گمان مبر كه به آخر رسيد كار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاكست
بازشناسي عناصر ايراني در زبان تركي
دكتر پروشاني اميرحسين
كارشناس ارشد فرهنگ و زبانهاي باستاني
امروزه، مطالعات ايراني در حضيض قرار گرفتهاند و ناتواني بنيادهاي دولتي در حمايت از پژوهشگران و مراكز پژوهشي در داخل و خارج از كشور باعث شده تا حجم توليدات علمي در اين وادي كاسته شود. از اينجاست كه تاريكي علمي، سايه شوم خود را بر گستره فرهنگ ايراني ميگسترد. از يك سو، دانشمندنمايان و مراكز به ظاهر علمي با پولهايي كه پايگاههاي تصميمگيريهاي سياسي تأمين ميشود، به دروغپردازي مشغول ميشوند و جايجاي مرزهاي فرهنگ ايراني و ايران فرهنگي را مورد هجوم و چپاول قرار ميدهند. از سوي ديگر، آنها نيز كه دل در گرو مام ميهن دارند باز به دليل سايهگستري ديو ناداني به احساس و عاطفه سخني گويند كه در قوام علمي آن شك باشد و از آنجا كه اين مرزهاي فرهنگي طبيعتاً با ملتها و كشورهاي همسايه تماس دارند، اين سياستبازيها توجيه، و نتيجه اين افكار احساسي تعصبآميز، برآمدن خشم و آشوب در فصل مشترك كشور با كشورهاي همجوار خواهد شد. شديدتر، آنجا كه آن سوي مرز نيز همين كمدانشي حاكم باشد، كه چنين نيز هست، پس بر ماست تا با تكيه و اعتقاد به دانش و عشق به ميهن به تابانيدن نور به تاريكيهاي جهل پرداخته، در خيزابههاي سياستبازي و احساسات غرق نشويم.
بازشناسي عناصر ايراني در فرهنگ و زبان تركي مقولهاي پيشينهدار است. آنچه در اين مقاله مورد تأكيد قرار ميگيرد، پيجويي ريشههاي اين وامگيريها نه در آذربايجان بلكه در صفحات آسياي ميانه يا فرارود است، و نكته بارز پرداختن به فرهنگ سُغدي به عنوان عنصر فرهنگي ميانجي ميباشد. تازگيِ نسبي پژوهشهاي سُغدي و اندكي منابع بهويژه به زبان فارسي، دامن سخن گستردن در اين وادي را بس دشخوار ميكند. پس در اين مقاله از سر مسايل فرهنگي صرف ميگذريم و تنها در وادي زبانشناسي آن هم واژهشناسي، همراه واژگان، مسيرهاي طولاني تاريخ را طي ميكنيم تا گروهي واژه را كه از سغدي به تركي و گاه بازگشته به فارسي نو را بشناسيم. هر چند بازشناسي اين واژگان، گاه مشكل باشد.
بايسته است تا در آغاز از چند و چون فرهنگ و قوم سغدي هر چند مختصر سخن به ميان آيد. نزديك به 90 سال پيش بود كه كشفيات باستانشناسي در تركستان چين منجر به كشف زباني ناشناخته از گروه زبانهاي ايراني ميانه شد كه بعدها آن را سُغدي ناميدند. از آن پس متون بيشتري يافت شد و آرامآرام پرده راز و رمز، از چهره اين زبان كنار رفت. مدرك مربوط به اين زبان از پاي ديوار چين تا تاجيكستان سرزمين مادري سُغدي، از مغولستان تا سمرقند در جمهوري ازبكستان و در جنوب تا دره چيترال (در پاكستان)، يافت شدهاند. بيهوده نيست كه گوتيو به اين زبان لقب معروف Lingua Franca يا زبان ميانجي راه ابريشم را داده است.
نشان داده شده كه اين قوم از هزاره دوم پيش از ميلاد در نواحي سمرقند و دره زرافشان ساكن بودند و در هزاره اول ناحيه ميان سيردريا و آمودريا را در اختيار گرفتند. با حمله اسكندر و غارت سمرقند بسياري سغديان به سمت شرق مهاجرت كردند و در طول راه ابريشم مهاجرنشيناني بنا كردند كه اين خود به تسلط فرهنگي بازرگاني سغديان بر راه ابريشم كمك كرد.
سغديان با چينيها كه آنها را «يوئهچي» (امروزه ناحيهأي در تاجيكستان به نام ayvaj وجود دارد كه آن را بيمناسبت با اين واژه و از طرفي با واژه ايرانويج نميدانند روابط سياسي و تجاري خوبي داشتند. به جز گزارش دو مورد لشكركشي چين به سغد براي گرفتن اسبان اصيل سغدي كه بار نخست شكست و ديگر بار پيروزي نصيب چينيان شد. نام سغد و سغديان در سالنامههاي چيني به كرات ديده ميشود. همچنين بيان ميگردد كه از فرغانه تا مرز پارت مردم به زبانهاي گوناگون سخن ميگويند اما سخن همديگر را درمييابند. اين ناحيه كه امروزه تركستان غربي خوانده ميشود بايد مجموعهاي از اقوام ايراني بوده باشد كه به زبانهاي ايراني ميانه شرقي گفتوگو ميكردهاند.
دولت شهرهاي سغدي به دليل ارتباطهاي بازرگاني نوعي اتحاد داشتند كه هرگز قدرتي سياسي از آن نميشد استنباط كرد. اين دلبستگي سغديان به بازرگاناني آزاد، و سازش ايشان با فرهنگهاي گوناگون باعث شد تا در اين بخش از دنياي ايراني فضايي آزاد براي فرهنگها، زبانها و دينهاي گوناگون پديد آيد، وضعيتي كه خود و نتايج آن را در عصر حاضر نيز در اين ناحيه ميبينيم چنانچه سغديان، پناهِ پناهجويان مذهبي مانوي و مسيحي كه از موبدان راستكيش ساساني آزرده بودند، شدند. سغديان مومنانه به هر ديني باور داشتند و به تبليغ و نگارش متون آن دين ميپرداختند بهويژه در ترجمه متون از اصل پارتي، فارسي ميانه، سنسكريت، سُرياني، چيني و بسياري زبانهاي ديگر سرآمد گشتند تا جايي كه نام چند مبلغ سغدي در بالاي فهرست نخستين مبلغان بوداييگري (كه برخي سغديان پس از تسلط شاهنشاهي ايرانيتبار و بوداييكيش كوشانيان به آن گرايش يافتند) ديده ميشود. سغديان تا به حدي فرهنگپرور و داراي سنت نوشتاري بودند كه اسناد نامههاي باستاني سغدي يافته شده در زبالههاي ويرانه ديوارهاي شمال غربي ديوار چين را كهنترين اثر نوشته شده روي كاغذ در جهان ميدانند، گرچه محتواي اين نامهها ديني نيست. آزادانديشي ديني تا آنجا كه، چنانچه در كتابخانهاي كه متون مانوي يافت ميشود، در همان كتابخانه كه به هر حال بخشي از يك ساختمان مذهبي بوده است ميتوان متون بودايي يا مسيحي نيز يافت، يعني شما مواجه ميشويد با كتابهايي به خطها و زبانهاي گوناگون كه مطالبي در مورد دينها و فرهنگهاي مختلف دارند. اين مردم اينچنين ميراث فرهنگي بشري و نه صرفاً خودي را حفظ ميكردند!
با پيدايي اقوام ترك در چنين فضايي، كه اين بازرگانان چيرهدست با فرهنگ تساهل پديد آورده بودند و زماني كه سغديان تشكل بازرگاني خويش را بسط بيشتري ميدادند و سمرقند مركز اين تشكل تجاري و نه البته سياسي و مذهبي گشته بود. از اين دوران حتي پيش از آن، سغديان كه همه جاي اين راه، از شرق تا غرب گسترده بودند، پلي گشتند تا اقوام ترك از اين پل فرهنگي ضمن اخذ مولفههاي فرهنگي در دنياي ايراني گذر كرده، به سوي غرب گسيل شوند. در اين گذر آميختگيهاي فرهنگي و زباني بسياري پديد آمد. خان تركان از سغديان (با ويژگيهاي تنوع زباني و ديني) در دربارِ خود، سود ميبرد. در اين دوران با گرويدن فرمانرواي تركان اويغور به مانويت فصل جديدي باز شد، به صورتي كه خط سغدي براي بيان تركي اويغوري به كار رفت. كتيبهي سهزبانهي سغدي، اويغوري، چيني خان ترك محصول اين دوران است. اين خط جدا از خط Runic يا Futhark كه خط بسيار ابتدايي بود نخستين خطي است كه كه بُردار زبان تركي بوده است. حتي به نظر ميرسد تا قرن ششم ميلادي زباني كه نزد تركان غربي در نوشتار به كار ميرفت، زبان سغدي با خط سغدي بوده است. كتيبهي بوگوت كه نزد تركان شرقي نگاشته شده، مفاهيم آيين بوداييان را بيان ميكند به زبان سغدي است و نشان ميدهد هنوز تركي آمادگي لازم براي بيان مفاهيم بلند مذهبي بودا را نيافته بوده است. به هر صورت روند «وامگيري»، «آميختگي»، و «بالندگي» در اين نواحي ادامه يافت. سدههاي هفتم تا يازدهم بهرغم ويرانگريهاي اعراب، سالهاي نوزايي فرهنگي سغديان بود و از اين رو به مجد به عظمت سمرقندي هر روز اضافي ميگشت.
پس از قرن يازدهم با روي كار آمدن سلجوقيان زبان سغدي زير نفوذ زبان فارسي و تا حدودي تركي به آرامي از ميان رفت و تنها بازمانده آن گويش يغنابي است كه در كوهسار زرافشان بدان گفتوگو ميشود.
به هر حال اين مردم ميراثدار فرهنگي آميخته شدند. به شكلي كه اكنون نيز اختلاط و آميزش زباني در اين ناحيه ميان ازبكان و تاجيكان انكار كردني نيست و مرزها چنان مشخص نمينمايند. چنانكه تاثيرپذيرفتهترين ديالكتيك يا گويش تركي، از زبانهاي ايراني را گويش ازبكي ميدانند. آنگاه تركي آذربايجان در مقام دوم از طرفي با توجه به برتري چندين ساله تركي جغتايي بر ساير شاخههاي اين وامگيري به ديگر شاخهها راه يافت. اين طبيعي است كه نخستين و ديرپاترين ديدارگاه دو گروه زباني ـ فرهنگي بايد عميقترين آميختگيها را در خود داشته باشد. به قسمي كه تفاوت دو قوم گاه تنها به اختلاف زبان محدود ميشود. در محيطي كه بهطور تاريخي زبان ديواني، فارسي و زبانهاي تركي و ديگر زبانهاي ايراني نظير اعقاب سغدي و خوارزمي و ختني و آذري نزد مردم كوي و برزن رايج بودهاند.
با توجه به مقدمه گفته شده جايگاه سغدي بهويژه و همچنين ديگر زبانهاي ايراني ميانه شرقي در داد و ستدهاي فرهنگي و زبانشناختي در حوزههاي آواشناسي، دستور و واژگان در اين برهه تاريخي بسيار مهم است. توجه به بسامد بالاي همخوانهاي سايشي پسكامي و شباهت آن با همخوانهاي رايج در تركي، ما را به ياد تاثيرگذاري همهجانبه فارسي و تاجيكي در آواشناسي ازبكي نو مياندازد. متاسفانه به دليل كم بودن حجم پژوهشها روي فرهنگ سغدي، اين نگاه مهجور مانده است.