بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 4 از 6 اولیناولین ... 23456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 از مجموع 53

موضوع: خدایا کفر نمی‌گویم(سخنان دکتر شریعتی)

  1. #31
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    از این جا ره به جایی نیست


    جای پای رهروی پیداست
    کیست این گم کرده ره ؟ این راه ناپیدا چه می پوید؟
    مگر او زین سفر ، زین ره چه می جوید ؟
    از این صحرا مگر راهی به شهر آرزویی هست ؟
    به شهری کاندر آغوش سپید مهر
    به باران سحرگاهیی خدایش دست و رو شسته است.
    به شهری کز همان لحظه ی ازل
    بر دامن مهتاب عشق آرام بغنوده است.
    به شهری کش پلید افسانه گیتی
    سر انگشت خیال از چهره ی زیباش بزدوده است.
    کجا ای ره نورد راه گم کرده ؟
    بیا برگرد !
    به شهری بر کناره ی پاک هستی ،
    به شهری کش به باران سحرگاهی
    خدایش دست و شسته است.
    به شهری کش پلیدی های انسان این پلید افسانه ی هستی
    در این صحرا به جز مرگ و به جز حِرمان
    کسی را آشنایی نیست.
    بیا برگرد آخر ، ای غریب راه !
    کز این جا ره به جایی نیست.
    نمی بینی که آن جا
    کنار تک درختی خشک
    ز ره مانده غریبی ره نوردی بی نوا مرده است؟
    و در چشمان پاکش ، در نگاه گنگ و حیرانش ،
    هزازان غنچه امید پژمرده است؟
    نمی بینی که از حسرت (( کمد صید بهرامیش افکنده است ))
    و با دستی که در دست اجل بوده است ،
    بر آن تک درخت خشک
    حدیث سرنوشت هر که این ره را رود ، کنده است:
    که : « من پیمودم این صحرا ، نه بهرام است و نه گورش »
    کجا ای ره نورد راه گم کرده ؟
    بیا برگرد !
    در این صحرا به جز مرگ و به جز حِرمان ،
    کسی را آشنایی نیست.
    ازین صحرا مگر راهی به شهر آرزویی هست؟
    بیا برگرد آخر ، ای غریب راه !
    کز این جا ره به جایی نیست

  2. #32
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جاده منتظر

    زانوانم شکسته است و پاهایم فلج
    خسته و مجروح و پریشان
    و باری به سنگینی کوهی بر دوش
    و من در زیر آن خم شده ام
    و از زیر آن که چندین برابر من سنگین است و بزرگ است
    آرام گرفته ام
    و تنها ، برق حسرت از چشمان بازم
    ـ که همچنان به این راه
    که تا افق کشیده است ، دوخته ام ـ ساطع است.
    و جاده منتظر را در برابرم روشن می دارد.
    جاده ای که سال هاست چشم به راه هر قدمم
    خود را بر خاک افکنده است.
    اما ردپایی بر آن نیست و …
    نخواهد بود !

  3. #33
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    غرب

    چقدر ایم قفس برایم تنگ است.
    من تاب تنگنا ندارم !
    کو آن مرکب زرین موی افسانه ای که از جانب غرب آمد
    و جد مرا از گورش نجات داد و برد ؟
    به آسمان برد
    به جانب غرب برد ،
    آه ! کی خواهد رسید ؟
    که بیاید و فرزند او را نیز
    که در این تنگنای گور رنج می برد ، رها کند
    نجاتش دهد و به جانب غرب برد ،
    به جانب آزادی ،
    به سوی افق های باز و آزاد و مهربان.
    غرب ، ای بهشت موعود ما !
    آیا به نجات من هم می اندیشی ؟

  4. #34
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مریم

    مریم بود که خدا را به زمی فرود آورد
    و در چهره انسانش ساخت.
    و قیصر بود که بر صلیبش بالا برد و به چهار میخ کشاند …
    اما باز کار مریم بود.
    او خدا را از آسمان به زمین فرود آورد
    و از زمین به آسمان دار بالا برد.
    و این بار خدا از فراز دار ، باز به آسمان تنهایی خویش صعود کرد

  5. #35
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نزدیک تر به خدا

    من باید فرود آیم ،
    نباید بنشینم ،
    سال هاست ، از آن لحظه که پر بر اندامم رویید
    و از آشیان ، از بام خانه پرواز کردم
    همچنان می پرم. هرگز ننشسته ام ،
    و دیگر سری نیز به سوی زمین و به شواد پلید شهرها
    و بام های کوتاه خانه ها بر نگرداندم ،
    چشم به زمین ندوختم ،
    پروازی رو به آسمان ،
    در راه افلاک
    و هر لحظه دورتر و بالاتر از زمین
    و هر لحظه نزدیک تر به خدا !

  6. #36
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بگذار!
    بگذار سپیده سر زند .
    چه باک که من بمیرم و شبنم فرو خشکد .
    و شبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد .
    و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری باز گرددد .
    و راه کهکشان بسته شود …
    بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد .

  7. #37
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کار بی چرا

    عشق تنها کار بی چرای عالم است ،
    چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد.


    معشوق من چنان لطیف است ،
    که خود را به « بودن » نیالوده است ؛
    که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد ،
    نه معشوق من بود.

  8. #38
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تو را منتظرند

    در دور دست تو را منتظرند ،
    شهزاده ای ، آزاده ای اسیر قلعه ی دیوان ،
    به حیله جادو در بند
    گرفتار و چشم به راه که : « فریادرسی می آید » ،
    و به صدای هر پایی
    سر از گریبان تنهایی غمگینش بر می دارد که : « کسی می آید »
    و او خریدار تو است ،
    نیازمند تو است.

  9. #39
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نه مرد بازگشتم

    اما بازگشتم ،
    به بیراهه هم نرفتم
    که من نه مرد بازگشتم !
    استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن
    دین من است
    دینی که پیروانش بسیار کم اند.
    مردم همه زادگان روزند و پاسداران شب

  10. #40
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آفتاب عرفان


    یک شبنم
    این است آن منی که از سال های دراز ،
    از نخستین روزی که به خویش چشم گشوده ام ،
    بر دوش کشیده ام.
    و کشیده ام
    و کشیدم
    و از گرماها و سرماها
    و شکست ها و پیروزی ها
    و سفرها و حضرها
    و شادی ها و غم ها گذشتم
    و گذراندم
    و آوردم

    و آوردم
    تا در آخررینن سر منزل مسیح ،
    آن را بر روی یک گلبرگ ،
    در کام شکفته و تشنه ی یک گل صوفی چکاندم .
    در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ ،
    شب حیات را تحمل کردم .
    و آفتاب سر زد.
    طلوع کرد.
    اما آفتاب مرگ نبود … .
    شگفتا آفتاب دیگری بودد.
    آفتاب عرفان بود .
    با رنگ زرینش
    و گرمای آتشینش
    و درخشش نازنینش
    و پنجه های نرم و لطیف و نوازشگرش
    و تلالؤ زیبا و خوب و گرمی بخش هر لحظه بیش ترش ،
    هر لحظه بلندترش
    و هر لحظه گسترده تر و فراگیر ترش !

صفحه 4 از 6 اولیناولین ... 23456 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •