بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 4 از 6 اولیناولین ... 23456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 از مجموع 56

موضوع: تاریخ ایران از انحطاط هخامنشیان تا فروپاشی سلسله پادشاهی به روایت استاد "عبدالحسین زرین کوب"

  1. #31
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ساسانیان


    قسمت دوم



    شاپور: شاه‌ ايران‌ وانيران

    13-4- اين‌ پيروزي‌ براي‌ شاپور اوج‌ افتخاري‌ را كه‌ طالب‌ آن‌ بود تأمين‌ كرد. از اين‌رو وي‌ نقش‌ برجسته‌ي‌ آن‌ را بر صخره‌هاي‌ پارس‌ همه‌ جا در دل‌ كوهها تصوير كرد. هر چند در بازگشت‌ از اين‌ سفر جنگي‌ سپاه‌ وي‌ از جانب‌ اذينه‌، پادشاه‌ تدمر كه‌ طالب‌ فرصتي‌ بود تا انتقام‌ اهانتي‌ را كه‌ فاتح‌ پارسي‌ در حق‌ او كرده‌ بود بكشد، مورد تعرض‌ واقع‌ شد و قسمتي‌ از غنايم‌ را با خسارات‌ و تلفات‌ قابل‌ ملاحظه‌ از دست‌ داد، اما پيروزي‌ بر امپراطور براي‌ شاه‌ بيش‌ از آن‌ افتخارآميز بود كه‌ شكست‌ يك‌ دسته‌ سپاه‌ وي‌ از يك‌ شيخ‌ عرب‌ از اهميت‌ آن‌ بكاهد. والريان‌ ظاهراً تا پايان‌ عمر در اسارت‌ شاپور ماند و پسرش‌، گاليه‌ نوس‌ ، هم‌ كه‌ در روم‌ جاي‌ او را گرفت‌ چندان‌ كوششي‌ براي‌ آزادي‌ پدر يا تلافي‌ شكست‌ روم‌ به‌ جا نياورد. شاپور والريان‌ را با تعدادي‌ از روميان‌ در شهر نوساخته‌ي‌ خويش‌ جندي‌شاپور- واقع‌ بين‌ شوش‌ و شوشتر و ظاهراً در محل‌ خرابه‌هاي‌ شاه‌آباد كنوني‌ - سكونت‌ داد و در بناي‌ سد كارون‌، در شوشتر، مهندسان‌ رومي‌ را به‌ كار گرفت‌: سد قيصر . تعدادي‌ ديگر از روميان‌ را در پارس‌ و در پارت‌ جاي‌ داد. با آنكه‌ در دنبال‌ ماجراي‌ والريان‌ رابطه‌ي‌ ايران‌ و روم‌ در نوعي‌ فترت‌، كه‌ نه‌ جنگ‌ بود و نه‌ صلح‌، واقع‌ شد، شاپور خود را از دغدغه‌ي‌ تعرض‌ و تحريك‌ روم‌ آزاد يافت‌ و در داخل‌ به‌ كار آباداني‌، و در خارج‌ به‌ بسط‌ قلمرو خويش‌ در نواحي‌ شرقي‌ كشور پرداخت‌. وي‌ در نواحي‌ شمال‌شرقي‌، چنان‌ كه‌ خودش‌ در يك‌ كتيبه‌ي‌ طولاني‌ - در ديوار آتشگاه‌ نقش‌ رستم‌ - ياد مي‌كند، نه‌ فقط‌ پيشاور بلكه‌ باختر و قسمتي‌ از سغد را نيز گرفت‌. در نواحي‌ شمال‌ غربي‌ هم‌، چنان‌ كه‌ از كتيبه‌ هايش‌ برمي‌آيد، قلمرو او غير از گرجستان‌ و ارمنستان‌ شامل‌ نواحي‌ آلباني‌ هم‌ مي‌شد. اينكه‌ وي‌ خود را پادشاه‌ ايران‌ وانيران‌ مي‌خواند ناظر به‌ وسعت‌ دامنه‌ي‌ فتوحاتش‌ در خارج‌ از فلات‌ بود- چيزي‌ كه‌ پدرش‌ اردشير هم‌ به‌ آن‌ انديشيده‌ بود، اما به‌ تحقق‌ دادنش‌ كامياب‌ نشده‌ بود.

    تبديل‌ قلمرو سلطنت‌ پارس‌ كه‌ اردشير باني‌ آن‌ بود به‌ يك‌ امپراطوري‌ وسيع‌، كه‌ دامنه‌ي‌ آن‌ را از بين‌النهرين‌ تا ماوراءالنهر و از سغد و گرجستان‌ تا سند و پيشاور رسانده‌ بود، يك‌ تفاوت‌ ديگر را بين‌ او و پدرش‌ الزام‌ كرد: گرايش‌ به‌ تسامح‌ نسبي‌ در عقايد. بدون‌ اين‌ تسامح‌ حكومت‌ كردن‌ بر يك‌ امپراطوري‌ بزرگ‌ - كه‌ به‌ قول‌ خودش‌ شامل‌ ايران‌ و انيران‌ مي‌شد - غيرممكن‌ بود. البته‌ خود او، مثل‌ پدر ظاهراً همچنان‌ در آيين‌ مزديسنان‌ ثابت‌ و راسخ‌ باقي‌ ماند اما در معامله‌ با پيروان‌ اديان‌ ديگر، آن‌ گونه‌ كه‌ موبدان‌ انتظار داشتند سختگيري‌ نشان‌ نداد. قلمرو او در بابل‌ و ماد شامل‌ عده‌اي‌ قابل‌ ملاحظه‌ از قوم‌ يهود؛ در گرجستان‌ و ارمنستان‌ شامل‌ تعدادي‌ فزاينده‌ از قوم‌ مسيحي‌؛ دركوشان‌ و باختر شامل‌ عده‌اي‌ بودايي‌؛ و در سرزمينهاي‌ سند و كابل‌ شامل‌ پيروان‌ آيين‌ هندو بود، و او البته‌ نمي‌توانست‌ با سعي‌ در تحميل‌ آيين‌ مزديسنان‌ همه‌ي‌ آنها را با حكومت‌ خود دائم‌ در حال‌ خصومت‌ باطني‌ نگه‌ دارد. از وقايعنامه‌ي‌ اليسئوس‌ ارمني‌ برمي‌آيد كه‌ او، بر وفق‌ روايات‌ جاري‌ در افواه‌، مغان‌ و رؤساي‌ آنها را از ادامه‌ي‌ تعقيب‌ مسيحيان‌ بازداشته‌ بود و حتي‌ گفته‌ بود مغان‌، مانويان‌، يهود، مسيحيان‌ و تمام‌ پيروان‌ اديان‌ مي‌بايست‌ در قلمرو وي‌ از هرگونه‌ آزار در امان‌ باشند و در آنچه‌ به‌ آيين‌ ايشان‌ مربوط‌ است‌ در ايمني‌ و صلح‌ به‌ سر برند. به‌ الزام‌ همين‌ تسامح‌ يا به‌ خاطر ايجاد رابطه‌اي‌ بين‌ پيروان‌ اين‌ اديان‌ بود كه‌ وي‌ يك‌ چند آيين‌ التقاطي‌ ماني‌ را تا حدي‌ ترويج‌ هم‌ كرد. درست‌ است‌ كه‌ ماني‌ در هنگام‌ جلوس‌ او، در واقع‌ قبل‌ از آنكه‌ قلمرو او به‌ صورت‌ امپراطوري‌ وسيع‌ درآيد، به‌ حضور او راه‌ يافت‌، اما او از همان‌ آغاز، ضرورت‌ يك‌ سياست‌ مبني‌ بر تسامح‌ را، كه‌ نزد او لازمه‌ي‌ سياست‌ پدرش‌ مبني‌ بر رساندن‌ مرزهاي‌ ايران‌ به‌ دوران‌ قبل‌ از اسكندر به‌ نظر مي‌رسيد، درك‌ كرده‌ بود. با وجود غرور و جبروت‌ فوق‌العاده که‌ در رفتار و گفتار خويش‌ نشان‌ مي‌داد، هوش‌ و كنجكاوي‌ فوق‌العاده‌ هم‌ داشت‌ و اين‌ معني‌ او را به‌ آگهي‌ از عقايد و انديشه‌ها علاقه‌مند مي‌كرد. در گفت‌ و شنود با يك‌ فرستاده‌ي‌ روم‌ كه‌ براي‌ مذاكره‌ پيش‌ او آمده‌ بود اين‌ كنجكاوي‌ را به‌ نحو جالبي‌ نشان‌ داده‌ بود. دعوت‌ ماني‌ را هم‌ با همين‌ كنجكاوي‌ و بي‌هيچ‌ تلخي‌ تلقي‌ كرد (ح‌ 243). برادرانش‌ مهرشاه‌ فرمانرواي‌ ميسان‌ و فيروز كوشانشاه‌ كه‌ فرمانرواي‌ ولايت‌ پارت‌ و باختر بودند، از ماني‌ در نزد وي‌ به‌ نيكي‌ و با اعتقاد ياد كرده‌ بودند. شاپور نيز، با آنكه‌ در آيين‌ پدران‌ خويش‌ تزلزلي‌ يافت‌. ظاهراً به‌ ملاحظات‌ سياسي‌ دعوت‌ جديد را با نظر مساعد نگريست‌ و به‌ ماني‌ اجازه‌ داد در قلمرو وي‌ به‌ نشر تعليم‌ خويش‌ بپردازد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #32
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تعاليم‌ ماني

    13-5- تعليم‌ ماني‌ كه‌ تلفيقي‌ از مذاهب‌ گنوسي‌ با آيينهاي‌ هندي‌ و ايراني‌ بود اعتقاد به‌ ثنويت‌ را شامل‌ روح‌ و جسم‌ و ضرورت‌ سعي‌ در نجات‌ روح‌ مي‌كرد. خود وي‌ در كودكي‌ در محيط‌ ديني‌ صابئين‌ مغتسله‌ بزرگ‌ شده‌ بود و اولين‌ وحي‌ خود را نيز در سنين‌ كودكي‌ دريافته‌ بود. تسامح‌ شاپور در مورد پيروان‌ اديان‌ قلمرو خويش‌، و مخصوصاً حمايت‌ او از ماني‌ هر چند متضمن‌ قبول‌ تعليم‌ او نبود، ناخرسنديهايي‌ در بين‌ طبقات‌ مغان‌ كه‌ آن‌ را مخالف‌ رسم‌ و راه‌ پدرش‌ تلقي‌ مي‌كردند پديد آورد. شاپور توجه‌ خاصي‌ به‌ نشر آيين‌ زرتشت‌ هم‌ نشان‌ داد و اقدام‌ او در جمع‌آوري‌ بعضي‌ اجزاي‌ اوستا تا حدي‌ نيز به‌ قصد دلجويي‌ از مغان‌ پارس‌ بود. به‌ هر حال‌ امپراطوري‌ وسيع‌ او به‌ چيزي‌ از اين‌ تسامح‌ كه‌ نزد پدرش‌ اردشير معمول‌ نبود نياز داشت‌. عصر او در عين‌ حال‌ دوران‌ سازندگي‌ بود و او براي‌ آباداني‌ كشور از مهارت‌ و هنر روميهاي‌ اسير هم‌، مثل‌ ساير اتباع‌ انيران‌، استفاده‌ كرد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #33
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بعد از شاپور - مرگ‌ ماني

    13-6- بعد از وي‌ (271 م‌). پسرش‌ هرمزد به‌ سلطنت‌ رسيد و او سياست‌ پدر را در تسامح‌ نسبت‌ به‌ اديان‌ و در محدود كردن‌ قدرت‌ نجبا و موبدان‌ ادامه‌ داد. حتي‌ ماني‌ را كه‌ در اواخر عهد شاپور براي‌ اجتناب‌ از مخالفت‌ و تحريك‌ موبدان‌، خويشتن‌ را از بابل‌ دور نگه‌ داشته‌ بود به‌ درگاه‌ خويش‌ پذيرفت‌ و وي‌ را در قصر خود واقع‌ در دستگرد پناه‌ داد و در تبليغ‌ آيين‌ خود آزاد گذاشت‌. اما سلطنت‌ او يك‌ سالي‌ بيشتر دوام‌ نيافت‌ و ظاهراً بزرگان‌ بهانه‌اي‌ براي‌ كنار گذاشتنش‌ پيدا كردند يا خود به‌ مرگ‌ طبيعي‌ مرد. برادرش‌ بهرام‌ (ورهران‌) اول‌ جاي‌ او را گرفت‌ و او در دست‌ موبدان‌ و نجبا بازيچه‌اي‌ بي‌اراده‌ بود. كرتير موبد ، كه‌ دشمن‌ ماني‌ و مخالف‌ شديد سياست‌ تسامح‌ در نزد هرمزد و شاپور بود، بر احوال‌ وي‌ تسلط‌ داشت‌ و شاه‌ به‌ اصرار او ماني‌ را تسليم‌ مخالفان‌ كرد. ماني‌ در محكمه‌ي‌ موبدان‌ و با حضور شاه‌ محاكمه‌ شد و به‌ قتل‌ رسيد. به‌ احتمال‌ قوي‌ ارتباط‌ او با فرمانروايان‌ كوشان‌ و نواحي‌ شرقي‌ هم‌ كه‌ ماني‌ دوستاني‌ در بين‌ آنها داشت‌ يك‌ عامل‌ سياسي‌ در توقيف‌ و قتل‌ او بود (ح‌ 276).
    به‌ هر حال‌ رفتار بهرام‌ با ماني‌ خدعه‌آميز، ظالمانه‌ و خلاف‌ مروت‌ بود. اينكه‌ در روايات‌ رسمي‌ بازمانده‌ از منابع‌ عهد ساسانيان‌ - مثل‌ طبري‌ - او را فرمانروايي‌ معتدل‌ خوانده‌اند در واقع‌ ديدگاه‌ كساني‌ را بيان‌ مي‌كند كه‌ تسليم‌ او را در مقابل‌ موبد كرتير و نجباي‌ پارس‌ در خور تحسين‌ يافته‌اند. اما محرك‌ او در اين‌ تسليم‌ ضعف‌ و عجز بود كه‌ در جنگ‌ و سياست‌ هم‌ آن‌ را نشان‌ داد. از جمله‌ ملكه‌ي‌ زنوبيا ، بيوه‌ي‌ اذينه‌ پادشاه‌ پالمير براي‌ رهايي‌ از تهديد روم‌ از وي‌ ياري‌ خواست‌ و بهرام‌ ناسنجيده‌ به‌ اين‌ درخواست‌ جواب‌ مساعد داد اما نيرويي‌ اندك‌ به‌ كمك‌ او فرستاد. از اين‌رو هم‌ زنوبيا، كه‌ متحد او بود به‌ دست‌ روم‌ افتاد و هم‌ اورليان‌ امپراطور روم‌ از مداخله‌ي‌ ايران‌ رنجيد. دلجويي‌ ناشيانه‌ي‌ بهرام‌ هم‌ كه‌ با ارسال‌ هداياي‌ گرانبها همراه‌ بود ضعف‌ پادشاه‌ پارس‌ را بر ملا كرد. امپراطور، طوايف‌ قفقاز را تشويق‌ به‌ هجوم‌ به‌ ايران‌ كرد، خودش‌ هم‌ با سپاهي‌ گران‌ به‌ اين‌ سرزمين‌ عزيمت‌ نمود اما در بين‌ راه‌ كشته‌ شد و بهرام‌ از تهديد رست‌ (275). چندي‌ بعد هم‌ بهرام‌ در گذشت‌ (276) و بعد از او پسرش‌ بهرام‌ به‌ سلطنت‌ نشست‌: بهرام‌ دوم‌.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #34
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تئوكراسي‌ دوران‌ بهرام‌ دوم

    13-7- در زمان‌ بهرام‌ دوم‌ كرتير موبد، قدرت‌ و نفوذ بسيار به‌ دست‌ آورد و ظاهراً در كارهاي‌ شخصي‌ پادشاه‌ هم‌ مداخله‌ و نفوذ داشت‌. بهرام‌ اين‌ موبد متعصب‌ را نجات‌ دهنده‌ي‌ روان‌ ( بُخت‌ روان‌ ) خويش‌ خواند، از بزرگان‌ دربار كرد، و دست‌ او را در قلع‌ و قمع‌ مانويان‌ و حتي‌ پيروان‌ اديان‌ ديگر نيز بازگذاشت‌. حمايت‌ كرتير اكثر نجبا را كه‌ نيز به‌ نحوي‌ با كرتير كنار آمده‌ بودند به‌ اظهار انقياد نسبت‌ به‌ شاه‌ واداشت‌. از اين‌رو بهرام‌ دوم‌ بر خلاف‌ پدر و عم‌ خود سلطنتي‌ بالنسبه‌ طولاني‌ - شانزده‌ سال‌ - يافت‌. اما كساني‌ از بزرگان‌ كه‌ از مداخله‌ي‌ كرتير و دستگاه‌ موبدان‌ موبد در امور سلطنت‌ ناخشنود بودند، ادامه‌ي‌ اين‌ سلطنت‌ را مايه‌ي‌ وهن‌ مي‌شمردند. برادرش‌ هرمزدسكانشاه‌ توانست‌ عناصر ناراضي‌ را با خود يار كند و به‌ كمك‌ عده‌اي‌ از مردم‌ سكايي‌ و كوشان‌ و حتي‌ طوايف‌ گيل‌ بر ضد وي‌ سر به‌ طغيان‌ بردارد، و عمويش‌ نرسي‌ هم‌ كه‌ در گذشته‌ فرمانرواي‌ ارمنستان‌ بود و از زمان‌ پدر وي‌ داعيه‌ي‌ سلطنت‌ داشت‌ تدريجاً كساني‌ از نجبا را كه‌ مخالف‌ دخالتهاي‌ كرتير در امور سلطنت‌ بودند گرد خود جمع‌ آورد. بهرام‌ شورش‌ سكستان‌ را فرونشاند و پسر خود بهرام‌ - بهرام‌ سوم‌ - را در آنجا سكانشاه‌ كرد. اما از جانب‌ بين‌النهرين‌ مواجه‌ با حمله‌ي‌ كاروس‌ ، امپراطور روم‌، شد كه‌ تا نزديك‌ تيسفون‌ را عرضه‌ي‌ تاخت‌ و تاز ساخت‌. بهرام‌ دچار مشكل‌ شد اما مرگ‌ - يا شايد قتل‌ - ناگهاني‌ كاروس‌ او را از اين‌ مخمصه‌ نجات‌ داد (284). چندي‌ بعد با ورود شاهزاده‌ تيرداد - پسر و وليعهد خسرو پادشاه‌ مقتول‌ - به‌ ارمنستان‌ در آن‌ سرزمين‌ شورش‌ سختي‌ بر ضد سلطه‌ي‌ ايران‌ در گرفت‌ (286) و امپراطور روم‌ هم‌ آن‌ را تقويت‌ كرد. بهرام‌ از عهده‌ي‌ دفع‌ شورش‌ برنيامد. ارمنستان‌ به‌ حمايت‌ ديوكلسيان‌ بعد از نزديك‌ نيم‌ قرن‌ از ايران‌ جدا شد (288) و تيرداد در قسمتي‌ از ماد آذربايجان‌ هم‌ بناي‌ تاخت‌ و تاز گذاشت‌. در اين‌ بين‌ بهرام‌ دوم‌ ناگهان‌ درگذشت‌ (292) و كشور را در آشوب‌ و اختلاف‌ رها كرد. بعد از او پسرش‌ بهرام‌ سوم‌ - بهرام‌ سكانشاه‌ - به‌ سلطنت‌ نشست‌ اما سلطنت‌ چهارماهه‌ي‌ او مخالفاني‌ را كه‌ از حكومت‌ پدرش‌ ناراضي‌ بودند قانع‌ نكرد.

    نرسي‌ ، پادشاه‌ سابق‌ ارمنستان‌ كه‌ با ضرب‌ سكه‌ و اعلام‌ سلطنت‌ او را از تخت‌ سلطنت‌ كنار زد، پسر شاپور اول‌ بود و چيزي‌ از قدرت‌ و ثبات‌ و تدبير پدر را به‌ ارث‌ برده‌ بود. وقتي‌ موكب‌ او از نواحي‌ ارمنستان‌ و از راه‌ گنزك‌ آذربايجان‌ به‌ جانب‌ تيسفون‌ آمد، عده‌ي‌ زيادي‌ از نجبا و كساني‌ كه‌ سياست‌ پادشاهان‌ دست‌ نشانده‌ي‌ آتشگاه‌ را موجب‌ هتك‌ حيثيت‌ حكومت‌ مي‌شمردند، در محلي‌ واقع‌ در شمال‌ قصر شيرين‌ كنوني‌، نزديك‌ سليمانيه‌ در مرز خاك‌ عراق‌ از وي‌ استقبالي‌ شاهانه‌ كردند كه‌ خاطره‌ي‌ اين‌ استقبال‌ و ماجراي‌ تاجگذاري‌ خود را در اين‌ محل‌ در كتيبه‌اي‌ نقش‌ و ثبت‌ كرد، كتيبه‌ي‌ پايكولي‌ (پايقلي‌) را در اينجا يادگار آغاز سلطنت‌ تازه‌اي‌ كرد كه‌ با آن‌، ايران‌ بعد از بيست‌ سال‌ هرج‌ و مرج‌ دوباره‌ خود را براي‌ ادامه‌ي‌ سياست‌ شاپور و تسامح‌ و تمركزي‌ كه‌ در امپراطوري‌، يكديگر را الزام‌ مي‌كنند آماده‌ يافت‌.

    سلطنت‌ نرسي‌ به‌ تئوكراسي‌ منحط‌ كرتير و شركاي‌ او خاتمه‌ داد اما نجبا را محدود نكرد. در جنگ‌ روم‌ هم‌ توفيقي‌ كه‌ انتظار مي‌رفت‌ عايد ايران‌ نساخت‌. با اين‌ حال‌ استقرار آن‌ براي‌ كساني‌ كه‌ توسعه‌ي‌ نفوذ آتشگاه‌ را با كراهيت‌ تلقي‌ مي‌كردند موجب‌ تأمين‌ تسامح‌ نسبي‌ شد. نرسي‌ تيرداد را كه‌ دست‌ نشانده‌ي‌ روم‌ بود از سيستان‌ بيرون‌ راند با گالريوس‌ سردار روم‌ هم‌ چند جنگ‌ كرد و يك‌ بار شكست‌ سختي‌ به‌ او وارد كرد (296) اما سال‌ بعد در ارمنستان‌ از وي‌ شكست‌ خورد. خود وي‌ در جنگ‌ مجروح‌ شد، بنه‌اش‌ به‌ غارت‌ رفت‌ و زنش‌ ارسانه‌ با عده‌اي‌ از هل‌ حرمش‌ به‌ اسارت‌ افتاد. براي‌ استرداد حرم‌ ناچار به‌ مذاكره‌ شد و توافق‌ نهايي‌ جهت‌ اين‌ مقصود كه‌ منجر به‌ امضاي‌ قراردادي‌ به‌ نام‌ عهدنامه‌ي‌ نصيبين‌ گشت‌ براي‌ وي‌ به‌ بهاي‌ گراني‌ تمام‌ شد. بر وفق‌ اين‌ عهدنامه‌ دجله‌ مرز ايران‌ و روم‌ اعلام‌ شد، تيرداد به‌ ارمنستان‌ بازگشت‌ و ايران‌ از حق‌ مداخله‌ در امور ارمنستان‌ و گرجستان‌ دست‌ كشيد. چون‌ قرارداد، منافع‌ روم‌ را به‌ قدر كافي‌ تأمين‌ مي‌كرد تا چهل‌ سال‌ بعد همچنان‌ از جانب‌ روميها معتبر باقي‌ ماند. نرسي‌ مدت‌ زيادي‌ بعد از انعقاد اين‌ عهدنامه‌ (297) در مسند نماند. سه‌ چهار سالي‌ بعد، از سطنت‌ كناره‌ گرفت‌ (301). تاج‌ و تخت‌ را هم‌ به‌ پسرش‌ هرمزد - هرمزد دوم‌ - واگذاشت‌ و خود چندي‌ بعد از شدت‌ تأثر درگذشت‌ (302).

    هرمزد دوم‌ (309-301) كه‌ به‌ عدالت‌ و نيكخواهي‌ موصوف‌ بود در عين‌ حال‌ تندخوي‌ و سختگير بود اما به‌ الزام‌ ضرورت‌ خشم‌ خود را مهار مي‌كرد و با نجبا به‌ نحوي‌ كنار مي‌آمد. با اين‌ حال‌ چون‌ در اجراي‌ عدالت‌، اقويا را بر ضعفا ترجيح‌ نمي‌داد نجبا را از خود ناراضي‌ ساخت‌. وي‌ در نواحي‌ سيستان‌ و كوشان‌ درگيريهايي‌ پيدا كرد و با ضعف‌ و فترتي‌ كه‌ در كارها مي‌ديد از عهده‌ي‌ مقابله‌ با آنها برنيامد. ناچار از در صلح‌ درآمد و با تزويج‌ يك‌ شاهدخت‌ كوشاني‌ - دختر كابلشاه‌ آنها را به‌ حفظ‌ و رعايت‌ صلح‌ واداشت‌. خود او در برخورد با اعراب‌ صحرا يا ضمن‌ شكار كشته‌ شد (309). اينكه‌ كشته‌ شدنش‌ را به‌ تاخت‌ و تاز اعراب‌ در نواحي‌ مرزي‌ منسوب‌ داشته‌اند ممكن‌ است‌ در عين‌ حال‌ كوششي‌ باشد براي‌ آنكه‌ دشمني‌ پسرش‌ شاپور دوم‌ را با اعراب‌ بهتر توجيه‌ نمايند. هرمزد از زن‌ اولش‌ كه‌ ملكه‌ بود سه‌ پسر داشت‌، اولين‌ آنها آذرنرسي‌ به‌ جاي‌ او نشست‌ اما با نجبا كنار نيامد و كشته‌ شد. از دو پسر ديگرش‌ هم‌ يكي‌ را كور كردند و ديگري‌ را به‌ زندان‌ افكندند. آن‌گاه‌ سلطنت‌ را به‌ پسري‌ ديگر - شاپور نام‌ - كه‌ هرمزد از زن‌ ديگر خويش‌ داشت‌ و هنوز در شكم‌ مادر بود يا تازه‌ به‌ دنيا آمده‌ بود، دادند. نيابت‌ سلطنت‌ هم‌ به‌ مادر كودك‌ داده‌ شد كه‌ البته‌ فقط‌ تشريفات‌ بود و در تمام‌ مدت‌ خردسالي‌ شاپور سلطنت‌ واقعي‌ در دست‌ «بزرگان‌» ماند. در اين‌ مدت‌ قدرت‌ نجبا توسعه‌ يافت‌ و حيثيت‌ سلطنت‌ كاستي‌ گرفت‌. اما شاپور هم‌، برخلاف‌ انتظار بزرگان‌ وقتي‌ به‌ سن‌ رشد رسيد ديگر تحت‌ نفوذ آنها نماند خود را از سلطه‌ي‌ قوم‌ رهانيد و با عزم‌ و تدبير فوق‌العاده‌اي‌ كه‌ داشت‌ خود را احيا كننده‌ي‌ سلطنت‌ در حال‌ زوال‌ ساسانيان‌ نشان‌ داد.

    در فاصله‌ي‌ بين‌ اين‌ دو شاپور، تقريباً جز در دوره‌ي‌ بالنسبه‌ كوتاه‌ فرمانروايي‌ نرسي‌ ضعف‌ پادشاهان‌ موجب‌ چيرگي‌ نجبا و اعيان‌ (وزركان‌، بزرگان‌) و مخصوصاً مداخله‌ي‌ روحانيان‌ (موبدان‌ و هيربدان‌) در امور مربوط‌ به‌ سلطنت‌ شد و كرتير موبد كه‌ در عهد شاپور اول‌ هيربد ساده‌اي‌ بود در مدت‌ سلطنت‌ اخلاف‌ او با عنوان‌ موبدان‌ موبد در امور حكومت‌ نفوذ فوق‌العاده‌ پيدا كرد و دين‌ و دولت‌ را كه‌ بنيان‌گذار سلسله‌ي‌ ساساني‌ آنها را در وجود شخص‌ پادشاه‌ توأمان‌ مي‌خواست‌ در خود موبدان‌ موبد عصر - شخص‌ خود - به‌ هم‌ پيوند داد؛ و بدين‌گونه‌ به‌ عنوان‌ يك‌ فرمانرواي‌ نامرئي‌ و بي‌تخت‌ و تاج‌ اما قاهر و سختگير دولت‌ را تابع‌ دين‌ ساخت‌. از چهار طبقه‌ي‌ اجتماعي‌ از هم‌ متمايز عصر كه‌ شامل‌ روحانيان‌ ( آتوربانان‌ )، نظاميان‌ ( ارتشتاران‌ )، صاحبان‌ مناصب‌ اداري‌ (دبيران‌) و كشاورزان‌ و صنعتگران‌ (ستريوشان‌ - هوتخشان‌) مي‌شد، كساني‌ از نجبا و اعيان‌ كه‌ در امور دولت‌ تدبير و حرف‌ آنها نافذ بود، از بين‌ گزيدگان‌ سه‌ طبقه‌ي‌ اول‌ برمي‌خاستند و به‌ تعبير مورخان‌ عصر اول‌ اسلامي‌ «عظماء و اشراف‌» (بزرگان‌) خوانده‌ مي‌شدند. اين‌ بزرگان‌ غير از مهرياران‌ ولايات‌ و مرزبانان‌ ايالات‌، شامل‌ سركردگان‌ خاندانهاي‌ بزرگ‌ و صاحبان‌ مناصب‌ عالي‌ نظامي‌ و اداري‌ كشور و همچنين‌ مالكان‌ و باغ‌داران‌ اراضي‌ و املاك‌ عمده‌ي‌ مملكت‌ نيز مي‌شد، كه‌ در بسياري‌ موارد مناصب‌ موروثي‌ بود يا لامحاله‌ طي‌ چندين‌ نسل‌ در خاندان‌ آنها ادامه‌ مي‌يافت‌. در حقيقت‌ با آنكه‌ رسوم‌ ملوك‌ طوايفي‌ عهد اشكانيان‌ در دوره‌ي‌ اردشير و شاپور منسوخ‌ اعلام‌ شد، بقايايي‌ از آن‌ در ترتيب‌ توارث‌ اِقطاعات‌ و مناصب‌ تشريفاتي‌ همچنان‌ محفوظ‌ ماند. مع‌هذا عالي‌ترين‌ منصب‌ اداري‌ كه‌ مقام‌ وزير بزرگ‌ بود و عنوان‌ هزاربد ( هزارپت‌ ) و بزرگ‌ فرمدار داشت‌ به‌ اراده‌ و انتخاب‌ پادشاه‌ وابسته‌ بود. چنان‌ كه‌ منصب‌ « ايرانْ اسپاهبَد » هم‌ كه‌ نظارت‌ بر امور جنگ‌ و رفع‌ نيازهاي‌ سپاه‌ بود، به‌ وسيله‌ي‌ پادشاه‌ به‌ كساني‌ از سرداران‌ كه‌ مورد اعتماد وي‌ بودند واگذار مي‌شد و البته‌ موروثي‌ نبود. مرزبانان‌ ايالات‌ و حكام‌ ولايات‌ بزرگ‌ نيز كه‌ غالباً از شاهزادگان‌ و منسوبان‌ خاندان‌ سلطنت‌ بودند در بسياري‌ موارد عنوان‌ شاه‌ را هم‌ بر نام‌ محل‌ فرمانروايي‌ خويش‌ مي‌افزودند و احياناً تاج‌ نيز بر سر مي‌نهادند. كرمانشاه‌، كوشانشاه‌، سكانشاه‌، گيلانشاه‌، ارمنانشاه‌، و ميشانشاه‌، از اين‌گونه‌ بودند و غالباً از بين‌ برادران‌، فرزندان‌ يا اعمام‌ و برادرزادگان‌ پادشاه‌ انتخاب‌ مي‌شدند.

    با آنكه‌ آيين‌ زرتشت‌ ديانت‌ رسمي‌ كشور و كيش‌ خاندان‌ سلطنت‌ بود، آيين‌ عيسي‌، آيين‌ يهود، و آيين‌ بودا هم‌ در نقاط‌ مختلف‌ كشور پيروان‌ داشت‌ و مغان‌ و موبدان‌ جز به‌ ندرت‌، و آن‌ نيز غالباً وقتي‌ سياستهاي‌ روحاني‌ يا منازعات‌ محلي‌ آن‌ را اجتناب‌ناپذير مي‌ساخت‌، معارض‌ و مزاحم‌ آنها نمي‌شدند. آتشگاه‌ همه‌ جا از ديه‌ و ناحيه‌ تا شهر و ولايت‌ تحت‌ نظر هيربدان‌ و موبدان‌ مراسم‌ نيايش‌ را تعليم‌ و رهبري‌ مي‌كرد. در ولايات‌، آتشگاههاي‌ بزرگ‌ و كهن‌ نيز وجود داشت‌ كه‌ غالباً هر يك‌ نزد طبقه‌اي‌ از طبقات‌ چهارگانه‌ با تقديس‌ و تكريم‌ بيشتري‌ نگريسته‌ مي‌شد. از اين‌ جمله‌، آذر فرنبغ‌ آتش‌ روحانيان‌؛ آذر و هرام‌ آتش‌ جنگجويان‌؛ آذر گشنسب‌ آتش‌ خاندان‌ سلطنت‌؛ و آذر برزين‌ آتش‌ كشاورزان‌ بود. به‌ علاوه‌ پادشاهان‌ هر يك‌ آتشي‌ نيز خاص‌ خود داشتند كه‌ مقارن‌ جلوس‌ آنها افروخته‌ مي‌شد و در سكه‌ هايشان‌ نيز علامت‌ آن‌ نقش‌ مي‌گشت‌. قدرت‌ و اعتبار پادشاهان‌ از همين‌ هنگام‌ جلوس‌ در طرز برخورد آنها با بزرگان‌ معلوم‌ مي‌شد و پايه‌ي‌ عقل‌ و تدبير ايشان‌ از گفتار (خطبه‌)هايي‌ كه‌ دربار يا خاص‌ در روز تاجگذاري‌ به‌ بيان‌ مي‌آوردند پديدار مي‌گشت‌. به‌ علاوه‌، جنگ‌ و شكار، كه‌ هميشه‌ تعدادي‌ از بزرگان‌ را ملازم‌ موكب‌ مي‌ساخت‌، وسيله‌اي‌ بود كه‌ ميزان‌ قدرت‌ و كفايت‌ پادشاهان‌ را در نزد اين‌ بزرگان‌ در معرض‌ امتحان‌ قرار مي‌داد. اينكه‌ فتوحات‌ جنگي‌ حتي‌ در برخوردهاي‌ بي‌اهميت‌ هم‌ گهگاه‌ بر دل‌ صخره‌ها همراه‌ با كتيبه‌ها نقش‌ مي‌شد و اينكه‌ صحنه‌هاي‌ شكار و تيراندازي‌ آنها بر ديوار ايوانها و حتي‌ بر متن‌ و حاشيه‌ي‌ ظروف‌ و پارچه‌ نقش‌ مي‌گرديد، مبني‌ بر آن‌ بود كه‌ همگان‌، خاصه‌ بزرگان‌، همواره‌ در آنها به‌ چشم‌ پادشاهان‌ لايق‌ بنگرند و چنان‌ كه‌ بايد از آنها حساب‌ ببرند. هرگونه‌ ضعفي‌ كه‌ در اين‌ امور از پادشاهان‌ مشهود مي‌افتاد آنها را از انظار مي‌انداخت‌ و معروض‌ اهانت‌، توطئه‌ و حتي‌ خلع‌ يا قتل‌ مي‌ساخت‌.


    13-8- جامعه‌ي‌ ايراني‌ در اين‌ سه‌ دوره‌ بر سه‌ عامل‌ عمده‌ استوار بود: سلطنت‌ فردي‌، قدرت‌ بزرگان‌، و سلطه‌ي‌ آتشگاه‌. در دوران‌ فرمانروايي‌ اردشير و شاپور، عامل‌ نخست‌ همواره‌ بر دو عامل‌ ديگر غالب‌ بود. ليكن‌ در سالهاي‌ فترت‌ بعد از شاپور دو عامل‌ ديگر، با هم‌ يا هر يك‌ جدا، عامل‌ نخست‌ را تحت‌ نفوذ داشت‌. تاريخ‌ ساسانيان‌ در اين‌ دوره‌ و در ادوار بعد نيز در تنازع‌ و اتحاد بين‌ اين‌ عوامل‌ تصوير مي‌شد. نفوذ آتشگاه‌ با آنكه‌ در تيسفون‌ و بابل‌ به‌ اندازه‌ي‌ پارس‌ و ماد محسوس‌ نبود، غالباً قدرت‌ پادشاه‌ و سلطه‌ي‌ حكام‌ محلي‌ را محدود مي‌كرد و كرتير موبد از همين‌ طريق‌ در شئون‌ حكومت‌ به‌ تدريج‌ قدرت‌ فوق‌العاده‌ يافت‌. وي‌ كه‌ لحن‌ پادشاهانه‌ي‌ كتيبه‌ هايش‌ در كعبه‌ي‌ زرتشت‌، سرمشهد، نقش‌ رستم‌ و نقش‌ رجب‌، قدرت‌ ويرانگر روزافزون‌ او را در طي‌ اين‌ سالهاي‌ ضعف‌ و فترت‌ مايه‌ي‌ وحشت‌ و نفرت‌ خواستاران‌ آزادي‌ وجدان‌ مي‌ساخت‌، وجودش‌ تجسم‌ غلبه‌ي‌ تعصب‌ بر تسامح‌ بود و فقط‌ روي‌ كار آمدن‌ نرسي‌ كه‌ مرگ‌ وي‌ ظاهراً در اواخر عهد او اتفاق‌ افتاد - به‌ سلطه‌ي‌ بيش‌ از حد آتشگاه‌ بر دولت‌، كه‌ براي‌ اخلاف‌ شاپور و رعاياي‌ آنها همه‌ جا شوم‌ و مخرب‌ بود خاتمه‌ داد. از همان‌ روز جلوس‌ نرسي‌ كه‌ عمروبن‌ عدي‌ پادشاه‌ حيره‌ «ايناي‌» خليفه‌ي‌ ماني‌ را به‌ پيشگاه‌ وي‌ معرفي‌ كرد قدرت‌ كرتير در عقده‌ي‌ افول‌ افتاد. شاپور دوم‌ هم‌ كه‌ بعد از فترتي‌ طولاني‌ بر مسند نيا و نياگان‌ خود تكيه‌ زد هشيارتر و محتاط‌تر از آن‌ بود كه‌ اين‌ قدرت‌ مهيب‌ مخرب‌ را در دست‌ يك‌ خليفه‌ي‌ كرتير رها كند - در زمان‌ او ظاهراً از جانب‌ روحانيان‌ زرتشتي‌ هم‌ ديگر با ديده‌ي‌ تأييد نگريسته‌ نمي‌شد. اين‌ بار دين‌ و دولت‌ در وجود شخص‌ شاپور توأمان‌ شدند و قدرت‌ «موبد اهورمزد» كه‌ اختصاص‌ به‌ كرتير داشت‌، بين‌ موبدان‌ هم‌ طراز تقسيم‌ شد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #35
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تحلیلی بر سلسله ساسانیان


    ساسانيان‌؛ فراز براي‌ فرود



    قسمت نخست


    ساسانيان‌؛ كشمكش‌ با بزرگان

    14-1 سلطنت‌ واقعي‌ شاپور دوم‌ از شانزده‌ سالگي‌ وي‌ آغاز شد (حدود 325). سالهايي‌ كه‌ قبل‌ از آن‌ بر خاندان‌ ساسانيان‌ گذشت‌ دوران‌ تسلط‌ بزرگان‌ بود كه‌ كشمكش‌ دائم‌ آنها نيز قدرت‌ حكومت‌ را متزلزل‌ مي‌كرد. البته‌ در كارهاي‌ جاري‌ قدرت‌ ارباب‌ مناصب‌ با اختلال‌ مواجه‌ نبود اما در مواردي‌ كه‌ حوادث‌ ناگهاني‌ روي‌ مي‌داد مقابله‌ با مشكل‌، با تأخير و مسامحه‌ ممكن‌ مي‌شد. اين‌ تأخير و مسامحه‌ در دفع‌ مشكلها به‌ جايي‌ رسيد كه‌ در آن‌ مدت‌ (325-309) حتي‌ اعراب‌ باديه‌ را از صحراهاي‌ بين‌النهرين‌ و از آن‌ سوي‌ خليج‌فارس‌ به‌ قتل‌ و غارت‌ و تاخت‌ و تاز در حريم‌ فرمانروايي‌ ايران‌ وسوسه‌ كرد. در فارس‌ از ري‌ شهر تا اردشير خوره‌ مورد تاخت‌ و تاز اعراب‌ عبدالقيس‌ و بحرين‌ واقع‌ شد و در نواحي‌ بابل‌ قبايل‌ تغلب‌ و بكربن‌ وايل‌ دست‌ به‌ قتل‌ و غارت‌ در بين‌ نواحي‌ بي‌دفاع‌ مرزي‌ گشودند.

    شاپور اولين‌ بار كه‌ خود را براي‌ در دست‌ گرفتن‌ زمام‌ قدرت‌ آماده‌ يافت‌، به‌ تنبيه‌ اعراب‌ پرداخت‌. جلوگيري‌ از تاخت‌ و تاز اعراب‌ نخستين‌ و فوري‌ترين‌ كار شاپور بود. اين‌ تاخت‌ و تازها قسمتي‌ از سواحل‌ خليج‌ فارس‌ و نواحي‌ مجاور بابل‌ و حيره‌ را دچار ناامني‌ كرده‌ بود اما نام‌ اين‌ قبايل‌ تجاوزگر در مآخذ عربي‌ به‌ احتمال‌ قوي‌ بايد از روي‌ تاخت‌ و تازهاي‌ قوم‌ در پايان‌ عهد ساسانيان‌ ساخته‌ شده‌ باشد. اين‌ تجاوزها كه‌ در مدت‌ نيابت‌ سلطنت‌ مادر شاپور و سلطه‌ي‌ بزرگان‌ بر امور سلطنت‌ بي‌مجازات‌ هم‌ ماند، اگر منجر به‌ ناخرسندي‌ مردم‌ از مجاورت‌ اعراب‌ نمي‌شد و يا در اداره‌ي‌ مملكت‌ و اجراي‌ عدالت‌ اختلالي‌ به‌ وجود نمي‌آورد آن‌ اندازه‌ خشونت‌ و قساوت‌ كه‌ شاپور در متوقف‌ كردن‌ آن‌ انجام‌ داد ضرورت‌ پيدا نمي‌كرد. در واقع‌ پادشاه‌ جوان‌ از همان‌ آغاز سلطنت‌ واقعي‌ خويش‌ در دفع‌ اين‌ تجاوزها وتنبيه‌ متجاوزان‌ اعمال‌ خشونت‌ را از حد گذرانيد.

    وي‌ با لشكري‌ بالنسبه‌ اندك‌ اما زبده‌ و كارآزموده‌ به‌ دفع‌ متجاوزان‌ پرداخت‌. نخست‌ بر سركساني‌ از آنها كه‌ قسمتهايي‌ از اراضي‌ سواحل‌ خليج‌فارس‌ را چراگاه‌ دامهاي‌ خويش‌ كرده‌ بودند تاخت‌ آورد: بسياري‌ از آنها را به‌ قتل‌ آورد، اسير كرد يا به‌ فرار واداشت‌؛ سپس‌ در آن‌ سوي‌ خليج‌ به‌ آنها حمله‌ برد: عده‌ي‌ زيادي‌ از آنها را كشت‌ يا تار و مار كرد؛ در نواحي‌ مجاور مرزهاي‌ حيره‌ و بابل‌ هم‌ به‌ آنها هجوم‌ برد: احشام‌ و اغنام‌ آنها را گرفت‌، چشمه‌ها و چاههاي‌ آب‌ آنها را به‌ خاك‌ انباشت‌، بسياري‌ از آنها را كشت‌ و بسياري‌ ديگر را به‌ اسارت‌ گرفت‌. شانه‌هاي‌ اسيران‌ را براي‌ عبرت‌ ساير رهزنان‌ سوراخ‌ كرد، از سوراخ‌ شانه‌هاشان‌ طنابت‌ گذراند و آنها را با خواري‌ به‌ بندگي‌ و بيگاري‌ گرفت‌. اين‌ طرز تنبيه‌ اعراب‌ وي‌ را در نزد ايشان‌ به‌ ذوالاكتاف‌ ملقب‌ ساخت‌ كه‌ ايرانيان‌ آن‌ را هوبه‌ سنبا خواندند - سوراخ‌ كننده‌ي‌ شانه‌ها.
    اين‌ پيروزيهاي‌ آسان‌ در عين‌ آنكه‌ «بزرگان‌» را از مسامحه‌اي‌ كه‌ در دفن‌ فتنه‌ي‌ اعراب‌ كرده‌ بودند منفعل‌ و پشيمان‌ كرد، به‌ شاپور فرصت‌ داد تا به‌ تدريج‌ دستهاي‌ ناتوان‌ آنها را از كارها كوتاه‌ دارد و زمينه‌ را براي‌ تأمين‌ تفوق‌ خويش‌ بر نجبا و موبدان‌ كه‌ هنوز در وي‌ به‌ چشم‌ جواني‌ بي‌تجربه‌ مي‌نگريستند آماده‌ سازد. بدين‌سان‌ با دفع‌ كردن‌ تاخت‌ و تاز رهزنان‌ عرب‌ و محدود ساختن‌ قدرت‌ بزرگان‌، شاپور جوان‌ خود را براي‌ مقابله‌ با روم‌ هم‌ مهيا يافت‌. اين‌ رويارويي‌ كه‌ مي‌بايست‌ وهن‌ ناشي‌ از متاركه‌ي‌ مربوط‌ به‌ جنگ‌ بين‌ نرسي‌ و ديوكليسيان‌ را رفع‌ كند، براي‌ حيثيت‌ ايران‌ ضرورت‌ داشت‌ و شاپور در اولين‌ فرصت‌ كه‌ برايش‌ حاصل‌ شد بهانه‌اي‌ براي‌ شروع‌ كردنش‌ به‌ دست‌ آورد.

    ماجرا از اقدام‌ مُصرّانه‌ي‌ شاپور به‌ تعقيب‌ و آزار عيسويان‌ كشور شروع‌ شد. از وقتي‌ كه‌ قسطنطين‌ معروف‌ به‌ بزرگ‌، امپراطور روم‌، آيين‌ عيسي‌ گرفت‌، شاپور در اين‌ عدّه‌ اتباع‌ خويش‌، خاصه‌ رؤساي‌ آنها، به‌ چشم‌ عامل‌ بيگانه‌ مي‌نگريست‌. وي‌ عيسويان‌ را كه‌ در اين‌ ايام‌ نسبت‌ به‌ روم‌ احساسات‌ دوستانه‌ نشان‌ مي‌دادند كساني‌ تلقي‌ مي‌كرد كه‌ در قلمرو وي‌ مي‌زيستند و در عين‌ حال‌ دوستدار دشمن‌ وي‌ قيصر بودند. شايد تعصب‌ ضد مسيحي‌ هم‌ كه‌ شاپور در دوران‌ كودكي‌ از تلقين‌ موبدان‌ و هيربدان‌ دربار و تا حدي‌ از تأثير مادري‌ كه‌ تمايلات‌ يهودي‌ خود را پنهان‌ نمي‌كرد با آن‌ پرورش‌ يافته‌ بود نيز اين‌ سوءظن‌ وي‌ را در حق‌ عيسويان‌ تشديد مي‌كرد. به‌ همين‌ سبب‌ پادشاه‌ مزديسن‌ سعي‌ در جلوگيري‌ از نشر و نفوذ آيين‌ مسيح‌ در بين‌ مزديسنان‌ را هم‌ لازمه‌ي‌ راست‌ كيشي‌ خود مي‌شمرد.

    به‌ هر حال‌ در جستجوي‌ بهانه‌اي‌ براي‌ درگيري‌ با روم‌، محدودكردن‌ تبليغات‌ عيسويان‌ و مانع‌ آمدن‌ از توسعه‌طلبيهاي‌ كليسا را دستاويزي‌ مناسب‌ يافت‌. پس‌ فرمانهايي‌ سخت‌ در جلوگيري‌ از توسعه‌ي‌ قدرت‌ كليسا صادر كرد: مالياتهاي‌ سنگين‌ بر عيسويان‌ تحميل‌ كرد، حتي‌ اموال‌ كليساها را توقيف‌ كرد و بعضي‌ از آنها را بست‌. وقتي‌ كه‌ قسطنطين‌ امپراطور مقدس‌ مسيحي‌ كه‌ خود را حامي‌ و مدافع‌ تمام‌ عيسويان‌ مي‌پنداشت‌ بر اين‌ اقدامات‌ اعتراض‌ كرد، شاپور او را متهم‌ به‌ تحريك‌ رعاياي‌ مسيحي‌ خويش‌ و مداخله‌ در امور ايران‌ ساخت‌ و به‌ تهديد روم‌ پرداخت‌. مذاكرات‌ به‌ جايي‌ نرسيد و طرفين‌ آماده‌ي‌ جنگ‌ شدند. و در اين‌ ميان‌ مرگ‌ ناگهاني‌ قسطنطين‌ (337) برخورد را كه‌ اجتناب‌ناپذير بود يك‌ چند به‌ تأخير انداخت‌ اما پيروزي‌ را در نظر شاپور مطمئن‌تر ساخت‌.

    كنستانسيوس‌ امپراطور جديد حريفي‌ بود كه‌ شاپور پيروزي‌ بر او را آسان‌تر مي‌يافت‌. در اين‌ هنگام‌ اوضاع‌ ارمنستان‌ آشفته‌ بود و شاپور توانسته‌ بود ماد آذربايجان‌ را كه‌ در معاهده‌ي‌ نرسي‌ و ديوكليسيان‌ به‌ ارمنستان‌ داده‌ شده‌ بود، به‌ قلمرو خويش‌ ملحق‌ كند. در روم‌ هم‌ واكنشهايي‌ در مقابل‌ جنگهاي‌ قسطنطين‌ پيدا شده‌ بود. شاپور در بين‌النهرين‌ به‌ تاخت‌ و تاز پرداخت‌. نصيبين‌ را هم‌ محاصره‌ كرد (338) و بدين‌گونه‌ جنگ‌ با روم‌ كه‌ مدت‌ چهل‌ سال‌ قطع‌ شده‌ بود دوباره‌ آغاز شد. نصيبين‌ تسليم‌ نشد و كار جنگ‌ برخلاف‌ تصور شاپور طولاني‌ گشت‌. اما در ارمنستان‌ شاپور موفق‌ شد يك‌ پادشاه‌ دست‌ نشانده‌ را از همان‌ خاندان‌ اشكاني‌ بر تخت‌ بنشاند و بدين‌گونه‌ ارمنستان‌ را متحد يا منقاد خود ساخت‌ (341).

    محاصره‌ي‌ دوم‌ نصيبين‌ (346) نيز منجر به‌ فتح‌ آن‌ نشد و شاپور در نواحي‌ حديب‌ ( آديابنه‌ ) كروفري‌ كرد اما در سنجار شكست‌ خورد و پسرش‌ به‌ وضع‌ فجيعي‌ كشته‌ شد (348). چندي‌ بعد شاپور باز به‌ محاصره‌ي‌ نصيبين‌ پرداخت‌ (350) و با آنكه‌ شهر در آستانه‌ي‌ تسليم‌ واقع‌ گشت‌ باز فتح‌ آن‌ برايش‌ ممكن‌ نشد، اما وي‌ نيز محاصره‌ي‌ آن‌ را تا يك‌ چند همچنان‌ ادامه‌ داد. با اين‌ حال‌ جنگ‌ در اين‌ نواحي‌ متوقف‌ شد و جنگجويان‌ طرفين‌ از ادامه‌ي‌ آن‌ اظهار ملال‌ كردند. در واقع‌ جنگ‌ را شاپور متوقف‌ كرد اما روم‌ هم‌ با آنكه‌ قسمتي‌ از اراضي‌ بين‌النهرينش‌ را از دست‌ داده‌ بود به‌ علاقه‌ و انضباط‌ سربازانش‌ آن‌ اندازه‌ مطمئن‌ نبود كه‌ جنگ‌ را ادامه‌ دهد.
    در مدت‌ متوقف‌ ماندن‌ جنگهاي‌ بين‌النهرين‌ شاپور لشكر به‌ نواحي‌ شرقي‌ كشور برد (350). با طوايف‌ خيوني‌ و سكايي‌ كه‌ هجوم‌ ايشان‌ موجد آشوب‌ و ناامني‌ در آن‌ حدود شده‌ بود جنگ‌ كرد. آنها را مطيع‌ و متحد خويش‌ ساخت‌ و از جنگجويان‌ آنها براي‌ ادامه‌ي‌ جنگ‌ با روم‌، كه‌ براي‌ او هدف‌ واقعي‌ سلطنت‌ شده‌ بود، استفاده‌ كرد. چندي‌ بعد سفيري‌ به‌ دربار كنستانسيوس‌ فرستاد و ضمن‌ نامه‌اي‌ رسمي‌ و تا حدي‌ با لحن‌ صلح‌جويانه‌ از وي‌ استرداد تمام‌ سرزمينهايي‌ را كه‌ در زمان‌ جدش‌ نرسي‌ از ايران‌ انتزاع‌ شده‌ بود مطالبه‌ كرد. امپراطور هم‌ درخواست‌ شاه‌ را رد كرد و جنگ‌ با روم‌ دوباره‌ آغاز شد (356). اين‌ بار جنگجوياني‌ از طوايف‌ خيوني‌ و آلاني‌ هم‌ به‌ عنوان‌ متحد يا مزدور در سپاه‌ شاپور جنگ‌ مي‌كردند. شاپور با سپاه‌ عظيم‌ از دجله‌ عبور كرد و باز در بين‌النهرين‌ روم‌ به‌ تاخت‌ و تاز پرداخت‌. وي‌ به‌ شهر آمِد ( آميدا ) در ديار بكر كنوني‌ حمله‌ برد و با وجود مقاومت‌ دليرانه‌ي‌ مدافعان‌، آن‌ را تسخير كرد (359). چندي‌ بعد كنستانسيوس‌ درگذشت‌ (361) و شاپور همچنان‌ تاخت‌ و تاز در اراضي‌ روم‌ را ادامه‌ داد.

    يوليانوس‌، امپراطور جديد كه‌ بر روم‌ شرقي‌ و غربي‌ فرمان‌ مي‌راند و به‌ آيين‌ شرك‌ بازگشته‌ بود، لشكر تازه‌اي‌ به‌ جنگ‌ ايران‌ آورد. همراه‌ سپاه‌ او يك‌ شاهزاده‌ي‌ ساساني‌ به‌ نام‌ هرمزد هم‌ بود كه‌ برادر ارشد شاپور بود و سالها پيش‌، از زندان‌ او گريخته‌ و به‌ روم‌ پناه‌ برده‌ بود. شاهزاده‌اي‌ اشكاني‌ نيز، ارشك‌ نام‌ با او همراه‌ بود كه‌ مدعي‌ تخت‌ و تاج‌ ارمنستان‌ بود. امپراطور مصمم‌ بود اين‌ دو شاهزاده‌ را در ايران‌ و ارمنستان‌ همچون‌ پادشاهان‌ دست‌ نشانده‌ي‌ روم‌ بر تخت‌ بنشاند. سپاه‌ يوليانوس‌ به‌ سمت‌ بابل‌ پيش‌ راند و تا حدود سلوكيه‌ و تيسفون‌ هم‌ رسيد. اما لشكري‌ نيرومند، كه‌ سرداري‌ از خاندان‌ مهران‌ در رأس‌ آن‌ بود در اين‌ نواحي‌ پيشرفت‌ او را متوقف‌ ساخت‌. در جنگي‌ كه‌ روي‌ داد يوليانوس‌ از ضربه‌ي‌ زوبين‌ يك‌ سرباز ايراني‌ كشته‌ شد (363) و نقشه‌هاي‌ دور و دراز او نقش‌ بر آب‌ گشت‌. جانشين‌ او يوويانوس‌ كه‌ از جانب‌ سربازان‌ به‌ امپراطوري‌ اعلام‌ شد چاره‌اي‌ جز عقب‌نشيني‌ نيافت‌ و با عجله‌ لشكر روم‌ را از مرزهاي‌ ايران‌ خارج‌ كرد. در معاهده‌اي‌ كه‌ به‌ دنبال‌ مذاكرات‌ به‌ امضاي‌ طرفين‌ رسيد، نصيبين‌ و سنجار به‌ ايران‌ واگذار شد، روم‌ از دخالت‌ در امور ارمنستان‌ دست‌ كشيد، گرجستان‌ و سرزمين‌ آلان‌ از تصرف‌ روم‌ خارج‌ شد، و امپراطور متعهد شد براي‌ نگهداشت‌ دربند خزر و تنگه‌ي‌ داريال‌ ساليانه‌ مبلغي‌ به‌ ايران‌ بپردازد - و اين‌ در نزد ايرانيان‌ به‌ عنوان‌ پرداخت‌ باج‌ تلقي‌ شد.

    با آنكه‌ والنسيوس‌ فرمانرواي‌ روم‌ شرقي‌، بعد از آن‌ هم‌ براي‌ مداخله‌ در امور ارمنستان‌ تلاشهاي‌ بي‌فايده‌اي‌ - از جمله‌ در 371 ميلادي‌ - انجام‌ داد، صلح‌ با روم‌ دوباره‌ (376) برقرار شد و تا سي‌ سال‌ بعد نيز معتبر ماند و طرفين‌ را از درگيري‌ مجدد مانع‌ آمد. چندي‌ بعد شاپور هم‌ درگذشت‌ (379) و سلطنت‌ هفتاد ساله‌اي‌ كه‌ با تمام‌ عمرش‌ همراه‌ بود پايان‌ يافت‌.
    شاپور دوم‌ ايران‌ را به‌ مرزهاي‌ عهد شاپور اول‌ رسانيد و وهني‌ را كه‌ از شكست‌ نرسي‌ بر حيثيت‌ خاندان‌ ساسانيان‌ راه‌ يافته‌ بود از ساحت‌ آن‌ برطرف‌ كرد. جنگهاي‌ طولانيش‌ با روم‌ كه‌ قسمتي‌ از آنها جز اتلاف‌ نفوس‌ و ضايع‌ كردن‌ اموال‌ حاصلي‌ هم‌ نداشت‌، او را فرمانروايي‌ با اراده‌، بي‌تزلزل‌، و صاحب‌ تدبير نشان‌ داد. آميانوس‌مارسلانوس‌ ، صاحب‌ منصب‌ يوناني‌ زبان‌ روم‌، كه‌ شاهد قسمتي‌ از اين‌ جنگها بود، در شرحي‌ كه‌ به‌ مناسبت‌ وقايع‌ «آمد» نوشته‌ است‌، سيماي‌ او را با وقاري‌ شاهانه‌ تصوير كرده‌ است‌: با هيبت‌ و غرور فوق‌العاده‌اي‌ كه‌ جلال‌ و حشمت‌ او را بيشتر نمايان‌ مي‌سازد. شاپور به‌ قدرت‌ و شكوه‌ خويش‌ مي‌نازيد؛ بيش‌ از حد مغرور و بيش‌ از حد به‌ حفظ‌ شئون‌ سلطنت‌ خويش‌ مقيد بود؛ خاطره‌ي‌ فرمانروايي‌ پرشكوه‌ و طولانيش‌ او را در رديف‌ شاپور اول‌ يك‌ بنيان‌گذار و يك‌ محيي‌ دولت‌ نشان‌ داد؛ روح‌ تازه‌اي‌ كه‌ او در كالبد سلسله‌ي‌ ساساني‌ دميد تا مدتها همچنان‌ نگهدارنده‌ي‌ سلطنتي‌ بود كه‌ خسرو اول‌ انوشروان‌ بعد از سالها دوباره‌ آن‌ را احيا كرد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #36
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    پس‌ از شاپور دوم

    14-2- مع‌هذا سلطنت‌ با اقتدار و طولاني‌ او سلطنتهاي‌ كوتاه‌ و بي‌روح‌ تعدادي‌ جانشينان‌ نالايق‌ را به‌ دنبال‌ داشت‌: بعد از شاپور بر وفق‌ روايات‌، يك‌ برادر ناتني‌ او به‌ نام‌ اردشير به‌ سلطنت‌ رسيد (379). اين‌ اردشير دوم‌ كه‌ از شاپور بزرگ‌تر بود مدتها فرمانرواي‌ ولايت‌ حديب‌ (آديابنه‌) بود و در آنجا در تعقيب‌ و آزار عيسويان‌ (344 و 376) شور و حرارت‌ بسيار به‌ خرج‌ داد. البته‌ قبول‌ روايات‌ در باب‌ برادريش‌ با شاپور محل‌ ترديد است‌، حداقل‌ سكه‌هاي‌ او اين‌ روايات‌ را محل‌ ترديد مي‌سازد. تا آنجا كه‌ از اين‌ سكه‌ها بر مي‌آيد وي‌ بايد خويشاوند شاپور، اما از يك‌ شاخه‌ي‌ ديگر آل‌ ساسان‌ بوده‌ باشد. از نقش‌ برجسته‌اي‌ هم‌ در طاق‌ بستان‌ كه‌ از تاجگذاري‌ او باقي‌ است‌ بر مي‌آيد كه‌ او قبل‌ از سلطنت‌ يك‌ چند فرمانرواي‌ كوشان‌ بوده‌ است‌ و شايد سلطنت‌ او نيز تا حدي‌ مديون‌ اعمال‌ نفوذ كوشانيان‌ بوده‌ باشد. به‌ هر حال‌ ناخرسندي‌ بزرگان‌ بعد از چهارسال‌، به‌ سلطنت‌ او خاتمه‌ داد. بعد از آن‌ پسر شاپور به‌ سلطنت‌ نشست‌ كه‌ شاپور سوم‌ محسوب‌ مي‌شد. كار عمده‌ي‌ وي‌ آن‌ بود كه‌ با تئودوسيوس‌ امپراطور كنار آمد و ارمنستان‌ بين‌ دو كشور تقسيم‌ شد و سهم‌ شرقي‌ به‌ ايران‌ رسيد. در طاق‌ بستان‌، نقش‌ برجسته‌اي‌ كه‌ وي‌ و پدرش‌ را تصوير مي‌كند وي‌ را مانند پدر «ملكان‌ ملكا» در ايران‌ و انيران‌ مي‌خواند. به‌ احتمال‌ قوي‌ توفيق‌ او در الحاق‌ ارمنستان‌ به‌ ايران‌ او را در نظر بزرگان‌ شايسته‌ي‌ اين‌ عنوا كرده‌ باشد. با اين‌ همه‌ سلطنت‌ وي‌ نيز كوتاه‌ بود و پنج‌ سالي‌ بيش‌ نكشيد. بر وفق‌ روايات‌ در نخجيرگاه‌ به‌ دست‌ محافظان‌ خود، و ظاهراًبه‌ تحريك‌ نجباي‌ مخالف‌، در داخل‌ خيمه‌ي‌ خويش‌ به‌ قتل‌ رسيد. قتل‌ او هم‌ به‌ طوفاني‌ كه‌ ستون‌ خيمه‌اش‌ را كند منسوب‌ شد (388).

    بعد از وي‌ نوبت‌ به‌ برادرش‌ و رهران‌ چهارم‌ رسيد: معروف‌ به‌ بهرام‌ كرمانشاه‌ . چون‌ وي‌ در زمان‌ پدر فرمانروايي‌ كرمان‌ را داشت‌ در دوران‌ سلطنت‌ هم‌ اين‌ عنوان‌ برايش‌ باقي‌ ماند. مُهري‌ كه‌ از او باقي‌ است‌ و مربوط‌ به‌ دوران‌ بلافاصله‌ قبل‌ از سلطنت‌ اوست‌، عبارت‌ « ورهران‌ كرمان‌ ملكا » را دارد. اينكه‌ وي‌ را در برخي‌ روايات‌ عادل‌ و ستوده‌ خوانده‌اند و در روايات‌ ديگر گفته‌اند كه‌ نسبت‌ به‌ كار ملك‌ بي‌اعتنا بود، حاكي‌ از تصادم‌ بين‌ منافع‌ درباريان‌ او به‌ نظر مي‌رسد. مخالفان‌ گفته‌اند كه‌ او حتي‌ عرايض‌ و شكايتهايي‌ را هم‌ كه‌ برايش‌ فرستاده‌ مي‌شد باز نمي‌كرد و بعد از مرگش‌ نامه‌هايي‌ را كه‌ نزد او فرستاده‌ بودند ناگشوده‌ يافتند. بهرام‌ چهارم‌ به‌ وسيله‌ي‌ عده‌اي‌ از سربازان‌ خويش‌ به‌ قتل‌ رسيد (399) و به‌ نظر نمي‌آيد چنين‌ امري‌ مبني‌ بر تحريك‌ و توطئه‌ي‌ سرداران‌ يا درباريانش‌ نبوده‌ باشد. كرمانشاه‌ يازده‌ سال‌ سلطنت‌ كرد و بعد از او سلطنت‌ به‌ پسرش‌ ايزدت‌ گرد (يزدگرد) رسيد: يزدگرد اول‌ . با آنكه‌ سربازان‌ يا در واقع‌ محركان‌ آنها از سلطنت‌ پدرش‌ ناراضي‌ بودند در جلوس‌ اين‌ يزدگرد به‌ سلطنت‌ از جانب‌ مخالفان‌ اشكاني‌ پيش‌ نيامد. در واقع‌ قبل‌ از نيل‌ به‌ سلطنت‌ به‌ حسن‌ سيرت‌ و صفاي‌ عقيدت‌ معروف‌ بود و اين‌ عامل‌ عمده‌اي‌ در رضايت‌ مخالفان‌ به‌ سلطنت‌ او گشت‌. وي‌ خود را در سكه‌هاي‌ خويش‌، را مشت‌ رس‌ خواند - يعني‌ صلح‌جو. اين‌ صلح‌جويي‌ او تا حدي‌ به‌ نفع‌ روم‌ تمام‌ شد چرا كه‌ در عصر او اوضاع‌ امپراطوري‌ چنان‌ آشفته‌ بود كه‌ اگر وي‌ طبع‌ جنگ‌طلبي‌ داشت‌ فرصتهاي‌ مناسب‌ متعددي‌ براي‌ تسويه‌ي‌ حساب‌ با آن‌ امپراطوري‌ به‌ دست‌ مي‌آورد. اين‌ دوستي‌ كه‌ از عهد پدرش‌ شاپور سوم‌ شروع‌ شد وي‌ را به‌ نحو بي‌سابقه‌اي‌ مورد اعتماد و احترام‌ روم‌ ساخت‌. حتي‌ امپراطور آركاديوس‌ در وصيت‌نامه‌ي‌ رسمي‌ خويش‌ ولايت‌ و قيمومت‌ فرزند خردسال‌ خود تئودوسيوس‌ دوم‌ را كه‌ وليعهد و جانشينش‌ بود به‌ او واگذار كرد. يزدگرد هم‌ با دلسوزي‌ و جوانمردي‌ لوازم‌ اين‌ قيمومت‌ را به‌ جا آورد. نه‌ فقط‌ معتمدي‌ از دربار خويش‌ را براي‌ نظارت‌ در تربيت‌ وي‌ فرستاد و هرگونه‌ مخالفت‌ با امپراطور خردسال‌ را مخالفت‌ با ايران‌ اعلام‌ كرد، بلكه‌ خود نيز در مدت‌ سلطنت‌ از هر اقدامي‌ كه‌ مغاير با دوستي‌ روم‌ باشد خودداري‌ كرد. در مورد عيسويان‌ و پيروان‌ اديان‌ ديگر، از جمله‌ يهود، نيز تسامح‌ نسبي‌ را تا جايي‌ كه‌ منجر به‌ تجري‌ آنها نگردد مراعات‌ مي‌كرد. اما در بين‌ بزرگان‌ ايران‌، جنگبارگان‌ ارتشتاران‌ وي‌ را به‌ خاطر صلح‌طلبي‌ كه‌ داشت‌، و تعصب‌گرايان‌ موبدان‌ به‌ سبب‌ تسامحي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ اديان‌ ديگر نشان‌ مي‌داد، در خور نكوهش‌ مي‌يافتند.

    مع‌هذا تسامح‌ او نسبت‌ به‌ عيسويان‌ و ساير اتباع‌ مبني‌ بر مصلحت‌ و تدبير بود - و در حدي‌ كه‌ قدرت‌ سلطنت‌ را به‌ خطر نيندازد رعايت‌ مي‌شد. در آغاز وي‌ با رؤساي‌ عيسويان‌ چنان‌ به‌ محبت‌ رفتار كرد كه‌ بعضي‌ از آنها وي‌ را آماده‌ي‌ تعميد يا حتي‌ «عيسوي‌ رحيم‌» پنداشتند و از وي‌ ستايش‌ بسيار كردند. اما وقتي‌ زياده‌طلبيهاي‌ ايشان‌ را مشاهده‌ كرد و شاهد بي‌حرمتي‌ ايشان‌ نسبت‌ به‌ موبدان‌ و آتشگاهها شد با شدت‌ و خشونت‌ آنها را تنبيه‌ كرد. نسبت‌ به‌ رؤساي‌ آتشگاه‌ هم‌ تا وقتي‌ آنها را از دخالت‌ در امور دولت‌ فارغ‌ يافت‌، همه‌گونه‌ حمايت‌ و علاقه‌ نشان‌ داد. وقتي‌ كه‌ تعصب‌ آنها را بر ضد عيسويان‌ موجب‌ تهديد قدرت‌ سلطنت‌ ديد با آنها به‌ خشونت‌ پرداخت‌. بدين‌گونه‌ صلابت‌ و سطوت‌ او در بين‌ رؤساي‌ عيسوي‌ و زرتشتي‌ هر دو به‌ خشونت‌ تعبير شد و عوام‌ اكثريت‌ و اقليت‌ هم‌، كه‌ هميشه‌ تابع‌ اغراض‌ رؤساي‌ حريص‌ و جاه‌طلب‌ مي‌مانند، به‌ تلقين‌ آنها وي‌ را با نظر نفرت‌ نگريستند و گنهكار (وزه‌گر) و فريبكار (دفر) خواندند. اينكه‌ وي‌ طبعاً به‌ تسامح‌ گرايش‌ داشت‌ از آنجا پيداست‌ كه‌ در حق‌ يهود هم‌ با عطوفت‌ سلوك‌ مي‌كرد و حتي‌ شوشين‌ دختر «رأس‌ جالوت‌» را هم‌ به‌ زني‌ گرفت‌.

    سلطنت‌ وي‌ بيست‌ و يك‌ سال‌ طول‌ كشيد و در پايان‌ آن‌ وي‌ نزد اكثريت‌ رعايا به‌ چشم‌ فرمانروايي‌ نگريسته‌ مي‌شد كه‌ هم‌ آتشگاه‌ او را گنهكار مي‌خواند و هم‌ كليسا! مرگ‌ مرموز او كه‌ گفته‌اند در حدود طوس‌ و به‌ قولي‌ در نواحي‌ گرگان‌ از لگد يك‌ اسب‌ آبي‌ مرد و اسب‌ هم‌ بلافاصله‌ ناپديد شد (420)، قصه‌اي‌ است‌ كه‌ از مقوله‌ي‌ خرافات‌ رؤساي‌ عوام‌ به‌ نظر مي‌آيد و بايد آن‌ را براي‌ مخفي‌ داشتن‌ جنايتي‌ عمدي‌ كه‌ موبدان‌ و ساير بزرگان‌ طرح‌ آن‌ را ريخته‌اند ساخته‌ باشند. اينكه‌ بعد از مرگ‌ او پسرش‌ شاپور را كه‌ از ارمنستان‌ به‌ دعوي‌ تاج‌ و تخت‌ پدر آمد در قصر وي‌ هلاك‌ كردند و در مقابل‌ پسر ديگرش‌ ورهران‌ - بهرام‌ - كه‌ با كمك‌ اعراب‌ حيره‌ به‌ جستجوي‌ تخت‌ و تاج‌ آمد شاهزاده‌اي‌ خسرو نام‌ را به‌ سلطنت‌ نشاندند، نشان‌ مي‌دهد كه‌ نجبا رهايي‌ از سلطه‌ي‌ يزدگرد را براي‌ خود مايه‌ي‌ خرسندي‌ مي‌ديده‌اند و لاجرم‌ دوست‌ نداشته‌اند طعمه‌ي‌ انتقام‌جويي‌ فرزندانش‌ گردند.
    يزدگرد اول‌ پسرش‌ بهرام‌ (ورهران‌) را وليعهد كرده‌ بود حتي‌ به‌ همين‌ مناسبت‌ در سكه‌اي‌ هم‌ كه‌ ضرب‌ كرده‌ بود تصوير او را در آن‌ سوي‌ تصوير خويش‌ نقش‌ كرده‌ بود. اما سوءظني‌ كه‌ بر وفق‌ روايات‌، طبيعت‌ ثاني‌ يزدگرد بود علاقه‌ي‌ او را از وي‌ گردانيد و منجر به‌ آن‌ شد كه‌ تا پسر را به‌ حيره‌ نزد نعمان‌ پادشاه‌ دست‌ نشانده‌ي‌ عرب‌ كه‌ در سالهاي‌ كودكي‌ هم‌ وي‌ نزد او و در قصر موسوم‌ به‌ خورنق‌ پرورش‌ يافته‌ بود بفرستد، و به‌ گونه‌اي‌ وي‌ را به‌ آنجا تبعيد كند. بدين‌گونه‌، هنگام‌ مرگ‌ يزدگرد، پسر ديگرش‌ شاپور كه‌ فرمانرواي‌ ارمنستان‌ (ارمنان‌ شاه‌) بود و ظاهراً در نزد پدر محبوب‌تر از بهرام‌ بود، و قتل‌ او در تيسفون‌ كه‌ متعاقب‌ مرگ‌ يزدگرد بدانجا رفته‌ بود، بهرام‌ را در مطالبه‌ي‌ تخت‌ و تاج‌ موروث‌ خويش‌ از نجبا بيشتر مصمم‌ نمود. جبهه‌ي‌ بزرگان‌ دربار كه‌ خسرو نام‌ را به‌ پادشاهي‌ برداشته‌ بود و مي‌خواست‌ هرگونه‌ هست‌ اولاد يزدگرد را از سطنت‌ محروم‌ سازد، از جمله‌ شامل‌ يك‌ اسپهبد ، يك‌ پادوسپان‌ ، يك‌ لشكرنويس‌ ، يك‌ دبير ماليات‌ ارضي‌ ، و يك‌ رئيس‌ اوقاف‌ كشور بود اما اتحاديه‌ي‌ آنها در مقابل‌ منذر، امير حيره‌ يا پدرش‌ نعمان‌، كه‌ همراه‌ بهرام‌ با نيرويي‌ قابل‌ ملاحظه‌ از يك‌ دسته‌ اعراب‌ تنوخ‌ ساكن‌ حيره‌ و يك‌ دسته‌ سوار سنگين‌ اسلحه‌ي‌ ايراني‌ كه‌ در حيره‌ تحت‌ فرمان‌ بهرام‌ بود براي‌ بر تخت‌ نشاندن‌ شاهزاده‌ي‌ دست‌ پرورد خويش‌ به‌ تيسفون‌ عزيمت‌ كرد، تاب‌ مقاومت‌ نياورد. خسرو هم‌ كه‌ دست‌ نشانده‌ و مورد حمايت‌ جماعت‌ نجبا بود خود را از معركه‌ كنار كشيد و بدين‌گونه‌ سلطنت‌ بعد از يزدگرد، به‌ رغم‌ مخالفت‌ جبهه‌ي‌ بزرگان‌، به‌ پسرش‌ بهرام‌ رسيد: بهرام‌ پنجم‌ . قصه‌اي‌ كه‌ بر حسب‌ آن‌ در اختلاف‌ بين‌ بهرام‌ با بزرگان‌، تاج‌ سلطنت‌ را در بين‌ دو شير نهادند و چون‌ بهرام‌، برخلاف‌ خسرو كه‌ از مطالبه‌ي‌ تاج‌ و خطر كردن‌ براي‌ آن‌ منصرف‌ شد، شيران‌ را كشت‌ و تاج‌ را بر سر نهاد، ظاهراً به‌ قصد آن‌ جعل‌ شد تا تسليم‌شدن‌ شرم‌آور بزرگان‌ كشور را در مقابل‌ يك‌ شيخ‌ عرب‌ و يك‌ دولت‌ پوشالي‌ دست‌ نشانده‌ي‌ ايران‌ در پرده‌ي‌ ابهام‌ فروپوشانند.





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #37
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سلطنت‌ شادخوارانه‌ بهرام‌گور

    14-3- بر وفق‌ روايات‌، بهرام‌ در قسمتي‌ از سالهاي‌ كودكي‌ در حيره‌ نزد نعمان‌، پدر منذر، پرورش‌ يافت‌. وي‌ غير از مهارت‌ در سواري‌ و تيراندازي‌ در آنجا در قصر و باغچه‌ي‌ باشكوه‌ خُوَرْنَقْ اوقات‌ را به‌ موسيقي‌ و شعر و شكار مي‌گذرانيد و از تأثير اين‌ تربيت‌ بعدها در دوران‌ سلطنت‌ نيز شكار دوستي‌ و عشرت‌پرستي‌ قسمتي‌ از اوقات‌ او را مستغرق‌ مي‌داشت‌. حتي‌ شاعري‌ را هم‌ كه‌ گويند به‌ خاطر اشتغال‌ به‌ آن‌ مورد ملامت‌ موبدان‌ واقع‌ شد ادامه‌ داد و بدين‌گونه‌ نمونه‌ي‌ يك‌ پادشاه‌ شادخوار خرم‌ و پرجنب‌ و جوش‌ و بي‌بند و بار را عرضه‌ كرد كه‌ در تاريخ‌ ايران‌ با تمام‌ اين‌ اوصاف‌ نظيري‌ پيدا نكرد. در حقيقت‌ به‌ سبب‌ همين‌ وحشي‌ طبعي‌، چالاكي‌ و بي‌آرامي‌ بي‌سابقه‌اش‌ بود كه‌ او را بهرام‌ گور خواندند و اين‌ نام‌ در بين‌ مردمي‌ كه‌ نام‌ گرگين‌ و شاهين‌ و گراز و گشنسب‌ و شهروراز هم‌ عنوانهاي‌ افتخارآميز بود در حق‌ وي‌ متضمن‌ هيچ‌گونه‌ قدح‌ و اهانتي‌ نبود - تا لازم‌ آيد اين‌ شهرت‌ را به‌ خاطر علاقه‌اي‌ كه‌ به‌ شكار گور داشت‌ بعدها به‌ وي‌ منسوب‌ كرده‌ باشند. به‌ احتمال‌ قوي‌ سابقه‌ي‌ تربيت‌ در نزد امراي‌ حيره‌ او را تا حدي‌ به‌ شيوه‌ي‌ اعراب‌ باديه‌ بار آورده‌ بود و همين‌ حالت‌ غيرعادي‌ كه‌ در رفتار و كردار او جلوه‌ داشت‌ و از آداب‌ و تشريفات‌ سنگين‌ و پرهيبت‌ و جلال‌ دربار ساسانيان‌ خالي‌ به‌ نظر مي‌رسيد او را در انظار عامه‌ محبوبيت‌ خاص‌ بخشيد و موضوع‌ افسانه‌هاي‌ عاميانه‌اي‌ ساخت‌ كه‌ قسمتي‌ از آنها به‌ قهرمانان‌ خيالي‌ و ناشناخته‌ي‌ قصه‌هاي‌ سرگردان‌ مربوط‌ بود.

    اينكه‌ بهرام‌ پنجم‌ در خطبه‌اي‌ كه‌ در اولين‌ روز جلوس‌ در حضور بزرگان‌ به‌ بيان‌ آورد خشونت‌ پدرش‌ را در سلوك‌ با رعيت‌ ناشي‌ از تجاوز آنها از حدود خواند، در واقع‌ اعلام‌ سياست‌ خود او بود كه‌ مي‌خواست‌ نشان‌ دهد مادام‌ كه‌ قوم‌ از گليم‌ خويش‌ پاي‌ را بيرون‌ ننهند از جانب‌ وي‌ ايمن‌ خواهند بود، و چون‌ بزرگان‌ در حد خود متوقف‌ شدند بهرام‌ هم‌ در همان‌ حد زمام‌ امور را به‌ دست‌ آنان‌ داد و لاجرم‌ به‌ خاطر تحسين‌ و رضايتي‌ كه‌ آنها در حق‌ وي‌ اظهار مي‌كردند محبوب‌ و مطبوع‌ خاص‌ و عام‌ گشت‌. ضرورت‌ مقابله‌ با تحريكات‌ و تجاوزطلبيهاي‌ رؤساي‌ كليسا كه‌ گاه‌ معارض‌ آتشگاه‌ نيز مي‌شدند بهرام‌ را از همان‌ اوايل‌ فرمانروايي‌ وي‌ به‌ تعقيب‌ و ادامه‌ي‌ سياست‌ پدرش‌ يزدگرد در مورد عيسويان‌ واداشت‌. و اين‌ معني‌ برخورد با روم‌ را كه‌ حامي‌ و محرك‌ عيسويان‌ در فتنه‌انگيزي‌ و آشوب‌طلبي‌ بود در نزد وي‌ اجتناب‌ناپذير ساخت‌. اما او ترجيح‌ داد قبل‌ از درگيري‌ با روم‌، با تنبيه‌ طوايف‌ هفطالي‌ (هياطله‌، خيونان‌) كه‌ در نواحي‌ بلخ‌ و حوالي‌ جيحون‌ و اترك‌ دوباره‌ موجب‌ ناآراميهايي‌ شده‌ بودند نخست‌ پشت‌ سر را در نواحي‌ شرقي‌ كشور، از هرگونه‌ احتمال‌ تجاوز و تحريك‌ ايمن‌ سازد. از اين‌رو با سرعت‌ عمل‌ بي‌سابقه‌ و مخصوصاً با مخفي‌ نگهداشتن‌ جهت‌ حركت‌ خويش‌ ناگهان‌ بر سر آنها تاخت‌. در ناحيه‌ي‌ كشميهن‌، در حوالي‌ مرو، خاقان‌ آن‌ را كشت‌، تاج‌ او را با اموال‌ و خزاين‌ بسيار به‌ غنيمت‌ گرفت‌ سپس‌ برادر كوچك‌ خود نرسي‌ را كه‌ در مدت‌ غيبت‌ شاه‌ از تختگاه‌ غالباً از جانب‌ وي‌ نيابت‌ سلطنت‌ داشت‌، در تمام‌ نواحي‌ شرقي‌ كشور فرمانروايي‌ داد. به‌ هر حال‌ با اين‌ حمله‌ي‌ نابيوسيده‌ چنان‌ ضربه‌اي‌ به‌ اين‌ طوايف‌ نيمه‌ وحشي‌ وارد آورد كه‌ خيونان‌ از آن‌ پس‌ تا مدتها بعد ديگر در مرزهاي‌ ايران‌ ظاهر نشدند.

    چندي‌ بعد، در دنبال‌ تحريكها و آشوبهايي‌ كه‌ منجر به‌ فرار عده‌اي‌ از عيسويان‌ ايران‌ به‌ قلمرو روم‌ شرقي‌ شد، فرستاده‌اي‌ به‌ بيزانس‌ گسيل‌ كرد و از امپراطور استرداد اين‌ فراريان‌ را مطالبه‌ نمود. تئودوسيوس‌ ، امپراطور بيزانس‌ از قبول‌ اين‌ امر امتناع‌ كرد و كار به‌ جنگ‌ كشيد (421). جنگ‌ هم‌ دو سال‌ طول‌ كشيد و حوالي‌ نصيبين‌ و حدود ارمنستان‌ صحنه‌ي‌ برخوردهاي‌ خونين‌ گشت‌. مهرنرسي‌ «ايران‌ سپاهبد» و «بزرگ‌ فرمدار» بهرام‌، كه‌ از خاندان‌ اسپنديار و صاحب‌ عالي‌ترين‌ مناصب‌ دولتي‌ در عهد بهرام‌ و پدرش‌ بود، فرمانده‌ سپاه‌ ايران‌ بود. امير حيره‌ در قسمتي‌ از اين‌ جنگها به‌ نفع‌ ايران‌ شركت‌ داشت‌. جزئيات‌ اين‌ جنگها در روايات‌ رومي‌ مأخوذ از اقوال‌ ارباب‌ كليساست‌ و چنان‌ كه‌ بايد انتظار داشت‌ از مبالغات‌ و مسامحات‌ بسيار هم‌ مشحون‌ شده‌ است‌. از جمله‌ در باب‌ تلفات‌ سپاه‌ اعراب‌ مبالغه‌اي‌ كه‌ در قولشان‌ هست‌ محل‌ ترديد است‌؛ همچنين‌ اين‌ روايت‌ كه‌ در پايان‌ جنگ‌ آكاكيوس‌ اسقف‌ آميداي‌ (آمِدْ)، هفت‌ هزار تن‌ اسير ايراني‌ را از روميها بازخريد و فديه‌ي‌ آنها را از وجوه‌ حاصل‌ از فروش‌ اواني‌ و ظروف‌ طلاي‌ كليساهاي‌ حوزه‌ي‌ اسقفي‌ خويش‌ پرداخت‌، بي‌شك‌ مجعول‌ و ناظر به‌ نشان‌ دادن‌ اهميت‌ كليسا و قدرت‌ رؤساي‌ آن‌ است‌.

    به‌ هر حال‌ پيداست‌ كه‌ جنگ‌ دو ساله‌ به‌ نتيجه‌اي‌ منجر نشد. لاجرم‌ فرستاده‌ي‌ روم‌ براي‌ مذاكره‌ به‌ لشكرگاه‌ بهرام‌ آمد و قراري‌ براي‌ مصالحه‌ داده‌ شده‌. در اين‌ مصالحه‌ مقرر گشت‌ هيچ‌ يك‌ از طرفين‌ در قلمرو خويش‌ متعرض‌ و مزاحم‌ عقايد و مراسم‌ پيروان‌ آيين‌ طرف‌ ديگر نشود. قراري‌ هم‌ كه‌ بيزانس‌ براي‌ پرداخت‌ مبلغي‌ جهت‌ حفظ‌ معابر قفقاز در مقابل‌ طوايف‌ هون‌ و آلان‌ پذيرفته‌ بود تجديد شد. پرداخت‌ ساليانه‌ي‌ اين‌ مبلغ‌ را ايرانيان‌ نوعي‌ باج‌ تلقي‌ مي‌كردند و روميها هم‌چون‌ به‌ همين‌ چشم‌ در اين‌ پرداخت‌ مي‌نگريستند در هر فرصت‌ مي‌كوشيدند از تأديه‌ي‌ آن‌ شانه‌ خالي‌ كنند. بعد از پيروزي‌ بر هياطله‌ و مصالحه‌ با روم‌، باقي‌مانده‌ي‌ سلطنت‌ بهرام‌ غالباً صرف‌ تفريح‌ و عشرت‌جويي‌ شد. فقط‌ چند سالي‌ قبل‌ از پايان‌ عمر، ارمنستان‌ را به‌ صورت‌ ايالت‌ تابع‌ به‌ ايران‌ ملحق‌ كرد (429). يك‌ بار هم‌ طوايف‌ ديلم‌ را كه‌ در مقابل‌ او سر به‌ طغيان‌ برآورده‌ بودند به‌ انقياد آورد. پادشاه‌ ايشان‌ را اسير كرد و بعد خلعت‌ داد و به‌ ولايت‌ خود بازفرستاد. بهرام‌، چنان‌ كه‌ از روايت‌ شاهنامه‌ برمي‌آيد، ظاهراً به‌ مرگ‌ طبيعي‌ درگذشت‌ (438). قصه‌اي‌ كه‌ بر حسب‌ آن‌ در پي‌ گوري‌ اسب‌ تاخت‌ و در گودالي‌ ناپديد شد ظاهراً بايد بعدها به‌ مناسبت‌ علاقه‌ي‌ او به‌ گور و بيابان‌، از روي‌ آنچه‌ درباب‌ فرجام‌ كار نواده‌اش‌ پيروز گفته‌ مي‌شد جعل‌ شده‌ باشد. علاقه‌ي‌ او به‌ شعر و موسيقي‌، كه‌ شايد تا حدي‌ خود آن‌ به‌ سابقه‌ي‌ تربيت‌ او در نزد اعراب‌ باديه‌ مربوط‌ باشد، نيز سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ درباره‌ي‌ عشق‌ او به‌ عشرت‌ و تفريح‌ مبالغه‌ نمايند. اينكه‌ او لوريان‌ (لوليان‌) را از هند به‌ ايران‌ جلب‌ كرد و سبب‌ شد تا عامه‌ي‌ خلق‌ هم‌ مثل‌ پادشاهان‌ و بزرگان‌، از طريق‌ سماع‌ اين‌ خنياگران‌ دوره‌ گرد، از لذتهاي‌ موسيقي‌ و شاديهاي‌ زندگي‌ بهره‌ي‌ تمام‌ عايد نمايند ظاهراً بايد از همين‌ مبالغه‌ ناشي‌ باشد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #38
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مرگ‌ بهرام‌گور - سلطنت‌ يزدگرد دوم

    14-4- بعد از او پسرش‌ يزدگرد دوم‌ به‌ سلطنت‌ رسيد و در جانشيني‌ پدر با مدعي‌ و مخالفي‌ هم‌ مواجه‌ نشد. اولين‌ كاري‌ كه‌ يزدگرد بدان‌ دست‌ زد حمله‌ به‌ مرزهاي‌ بيزانس‌ بود. سپاه‌ روم‌ شرقي‌ از اواخر عهد پدرش‌ بهرام‌ در آن‌ سوي‌ نواحي‌ مرزي‌ نصيبين‌ باقي‌ مانده‌ بود و قلعه‌ها و استحكامات‌ تازه‌اي‌ به‌ وجود آورده‌ بود. يزدگرد براي‌ آنكه‌ به‌ روميها فرصت‌ تهاجم‌ به‌ نصيبين‌ را ندهد، خود به‌ مرزهاي‌ دشمن‌ تعرض‌ كرد (442). در سپاه‌ او غير از لشكريان‌ ايراني‌، دسته‌هايي‌ از خيونان‌، از اعراب‌ و از ساير اقوام‌ غير ايراني‌ نيز وجود داشت‌. سپاه‌ بيزانس‌ غافلگير شد و اگر نزول‌ باران‌ و تگرگ‌ شديد مانع‌ پيشرفت‌ يزدگرد نشده‌ بود، مقابله‌ با وي‌ براي‌ روميها دشوار مي‌شد. امپراطور تئودوسيوس‌ تقاضاي‌ صلح‌ كرد و سردار او آناطوليوس‌ تنها و پياده‌ براي‌ اظهار اين‌ تقاضا به‌ لشكرگاه‌ يزدگرد آمد. مذاكرات‌ به‌ امضاي‌ معاهده‌ي‌ صلح‌ انجاميد و در ضمن‌ آن‌ طرفين‌ موافقت‌ كردند در مجاورت‌ مرزهاي‌ يكديگر استحكامات‌ تازه‌ نسازند. چون‌ رسم‌ روميها آن‌ بود كه‌ با ايجاد استحكامات‌ در مجاورت‌ مرزهاي‌ خويش‌، قلمرو خود را به‌ هنگام‌ فرصت‌ در داخل‌ خاك‌ همسايه‌ توسعه‌ دهند، الزام‌ آنها به‌ اين‌ تعهد حاكي‌ از دقت‌ نظر و دورانديشي‌ يزدگرد در مسائل‌ نظامي‌ و سياسي‌ به‌ نظر مي‌رسد. اما اينكه‌ او با وجود پيشرفتهايي‌ كه‌ در خاك‌ دشمن‌ كرد بي‌هيچ‌ انگيزه‌ي‌ ديگر و با مجرد درخواست‌ صلح‌ امپراطور از داخل‌ قلمرو بيزانس‌ عقب‌ نشست‌ بايد به‌ سبب‌ وصول‌ خبرهايي‌ بوده‌ باشد كه‌ از بروز اغتشاشات‌ در نواحي‌ شرقي‌ كشور به‌ او رسيده‌ بود. به‌ همين‌ سبب‌ بود كه‌ بلافاصله‌ بعد از خاتمه‌ي‌ مذاكرات‌ با روم‌ وزير و بزرگ‌ فرمدار سالخورده‌ي‌ خويش‌ مهرنرسي‌ را به‌ نيابت‌ گماشت‌ و خود براي‌ رفع‌ غائله‌ عزيمت‌ ولايت‌ پارت‌ كرد (443). اغتشاشات‌ در نواحي‌ مجاور مرزهاي‌ گرگان‌ و بيابان‌ خوارزم‌ روي‌ داده‌ بود و در اين‌ نواحي‌ تاخت‌ و تاز اقوام‌ كيدار و خيون‌ امنيت‌ و آبادي‌ پارت‌ و ولايات‌ مجاور را به‌ سختي‌ تهديد مي‌كرد. يزدگرد نيروي‌ خود را در نيشاپور (ابرشهر) متمركز ساخت‌ و از آنجا مدتها با اين‌ قبايل‌ جنگيد. بالاخره‌ بعد از چند سال‌ لشكركشيهاي‌ مستمر در آن‌ حدود از جيحون‌ عبور كرد، طوايف‌ متجاوز را شكست‌ سخت‌ داد و به‌ عقب‌نشيني‌ به‌ صحراهاي‌ ماوراءالنهر واداشت‌ (ح‌ 450).

    دلمشغولي‌ ديگري‌ كه‌ از اين‌ پس‌ براي‌ وي‌ پيش‌ آمد بي‌اعتمادي‌ نسبت‌ به‌ عيسويان‌ سپاه‌ خويش‌ بود كه‌ در طي‌ جنگ‌ با خيونان‌ خاطرش‌ را دچار دغدغه‌ ساخت‌. از اين‌رو در بازگشت‌ از اين‌ لشكركشي‌ عيسويان‌ را از سپاه‌ خويش‌ اخراج‌ كرد و عده‌اي‌ از بزرگان‌ را كه‌ تمايلات‌ عيسوي‌ نشان‌ داده‌ بودند در نواحي‌ ماد و بابل‌ توقيف‌ نمود و به‌ انكار آيين‌ عيسي‌ و تَبّريْ از آن‌ الزام‌ كرد. اما عيسويان‌، مخصوصاً كساني‌ از آنها كه‌ اهل‌ كليسا بودند، در مقابل‌ آزار و شكنجه‌ مقاومت‌ كردند، در آيين‌ خويش‌ استوار ماندند و غالباً با عقوبت‌ بسيار كشته‌ شدند. در همين‌ اوقات‌ تعقيب‌ و آزار عيسويان‌ ارمنستان‌ هم‌ تشديد و دنبال‌ شد. در حقيقت‌ پيشرفت‌ آيين‌ عيسي‌ در اين‌ سرزمين‌ از مدتها قبل‌ سلطه‌ي‌ ايران‌ را در اين‌ ولايت‌ - كه‌ به‌ قلمرو ساسانيان‌ الحاق‌ شده‌ بود - متزلزل‌ و بي‌ثبات‌ نشان‌ مي‌داد و يزدگرد مثل‌ وزير سالخورده‌ي‌ خويش‌ مهرنرسي‌ ضرورت‌ سعي‌ در جلوگيري‌ از توسعه‌ي‌ تبليغات‌ عيسوي‌ را در اين‌ حدود براي‌ حفظ‌ سلطه‌ي‌ ايران‌ در آن‌ سرزمين‌ لازم‌ مي‌يافت‌. مهرنرسي‌ ، كه‌ در اين‌ زمينه‌ معتقد به‌ اعمال‌ تضييق‌ بود، ضمن‌ فرماني‌ كه‌ از جانب‌ شاه‌ به‌ نجباي‌ ارمنستان‌ ابلاغ‌ كرد كوشيد تا با تقرير مذهب‌ زرتشتي‌ - در واقع‌ طريقه‌ي‌ زرواني‌ - برتري‌ آيين‌ رسمي‌ كشور را بر عقايد اقليت‌ عيسوي‌ به‌ آنها نشان‌ دهد و ايشان‌ را به‌ ترك‌ آن‌ آيين‌ تشويق‌ يا الزام‌ نمايد. اما واكنش‌ آنها در مقابل‌ اين‌ فرمان‌، اهانت‌ و تكذيب‌ نسبت‌ به‌ آيين‌ رسمي‌ كشور بود و لاجرم‌ يزدگرد با وجود گرفتاريهايي‌ كه‌ در جنگ‌ با طوايف‌ شرقي‌ داشت‌ و اعمال‌ تضييق‌ نسبت‌ به‌ نجباي‌ ارامنه‌ اصرار و خشونت‌ ورزيد. روحانيان‌ قوم‌ بر ضد ايران‌ حكم‌ جهاد دادند و ارمنستان‌ سر به‌ شورش‌ برداشت‌ و از امپراطور بيزانس‌ هم‌ استمداد كرد. اما بيزانس‌ در آن‌ ايام‌ خود در معرض‌ تهديد طوايف‌ « هون‌ » بود و نمي‌توانست‌ به‌ شورشيان‌ كمك‌ كند. يزدگرد كه‌ طوايف‌ شرقي‌ را مغلوب‌ كرده‌ بود، با وجود گرفتاريهايي‌ كه‌ باز در آن‌ نواحي‌ داشت‌ لشكر به‌ ارمنستان‌ برد، شورشيان‌ را در جنگي‌ سخت‌ مغلوب‌ كرد و عده‌اي‌ از رؤساي‌ آنها را با روحانيان‌ ارمني‌ به‌ زندان‌ انداخت‌، مرزبان‌ تازه‌اي‌ هم‌ به‌ آن‌ ولايت‌ فرستاد (451 ميلادي‌).

    اما اين‌ فشارها مانع‌ از ادامه‌ي‌ نفوذ آيين‌ عيسوي‌ در ارمنستان‌ نشد. يزدگرد هم‌ در سالهاي‌ آخر سلطنت‌ باز با كيداريان‌ كه‌ با عبور از جيحون‌، نواحي‌ شرقي‌ كشور را دستخوش‌ ناآرامي‌ ساخته‌ بودند درگيري‌ داشت‌. بالاخره‌ بعد از نوزده‌ سال‌ سلطنت‌، عمرش‌ پايان‌ يافت‌ (457). وي‌ با آنكه‌ در آنچه‌ به‌ سياست‌ ديني‌ مربوط‌ مي‌شد سختگيري‌ و تعصب‌ داشت‌، نسبت‌ به‌ اكثريت‌ رعايا خود را عادل‌، رحيم‌ و معتدل‌ نشان‌ مي‌داد. علاقه‌ به‌ مسائل‌ مذهبي‌ كه‌ او را به‌ مطالعه‌اي‌ در آيين‌ عيسي‌ هم‌ رهنمون‌ شد، اعتقاد او را در آيين‌ خويش‌ راسخ‌تر كرد. همين‌ معني‌ بود كه‌ او را نه‌ فقط‌ به‌ تعقيب‌ نصاري‌ واداشت‌ بلكه‌ حتي‌ به‌ ايذاء و تعقيب‌ يهود هم‌ وادار كرد. بر وفق‌ روايات‌ بعضي‌ مآخذ ارمني‌، يزدگرد دختر خود را به‌ زني‌ گرفت‌ اما چندي‌ بعد او را كشت‌ و ظاهراً اين‌ ماجرا تعادل‌ روحي‌ او را به‌ هم‌ زد و او را به‌ تعدي‌ و آزار رعايا واداشت‌. در صحت‌ روايت‌ ترديد است‌، هر چند در آن‌ ايام‌ نه‌ اين‌ ازدواج‌ مخالف‌ شريعت‌ قوم‌ بود نه‌ آن‌ جنايت‌ از يك‌ فرمانرواي‌ مستبد غرابت‌ داشت‌. با اين‌ همه‌، زن‌ يزدگرد كه‌ مدتها بعد از خود او زنده‌ بود دينك‌ نام‌ داشت‌ و در مدتي‌ كه‌ بين‌ پسران‌ يزدگرد، هرمزد سوم‌ و پيروز، بر سر سلطنت‌ كشمكش‌ در جريان‌ بود، با عنوان‌ ملكه‌ در تيسفون‌ به‌ نيابت‌ سلطنت‌ اشتغال‌ داشت‌. مُهري‌ كه‌ از او در دست‌ است‌ او را ملكه‌ي‌ ملكه‌ها (بانبشنانْ بانبشن‌) مي‌خواند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #39
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سلطنت‌ پيروز

    14-5- بعد از يزدگرد دوم‌ پسر كوچكترش‌ هرمزد - هرمزد سوم‌ - به‌ سلطنت‌ نشست‌. اما پسر بزرگ‌ترش‌ پيروز مدعي‌ او شد و چون‌ هرمزد هم‌ نتوانست‌ پشتيباني‌ بزرگان‌ را براي‌ خود حفظ‌ كند، پيروز از حمايت‌ آنها برخوردار شد. به‌ هر حال‌ در پايان‌ دو سال‌ سلطنت‌ نااستوار (9-457) هرمزد با مخالفت‌ سپاه‌ مواجه‌ شد. اسپهبد رهام‌، از نجباي‌ خاندان‌ مهران‌ كه‌ سردار سپاه‌ پيروز بود وي‌ را مغلوب‌ و اسير كرد. بعد هم‌ او را كشت‌ و پيروز را بر تخت‌ نشاند.
    بيست‌ و پنج‌ سال‌ سلطنت‌ پيروز تقريباً يك‌ سره‌ در گرفتاريهاي‌ بي‌سرانجام‌ گذشت‌ و با اين‌ حال‌ او در تمام‌ اين‌ مدت‌ خود را فرمانروايي‌ با عزم‌ و نستوه‌ نشان‌ داد. براي‌ غلبه‌ بر هرمزد هم‌ تكيه‌گاه‌ او ناخرسندي‌ بزرگان‌ از هرمزد بود. روايتي‌ كه‌ بر وفق‌ آن‌ وي‌ به‌ نزد خاقان‌ هياطله‌ (هفطالها) رفت‌ و با كمك‌ او بعد از دو سال‌ به‌ تخت‌ نشست‌، ظاهراً از قصه‌ي‌ حال‌ پسرش‌ قباد ( كواذ ) بايد اخذ شده‌ باشد؛ چرا كه‌ در پايان‌ عهد يزدگرد هفطاليها هنوز به‌ حدود مرزهاي‌ شرقي‌ ايران‌ نيامده‌ بودند و طوايف‌ مجاور ايران‌ كيداريها و خيونان‌ بودند. پيروز هم‌ با وجود پشتيباني‌ نجبا براي‌ غلبه‌ بر برادر به‌ كمك‌ خاقان‌ هياطله‌ يا سركرده‌ي‌ كيداريها نيازي‌ نداشت‌. به‌ هر تقدير، در مدت‌ جنگ‌ برادران‌، مادر آنها دينك‌ در تيسفون‌ نيابت‌ سلطنت‌ داشت‌ و اگر آن‌ خبر كه‌ گفته‌اند پيروز بعد از غلبه‌ بر هرمزد او را عفو كرد و از كشتنش‌ درگذشت‌ درست‌ باشد، به‌ احتمال‌ قوي‌ بايد از وساطت‌ ملكه‌ ناشي‌ باشد. پيروز در آغاز سلطنت‌ با طغيان‌ واچه‌، فرمانرواي‌ محلي‌ ناحيه‌ي‌ واقع‌ بين‌ رودكُرْ و درياي‌ خزر، درگير شد كه‌ در فترت‌ ناشي‌ از اختلاف‌ هرمزد و پيروز داعيه‌ي‌ استقلال‌ يافته‌ بود. واچه‌ خواهرزاده‌ي‌ پيروز بود اما چون‌ در دعوي‌ خويش‌ اصرار ورزيد با لشكركشي‌ پيروز مواجه‌ شد و شاه‌ جديد به‌ غلبه‌ سرزمين‌ او را دوباره‌ به‌ قلمرو خويش‌ الحاق‌ كرد. سلطنت‌ پيروز، از جانب‌ نجبا و موبدان‌ مورد حمايت‌ واقع‌ شد، خاصه‌ كه‌ او در مقابل‌ روحانيون‌ زرتشتي‌ خود را به‌ الزام‌ تسامح‌ در مورد پيروان‌ اديان‌ ديگر ناچار نديد؛ در واقع‌ چون‌ در كشمكش‌ مذهبي‌ مربوط‌ به‌ وحدت‌ يا تعدد طبيعت‌ در وجود مسيح‌، نصاراي‌ ايران‌ قول‌ نسطوريوس‌ را كه‌ قائل‌ به‌ تجزي‌ دو طبيعت‌ لاهوت‌ و ناسوت‌ بود پذيرفتند، و بدين‌گونه‌ از آيين‌ ارتدوكس‌ ملكايي‌ كه‌ شامل‌ نظر مخالف‌ بود و كليساي‌ بيزانس‌ همان‌ را مذهب‌ رسمي‌ كرده‌ بود جدا شدند، عيسويان‌ ايران‌ كه‌ از آن‌ پس‌ نسطوري‌ خوانده‌ شدند در اين‌ ايام‌ ديگر هواخواه‌ روم‌ محسوب‌ نمي‌شدند، لاجرم‌ بيزانس‌ به‌ بهانه‌ي‌ حمايت‌ آنها در امور ايران‌ مداخله‌ نمي‌كرد و به‌ همين‌ سبب‌ آنها نيز از جانب‌ موبدان‌ به‌ چشم‌ طرفداران‌ آيين‌ دشمن‌ نگريسته‌ نمي‌شدند، و دربار و نجبا احياناً از آنها حمايت‌ هم‌ مي‌كردند. اما نسبت‌ به‌ يهود احساسات‌ خصمانه‌اي‌ بالا گرفت‌ و پيروز نيز براي‌ جلوگيري‌ از آن‌ محتاج‌ اقدام‌ نشد، چرا كه‌ طولي‌ نكشيد و خود به‌ خود فروكش‌ كرد. موجب‌ بروز اين‌ احساسات‌ انتشار اين‌ خبر بود كه‌ يهود دو تن‌ از موبدان‌ را زنده‌ پوست‌ كنده‌اند. در ولايت‌ ماد، مخصوصاً نواحي‌ اصفهان‌ كه‌ از همان‌ ايام‌ تعداد يهود آنجا قابل‌ ملاحظه‌ بود، انتشار اين‌ خبر يك‌ چند موجب‌ تعقيب‌ و آزار شديد قوم‌ شد كه‌ البته‌ دوام‌ نيافت‌ و بهانه‌اي‌ براي‌ ايجاد اختلاف‌ بين‌ روحانيان‌ و پادشاه‌ نگشت‌.

    مشكل‌ عمده‌اي‌ كه‌ پيروز از لحاظ‌ داخلي‌ با آن‌ مواجه‌ گشت‌، بروز خشكسالي‌ و قحطي‌ ناگهاني‌ و طولاني‌ بود كه‌ اوايل‌ سلطنت‌ او روي‌ داد و محنتي‌ سخت‌ پيش‌ آورد. خشكسالي‌ هفت‌ سال‌ طول‌ كشيد و پيروز كه‌ شاهد سختي‌ حال‌ مردم‌ بود براي‌ تخفيف‌ آلام‌ قوم‌ همه‌ گونه‌ سعي‌ و همت‌ به‌ كار برد. به‌ قول‌ طبري‌، مورخ‌ معروف‌، نه‌ فقط‌ ماليات‌ را ايشان‌ برگرفت‌ بلكه‌ اندوخته‌ي‌ انبارها و خزاين‌ را هم‌ ميان‌ آنها توزيع‌ كرد. حتي‌ غله‌ و خوردني‌ از بعضي‌ سرزمينهاي‌ دور و نزديك‌ هم‌ به‌ ايران‌ آورد. بدين‌گونه‌ تلفات‌ انساني‌ را به‌ حداقل‌ رسانيد و روايت‌ طبري‌ كه‌ مي‌گويد در آن‌ مدت‌ جز يك‌ تن‌ هيچ‌كس‌ از تنگدستي‌ نمرد، رمزي‌ از همين‌ معني‌ است‌. تشريفات‌ جشن‌ آبريزگان‌ ، چنان‌ كه‌ از بعضي‌ روايات‌ برمي‌آيد، ظاهراً بايد به‌ ياد باراني‌ باشد كه‌ بعد از سالها قحطي‌ و خشكسالي‌ خاك‌ كشور را در اين‌ ايام‌ سيراب‌ كرد.

    در دنبال‌ قحطي‌ و خشكسالي‌، پيروز گرفتار هجوم‌ دشمن‌ شد: طوايف‌ هفطال‌ (هياطله‌) كه‌ در همان‌ ايام‌ به‌ نواحي‌ طخارستان‌ و كوشان‌ رسيده‌ بودند، كيداريان‌ را از آن‌ حدود به‌ حوالي‌ رُخَجْ و بلوچستان‌ رانده‌ بودند و خود در آن‌ نواحي‌ جاي‌ ايشان‌ را گرفته‌ بودند. اين‌ طوايف‌ موج‌ تازه‌اي‌ از خيونان‌ (هونهاي‌ سفيد) بودند و از همان‌ آغاز ورود به‌ نواحي‌ مجاور در مرزهاي‌ شرقي‌ ايران‌ بناي‌ تاخت‌ و تاز را هم‌ گذاشتند. تاخت‌ و تاز آنها مكرر شد و امنيت‌ و آرامش‌ نواحي‌ شرقي‌ را مختل‌ كرد. پيروز ناچار شد با آنها جنگ‌ كند و چند بار نيز بر آنها غلبه‌ يافت‌. خوشبختي‌ وي‌ در اين‌ بود كه‌ در اين‌ ايام‌ بيزانس‌ خود گرفتار دشواريهاي‌ داخلي‌ و تهديد هونهاي‌ غربي‌ بود، و درگيري‌ پيروز در نواحي‌ شرقي‌، مرزهاي‌ غربي‌ او را در خطر تجاوز روميها نمي‌انداخت‌. به‌ هر حال‌ در يك‌ لشكركشي‌ كه‌ پيروز براي‌ دفع‌ هياطله‌ به‌ نواحي‌ شرقي‌ كرد، بر اثر اغواي‌ جاسوس‌ دشمن‌ - كه‌ نقشي‌ شبيه‌ بدان‌ چه‌ در عهد داريوش‌ به‌ سردار او زوپيروس‌ در فتح‌ بابل‌ منسوب‌ شد بر عهده‌ گرفت‌ به‌ محاصره‌ي‌ دشمن‌ افتاد. اخشنواز، پادشاه‌ هياطله‌، وي‌ را در مقابل‌ تعهد غرامت‌ و فديه‌ آزاد كرد اما پسرش‌ كواذ (قباد) را براي‌ دريافت‌ اين‌ فديه‌ به‌ عنوان‌ گروگان‌ در نزد خود نگه‌ داشت‌. معاهده‌اي‌ هم‌ كه‌ براي‌ صلح‌ امضا شد مرز دو كشور را طوري‌ تعيين‌ كرد كه‌ ادامه‌ي‌ آن‌ براي‌ پيروز نوعي‌ خفت‌ و اهانت‌ بود. پرداخت‌ مبلغي‌ كه‌ پيروز به‌ عنوان‌ فديه‌ و غرامت‌ برعهده‌ گرفته‌ بود، براي‌ كشوري‌ كه‌ تازه‌ از يك‌ قحطي‌ و خشكسالي‌ طولاني‌ بيرون‌ آمده‌ بود، دشواري‌ داشت‌. اما با آنكه‌ پيروز غرامت‌ را پرداخت‌، پسرش‌ كواذ آزاد نشد و اخشنواز وي‌ را همچنان‌ نزد خود نگه‌ داشت‌. در نواحي‌ شرقي‌ كشور تاخت‌ و تاز هياطله‌ ادامه‌ يافت‌ و تحمل‌ آن‌ براي‌ ايران‌ غيرممكن‌ شد. پيروز دوباره‌ خود را ناچار به‌ لشكركشي‌ به‌ نواحي‌ شرقي‌ يافت‌ و در دربار او كساني‌ كه‌ با هفطاليان‌ مربوط‌ بودند يا از غلبه‌ي‌ احتمالي‌ آنها بيم‌ داشتند وي‌ را از اين‌ كار بر حذر داشتند. اما اجتناب‌ از جنگ‌ ممكن‌ نشد، و اخشنواز كه‌ به‌ رسم‌ سكاها و هونها تاكتيك‌ «زمين‌ سوخته‌» را در مقابل‌ سپاه‌ پيروز پيش‌ گرفت‌، او را با جنگ‌ و گريز به‌ داخل‌ سرزمينهاي‌ بياباني‌ و ناشناس‌ كشاند. بعد هم‌، سپاه‌ پيروز در طي‌ پيشرويهاي‌ خويش‌ در خندق‌ سرپوشيده‌اي‌ كه‌ اخشنواز بر سر راه‌ آن‌ تعبيه‌ كرده‌ بود افتاد و پيروز نيز با آنها درون‌ خندق‌ جان‌ داد (484). غنايم‌ فراوان‌، از جمله‌ اسناد و دفاتر ديواني‌، با اسيران‌ بسيار كه‌ موبدان‌ و عده‌اي‌ از زنان‌ حرم‌ نيز در آن‌ ميان‌ بودند به‌ جنگ‌ اخشنواز افتاد. از جسد پيروز هم‌ نشاني‌ به‌ دست‌ نيامد و بدين‌گونه‌ فرجام‌ كار او در رمز و ابهام‌ ماند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #40
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تحلیلی بر سلسله ساسانیان


    ساسانيان‌؛ فراز براي‌ فرود


    قسمت دوم


    پس‌ از پيروز


    14-6- با مرگ‌ پيروز كشور در هرج‌ و مرج‌ فرو رفت‌. در نواحي‌ شرقي‌ هياطله‌ تا مروالرود و هرات‌ پيش‌ آمدند. در نواحي‌ غربي‌ از بين‌ رفته‌ سپاه‌ كه‌ همراه‌ پادشاه‌ ناپديد شده‌ بودند ناامنيها و نوميديهاي‌ سخت‌ به‌ وجود آورد. اما زرمهر، معروف‌ به‌ سوخرا ، از خاندان‌ قارن‌ به‌ مجرد آگهي‌ از مرگ‌ پيروز خود را از ارمنستان‌ به‌ تيسفون‌ رسانيد و به‌ كمك‌ شاهپور رازي‌، اسپهبد خاندان‌ قارن‌، بلاش‌ نام‌ برادر پيروز را بر تخت‌ نشاند و با تهديد و تطميع‌ هياطله‌ را از ادامه‌ي‌ تجاوز در داخل‌ خاك‌ ايران‌ بازداشت‌. بدين‌گونه‌ بلاش‌ برادر پيروز به‌ جاي‌ او سلطنت‌ يافت‌ و كواذ پسر او همچنان‌ در نزد هياطله‌ باقي‌ ماند. حتي‌ با آنكه‌ زرمهر اسناد و دفاتر پيروز و اسيران‌ حرم‌ او را با قسمتي‌ از غنايم‌ و خزاين‌ او، از اخشنواز باز پس‌ گرفت‌، كواذ در نزد پادشاه‌ هياطله‌ باقي‌ ماند - و شايد بعد از جلوس‌ بازگشت‌ خود را هم‌ به‌ تيسفون‌ خالي‌ از خطر نمي‌يافت‌.

    اما بلاش‌ در آغاز سلطنت‌ (484) با معارضه‌ي‌ برادرزاده‌ي‌ خود زرير (زره‌، زارن‌) مواجه‌ شد كه‌ با كمك‌ زرمهر و مساعدت‌ واهان‌ ، سردار ارمني‌، بر او غالب‌ آمد و به‌ غايله‌ي‌ او خاتمه‌ داد. در مورد هياطله‌ (هفطاليان‌) هم‌ به‌ كمك‌ زرمهر به‌ هرگونه‌ بود آنها را از ادامه‌ي‌ مداخله‌ در امور كشور مانع‌ آمد و اسيران‌ حرم‌ را با قسمتي‌ از غنايم‌ و اسناد از آنها بازستاند. براي‌ ترميم‌ خزانه‌، كه‌ قحطي‌ طولاني‌ و پرداخت‌ غرامت‌ آن‌ را خالي‌ كرده‌ بود، به‌ تشويق‌ كشاورزي‌ اهتمام‌ كرد و صاحبان‌ اراضي‌ را به‌ كشت‌ و آباداني‌ الزام‌ نمود. نسبت‌ به‌ عيسويان‌ ايران‌، چون‌ آنها را از اتهام‌ ارتباط‌ با بيزانس‌ مُبّري‌' مي‌ديد، به‌ رفق‌ و مدارا سلوك‌ كرد. در مورد مسيحيهاي‌ ارمنستان‌ هم‌ به‌ جهت‌ كمكهايي‌ كه‌ واهان‌، سردار آنها، در رفع‌ غايله‌ي‌ زرير به‌ وي‌ كرده‌ بود تسامح‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ نشان‌ داد. با اين‌ حال‌، عدالت‌جويي‌ و تسامحگرايي‌ او بيش‌ از آن‌ بود كه‌ نجبا و موبدان‌ در چنان‌ روزهاي‌ آشفته‌اي‌ از عهده‌ي‌ تحمل‌ آن‌ برآيند. نجباي‌ لشكري‌، بدان‌ سبب‌ كه‌ خزانه‌ي‌ وي‌ قادر به‌ پرداخت‌ مواجب‌ لشكر نبود، و روحانيان‌، بدان‌ سبب‌ كه‌ تسامح‌ ديني‌ و بي‌مبالاتي‌ وي‌ را در مراسم‌ مذهبي‌ نمي‌پسنديدند از وي‌ هر روز بيش‌ از پيش‌ ناخرسندي‌ پيدا مي‌كردند. به‌ علاوه‌، در آن‌ ايام‌ كه‌ صلح‌ پايدار با هياطله‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ فرصتي‌ كه‌ ويرانيهاي‌ كشور و خزانه‌ را ترميم‌ نمايد ضروري‌ به‌ نظر مي‌رسيد، قباد كه‌ طي‌ اقامت‌ طولاني‌ در نزد اخشنواز با آنها تفاهم‌ بيشتر يافته‌ بود براي‌ تأمين‌ چنين‌ مصالحه‌اي‌ بيش‌ از بلاش‌ اميد كاميابي‌ داشت‌. از اين‌رو، بعضي‌ از بزرگان‌ كه‌ زرمهر سوخرا در رأس‌ آنها بود و ظاهراً پنهاني‌ با قباد و اخشنواز تباني‌ هم‌ كرده‌ بودند، پسر پيروز را براي‌ سلطنت‌ به‌ تيسفون‌ دعوت‌ كردند و مقارن‌ حركت‌ او، بلاش‌ توقيف‌ و از سلطنت‌ خلع‌ شد. قولي‌ هم‌ هست‌ كه‌ او در همان‌ اوقات‌ به‌ مرگ‌ طبيعي‌ مرد. سلطنت‌ بلاش‌ چهارده‌ سال‌ بيش‌ نكشيد و بعد از او (488) فرمانروايي‌ به‌ اين‌ پسر پيروز رسيد: كواذ اول‌، قباد.

    قباد به‌ هنگام‌ جلوس‌ سي‌ و نه‌ سال‌ كمتر نداشت‌، لاجرم‌ نه‌ تسليم‌ به‌ قدرت‌ نجبا كه‌ او را به‌ سلطنت‌ رسانده‌ بودند برايش‌ آسان‌ بود، نه‌ انقياد نسبت‌ به‌ طوايف‌ وحشي‌گونه‌ي‌ هپتال‌ (هياطله‌) كه‌ در نيل‌ به‌ فرمانروايي‌ به‌ او ياري‌ كرده‌ بودند در نظرش‌ خالي‌ از خفت‌ بود. با اين‌ حال‌ در آغاز سلطنت‌ هم‌ دست‌ زرمهر سوخرا، اسپهبد خاندان‌ قارن‌، را در امور كشور بازگذاشت‌، هم‌ پرداخت‌ غرامت‌ و فديه‌اي‌ را كه‌ عمويش‌ بلاش‌ در آخرين‌ سال‌ سلطنت‌ از تأديه‌ي‌ آن‌ به‌ اخشنواز شانه‌ خالي‌ كرده‌ بود ادامه‌ داد. اولين‌ كار عمده‌ي‌ او تنبيه‌ طوايف‌ خزر بود كه‌ از مساكن‌ خود در اراضي‌ بين‌ رود ولگا و رود دُنْ به‌ مرزهاي‌ ايران‌ مي‌تاختند و نواحي‌ ماد آذربايجان‌ معروض‌ غارت‌ و تهديد آنها بود. قباد لشكر به‌ دفع‌ آنها برد، با خان‌ آنها جنگيد او را شكست‌ سخت‌ داد و با غنايم‌ بسيار به‌ تيسفون‌ بازگشت‌. اين‌ پيروزي‌ او را براي‌ مقابله‌ با قدرت‌ نجباي‌ لشكري‌ كه‌ از مدتها پيش‌ به‌ مداخله‌ در امور سلطنت‌ عادت‌ كرده‌ بودند آمادگي‌ داد. وي‌ زرمهر سوخرا اسپهبد خاندان‌ قارن‌ را، كه‌ در رساندن‌ وي‌ به‌ سلطنت‌ كمك‌ كرده‌ بود و در وي‌ به‌ چشم‌ دست‌ نشانده‌ي‌ خويش‌ مي‌نگريست‌ به‌ كمك‌ پدر زن‌ خود، اسپهبد شاپور كه‌ سركرده‌ي‌ خاندان‌ مهران‌ بود، از ميان‌ برداشت‌. با آنكه‌ شاپور مهران‌ را بعد از آن‌ ايران‌ سپاهبد كرد و با اعتلاي‌ او اين‌ سخن‌ هم‌ در افواه‌ افتاد كه‌ باد سوخرا فرو نشست‌ و باد مهران‌ وزيدن‌ گرفت‌، قباد مدت‌ زيادي‌ ناچار به‌ تحمل‌ شاپور نشد و او بعد از رقيب‌ خود ديرزماني‌ نزيست‌. علاقه‌اي‌ هم‌ كه‌ قباد در همين‌ سالها به‌ تعليم‌ مزدك‌ نشان‌ داد مبني‌ بر سياست‌ در هم‌ شكستن‌ قدرت‌ نجبا و ناظر به‌ آن‌ بود كه‌ نفوذ روزافزون‌ نجبا و موبدان‌ را كه‌ در آن‌ ايام‌ به‌ شدت‌ مزاحم‌ و معارض‌ قدرت‌ سلطنت‌ شده‌ بود به‌ نيروي‌ پيروان‌ وي‌، كه‌ اكثريت‌ طبقات‌ عامه‌ را شامل‌ مي‌شد، در هم‌ بشكند و قدرت‌ سلطنت‌ رااز شركت‌ و مداخله‌ي‌ بزرگان‌ آزاد سازد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 4 از 6 اولیناولین ... 23456 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •