر بر پسر خوب سير
    ....
    قصه اهل خراسان بشنو از سر لطفچون شنيدي ز سر رحم در ايشان بنگراين دل افگار جگر سوختگان مي گويندكاي دل و دولت و دين از تو به شادي و ظفرخبرت هست كه از اين زير و زبر شوم غزاننيست يك تن ز خراسان كه نشد زير و زبرخبرت هست كه از هر چه در او خير بوددر همه ايران امروز نمانده ست اثربر بزرگان زمانه شده دونان سالاربر كريمان جهان گشته لئيمان مهتربر در دونان احرار، حزين و حيراندر كف رندان, ابرار اسير و مضطرشاد، الا به در مرگ نبيني مردمبكر جز در شكم مام نبيني دخترمسجد جامع هر شهر ستورانشان راپايگاهي شده، ني نقشش پيدا و نه درخطبه نكنند به هر خطه غزان، از پي آنكدر خراسان نه خطيب است كنون نه منبركشته فرزند گراميش اگر نا گاهانبيند از بيم خروشيد نيارد مادربر مسلمانان زان شكل كنند استخفافكه مسلمان نكند صد يك از آن بر كافر...
    رحم كن رحم كن بر آن قوم (=ايرانيها) كه جويند جويناز پس آن كه بخوردند ز انبان شكررحم كن رحم كن بر آن قوم كه نبود شب و روزدر مصيبتشان جز نحوه گري كار دگررحم كن رحم كن بر آنها كه نيابند نمداز پس آن كه ز اطلس شان بودي بستر.....
    خاطرات نجم الدين رازي معروف به دايه نیز گواه خوبی در اين باره است. وي يکي از رهبران مهم صوفيه و نثر نويس پخته اين روزگار است که تا سال 653 زنده بوده است. او شاگرد نجم الدين کبري است که در حمله مغولان به خوارزم در ميدان جنگ کشته شده است. مهم ترين اثر وي، کتاب مرصاد العباد است که راه هاي سلوک عرفاني را به زبان پارسي دري شرح داده است. دربخشي از اين متن به حمله ترک و مغول و گريز خود اشاره کرده است. با هم اين بخش را مي خوانيم:
    «در تاريخ شهور سنۀ سبع و عشر و ستمائه (617) لشکر مخذول ِ کفار تتار استيلا يافت بر آن ديار ، و آن فتنه و فساد و قتل و اسر و هدم و حرق که از آن ملاعين ظاهر گشت، در هيچ عصر و ديار کفر و اسلام کس نشان نداده است و در هيچ تاريخ نيامده الا انچه خواجه(پيغمبر) عليه الصلوة و السلام از فتنه هاي آخر الزمان خبر باز داده است و فرموده: لا تَقومُ السٌاعة حتي تُقاتِلوا التٌُرک صغارَ الاعين حُمرَ الوجوه ذلف الانوف کان وجوههم المجان المطرقة ، صفت اين کفار ملاعين کرده است و فرموده که ، قيامت برنخيزد تا آنگاه که شما با ترکان قتال نکنيد، قومي که چشم هاي ايشان خرد باشد و بيني هايشان پهن بود و روي هاي ايشان سرخ بود و فراخ همچون سپر پوست در کشيده. و بعد از آن فرموده است: و يکثر الهرج، قيل: يا رسول الله! ما الهرج؟ قال:القتل ، القتل. فرمود که قتل بسيار شود. به حقيقت، اين واقعه آن است که خواجه عليه الصلوة و السلام به نور نبوت پيش از ششصد و اند سال باز ديده بود. قتل ازين بيشتر چگونه بود که از يک شهر ري که مولد و منشـأ اين ضعيف است و ولايت آن قياس کرده اند ، کما بيش پانصد هزار آدمي به قتل آمده و اسير گشته. و فتنه و فساد آن ملاعين بر جملگي اسام و اساميان از آن زيادت است که در حٌيز عبارت گنجد... عاقبت چون بلا به غايت رسيد و محنت به نهايت و کار به جان رسيد و کارد به استخوان...اين ضعيت از سهر همدان که مسکن بود به شب بيرون آمد با جمعي از درويشان و عزيزان در معرض خطري هرچ تمام تر ، در شهور سنۀ ثمان عشر و ستمائه به راه اربيل و بر عقب اين فقير خبر چنان رسيد كه كفار ملاعين..به شهر همدان آمدند و حصار دادند و اهل شهر به قدر و وسع بكوشيدند و چون طاقت مقاومت نماند - كفار دست يافتند و شهر بستند و خلق بسيار كشند و بسي اطفال را و عورات را اسير بردند و خرابي تمام كردند و اقرباي اين ضعيف را كه به شهر بودند٬ بيشتر شهيد كردند.
    باريد به باغ ما تگرگي
    وز گلبن ما نماند برگي»
    یکی از ریشه تعبیر عرفانی مفهوم ترک (غارتگري) را می توان در این چند بیت خواجه عبدالله انصاری جست:عشق آمد و دل كرد غارتاي دل تو بجان بر اين بشارتتركي عجب است عشق دانيكز ترك عجيب نيست غارتبنابراين مي توان گفت كه تركان اصيل چنان به تاراجگري و ويرانگري شهره و انگشت نما بوده اند كه در ادب و عرفان ايراني، تركان به نماد ويراني وتاراج مبدل مي شوند، به طوري كه در زبان فارسي به تهاجم و غارتگري «ترك تازي» گفته مي شود.
    حتی عبدالرحمان جامی که یکی از شاعران بزرگ بوده است و در زمان سلاطین ترک-تبار میزیسته، این شعر را سروده است:
    این شنيدستي که ترکي وصف جنت چون شنيداین
    گفت با واعظ که انجا غارت و تاراج هست ؟گفت ني ، گفت بدتر باشد زدوزخ ان بهشتکاندرو کوته بود از غارت و تاراج دستشاعري به نام قاسم و متخلص به مادح كه حماسه جهانگيري رامحتملا در پايان سده ششم هجري سروده درباره تركان غز مي گويد:

    «همه پهنرويان كوتاه قدهمه رويشان بود بي خط و خدهمه تنگ چشمان بيني درازهمه بددهانان و دندان گرازهمه تندخويان و با كين و خشمبه مال يتيمان سيه كردهچشمهمه تيره راي و همه بدگمانكمر بسته در غارتمردمان
    ...
    »
    حمدالله مستوفي، مورخ نام‌دار سده‌ي هشتم قمري، در منظومه‌ي خود به نام «ظفرنامه»توصيفي گويا از جنايت‌ها و ويران‌گري‌هاي مغول در زادگاه خود، شهر «قزوين» ارائهكرده است:مغول اندر آمد به قزوين دلير // سر همگنان آوريدند زير // ندادند كسرا به قزوين امان // سر آمد سران را سراسر زمان // هر آن كس كه بود اندر آن شهر پاك // همه كشته افكنده بُد در مغاك // ز خرد و بزرگ و ز پير و جوان // نماندند كس رابه تن در روان // زن و مرد هر جا بسي كشته شد // همه شهر را بخت برگشته شد // بسيخوب‌رويان ز بيم سپاه // بكردند خود را به تيره تباه // ز تخم نبي بي‌كران دختران // فروزنده چون بر فلك اختران // ز بيم بد لشكر رزم‌خواه // نگون درفكندند خود رابه چاه // به هم برفكنده به هر جايگاه // تن كشتگان را به بي‌راه و راه // نمانداندر آن شهر جاي گذر // ز بس كشته افكنده بي‌حد و مر // ز بيم سپاه مغول هر كسي //گريزان برفتند هر جا بسي // برفتند چندي به جامع درون // پر اندوه جان و به دل پر زخون // چو بودند از آن دشمن انديشه‌ناك // فراز مقرنس نهان گشت پاك // به مسجد،مغول اندر آتش فكند // زمانه برآمد به چرخ بلند // به آتش سقوف مقرنس بسوخت // وزآن كار كفر و ستم برفروخت.
    رنه گروسه («ايران ونقش تاريخی آن» ترجمه غلامعلی سيار - مجله هستی - تابستان ۱۳۷۲، ص 105) نیز به حمله بیابانگردان آسیای میانه به ایران اشاره می کند و در پايان نكته ي مهمي را نيز متذكر مي گردد:
    « ... لکن در سال ۱۳۸۳ ميلادی تيمور لنگ با نقشه قبلی اين ايالت (= سيستان) را منهدم کرد، به اين طريق که - بار ديگر تکرار می کنم- شبکه آبياری را که عامل باروری زمين بود نابود ساخت و قنوات را کور کرد و در نتيجه، آنها به مرداب مبدل شدند و با برکندن درختان و نيستانها و درختان گز که مانع پيشروی کوير در اراضی مزروعی می شدند اين اراضی به شنزار مبدل نمود.هيات علمی هاکن(Hakckin) فيلمی که از ساروتار (Sar-Otar) برداشته نشان می دهد که چگونه تاتاران زمين را نابود کرده، نهر آبی که آن را مشروب می کرد مسدود ساخته و آن منطقه را به صحرايی بی آب و علف مبدل کرده اند...و بدين طريق يکی از انبارهای غله ايران تهی از همه چيز گشت تا اين که بعدها قنوات سابق از نو تعبيه شوند. برای ما تصور اين نکته دشوار است که چگونه عمر تمدن ظريف ايرانی، پس از چنين فاجعه هايی به سر نيامد».
    بنابراین بسیاری از نظرياتي جناب رزمی یا بر اسناد نادرست (مانند خبر جعلی امید زنجان) استوار است یا یک سویه نگرانه و بدون در نظر گرفتن تمام ابعاد و رويدادهاي تاریخ ایران، اظهار شده است.
    درباره ديدگاه هاي سیاسی جناب رزمی، چون این مقاله به درازا کشید، تنها به كوتاهي به چند نکته اشاره می شود.
    موضوع ستم ملي و ستم كردن بخشي از مردم ايران (به گفته پان تركان: فارس‌ها!) بر ديگر مردمان آن (به گفته همانان: تركان!) ادعاي سياسي بي پايه اي است كه از سوی عناصر قومگرا به ویژه پان ترکیست به شدت تبلیغ می شود، و در اين مقاله، اين ادعاي موهوم به چالش کشيده است:
    موضوع ديگر، غائله اي است كه در بهار سال جاري به بهانه مطلبي در روزنامه ایران برپا شد و از ماجراي آن برداشتهای گوناگون شده است. اما جناب رزمی تنها برداشت خاصی را را كه به پان ترك هاي تجزيه طلب متعلق است گزینش کرده و به برداشتهای دیگر اعتنايي نكرده است. برای اینکه خوانندگان از برداشت ها و ديدگاه هاي دیگر آشنا شوند، آنان را دعوت به خواندن اين مطالب می کنم:
    نکته جالب اینست که پان ترکیستها همواره به حکومت پهلوی می تازند و آن را به ترك ستيزي محكوم مي كنند، اما نه تنها مادر رضاشاه که نامش نوش آفرین بود، آذربايجاني بود، بلکه زن رضاشاه و زن محمدرضاشاه نیز آذربايجاني بودند. تنها شاید پدر رضاشاه از اهالی مازندران بوده است هرچند برخی او را نیز قفقازی میدانند. در حکومت پهلوی همانند حکومت كنوني ايران آذربایجانی های بسياري مشارکت داشتند. طبیعی است که زبان مشترک ایران نیز همواره فارسی بوده است زیرا این سنت از دیرباز موجود بوده است و در انقلاب مشروطه نیز زبان فارسی به عنوان زبان رسمی تصویب شده بود. خود پان ترکیستان نیز اعتراف می کنند که ایرانیان وطنپرستی مانند کسروی، کاظم زاده، تقی زاده.. همه آذربایجانی بودند. و نيز آقایانی مانند خلخالی و خامنه ای كه هیچ میانه ای با باستان پرستان و پان ایرانیستان نداشته اند و همین آقاي خلخالی به جهت آن كه می خواست تخت جمشید را با خاک یکسان کند مورد ستایش پان ترکیستان است. پان ترکیستها بجای آن كه در راه آباداني و پيشرفت و اتحاد کشور ایران بكوشند، همواره در پی تخریب تمدن ایرانی با جعل و فریب اند.
    جناب رزمی می نویسد:
    « توهینبه ترک‌ها در همین مدت سه بار منجر به شورش عمومی شده است. یکبار درسال١٣٥٨بدنبال مقاله صادق خلخالی تحت عنوان « بهانه‌ها را از دست دشمنانباید گرفت » که در آن به آیت اله شریعتمداری توهین شده بود وگفته بود کهاطرافیان شریعتمداری ساواکی هستند، تبریز را به شورش کشید و منجر به اشغالرادیو و تلویزیون تبریز گردید.»
    معلوم نیست چرا صادق خلخالی که خود اهل خلخال است و بدترین توهین ها را به کورش کبیر و ایران باستان کرده است، در این جا جزو باستانگرایان و پان ایرانیستان و شوونیست های خیالی جناب رزمی به شمار آمده، و مقاله اش در نقد يك روحاني ديگر توهین به ترکها قلمداد شده است. آیا توهین هایی که در برخی از روزنامه ها به آیت الله منتظری و آیت الله طالقانی شده است، توهین به قومیتهای دیگر است!؟!؟ آیا چنین برداشت های نادرستی نشانگر ایران ستیزی پان ترکیستان نیست؟
    همچنین جناب رزمی می گوید:
    « باردیگر درسال ١٣٧٤ بدنبال پخش پرسشنامه « فاصله اجتماعی » از طرف صدا وسیمای جمهوری اسلامی درمحلات مختلف تهران که در آن یازده سوال توهین آمیزاز قبیل ، اگر روزی قصد ازدواج داشتید حاضرید با یک فرد ترک ازدواج کنید‌؟آیا حاضرید بافردی ترک در یک اطاق همکار باشید؟ آیا حاضرید در محله‌ای کهاکثریت آنها ترک هستند مسکن بگیرید‌؟ آیا حاضرید با فردی ترک رفت و آمدداشته باشید ، اورا به خانه خود مهمان کنید و یا به خانه آنها بروید‌؟... تبریز را متشنج کردو دانشگاه تبریز را به طغیان وا داشت»
    وي سپس به نوشتار خودش و یک مجله پان ترکیست دیگر به نام تریبون ارجاع می دهد. اي كاش وي دست کم یک سند معتبر و شناخته شده را براي اثبات ادعاي خود معرفي می کرد. معلوم نیست خبری که در نشريه تریبون آمده است مانند همان خبری که روزنامه امید زنجان به دروغین به یونسکو چسپانده است، جعلی باشد یا نه. اما بدون شک با تاكيدي كه بر خبر جعلی نشريه اميد زنجان که به دروغ به یونسکو نسبت داده شده بود، مي كند، و با توجه به ادعاهاي بي پايه اي كه جناب رزمي در عين ناآگاهي از علوم تاريخ و زبان شناسي در اين حوزه ها كرده است ، بایست به دیگر آثار و اسناد وی به چشم تردید نگريست.
    جناب رزمی مینویسند:
    "گاها نیز بعضی از کردها که خود و حقوقشان بوسیله پان ایرانیست‌ها پایمالشده است برای مخالفت با ترک‌ها به همان گفتارهای پان ایرانیست‌ها متوصلمی‌شوند ، بدینجهت ترک‌ها ی معتقد به اصالت ترکی می‌گویند: «ترک غیر از ترک دوستی ندارد»
    حقیقت این است که رهبر یکی از مهمترین شاخه های حزب پان-ایرانیست، يعني داریوش فروهر کُرد بوده و با احزاب کردستانی هم رابطه خوبی داشته است. اما محدوديت هاي کردها در ایران بيش تر به دليل سنی مذهب بودن آنان است. برای نمونه در استان آذربایجان غربی که بیشتر اهالی آن کردزبان اند، دولت جمهوری اسلامی تمام امور را به شیعه مذهبان آذری واگذار نموده است. ظلم و ستمي كه کردها در ترکیه متحمل مي شوند بر همه جهان آشكار است. اما از همه جالب تر این است که زبانزدي كه جناب رزمي نقل كرده (ترک غیر از ترک دوستی ندارد) براي نخستين بار آتاترک به زبان آورده است و این خود نشان می دهد که تفکرات جناب ماشالله رزمی از کجا سرچشمه می گیرد. و از همین رو است که گروهای تندرو و افراطی در اغتشاشات اخیر شمال غرب چنین شعارهایی را برضد ارمنی‌ها، فارس‌ها، کردها، روس‌ها و غیره (كه هر يك در برهه اي از تاريخ دشمن تركيه بوده اند) می دادند.
    پاسخ دکتر امیر خنجی نکات خوبی را در پاسخ به پان ترکیستهاي تجزيه طلب دربردارد:
    در نهایت بایست گفت که تمامی کشورهای پان ترکیست و طرفداران تزهای اتاترک مشكلات قومی شدیدتری نسبت به ایران دارند. ترکیه نمونه بارز آن است که 5000 دهکده کرد را ویران نموده و 30000 کرد را در دو دهه اخیر به قتل رسانده است.
    کشور ازبکستان سخت ترين ستم ها را نسبت به تاجیکان بومی منطقه كرده است:
    همچنین سیاستهای تبعیض آمیز دولت جمهوری آذربایجان نه تنها موجب شد که ارمنیان قره اباغ از آن كشور جدایی جویند، بلکه حرکتهای قومی تالشیان و لزگیان و کردها را نیز موجب شده است:
    بنابراین پان ترکیستها در هیچ کدام از کشورهای چندقومی که ترکان بر آن حکومت می کنند قادر نبودند و نیستند که مسئله های قومی خودشان را حل کنند و با اين حال امروزه کوشش می کنند برای ایرانیان آذربایجانی هویتي جداگانه و متمايز بتراشند و تخم نفرت و کینه را بین ایرانیان بکارند و همه مردمان خاورمیانه را دشمن آذربایجانی ها معرفی کنند. فاجعه قتل عام ارمنیان در ترکیه عثمانی در 1915 م. نشان دهنده آن است که تفکر پان ترکیسم خطري واقعی در منطقه است، در حالی که غول ساختگي و خیالی پان ایرانیسم و پان فارسیسم چیزی نیست به جز ترس پان ترکیستها از آگاهي ایرانیان نسبت به هویت اصيل خود. برای همین است که امروز پان ترکیستان مذبوحانه می کوشند که چهره ي فردوسی و کورش کبیر و زبان فارسی و تمدن ایرانی را با دروغ و تحریف ویران کنند، همان گونه که جناب رزمی کوشش کرده است که با بهره برداري از سند جعلی نشريه امید زنجان، حقایق تاریخی را تحریف نماید.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 4 از 6 اولیناولین ... 23456 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •