تحلیلی بر سلسله ساسانیان
ساسانيان؛ فراز براي فرود
قسمت دوم
پس از پيروز
14-6- با مرگ پيروز كشور در هرج و مرج فرو رفت. در نواحي شرقي هياطله تا مروالرود و هرات پيش آمدند. در نواحي غربي از بين رفته سپاه كه همراه پادشاه ناپديد شده بودند ناامنيها و نوميديهاي سخت به وجود آورد. اما زرمهر، معروف به سوخرا ، از خاندان قارن به مجرد آگهي از مرگ پيروز خود را از ارمنستان به تيسفون رسانيد و به كمك شاهپور رازي، اسپهبد خاندان قارن، بلاش نام برادر پيروز را بر تخت نشاند و با تهديد و تطميع هياطله را از ادامهي تجاوز در داخل خاك ايران بازداشت. بدينگونه بلاش برادر پيروز به جاي او سلطنت يافت و كواذ پسر او همچنان در نزد هياطله باقي ماند. حتي با آنكه زرمهر اسناد و دفاتر پيروز و اسيران حرم او را با قسمتي از غنايم و خزاين او، از اخشنواز باز پس گرفت، كواذ در نزد پادشاه هياطله باقي ماند - و شايد بعد از جلوس بازگشت خود را هم به تيسفون خالي از خطر نمييافت.
اما بلاش در آغاز سلطنت (484) با معارضهي برادرزادهي خود زرير (زره، زارن) مواجه شد كه با كمك زرمهر و مساعدت واهان ، سردار ارمني، بر او غالب آمد و به غايلهي او خاتمه داد. در مورد هياطله (هفطاليان) هم به كمك زرمهر به هرگونه بود آنها را از ادامهي مداخله در امور كشور مانع آمد و اسيران حرم را با قسمتي از غنايم و اسناد از آنها بازستاند. براي ترميم خزانه، كه قحطي طولاني و پرداخت غرامت آن را خالي كرده بود، به تشويق كشاورزي اهتمام كرد و صاحبان اراضي را به كشت و آباداني الزام نمود. نسبت به عيسويان ايران، چون آنها را از اتهام ارتباط با بيزانس مُبّري' ميديد، به رفق و مدارا سلوك كرد. در مورد مسيحيهاي ارمنستان هم به جهت كمكهايي كه واهان، سردار آنها، در رفع غايلهي زرير به وي كرده بود تسامح قابل ملاحظهاي نشان داد. با اين حال، عدالتجويي و تسامحگرايي او بيش از آن بود كه نجبا و موبدان در چنان روزهاي آشفتهاي از عهدهي تحمل آن برآيند. نجباي لشكري، بدان سبب كه خزانهي وي قادر به پرداخت مواجب لشكر نبود، و روحانيان، بدان سبب كه تسامح ديني و بيمبالاتي وي را در مراسم مذهبي نميپسنديدند از وي هر روز بيش از پيش ناخرسندي پيدا ميكردند. به علاوه، در آن ايام كه صلح پايدار با هياطله براي دستيابي به فرصتي كه ويرانيهاي كشور و خزانه را ترميم نمايد ضروري به نظر ميرسيد، قباد كه طي اقامت طولاني در نزد اخشنواز با آنها تفاهم بيشتر يافته بود براي تأمين چنين مصالحهاي بيش از بلاش اميد كاميابي داشت. از اينرو، بعضي از بزرگان كه زرمهر سوخرا در رأس آنها بود و ظاهراً پنهاني با قباد و اخشنواز تباني هم كرده بودند، پسر پيروز را براي سلطنت به تيسفون دعوت كردند و مقارن حركت او، بلاش توقيف و از سلطنت خلع شد. قولي هم هست كه او در همان اوقات به مرگ طبيعي مرد. سلطنت بلاش چهارده سال بيش نكشيد و بعد از او (488) فرمانروايي به اين پسر پيروز رسيد: كواذ اول، قباد.
قباد به هنگام جلوس سي و نه سال كمتر نداشت، لاجرم نه تسليم به قدرت نجبا كه او را به سلطنت رسانده بودند برايش آسان بود، نه انقياد نسبت به طوايف وحشيگونهي هپتال (هياطله) كه در نيل به فرمانروايي به او ياري كرده بودند در نظرش خالي از خفت بود. با اين حال در آغاز سلطنت هم دست زرمهر سوخرا، اسپهبد خاندان قارن، را در امور كشور بازگذاشت، هم پرداخت غرامت و فديهاي را كه عمويش بلاش در آخرين سال سلطنت از تأديهي آن به اخشنواز شانه خالي كرده بود ادامه داد. اولين كار عمدهي او تنبيه طوايف خزر بود كه از مساكن خود در اراضي بين رود ولگا و رود دُنْ به مرزهاي ايران ميتاختند و نواحي ماد آذربايجان معروض غارت و تهديد آنها بود. قباد لشكر به دفع آنها برد، با خان آنها جنگيد او را شكست سخت داد و با غنايم بسيار به تيسفون بازگشت. اين پيروزي او را براي مقابله با قدرت نجباي لشكري كه از مدتها پيش به مداخله در امور سلطنت عادت كرده بودند آمادگي داد. وي زرمهر سوخرا اسپهبد خاندان قارن را، كه در رساندن وي به سلطنت كمك كرده بود و در وي به چشم دست نشاندهي خويش مينگريست به كمك پدر زن خود، اسپهبد شاپور كه سركردهي خاندان مهران بود، از ميان برداشت. با آنكه شاپور مهران را بعد از آن ايران سپاهبد كرد و با اعتلاي او اين سخن هم در افواه افتاد كه باد سوخرا فرو نشست و باد مهران وزيدن گرفت، قباد مدت زيادي ناچار به تحمل شاپور نشد و او بعد از رقيب خود ديرزماني نزيست. علاقهاي هم كه قباد در همين سالها به تعليم مزدك نشان داد مبني بر سياست در هم شكستن قدرت نجبا و ناظر به آن بود كه نفوذ روزافزون نجبا و موبدان را كه در آن ايام به شدت مزاحم و معارض قدرت سلطنت شده بود به نيروي پيروان وي، كه اكثريت طبقات عامه را شامل ميشد، در هم بشكند و قدرت سلطنت رااز شركت و مداخلهي بزرگان آزاد سازد.