بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 4 از 8 اولیناولین ... 23456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 از مجموع 74

موضوع: ظهور و سقوط پادشاهان قاجار و تاريخ ناگفته‌ي حرمسراهاي ايراني

  1. #31
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض




    آایران در ابتدای سلطنت احمدشاه

    (1327 – 1332 ه  . ق)
    از هم گسیختگی رشته امور مالی کشور، طی انقلاب بزرگ سپس تحمیل هزینه های سنگین جنگهای داخلی و نبرد با استبداد و بالاخره تدارک سپاه و مهمات برای بیرون راندن محمدعلی میرزا و یارانش از ایران و از همه مهمتر هزینة تجهیز نیروی ژاندارم و تقویت پلیس و تأمین حقوق عقب افتاده کارکنان دولت، خزانه را با فقر مالی عجیبی روبرو و دولت جوان مشروطه را با مشکلات بسیار مواجه ساخته بود.
    در آن میان دولت دوست و همجوار ایران یعنی روسن و انگلیس راه هرگونه و امخواهی از دول یا شرکتها و سرمایه داران کشورهای بی طرف را بر دولت مشروطه بسته بودند و اصرار داشتند که ایران اگر وام می خواهد فقط و فقط از روس و انگلیس باید وام بگیرد.
    ناتوانایی دولتمردان در برابر تهدیدات دولتین مذکور، دشواریها و ویرانیهای شدیدی را برای کشور به بار آورد.
    ........
    استخدام مستشار مالی آمریکایی در دوره احمد شاه

    در کابینة مستوفی الممالک که دموکراتهای انقلابی به زمامداری رسیده بوند ، دولت ایران به این نتیجه رسید که با استخدام مستثار خارجی به ساماندهی امور بپردازد و با تقویت نظام دخل و خرج ممکلت گامی در جهت بهبود اوضاع و تقویت بنیة مالی کشور بردارد. اما چون خاطرة تلخ نوز بلژیکی در اذهان غالب مردم و سیاسیون باقی مانده بود، این بار مجلس تصمیم گرفت تا به دور از گردونه سیاسی دو دولت رقیب در ایران (روس و انگلیس) از دولت آمریکا مدد جوید تا بدین وسیله از دخالت و سلطة دولتهای مذکور رهایی یابد.
    دولت ایران در تاریخ 22 ذیحجه 1328 ه  . ق به میرزا علیقلی خان ؟؟ الدوله کاردار ایران در واشنگتن دستور داد قراردادی برای اعزام یک مستشار مالی به ایران امضاء کند.
    طی این قرارداد مستر مورگان شوستر همراه با هیئتی به ایران آمد و زمام امور مالیه ایران را بدست گرفت.
    مجلس شورای ملی که به حسن نیت شوستر و همراهانش اطمینان کامل کرده بود در بارة هر نوع اقدام برای اصلاح امور مالی ایران به او اختیارات داد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #32
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    اقدامات مفید مورگان شوستر


    1- یکی از اقدامات مفید شوستر این بود که چون به نیروی قزاق اعتماد نداشت، یک گارد ژاندارم مخصوص گمرک و مالیه تأسیس کرد و فرماندهی آنرا به میجر.س. ب. استوکس وابسته نظامی سابقه بریتانیا در ایران سپرد.
    2- دولت روسیه با این انتصاب به شدت مخالفت ورزید.
    3- دولت انگلیس که هنوز در طریق همکاری با روسیه تزاری گام بر می داشت به استوکس امر کرد که ایران را ترک گوید و به هندوستان برود.
    4- بدین ترتیب شوستر در نخستین اقدام خود با کارشکنی دو دولت همسایه و مخالفت علنی روسیه مواجه گردید.
    5- یکی دیگر از مخالفین شوستر مسیو مرنارد (معاون نوربلژیکی که رئیس تشکیلات گمرک خانه ایران بود) که با 30 نفر بلژیکی تشکیلات گمرک را اداره می کرد.
    6- همچنین دولت سپهدار در تلاش بود تا از بانک شاهی مبلغ 000/200/1 لیره انگلیس از طریق مرناد استقراض کند که مورگان از آن جلوگیری کرد.
    7- مصادره اموال شعاعم السلطنه، شاهزادة یاغی قاجار که توسط دولت ابلاغ گردیده بود از دیگر اقدام شوستر بود که آتش خشم روسی ها را شعله ور کرد.
    8- اقدامات مورگان که از اسراف و تبذیرها و ولخرجیهای دولت جلوگیری
    می کرد موجب بیمناک شدن وزیران و درباریان نیز گردید. در این موقع دولت روسیه نخستین فشار سیاسی خود را برای اخراج شوستر از ایران به دولت و مجلس شورا وارد ساخت.






    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #33
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آن مرد سه گونه خط نوشتي
    يكي او خواندي لاغير
    يكي هم اوخواندي و هم غير
    يكي نه او خواندي و نه غير
    آن خط سوم منم
    شمس تبريز


    ......................



    «پدرم تعریف می کرد پس از واقعه پارک اتابک، ستارخان را مجبور کردند در تهران بماند. پس از آن حادثه بود كه پدر بزرگم چهار سال خانه‌نشین شد. زخمی که از آن سال در پایش بود، مهلک‌تر از دردی نبود که در وجودش داشت. پدرم با آنکه هنگام زخم برداشتن پدربزرگ، سن و سال کمی داشت، اما به یاد مي‌آورد که آن روزها همه می‌دانسند مردی مثل ستارخان دوام نخواهد آورد. بالاخره هم در یک روز سرد پاییزی 25 آبان ماه دور از وطن و سرزمین در آرزوی دفن شدن در خاک آذربایجان درگذشت.»
    این حرف ها را نوه ستارخان از پدرش و سایر بزرگ‌ترهای فامیلشان شنیده بود و برایم نقل می کرد. «بهروز سردار» را سالروز امضای فرمان مشروطه در خانه مشروطیت دیدم. برادرش بهزاد که چشم هایش را از ستارخان به ارث برده بود، همراهي‌اش مي‌كرد. نوه سردار ملی تعریف می کرد که از پدر و عمه هایش شنیده است: «بعد از فتح تهران برخی از مجاهدان به حاشیه رفتند و کسانی مثل ستارخان، باقرخان، ثقه الاسلام تبریزی و ...قرباني شدند.»
    به نوه ستارخان نگفتم این رسم تاریخ است و انقلاب بچه هایش را می خورد.
    وقتی از «بهروز سردار ملی» پرسیدم: «آیا یادگارهایی از ستارخان به جای مانده است؟» آهی کشید و گفت: «وقتی نیروهای روس به تبریز حمله کردند و شهر را گرفتند، خانه مجاهدان را به گلوله توپ بستند و خانه ستارخان درمحله امیرخیری از بین رفت.
    ستارخان ملقب به «سردار ملی»، بی شک یکی از درخشان ترین و موثرترین شخصیت هایی است که در اعاده مشروطیت در کنار مجاهدان تبریز از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.
    این دلاور مرد آذربایجانی در مهر ماه سال 1245 شمسی در روستای سردار کندی ، نزدیک تبریز چشم به جهان گشود. پدرش به شغل خرید و فروش و تجارت مشغول بود اما «بهروز سردار ملی» می گوید: «او برخلاف خانواده و شغل پدرش، پرورش اسب را پیشه خود ساخت.»
    او چنان در این شغل مهارت داشت که به عنوان تفنگچی ولیعهد آن زمان، مظفرالدین میرزا برگزیده شد اما در این شغل نتوانست دوام بیاورد و از دربار ولیعهد خارج شد.
    واقعه کشته شدن برادرش فرهاد به دست نیروهای دولتی، ستار را دچار غم بزرگی کرد و به این فکر افتاد که از قاجاریه انتقام بگیرد.
    در سال های جوانی، ستارخان به همراه پدر به تبریز آمد و در محله امیرخیزی ساکن شدند. با آغاز نغمه مشروطه خواهی این جوان مبارز به صف مجاهدان در آمد و به عنوان تفنگچی استخدام شد.

    خاطره خوش مشروطیت با کابوس به توپ بسته شدن مجلس و اعلام تعطیل اساس مشروطیت، از سوی محمدعلی شاه به پایان رسید. مردم و مجاهدان تبریز، شهر ولیعهد نشین که روحیه مستبد محمدعلی شاه را می شناختند زودتر از مردم سایر شهرها از شوک ناشی از این واقعه به پا خاستند و با استبداد به مقابله شديد پرداختند.
    ستارخان و باقرخان از اولین مجاهدانی بودند که به همراه هفده نفر دیگر از آزادی خواهان صف ضد استبداد تشکیل دادند. این گروه با همراهی و حمایت مردم تبریز شهر را به چندین محله تقسیم کردند و در محله های نوبر، امیرخیزی، باغمیشه، لیلاوا و ...، تبریز را از دست نیروهای دولتی خارج کردند.

    همزمان با این حرکت مردم شهرهای رشت در گیلان نيز به سرگردگی محمد ولی خان تنکابنی و عشایر بختیاری به رهبری سردار اسعد به پا خاستند و با هماهنگی های لازم با مجاهدان تبریز تهران را در تیر ماه 1287 فتح و محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کردند.
    پس از فتح تهران و تشکیل هیات دولت، حکومت مرکزی که از نفوذ ستارخان و باقرخان در تبریز می ترسید، آن دو را به تهران فراخواند تا زیر نظر خود داشته باشدهمزمان، مجلس دوم از این دو قهرمان تقدیر کرد و ستارخان را به سردار ملی و باقرخان را به سالار ملی ملقب ساخت . .
    با تصویب قانون خلع سلاح غیرنظامیان، مجاهدان تحت فرماندهی ستارخان و باقرخان از تحویل سلاح خودداری کردند. دولت برای خلع سلاح آنها قوایی به پارک اتابک فرستاد.

    بین نیروهای دولتی به رهبری دو تن از سران فاتح تهران یعنی بیرم ارمنی و اسعد بختیاری از يك سو و نیروهای ستارخان و باقرخان از سوی دیگر زد و خورد خونینی روی داد که تعداد زیادی از دو طرف کشته و زخمی شدند. ستارخان که در این نبرد از ناحیه پا مجروح شده بود، سلاح بر زمین گذاشت.
    پارک اتابک کمر ستارخان را شکست و سردار ملی هرگز نتوانست از جای برخیزد. از این پس ستارخان به مدت سه سال در تهران خانه نشین و بستری بود و سرانجام سه شنبه 25 آبان 1293 شمسی در حالی که تنها 48 سال سن داشت درگذشت.
    دولتی که به همت سردار ملی به روی کار آمده بود، اجازه انتقال جنازه ستارخان به تبریز را نداد و پس از چندین بار تلاش خانواده و همرزمش باقرخان عاقبت او را در باغ طوطی شهر ری به خاک سپردند.
    جنازه این دلاور مرد آذربایجانی در میان تشییع هزاران نفر از مردم به طرف آرامگاه ابدی برده شد.
    ستارخان چنانچه از تصاویر به جای مانده آشكار است، مردی بلندقامت و قوی هیکل با چشمانی روشن و نافذ بود. درباره او نوشته اند که مردی ثابت قدم و سازش ناپذیر بود.

    اما در سراسر آذربایجان خاطره دلاور مرد ارس در قلب همه مردم جاری است




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #34
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ستارخان


    ستارخان سردار ملي (1284-1332ق) فرزند حاج حسن قراجه داغي در منطقه قراجه داغ (ارسباران) در 32 كيلومتري مهاباد به دنيا آمد. سوابق زندگي او در دوران كودكي و نوجواني تا درگيريهاي جنبش مشروطه‌ چندان معلوم نيست. از اطلاعات جسته و گريخته‌اي كه از وي به دست آمده، درمي‌يابيم كه او با پدر خود در روستاهاي اطراف ارسباران به شغل پارچه‌فروشي مشغول بوده است.
    ستارخان پس از قتل برادرش اسماعيل به دست نيروهاي دولتي به همراه خانواده خود به تبريز مهاجرت كرد و در محله اميرخيز اقامت گزيد و از داش‌ها و لوطيهاي آن محله شد.
    وي مدتي جزء سواران حاكم خراسان بود، از آنجا به عتبات عاليات سفر كرد، پس از چندي به تبريز بازگشت و به مباشري املاك محمدتقي صراف در سلمان مشغول گرديد. سپس به توصيه رضاقلي خان سرتيپ وارد خدمت قراسوران (ژاندارمري) شد و حفاظت راه مرند و خوي به او محول گرديد. چندي بعد مورد توجه مظفرالدين ميرزا (وليعهد) قرار گرفت، ضمن دريافت لقب خاني، از تفنگداران وليعهد در تبريز محسوب گرديد. ستارخان بنابر عادت لوطي‌گري در يكي از درگيريهاي خود با مأمورين محمدعلي ميرزا (وليعهد) در تبريز، مورد تعقيب قرار گرفت، از شهر گريخت و مدتي به راهزني پرداخت. سپس با وساطت بزرگان و معتمدين محل به شهر بازگشت و دلالي اسب را پيشه خود كرد.
    در سال 1325ق انجمن ايالتي آذربايجان به واسطه رشادتهاي ستارخان و باقرخان به آنان لقب سردار ملي و سالار ملي اعطاء نمود.
    با شروع انقلاب مشروطه در تهران و گسترش آن در سراسر كشور، مجاهدين و آزاديخواهان آذربايجاني و قفقازي به فرماندهي ستارخان و باقرخان به حمايت از مشروطيت قيام نمودند و در مقابل قواي 35 تا 40 هزار نفري اعزامي از مركز و خوانين محلي به فرماندهي عبدالمجيد ميرزا عين‌الدوله كه براي سركوبي قيام تبريز اعزام شده بودند به شدت مقاومت كردند و از تسلط آنها به شهر ممانعت نمودند. تبريز به مدت 11 ماه توسط قشون دولتي محاصره شد و از ورود آذوقه به شهر جلوگيري به عمل آمد. زندگي بر مردم بسيار سخت و طاقت‌ فرسا گرديد. نهايتاً با وساطت قسنولهاي روس و انگليس و موافقت دولتهاي طرفين عده‌اي از قواي روسيه به تبريز وارد شدند و راه جلفا را براي ورود آذوقه باز كردند. در نتيجه محاصره شهر به پايان رسيد و سربازان دولتي و خوانين محلي مخالف مشروطيت از اطراف تبريز دور شدند. بدين ترتيب نقشي كه ستارخان و باقرخان در دفاع از مشروطه و تبريز داشتند به پايان رسيد.
    با حضور سربازان روسي در تبريز موقعيت براي ستارخان و باقرخان سخت و خطرناك گرديد. آنها به اتفاق جمعي ديگر از سران آزاديخواه به قنسولگري عثماني پناهنده شدند. سپس تحت فشار روسها و بنابر دعوت آيت‌الله محمدكاظم خراساني به همراه جمعي از مجاهدين در روز هشتم ربيع‌الاول 1328ق به تهران مهاجرت كردند. در تهران استقبال شاياني از آنان به عمل آمد و از طرف مجلس شوراي ملي مورد تجليل قرار گرفتند و دو لوح نقره‌اي طلاكوب به ستارخان و باقرخان اهدا گرديد و براي هر كدام ماهيانه مبلغ هزار تومان مقرري از طرف مجلس تعيين شد و در پارك اتابك (محل فعلي سفارت شوروي) اسكان يافتند.
    در جريان ترور آيت‌الله سيدعبدالله بهبهاني دولت مشروطه تصميم به خلع سلاح گروههاي مسلح گرفت، ستارخان با اين امر مخالفت نمود و با قواي دولتي به جنگ پرداخت در اين جنگ پاي او تير خورد و تسليم شد و 30 تن از نيروهاي وي كشته و 300 تن اسير شدند.
    وي چهار سال پس از اين واقعه در تاريخ 28 ذي الحجه 1332 درگذشت و در باغ طوطي در جوار حضرت عبدالعظيم به خاك سپرده شد.

    منابع و مأخذ:
    1. رئيس‌نيا، رحيم؛ ناهيد، عبدالحسين. دو مبارز جنبش مشروطه. تهران، آگاه، بي تا.
    2. بامداد، مهدي. شرح حال رجال ايران. تهران، زوار، 1347، ج 2.
    3. معين، محمد. فرهنگ فارسي. تهران، اميركبير، 1364، ج 5.
    4. اطلاعات عمومي جاويدان (تاريخ معاصر). مترجم فريدون سبحاني. تهران، دنياي دانش، 1376.




    3903-4ع
    ستارخان سردار ملي
    4345-4ع
    سلطان ستاري، دختر ستارخان





    4843-4ع
    گروهي از مجاهدين مسلح مشروطه‌خواه محله ليل‌آباد تبريز
    3063-4ع 1
    . ستارخان، و عده‌اي از مجاهدين مسلح تبريز





    4-8ع
    1. ستارخان 2. باقرخان، و عده اي از مجاهدين مسلح مشروطه خواه در تبريز
    4365-7ع
    1. ستارخان 2. باقرخان، و جمعي از مجاهدين مشروطه خواه در تبريز





    1486-124ط
    4842-4ع
    ضرغام (از خوانين منطقه آذربايجان) و افراد تحت فرمان وي به هنگام محاصره شهر تبريز در دوره مشروطه





    4844-4ع
    شكراله خان شجاع نظام و عده‌اي از خوانين آذربايجان طرفدار محمدعلي شاه
    3478-1ع
    باسكرويل (معلم آمريكايي مدرسه جمهوريان پروتستانت) از طرفداران و كشته‌شدگان انقلاب مشروطه در تبريز





    4378-7
    ستارخان و فرزند خردسال وي يدالله ستاري

    4634-1ع
    ستارخان و باقرخان به هنگام اقامت در عمارت وزير مخصوص در تهران





    3803-1ع
    ورود ستارخان و باقرخان به تهران از دروازه گمرك




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #35
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    التیماتوم روسیه
    1- حادثه مصادر اموال شعاع السلطنه بهانه روسها را تشدید کرد.
    2- هنگامیکه ژاندارمهای تحت فرمان شوستر به محل باغ (باغ شعاع السلطنه واقع در تهران) رفتند با مقاومت قزاقهای روس رو به رو گشتند و روسها به بهانة اینکه املاک شعاع السلطنه در گرو بانک روس است از تحویل آن خودداری ورزیدند.
    2- برخورد تند دسته ژاندارم و شوستر با قزاقان روس، منجر به صدور اولتیاتوم به دولت ایران در اخراج شوستر شد.
    4- براثر کوشش و فعالیت حزب دموکرات که از اقدامات شوستر حمایت
    می کرد، شوستر به فعالیت خود داده دارد.
    5- روسها خواستار اخراج فوری شوستر از ایران شدند ودولت تزاری روس ضمن فرستادن دومین اولتیماتوم خود به مجلس شورای ملی و دولت دربارة اخراج شوستر، نیروهای خود را در آذربایجان و ایالات شمالی و خراسان به مانورهای جنگی واداشت.
    6- روسها در مشهد آستان قدس رضوی را گلوله باران کردند ودر تبریز و اردبیل به جان آزادیخواهان افتادند.
    7- اوضاع و آشوب پدید آمده ناشی از سیل اعتراضات مردم و جنبشها و شورشهای ولایات در حمایت از شوستر در کشور مجلس دوم را مجبور به منحل کردن قرار شوستر و اخراج آن از ایران کرد.






    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #36
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    انحلال مجلس دوم مشروطه

    1- پس از اخراج شوستر از ایران در شرایط مالی وخیمی قرار گرفت.
    2- روسها نواحی شمال و شمال غربی – شرقی ایران را گرفته بودند.
    3- بر اثر اختلاف بین نمایندگان مجلس به ویژه حزب اعتدالیون و انقلابیون پس از اخراج شوستر از ایران مجلس دوم منحل شد.
    4- از طرف دولت و ناصرالملک نایب السلطنه (احمدشاه پس از مرگ عضدالملک) تمام روسای حزب دموکرات و جمعی از افراد جناح چپ حزب اعتدالی به قم تبعید شدند.
    5- روسها در ایالات و ولایات شمالی ایران بر ستم و بیدادگری خود افزودند جراید آزادیخواه را بستند و نویسندگان آنها را به تهران و ولایات مرکزی و جنوبی تبعید کردند.
    7- دورة فترت که با انحلال مجلس دوم آغاز شد و تا رسیدن احمدشاه به سن رشد قانونی در حدود سه سال و کسری طول کشید. در این مدت ناصرالملک همچنان زمامدار ایران بود و به میل خود کابینه هایی بر سر کار می آورد و از صدور فرمان انتخابات و تشکیل مجلس سوم خوداری می کرد.





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #37
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مقاله:حسن يوسفى اشكورى
    روزنامه شرق




    اكنون كه از رويداد مهم مشروطيت ايران به سال قمرى ۱۰۱ و شمسى ۹۸ سال مى گذرد، درباره آن چه مى توان گفت و از آنچه مى توان آموخت؟ در اين گفتار مى كوشم گزيده اى از گفتنى هاى بسيار و آموختنى هاى فراوان اين رخداد قابل تامل معاصر ايران را تقديم كنم، ذيل اين عناوين: زمينه ها، رويدادها و دستاوردها.
    ۱- زمينه ها
    پس از گشوده شدن ايران به وسيله اعراب و انضمام امپراتورى ساسانى به قلمرو خلافت اسلامى، اين سرزمين تاريخى استقلال خود را از دست داد، اما با تاسيس سلطنت صفوى در سال ۹۰۵ هجرى قمرى، استقلال ايران بازگشت و از آن پس ايران به عنوان يك واحد سياسى كامل در جغرافياى منطقه و جهان ظاهر شد و ادامه يافت. هرچند اين استقلال براى ايرانيان مغتنم بود اما جز در سده اول صفوى از نظر رشد و توسعه فرهنگى و علمى و اقتصادى و تمدنى چندان اهميتى پيدا نكرد. برآمدن صفويان مصادف است با ۱۵۰۰ ميلادى و آغاز خيزش عظيم و همه جانبه اروپاييان در عرصه سياست و اقتصاد و علوم و فنون و فلسفه و هنر و تمدن و فرهنگ، اما ايرانيان را از آن رنسانس و تحول عميق غربى بهره اى نبود.
    انحطاط رو به افزايش عصر دوم صفوى به انقراض آن سلسله طولانى و اشغال ايران به وسيله افاغنه و دست اندازى هاى عثمانى انجاميد و هرج و مرجى پديد آمد كه هفتاد سال طول كشيد.درست در آغاز سده سيزدهم هجرى، نوزدهم ميلادى سلطنت قاجار تاسيس شد و در پرتو اقتدار اوليه آن استقلال سياسى ايران تامين شد اما از نظر تغيير در انديشه، فرهنگ، اقتصاد و سياست در جهت اجتماع و نظام حكومتى تحولى رخ نداد و كم و بيش در، بر همان پاشنه چرخيد. جنگ هاى طولانى ايران و روس در عصر فتحعلى شاه و شكست هاى پياپى ايران و در نهايت عقد دو قرارداد سياه و تباه كننده ايران با روسيه (عهد نامه گلستان و تركمانچاى) و جدا شدن بخش قابل توجهى از كشور، آخرين رمق را از اين ملك ستاند.
    اما اين همه هيچ بر بيدارى و آگاهى دستگاه سلطنت و سلاطين نالايق قاجار نيفزود و گويا هيچ تغييرى در جهان رخ نداده و از اين رو اين عصر را «عصر بى خبرى» گفته اند. از اوايل قاجار ارتباط بيشترى با جهان خارج (روسيه، عثمانى، شبه قاره هند) و به ويژه اروپا ايجاد شده بود و اين ارتباط و آشنايى تا حدودى فكر تغيير و اصلاح را در بخش هايى از دولتمردان دامن زد. در اين ارتباط از آغاز تا پايان قاجاران پنج دولتمرد اصلاح گر: عباس ميرزا، قائم مقام، اميركبير، سپهسالار و على خان امين الدوله به عرصه آمدند و دست به اقدامات مهمى نيز زدند اما در نهايت راه به جايى نبرد و بنيادهاى انديشه و عمل مردمان و جامعه ايرانى دچار تحول نشد. عوامل پيچيده و گوناگونى در شكست اين اصلاح طلبان حكومتى نقش داشتند كه در يك طبقه بندى كلى مى توان گفت چهار عامل نقش بيشترى داشتند:
    ۱- استعمار خارجى ۲- استبداد شاهان ۳ _ توطئه نظاميان و درباريان و خوانين بزرگ و ۴- كارشكنى روحانيان شريعتمدار و صاحب نفوذ و غالباً ملاك (چون حاج ملاعلى كنى) از موضع دفاع از ديانت و سنت و يا وابستگى به دربار و گاه نيز وابستگى به سفارتخانه ها. البته در اين ميان عقب ماندگى فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى جامعه و جهل عامه مردم نسبت به عالم جديد و به طور كلى عدم آمادگى لازم در مجموعه ساختارهاى اجتماعى براى پذيرش افكار و آداب مدرن (مدرنيته و نه البته لزوماً مدرنيسم)، از يكسو اقدامات مصلحانه را با مشكل و موانع جدى مواجه مى كرد و از سوى ديگر بهانه هاى لازم براى مقابله با اصلاحات اساسى به دست مرتجعان و سودجويان مى داد.
    با وجود شكست اصلاحات حكومتى در درون ساختار قدرت فاسد قاجارى، ايران در آن دوران نه چندان كوتاه نمى توانست يكسره از تحولات شتابان اروپا و ديگر نقاط جهان به دور باشد و هيچ تغييرى نپذيرد و راه اصلاح طلبى در سطوح مختلف جامعه هموار نشود. در اواخر عصر عباس ميرزا نخستين گروه جوانان براى تحصيل به اروپا اعزام شدند و شمارى از اين افراد كم و بيش افكار نوين را به ايران آوردند و يكى از آنان، ميرزاصالح نخستين چاپخانه را در تبريز و سپس تهران بنا نهاد و نخستين روزنامه را در تبريز انتشار داد.
    حضور سفيران كشورهاى اروپايى در ايران و حضور سفيران ايرانى در اروپا و ديگر نقاط جهان و سفرهاى ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه به فرنگ و ترجمه و چاپ و نشر برخى از آثار ادبى و سياسى و علمى اروپايى و روسى در ايران و به ويژه تاسيس دارالفنون به دست اميركبير، جملگى راه نفوذ و رواج انديشه هاى جديد و تقويت فكر تغييرخواهى و تحول طلبى را در ايران تقويت كرد. در همين ارتباط، جنگ هاى ايران و روس نقش موثرى ايفا كرد. مخصوصاً شكست ايرانيان در اين جنگ ها از يك سو زهر تلخ تحقير را در كام ايرانيان ريخت و از سوى ديگر موجب نوعى بيدارى ملى و احياى همبستگى قومى شد.
    رويداد مهم تحريم تنباكو در سال ،۱۳۰۹ بازتابى در اين بيدارى و شكلى از مقاومت ملى براى جبران اين شكست ها ارزيابى مى شود. روزنامه ها و نشريات مختلف (به ويژه اختر و حبل المتين و قانون و عروه الوثقى)، كتاب هاى خارجى و داخلى (به ويژه كتاب بيدارگر «سياحتنامه ابراهيم بيگ» اثر زين العابدين مراغه اى)، گويندگان و نويسندگان اثرگذارى چون آخوندزاده، ميرزا ملكم خان، سيدجمال الدين اسدآبادى، مستشارالدوله، ميرزا آقاخان كرمانى، طالب اف تبريزى و زين العابدين مراغه اى در عصر ناصرى، انديشه هاى اصلاح طلبانه مدرن را رواج دادند.
    به تدريج ترقى خواهى و نوگرايى در شمارى از روحانيان متوسط و ميان مرتبه نيز راه پيدا كرد و ورود آنان به عرصه اصلاح طلبى اجتماعى بر عمق و تاثير جنبش نوين تغييرخواهى افزود و بخشى از توده هاى مذهبى شهرى را وارد عرصه كرد. در اين ميان نقش كسانى چون ميرزا حسن رشديه، سيدجمال واعظ اصفهانى، ميرزا نصرالله ملك المتكلمين، شيخ هادى نجم آبادى، سيدمحمد طباطبايى و سيدجمال الدين اسدآبادى برجسته تر است. به ويژه رشديه و طباطبايى با تاسيس نخستين مدرسه هاى جديد به سبك غربى پايه گذار تحول در آموزش و اخذ علوم و فنون شدند.
    ۲- رويدادها
    با توجه به عقب ماندگى مزمن و همه جانبه ايران در طول سه سده و ناكام ماندن اندك تلاش هاى اصلاح طلبانه در طول سلطنت قاجار، در دهه دوم سده چهاردهم هجرى قمرى، ايران در آستانه يك تحول اساسى و حتى يك انفجار بزرگ قرار گرفته و راه نجاتى مى جست. اين در حالى بود كه اروپا و غرب سال هاى آغاز قرن بيستم خود را آغاز كرده و در اوج اقتدار و پيشرفت بودند و تقريباً تمام كشورهاى باستانى و صاحب نام جهان دچار تحول شده و دست كم به يك اصلاح و نوسازى حداقلى تن داده بودند.
    ناتوانى و فساد حاكمان، فرسودگى و تباهى نظام ادارى و مديريتى، ستم هاى بى انتهاى شاه و درباريان و شاهزادگان در تهران و حاكمان در ولايات، بى قانونى و بى نظمى فراوان در سراسر «ممالك محروسه ايران»، بى سوادى و جهل عمومى، عقب ماندگى نظام آموزشى، اقتصاد عقب مانده و غيرمولد، فقر عمومى، وفور و چيرگى عقايد و افكار و آداب خرافى و جاهلانه و تشديدكننده انحطاط در ميان عامه مردم و بالاخره مطامع استعمارى و واگذارى انواع امتيازات اقتصادى و تجارى و فرهنگى و سياسى به خارجيان (به همين دليل اين دوران را «عصر امتيازات» نيز نام نهاده اند) و ...، از عوامل ريز و درشت عقب ماندگى ايرانيان به شمار مى آمدند.
    با مرگ ناصرالدين شاه با گلوله يك آزاديخواه در سال ۱۳۱۴ ق و سلطنت يافتن مظفرالدين شاه بيمار و سست اراده، گرچه روند انحطاط و آشفتگى و زوال شتاب بيشترى گرفت اما به دليل بازتر شدن فضاى سياسى و فرهنگى، انديشه تغيير و اصلاح در سطح گسترده دنبال شد و تعميق يافت. در محرم ۱۳۲۱ ميرزا على اصغرخان امين السلطان اتابك، «صدر اعظم ديرپا و مستبد و فاسد» بركنار و تبعيد شد و شاهزاده عين الدوله به صدارت نشست. اما او نيز در استبداد و خشونت راه سلف خود را در پيش گرفت. از جمله او، برخلاف امين السلطان كه همواره مى كوشيد با كمك هاى مالى و شيوه هاى ديگر انبوه روحانيان با نفوذ را با خود داشته باشد، با طبقه روحانيان نامهربان شد و مخصوصاً روحانيان صاحب نام و وابسته به اتابك و يا دوست و همراه او مورد خشم آشكار عين الدوله قرار گرفتند و كمك هاى مالى به آنان قطع شد.
    در اين ميان تيره شدن روابط عين الدوله و سيدعبدالله بهبهانى حادثه ساز شد. بهبهانى از عالمان بانفوذ و مقتدر تهران بود. وى از سال ۱۳۰۹ كه در ماجراى تحريم تنباكو تنها عالمى بود كه با تحريم مخالفت كرد و در كنار سفارت انگليس و دربار و اتابك ايستاد، مورد حمايت اتابك بود و از قدرت زيادى در امور اجتماعى و حكومتى برخوردار بود.
    وى با بركنارى اتابك مخالف بود و پس از آن نيز مى كوشيد تا او را به قدرت بازگرداند. از اين رو بهبهانى مورد بى مهرى و كينه عين الدوله قرار گرفت و از همان آغاز كشمكشى عظيم در پيدا و پنهان بين آن دو رجل دين و سياست آغاز شد. زمانى كه رسيدگى به مرافعات دولتى كه در زمان اقتدار اتابك به بهبهانى ارجاع مى شد، از سوى عين الدوله به شيخ فضل الله نورى، عالم ديگر تهران و رقيب ديرين بهبهانى، ارجاع شد و حتى بهبهانى را از نظر مالى در تنگنا قرار داد، رقابت و دشمنى بهبهانى و صدراعظم آشكارتر شد.
    اما جرقه انقلاب در محرم ۱۳۲۳ ق زده شد و آن در جريان ماجراى مسيو نوز بلژيكى روى داد. نوز كه در سال ۱۳۱۷ به همراهى شمارى از بلژيكيان به ايران آمده و در زمان صدارت امين السلطان رئيس كل گمركات ايران شده بود، در يك مجلس جشن اختصاصى خارجيان با لباس عالمان دين (عبا و قبا و عمامه) عكس انداخته بود. البته در آن جشن مردان و زنان خارجى ديگر هركدام در لباس محلى يكى از اقوام ايرانى ظاهر شده بودند و در اين ميان نوز و يك مقام ديگر در جامه روحانى درآمده بودند. گرچه عكس مربوط به مدت ها قبل بود ولى در محرم آن سال به دست بهبهانى افتاده بود.
    بهبهانى با نشان دادن عكس به مردم اعلام كرد كه نوز با اين كار به دين و مقدسات و عالمان توهين كرده و خواهان مجازات و اخراج وى و همكارانش از ايران شد. جنبش پديد آمد اما سرانجام راه به جايى نبرد و عين الدوله بر سخت گيرى ها افزود. از آنجا كه در اين زمان خواسته بهبهانى فراتر از عزل نوز و حتى دشمنى با عين الدوله بود، در اواخر ماجراى نوز، بهبهانى نزد سيدمحمد طباطبايى، عالم خوشنام و بانفوذ ديگر تهران رفت و از او خواست تا به صف معترضان بپيوندد و از جنبش عليه عين الدوله حمايت كند. طباطبايى با اين شرط كه اغراض شخصى كنار رود، همراهى كرد و دست بهبهانى را فشرد. با توجه به اهميت اين پيوند، مورخان تاريخ مشروطه عموماً «اتحاد روسيه» را سرآغاز نهضت مشروطه شمرده اند.
    پس از آن حوادث ديگرى روى داد كه هركدام موضوع جدال تازه و چالشى جدى بين گروه علماى معترض با رهبرى طباطبايى و بهبهانى كه حالا مى دانستند براى چه مبارزه مى كنند،با صدراعظم و دولت شد و البته هر بار اين عالمان بودند كه با درايت و هوشمندى از رويدادها به نفع خود بهره مى گرفتند. از جمله حادثه كتك خوردن چند بازارى به اتهام گرانفروشى قند و حمله چماقداران حكومتى به اجتماع علما و مردم در مسجد شاه تهران، منجر به هجرت علما به حضرت عبدالعظيم شد. طباطبايى با گفتن اين جمله كه «اكنون كه به اينجا رسيد، كار را يكسره گردانيم و آن كار را كه خواستيم سه ماه ديگر كنيم، جلو اندازيم.» دستور داد علما و مردم به عنوان اعتراض به عبدالعظيم بروند و متحصن شوند. اين جمله طباطبايى از برنامه ريزى و درايت جنبش علما حكايت مى كند.
    در ۱۶ شوال اين هجرت و تحصن با حضور شمار قابل توجهى از علما و طلاب و بازاريان و كسبه انجام شد. انتشار اخبار آن به شهرها نيز رسيد و در همه جا تحركى پديد آمد. اين تحصن يك ماه طول كشيد و سرانجام دولت مجبور شد با قبول خواسته هاى علما به تحصن پايان دهد. از جمله خواسته هاى معترضان اين بود كه «بناى عدالتخانه اى در ايران كه در هر بلدى از بلاد ايران يك عدالتخانه برپا شود كه به عرايض و تظلمات رعيت رسيدگى شود.»
    علماى معترض با احترام به تهران بازگشتند و به ديدار شاه رفتند و مذاكراتى براى تحقق خواسته هايشان صورت دادند. اما مدت ها گذشت و از عدالتخانه خبرى نشد و پيدا بود كه كارشكنى مى شود. طباطبايى چند نامه به شاه و عين الدوله نوشت و بهبهانى يك بار شخصاً به ديدار شاه رفت اما ثمرى نداشت. حوادثى نيز رخ داد كه منجر به وخامت اوضاع و تشديد و تعميق مخالفت علما با دربار شد. از جمله آنها كتك خوردن شيخ محمد واعظ در خيابان به دست ماموران حكومتى و كشته شدن يك طلبه و نيز حمله ماموران به اجتماع علما و مردم در مسجد جامع تهران و كشته و مجروح شدن شمارى از مردم و توهين حساب شده. به بهبهانى در اين حادثه بود.


    سرانجام علما اعلام كردند كه به علامت اعتراض تهران را ترك و به عتبات خواهند رفت. در ۲۳ جمادى الاول ۱۳۲۴ ق علما تهران را ترك كردند اما پس از آن كه به قم رسيدند متوقف شده و در آنجا متحصن شدند. همزمان با خروج علما از تهران، به توصيه بهبهانى، شمار زيادى از روحانيان و بازاريان و مردم ديگر در باغ سفارت بريتانيا در قلهك تهران بست نشستند و خواستند تا سفير آن كشور به آنان امان دهد و در حمايت آنان و تحقق خواسته هايشان و علما اقدام كند. خواسته هاى علماى مهاجر كم و بيش همان ها بود كه قبلاً اعلام شده بود. عين الدوله پس از مدتى مقاومت استعفا داد و جايش را به مشيرالدوله داد.
    صدراعظم جديد به فرمان شاه به قم رفت تا علما را بازگرداند اما آنان گفتند «در مملكتى كه عدالتخانه نباشد نمى مانيم.» سرانجام در ۱۴ جمادى الثانى ۱۳۲۴ ق / ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ ش فرمان مشروطيت به دست مظفرالدين شاه صادر شد كه در آن صريحاً از «مجلس شوراى ملى» ياد شده بود. ده روز بعد مهاجران بازگشتند و مردم تهران از آنان استقبال بى مانندى كردند. بهبهانى و طباطبايى مستقيم به ديدار شاه رفتند و با وى گفت وگو كردند. پس از تدوين آئين نامه انتخابات پارلمان، در اواسط ماه شعبان انتخابات عمومى برگزار شد و در ۱۸ شعبان مجلس شوراى ملى افتتاح شد و سراسر ايران در جشن و شادى غرق شد. مجلس با شتاب قانون اساسى را در ۵۱ اصل تصويب كرد به توشيح شاه محتضر رساند.
    بدين ترتيب سنگ بناى مشروطيت ايران با استوارى گذاشته شد. اما پس از چندى مظفرالدين شاه درگذشت و وليعهد مستبد او محمدعلى ميرزا از تبريز به تهران آمد و بر تخت سلطنت نشست و مشكلات آغاز شد. محمدعلى شاه، به رغم سوگندش در وفادارى به مشروطه، از همان آغاز سر ناسازگارى گذاشت و كوشيد مشروطه و مجلس و قانون را ناديده بگيرد و با همان شيوه سلطنت مطلقه عمل كند. از سوى ديگر هنگام نوشتن متمم قانون اساسى، شيخ فضل الله نورى، كه در مهاجرت قم به علما پيوسته بود. علم مشروعه خواهى برافراشت و به مخالفت با اساس مشروطيت برخاست. او به حضرت عبدالعظيم رفت و متحصن شد. اما با پادرميانى بهبهانى و طباطبايى، تفاهم حاصل شد و او به تهران بازگشت.
    اما پس از چندى بار ديگر، با تحريك دربار و احتمالاً امين السلطان كه به تازگى بازگشته بود، گروهى را دور خود جمع كرد و در ميدان توپخانه بلواى عظيمى پديد آورد. كوشش هاى دوسيد نيز كارساز نشد. با ترور امين السلطان آشوب توپخانه پايان يافت. در اين زمان بود كه آخوند خراسانى و ديگر علماى حامى مشروطه نجف فتوا دادند شيخ نورى فاسق است و تصرف او در امور حرام. سرانجام متمم قانون اساسى نوشته شد و به تصويب رسيد. مجلس به كار خود ادامه داد. اما به دلايل مختلف، از جمله اختلافات داخلى، با توافق نهايى شاه و روسيه و انگليس (كه پيش از آن بنا به مصالحى و به صورت محدود از مشروطه حمايت كرده و حالا تغيير موضع داده بود) و شيخ فضل الله در جمادى الثانى ۱۳۲۶ ق مجلس مورد حمله قرار گرفت و شمارى از آزاديخواهان دستگير و عده اى اعدام و چند تنى (از جمله دوسيد) تبعيد شدند.
    با انحلال مجلس و سركوب آزاديخواهان، شاه رسماً به سلطنت مطلقه بازگشت و حاج شيخ فضل الله مجتهد بلامنازع تهران به عنوان مشاور و مفتى مذهبى عالى شاه وارد صحنه شد. اما علماى نجف به حمايت قاطع خود از اعاده مشروطيت ادامه دادند و شاه و استبداديان را تكفير كردند و آزاديخواهان نيز در شهرهاى بزرگ به مبارزه و مقاومت دست زدند. سرانجام پس از يك سال مبارزان گيلان و اصفهان به تهران حمله آورده و در تاريخ ۲۴ جمادى الثانى ۱۳۲۷ ق تهران فتح شد و استبداد فروپاشيد و محمدعلى شاه به روسيه تبعيد شد. شيخ فضل الله و چند تن ديگر اعدام شدند.
    معمولاً تا مقطع فتح تهران و تشكيل مجلس دوم را «عصر مشروطه» مى دانند اما به دلايلى و توسعاً مى توان مقطع ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۵ ش و تاسيس سلطنت پهلوى را دوره مشروطه دانست، چرا كه در تمام اين دوران نظم كهن فروپاشيده و مشروطه خواهان كم و بيش مى كوشيدند نظم و نظامى نوين بر وفق آرمان هاى آزاديخواهانه و دموكراتيك بنيان نهند كه البته به دلايل عديده توفيق نمى يابند. در فرجام كار نوبت به رضاخان سردار سپه مى رسد تا نظمى نو پديد آورد اما نه البته كاملاً در چهارچوب مبانى مشروطيت و آزادى و عدالت.
    ۳- دستاوردها
    اكنون جاى اين پرسش است كه جنبش مشروطه خواهى ايران در پى چه اهدافى بود و آيا به آنها رسيده است؟ كاميابى ها و ناكاميابى هاى مشروطيت كدامند؟
    تدقيق و تحليل اين رويداد مهم و پيامدها و دستاوردهاى آن در درازناى يك قرن در اين مجال نمى گنجد اما شايد به كوتاهى تمام بتوان گفت در عام ترين عنوان جنبش مشروطه در پى يافتن راهى براى خروج جامعه ايرانى از بن بست عقب ماندگى تاريخى و گره گشايى از معضل انحطاط تمدنى و فرهنگى بود. روشن تر مى توان گفت مشروطيت در پى آن بود تا پس از چند قرن آشفتگى بر ويرانه هاى كهن نظمى نوين و توسعه اى كامل در چهارچوب معيارهاى متعارف غرب و البته با رعايت فرهنگ بومى (ملى و مذهبى) و مصالح ملى ايرانيان بنا نهد، نيز مى توان گفت مشروطه طلبان دنبال آزادى و رهايى بودند.
    رهايى از هر نوع سلطه خارجى و رهايى از استبداد داخلى و تامين حقوق ملت از طريق تاسيس دولت مدرن و مقتدر و اجراى عدالت در تمام سطوح. اختلافاتى كه هنگام نوشتن متمم قانون اساسى پديد آمد، حكايت از آن داشت كه آرمان ها و مضمون مشروطيت بسيار فراتر و عميق تر از خواست مبهم و كلى «عدالتخانه» است كه پيش از اين گفته مى شد. واقعيت اين بود كه مفاهيمى چون آزادى (= حريت)، برابرى (= مساوات)، برادرى (سه شعار معروف انقلاب فرانسه كه در ايران آن روزگار بسيار تكرار مى شد)، محدوديت سلطنت، قانون، تفكيك و استقلال قوا، انتخابات، پارلمان، انجمن هاى ايالتى و ولايتى (= شوراها)، مطبوعات آزاد، حق حاكميت ملى، حقوق ملت و... با تعاريف و مصاديق عينى آنها در غرب، كاملاً جديد بودند و در فرهنگ سنتى (ايرانى _ اسلامى) سابقه نداشتند و لذا پس از پيروزى شيرين نخستين و تدوين متمم قانون اساسى و تاسيس نظام نو، چالشى عظيم آغاز شد و موانع متعدد خود را نشان دادند. كم اطلاعى اكثر مشروطه خواهان از اين مفاهيم نو از يك سو و برداشت هاى متفاوت و گاه متعارض آنان از اين عناوين از سوى ديگر، بر مشكلات افزود.
    اگر آرمان هاى بلند مشروطه را به گونه اى كه وصف شد معيار داورى قرار دهيم، روشن است كه مردم ايران نه تنها در آن سه سال اول كه حتى پس از يك قرن هنوز به آن اهداف دست نيافته و حتى در مواردى عقب گرد، هم داشته اند. از اين رو مى توان گفت جنبش اصلاح طلبانه و به تعبيرى انقلابى مشروطه ادامه دارد. گزاف نيست كه بگوييم مهمترين و مبرم ترين هدف آزاديخواهان عصر نخست تاسيس يك دولت مدرن و قدرتمند و ملى بود كه بتواند نظم را به جامعه آشفته آن روزگار بازگرداند و در بستر مناسب امكان تحقق آزادى و عدالت و توسعه و رفاه و علوم و فنون و تجدد را در تمام عرصه ها فراهم آورد. اما آنان در طول بيست سال نتوانستند به چنان حاكميتى دست يابند و لذا راه پيشرفت و اصلاحات اساسى و انقلابى و حتى سطحى مسدود شد.
    جنگ جهانى اول و اشغال ايران و تعطيلى شش ساله مجلس سوم، آخرين رمق را از آزاديخواهان و مليون گرفت و فرصت ها از دست رفت. اين آشفتگى كامل راه كودتاى ۱۲۹۹ و به قدرت رسيدن يك نظامى توانا اما مستبد را هموار كرد و پادشاهى پهلوى تاسيس شد. اين كودتا و اقتدار جديد پاسخى طبيعى به آن همه بى نظمى و فروپاشى و ناكامى بود، گرچه دولتى دموكرات و مدرن و مطلوب مشروطه طلبان نبوده و از اين رو كسانى چون مدرس و مصدق و بهار با سلطنت رضاشاه مخالفت كردند و حتى با اعلام جمهورى نيز مخالفت شد. هر چند مدرس در مخالفتش با جمهورى سردار سپه نيت خير داشت اما مى توان با حسرت گفت اى كاش در آن زمان ايران جمهورى مى شد، چرا كه على القاعده كشور آماده اصلاحات ايران بسيار زودتر به آزادى و عدالت و توسعه و نوسازى دست مى يافت و حداقل به بسيارى از مشكلات و موانع بعدى دچار نمى شد.
    با اين همه بايد گفت كه مشروطيت ايران دستاوردهاى مهمى نيز در طول صد سال داشته است. در يك كلام مى توان گفت كه اكنون هرچه داريم از بركت مشروطه داريم. يك مقايسه كامل و علمى بين ايران ماقبل مشروطه و مابعد آن، اين مدعا را مدلل مى كند. از نيمه دوم عصر صفوى تا مشروطه، ايران يك برهوت است و در آن از علم و فن جديد و ادب و انديشه نو هيچ خبرى نيست اما پس از مشروطيت است كه در شعر و ادب و هنر و فكر سياسى و اجتماعى و انديشه دينى و اقتصاد و فرهنگ تحول انقلابى شگرفى روى مى دهد.
    آورده اند كه در زمان ديدار علماى مهاجر قم با شاه، «شاه خطاب به حاضران گفت بر شما است كه در خدمتگزارى به من غفلت نورزيد و خاطر ما را همواره از خود خرسند و مشعوف سازيد. بهبهانى و طباطبايى در جواب گفتند در حقيقت نه آن است كه خدمت اعليحضرت خواهيم نمود بلكه خدمتى است به خويشتن و ملت خود. احتياجى نيست كه شما از خدماتى كه ما براى ملت انجام مى دهيم ممنون باشيد.» پيداست كه اين سخنان اولين بار بود كه از زبان عالمان دين شنيده مى شد.
    به نظر من مهمترين دستاورد نظرى و معرفتى مشروطيت آن بود كه براى نخستين بار «مردم» (= ناس) در ايران «صاحب حق» دانسته شدند و به توده مردم اين حق داده شد تا به تدبير امور خود بپردازند و هر نوع نظم و نظامى را كه خواستند پديد آورند. اين انديشه تا آنجا قوت و رسميت يافت كه علماى نجف صريحاً فتوا دادند كه «اين ضرورت مذهب است كه در عصر غيبت حكومت مسلمين با جمهور مسلمين است.»
    گرچه، مقاومت بى پايان محمدعلى شاه و در نهايت وساطت ميانه روان، مشروطه خواهان مجبور شدند در متمم قانون اساسى بنويسند «سلطنت موهبتى است الهى كه به وسيله ملت به شاه تفويض مى شود»، اما همين اندازه هم قدمى به جلو بود و در نهايت به رسميت شناختن همين حق بود كه راه جمهورى و جمهوريت را هموار كرد. البته تلاش فكرى عظيم نائينى در كتاب مهم «تنبيه الامه» سهم زيادى در جا انداختن اين انديشه نوين داشت.
    پس از آن بود كه مسئله «نفى حق الهى سلطنت» و «تاسيس حاكميت ملى» بر اساس «راى مردم» چنان بديهى و قطعى شد كه حتى مستبدترين آدم ها و نئوكرات ها كمتر جرات مى كنند در مقام نظر اين گزاره دو وجهى سلبى و ايجابى را انكار كنند. اگر مشروطه خواهان موفق شده بودند با اين معيار نظامى پديد آورند، ايران امروز به گونه اى ديگر بود و قطعاً ما در مقطع ديگرى از تاريخ كشورمان بوديم.
    اما درس مهمى كه در اين مقطع از تجارب مشروطه و جمهورى اسلامى مى آموزيم، اين است كه به گمان من، تا زمانى كه در حوزه نظر و عمل معضل ديرين «مشروعيت قدرت» و به عبارتى «حق حاكميت ملى» حل نشود، نمى توان اميدى به تحقق آرمانى هايى چون آزادى، عدالت اجتماعى، قانون، جمهوريت، حقوق ملت، تفكيك قوا، انتخابات آزاد، پارلمان، جامعه مدنى و... داشت. درست است كه با مشروطيت استبداد در معناى كهن آن حداقل استبداد مطلقه به لحاظ نظرى براى هميشه دفن شد اما متاسفانه در مقوله مشروعيت استخوان لاى زخم ماند و همين امر امروز هم مشكل آفرين شده است.
    بالاخره در متمم قانون اساسى سلطنت موهبت الهى دانسته شد و نائينى نيز به رغم اينكه در نهايت به نفع حكومت عرفى كنار آمده اما با طرح دو مقوله «مشروعيت»، «مقبوليت»، مشروعيت را از آن، دين دانست كه از طريق اذن فقيه «در عصر غيبت» قابل حل است. با اينكه انقلاب ۵۷ در استمرار مشروطيت رخ داد و به ويژه جمهورى اعلام شد اما در نهايت با طرح بعضى نظريه هاى فقهى نه تنها اين گره گشوده نشد بلكه بر ابهامات افزود و در واقع هنوز هم روشن نيست كه چگونه مى توان حق حاكميت الهى را با حق حاكميت ملى در يك نظام فقهى _ روحانى محقق كرد. تفاسير مختلف و متضاد دو جناح درون حاكميت و معتقد به اين گفتمان در اين سال ها از اين مقررات گواه اين مدعا است.
    درس ديگرى نيز از مشروطه و تحولات يك قرن اخير مى آموزيم و آن اين است كه اگر روزگارى مستشار الدوله راه حل مشكلات مملكت را در «يك كلمه» مى دانست و آن قانون بود و همه به آن پاى مى فشرند، امروز همه نيك دريافته ايم كه چنين نيست. زيرا قانون در شرايط خاص و با مقدمات و لوازم و ابزار هاى ويژه مفيد خواهد بود. فى المثل به تجربه دريافته ايم تا زمانى كه قانون نويسان و يا مجريان قانون به لحاظ تفكر در عصر مادون مدرن زندگى مى كنند و منطقاً به قانون و حاكميت آن (البته قانون به معناى مدرن آن) اعتقادى جدى ندارند.
    صرفاً وجود قانون ولو بسيار پيشرفته، مشكلى را حل نمى كند، ديده ايم كه رندان تردستى پيدا مى شوند كه يا با استفاده از ابزار هاى قدرت قانونى مى نويسند و حتى آن را به تصويب مردم مى رسانند كه نه تنها تامين كننده آزادى و عدالت و امنيت مردمان نيست بلكه نافى آنها است. و يا قانون خوب و عادلانه را به گونه اى تفسير و عمل مى كنند كه فرجامى و نتيجه اى جز بى عدالتى و نقض آزادى و تضييع حقوق مسلم مردم ندارد. از اين رو مى انديشم كه در شرايط كنونى روشنفكران و نظريه پردازان جامعه ما بيش از همه وظيفه دارند به جامعه بياموزند كه اولاً مشروعيت قدرت و حكومت مردمى و زمينى است و اين مشروعيت از طريق مقبوليت و رضايت عمومى و با ابزار هايى چون انتخابات آزاد و پارلمان ملى و يا همه پرسى و شورا ها (يعنى همان ابزار هايى كه در قانون اساسى جمهورى اسلامى نيز پذيرفته شده اند) حاصل مى شود .
    ثانياً دموكراسى عمدتاً به محتواى و عمل است نه شكل. و حتى ارزش جمهورى به تحقق لوازم آن است نه نام و عنوان، از اين رو اگر همان سلطنت مشروطه واقعاً محقق مى شد، نه انقلابى رخ مى داد و نه جمهورى اعلام مى شد.به هر حال در اين صد سال راه پرمخاطره اى طى شده و تجارب گرانبهايى به دست آمده و در مجموع جامعه ايرانى گام هايى به جلو برداشته است. در عصر مشروطه و حتى تا سال هاى اخير مفاهيمى چون آزادى، دموكراسى، قانونگرايى و عدالت كم و بيش آرمان هاى لوكس و روشنفكرانه اى بودند كه عمدتاً در طبقه نخبه و پيشگام مطرح بوده اما امروز اين آرمان ها به صورت آشكار و انباشته شده اى در شمار مطالبات عمومى درآمده است و ديگر هيچ حاكمى و حكومتى نمى تواند آنها را ناديده بگيرد. در واقع تناسب اكثريت و اقليت جابه جا شده است.
    اگر تا چندى قبل اكثريت توده در نظر و عمل يا استبدا گرا و واپسگرا بودند و حامى استبداديان شمرده مى شدند و يا در چالش استبداد- آزادى بى تفاوت مانده بودند و در مقابل - اقليتى از اهل انديشه و سياست و مبارزه حامى و مدافع آزادى و حاكميت ملى و دموكراسى قلمداد مى شدند. اكنون اكثريت قاطع، البته با درجاتى، مخالف فكر و عمل استبدادى اند و با تمايلات و آراى مستقيم و غيرمستقيم خود در اين سال ها نشان داده اند كه چرخ زمان به عقب برنمى گردد. ديگر انديشه و عمل مرتجعانه و مادون جمهوريت جايى در ايران كنونى و آينده ندارد. اين تحول مديون صدسال تلاش و جهاد مجاهدان راه آزادى و عدالت است و به ويژه تجربه گرانبهاى انقلاب و جمهورى اسلامى سهمى بزرگ در اين آگاهى و تكامل داشته است.
    به هر حال اين راه طى خواهد شد و به كمال مطلوب خواهد رسيد اما هشدار كه اين راه به وسيله مردم و به اصطلاح خودى ها پيموده شود نه با اعمال فشار و خداى ناخواسته دخالت بيگانگان و در پرتو سياست خاورميانه اى جديد غرب. ظاهراً هشدار و درخواست صميمانه سيدمحمد طباطبايى كه تقى زاده او را «روح پاك انقلاب» لقب داده بود، از عين الدوله و مظفرالدين شاه هنوز تازه است و جا دارد كه آن را مكرر كنيم و به حاكمان فعلى بگوييم.
    وى به عين الدوله مى نويسد: «كو آن همه راز و عهد و پيمان... مى دانيد اصلاح تمام اينها منحصر است به تاسيس مجلس و اتحاد دولت و ملت... عجب در اين است كه مرض را شناخته و طريق علاج هم معلوم و اقدام نمى فرماييد. اين اصلاحات عماً قريب واقع خواهد شد ليكن ما مى خواستيم به دست پادشاه و اتابك خودمان باشد نه به دست روس، انگليس و عثمانى. ما نمى خواهيم در صفحات تاريخ بنويسند دولت به مظفر الدين شاه منقرض، ايران در عهد آن شاه بر باد رفته... خطر نزديك و وقت مضيق، و حال اين مريض مشرف به موت... حضرت والا را به خدا و رسول قسم مى دهم... اين مملكت و اين مردم را دسيسه روس، انگليس و عثمانى نفرماييد.»

  8. #38
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    به دار آويختن ثقه الاسلام تبريزى
    نسيم خليلى:غروب نشده، حلقه هاى طناب دار را بر گردن ها انداختند و با لگد چهارپايه هاى چوبى را سرنگون كردند. پيكر هاى آويخته از دار در ميان شبح درختان و لاى تاريك روشن هواى غروب، تلوتلو مى خوردند و نگاهشان به سوى بيكرانگى آسمان بود. آسمانى كه داشت كم كم به سياهى مى زد. افسران روس تزارى دامن پالتوهاى بلند تا قوزك پايشان را بالا گرفتند و تفنگ روى شانه دور شدند. مردم هم هر يك به سمت و سويى رفتند. خنكاى روزى كه ته كشيده بود به صورت هاشان مى زد و كسى آن دورترها داشت آويختگان به دار را روى بوم، نقاشى مى كرد. انگار قرار بود سندى زنده از گرگ و ميش هوا و تكان هاى آرام آويختگان در باد، به جا بماند.
    بعد ها همين نقاشى را قاب خاتم گرفتند و هر سال روز عاشورا روى پله هاى سيمانى مسجد گذاشتند و دور و برش را با اقمشه زربفت، طاقه شال هاى كشمير و پارچه هاى ترمه و آن طرف تر لاله ها و چراغ هاى بلورين پر كردند و نگاهشان را وقت عزادارى به صورت هاى رو به آسمان آن آويختگان دوختند... ۱ انگار رازى در اين پاسداشت بود. بعضى خانواده ها اين راز را پررنگ تر حفظ مى كردند.
    همچون مرده ريگى كه سينه به سينه بهشان رسيده باشد. نصرت الله فتحى نويسنده كتاب «زندگينامه شهيد نيكنام ثقه الاسلام تبريزى» از قول دكتر احمد رضوانى مى نويسد: «بعد از شهادت شادروان ثقه الاسلام شهيد، سال ها در خانواده ما رسم چنين بود كه هر سال در ساعات تحويل كه سفره هفت سين مى چيدند و قرآن و زادالمعاد و آيينه در وسط سفره مى گذاردند شمايل شهيد را هم تيمناً در كنار سفره قرار مى دادند و بعد از آنكه تحويل تمام مى شد بر مى داشتند.»
    در واقع مشروطيت علاوه بر آنكه در تاريخ سياسى اين سرزمين نقطه عطف و سرآغاز مجموعه تحولاتى بود، در چارچوب تاريخ اجتماعى و حيات عوامانه مردم ايران نيز جايگاه خاصى داشت بسيارى از چهره هاى محبوب و قهرمانان ملى دست پرورده چنين خيزشى بودند، مبارزانى كه تا سال ها در بطن فرهنگ قهرمان زده ايرانى دوام و بقا يافتند و همچون اسطوره اى ماندنى معنا پيدا كردند.
    ثقه الاسلام تبريزى، روحانى نام آور خطه آذربايجان كه در جريان فرآيند مشروطه همواره نقش وزنه تعادل را ايفا مى كرد، يكى از اين تبار است.ثقه الاسلام تبريزى در واقع متعلق به خاندانى خراسانى الاصل است كه دويست سال قبل به تبريز كوچيده اند و البته برخى روايات بر اين باور تاكيد مى ورزند كه اجداد اين خاندان از مدينه منوره به خراسان رفته و بعد به تبريز آمده اند. محمد شفيع تبريزى، بنيادگذار خاندان، در سال هاى حاكميت نادرشاه افشار در تبريز مى زيست. تبريز در همين سال ها بود كه از سوى قشون عثمانى اشغال شد.
    جان و مال مردم در سراشيب قهقرا و تهديد مى لغزيد. بهترين راه انگار جلاى وطن بود و رها كردن سرزمين در ميان چنگال هاى اشغالگران. اتفاق شومى كه بارها در پيكره تاريخ تكرار شده است اما محمد شفيع تبريزى هنگام خروج از مرز هاى آذربايجان به قشون نادرشاه افشار بر مى خورد كه همچون نوشداروى پس از مرگ سهراب آمده بودند سرزمين از كف رفته آذربايجان را از زير چنگ و دندان بيگانه بيرون كشند. محمد شفيع تبريزى، نادر را در چگونگى بيرون راندن دشمن راهنمايى مى كند. نادر همان جا وعده مى دهد كه اگر با چنين برنامه هايى سپاه پيروز شود، محمد شفيع را منصب استيفا خاصه ناحيه آذربايجان خواهد بخشاييد.
    پيروزى كه به چنگ آمد خاندان تبريزى ارتقا يافت. از محمد شفيع تبريزى اثرى به نام «دفتر نادرى» از همين دوره برجاى مانده است كه ظاهراً از كتب مالياتى معتبر محسوب مى شود.حاج ميرزا آقا، پدر ثقه الاسلام معروف، خود از جمله علماى طراز اول شهر تبريز بود كه بعد از سال ها تحصيل در عتبات عاليات به مقام اجتهاد دست يافته بود. وى از جمله روحانيون متنفذ تبريز و محل رجوع عامه بود. فرمانروايان وقت نيز همواره از مشاوره وى بهره مى جستند و مراجعات و مكاتباتش را به سمع قبول شنيده و به ديده منت مى گذاشته اند.
    ميرزا على ثقه الاسلام در سال ۱۲۷۷ هجرى قمرى، از دامان چنين مرد فرزانه اى و مادرى به نام تللى خانم از خانواده معروف شالچى هاى تبريز، ديده به جهان گشود. در كودكى مادرش را از دست داد و به تنهايى و غمگينى زودرسى گره خورد. همين تنهايى و غمگينى روحش را آبديده كرد. ميرزا على به تحصيل نزد فضلا و ادباى آذربايجان پرداخت و بعد از آنكه به حدى از كمال رسيد، رهسپار عتبات عاليات شد و در آنجا به شاگردى حاج شيخ على يزدى و فقيه آخوند ملاحسين فاضل اردكانى پرداخت.
    بعد از گذشت نه سال به ايران بازگشت. در همين سال ها بود كه به بهانه پربهاى كمالات و دانسته هايش از سوى مظفرالدين شاه و به پيشنهاد محمدعلى ميرزا، به لقب ثقه الاسلام مزين شد. فرقه شيخيه تبريز وى را به رهبرى فرقه برگزيدند و مردم او را به عنوان مرجع تقليد برجسته خود بر صدر نشاندند. منزل ميرزا على روز و شب مجمع ادبا و فضلا و آزادگان بود، همچون آغوش گشاده اى كه سال ها گرمايش را تشنه بودند. با اين كه ثقه الاسلام دست نوشته هاى زيادى از خود به جا نگذاشته است اما برخى نوشتارهايش به جهت پختگى و عمق و معنايى كه در دل آن موج مى خورد در اين پيچ تاريخى نام آور شده اند.
    وى خود در سخنانش در توجيه اين دست از قلم كشيدن ها مى گويد: «من اهل رساله نويسى ها و دام گسترى ها و تله گذارى ها نيستم. رساله من فرمايشات حضرت اميرالمومنين در نهج البلاغه است كه در زمان مظفرالدين شاه در تبريز به فارسى ترجمه شده. برويد بخريد و بخوانيد و روى فرمايشات حضرت على بحث كنيد و اگر اشكالاتى داشتيد با پرسيدن آنها از دانايان رفع اشكال نماييد...» اما آنگاه كه رساله «لالان» را مى نوشت، چنان آشفته از نابسامانى ها و گره هاى ناگشودنى بود كه فقط نوشتن و قلم زدن آرامش مى كرد. اين رساله را ثقه الاسلام خطاب به حجج الاسلام عتبات نوشت. در واقع رساله «لالان» استغاثه مردم ستمديده و محروم از نعمت آزادى براى طبقه روحانى بود. نام كتاب خود گوياى همه چيز است. «لالان» تعبير خوش ساختى از حال و روزگار خفقان زده ملتى بود كه حلقوم و دهانشان را بنا به حافظه تاريخى خود بسته بودند.
    ثقه الاسلام در اين رساله كه از معروف ترين نوشته هاى اوست به لزوم وضع قانون و برقرارى عدالت و مشروطيت در ايران اشاره مى كند. نگره هاى آزاديخواهانه، مترقيانه و نوانديشانه ثقه الاسلام در لابه لاى واپه هاى اين رساله كاملاً مشهود است. كتاب با يك رباعى شيوا آغاز مى شود، رباعى كوتاهى كه انگار چشم انداز تاريخ فلاكت زده اين ملت و اين سرزمين را در بطن خود آبستن است:
    آنى كه زبان بى زبانان دانى‎/ احوال دل شكسته حالان دانى
    گر خوانمت از سينه سوزان شنوى‎/ ور دم نزنم، زبان لالان دانى
    همزمان با چنين تلاش هايى، ثقه الاسلام تبريز مى كوشد آتش بى فرجام منازعات درونى آذربايجان را فرو خواباند. منازعاتى كه بى گمان شعله هايش تا به سياست مملكت زبانه مى كشيد و به خفقان و عقب ماندگى روزافزون اين سرزمين دامن مى زد. اين منازعات بى سرانجام خونين اغلب حول محور اختلافات بين دو فرقه شيخيه و متشرعه مى چرخيد. شدت اين منازعات تا بدانجا بود كه تا سال ها مسجدى در تبريز به نام مسجد «قانلو» يا مسجد خونين باقى ماند تا يادگارى باشد از روزگار تلخ اين منازعات...! «ثقه الاسلام با روشنفكرى براى رفع اين اختلاف كوشيد.
    او مى خواست هر دو فرقه مزبور مذهب جعفرى را هدف روحانى و ايمانى خويش بدانند و اختلافات كوچك مسلكى را ناديده گيرند و در اين راه تا حد موثرى موفقيت حاصل كرد و نزاع شيخيه و متشرع بسيار كم شد.» (نصرت الله فتحى- زندگينامه ثقه الاسلام تبريزى- ص۴۲)
    و با همين تلاش هاى روشنفكرانه بود كه ستارخان شيخى همدوش با باقرخان متشرع در يك سنگر ايستادند و مشروطه را به اوج رساندند. جابه جا نشانه هايى از حمايت بى شائبه ثقه الاسلام از مشروطيت به جا مانده است كه نشان مى دهد بسيارى از خيزش هاى موفقيت آميز در اثر چنين حمايت هايى تحقق يافته است. اين حمايت ها حتى تا تبرئه مشروطه طلبان در آن هنگام كه مشروطه از مسير راستين خود منحرف شد، زبانه مى كشد. ثقه الاسلام بارها روشنگرانه و مدبرانه چنين افت و خيز هايى را از بود هاى محتوم انقلاب هاى اينچنينى مى انگارد: «اگر در عمل انقلاب بعضى ناروايى ها ديده شده باشد بايد دانست كه حكم ايام جنگ غير از ايام صلح است. هر وقت مشروطه استحكام گرفت حق به مركز خود قرار خواهد گرفت.» و در جاى ديگر مفصل تر در همين رابطه مى گويد: «از مشروطه مى ترسند كه خونريزى و اغتشاش به همراه دارد.
    اين صحيح است اما نتيجه عدم مداخله عقلا و اهل خبره است كه عده مستبدان هم لباس عوض كرده و وارد شده بودند، كما اين كه بيشتر اعضاى مجلس شورا طرفدار شاه بودند» و از اين جهت بود كه مشروطه متهم شد و مشروطه طلب حقيقى از نگاه ثقه الاسلام تبريزى در پى كدامين روزن بود؟!
    «ملت ايران دو چيز مى خواهد، يكى حفظ شوكت اسلام و مذهب جعفرى و ديگرى بقاى ملك ايرانيان براى ايرانيان» در واقع «مشروطه ايرانى نمى خواهد بدعتى در دين بگذارد بلكه اساس مشروطه تعيين حدود شاه و رعيت و لزوم شوراست.» اين گونه بود كه ثقه الاسلام همواره وابستگى خود را به نهضت مشروطه پابرجا نگه مى داشت و در پشت صحنه نيز مى كوشيد پشتوانه هاى فكرى نهضت را قوت و قوام بخشايد. كسروى در تاريخ مشروطه خود مى نويسد:«اين مرد با جايگاهى كه مى داشت و پيشواى شيخيان مى بود از خواندن كتاب هاى مصرى و ديگر كتاب ها بيدار گرديده و از پاكدلى و غيرتمندى دلسوزى ها به توده مى نمود و با ايشان همدستى دريغ نمى گفته است.» و در اثر چنين مبارزاتى بود كه مردم در حلقه مريدان و پيروان وى جا مى گرفتند و از ديگر روحانيون اغلب دربارى رو بر مى گرداندند در ميان مردم معروف بود كه جز به مسجد ثقه الاسلام و ميرزا صادق آقا نبايد به مسجد ديگرى رفت. و اينگونه ثقه الاسلام از سوى حكومتيان نيز همواره محل رجوع بود و همچون حلقه واسطى ميان توده مردم و دستگاه پريشان حكومت عمل مى كرد.
    و اين نشانگر حزم و احتياط شگفت انگيز شهيد ثقه الاسلام تبريزى در راستاى حفظ پايه هاى نهضت بود. همين نگره بود كه وى را به جلوگيرى از افراط و تفريط در بدنه نهضت وامى داشت. ابراهيم صفايى در جزوه رهبران مشروطه مى نويسد: «ثقه الاسلام به حكم آنكه اسلام را ديانت اجتماعى و سياسى مى دانست و پيشوايان مذهبى را مسئول حفظ حدود و حقوق مردم مى انگاشت پس از آغاز جنبش مشروطه خواهى در صف مشروطه خواهان درآمد. او به حكومت مشروطه يعنى حكومت ملى اعتقاد داشت و بدون آنكه تحت تاثير تحريكات داخلى و خارجى قرار گيرد مردم را به آثار حيات بخش حكومت ملى آشنا مى كرد و اساس حكومت مشروطه ملى را با فلسفه مفهوم حكومت در اسلام تطبيق مى نمود اما هميشه مردم را از افراط و تندروى بر حذر مى داشت.» (ص۱۴۶)
    اما منافقان و بدخواه آنكه به هزار و يك ترفند زيركانه به بدنه نهضت رخنه و نقاب مشروطه خواهى بر صورت سوار كرده بودند، ثقه الاسلام را متهم به ضديت با اهداف مشروطه مى كردند در حالى كه وى تنها مى كوشيد از فروپاشى نهضت در اثر سايش هاى افراطى جلوگيرى كند. وى در پاسخ به اين اتهامات همواره مى گفت: «من در مشروطه طلبى خود باقى هستم و كلمه اى است كه از من رفع نخواهد شد.» اما «كار نبايد طورى شود كه مردم به استبداد قديم رحمت برند.» به خاطر اين ايستادگى هاست كه بسيارى از چهره هاى آزاديخواه خود را در پناه ستون هاى ستبر و سنگى حمايت وى قرار مى دادند: طالبوف بعد از واقعه توپخانه تهران در نامه اى به ثقه الاسلام وى را «پيشواى حقيقت بين و هادى مضلين» خطاب مى كند.
    ثقه الاسلام در عين حال در مقابل نگره هاى مشروعه خواهان كه سنگ و كلوخ تازه اى در مسير مشروطه بودند مى ايستاد «در ديد او حكومت كامل شرعى و عدالت حقيقى فقط با حضور امام زمان مى تواند تحقق يابد پس در غيبت امام سخن از حكومت مشروعه گفتن نقض غرض است و مغاير با اسلام» (مشروطه ايرانى- ماشاء الله آجودانى- ص۳۶) اما بحران جامعه ايران بحرانى عميق تر از آن بود كه ثقه الاسلام ها را برتابد ...
    پى نوشت:
    ۱- در برخى منابع در حرمت ثقه الاسلام شهيد به وى لقب شهيد هفتاد و سوم روز عاشورا داده اند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #39
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تبريز ، پيشتاز مشروطه خواهى
    دكتر مقصود فراستخواه:مشروطيت، سرفصل برجسته اى از تجددخواهى ايرانى است كه فهم منطق درونى آن، و تبيين وجوه پيروزى و شكست آن، مى تواند كمك موثرى به تحليل «مدرنيته ايرانى» بكند. اگر مشروطه خواهى به عنوان «طرحى براى تغيير» در نظر گرفته بشود مى توان آن را در الگوهاى تحليلى مختلفى بررسى كرد. يكى از اين الگوها، بررسى مشروطيت از منظر «عامليت انسانى» (Agency) و واسطه هاى تغيير (Change Agents) است. (Archer,1996 ). نسبت دادن رويدادهاى تاريخ معاصر، به علل ساختارى، بخشى از تحليل آنها را تشكيل مى دهد (Archer,2003 ) اما (و به ويژه در جامعه ايران) نبايد به نقش تعيين كننده «عاملان انسانى» يعنى بازيگران اجتماعى، اهميت اندكى داد.
    در اينجا به مشروطيت با تاكيد بر عاملان انسانى و از منظر فضايى نگريسته مى شود. محيط فضايى ايران قرن ۱۹ و اوايل ۲۰ با مدخل هاى مدرنيته پيرامونى مانند روسيه و تركيه، و سيستم هاى فضايى مجاور مانند عراق و سرانجام خرده مكان هاى فضايى همچون شهرهاى تبريز، تهران، رشت و... نمادهاى مكانى براى توضيح مشروطه خواهى هستند كه حركت انسان ها و معناها، و مبادله ايده ها و پيام ها در درون آن و ميان آنها صورت مى گيرد و نهادينه مى شود. در اين مختصر نمى توان به همه فضاها سر كشيد و صرفاً، آن هم به اجمال، به تبريز بسنده مى كنيم.
    حدود يك قرن پيش از مشروطه، دارالسلطنه تبريز مكانى بود كه نخبگانى حساس در درون حاكميت قاجار (قائم مقام و عباس ميرزا و...) از طريق تجربه جنگ هاى ايران و روس، كارايى مدرنيته تبلور يافته در روسيه مدرنيستى را، با ناكارآمدى ساختار سنتى حكومت در ايران، مقايسه كردند و آن گونه كه قائم مقام به مردم تبريز گفت، متوجه شدند كه بايد بساط كهنه را برچيد و طرحى نو درانداخت.
    ۹۶ سال طول كشيد تا در نظر و عمل كنشگران ايرانى، اين بساط كهنه، از حد «لباس قشون و ادوات و فنون جنگى و وسايل ادارى و آموزشى متعلق به حكومت» فراتر رفت و ساختار مركزى خود حكومت يعنى «سلطنت مطلقه» را دربرگرفت و مشروعيت حكومت، مشروط و مقيد به قانون اساسى تدوين يافته از سوى نمايندگان منتخب مردم شد و تا اندازه اى بر نظام حقوقى مدرن و نهادهاى عرفى مدرن ابتنا يافت.در فاصله اين ۹۶ سال، تبريز به عنوان يكى از مهمترين كانون هاى فضايى اصلاح طلبى و تجدد خواهى آن دوره، على القاعده بايستى شاهد مناقشات جدى در پايه هاى معرفتى بساط كهنه مى شد.
    شاهد نقادى خردورزانه اى كه با اتكاى به آن، از چشم اندازها و رهيافت هاى محيط پيشرو جهانى براى طرح پرسش هاى تازه و بسط تجربه هاى نوين در متن سنت، استفاده به عمل مى آمد و از اين طريق، سنت، تحول و توسعه مى يافت. هر چند صعوبت شرايط به گونه اى بود كه كنشگران، توفيق چندانى در اين كار پيدا نكردند ولى اين بدان معنى نيست كه هيچ كارى هم نتوانستند بكنند.
    مشروطيت به عنوان حكومت مبتنى بر رضايت مردم و به عنوان ساختار سياسى مبتنى بر نمايندگى و نظام حقوقى عرفى و نهاد هاى مدرن، نيازمند فرآيند هايى مانند باسواد شدن مردم، رشد شهر نشينى و شهروندى، تاسيس نهاد هاى جديد آموزشى، تحول اقتصاد ايستاى روستايى، ايلياتى و شبانى به اقتصاد پوياى شهرى و پولى، تقويت مالكيت، تكوين طبقات اجتماعى مستقل از دولت، بسط زيرساخت هاى ارتباطى و اطلاع رسانى، نظام سلامت، توسعه نگرش ها و آگاهى ها و رشد نهاد هاى مدنى بود. اما در ايران اين گونه فرآيندها يا اصلاً در كار نبودند يا در حد بسيار ناقص، سطحى و كند صورت مى گرفتند. (فوران، ۱۳۷۷ و آبراهاميان، ۱۳۷۷)
    مشروطيت در تراز جهانى خود، «صورت سياسى» جامعه اى نسبتاً باسواد و طبقاتى، با اقتصادى شهرى، بازرگانى و چالاك و محاسبه گر بود. اما در ايران، در حالى فرمان مشروطه صادر شد كه ميزان باسوادى مردم بسيار ناچيز و حتى در شهر ها، در بهترين حالت از ۵ درصد تجاوز نمى كرد. بيش از سه چهارم جمعيت از طريق معيشت شبانكارى و روستايى زندگى مى گذرانيدند و ساخت و آرايش طبقاتى آنها بسيار ضعيف بود. (اشرف، ۱۳۵۰ و كاتوزيان، ۱۳۶۸)
    تبريز، يكى از كانونى ترين و پيشروترين شهر هاى آن دوره نيز با اين ضعف ها و نارسايى هاى ساختارى، دست به گريبان بود. فقط براى نمونه، از ميزان آگاهى هاى مردم تبريز در آن دوره به دو روايت اشاره مى كنيم. روايت نخست حاصل مشاهدات مستقيم و مستندسازى هاى «كسروى» است كه خود از اهل تبريز و تماشاگر و راوى جزئيات رويداد هاى مشروطه حتى در محله به محله شهر بود. كسانى كه دو كتاب باارزش وى را خوانده اند، ديده اند كه در جاى جاى آن دو نوشته، از فقدان يا كمبود اطلاعات و غلبه شور و احساس بر آگاهى، سخن رفته است.
    (كسروى، ۱۳۵۵ و بى تا) روايت دوم از منتظم الدوله تبريزى است كه در آن دوره، نويسنده اى در درون دستگاه حكومتى قاجار در تبريز بود و در يادداشت هاى خصوصى خود (خاطرات منتظم الدوله، دبير اسرار) مى نويسد، آذربايجانى ها كه با سخت ترين شرايط (حتى تا حد سد جوع با سبزيجات در هنگام محاصره) براى حفظ مشروطيت مقاومت كردند؛ بيش از اينكه، نسبت به مبانى و نظامات مشروطه و قانون جديد و... اطلاع داشته باشند، انگيزه شان، عمدتاً، نفرت و ضديتى بود كه نسبت به محمدعلى شاه داشتند و از خاطرات تلخ آنها از دوره ولايتعهدى و فرمانفرمايى محمدعلى ميرزا در آذربايجان و شدت غرور و خودكامگى و تعديات او به جان و مال و نواميس مردم و «ملك خرى خود و خانمش» (ص ۸) نشأت مى گرفت. (رنجبر و طباطبايى، ۱۳۷۹)
    تصلب ساختارها در حدى بود كه تسهيل تحول و توسعه آنها به سعى بسيارى از سوى عاملان انسانى و واسطه هاى تغيير نياز داشت. چنين عاملانى در عرصه جامعه ايران ظاهر مى شدند و تلاش مى كردند اما به دلايلى سطح كيفى كوشش آنها، غالباً پايين بود. در اينجا براى اختصار به دو دسته از عاملان انسانى دوره مشروطه در تبريز اشاره مى كنيم كه عبارتند از: ۱- كنشگران عمل سياسى ۲- كنشگران توليد معنا كه عبارت بودند از روحانيان و روشنفكران.
    نمونه هاى عمل سياسى در تبريز كم نبود. مانند فعاليت هاى انجمنى، انجمن هاى سرى، فعاليت كسانى چون ميرزاحسين خان عدالت و ميرزا محمدعلى خان تربيت، مقاومت پارتيزانى مجاهدان و در رأس آنها ستارخان و باقرخان در برابر استبداد صغير و نمونه هاى بسيار ديگر. اما از برجسته ترين كنش سياسى مى توان به مقاومتى اشاره كرد كه در صحنه تصميم سازى هاى كلان ملى، نمايندگانى از تبريز در تاكيد بر اصول مدرن مشروطيت به عمل آوردند و در برابر غلبه ايدئولوژى شريعت گرايانه بر اين اصول ايستادگى نشان دادند.
    مهم ترين گذرگاه مشروطه به عنوان طرحى مدرن در جامعه اسلامى، «عدم مخالفت قوانين موضوعه جديد در مجلس شورا با موازين شرع» (موضوع اصل ۲۷ قانون اساسى) بود. اما نحوه عبور از اين گذرگاه، براى جامعه ايران و ساخت قدرت در آن و سرنوشت زندگى سياسى و حتى غيرسياسى مردم، مى توانست بسيار تعيين كننده باشد. به همين دليل، «چانه زنى» شديدى در مذاكرات مجلس به وجود آمد كه از سوى گروه هاى ذى نفع بيرون از مجلس و بازيگران اجتماعى ذى ربط، پشتيبانى مى شد. سه ديدگاه عمده وجود داشت:
    ۱- مشروعه خواهى حداكثرى از سوى امثال شيخ فضل الله نورى كه موضوع اصل ۲۷ را در قالب اختيارات مركزى شورايى از فقها، جدا از نمايندگان منتخب و بر بالاى سر آنها دنبال مى كردند.
    ۲- مشروعه خواهى حداقلى كه كسانى مانند طباطبايى از آن حمايت مى كردند و موضوع اصل ۲۷ را جزء اختيارات روحانيانى مى دانستند كه از سوى مردم به عنوان نماينده انتخاب شده بودند.
    ۳- مشروطه خواهى راديكال و تمام عيار كه نمايندگانى از آذربايجان و از جمله ميرزاعلى تبريزى و سيدحسن تقى زاده، در آن سهم عمده اى داشتند. اينان تشخيص عدم مخالفت قوانين مصوب مجلس با اسلام را در انحصار چند فقيه غيرانتخابى و يا حتى انتخابى نمى دانستند و اصل ۲۷ را در كليت خود كافى مى ديدند و معتقد بودند كه نظارت بر آن، بر عهده عموم جامعه، يعنى حيثيت اجماعى مردم مسلمان ايران است. آنها با آوردن ماده اى ديگر در قانون اساسى و تشكيل نهاد موازى با مجلس، مخالفت داشتند.
    گويا به نظر آنها كافى بود كه اجماعى از عموم مسلمان بر مخالفت يكى از مصوبات با اسلام وجود نداشته باشد. (فراستخواه، ۱۳۷۳) اين موضع گيرى سوم در جوهر خود، كنش سياسى هوشمندانه اى براى سازگارى دولت مدرن با زمينه هاى تاريخى و فرهنگى جامعه اسلامى، بدون خدشه دار شدن ماهيت مدرن دولت بود و با توجه به فشارهاى شديدى كه به نفع مواضع اول و دوم وجود داشت، ايستادگى در پاى آن آسان نمى نمود اما، با همه اوصاف، اين كنش راديكال، از پشتوانه تئوريك و معرفت شناختى و حقوقى كافى و نيرومندى مشروب نمى شد. امثال تقى زاده در آنچه، خود او «درانداختن نارنجك هاى سياسى» تعبير مى كرد چالاك بود اما مدرنيته ايرانى، بيش از دستان نيرومند نارنجك انداز به مغزها و اذهان روشنگر و مفهوم ساز نياز داشت.
    گروه ديگر از كنشگران فكرى، روحانيان بودند و در تبريز به دو دسته تقسيم مى شدند. يك دسته، اهل ترويج و ضدترويج در ميان عوام بودند و دسته ديگر، كم و بيش نظريه پردازى هم مى كردند. دسته اول در منابر و مجالس، له يا عليه مشروطه سخن مى گفتند و البته در هر حالت به آيات و احاديث استناد مى كردند! پيشنمازان و واعظانى مانند شيخ سليم، ميرزاجواد، ميرزا حسين، ميرزا على ويجويه اى، شيخ على اصغر ليلاوايى، ملامحرم، شيخ سليمان ميرزا پيشنماز محله چوستدوزان، ميرزا اسماعيل نوبرى، شيخ محمد خيابانى، ملاحمزه، ملا غفار و ديگران از جمله موافقان مشروطه بودند همان طور كه ميرزا حسن مجتهد از مهم ترين فقهاى مخالف مشروطه در تبريز بود كه ساير روحانيان و واعظان مشروعه خواه، در بيت او، تجمع و فعاليت مى كردند. (فراستخواه ۱۳۷۳)
    دسته دوم از علماى دينى مانند ثقه الاسلام تبريزى و ميرزا على آقا تبريزى، اهل نظر بودند. اينان تاكيد داشتند كه نبايد قلمرو دولت عرفى و روش هاى مدرن آن، با مسئوليت و كار علماى شريعت به هم آميخته شود. اينان نيك مى دانستند كه اسلام با مسيحيت متفاوت است و شريعت و احكام در آن جايگاه مهمى دارد و اين با قانونگذارى مدرن در پارلمان، اصطكاك مى يابد بنابراين لازمه درونى شدن مشروطيت در ايران را در اين مى ديدند كه مبانى آن بدون اينكه ماهيت عرفى مدرن و عقلانى آن، خدشه ببيند، به صورت اصولى و معتبر و انديشمندانه، با مبانى فقه شيعى، جفت و جور بشود.
    حقا كه علماى مشروطه خواه تبريز در اين زمينه، كوشش هاى درخور توجهى به عمل آوردند. به يك مورد در سطور پيش و درباره توجيه «وجهى معقول» براى دغدغه جامعه دينى مبنى بر عدم مغايرت مصوبات مجلس با شرع، اشاره كرديم. مورد ديگر كوشش هاى استدلالى ميرزا على تبريزى با استفاده از خود سنت هاى فقهى و اصولى بود. وى توضيح مى داد كه در نحوه عمل به احكام دين، برحسب تغيير موضوعات و تفاوت احوال مكلفان، تحول پديد مى آيد. به نظر وى در دوران مشروطه، هم در موضوعات احكام شرع و هم در احوال مردم و جامعه، نسبت به دوران پيامبر و ائمه، تغييرات اساسى به وجود آمده است و تشخيص اينها، تشخيص عرفى (سكولار) و نه شرعى است و در نتيجه برعهده كسانى است كه بايد به عنوان كارشناس عرفى از سوى مردم به نمايندگى مجلس انتخاب بشوند و نيازى به نظر علما نيست.
    (فراستخواه ۱۳۷۳) اين مقدار توليد معنا كه بيش و كم از سنخ كارهاى علامه نائينى بود، براى محلى كردن دانش و روش مدرن در جامعه دينى و بسط آن، اهميت داشت ولى در حدى نبود كه از عهده شدت فروبستگى ها و گره خوردگى هاى انباشته شده تاريخى موجود در سنت هاى فكرى دينى و كلامى و فقهى بربيايد. سنت هايى كه مدعيات مشروطه خواهى تاكيد و تكرار شده در لوايح شيخ فضل الله رساله تذكرالفاضل و ارشادالجاهل و صواعق سبعه و مانند آن، در آنها ريشه داشت.مى ماند گروهى از كنشگران فكرى كه روشنفكران بودند. آنها نيز نوعاً، نه در شناخت مدرنيته و بسط آن توفيق چندان پيدا كردند و نه در شناخت ناقدانه سنت.
    اين البته به معناى انتظار گزاف و داورى ناروا درباره كار روشنفكران نيست اما به ويژه امروز، نقد و تحليل آنان، بيش از تحسين كوشش هايى كه در انتقال و ترويج مدرنيته در ايران مصروف داشته اند، براى جامعه ما مورد نياز است. برخلاف نخبگان فكرى غرب در اواخر قرون وسطا و تعامل خلاق آنها با دستاوردهاى فلسفى موجود در محيط جهانى آن دوران، نخبگان فكرى ما با محيط مدرن جهانى، چندان مراوده فعال و مولدى از خود نشان ندادند و توفيق آنها از حيث بسط نقادانه مدرنيته در زمينه هاى محلى و بومى، از طريق نقد سنت و اكتشاف و اختراع مجدد و تجربه هاى نوين در متن آن و با استفاده از چشم اندازهاى مدرن، اندك بود. (طباطبايى، سيدجواد، ۱۳۸۲) در واقع همان طور كه چاپخانه حروفى كوچك را زين العابدين تبريزى حدود نيم قرن قبل از مشروطه، از كشورهاى مدرنيزه پيرامونى، تهيه و در تبريز نصب كرد و اين به معناى خريد و انتقال محصول جديد و نه به معناى انتقال تكنولوژى بود.
    ترجمه ها و اقتباس هاى روشنفكران ايرانى از محصولات فكرى مدرن نيز به ندرت از حد انتقال محصولات به سطح انتقال دانش و بازتوليد آن فراتر مى رفت.طى چند دهه پيش از مشروطه، با اينكه در شهر پرجنب وجوش تبريز، تمهيداتى مانند مطبوعات جديد (همچون روزنامه تبريز، مجله گنجينه فنون و...) كتابخانه تربيت، مدرسه غيردولتى به سبك جديد (رشديه) و... انجام پذيرفت اما توسعه زيرساخت اقتصادى اجتماعى شهر و تكوين شهروندى در آن، در كنار كارها و كنش هاى ديگر، به توليد معرفت مدرن، احتياج داشت. روشنفكرانى از اين مكان فضايى برخاستند. مانند آخوندزاده از خامنه تبريز و طالبوف تبريزى كه هر دو از نخستين مصاديق برجسته فرارمغزها بودند و در دوره قبل از مشروطه به قلمرو روسيه مهاجرت كردند.
    اما مرورى در آثار آنها نشان مى دهد كه توفيق احاطه نظرى به جزئيات فرآيند تكوين مدرنيته غربى نيافتند. حسرت آميز است كه امروز پس از گذشت نزديك به ۱۰۰ سال از مشروطه و حدود ۵/۱ قرن بعد از اين روشنفكران آذربايجانى، پژوهشگر منتقدى كه اتفاقاً او نيز هم از اهل تبريز است و هم به خارج از كشور مهاجرت كرده است، به اين نتيجه نه اصلاً خوشحال كننده مى رسد كه اسلاف فكرى او طى دو سده اخير، در فهم منطق مدرنيته، به خطاهاى بزرگ و اساسى دچار آمده اند و از جمله توجه كافى به اين معنا پيدا نكرده اند كه مدرنيته غربى، خود از طريق تجربه هايى نو در سنت هاى مسيحيت و مجادلات و مناقشات انجام گرفته در آن و توسعه فلسفه يونانى از مجراى بسط فلسفه مسيحى، اسلامى و يهودى دوران قرون وسطا برآمده بود.
    (طباطبايى، سيدجواد، ۱۳۸۳ الف و ب) پيچيدگى، دشوارى و تصلب سنگين موجود در سنت اسلامى ايران و غلبه تشرع و تصوف بر تعقل فلسفى، سبب شده كه گروهى از روشنفكران (همچون آخوندزاده) عمدتاً به نفى و شماتت سنت به جاى نقد سازنده آن سوق يافتند و گروهى ديگر (همچون طالبوف) آن را با اجمال گويى دور زدند و بدون نسبت جدالى و نقادانه كافى با آن، عمدتاً به اخذ و انتقال مفاهيم مدرن غربى پرداختند. در اين ميان گروه سومى هم مانند ميرزا يوسف مستشارالدوله تبريزى پيدا شدند كه مى خواستند به سنت اسلامى توجه بيشترى بكنند اما كارشان، نوعاً، از حد يافتن شباهت هاى ساده سازانه ميان پاره اى مفاهيم و دستاوردهاى مدرن غربى با برخى مقولات سنت ايرانى _ اسلامى و شيعى فراتر نمى رفت و اين نيز نتيجه اى جز برقرارى آشتى ها و تركيب هاى سطحى بين چيزهايى ماهيتاً متفاوت و متعارض نداشت.
    اين گونه تفسيرها و تاويل هاى حداكثرى سنت بر مذاق مدرنيته، بيشتر جنبه ادبى و خطابى داشت و نه به نقد و بسط اصولى سنت در چشم اندازهاى مدرن كمك مى كرد و نه مى توانست سهمى در نقادى و بازشناسى و توسعه مدرنيته در زمينه هاى متنوع و محلى جهان داشته باشد.با همه اين ضعف ها، اما، به نظر مى رسد كه صد سال پيش، جنبش مشروطيت و از جمله فضاى معنايى تبريز، مستعد اين معناى ضمنى در فرآيند عرفى شدن و سكولاريزاسيون جامعه ايرانى بود:
    ۱ _ اسلام، از يك جهت دين خصوصى به عنوان سرمايه اى معنوى و پايه اى ايمانى براى اخلاق است. از جهت ديگر، دين مدنى و الهام بخش ايده ها و آرمان هاى سياسى و اجتماعى است كه معتقدان به آن مى توانند در كنش هاى عمومى خود، به صورت قانونمند استفاده كنند و سرانجام اسلام يكى از مهمترين عناصر هويتى جامعه ايرانى است كه دولت مدرن بدون اينكه ماهيت مدرن و عقلانى و حقوق بشرى خود را از دست بدهد مى تواند با آن به صورت اصولى، سازگار شود.
    ۲ _ تشكيل دولت، وضع قوانين و اداره جامعه، امرى عرفى و روش شناختى است و بايد از رهيافت هاى عقلى مدرن (مانند راى و رضايت مردم و دانش تخصصى و...) تبعيت بكند.
    ۳ _ دولت مدرن در ايران، مى تواند بدون اينكه الزامات حقوقى نوين و ساختار مدرن خود را از دست بدهد با زمينه هاى تاريخى و درونى و سنت هاى فكرى، الهياتى و حتى فقهى جامعه، به طرز اصولى جفت و جور و سازگار بشود و اين همان گونه كه به توسعه مداوم مناسبات و ساختار هاى اقتصادى و اجتماعى احتياج دارد، نيازمند بسط خردمندانه و انتقادى سنت هاى خودى با نظر ناقدانه به دستاورد هاى معرفت عقلانى بشرى به ويژه در محيط مدرنيته است.
    بعد از مشروطه، اتفاقاتى روى داد كه روشنفكران سكولار دينى و علماى اصلاح طلب، ناخودآگاه در مسيرى سوق يافتند كه واژگان و مفاهيم آنها، بيش از اندازه آشفته و پريشان و سرگيجه آور شد و چه بسا كه به جاى تعقيب و تعميق دستاورد هاى فكرى و نهادين مشروطه، و ايضاح بيشتر و بسط و توسعه آنها، دچار كلاف پيچيده اى از افكار معقد و گرايش هاى اغراق آميز، غيرواقع بينانه و ايدئولوژيك شدند. به طورى كه اينك نزديك به صد سال پس از مشروطه و حداقل دويست سال پس از مواجهه صريح با محيط جهانى مدرنيته، ممكن است اين احساس، ذهن بسيارى از ما را بگزد كه بايد دوباره به همان پرسش هايى برگرديم كه يك بار، پاسخ هايى نسبتاً موجه تر به آنها يافته بوديم. اما در گردوغبار كلمات و حركات بعدى، ناپديد شده است.
    منابع:
    - رنجبر فخرى، محمود و سيدجمال ترابى طباطبايى (۱۳۷۹) خاطرات منتظم الدوله (دبير اسرار). نشر سرخاب تبريز.
    - فوران، جان (۱۳۷۷) مقاومت شكننده، تاريخ تحولات اجتماعى ايران از صفويه تا سال هاى پس از انقلاب اسلامى. احمد تدين، رسا.
    - آبراهاميان، يرواند (۱۳۷۷) ايران بين دو انقلاب. احمد گل محمدى و محمد ابراهيم فتاحى، نشر نى.
    - اشرف، احمد (۱۳۵۰) موانع رشد سرمايه دارى در ايران، زمينه.
    - كاتوزيان، محمدعلى «همايون» (۱۳۶۸) اقتصاد سياسى ايران از مشروطيت تا پايان سلسله پهلوى. محمدرضا نفيسى و كامبيز عزيزى، نشر مركز.
    - كسروى، احمد (۱۳۵۵) تاريخ مشروطه ايران، اميركبير.
    - كسروى، احمد (بى تا) تاريخ هيجده ساله آذربايجان، چاپ هفتم. اميركبير.
    - فراستخواه، مقصود (۱۳۷۳) سرآغاز نوانديشى معاصر. انتشار.
    - طباطبايى، سيدجواد (۱۳۸۲) جدال قديم و جديد. نشر نگاه معاصر.
    - طباطبايى، سيدجواد (۱۳۸۳ الف) زوال انديشه سياسى، ويراسته جديد. كوير.
    - طباطبايى، سيدجواد (۱۳۸۳ ب ) تاملى درباره ايران. در ناقد ش ۲.
    Archer Margaret, S. (1996) Culture and Agency: The Place of Culture in Social Theory. Cambridge University Press.
    Archer, Margaret, S. (2003) Structure and Agency. Cambridge University Press.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #40
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سه دوره نخست مجلس شوراى ملى
    اميرحسين تيمورى:وقوع انقلاب مشروطيت دستاوردهاى عينى و ذهنى متعددى را براى جامعه ايران به ارمغان آورد. اگر مهمترين ثمره ذهنى اين نهضت مردمى را شكسته شدن هيبت استبداد شاهنشاهى در ايران بدانيم بدون شك يكى از مهمترين آثار عينى اين انقلاب تشكيل مجلس يا پارلمان در ايران است. از هنگام صدور فرمان مشروطيت توسط مظفرالدين شاه مبنى بر تأسيس مجلس شوراى ملى يعنى تاريخ ۱۴ جمادى الثانى ۱۳۲۴ه ق[۵ آگوست ۱۹۰۶ و ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ ه ش] تا آغاز فروپاشى سلسله قاجار يعنى سپيده دم كودتاى سوم اسفند ،۱۲۹۹ در مجموع سه مجلس بر سر كار آمد.
    در اين دوره ۱۴ ساله (از صدور فرمان مشروطيت تا كودتاى رضاخان) در مجموع مى بايست ۷ مجلس تشكيل مى شد، اما مجموعه حوادث داخلى و فشارهاى خارجى مانع از آن شد تا اين روند مسير عادى خود را طى كند به طورى كه از هنگام به محاق رفتن مجلس سوم يعنى سال ۱۲۹۴ ه ش تا زمان تأسيس مجلس چهارم يعنى اول تير ۱۳۰۰ ه ش، جامعه ايران، شش سال را بدون مجلس يا پارلمان سپرى كرد. دورانى كه از آن به دوره فترت بين مجلس سوم و چهارم قانونگذارى ياد مى شود.
    • مجلس اول و جدال قديم و جديد
    پس از صدور فرمان مشروطيت و تفوق مشروطه خواهان بر جناح استبداد مشروطه طلبان براى تشكيل مجلس ملى و تدوين نظامنامه انتخاباتى مجلس موسس يا مجلس عمومى آزادى تشكيل دادند. نخستين جلسه مقدماتى به دعوت عليرضاخان عضدالملك ايلخان قاجار، در ۲۷ جمادى الثانى ۱۳۲۴ تشكيل شد. (فريدون آدميت، ايدئولوژى نهضت مشروطيت ايران. ص ۱۷۳) سپس نظامنامه انتخابات در ۱۳ رجب ۱۳۲۴به تصويب رسيد و شاه اين نظامنامه را در ۱۹ رجب امضا كرد. در اين نظامنامه تعداد نمايندگان ۱۵۶ نفر در نظر گرفته شده بود كه ۶۰ نفر به تهران اختصاص داشت. به مجلس اين اختيار داده شده بود كه تعداد نمايندگان را تا ۲۰۰ نفر نيز افزايش دهد.
    در نظامنامه انتخاباتى ۶ طبقه راى دهنده لحاظ شده بود كه از اين قرار بودند: ۱- شاهزادگان ۲- اعيان و اشراف ۳- علما و طلاب ۴- تجار ۵- ملاكين و فلاحين ۶- اصناف. (همان، ص ۳۵۱). تا روز ۱۴ شعبان ۵۴ نفر از نمايندگان تهران انتخاب شدند. علما روز نيمه شعبان را روز افتتاح مجلس ملى مد نظر داشتند در حالى كه متجددين مخالف بودند. سرانجام نخستين مجلس شوراى ملى در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ با سخنرانى مظفرالدين شاه گشايش يافت و تا ۲۳ جمادى الاول ۱۳۲۶ دوام يافت.
    تركيب سياسى مجلس اول از ۴ گروه تقريباً متمايز تشكيل مى شد:
    ۱- سنت گرايان ۲- ميانه روها ۳- ترقى خواهان و راديكال ها ۴- تندروها يا افراطيون. (همان. ص ۳۶۲)
    سنت گرايان عموماً كسانى بودند كه از در مخالفت با مشروطيت درآمدند و البته در اقليت بودند. افرادى چون بحرالعلوم كرمانى، بحرالعلوم رشتى و ميرهاشم تبريزى در اين دسته مى گنجند. ميانه روها عمدتاً از مجتهدان، بازرگانان و اصناف بودند. افرادى چون طباطبايى، بهبهانى، فضلعلى آقاى تبريزى امام جمعه خوى، سيدنصرالله تقوى، دكتر ولى الله خان و سيد محمدتقى هراتى از جمله مشهورترين نيروهاى ميانه رو مجلس اول محسوب مى شدند. ترقى خواهان و نيروهاى راديكال عمدتاً از ميان روشنفكران متأثر از غرب بودند.
    به تعبير فريدون آدميت چون انضباط سياسى حزبى برقرار نبود تفكيك گروه ترقى خواه و راديكال ها امكان نداشت. عمده نيروهاى راديكال و ترقى خواه اين افراد بودند: احتشام السلطنه، صنيع الدوله، سعدالدوله، صديق حضرت، حاج امين الضرب، شيخ ابراهيم زنجانى، ميرزا طاهر تنكابنى، ميرزا محمود اصفهانى و... (همان. ص ۳۶۳) جناح افراطى يا تندرو مجلس نيز شامل افرادى چون يحيى ميرزا اسكندرى، ميرزا ابراهيم آقا تبريزى، سيدحسن تقى زاده، شيخ حسن فلك المعالى مى شد. اين گروه افراطى با تندروهاى بيرون از مجلس رابطه تنگاتنگى داشتند.
    جبهه افراطى بيرون مجلس ائتلافى بود از گروه اجتماعيون عاميون، عناصر مجاهد فدايى قفقازى و آذربايجانى، چند انجمن و دسته انقلابى با گرايش سوسيال دموكراسى روسى. افرادى چون سيد جمال الدين اصفهانى، ملك المتكلمين، ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل، محمدرضا مساوات، عبدالرحيم خلخالى، حيدرخان عمواوغلى از سركردگان افراطيون خارج مجلس بودند. (فريدون آدميت، مجلس اول و بحران آزادى. ص ۱۰۹) مجلس اول در طول فعاليت قريب به دو ساله خود سه رئيس مجلس به خود ديد. رئيس اول مرتضى قلى خان صنيع الدوله بود كه از ۱۹ شعبان ۱۳۲۴ تا ۲۸ رجب ۱۳۲۵ رياست كرد. نفر بعدى احتشام السلطنه مغز متفكر و برجسته ترين شخصيت سياسى اين مجلس بود.
    رياست وى از اول شعبان ۱۳۲۵ تا ۲۵ صفر ۱۳۲۶ به طول انجاميد. نفر آخر ميرزااسماعيل خان ممتازالدوله بود كه از ۲ ربيع الاول ۱۳۲۶ تا پايان كار مجلس اول به كرسى رياست نشست. اوج كار و تعالى مجلس اول در هنگام رياست احتشام السلطنه بود. از جمله كارهاى مجلس اول تدوين قانون اساسى و متمم آن بود. در واقع مى توان گفت روزهاى نهم، يازدهم و سيزدهم ذيقعده ۱۳۲۴ كه طرح قانون اساسى در مجلس مورد بحث قرار گرفت از جمله روزهاى فراموش نشدنى و پركش و قوس مجلس اول محسوب مى شود. طرح قانون اساسى به وسيله همان افرادى كه نظامنامه انتخاباتى را تدوين كرده بود، آماده گرديد. پس از بحث و جدل هاى فراوان و آماده شدن متن قانون اساسى، در چهاردهم ذيقعده ۱۳۲۴ توسط مظفرالدين شاه كه هم اكنون شاهى بيمار بود امضا شد.
    سه روز پس از آن مشيرالدوله در مقام صدراعظم با قانون اساسى امضا شده به مجلس آمد. پس از امضاى قانون اساسى، بحث متمم قانون اساسى پيش كشيده شد كه از جمله داستان هاى شنيدنى مشروطه اول است. برخى از نمايندگان همچون سعدالدوله پس از امضاى قانون اساسى زبان به اعتراض گشودند كه اين قانون اساسى كامل نيست. بدين سان مجلس كميسيون هفت نفره متمم قانون اساسى را تشكيل داد، تا به تصحيح قانون اساسى و ارائه متمم بپردازند. اينگونه مى توان گفت كه دعواى شريعتمداران و متجددين در قضيه متمم قانون اساسى منظور شد و به اوج خود رسيد.
    تاكيد مجلس و نيروهاى مترقى بر سياست عقلى و عرفگرا بود. روحانيون و شريعتمداران تاكيد داشتند كه ماده اى مبنى بر نظارت بر قوانين مصوب مجلس توسط مجتهدين هر عصر به قانون اساسى افزوده شود. شيخ فضل الله نورى كه طرفدار مشروطه مشروعه بود مى خواست هيأت پنج نفرى از علماى درجه اول بيرون مجلس همواره بر مصوبات مجلس نظارت كنند. مجلس بر اين نظر شيخ ايراد وارد كرد و آن را نپذيرفت.
    سرانجام در مورد نظارت شرعى چنين توافق شد كه از ميان مجتهدان و فقيهانى كه مطلع به مقتضيات زمان هستند، مجلس خود پنج نفر را به سمت عضويت در مجلس تعيين كند تا در مورد انطباق قوانين مصوب با قواعد شريعت نظر دهد. اين ماده با اكثريت آرا به متمم قانون اساسى اضافه شد. (ايدئولوژى نهضت مشروطيت. ص ۴۱۵) از ديگر موضوعاتى كه در قضيه متمم قانون اساسى كشمكش متجددين و سنت گرايان را باعث شد مى توان گذشته از نظارت شرعى به موضوعاتى چون آزادى مذهب، برابرى حقوق اجتماعى و مسئله نظام قضايى اشاره نمود. سرانجام متمم قانون اساسى در ۲۹ شعبان ۱۳۲۵ به امضاى شاه رسيد.
    نتيجه نبرد قانون اساسى و متمم آن را فريدون آدميت اينگونه گزارش مى كند: «روى هم رفته ترقى خواهان و مدافعان سياست عقلى پيروز گشتند، حالا همچون آغاز جنبش مشروطه خواهى فشار افكار ملى روحانيون را به قبول قانون حكومت دموكراسى وادار كرد.» (همان. ص ۴۲۳)
    از ديگر كارهاى مجلس اول مى توان به مبارزه عليه استعمار غربى، تنظيم بودجه و تدابير مالى و ساير طرح هاى رفرميستى همچون طرح ماليات مستقيم و غيرمستقيم براى ساختن راه شوسه و راه آهن و... اشاره نمود. در مجموع رهبرى فكرى مجلس اول و ارائه طرح هاى مترقيانه از آن عناصر ترقى خواه و راديكال بود.
    • افراطيون و انحلال مجلس اول
    بسيارى از محققين تاريخ معاصر بر اين نظرند كه تندروى هاى افراطيون درون و بيرون مجلس اول علت اصلى به توپ بستن مجلس توسط محمدعلى شاه بود. اين افراطيون كار را به آنجا رساندند كه حتى رئيس مجلس و بسيارى ديگر از نمايندگان ترقى خواه و ميانه رو و سنت گراى مجلس را نيز به ترور تهديد كردند. همينان بودند كه امين السلطان را ترور كردند و با ترور نافرجام محمدعلى شاه در روزگارى كه مجلس و شاه دوران مدارا را سپرى مى كردند اسباب برچيدن بساط مجلس اول و برپايى استبداد صغير را فراهم آوردند.
    جبهه افراطيون را ائتلاف گروه هاى زير مى ساخت: ۱- حوزه هفت نفرى به رهبرى حيدرخان عمواوغلى وابسته به نهضت سوسيال دموكراسى روسيه ۲- حوزه اجتماعيون عاميون تهران كه دوسه تن از عناصر اصلى آن وابسته به فرقه اجتماعيون انقلابيون بادكوبه بودند. ۳- سه انجمن آذربايجان و غيرت و برادران قزوين. (مجلس اول و بحران آزادى. ص ۱۰۸) از روزنامه هايى كه ارگان و تريبون جبهه افراطيون بودند مى توان به صوراسرافيل، مساوات و روح القدس اشاره نمود. افراد وابسته به اين جبهه عمدتاً از پايگاه خرده بورژوازى شهرى برخاسته بودند. (همان. ص ۱۱۰) در به كار بردن روش زور و ترور و تهديد عريان گويى افراطيون منطق خشونت را از مجاهدين قفقازى و احزاب انقلابى روسى آموخته بودند.
    افراطيون كه به زعم خويش و بنابر كج فهمى سياسى امين السلطان را عامل هرم مشروطه تشخيص داده بودند دست به ترور وى زدند و با اين عمل بحران سياسى را در جامعه اى كه تازه مظاهر دموكراسى را تجربه مى كرد تشديد نمودند. گروه حيدرخان در اين ماجرا نقشى محورى ايفا نمود. از ديگر مباشران قتل امين السلطان مى توان به ملك المتكلمين، سيد جمال اصفهانى، حسن تقى زاده و ميرزا ابراهيم آقا تبريزى اشاره نمود. (همان. ص ۱۷۳)
    ترور نخست وزير وقت به تدريج اصطكاك ميان محمدعلى شاه و مجلس را افزايش داد، اوج تيرگى روابط ميان مجلس و شاه هنگامى به وقوع پيوست كه در روز ۲۵ محرم ۱۳۲۶ به جان شاه كه عازم دوشان تپه بود سوء قصد شد اما او جان به در برد. عاملين و مسببين اين ترور نيز همانند ترور امين السلطان گروه انقلابى حيدر عمواوغلى و ساير افراطيون بودند. افراطيون هنگامى دست به اين عمل زدند كه نه تنها از جانب شاه رفتارى خلاف مشروطيت ديده نشده بود بلكه ميان مجلس و وى روابط گرم و صميمانه بود. يحيى دولت آبادى در باب سوءقصد به جان شاه مى نويسد: «نهال آزادى را ريشه كن و آزاديخواهان را دچار بدبختى هاى گوناگون مى نمايد و مملكت را به مخاطره دخالت علنى بيگانگان تهديد مى نمايد.»
    (حيات يحيى. ج ۲. ص ۱۹۹) همين گونه هم شد. مماشات مجلس در برخورد جدى با عاملين ترور شاه را در برخورد با مجلس جرى تر كرد. اين گونه بود كه افراطيون راه به توپ بستن مجلس را با اعمال ناشيانه خود هموار كردند. مجلس اول آخرين جلسه اش را در بيست و دوم جمادى الاول ۱۳۲۶ تشكيل داد. فرداى آن روز كودتا به وقوع پيوست. [۲ تير ۱۲۸۷ / ۲۳ ژوئن ۱۹۰۸] پس از كودتا دو مجتهد برجسته يعنى بهبهانى و طباطبايى تبعيد شدند. ميرزا جهانگيرخان و ملك المتكلمين بدون محاكمه اعدام شدند. ميرزا ابراهيم آقا تبريزى در زد و خورد با قزاقان جان سپرد. سيد جمال واعظ اصفهانى و محمدرضا مساوات فرار كردند.
    سيد جمال در بروجرد كشته شد و مساوات به قفقاز گريخت. حسن تقى زاده، على اكبر دهخدا و عبدالرحيم خلخالى نيز به سفارت انگليس پناهنده شدند. كودتاى ۲۳ جمادى الاول كه منجر به توقيف مجلس اول گشت و سرسلسله جنبان كودتاهاى نظامى _ سياسى ايران معاصر محسوب مى شود را مى توان برآيند دو بردار دانست. اولى تندروى افراطيون به ويژه بيرون مجلس كه «نه خدمتى به آزادى و دموكراسى كردند» و «نه خرد و بصيرت سياسى داشتند» و دومى سياست سازش دو غول عرصه نظام بين الملل در آن دوران يكى انگلستان و ديگرى روسيه.
    • مجلس دوم و اولتيماتوم روسيه
    پس از انحلال مجلس اول و برپايى استبداد صغير مشروطه طلبان باز براى احياى مشروطيت قيام كردند و سرانجام موفق شدند با فتح تهران و خلع محمدعلى شاه نظام مشروطه را احيا نمايند. مشروطه طلبان موفق شدند قانون انتخاباتى جديدى تصويب نمايند كه بر مبناى آن تعداد وكلاى تهران را از ۶۰ نفر به ۱۵ نفر تقليل داد و چهار كرسى نيز براى اقليت هاى مذهبى در نظر گرفته شد.
    مجلس دوم پس از خلع محمدعلى شاه در ۲ ذيقعده ۱۳۲۷ [۲۴ آبان ۱۲۸۸] گشايش يافت. و بلافاصله به دولت سپهدار و سردار اسعد راى اعتماد داد و يپرم خان را به رياست نظميه تهران برگزيد. (ايران بين دو انقلاب. ص ۱۲۸) در مجلس دوم ۲۷ نفر فرقه دموكرات را تشكيل مى دادند و ۵۳ نفر نيز فرقه اعتداليون را. در ميان دموكرات ها افرادى چون تقى زاده، محمد تربيت، سليمان ميرزا اسكندرى، محمدرضا مساوات به چشم مى خوردند. از مهمترين دموكرات هاى خارج از مجلس مى توان به حيدرخان و محمدامين رسول زاده اشاره نمود. حيدرخان از جمله افراطيون خارج از مجلس اول بود و رسول زاده از قفقاز به ايران آمده بود. (همان. ص ۱۲۹)
    اعتداليون مرامى ميانه رو داشتند و مورد حمايت روحانيون بودند. (يونس مرواريد، از مشروطه تا جمهورى، جلد اول. ص ۲۶۱) ديرى نگذشت كه كشمكش ميان اين دو جناح در مجلس آغاز شد. آغاز درگيرى بر سر اصلاحات غيردينى بود و در جريان انتخاب نخست وزير شدت يافت و با ترور بهبهانى توسط عوامل حيدرخان به اوج خود رسيد. مجلس دوم با معضلات فراوانى از جمله تشنجات داخلى و به ويژه اولتيماتوم روسيه مبنى بر اخراج مورگان شوستر مواجه شد. گروهى از نمايندگان با اولتيماتوم مخالفت كردند. اما ناصرالملك اولتيماتوم را پذيرفت و يپرم خان مجلس را بست. در تاريخ ۳ محرم ۱۳۳۰ [۳دى ۱۲۹۰] عمر دوره دوم مجلس شوراى ملى نيز به سر آمد. آبراهاميان مى نويسد: «در حالى كه تحولات و واكنش هاى داخلى به تعطيلى مجلس اول منجر شده بود، فشارهاى خارجى نيز به انحلال مجلس دوم انجاميد.» (آبراهاميان. ص ۱۳۷)
    • مجلس سوم و جنگ جهانى اول
    از زمان انحلال مجلس دوم تا برپايى مجلس سوم يعنى ۱۷ محرم ۱۳۳۳ [۱۴ آذر ۱۲۹۳] حدود سه سال ايام فترت دوره قانونگذارى به طول مى انجامد. در اين دوران فترت نفوذ روس و انگليس در ايران افزايش مى يابد. روس ها در شمال بيداد مى كنند و انگليسى ها در جنوب. مجلس سوم اندكى پس از آغاز جنگ جهانى اول افتتاح شد.
    دولتين روس و انگليس متفقاً ايران را تحت فشار گذاشتند كه به نفع آنان وارد جنگ با متحدين (آلمان، اتريش، عثمانى) شود اما كابينه مستوفى الممالك موافقت نكرد و بى طرفى ايران را اعلام كرد. لذا ايران از سوى روس و انگليس مورد هجمه بيشتر واقع شد. بيم آن مى رفت قشون روس كه تا قزوين پيش آمده بودند تهران را نيز اشغال كنند.
    مجلس سوم از اكثريت ساقط شد يا به قول سيدحسن مدرس «مجلس جوان مرگ شد.» (مدرس و مجلس. ص ۴۱) مجلس سوم در تاريخ ۶ محرم ۱۳۳۴ [۲۱ آبان ۱۲۹۴] از كار بازماند و منحل شد. اين بار نيز يورش و دخالت بيگانگان عامل انحلال مجلس بود. از زمان انحلال مجلس سوم يعنى سال ۱۲۹۴ ه ش تا زمان تشكيل مجلس چهارم يعنى اول تير ۱۳۰۰ ه ش، ۶ سال جامعه ايران دوران فترت قانونگذارى را سپرى كرد.
    سال هايى كه فقدان مجلس بيش از آنكه معلول حوادث داخلى باشد مولود حوادث نظام بين الملل و وقوع اولين جنگ بزرگ جهانى بود. نهاد نوپاى مجلس در ايران در فاصله ۱۴ ساله بين صدور فرمان مشروطيت تا كودتاى رضاخان تنها پنج سال (يك سال و هشت ماه مجلس اول، دو سال و يك ماه مجلس دوم و تنها يك سال مجلس سوم) استقامت و پايدارى كرد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 4 از 8 اولیناولین ... 23456 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •