روزها گذشتند با کلمات ...
کلماتی که از پس معنا بر نمی آیند
اما خاطره می آفرینند ...
تلخ و شیرین
خوب و بد ...
و لحظات چون بار گرانی
بر چشم خسته ام فشار می آورند ...
خفیف ترین دلخوشی ها
نرم نرمک روحم را فریب می دهند ...
روحی که دیر زمانی دچار تنهایی بوده
و شادمانی کوچکی قلبم را اشغال می کند !
زمان وارونه می شود ...
گذشته حال را تحمیل میکند
و حال گذشته را...
و آینده ای نیم رنگ روبروی من است ...
آری...ماجرای آینده ...
نفس پیش پا افتاده ...
جریان زمان
لحظه های کامل
تراکم خاطرات
و تجربه احساس درون آینده ...
بازی با کلمات خاطره می آفریند
اما خاطره کشی نکنیم !
باید گذاشت و گذشت ...!