بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 3 از 6 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 از مجموع 60

موضوع: تاریخ و فرهنگ سرزمین آریایی آذربایجان و نقد پان ترکیسم و تجزيه طلبي

  1. #21
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    فرزندان اهرمن از تخمه چنگیز و آتیلا در پوشش پان ترکیست ها
    پان ترکیسم چیست ؟

    پان در لغت به معنی فقط بکار می رود و معنای نهانی این کلمه یعنی ‘ مطلق‘ و مطلق بودن در چیزی یعنی هیچ چیز از معنای آن نفهمیدن !
    درباره‌ي سرزمين و تبار ساکنان خوارزم و فرارود (ورارود،ماوراء‌النهر) ، پان‌ترکيست‌ها داعيه‌هاي دروغيني دارند،که به کلي بي‌پايه، بي‌بنيان و برخلاف واقعيت‌هاي تاريخي است.
    البته طرح ادعاهاي ناروا درباره‌ي تاريخ، تبار قوم‌ها و سرزمين‌هاي باستاني آنان،درچهارچوب انديشه‌هاي پان ترکيستي امري عادي شمرده مي‌شود و تنها محدود به تاريخ و تبار ساکنان باستاني و خاستگاه قوم‌هاي آريايي و ايراني در خوارزم و فرارود نمي‌شود. چنان‌که تاريخ‌نگاران پان‌ترکيست در نوشته‌هاي خود،برخلاف همه‌ي يافته‌هاي علمي و رأي و نظر رسمي دانشمندان تاريخ و نژاد که بر آريايي‌نژاد و ايراني تبار بودن دودمان‌هاي کهن توراني(سکايي) و سرمتي و اقوام باستاني ميتاني،هيتي،اورارتويي،کاس ي،گوت ي و ... تأکيد دارند ،نه تنها تبار ايراني اين قوم‌ها را رد مي‌کنند بلکه حتي مادها و در نتيجه فرزندان بلافصل آن قوم، يعني کردها و آذری هارا نيز غير ايراني مي‌شمارند،(درنتيجه لرها که پيوند قومي نزديکي با کردها دارند و در اصل از يک ريشه مي‌باشند،نيز ترک خوانده خواهند شد!) و اساساً با تحريف و جعل واقعيت‌هاي تاريخي و بدون ارائه‌ي هيچ سندي،قوم‌هاي ياد شده و بسياري ديگر از قوم‌هاي ايراني و غير ايراني عصر باستان را ترک‌نژاد! مي‌خوانند.
    جعل تاريخ و در کنار آن سب ملت‌هاي غير ترک،چونان دو اصل اساسي تفکيک‌ناپذير نظام‌فکري پان‌ترکيسم، سرتاسر کذب‌نامه‌هاي مورخان پان‌ترکيست‌ را انباشته است. کوشش پان‌ترکيست‌ها براي ترک نژاد جلوه دادن اقوام باستاني،با اين هدف انجام مي‌گيرد که بتوانند با جعل،حضوري تاريخي براي مردم ترک‌نژاد در سرزمين‌هاي قلمرو آن اقوام بسازند،و روياي دروغين موجوديت ملت واحد ترک، از درياي سياه تا سواحل اقيانوس آرام را بر پايه‌ به ظاهر موجه تاريخي تحقق بخشند.
    اما اصولاً اين روياي پان‌ترکيستي،يعني تجسم همه‌ي ترک‌زبانان تحمیلی جهان يا حتي در مقياس بسيار کوچک‌تر،تمام ترک‌نژادان يک محدوده‌ي جغرافيایی، در يک ملت واحد، بر هيچ منطق علمي در تاريخ و جامعه‌شناسي استوار نيست. امری کاملاً ذهني و غير قابل دسترس و تجربه‌ي شکست خورده‌ي عرب‌زبانان ، در يک ملت واحد می باشد.
    البته دلايل کافي وجود دارد که نشان مي‌ دهد سياست‌هاي استعماري در جهت اغراض سياسي و فرهنگي و به منظور نيل به مطامع اقتصادي،پان‌ترکيسم را که تجلي اوج عصبيت‌هاي نژادگرايانه و اندیشه ی کشور گشایی های منسوخ دوران اجدادشان است،عليه یکپارچگی ایران و ایرانی و نزديکي بيشتر و همبستگي اصولي ملت‌هاي منطقه ، خلق کرده است. نسل کشی های گسترده ی پان ترکیست ها که از آن جمله می توان به ارامنه و یونانیان اشاره نمود و تحریف ریشه ای تاریخ اقوام دیگر و به عاریت گرفتن اساطیر و نشانه های تمدن آنان، نشاندهنده ی بی هویتی و فرومایگی شان است .
    تاريخ‌نگاران پان‌ترکيست‌ مي کوشند که با شاخ و برگ‌هاي داستاني، هرچه بيشتر تاريخ ترکان را در هاله‌هاي وهم‌انگيز اساطيري فرو برند و آن را در پيچاپيچ دهليز ناشناخته‌هاي دوران باستان بگردانند تا بلکه بهتر بتوانند از دل آن، به جعل تاريخ دلخواه خود بپردازند .



    آذرآبادگان ، سرزمین اصیل ترین آریاییان

    نام آذربايجان که به بخشي از سرزمين باستانی ايران اتلاق مي شود، از حدود 2400 سال پيش ، يکي از مشهورترين نامهاي جغرافيايي ايران مي باشد ودر هر دوره با حوادث تاريخي مهمي همراه بوده است (1).
    آذربادگان ، آذربايگان وآذربايجان ، هر سه شکل در کتابهاي فارسی آمده است . فردوسي نیز از آذرآبادگان ياد کرده است:

    به يک ماه در آذرآبادگان ببودند شاهان وآزادگان

    آذربایجان در دوران هخامنشیان به نام ماد ( ماد کوچک )نامیده می شد و از مهمترین و بزرگترین ایالتهای ایران به شمار می رفت .
    استرابون ، جغرافی نگار یونانی که کتاب خود را در زمان اشکانیان پدید آورده است می گوید:
    « چون اسکندر بر ایران دست یافت ، سرداری به نام آتورپات در آذربایگان برخاست و نگذاشت آن سرزمین که بخشی از ماد و به نام ماد کوچک معروف بود به دست یونانیان افتد.از آن پس سرزمین مزبور به نام آتورپاتکان خوانده شد.
    آتورپاتکان از سه پاره ی آتور یا آذر و پات و کانبرگرفته شده است که معنی آن سرزمین یا شهر آذرباد می باشد(6)
    اگر چه آذر بمعني آتش در زبان دري است نه پهلوي ، در پهلوي آذر ، آتور تلفظ مي شود و همانست که قسمت اول نام اصلي آذربايجان که آتورپاتکان است را تشکيل می دهد وامروز مسلم است که نام آتورپاتکان که بمرور دگرگون شده بصورت ،آتوربادگان و سپس آذربادگان وسپس آذربايگان و در آخر آذربايجان نام گرفت. و از نام خانواده آتورپات گرفته شده که واژه ترکيبي پهلوي است معادل فارسي آن آذربد است به معني نگهدارنده آتش يا دارنده ی آتش يا مسئول وخدمتگزار آتش است ، زيرا که آتشکده ي آذرگشب (يا آتش مخصوص پادشاهان و ارتشتاران ايران در همان خطه شعله ميکشيده واستاندار آذربايجان ، نگاهبان آتش مزبور نيز بوده است) و در دوران ساساني به آن کشور مغان مي گفتند(7)
    مردم آذربايجان باوجود هجوم های اقوام مخالف ،سنن بومی خود را حفظ کرده اند وبسياری از آداب ورسوم ايران کهن ، درميان مردم اين سامان به صورتهای گوناگون باقی مانده است.
    مردم آذربايجان در دوستی ثابت قدم،دربرار مشکلات شجاع ومقاوم هستند.
    از جمله خصلتهای آنان مهمان نوازی،سلحشوری ،آزادمنشی ،راستگويی ،مرزداري و تعصب مذهبی است (می توان به بابک خرم دين اشاره کرد که در دفاع از دين وکشور خود ايران چگونه چندين هزار عرب را نابود کرد. )
    در تمام دوره های تاريخی ،احساسات وطن دوستی آنان ضرب المثل بوده است .قيامهای مدوام مردم اين استان در زمان جنگ های ايران وعثمانی وايران وروسيه و... از برجسته ترين فداکاري هايی است که در تاريخ ايران جاودان خواهد ماند.
    آذريها ،
    آذريها ، اصيل ترين افراد ايرانی واز نژاد آريايی هستند .اين قوم از نژاد آرين می باشند که زبان وخصوصيات کلی ايرانيان دوره هخامنشی ،اشکانی وساسانی را حفظ کرده اند. همانطور که بر همه روشن است مردم آذربايجان از بازماندگان و نوادگان مادها (شاخه ای از آريانهايی که به ايران آمدند) می باشند تا اينکه به مرور زمان در نتيجه ی تاخت و تاز ترک و مغول دسته های گوناگونی از اين نژاد در اين منطقه سکونت گزيدند و آميزشهايی بين نژاد اصلی و مهاجمان رخ داد . با اين حال تيره های مهاجر به دليل کمی نفوس نسبت به ساکنان محلی نابود شده و تقريبا اصالت نژاد اوليه نگاهداری شد.(رضا . دکتر عنایت الله .آذربایجان و آران ص 11) پیش از ورود مادها به این سرزمین ، مردمی در آذربایجان غربی زندگی می کردند که بومی محل بودند وبه زبان خاصی سخن میگفتند .چون مهاجرت آریاها آغاز گشت،آنان به مانند بقیه بومی های ایران ،همانند لرها ، حکومت آریایی های مهاجر هم نژاد خود را پذیرفتند وبه تدریج آداب ورسوم وزبان يکدیگر را قبول کردند.
    زبان پارسی قدیم زبان پارسها وهخامنشیها و زبان پهلوی ویژه اشکانیان و ساسانیان بود، و زبان اوستایی به وسیله ی مادها به کار می رفت که محل استقرار آنان آذربایجان و نواحی دیگر در غرب وشمال غرب ایران کنونی بود. (صفری،بابا.اردبیل در گذرگاه تاریخ،جلد2 ، تهران 1353 ،صفحه 57) از نوشته های نویسندگان سده های اسلامی ،چنین برداشت می شود که در قدیم زبان یا نیم زبانی که در آذربایجان سخن گفته می شده،شاخه ای از زبان فارسی بوده و آن راآذریمی نامیده اند.چنانکه نیم زبانی که در اران رایج بوده ارانی میخواندند.
    در آن زمانها نشانی از زبان ترکی در آذربایجان و اران وجود نداشت.مردم آذربایجان در گذشته به زبان آذری که یکی از زبانهای ایرانی بوده سخن میگفتند. این زبانمانند زبان کنونی آذربایجان وپیش از آن دارای لهجه های مختلف بوده است .زبان کنونی مردمآذربایجان از قالب ترکی وایرانی تشکیل شده است . گروهی از مردم آذربایجان به زبانهای هرزنی،کرنیگانی ، تاتی سخن می گویند که بعضی زبانشانسان در اینکه لهجه ها رابتوان از بقایای زبان آذری دانست تردید دارند.می توان به طور خلاصه گفت که زبان ترکی فعلی رایج در آذربایجان زبانیست که به تدریجدر طی چند مرحله و چند صد سال بر مردم این استان غالب شد .

    تا دویست سال پیش ،در کل آذربایجان،زبان مردم زبان فارسی بوده است و آذری که هر دو از یک ریشه هستند.زبانی مجهول و مجعول به نام ترکی در آذربایجان اصلا وجود نداشته است. برهمین اساس مردم آذربایجان به ویژه دانشمندان آذربایجان تمام آثار خود را به زبان فارسی نوشته اند.. آثار قطران تبریزی ، حسام خویی،هندوشاه نخجوانی ،محمدحسین بن خلف تبریزی ،عبدالکریم ایروانی تبریزی،عباسقلی آغا باکیخانوف و دانشمندان دیگر که هم و غم اینها رشد ادب و زبان فارسی بوده است و در آثار این دانشمندان هیچ اشاره ای به زبانی مجعول و مجهولبه نام ترکی و نژاد ترک نمی بینیم. در زمان قطران تبریزی روادیان و شدادیان کردتبار بر مناطق آران و آذربایجان حکومت میکردند و زبان این منطقه به روایت سیاحان و گردشگران در آن دوران ترکی نبود. اما عده ای از ترکان اغوز از قلمرو غزنویان به این دو ناحیه گريخته و با بومیان منطقه درگير شده بودند.
    قطران تبريزی نيزدر بسياری از چکامه هايش ترکان را شايسته سرزنش دانسته و انان را سخت نکوهش کرده است .
    نمونه هايی از ان ابيات در ذيل می ايد :
    اگر بگذشت از جيحــون گروه ترکمانـــان را // ملک محمـــــــود کــاو را بود زابل کان در سنجر
    ....
    زمانی تازش ايشان به شروان اندرون بودی // زمانـــی حملـــه ايشان بــــه اذربايگــــان انــدر
    نبود از تازش ايشان کسی بر چيز خود ايمن // نبود از حمله ايشان کسی بر مال خود سرور (شهرياران گمنام، 1377، ص۱۶۰)
    شده چون خانه زنبور با غم از ترکان // همی خلند به فرمان ما چو زنبورم (همان، ص۱۹۷)
    قطران در يکی از سروده هايش به هنگام ستايش يکی از فرمانروايان بومی اذربايجان عامل عدم پيشرفت کار او را حضور ترکان برشمرده است :
    گر نبودی آفت ترکان به گيتی در پديد // بستدی گيتی همه چون خسروان باستان ( همان، ص۱۹۷)
    قطران در بدگويی و مذمت ترک تباران چنان سخن گفته که حتی انان را موجب ويرانی ايران زمين برشمرده و اين مفهوم به روشنی از بيت زير که در ستايش اميری از اميران اذربايجان سرايش يافته برمی ايد :
    اگر چه داد ايران را بلای ترک ويرانی // شود از عدلش ابادان چون يزدانش کند ياری ( همان، ص۱۹۷)
    اين شاعر اذربايجانی در يکی ديگر از چکامه هايش که در قالب قصيده سروده است ترکان را خونخوار و جرار و غدار و مکار خوانده است :
    کمــــر بستند بهــــر کيــن شه ترکان پيکاری // همـــه يکـرو به خونخواری همه يکدل به جراری
    يکی ترکان مسعودی به قصد خيل مسعودان // نهاده تن به کين کاری و دل داده به خونخواری
    ....
    چــه ارزد غـدر با دولت، چه ارزد مکـر با دانش // اگـرچـه کــــار ترکان هست غــداری و مکــاری( همان، ص۱۷۲)

    اولین دستور زبان فارسی توسط خود آذریها در قرن 13 نوشته شده است.بخشی از آثار مختلف دانشمندان آذربایجانی در این دوران تاریخی که به صورت رساله ای مستقل و یا ضمیمه ای ، حاوی موضوعات مختلف دستوری زمان خود بوده است،دست به دست و نسل به نسل گذشته و به دست ما رسیده است.اولین گام در زبان شناسی فارسی در قرن یازدهم در آذربایجان برداشته شده است و می توان گفت این علم در آذربایجان بنیان گذاری شدهاست.به طوریکه قطران تبریزی ، شاعر مشهور آذربایجانی، با نوشتن قاموس فارسی کوره راهی برای این علم گشود.هم چنین اولین فرهنگ های فارسی،آذری،اولین کتابچه های گرامر و غیره ، توسط دانشمندان آذربایجان در زبان شناسی و ادب فارسی در ادوار مختلف تاریخ در کشورهای هندوستان ، ترکیه و ایران و سایر کشورهای شرقی مشاهده شده و آثارشان جزو کتایهای پرارزش است که به گنجینه ی زبان شناسی فارسی ، غنا بخشیده است.
    ما در ایران نژاد ترک و زبانی به نام ترکی نداریم.آذریان آریایی اصیل و ایرانی هستند.زبان ترکی از بیخ و بن یک چیز تراشیده شده و مجهول و مجعول است. تمام واژه های آذری را ما ریشه اش را در زبان پهلوی ساسانی و آوستایی داریم.حتا زبان استانبولی نیز برگرفته از زبان آذری ایرانی است.شاعر بزرگی مثل شهریار زبان ملی را زبان فارسی میداند و در شعری می گوید:

    گرچه شیرین است زبان مادری/ لیک اگر ایران نگوید لال باد از وی زبان

    آثار مربوط به زبان شناسی به جا مانده از دانشمندان آذربایجانی قرن های یازدهم تا چهاردهم در مطالعه ی تاریخ زبان شناسی فارسی دارای اهمیت بسیاری است. بیشتر مولفان قرن نهم و دهم لغت فرس ( یعنی زبان فارسی ) را به گروه زبانهای ایرانی اتلاق می کردنند همچنان که اصطلاح فهلوی را برای زبان اصفهان ، ری ، همدان ، نهاوند و آذربایجان . مولفان زبان آذری را بابر با دری و پهلوی یاد می کنند. تحقیقات نشان می دهد که آذری به تالشی نزدیک بوده که ویژگیهای اساسی زبان مادها را در خود نگاه داشته است(و بدیهی است که هیچ یک از این اقوام از نژاد ترک نبودند) بر اساس سخنان یاقوت زبان مردمان دشت مغان به زبان های گیلان و تبرستان نزدیک بوده است . دانشمندان آذربایجانی که از قرن یازدهم خدمات شایانی به ادبیات و زبان شناسی فارسیکرده بودند،این روند را در قرن شانزدهم نیز ادامه دادند.بسیاری از دانشمندان ، ادباو شعرای آذربایجانی در ولایات مختلف ایران زندگی می کردند و فعالیت هنری ، علمی خود را وقف فرهنگ اقوام ایرانی از جمله تحقیق درباره ی زبان و ادبیات فارسی کردند.تحقیقات نشان می دهد که نفوذ و گسترش زبان فارسی در قرن های 15 و 16 در ترکیه ، زمینه را برای تالیف فرهنگ های توصیفی و دوزبانه فراهم کرد و تعداد زیادی فرهنگ فارسی _ ترکی نوشته شد.اما در اواخر قرن شانزدهم در اثر ضعف امپراتوری عثمانی و درنتیجه کم شدن توجه به زبان فارسی فامکان تدوین فرهنگ فارسی و تحقیقات مسایل زبان شناسی و ادبیات فارسی محدود شد. در میان فرهنگ های تالیف شده در قرن هفدهم به آثار بسیاری از دانشمندان آذربایجانی برمی خوریم.فعالیت دانشمندان آذربایجانی مقیم هندوستان در زمینه ی زبان شناسی و ادب فارسی مصادف با دومین مرحله ی رشد زبان شناسی فارسی در این کشور به خصوص قرن هفدهم است.در این دوران کسانی چون محمودبیک بن عبدالله فسونی تبریزی ،محمدحسین بن خلف برهان تبریزی ،علی یوسف شیروانی و سایرعلمای مشهور آذربایجانی ،آثار باارزش به گنجینه ی زبان شناسی و ادب فارسی در هندوستان تقدیم داشته اند.تمامی این ها ثابت می کند که مهاجرت آذربایجانی ها در قرن هفدهم به هندوستان موجب تربیت گروهی از دانشمندان در رشته های مختلف علوم از جمله زبان شناسی فارسی بوده است.البته دانشمندان ما در این دوران علاوه بر هندوستان در سایر کشورهای شرقی از جمله در زادگاه خود نیز مشغول فعالیت در زمینه ی زبان شناسی و ادب فارسی بودند و با آثار پرارزش خود ،این گنجینه را غنا بخشیده اند. عبدالله اونکوتی ،دانشمندان آذربایجانی ،فرهنگ توصیفی فارسی خود «تحفة الابواب» را در زادگاه مادری اش ، شیروان،نوشته است.
    اخیراً با بودجه ی هنگفت وزارت ارشاد،یکی از مزدوران که زمانی عضو حزب توده بود و سپس از توده به خاطر کلاهبرداری اخراج شد،چند جلد کتاب درباره ی بنیان تاریخ ایران به نام دوازده قرن سکوت نوشته است که هیچ کدام از مطالب کتاب دارای سند و مأخذ علمی نمی باشد.ایشان حتا زبان فارسی را خوب نمی دانند و اغلاط املایی در نوشته هایش دیده می شود.ایشان چنین حمله ای را به زبان فارسی داشته و گفته که زبان فارسی برگرفته از زبان مجهول عربی است.وی هیچ آگاهی از علم زبان شناسی و تاریخ ندارد.پان ترکیست ها نیز نظرات مجهول و غیر علمی ،همچون این نویسنده ی مزدور مذکور دارند.زبان فارسی یک پشتوانه ی علمی تاریخی دارد. زبان آوستایی و پهلوی از زبان های بنیادین جهان است که تقریباً تمام زبان های جهان به این دوزبان برمی گردد.حتا زبان عبری،عربی و لاتین قدیم از نظر ریشه شناسی(اتیمالوژی)برمیگردد به زبان آوستایی. زبان ترکی یک زبان کاملاً مجهول و مجعول است و هیچ سندعلمی درباره ی این زبان نداریم و این زبان در هیچ کجا شناخته شده نیست.در یکی از مقالات پان ترکیست ها جایی خواندم که گفته بود:یونسکو زبان ترکی را سومین زبان زنده ی دنیا و زبان فارسی را لهجه ی 83زبان عربی دانشته است..پان ترکیست ها متاسفانه سواد علمی نیز ندارند و علم و دانش خود را بر پایه ی جهالت و نادانی بنیاد گذارده اند.متاسفانه هم اکنون نزدیک به 73 روزنامه،هفته نامه و مجله ی پان ترکیستی با مجوز وزارت ارشاد در کشور فعال و علیه تمامیت ارضی کشور و تبلیغ زبان مجهول و مجعول ترکی،به ترکتازی مشغول هستند.در صورتی که آذریان آریایی اصیل هستند و هیچ ارتباطی بین ترک مغول و آریایی نژاد وجود ندارد.

    بن مایه ها


    1- فقيه،دکتر جمال الدين .آذربايجان ونهضت ادبی آن ، صفحه 1
    2- طاهری دکتر ابوالقاسم .جغرافیای تاریخی مازندران گیلان و آذربایجان از نظر جهانگردان ص 74
    3- بار تولد.واسیلی.تذکره جغرافیای تاریخی ایران ص 267
    4- پور محمد علی شوشتری.پروفسور عباس.ایران نامه یا کارنامه ی ایرانیان ج 2 ص 367
    5- هرودت .تواریخ ص 46
    6- دفتر فنی سازمان برنامه و بودجه.عمران منطقه ی آذربایجان ص 27
    7-.فريدون جنيدی- کتاب مهاجرت آرياييان – صفحه 95و94




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #22
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بررسی و آناکاوی کتاب يکهزار واژه اصيل ترکی در پارسی - بخش يکم


    يکی از روشها و ترفندهای راهبردی گروهها و باشندگان پان ترکيست همانا کوبيدن و خوار داشتن زبان و فرهنگ شکوهمند و درخشان پارسی می باشد.اين نگونبختهای دربدر که هر از چندگاهی و همراه با دگرگونيهای سياسی در جهان خود را به نيرويی بيگانه می آويزند ، با اين کار خود برآنند تا هم ميهنان آذری ما را از پيشينه و فرهنگ درخشان ايرانی-آذری خودشان بيزار کنند تا راه برای رسيدن به اهداف شومشان هموار شود.
    پان ترکيستها در اين راه از هيچ دروغ و ياوه بی سر و ته ای نمی پرهيزند و هر آن دروغی را که می توانند در مغز بسازند بر زبان رانده و در رسانه های نوشتاری و ديداری و گفتاری خود می پراکنند.
    برای اين کار يک سوگ و يک شادی می توان انگاشت.سوگ از آن رو که آدمی براستی از اينکه يک هم ميهنش که تا ۵۰۰ سال پيش چنان به او پيوسته بوده که در انگاره هم نمی گنجد ،اکنون و به انگيزه پيشکاری بيگانگان بيايد و همه فرهنگ و پيشينه درخشان آذری خويش را بفروشد و شادی نيز از آن روی که اينان با سرهم کردن اين ياوه ها براستی پايه دانش و آگاهی و سواد و فرهنگ خويش را به همگان می نمايانند و کار را برای پاسخهای دندان شکن و کوبنده بسی آسان می گردانند.
    راست بخواهی اگر در ميان اين دسته بگردی کمتر انسان فرهيخته و باسواد و دانش اندوخته ای می يابی.بيشتر اينان مشتی بی سواد نگون بخت هستند که گمان می کنند با گفتن واژگان آنچنانی همچون (( اتيمولوژی )) و براه انداختن هو و جنجال می توانند دگرانديشان و خرده گيران خويش را از ميدان بدر کنند.و شگفت انگيزتر اينکه باز آن انگشت شمار دانش اندوختگانشان نيز چنان در پی ورزيهای خردسوز خويش غرقه گشته اند که يارای بررسی و پژوهش دانش بنياد و خردمندانه و بدور از باورهای آيينی را نمی دارند.
    يکی از اينان جناب پژوهشگر و زبان شناس بزرگ!! (( محمد صادق نائبی )) می باشد.ايشان که پيشينه سالها شاگردی در پيشگاه استاد پان ترک (( محمد صديق )) را داشته اند درنخستين کار پژوهشی خود کتاب (( يکهزار واژه اصيل ترکی در پارسی )) را نوشته اند که بررسی آن کار اصلی اين نوشتار می باشد.
    آنچه که از فرنام کتاب بر می آيد اين است که پژوهشگری آمده و با جستن و کاوش در ميان واژگان پارسی ، آندسته از واژگانی را که از زبان ترکی به آن اندرآمده را يافته و گردآورده است.تا اينجای کار و بر اين بنياد نمی توان کوچکترين خرده و نکوهشی بر ايشان گرفت.چه بر همگان روشن است که بايای هر پژوهشگر رها از هرگونه دلبستگی به کيش و آيينی ويژه اين است که بی پروا به کنکاش بپردازد و آميغها را از لابلای ناراستيها و بنهفته ها بکاود و بيابد و همگان را از ميوه های کار خود بهره مند سازد.اين آيين جاودانه پژوهش و پيمان کار پژوهشگريست که به هيچ روی و هيچ بهانه ای نمی بايست ناديده گرفته شود.
    ولی سوگمندانه بايد گفت تنها چيزی که در اين کتاب نشانی هم از آن يافت نمی شود همين است.يعنی بی يکسونگری و خردورزی.در جايجای کتاب بسی کژرويها و جانبداريهای خردسوز يافت می شود که کتاب را تا پايه يک نوشتار بی ارزش پان ترکيستی که تنها بدرد دلخوش بودن اين دسته بيچاره به زبان بيمايه ترکی می خورد پايين آورده است.من اين را از روی پی ورزی و باورمندی و يکسونگری نمی گويم.برای نمونه و برای اينکه دريابيد که اين بزرگوار!! تا بکجا بر آيين پان ترکيستی خود پايفشاری می کند و خواهان جستن آميغ نيست اين بخش از ديباچه ای را که خودش در پايگاه تريبون نوشته بی کم و کاست می آورم:

    {{ اگر مي بينيم زبان انگليسي بخاطر داشتن زبان تکنولوژي ، غالب واژه هاي فني زبانهاي ديگر را تشکيل مي دهد و يا زبان عربي بخاطر داشتن مفاهيم اسلامي ، واژه هاي مذهبي زبانهاي مسلمانان را از آن خود مي کند ، پس بايد احتمال دهيم زباني مانند ترکي که متکلمان آن هزاره هائي چند بر شرق و غرب عالم حکومت کرده اند و مردمان جهان از انگليسي و اسپانيائي و عربي و فارسي و چيني و روسي و آلماني و ... را تحت لواي خود قرار داده اند ، در زبانهاي ديگر رد پائي بايد داشته باشد. چون ترکان جهان در طول هزاران سال تمدن ، مرزي براي حکومت نداشته اند ، پس به جرأت مي توانيم بگوييم: هيچ زباني در کره خاکي نيست مگر آنکه رد پائي از زبان ترکي در آن وجود داشته باشد.
    اروپائيان با علم بر اين نکته ، تحقيقات گسترده اي روي اين موضوع انجام داده و نتيجه گرفته اند که 40 درصد زبان ايتاليائي ، 20 درصد زبان انگليسي ، 17 درصد زبان آلماني و ... از واژه هاي زبان ترکي تشکيل شده اند. اجازه بدهيد اينگونه بگوييم: اگر ترکي نبود ، يک پنجم زبان انگليسي و دو پنجم زبان ايتاليائي حذف مي شد.
    پس شکي نمي ماند که اين زبان تاريخي و قدرتمند ، در زبانهاي همسايه خود (از نظر جغرافيائي نه ساختاري) مانند چيني و عربي و فارسي نيز نفوذ فراواني داشته باشد. از اين ميان ، زبان فارسي بيش از ديگران در معرض ورود واژه هاي ترکي قرار گرفته است. دليل آن دو مسئله بيش نيست: يکي بخاطر حاکم بودن ترکها بر ايران (فقط بعد از اسلام را اگر در نظر بگيريم ، 1100 سال ترکها در ايران حکومت کرده اند). ديگري ترکان پارسي گوي بوده است. غالب شعراي ترک ، اشعار خود را پارسي سروده اند. يا اينطور بگوئيم: شعراي فارسي غالبا ترک بوده اند. علت آن بيشتر به ساختار شعري زبان فارسي برمي گردد که تعريف و تمجيد شاهان يا به اصطلاح معشوق با اين زبان راحتتر است. از طرفي امرار معاش شاعران بيشتر با هديه اي بود که شاهان در ازاي تعريف و تمجيد آنان به شاعران مي دادند. براي همين فردوسي از دربار غزنوي فرار کرد و شعراي دوره صفوي بخاطر بي توجهي دربار به اشعار تعريف و تمجيدي متلاشي شدند و غالبا به هندوستان رفتند.}}

    نيک نگريستيد؟! ايشان نخست با پيشگويی بسبک کاهنان و کارپردازان پرستشگاههای هزاره های آغازين تاريخ می گويد که از آنجا که نژاد ترک يکچندی بر بخشی از گيتی فرمانروايی می کرده و گويا هيچ مرزی هم برای اينکار نداشته !! پس بيگمان بايد در هر زبانی يکچند از واژگان ترکی رخنه کرده باشد!!
    گذشته از اين پيشگويی خنده دار ، هم سنجی خردسوز اين نادان بی نوا ميان زبانهای انگليسی ،عربی و ترکيست.او خود می گويد که آوند اينکه واژگان بسياری از انگليسی و عربی به ديگر زبانها راه يافته داشتن زبان فن آوری و زبان اسلامی می باشد و سپس چنين می گويد که پس زبان ترکی نيز می بايست بيگمان از چنين جايگاهی برخوردار باشد!! از ايشان بايد پرسيد که آخر زبان ترکی به کدامين آوند می بايست چنين باشد در حاليکه خود فرمانروايان ترک به پارسی سخن می گفته اند؟ آيا اينکه ترکان يکچندی با زورگويی و چپاولگری بر ديگر مردمان چيره گشته بوده اند می تواند مايه رخنه واژگان اين زبان در زبانهای ديگر شود؟ آنهم در هنگامی که خود ترکان زبان پارسی را زبان رسمی کشورهای زير فرمانشان کرده بودند؟
    درباره ياوه سرايی ايشان که می گويد بيش از ۴۰٪ واژگان زبان ايتاليايی ، ۲۰٪ انگليسی و ۱۷٪ آلمانی وام گرفته از ترکی می باشد من گمان می کنم داوری را به خود شما خواننده گرامی واگذارم بهتر باشد! تنها اين را بگويم که ايشان پس از سرودن اين جوک شادی آور و برای گرفتن ژست بهتر آمده است و چنين می گويد که ((
    اجازه بدهيد اينگونه بگوييم: اگر ترکي نبود ، يک پنجم زبان انگليسي و دو پنجم زبان ايتاليائي حذف مي شد.)) بی نوای بيسواد چون توان آماريدن ( = حساب کردن) نسبت واژگان ترکی در زبان آلمانی را بر پايه يک پنجم نداشته از آن درگذشته است و از ۱۷٪ واژگان ستمديده ترکی به آسودگی گذشته است.!!
    سپس اين پژوهشگر ارجمند !! در آناکاوی و ريشه يابی چگونگی و چرايی فرآيند اندرآمدن واژگان ترکی به زبان پارسی به ياوه هايی می پردازد که از يکسو گواه بيسوادی و بيخردی خودش و استاد صديق نگون بختش و از ديگر سو بهترين پدافند از زبان شيرين و شکوهمند پارسی می باشد! ايشان می گويد دومين آوند رخنه واژگان ترکی به پارسی (( ترکان پارسی گوی)) بوده اند!! به خواننده يادآور شوم که اين ترکان پارسی گوی آن چامه سرايان بزرگواری هستند که در ايرانی بودن آنان و پارسی بودن آنان جای کوچکترين گمانی نيست.شگفت اينجاست که برخی ازاين (( ترکان پارسی گوی)) چنان از ترک و ترکی بيزار بوده اند که گاه چامه هايی چنان نکوهش آميز برای اين نژاد ددمنش سروده اند که گمان می برم اگر ترکان يکی از اين چامه ها را بخوانند سراينده اش را به (( شوونيسم )) و (( پان فارسيسم)) خواهند خواند!!
    باز پس از اين برهان شگفت آور پژوهشگر بزرگ ما !! پای در ميدانی ديگر می گذارد و باز پايه سواد و دانش خويش را بيشتر و بيشتر می نماياند.ايشان می گويد ترکان ( همان چامه سرايان ترک ستيز!!) از اين روی به پارسی می سروده اند که ((
    علت آن بيشتر به ساختار شعري زبان فارسي برمي گردد که تعريف و تمجيد شاهان يا به اصطلاح معشوق با اين زبان راحتتر است. از طرفي امرار معاش شاعران بيشتر با هديه اي بود که شاهان در ازاي تعريف و تمجيد آنان به شاعران مي دادند. براي همين فردوسي از دربار غزنوي فرار کرد و شعراي دوره صفوي بخاطر بي توجهي دربار به اشعار تعريف و تمجيدي متلاشي شدند و غالبا به هندوستان رفتند))!!
    براستی که بايد گفت ايرانيان!! خوش باشيد که خداوند دشمنان شما را از گروه نادانان و کدنگان روزگار آفريده است!!
    من از شما می پرسم:
    آيا تا کنون کسی را می شناخته ايد که چنين شيوا و زيبا پارسی را بستايد؟
    خود نگون بخت بيچاره اش می گويد که زبان پارسی برای چامه سرودن بسی شايسته تر و درخورتر از ترکی بوده است و می باشد!! ديگر من چه بگويم؟
    زيباتر از اينها ، دو گاف بزرگيست که اين بدبخت بی نوا درباره ترک و ترکی داده است.نخست شاهان را با معشوق يکی ميداند!! که بخوبی ذوق و هنر و توان زيبايی شناسی اين پان ترک بدسگال را می نماياند!
    سپس فردوسی بزرگ را به مزدوری و صله خواری شاهان می خواند!! گويا اين مزدور گجسته فردوسی را با خود کوچکش سنجيده است که هر کاری را برای مزد و پاداش و جيره و به سفارش کارفرمايانش انجام می دهد!!
    وانگهی !! از اين نادان بايد پرسيد :
    اين چه زبان (( تاريخی و نيرومندی)) !! است که پس از ۷۲۰۰ سال !! هنوز نتوانسته (( ساختار شعری )) خود را برای چامه سرودن به سبک پارسی بيارايد و شايسته گرداند؟!


    گمان می کنم برای بخش نخست بررسی و آناکاوی اين کتاب همينها بسنده باشد.مانده سخن را در روزهای آينده پی خواهم گرفت.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #23
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بررسی و آناکاوی کتاب يکهزار واژه اصيل ترکی در پارسی-بخش دوم
    پان ترک به دزدی دست می يازد
    !


    اين يادداشت را با ياری جستن از سرور داريوش کيانی ويراسته ام.

    در بخش نخست برخی از کژرويها و بيسواديهای نويسنده نادان کتاب (( يکهزار واژه اصيل ترکی در پارسی )) را در ديباچه ای که در پايگاه تريبون نوشته بود نماياندم.در اين بخش برآنم تا واژه دزديهای بی آزرمانه اين پان ترکيست بدسگال را آشکار کنم.نائبی در کتابش سخن از ۱۰۰۰ واژه (( ترکی اصيل)) بميان آورده است.او بگمان خود با ريشه يابی روشن کرده که اين واژگان ترکی اند.در اين باره نخست بايد گفت بسياری از واژگانی که او گفته از بنياد ترکی نيستند که در پارسی کاربرد داشته باشند يا نه !
    برخی از واژگانی که در کتاب آورده شده تازی-سامی هستند، برخی روسی ،بسياری مغولی و شرم آور اينکه بخش بزرگی از آنان پارسی سره و ناب هستند که بدست اين پان ترک نگونبخت برای پرمايه کردن زبان ترکی دزديده شده اند .
    و دوم اينکه بيشتری اين واژگان از کمترين کاربردی در پارسی برخوردار نيستند! ( اين بخش را در روزهای آينده خواهم شکافت)
    اکنون من نزديک به ۲۵۰ واژه از اين ۱۰۰۰ واژه ناب! ترکی را می آورم تا ببينيم که سواد و دانش زبان شناسی پان ترکها تا کجاست!
    به اين واژه های ناب! ترکی نگاه کنيد:

    ۱-آيينه ۲-آباد ۳-آيين ۴-آتش ۵-آذربايجان ۶-آرزو ۷-آرش ۸-آرمان ۹-ارگ ۱۰-ارمغان
    ۱۱-آريا ۱۲-آرين ۱۳-آز ۱۴-آزار ۱۵-استاد ۱۶-آستان ۱۷-آستر ۱۸-آستين ۱۹-آسمان
    ۲۰-آشاميدن ۲۱-اشکانيان ۲۲-آغاز ۲۳-افشين ۲۴-الک ۲۵-الگو ۲۶-آلو ۲۷-اميد ۲۸-انار
    ۲۹-آناهيتا ۳۰-آواره ۳۱-آهسته ۳۲-آهو ۳۳-ايران ۳۴-ايرج ۳۵-بابک ۳۶-بار ۳۷-باز
    ۳۸-باغ ۳۹-بام ۴۰-بانگ ۴۱-بخش ۴۲-برابر ۴۳-برگه ۴۴-بزرگ ۴۵-بزک ۴۶-بغ
    ۴۷-بوران ۴۸-بو ۴۹-بوته ۵۰-بها ۵۱-بيستون ۵۲-پاره ۵۳-پاياپای ۵۴-پخش ۵۵-پرت
    ۵۶-پرداخت ۵۷-پرز ۵۸-پنبه ۵۹-پور ۶۰-پولاد ۶۱-تاراج ۶۲-تاراندن ۶۳-تازی ۶۴-تالار
    ۶۵-تاوان ۶۶-تپه ۶۷-تخم ۶۸-تر ۶۹-تراش ۷۰-تک ۷۱-تلاش ۷۲-تن ۷۳-تنور
    ۷۴-توران ۷۵-تور ۷۶-تورج ۷۷-توسن ۷۸-تيز ۷۹-تيمار ۸۰-جرگه
    ۸۱-جوشيدن ۸۲-چابک ۸۳-چالاک ۸۴-چخيدن ۸۵-چدن ۸۶-چرک ۸۷-چنگال ۸۸-چوب
    ۸۹-چوپان ۹۰-چون ۹۱-خانوار ۹۲-خانه ۹۳-خرده ۹۴-خواب ۹۵-خواجه ۹۶-خوب
    ۹۷-خوار ۹۸-خون ۹۹-داغ ۱۰۰-دام ۱۰۱-دانه ۱۰۲-دبير ۱۰۳-دچار ۱۰۴-درد
    ۱۰۵-درنگ ۱۰۶-دريا ۱۰۷-دره ۱۰۸-دژ ۱۰۹-دشمن ۱۱۰-دشنه ۱۱۱-دلواپس
    ۱۱۲-دلير ۱۱۳-دوختن ۱۱۴-دود ۱۱۵-دورگه ۱۱۶-دوش ۱۱۷-دهل ۱۱۸-ديگر
    ۱۱۹-ديوار ۱۲۰-رشته ۱۲۱-سامان ۱۲۲-سالار ۱۲۳-سخن ۱۲۴-سرکه ۱۲۵-سرگين
    ۱۲۶-سرمه ۱۲۷-سکو ۱۲۸-سنگر ۱۲۹-شاباش ۱۳۰-شاخ ۱۳۱-شاخه ۱۳۲-شاه
    ۱۳۳-شانه ۱۳۴-شبستر ۱۳۵-شبيخون ۱۳۶-غنچه ۱۳۷-غول ۱۳۸-کابين ۱۳۹-کر
    ۱۴۰-کور ۱۴۱-کتک ۱۴۲-کلوخ ۱۴۳-کند ۱۴۴-کوتاه ۱۴۵-کوچک ۱۴۶-کودک
    ۱۴۷-کوره ۱۴۸-کوزه ۱۴۹-گدار ۱۵۰-گستاخ ۱۵۱-گلشن ۱۵۲-گل ۱۵۳-گلوله ۱۵۴-گلين
    ۱۵۵-گور ۱۵۶-گوجه ۱۵۷-لاخ ۱۵۸-لاله ۱۵۹-لخشک ۱۶۰-مانند ۱۶۱-مغ ۱۶۲-مزد
    ۱۶۳-مژده ۱۶۴-من ۱۶۵-نرده ۱۶۶-نرگس ۱۶۷-نوکر ۱۶۸-واژگون ۱۶۹-ياوه ۱۷۰-تيشه
    ۱۷۱-باجه ۱۷۲-آل ۱۷۳-آلاله ۱۷۴-آلو ۱۷۵-بار ۱۷۶-پالان ۱۷۷-تمشک ۱۷۸-تنبک
    ۱۷۹-جاجيم ۱۸۰-جلگه ۱۸۱-جوجه ۱۸۲-چادر ۱۸۳-چراغ ۱۸۴-چکاچک ۱۸۵-چکش
    ۱۸۶-چلچله ۱۸۷-دنج ۱۸۸-چيت ۱۸۹-خل ۱۹۰-خورجين ۱۹۱-دالان ۱۹۲-ژنده
    ۱۹۳-ساغر ۱۹۴-کلنگ ۱۹۵-قشنگ ۱۹۶-ليوان ۱۹۷-يونجه ۱۹۸-چنگ ۱۹۹-تار
    ۲۰۰-کالبد ۲۰۱-يوغ ۲۰۲-يال ۲۰۳-همه ۲۰۴-هما ۲۰۵-وار ( پسوند) ۲۰۶-ننه ۲۰۷-گله
    ۲۰۸-مردمک ۲۰۹-کی ۲۱۰-کوی ۲۱۱-کوسه ۲۱۲-کند ۲۱۳-کندو ۲۱۴-کيپ ۲۱۵-کرنا
    ۲۱۶-کرشمه ۲۱۷-کاکا ۲۱۸-کرخت ۲۱۹-قهرمان ۲۲۰-پر ۲۲۱-طاق ۲۲۲-سريدن
    ۲۲۳-سپوختن ۲۲۴-زيلو ۲۲۵-دهل ۲۲۶-دهل ۲۲۷-دولاب ۲۲۸-دمر ۲۲۹-خامه ۲۳۰-کره
    ۲۳۱-خاشاک ۲۳۲-چه ( پسوند) ۲۳۳-چوگان ۲۳۴-چندش ۲۳۵-چنته ۲۳۶-توختن ۲۳۷-تور
    ۲۳۸-تنگ ۲۳۹-تنک
    ۲۴۰-عشق ( از ريشه اوستايی /ايش/ به چم خواستن)
    ۲۴۱-شک ( از ريشه اوستايی-سانسکريت /سک/ به چم انديشيدن)
    ۲۴۲-قربان ( ار ريشه اوستايی /کرپان/ به همين چم)
    ۲۴۳-قصه ( از ريشه اوستايی /کته/ به چم بازگفتن و روايت کردن)
    ۲۴۴-سيل ( ريشه پارسی باستان دارد به چم شناور بودن )

    خب پس تا اينجای کار که نزديک به ۲۵۰ واژه برابر با ۲۵٪ يا يک چهارم واژگان کتاب ارجمند! (( ۱۰۰۰ واژه ترکی در پارسی )) از بنياد پارسی اند!
    آنگونه که خود نائبی می گويد با ياری استادش صديق بيش از يکسال و نيم روی اين پژوهش کار می کرده است.پس برآمد اين است که اينان که خود را همه چيزدان از سومرشناس ( بيچاره سومر!) و ترکی دان ( بيچاره تر ترکی!) و ... می دانند ، بيش از يکسال و نيم داشته اند کار می کرده اند تا واژگان پارسی در پارسی را بيابند! براستی که آفرين بر اين پان ترکهای دانا!

    ولی نه! گمان نکنيد که واژه دزدی اين دو استاد زبانشناس به پارسی ما پايان می يابد! نه!
    زبانهای تازی-سامی،ارمنی،روسی،گيلکی،سان سکريت ،فرانسوی و از همه بيشتر زبان برادران مغولی ايشان! نيز از دزدی و تاراجگری اين پان ترکهای بدسگال زينهاری نداشته اند! باور نمی کنيد؟!
    پس نيک بنگريد:
    تازی-سامی:
    ۱-وطن ۲-متين ۳-ماوا ۴-ليلی ۵-قطار ۶-غازی ۷-عضو ۸-قلعه ۹-طائر
    ۱۰-طوق ۱۱-شاعر ۱۲-ساطور ۱۳-شاکر ۱۴-بخار ۱۵-حميل ۱۶-تام ۱۷-طوی
    ۱۸-خيل ۱۹-سارا ۲۰-سياق ۲۱-غداره ۲۲-شيما ۲۳-درک ۲۴-بغض ۲۵-دمار
    ۲۶-دماغ ۲۷-طيار ۲۸-عبير ۲۹-غوغا ۳۰-شمخال

    فرانسوی:
    ۱-پالتو ۲-هالو ۳-کيوسک ۴-سوپ ۵-شارژ

    روسی:
    ۱-بشکه ۲-درشکه ۳-ارس

    سانسکريت:
    ۱-دهره ۲-چتر

    گيلکی:
    ۱-کلوچه ۲-کولاک

    کردی:
    ۱-کلوخ

    لاتين:
    ۱-هاله

    ارمنی:
    ۱-گوگوش

    چينی:
    ۱-چای

    بجز اينها سدها واژه مغولی نيز در کتاب هست که از آنجا که به فرهنگ ترکی-مغولی دسترسی نداشتم نتوانستم آنها را بيابم.ولی يکچندی از آنها را برای مانند می آورم:
    ييلاق-قشلاق-گوزلوق-چريک-کاکل-ايلخان-قشون-جلو-قورمه-چاق-آقا-خانم-قيماق-چماق-آقاسی-آقچه و ....
    البته بايد گفت که زبانهای ترکی و مغولی از يک ريشه هستند و خواهرهمديگر بشمار می آيند.مانند زبانهای عربی و عبری.ولی به هر روی با هم ناهمگونيهای فراوانی دارند و به هيچ روی نمی توان آنها را يک زبان انگاشت.گمان می کنم دست کم ۲۰۰ واژه مغولی نيز در کتاب به تاراج رفته باشند!

    بدين سان تا کنون کم و بيش چيزی برابر ۵۰۰ واژه در کتاب هستند که از بنياد ترکی نيستند! به ديگر سخن نيمی از واژگان کتاب بدست نائبی بيسواد و استاد بيسوادترش دزديده شده اند!
    و ای کاش که کژرويها و ناراستيهای کتاب به همينجا پايان می گرفت! ولی بايد گفت که از ۵۰۰ واژه مانده نيز بخش بزرگی از آنها نامهای ويژه ای هستند که يا نامها و فرنامهای فرمانروايان ترک و ترکمن گذشته هستند و يا نامهای ترکی هستند که هيچ ايرانی آنها را بر فرزندان خود نمی گذارد! و تازه بخش بزرگ ديگری هم واژگان ترکی هستند که پيش از اين و در دوران فرمانروايی ترکان بر ايران زمين روا گشته اند ولی اکنون ديگر کاربردی ندارند! و باز از همه اينها بدتر اينکه بخش ديگری نيز واژگان ترکی هستند که هيچگاه ، نه در گذشته و نه در امروز به پارسی اندرنيامده بوده اند!! تنها بخش بسيار کوچکی از اين ۵۰۰ واژه در پارسی امروزين کاربرد دارند که در آينده نشان خواهم داد که بخش بزرگ آنها هم بيشتر يا به شيوه زيست ترکی پيوسته است و يا به فرهنگ غلامی و نوکری آنها و يا نام پرندگان و گياهانی هستند که در سرزمينهای ترک نشين می زيند!
    آری! اين است سيمای پان ترکيسم!




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #24
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بررسي و آناكاوي كتاب يكهزار واژه اصيل تركي در پارسي-بخش سوم
    در بخش دوم اين يادداشت ،250 واژه پارسي دزديده شده بدست نائبي و استاد صديق بي آزرمش را بهمراه انبوه واژگاني كه از زبانهاي ديگر به تاراج رفته بود نماياندم.
    ولي كژروي و نابخردي شگفت انگيز ديگري كه اين پان ترك نگونبخت در كتابش بدان دست يازيده اين است كه نامهاي ويژه را نيز در ميان واژگانش آورده است.همانگونه كه مي دانيد يك واژه اي كه در يك زباني نام ويژه است و به هر آوندي به زباني ديگر اندرآمده را نمي توان در جرگه واژگان بيگانه به شمار آورد.براي مانند هنگامي كه فرمانروايان سلجوقي بر ايران زمين چيره بودند و نام خود را با خون در تاريخ اين سرزمين نوشتند ديگر اينكه ما بياييم و بگوييم كه واژه سلجوقيان كه اكنون به تاريخ پيوسته از تركي به پارسي اندرآمده سخن بسيار نادرستي است.يا براي واژه ترك.گويا نائبي نادان چشم اين داشته كه ايرانيان نام نژاد ترك را نيز با برابر پارسي اش كه همان درازگوش خودمان باشد بخوانند!
    هيچ نابخردي نام يك نژاد و تيره را در شمار واژگان بيگانه نمي داند كه اين نائبي و استاد صديقش بدانند! اگر چنين است پس من مي پرسم كه آيا تركان نام نژادهاي گوناگون را ديگرگون مي كنند و آنگاه بكار مي برند؟ براي مانند نام نژاد چيني را چه مي خوانند؟ براستي كه از اين سخن خنده آورتر نمي توان يافت كه كسي نامهاي نژادها و دودمانهاي فرمانروا در گذشته را نيز در شمار واژگان بيگانه بداند!
    بخشي ديگر از اين نامهاي ويژه نيز مشتي نام بدآهنگ تركيست كه گمان مي كنم حتي در ميان آذريان گرامي نيز كسي آنها را بر فرزندان خود بگذارد!
    شمار نامهاي ويژه تركي-مغولي به بيش از 90 تا مي رسد:
    1-اتابك 2-آتاترك 3-اغوز 4-افشار 5-آتيلا 6-ازبك 7-آلپ ارتونقا 8-آلپ ارسلان
    ۹
    -آق قويونلو 10-اوزان 11-اترك 12-ارسلان 13-آلتون 14-آلتون تاش 15-آلما 16-آلماتا
    ۱۷
    -اوزن حسن 18-اويغور 19-اياز 20-آي بك 21-آي تك 22-آيدا 23-آيدين 24-آيسان
    ۲۵
    -آيلا 26-آيلار 27-ايلاق 28-ايلخان 29-ايلك خانيان 30-آيلين 31-آيمان 32-اينج
    33-باي سنقر 34-بايقرا 35-بلغار 36-بيگدلي 37-بيلقان 38-بيوك 39-ترك 40-تركان
    ۴۱
    -تركمن 42-تكش 43-تكلو 44-تگين 45-تيمور 46-جغتاي 47-چنگيز 48-خاقان
    49-خاتون 50-خان باليغ 51-خزر 52-خلج 53-دولو 54-ساتلمش 55-سارواصلان
    56-سبگتگين 57-سلجوق 58-سنجر 59-سنقر 60-سولماز 61-شاهسون 62-طرخان
    63-طغتگين 64-طغرل 65-طلناز 66-طوغان 67-طوقاي 68-عالي قاپو 69-عيوض
    ۷۰
    -غجر 71-فغفور 72-قاآن 73-قاجار 74-قارقي 75-قبچاق 76-قتلق 77-قتلمش
    ۷
    8-قراخان 79-قراقوش 80-قرقيز 81-قرلق 82-قره تگين 83-قره سورن
    84-قره قويونلو 85-قزاق 86-قفقاز 87-قلج خان 88-گوي ترك 89-گوركان 90-گورگور
    ۹۱
    -هون
    بجز اينها نائبي مي خواهد اين نامها را نيز ترك كند:
    قزوين-كاسپين-بلغار-آوار-سبلان-تكاب-اردبيل-مغان-همدان-كاشان-سيبري-سقز-و ...
    بخش ديگري از ناراستي آشكار كتاب ، آوردن آندسته از واژگاني است كه در روزگاران گذشته و در دوران فرمانروايي تركان و تركمانان بر ايران زمين يكچندي روا شده بودند ولي اكنون ديگر كمترين كاربردي در پارسي امروزي ندارند.بيشتر اينان يا رده هاي سپاهي و ارتشي دوران گذشته ( بويژه صفويه) هستند و يا نام باژهايي كه براي كارهاي گوناگون از مردم مي ستانده اند.شمار اين واژگان نيز به 60 تا مي رسد:
    1-آتيش باي: فرمانده آتش بار-از رده هاي نظامي دوران صفوي-اردو
    2-آغاجي: پيك درباري در گذشته
    3-آقاسي: متصدي
    4-آقچه: زر يا سيم مسكوك
    5-الجاميشي: فرمانبرداري نظامي
    6-الجه: غنيمت
    7-الچوق: گونه اي چادر تركمني
    8-اواوغلي: نوكر دربار صفوي
    9-اوپولي: باژي كه در دوران صفويان براي خانه مي گرفتند.
    10-اون باشي: فرمانده گروه ده نفره در گذشته
    11-باشي: پسوندي كه براي كارهاي گوناگون بكار مي رفته=اون باشي-طبيب باشي
    12-بكتاش:نوكرهاي زير فرمان يك بيگ
    13-بگتر: گونه اي جامه رزمي
    14-بنجاق: سند رسمي در گذشته
    15-پاشا: افسر
    16-چاپار: نامه رسان-پيك سواره
    17-خيلباش: فرمانده سواران
    18-خيلتاش: فرمانده
    19-داروغه: نماينده فرمانروا براي باژ گيري
    20-ساخلو: پادگان
    21-سخمه: اصطلاح نظامي
    22-سرجوخه: فرمانده گروه 8 نفري
    23-سورچي: راننده ارابه-طومار
    24-غاميش: ابزار جنگي در گذشته
    25-گزمه: شبگردي كه شهر را مي پاييده است.
    26-يوز باشي: فرمانده گروه سد نفره در گذشته
    27-دده :فرنام آموزگاران شاهزادگان صفوي
    28-اتاليق : منصبي در دوره صفويان
    29-يورت: چادر-خيمه گاه-خرگاه
    30-يغلاوه: كاسه مسي دسته دار براي كشيدن خوراك سربازان
    31-يرليغ: فرمان پادشاه
    32-يرغو: فرمان-دادگاه
    33-يراق: جنگ افزار
    34-يتاق: نگهباني-پاسباني
    35-ياسا: قانون-به سزا رساندن
    36-يارماق: سكه -دينار
    37-مين باشي: فرمانده گروه هزار نفري در گذشته
    38-مزراق: زويبن-تير-نيزه
    39-للة:فرنام آموزگاران و پرورش دهندگان شاهزادگان صفوي
    40-گرك ياراق: گونه اي باژ در دوران صفوي
    41-قوريلتاي‌: انجمن-سگالشگاهي كه براي گزينش تشكيل مي شده است.
    42-قورچي: مسئول زرادخانه
    43-قلق: پيشكاري
    44-قلچاق: بازوبند
    45-قلاوز: آيشنه-جاسوس-خبرچيني كه براي ارتش كار مي كرده است.
    46-قلان: از باژهايي بوده كه هزينه سفر فرمانروايان را مردم بايد مي دادند.
    47-قلاج: كشيدن كمان
    48-قزلباش: طايفه اي ترك كه هسته اصلي ارتش صفويه را مي ساختند.
    49-قرناق: كنيزك
    50-قرق: نگهباني
    51-قران: يكاي پول در دوره فتحعلي شاه قاجار
    52-قرابغا: گونه اي منجنيق
    53-قبچور: گونه اي باژ كه در دوران صفويه از مردم گرفته مي شده است.
    54-قباق: تير چوبي بلندي كه در ميانه ميدان مي گذاشتند تا سواركار تيرانداز بزند.
    55-قازبيي: پول رايج در سده هاي نهم تا يازدهم هجري قمري
    56-قابتور قاي: نامه سر بمهر
    57-سقناق: ايمنگاه-پناهگاه
    58-ساو: باژ پادشاهان پايينتر به پادشاهان نيرومند
    59-خان: دومين رده حكومتي در دوره صفويه ( اين واژه به چم بزرگ و براي گراميداشت در پارسي امروز كاربرد دارد.)
    60-خاتون: ملكه دربار
    بدين سان بيش از 150 واژه ديگر هم به شمار واژگاني مي پيوندند كه تنها از روي خودشيريني و پيشكاري براي زبان بيمايه تركي در كتاب آورده شده است.پس تا كنون دست كم 650 واژه را نائبي و استاد صديقش تنها از روي پي ورزي و ترك زدگي خويش در كتاب بي ارزششان آورده اند!
    در بخش آينده خواهم نماياند كه از 350 واژه مانده نيز بخش بسيار بزرگي به هيچ روي در پارسي كاربرد نداشته و ندارند ! و تنها بخش اندكي ( نزديك 90 واژه ) از تركي‌ ( يا مغولي ) به پارسي اندرآمده و امروز كاربرد دارند كه نيمي از آنها به فرهنگ و شيوه زيست تركي-مغولي پيوسته است ،بخش بزرگي نام جانداران و گياهاني است كه بيشتر در سرزمينهاي ترك نشين مي زيند و بخشي هم نام خوراكهاي بومي تركان است!شمار واژگاني كه براستي درونمايه يك پديده انساني يا مفهومي ويژه را برسانند به 15 تا هم نمي رسد!




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #25
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آذربايجان در موج‌خيز تاريخ (بخش نخست)
    كاوه بيات

    شگفت است كه آران را اكنون «آذربايجان» مي‌خوانند. با آن‌كه آذربايجان يا آذربايگان نام سرزمين ديگريست كه در پهلوي آران و بزرگ‌تر و شناس‌تر از آن مي‌باشد و از ديرين زمان كه آگاهي در دست هست همواره اين دو سرزمين از هم جدا بوده و هيچ‌گاه نام آذربايجان بر آران گفته نشده است.
    ما تاكنون ندانسته‌ايم كه برادران آراني ما كه حكومت آزادي براي سرزمين خود برپا كرده و مي‌خواستند نامي نيز بر آنجا بگذارند براي چه نام تاريخي و كهن خود را كنار نهاده دست يغما به سوي آذربايگان دراز كردند؟! و چه سودي را از اين كار شگفت خود اميدوار بودند؟!
    اين خرده‌گيري نه از آنست كه ما برخاسته آذربايگانيم و تعصب بوم و ميهن خود نگه مي‌داريم. چه آذربايگان را از اين كار هيچ‌گونه زيان نيست، بلكه از اينست كه برادران آراني ما در آغاز زندگاني ملي و آزاد خود پشت‌پا به تاريخ و گذشته سرزمينشان مي‌زنند و اين خود زياني بزرگ است. و آنگاه تاريخ مانند چنين كار شگفت سراغ ندارد!
    هنگامي كه سيداحمد كسروي پژوهشگر ايراني اين مطلب را در سال 1308 در سومين بخش از كتاب شهرياران گمنام را منتشر ساخت1 حدود ده سال از «آذربايجان» ناميده شدن اران مي‌گذشت. شگفت آن كه در آن ايام نه تنها كسروي از پرداختن به اين پرسش كه چرا «… برادران اراني ما … نام تاريخي و كهن خود را كنار نهاده، دست يغما به سوي آذربايگان دراز كردند؟» اجتناب ورزيد و سعي نكرد بفهمد كه آن‌ها «چه سودي را از اين كار شگفت خود اميدوار بودند؟» كه در مراحل بعد و به‌رغم طرح مجدد اين موضوع در مواردي چند، باز هم بسياري از پژوهشگران ايراني در ضمن تاكيد بر نادرستي تاريخي اين وجه تسميه نخواستند به اهداف عوامل ذي‌نفع در اين كار و «سود» حاصله از آن بپردازند. و حال آن‌كه چنان‌چه ملاحظه خواهد شد از همان بدو كار يعني از اواخر جنگ جهاني اول و اعلام موجوديت جمهوري آذربايجان در قفقاز گذشته از مقامات دولتي، گروهي از اهل قلم و تحقيق كشور نيز مغايرت اين نام‌گذاري با واقعيت‌هاي تاريخي را متذكر شده، انگيزه‌هاي سياسي نهفته در آن را نيز برشمردند.
    از آنجايي كه اين اهل قلم و تحقيق تفاهم و همكاري ايران كهن‌سال و كشورهايي از اين دست را امري لازم و ضروري دانسته، بر آن بودند همسايه نوپاي ايران استقلال خود را بر پايه‌هايي راستين و اساسي استوار سازد و نه مبنايي واهي و افسانه‌أي كه در نخستين مصاف با تحولات واقعي در هم ريزد، لهذا رشته مباحث و گفتگوهايي را نيز در اين زمينه آغاز كردند كه از مراحل نخست طرح موضوع اطلاق نام آذربايجان بر بخش‌هاي جنوبي قفقاز در سال‌هاي آخر جنگ جهاني اول شروع و تا چيرگي مجدد روس‌ها بر اين سرزمين پس از چند سال به طول انجاميد. اين كتاب مجموعه‌أي است از اين مباحث در اين مدت كه در جرايد ايران منعكس شد. البته با توجه به نارسايي‌هاي موجود در نظام اطلاع‌رساني كشور و دور از دسترس بودن تعدادي از ديگر جرايد آن روز ايران و باكو، بدون ترديد مجموعه كامل و جامعي نيست و جاي تكميل دارد، مع‌هذا براي آگاهي از جوانب امر همين نيز مغتنم است.
    بحث را با اشاره‌اي به سوابق تحولات فرهنگي و سياسي قفقاز پس از جدايي ايران آغاز كرده، موضوع را با نحوه تاثير تدريجي محافل ترك‌گراي منطقه بر اين دگرگوني‌ها پيگيري خواهيم كرد. با شروع جنگ جهاني اول و به‌ويژه پس از فروپاشي امپراتوري تزاري در مراحل آخر جنگ بود كه امكان استقلال قفقاز فراهم آمد و در كنار گرجستان و ارمنستان، كشوري نيز به نام جمهوري آذربايجان تاسيس شد. تاثير خط‌مشي‌هاي سياسي و نظامي ترك‌هاي عثماني به عنوان نيروي غالب وقت در اين دگرگوني ازجمله مواردي است كه در اين بخش مورد اشاره قرار گرفته است. در ادامه به جوانبي چند از نحوه عكس‌العمل ايرانيان در قبال «آذربايجان» نام گرفتن اران پرداخته، سپس كاربرد عملي اين موجوديت ـ يا در واقع ادامه كاربرد آن ـ در خط‌مشي‌هاي منطقه‌أي ديگر قدرت‌هاي بزرگ جهاني در سال‌هاي بعد مورد توجه خواهد بود. 2

    محال باكو و شيروان و گنجه … كه به داغستان و گرجستان در شمال، درياي خزر در شرق، و ارمنستان در غرب محدود مي‌گردد و رود ارس نيز در جنوب، آن را از آذربايجان جدا مي‌كند، در متون تاريخي كهن به «آلبانياي قفقاز» معروف است و بعدها نيز در متون اسلامي از آن به نام « اران» ياد شده است. اگر چه اران (يا آلبانياي قفقاز) از لحاظ تاريخي و جغرافيايي هويت بالنسبه خاص و مشخصي داشته، ولي سرنوشت آن هيچ‌گاه از سرنوشت قدرت‌هاي همسايه و به‌ويژه ايران جدا نبوده است. در پي استقرار اقوام ترك‌زبان در قرون چهارم و پنجم هجري به تدريج نام اران به دست فراموشي سپرده شد و اين خطه به اسامي خان‌نشين‌هاي مختلف و متعددي معروف گشت كه در آنجا قدرت يافته بودند. 3 اين تغيير و تحول نه تنها از نفوذ ايران در آن خطه نكاست، بلكه رواج تشيع در اين منطقه در قرن‌هاي بعدي، سبب شد كه رشته پيوندي ديني هم بر علايق پيشين افزوده شود. حتي تهاجم نظامي امپراتوري روسيه در قرن نوزدهم، كه به قطع حاكميت اداري و كاهش نفوذ سياسي ايران در قفقاز منجر شد، اين پيوندها را به يك‌باره نگسست.
    در آغاز روس‌ها سعي كردند همان‌گونه كه در ساير مستملكات نويافته خود عمل كرده بودند، با دامن زدن به نوع خاصي از مطالعات محلي كه بر گويش‌ها و فرهنگ عامه بومي تاكيد داشت، زمينه را جهت سست شدن فرهنگ حاكم، يعني فرهنگ ايراني مهيا سازند و در اين زمينه نيز به‌ويژه در ايام حكمروايي ميخاييل و رونتسوف، نخستين نايب‌السلطنه قفقاز (65 ـ 1845) سياست‌هاي فرهنگي ضدايراني مشخصي شروع شد4 كه مبناي رسوخ فرهنگ روس و ديگر گرايش‌هاي فرهنگي مطرح در سال‌هاي بعد گشت. ولي در مراحل نخست حاكميت روسيه مشي اداري آن‌ها در قفقاز و به‌ويژه در بخش مسلمان‌نشين امپراتوري اتخاذ كردند، آن بود كه حتي‌الامكان در ساختار سنتي نظام حاكم بر منطقه دخالت نكنند. به عبارت ديگر، روس‌ها حقوق و امتيازهاي سنتي خان‌ها و زمين‌داران بزرگ را به رسميت شناختند و طبعاً از جانب آن‌ها نيز رويارويي چنداني با نظام جديد بروز نكرد. درواقع شايد بتوان گفت كه در پي چيرگي روس‌ها، به علت رشد سريع مناسبات تجاري و مهاجرت فصلي يا دايمي انبوهي از كارگران ايراني به قفقاز، ارتباط و پيوند ميان بخش‌هاي شمالي ايران و مناطق از دست رفته بيشتر هم شد و تا سال‌هاي نخست قرن بيستم احساس و گرايش غالب در ميان توده مردم، و به‌ويژه روشنفكران آن سامان، احساس وابستگي و تعلق به جهان ايراني بود.
    آثار نسل‌هاي اوليه روشنفكران آن سامان نيز حاكي از برتري فرهنگ ايراني است. ميرزافتحعلي آخوندزاده (1878 ـ 1812)، به‌رغم موضعي كه در قبال نظام روسيه تزاري داشت، بيشتر روشنفكري ايراني محسوب مي‌شد و مسايلي كه برايش مطرح بود اساساً مسايل جامعه ايران بود. عباسقلي‌آقا باكيخانوف از ديگر چهره‌هاي آن عصر و پژوهشگر برجسته شيرواني، كه اكثر آثار و ازجمله تحقيق گرانقدر خويش گلستان ارم، را درباره تاريخ شيروان و داغستان به فارسي نوشته است، نمونه ديگري از اين روشنفكران و نويسندگان به حساب مي‌آيد . حتي روشنفكر برجسته‌أي چون احمدآقا اوغلو (1939 ـ 1869) نيز كه در سال‌هاي بعد به جبهه پان‌ترك‌ها پيوست و از اركان اصلي اين حركت شد، در آغاز به تحريك عٍرق ايراني‌گري و در پي چاره‌جويي براي اعتلاي ايران و ايرانيان روي به تحقيق و تتبع آورد. 5 ولي اين وضع در سال‌هاي نخست قرن بيستم دگرگون شد. در اين سال‌ها حركت اصلاح‌گرانه‌أي كه تاتارهاي شبه‌جزيره قرم (كريمه) به رهبري روشنفكران مسلماني چون شهاب‌الدين مرجاني (1889 ـ 1818) و عبدالقيوم نصيري (1902 ـ 1825) آغاز كردند، در افكار و آراي پرنفوذ اسمعيل بيگ گاسپرالي با تاكيد بر عنصر زبان، خواستار اتحاد و يگانگي كليه اقوام و ملل ترك‌زبان در امپراتوري روس بود و بدين سبب بنيان‌گذار انديشه «پان‌تركيسم» به‌شمار مي‌آيد. 6 ولي در اين زمان، هنوز اين نظريه نه به نظريه غالب در امپراتوري عثماني تبديل شده بود و نه انديشه رايج در ميان روشنفكران مسلمان امپراتوري روسيه.
    در ميان روشنفكران مسلمان قفقاز جريان‌هاي سياسي مختلفي از سوسياليسم و انديشه اتحاد اسلام گرفته تا ليبراليسم و پان‌تركيسم رواج داشت. شكست نسبي انقلاب مشروطه ايران كه با توجه به به سهم روشنفكران قفقازي در ريشه‌هاي فكريش و نيز شركت فعال سازمان‌هاي سياسي قفقاز در آن، به تعبيري يك همكاري مشترك سياسي به‌شمار مي‌رفت از يك سو، و پيروزي شورش ترك‌هاي جوان در عثماني در همان زمان، كه به اقتدار «كميته اتحاد و ترقي» و تثبيت ترك‌گرايي به عنوان انديشه حاكم بر عثماني منجر شد از سوي ديگر، مسير تحولات سياسي را در ميان مسلمان‌هاي قفقاز جهت كاملاً متفاوتي بخشيد. استبداد فزاينده نظام تزاري كه حتي مشاركت و حضور سياسي پاره‌أي از مسلمانان ليبرال قفقاز را در مجالس قانون‌گذاري دوما (1908 ـ 1905) نيز نتوانست تحمل كند، هر گونه اميدي را به دگرگوني تدريجي وضع از درون از ميان برد. درواقع كانون اصلي تحولاتي كه در جنبش مسلمان‌هاي اين سامان تاثير داشت، به مراكزي كه در بيرون قلمرو امپراتوري روس، و با توجه به زوال اعتبار و اقتدار دولت ايران در آن ايام به استانبول، منتقل گرديد. بسياري از چهره‌هاي برجسته روشنفكران مسلمان قفقاز، كساني چون احمدآقا اولغو و علي حسين‌زاده و محمدامين رسول‌زاده (از بينان‌گذاران حزب مساوات باكو در سال‌هاي 11 ـ 1910) به عثماني مهاجرت كردند. گروهي از همين عده بودند كه پس از انقلاب 1917 روسيه و فروپاشي نظام تزاري، به قفقاز بازگشتند و با حمايت عثماني‌ها جمهوري «آذربايجان» را تاسيس كردند...




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #26
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    گمان مبر كه به آخر رسيد كار مغان
    هزار باده ناخورده در رگ تاكست
    بازشناسي عناصر ايراني در زبان تركي
    دكتر پروشاني اميرحسين
    كارشناس ارشد فرهنگ و زبان‌هاي باستاني

    امروزه، مطالعات ايراني در حضيض قرار گرفته‌اند و ناتواني بنيادهاي دولتي در حمايت از پژوهشگران و مراكز پژوهشي در داخل و خارج از كشور باعث شده تا حجم توليدات علمي در اين وادي كاسته شود. از اينجاست كه تاريكي علمي، سايه شوم خود را بر گستره فرهنگ ايراني مي‌گسترد. از يك سو، دانشمندنمايان و مراكز به ظاهر علمي با پول‌هايي كه پايگاه‌هاي تصميم‌گيري‌هاي سياسي تأمين مي‌شود، به دروغ‌پردازي مشغول مي‌شوند و جاي‌جاي مرزهاي فرهنگ ايراني و ايران فرهنگي را مورد هجوم و چپاول قرار مي‌دهند. از سوي ديگر، آن‌ها نيز كه دل در گرو مام ميهن دارند باز به دليل سايه‌گستري ديو ناداني به احساس و عاطفه سخني گويند كه در قوام علمي آن شك باشد و از آن‌جا كه اين مرزهاي فرهنگي طبيعتاً با ملت‌ها و كشورهاي همسايه تماس دارند، اين سياست‌بازي‌ها توجيه، و نتيجه اين افكار احساسي تعصب‌آميز، برآمدن خشم و آشوب در فصل مشترك كشور با كشورهاي همجوار خواهد شد. شديدتر، آن‌جا كه آن سوي مرز نيز همين كم‌دانشي حاكم باشد، كه چنين نيز هست، پس بر ماست تا با تكيه و اعتقاد به دانش و عشق به ميهن به تابانيدن نور به تاريكي‌هاي جهل پرداخته، در خيزابه‌هاي سياست‌بازي و احساسات غرق نشويم.
    بازشناسي عناصر ايراني در فرهنگ و زبان تركي مقوله‌اي پيشينه‌دار است. آن‌چه در اين مقاله مورد تأكيد قرار مي‌گيرد، پي‌جويي ريشه‌هاي اين وام‌گيري‌ها نه در آذربايجان بلكه در صفحات آسياي ميانه يا فرارود است، و نكته بارز پرداختن به فرهنگ سُغدي به عنوان عنصر فرهنگي ميانجي مي‌باشد. تازگيِ نسبي پژوهش‌هاي سُغدي و اندكي منابع به‌ويژه به زبان فارسي، دامن سخن گستردن در اين وادي را بس دشخوار مي‌كند. پس در اين مقاله از سر مسايل فرهنگي صرف مي‌گذريم و تنها در وادي زبان‌شناسي آن هم واژه‌شناسي، همراه واژگان، مسيرهاي طولاني تاريخ را طي مي‌كنيم تا گروهي واژه را كه از سغدي به تركي و گاه بازگشته به فارسي نو را بشناسيم. هر چند بازشناسي اين واژگان، گاه مشكل باشد.
    بايسته است تا در آ‎غاز از چند و چون فرهنگ و قوم سغدي هر چند مختصر سخن به ميان آيد. نزديك به 90 سال پيش بود كه كشفيات باستان‌شناسي در تركستان چين منجر به كشف زباني ناشناخته از گروه زبان‌هاي ايراني ميانه شد كه بعدها آن را سُغدي ناميدند. از آن پس متون بيشتري يافت شد و آرام‌آرام پرده راز و رمز، از چهره اين زبان كنار رفت. مدرك مربوط به اين زبان از پاي ديوار چين تا تاجيكستان سرزمين مادري سُغدي، از مغولستان تا سمرقند در جمهوري ازبكستان و در جنوب تا دره چيترال (در پاكستان)، يافت شده‌اند. بيهوده نيست كه گوتيو به اين زبان لقب معروف Lingua Franca يا زبان ميانجي راه ابريشم را داده است.
    نشان داده شده كه اين قوم از هزاره دوم پيش از ميلاد در نواحي سمرقند و دره زرافشان ساكن بودند و در هزاره اول ناحيه ميان سيردريا و آمودريا را در اختيار گرفتند. با حمله اسكندر و غارت سمرقند بسياري سغديان به سمت شرق مهاجرت كردند و در طول راه ابريشم مهاجرنشيناني بنا كردند كه اين خود به تسلط فرهنگي بازرگاني سغديان بر راه ابريشم كمك كرد.
    سغديان با چيني‌ها كه آن‌ها را «يوئه‌چي» (امروزه ناحيه‌أي در تاجيكستان به نام ayvaj وجود دارد كه آن را بي‌مناسبت با اين واژه و از طرفي با واژه ايران‌ويج نمي‌دانند روابط سياسي و تجاري خوبي داشتند. به جز گزارش دو مورد لشكركشي چين به سغد براي گرفتن اسبان اصيل سغدي كه بار نخست شكست و ديگر بار پيروزي نصيب چينيان شد. نام سغد و سغديان در سالنامه‌هاي چيني به كرات ديده مي‌شود. همچنين بيان مي‌گردد كه از فرغانه تا مرز پارت مردم به زبان‌هاي گوناگون سخن مي‌گويند اما سخن همديگر را درمي‌يابند. اين ناحيه كه امروزه تركستان غربي خوانده مي‌شود بايد مجموعه‌اي از اقوام ايراني بوده باشد كه به زبان‌هاي ايراني ميانه شرقي گفت‌وگو مي‌كرده‌اند.
    دولت شهرهاي سغدي به دليل ارتباط‌هاي بازرگاني نوعي اتحاد داشتند كه هرگز قدرتي سياسي از آن نمي‌شد استنباط كرد. اين دلبستگي سغديان به بازرگاناني آزاد، و سازش ايشان با فرهنگ‌هاي گوناگون باعث شد تا در اين بخش از دنياي ايراني فضايي آزاد براي فرهنگ‌ها، زبان‌ها و دين‌هاي گوناگون پديد آيد، وضعيتي كه خود و نتايج آن را در عصر حاضر نيز در اين ناحيه مي‌بينيم چنان‌چه سغديان، پناهِ پناه‌جويان مذهبي مانوي و مسيحي كه از موبدان راست‌كيش ساساني آزرده بودند، شدند. سغديان مومنانه به هر ديني باور داشتند و به تبليغ و نگارش متون آن دين مي‌پرداختند به‌ويژه در ترجمه متون از اصل پارتي، فارسي ميانه، سنسكريت، سُرياني، چيني و بسياري زبان‌هاي ديگر سرآمد گشتند تا جايي كه نام چند مبلغ سغدي در بالاي فهرست نخستين مبلغان بودايي‌گري (كه برخي سغديان پس از تسلط شاهنشاهي ايراني‌تبار و بودايي‌كيش كوشانيان به آن گرايش يافتند) ديده مي‌شود. سغديان تا به حدي فرهنگ‌پرور و داراي سنت نوشتاري بودند كه اسناد نامه‌هاي باستاني سغدي يافته شده در زباله‌هاي ويرانه ديوارهاي شمال غربي ديوار چين را كهن‌ترين اثر نوشته شده روي كاغذ در جهان مي‌دانند، گرچه محتواي اين نامه‌ها ديني نيست. آزادانديشي ديني تا آن‌جا كه، چنان‌چه در كتابخانه‌اي كه متون مانوي يافت مي‌شود، در همان كتابخانه كه به هر حال بخشي از يك ساختمان مذهبي بوده است مي‌توان متون بودايي يا مسيحي نيز يافت، يعني شما مواجه مي‌شويد با كتاب‌هايي به خط‌ها و زبان‌هاي گوناگون كه مطالبي در مورد دين‌ها و فرهنگ‌هاي مختلف دارند. اين مردم اين‌چنين ميراث فرهنگي بشري و نه صرفاً خودي را حفظ مي‌كردند!
    با پيدايي اقوام ترك در چنين فضايي، كه اين بازرگانان چيره‌دست با فرهنگ تساهل پديد آورده بودند و زماني كه سغديان تشكل بازرگاني خويش را بسط بيشتري مي‌دادند و سمرقند مركز اين تشكل تجاري و نه البته سياسي و مذهبي گشته بود. از اين دوران حتي پيش از آن، سغديان كه همه جاي اين راه، از شرق تا غرب گسترده بودند، پلي گشتند تا اقوام ترك از اين پل فرهنگي ضمن اخذ مولفه‌هاي فرهنگي در دنياي ايراني گذر كرده، به سوي غرب گسيل شوند. در اين گذر آميختگي‌هاي فرهنگي و زباني بسياري پديد آمد. خان تركان از سغديان (با ويژگي‌هاي تنوع زباني و ديني) در دربارِ خود، سود مي‌برد. در اين دوران با گرويدن فرمانرواي تركان اويغور به مانويت فصل جديدي باز شد، به صورتي كه خط سغدي براي بيان تركي اويغوري به كار رفت. كتيبه‌ي سه‌زبانه‌ي سغدي، اويغوري، چيني خان ترك محصول اين دوران است. اين خط جدا از خط Runic يا Futhark كه خط بسيار ابتدايي بود نخستين خطي است كه كه بُردار زبان تركي بوده است. حتي به نظر مي‌رسد تا قرن ششم ميلادي زباني كه نزد تركان غربي در نوشتار به كار مي‌رفت، زبان سغدي با خط سغدي بوده است. كتيبه‌ي بوگوت كه نزد تركان شرقي نگاشته شده، مفاهيم آيين بوداييان را بيان مي‌كند به زبان سغدي است و نشان مي‌دهد هنوز تركي آمادگي لازم براي بيان مفاهيم بلند مذهبي بودا را نيافته بوده است. به هر صورت روند «وام‌گيري»، «آميختگي»، و «بالندگي» در اين نواحي ادامه يافت. سده‌هاي هفتم تا يازدهم به‌رغم ويرانگري‌هاي اعراب، سال‌هاي نوزايي فرهنگي سغديان بود و از اين رو به مجد به عظمت سمرقندي هر روز اضافي مي‌گشت.
    پس از قرن يازدهم با روي كار آمدن سلجوقيان زبان سغدي زير نفوذ زبان فارسي و تا حدودي تركي به آرامي از ميان رفت و تنها بازمانده آن گويش يغنابي است كه در كوهسار زرافشان بدان گفت‌وگو مي‌شود.
    به هر حال اين مردم ميراث‌دار فرهنگي آميخته شدند. به شكلي كه اكنون نيز اختلاط و آميزش زباني در اين ناحيه ميان ازبكان و تاجيكان انكار كردني نيست و مرزها چنان مشخص نمي‌نمايند. چنان‌كه تاثيرپذيرفته‌ترين ديالكتيك يا گويش تركي، از زبان‌هاي ايراني را گويش ازبكي مي‌دانند. آن‌گاه تركي آذربايجان در مقام دوم از طرفي با توجه به برتري چندين ساله تركي جغتايي بر ساير شاخه‌هاي اين وام‌گيري به ديگر شاخه‌ها راه يافت. اين طبيعي است كه نخستين و ديرپاترين ديدارگاه دو گروه زباني ـ فرهنگي بايد عميق‌ترين آميختگي‌ها را در خود داشته باشد. به قسمي كه تفاوت دو قوم گاه تنها به اختلاف زبان محدود مي‌شود. در محيطي كه به‌طور تاريخي زبان ديواني، فارسي و زبان‌هاي تركي و ديگر زبان‌هاي ايراني نظير اعقاب سغدي و خوارزمي و ختني و آذري نزد مردم كوي و برزن رايج بوده‌اند.
    با توجه به مقدمه گفته شده جايگاه سغدي به‌ويژه و هم‌چنين ديگر زبان‌هاي ايراني ميانه شرقي در داد و ستدهاي فرهنگي و زبان‌شناختي در حوزه‌هاي آواشناسي، دستور و واژگان در اين برهه تاريخي بسيار مهم است. توجه به بسامد بالاي هم‌خوان‌هاي سايشي پسكامي و شباهت آن با هم‌خوان‌هاي رايج در تركي، ما را به ياد تاثيرگذاري همه‌جانبه فارسي و تاجيكي در آواشناسي ازبكي نو مي‌اندازد. متاسفانه به دليل كم بودن حجم پژوهش‌ها روي فرهنگ سغدي، اين نگاه مهجور مانده است.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #27
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تاریخچۀ آذرپادگان و مردمان آذربایجان
    سورنا فیروزی


    بوم نگاری ( جغرافیای) آذرپادگان
    سرزمین آذربایجان دردرازای تاریخ یکی از مهمترین و پراهمیت ترین مناطق جهان متمدن بوده است. این ارزش نه تنها از دیدگاه شرایط اقلیمی جهت سکونت بیشتر مورد توافق بوده، بلکه از نظراستراتژیک وراهبردی نیز همواره توجه بزرگترین فرمانروایان تاریخ را به خود جلب گردانده است. کسانی چون مارکوس آنتونیوس رومی و یا آناستازیوس بیزانس ( رومی خاوری ) و گرایش دیوانه وار آنان در به تصرف درآوردن این خطه سرسبز و البته ناکامی آن ها در انجام این کار به روشنی در اسناد تاریخی به ثبت رسیده است.
    اما پیش از بیان تاریخچه آذرپادگان بایسته است که ابتدا مختصری به وصف جغرافیایی این سرزمین بپردازیم.
    این منطقه از ناحیه جنوبی کاپ کوه ( قفقاز ) و کرانه های خاوری و جنوب خاوری دریای سیاه آغاز شده و تا مناطق شمال غربی رشته کوه های زاگرس ادامه می یابد.
    شرایط اقلیمی این منطقه از مشابهت زیادی با وضعیت موجود درسرزمین های اروپایی برخوردار است. به عبارت دیگر، این ناحیه را باید جزء آخرین مناطق بازمانده و نجات یافته از دو خشک سالی عظیم رویداده در ناحیه آسیای غرب ( به ترتیب در هزاره چهارم پیش از میلاد و سده پنجم میلادی ) به حساب آورد که کمتر دستخوش تغییرات شدید آب وهوایی در آن دوران گردیده است. به همین علت، در این منطقه، ما با سرزمین هایی روبه رو می شویم که از چمن زارها و مراتع گسترده ای برخوردارند. همچنین در فصل های پائیز و زمستان میزان بارش به شدت بالا بوده و خاک پوشاننده محیط نیز از نیروی باروری بالایی برخوردار است.


    نگاه تاریخی به نام آذرپادگان

    نام آذربایجان که امروزه بر سرزمین مورد بحث اطلاق شده است، دارای یک پیش زمینه غنی و با اصالت می باشد.
    مورد توافق اکثر پژوهشگران معتبر جهان است که این نام برگرفته از نام یک فرماندار( ساتراپ ، خشثرپات) مادی تبار به دوران شاهنشاهی ایران هخامنشی است.
    نام این فرماندار را مورخان به صورت آترپاتس Atorpates گزارش داده اند. چنانچه بخواهیم این اسم ایرانی یونانی شده را باز به حالت بومی اش برگردانیم، باید به جزئیات این نام توجه نمائیم. بخش اول این نام امروزه به آذر مبدل شده است و می دانیم که آذر نیز به معنای آتش است. بنابراین این جزء باید به صورت Ator بوده باشد. یعنی همان تلفظ که به دوران ساسانیان و درکتیبه کعبه زرتشت شاپور یکم ( 260م) به نام آتورپادگان Aturpadgan برخورد می کنیم. به این صورت مفهوم جزء دوم نیز کاملاً بر ما روشن می گردد. پاتس باید یونانی شده واژۀ پارسی هخامنشی پاتَ بوده باشد که به معنای نگاهبان وحافظ است.
    بنابر این معنای کل این واژه را به این صورت درک می کنیم: آتُرپاتّ = آتش بان.
    اطلاق این نام به این سرزمین چندان شگفت آور نیست. زیرا بسیاری از متون ایرانی، این سرزمین را زادگاه زرتشت اسپیتمان، بانی آیین مزدیسنا می دانند. همچنین سلسله حکومت های ماد زروانگرا ( انشعابی از آیین زرتشتی)، هخامنشیان و ساسانیان و نیز وجود آتشکدۀ بزرگ آذرگشنسپ ،همگی دلالت بر این مسئله می کنند که منطقۀ آذرپادگان یک سرزمین مقدس آریایی – زرتشتی بوده است. درست به همان صورت که منطقۀ ارمنستان و کاپادوکیه، مدت ها مرکز ترویج آیین میتراگرایی بوده است.
    اما نام آذرپادگان ریشه ای بسیار کهن تر نیز دارد. ما این ریشه را بسیار پیش تر از زبان پارسی هخامنشی و بنابر این در زبان اوستایی مشاهده می نماییم:
    « واژۀ آتِرپاتّهِ Aterepatahe در بخش فروردین یشت.»
    آذرپادگان فارسی میانه و امروزی واژۀ پهلوی آتورپادگان است. این نام را بعدها زردپوستان مهاجم در سده های 9 و10 میلادی، به صورت آذربایجان واعراب به شکل آذرآبادکان خطاب نمودند که صورت نخست آن، امروز بر جای مانده است.
    در کنار مطالب بیان شده انگاره های دیگری نیز وجود دارد. نظیر آنچه بارتولد Barthold بیان کرده است. این پژوهشگر روسی این طور اذعان نمود که نام منطقه مزبور در دوران اشکانیان ابتدا « اّردان» بوده که بعدها به صورت اّران درآمده است. ولی این نظر توسط نویسندگان دیگر رد شده است. نظیر علیف Aliyof محقق آذربایجان شوروی سابق که در مقاله اش با عنوان :
    (Sources Relating the Ancient History of Caucasus’ s Albaniu )
    اران یا همان واژه اردان پارتی را متعلق به سرزمین های شرقی ناحیه قفقاز و بنابراین سرزمین امروزی آذربایجان شوروی سابق معرفی کرده است. ( آنچه متون یونانی نظیر استرا بو نیز آن را به صورت آلبانیا آربان  آرداناردان ثبت کرده اند.)
    نوشته های مورخینی چون آریان، ابن هقل و یاقوت همادی به این مومضوع اشاره کرده اند که سرزمین های واقع در شمال رود آراکس یا ارس، آلبانیا خوانده می شده و جنوب آن آترپاتن ماد عنوان داشته است.
    افزون برآن، مقدسی در تقسیم بندی هشت گانه ای که از ایران به ما معرفی نموده، اران را منطبق بر سرزمین امروزی آذربایجان شوروی سابق ثبت کرده و منطقه جنوبی آن را نیز همانند بحث های پیشین آذربایجان نامیده است.
    در کنار این مورد، بلعمی، وزیر دانشمند عصر سامانی نیز، مرزهای آذرپادگان را اینگونه گزارش داده است:
    از همدان( ماد ) تا انتهای دربند ( شمال جمهوری آذربایجان کنونی).


    بررسی تاریخ استان شناسی و
    سیاسی آذرپادگان


    منطقه آذرپادگان از کهن ترین نواحی متمدن جهان است. این مسئله را می توان به خوبی هم بر اساس اسناد مکتوب و معتبر و هم بر پایه یافته ها و کاوش های باستان شناسی به اثبات رساند.
    از نقطه نظر اول، یعنی اسناد مکتوب، اگر بر پایۀ برخی مدارک تاریخی که زادگاه زرتشت را در شمال غرب ایران و منطقۀ آذرپادگان دانسته اند، اتفاق نظر کنیم، با توجه به قدمت بسیار دور این فرزانۀ آریایی، سرزمین آذربایجان دارای قدمت بسیار کهنی درزمینۀ شهری گرایی ( تمدن ) و کشورداری می گردد. ( بین 650 سال پیش از میلاد تا 170 پ.م).
    این موضوع به این معنی است که اگر همانند کوته نظران یا معاندان تاریخ ایران که کاری جز کوتاه نمودن قدمت ودیرینگی تاریخ ایران ندارند، نباشیم، سرزمین آذرپادگان، دست کم از دوران کیانیان یکی از کانون های توجه انسان برای سکونت و رواج فرهنگ بوده است.
    اما یافته های باستان شناسی نیز چندان با دیدگاه ما تضاد ندارد. وجود منطقه مسکونی و کهن تپۀ حسن لو با قدمت 3200پ.م، و یا یافتن خانه هایی از عصر نوسنگی Paleolithic ( هزاره 6تا4 پیش از میلاد )، همگی مصداق وجود انسان بکرنشین و شهری گرا ( متمدن ) در این منطقه است. سپس در حدود هزاره دوم پیش از میلاد، مردمان هوری Hurrians پای در مناطق غرب سرزمین آذرپادگان می گذارند. اما این استقرار چندان دوام نمی یابد. ( چنانکه در بخش های پسین و در هنگام بررسی تبار کنونی مردمان آذرپادگان به این مسئله خواهیم پرداخت)
    اقامت دو گروه کیمری و سکا در سده هشتم پیش از میلاد از دیگر رویدادهای این منطقه است. همچنین استیلای بسیار کوتاه آشوری ها را نیز همانند حکومت مستعجل اورارتویی ها نباید فراموش نمود.اما اگر بخواهیم به شکل و خصلت واقعی این سرزمین برخورد کنیم، ( چنانکه پس از کیانیان این مورد بحث گردد )، عظمت واقعی خطۀ آذربایجان با حکومت مادها آغاز می شود.
    اسناد ثبت شده توسط هرودوت ( شهروند ایرانی یونانی تبار)حاکی از آن است که منطقۀ آذرپادگان در حد فاصل فرمانروایی فرورتیش ( سدۀ هفتم پیش از میلاد ) تا زمامداری آشتاهاک یا آستیاکس ( سدۀ ششم پیش از میلاد ) تحت پادشاهی و نیز اسکان مردمان ماد قرار داشت. مادها را از تیره های بزرگ آریایی دانسته اند. ( به این مسئله اشاره خواهیم کرد. )
    سپس حکومت پارسیان هخامنشی و در پی آن پارتیان و ساسانیان بر سر کار می آیند که در تمامی آن ها منطقۀ مذکور تحت سکونت مردمان ایرانی تبار است. ( به این مسئله نیز اشاره خواهیم کرد. )
    تا این جا مشاهده شد که به جز گروه های ایرانی( ماد، پارت و پارس) و همچنین مردمان دیگر چون اورارتویی، کیمری و سکایی ( تا این جا به تبار هیچ یک از این مردمان اشاره ای نخواهیم نمود)، گروه دیگری در منطقۀ مورد بحث حضور نداشته است.
    اما به دنبال فروپاشی شاهنشاهی با شکوه ساسانی به دست بدویان عرب، پس از هزارودویست سال دروازه های قفقاز و نیز مناطق خاوری و شمال خاوری ایران به دست تیره های زردپوست باز شد. تیره هایی که مدت ها مغلوب دو ارتش ایرانیان پارتی ساسانی شده بودند، ( نظیر شکست ارتش چین از مرزبانان اشکانی و شکست های پیاپی هون ها و هپتال ها از ارتش ساسانی) به راحتی توانستند ازاین منطقه وارد سرزمین های فلات ایران و به دنبال آن آسیای باختری شوند.
    در حد فاصل سده های 9 تا 11 میلادی، گروه های هون، خزر، بلغار، سابیر و ترک توانستند تا از دروازه های آسیای میانه و قفقاز وارد ایران گردند.
    هر چند که در آثار مورخینی چون تبری، اشاراتی مبنی بر یورش ترکان در سده های چهارم و پنجم میلادی به منطقۀ آذرپادگان وجود دارد، ولی در برابر، اسناد دیگری نیز موجود است که همگی دال بر مقاومت و قلع و قمع مهاجمین شمال توسط سواره نظام سا سا نی می باشند. چنان که می دانیم ابن ندیم در کتاب الفهرست خود، تبار مردمان آذرپادگان را مادی دانسته و استرابو و دیگر مورخان نظیر مقدسی، مسعودی، یعقوبی، تبری و خوارزمی زبان مردمان مذکور را تا آن زمان پارسی و پهلوی ( و بنابراین نه ترکی) ثبت کرده اند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #28
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    موزه قاجار - تبریز
    هوشنگ گلشیری- نویسنده درگذشته - حدود ده سال پیش در مجله دنیای سخن نوشته بود: کارم تدریس در آموزشگاه است. بعدازظهرها را کلاس نگرفته ام که وقتم آزاد باشد و بتوانم بنویسم. اما دستم به قلم نمی رود!
    البته واضح و مبرهن است که ما در جایگاه گلشیری نیستیم! اما نمی دانم چرا من هم دستم به قلم نمی رود و این سفرنامه به پایان نمی آید. امشب می خواهم هر طور شده تمامش کنم، امیدوارم خرابش نکنم!
    در دومین روز سفرم از خیابانهای خلوت روز تعطیل به ارگ علیشاه رفتم که نماز جمعه هم در مصلای نیمه کاره کنار آن برگزار می شود. آرامش آن روز سطح شهر فرصت مناسبی برای عکاسی بود.

    عکسهای ارگ در زمان ناصرالدین شاه ((این عکسهای قدیمی جزء مجموعه کاخ گلستان تهران است)) با وضع کنونی قابل مقایسه نیست. از ارگ فقط تاق و دروازه اصلی آن بر جای مانده و ضمائم قلعه مانند آن محو شده. تبریزی ها از تخریب دیوار ارگ با استفاده از دینامیت سخن می گویند! بعد به بازار تبریز رفتم.
    قدمت بازار بزرگ تبریز به حدود 700 سال پیش باز می گردد. اگر سقف سرپوشیده آن همانی باشد که از اول بنا شده پس فوق العاده است که در زمین لرزه ها تاب مقاومت داشته. تیمچه ها، قفلهای کهنه بر روی درهای بزرگ چوب گردو، گذرگاههای پیچ در پیچ، مغازه های آینه و شمع دان، چهره های دوست داشتنی و دنیای بدون سر و صدای ماشین، عالمی دارد. آقا ما از تبریز خوشمان آمده، حالا چکار باید بکنیم؟ البته مشروط به اینکه ترکی بازی در نیاورند- چشمک-
    کفش تبریز شهرت فراوان دارد. اسفناک است که در راسته کفش فروشان هم کفشهای چینی در ویترین آمده. از تبریزیان انتظار نداشتم در حالی که خودشان بهترین کفشها را می دوزند، کفش چینی به بازارشان راه دهند.
    یک جوان کفاش و مودب و دسته گل تبریزی اجازه داد عکسش را بگیرم.
    سپس سر از خیابان تربیت درآردم.
    خیابان تربیت یادآور محمد علی تربیت و گنجینه فنون اوست. تبریز در دوره مشروطه بسیار شکوفا و فعال بوده و رجال استخوان داری که از این گنجینه بیرون آمدند، به چهره های ملی کشور تبدیل شدند. مانند حسن تقی زاده. هر چند دکتر شریعتی و بعضی های دیگر او را خوش نمی داشتند. و از ت تقی زاده هم بدشان می آمد! بافت خیابان تربیت هنوز زنده است و فقط به روی پیادگان باز است. اما اگر هشدار ساخت بازاری مدرن، که همچون اعلامیه مرگی در آنجا نصب شده، عملی گردد، این گذرگاه تا چند سال دیگر به تاریخ روانه خواهد کرد.
    کوچه های مرکز تبریز تنگ و باریک است. در چند کوچه بن بست دروازه های آهنین گذاشته بودند.
    به موزه آذربایجان می روم. ساختمان آن قبلا نمایشگاه مشروطه بود که اکنون به خانه مشروطیت منتقل شده.
    موزه تبریز بعد از ایران باستان بزرگترین موزه ملی کشور است. به جز یافته های استان های شمال غرب، آثاری از لرستان، جیرفت، شهر سوخته، ری و سایر نقاط کشور و سکه هایی از دوره هخامنشیان تا قاجار در خود جای داده.
    در زیر زمین موزه مجسمه های رعب آوری- اثر احد حسنی- وجود دارد که بی همتاست.
    خسته به هتل باز می گردم. در راهرو بانویی بلند بالا سلامی می کند و من سری تکان می دهم و به اتاقم می روم. بعد از استراحت و نهار بیرون می زنم. همان بانو را دوباره می بینم که روبروی آینه راهرو بی روسری موی سرش را مرتب می کند! معلوم می شود که خارجی است. از جوان همراهش که به اندازه غیر عادی بلند قد است ملیتشان را می پرسم. هلندی هستند.
    بعد از ظهر به ولیعصر می روم. که اعیان نشین است. بسیار شیک و مدرن و زیباست. در بعدازظهر آدینه خیلی خلوت است. در آنجا به یک فروشگاه بزرگ سر می زنم؛ مکالماتی که می شنوم به زبان فارسی است.
    از بلندی های ولیعصر به بهارستان که برجهای بسیار جالبی در خود جا داده، و بعد به باغمیشه و الهیه می روم. برو بام شهر خیلی به تهران شبیه است .اگر چشمانتان را ببندند و در تبریز فرود آورند، به این سادگی ها تمایز آنرا با تهران متوجه نخواهید شد. جز اینکه تمیزتر است و می توان هوایش را تنفس کرد.. پل سازی ها و کارهای عمرانی همانند شمال شهر تهران پیش می رود. اتوبوس سوار می شوم تا به مقبرة الشعرا برسم. هوا رو به تاریکی است. خیابان عباسی از میدان فهمیده و با عبور از محلات قدیمی و پل سنگی به ششگلان می رسد. اطراف مقبره بافت، کهنه و پایین شهری است. خانواده هایی در فضای سبز آرامگاه دیده می شوند. هوا خنک و عالی است. صدای آواز بگوش می رسد. زیر تاج بنای یادبود چند خواننده خوش ذوق حیدربابا می خوانند. نوجوانان هم دورشان حلقه زده اند. صدایشان مرا گرفت. به نزدیک رفتم و آوازشان را ضبط کردم. به نوبت می خواندند. الحانشان گرم و جذاب است و در چهرهایشان ذوق می طراود. [هنوز آن ترانه ها در گوشم زنگ می زند] از عشق به آذربایجان می خوانند. من هم به وجد می آیم و دوست دارم هم آوازشان شوم. تحسین شان می کنم.. عجب! داستان عشق به هر زبانی زیباست. در پایان به فارسی و ترکی اظهار علاقه می کنند به دیگر هموطنان که مقدمشان را گرامی می داریم. با یکی از آنها صحبت می کنم، می گوید: بابا ما پان ترک نیستیم! فقط زبان مادریمان را دوست داریم. می گویم: اگر داستان همین باشد، نه تنها بد نیست که خیلی هم خوب است.. اما ای کاش داستان همین باشد که متاسفانه نیست! در آن لحظات تحت تاثیر صدای گرم آوازشان بودم و نمی خواستم ارتباطی میان زبان ترکی آن خوانندگان تبریزی و ترکان تاریخی برقرار کنم. دیگر صدای توپ ترکان عثمانی در چالدران به گوشم نمی رسید. دیگر صدای شیون دخترکان تبریزی را نمی شنیدم که پدر و مادرشان به تیغ سربازان ترک به زمین می افتادند و خودشان به اسارت به اردوی عثمانی کشیده می شدند ... گاهی با شریعتی هم عقیده می شوم که از ت تاریخ هم بدش می آمد. اگر اعمال وحشیانه قبایل اغوز و ترکمان در هزار سال گذشته نبود، اگر کشتار های مکرر در مکرر عساکر عثمانی در تبریز نبود، اگر بیداگری های سلسله پشت سلسله آن قبایل حاکم شده در ایران نمی بود، شاید هیچ بهانه ای برای نقار میانمان نمی افتاد و خیلی راحت می توانستیم از هر آواز دلنشینی حض ببریم و مستانه رها شویم در گلستان پرنقش و نگار میهنمان بدون هیچ واهمه و اما و اگری.. نمی دانم! ای کاش تاریخ نگاران نمی نوشتند که عثمانی های اشغالگر تبریز به بهانه مرگ دو سه سربازشان چگونه و با چه نفرتی به قتل عام تبریزیان پرداختند و هر جنبنده ای را که یافتند، کشتند. طوری که بعد از سه روز دوازده هزار نفر از مردم بی گناه و غیر مسلح تبریز کشته شدند ((سال 993 ه.ق)). پیران شهر قرآن بر سر گذاشته و طلب امان می کردند. خدای من حتی تاریخ نگاران خود عثمانی ((ابراهیم پجوی در تاریخ پجوی، دارالصناعه عامره، استانبول 1284 ه.ق)) هم این قتل عام و غارت صعوبانه را تقبیح کردند.. این هاست که در وجدان تاریخی من ایرانی ثبت شده و پرده ای بر دل و چشمان می اندازد. و نام ترک و از آن بدتر هر گونه هم گرایی میان ترکان مرا می آزارد. شعاع این آزردگی، ناخواسته دامان زبان ترکی را هم می گیرد. و اشکال اصلی اینجاست که بزرگترین قربانی ظلم ترکان، امروزه زبان ترکی در کام دارند و گاهی چه آسان به جای ظالمان گرفته می شوند! طنز گزنده تاریخ آن است که در شهر تبریز که همیشه از تاتاران و ترکان (عثمانی) و ترکمانان در عذاب بوده و به شکل شدیدی نسبت به آنها تنفر ورزیده، شعار های تاریخِ مصرف گذشته "پانترکی" شنیده شود! یعنی همگرایی با بزرگترین دشمنان تاریخی خودِ آذری ها! اگر شماری از جوانان شهر- هر چند اندک- نماد غارتگران دیارشان را از خود بدانند چه می توان گفت؟! حیرت آور است که در این ده پانزده سال گذشته، به اصطلاح روشنفکران آذربایجان یادشان آمد که بوزغورد اسطوره آنان بوده است! حیرت آور است که کانون شعر و ادب و فرهنگ ایرانی و فارسی به یکباره متوجه شد که زبان فارسی یک زبان تحمیلی است! هیچ کدامشان نپرسیدند چگونه می توان به زبان تحمیلی و به زور منظومه هایی به آن پایه زیبا سرود. نمی دانم بر آذربایجان چه گذشته؟ اما ظن من این است. نسل پر شمارِ جوان، بی کار و بی آینده که نه سینما دارد نه گردشگاه دارد نه آینده شغلی دارد نه کنسرتی در شهرش برگزار می شود نه می تواند دست در دست محبوبی در ایل گلی قدمی بردارد و خلاصه به امان خدا رها شده و رسانه های دولتی هم بر کسالت او می افزاید و در حیطه سیاست هم هر صدای ایران خواهی به دشمنی با دین و حکومت تعبیر می شود، در این برهوت و میدان خالی، جوانان ناراحت و تشنه حرف تازه، چه طعمه خوب و چرب و نرمی هستند که کسانی پیدا شوند و علت العلل همه اشکالات را به گردن شونیستی بیندازند که معلوم نیست کیست و کجاست؟ و تمام تاریخ را وارونه جلوه دهند. بگذار بگویم که از تبریزیان باهوش هرگز توقع نمی رود که جای گرگ و میش را اشتباه بگیرند.
    در فرامین حکومتی به فرماندهان ترک عثمانی می گفتند: این مردم (آذری ها) سرکش هستند و زیر فرمان ما نمی روند. تا هر جایی که توانستید سرزمینشان را بگیرید و ضمیمه خاک عثمانی کنید و اگر نتوانستید نگهداری کنید، تا می توانید خانه هایشان را ویران و اموالشان را غارت کنید و باز گردید. یک ایرانی چه احساسی پیدا می کند نسبت به ترکان وقتی حکم "عثمان پاشا" را می بیند که گفته بود به تاتارهای کریمه هم بگویید در حمله به تبریز شرکت کنند تا در این غزا ((قتل و غارت تبریز ثروتمند)) سهمی و ثوابی هم به انها برسد! شگفتا که شیخ الاسلامهای عثمانی هم فتوا به حلال بودن جان و مال و ناموس ایرانیان می دادند!
    حال این گره چگونه گشوده می شود که از یک سو دل تبریزیان را به دست آورد.تبریزی ای که به هر حال زبان امروزیش ترکی آذری است و زبان مادریش را دوست دارد. که به خودی خود طبیعی و بدیهی است. اما از سوی دیگر نام "ترک" و هر نسبتی با ترک، ایرانیان را به یاد هزار سال مصیبتی می اندازد که هر ناظر بی طرفی تبه کاری های مداومشان را تصدیق کرده است. حتی اگر مردی مانند فارق سومر استاد دانشکاه آنکارا باشد که مکرر در کتاب "اغوزها" می نویسد: تنها انگیزه قبابل ترکمان و اغوز در جنگها در ایران و دیگر جای ها، غارتگری و به دست آوردن غنایم بوده. وقتی می گوید: سلطان سلجوقی برای به دست آوردن دل سپاهش آنها را در غارت نیشابور ازاد گذاشت..... خوب تکلیف چیست؟! این در حالی است که ما ایرانیان هیج احساس بدی نسبت به دیگر جوامع زبانی نداریم. مثلا به مناسبات میان ما و ارامنه نگاه کنید. به زبان و مذهب و فرهنگشان احترام کامل می گذاریم چون از آنها بدی ندیده ایم و حتی احساس دین هم بدانها داریم.(چون به دلیل جنگهای ایران و عثمانی از سرزمین خود پراکنده شدند)
    راه منطقی و مورد حمایت تاریخ و علم و عقل همان راهی است که آذری های خودشناس می روند. که آنها هم ایرانی ( از نظر نژادی و تباری و فرهنگی و تاریخی) هستند. تنها زبانشان در تحولات تاریخی به ترکی گراییده. به این ترتیب نه سرگذشت شان را جدا می دانند و نه سرنوشت شان. و با ایجاد فضایی سالم راه پرداختن به زبان ترکی اذری برای علاقمندان به آن باز و هموار باشد. شهریاران به هر زبان که بسرایند، ناراحتی و شکی تولید نمی کند و بر سرمایه ملی می افزایند.
    اگر فتنه گران بگذارند و نابخردی های خودمان هم بگذارد، در آذربایجان هیچ خبر بدی نیست. ولی این را هم ناگفته نگذارم که به نظرم در آذربایجان، هم از تبار مهاجمان ژنهایی بر جای مانده و هم از تبار آذری های ایرانی. هر چند غلبه نژادی کاملا با تیره ایرانی است. اما گاهی رگ ترکی آذربایجانی ها می جنبد و بر ریشه ایرانی آنها می تازد. این البته خیلی کم است. و گمان نمی کنم هرگز بتواند حمایت عموم آذربایجانی ها را به دست آورد. حوادث خرداد گذشته تبلوری از این داستان بود. در پایان یادآور شوم به آن جوانان آذری که خود را ترک می دانند و دو انگشت میانی خود را خم کرده بودند و سنگ پرتاب می کردند و مراکز دولتی را که مال خودشان است را تخریب می کردند، آیا می دانند همین شهر تبریز چند بار به وسیله واضعان و مبلغان همین انگشتان خم شده نابود و تخریب شد؟! و جالب است امروزه هم آنجا که جای آتش زدن و ویرانگری است با نام و نشان ترکان آناتولی روبرو می شویم! از یک تبریزی شنیدم که می گفت: پانترکان در نقل تاریخ آنجا که تبریز به اشغال عثمانی در می آمده، از آن به عنوان رها و آزاد شدن تبریز یاد می کنند!!! اما فکر نمی کنند که چرا این عساکر آزادی بخش مردانشان را کشتند و زنانشان را به اسارت بردند و ثروت تبریز را غارت کردند و عمارات معظم شهر آزاد شده را با خاک یکسان کردند؟! و چرا نیاکان تبریزیان چنین دفاع حیرت آوری از شهرشان کردند و هرگز زیر یوغ ترکان عثمانی نرفتند؟ اگر همگی ترکید [پانترکیسم] این همه نفرت برادران عثمانی از آذربایجان و تبریز برای چه بوده؟!
    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #29
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    گفت و گویی با پرفسور فاروق صفی زاده
    پیرامون
    تاریخ ، فرهنگ و ادب آذربایجان

    آذربایجان در طول تاریخ همانند دیگر نقاط ایران زمین، همواره از کانونهای جوشنده ی زبان وادبیات فارسی بوده است .باهماد آذرآبادگان برای "بررسی پیشینه ی زبان و ادبیات فارسی" در آذربایجان، مصاحبه ای را با پروفسور دکتر فاروق صفی زاده ،زبان شناس ،مورخ ، ادیب و استاد دانشگاه ، انجام داده است که از نظرتان میگذرد


    باهماد آذرآبادگان:پیش از وارد شدن به موضوع اصلی ، لطفا درباره ی جایگاه ادبیات فارسی در بین دیگر ادبیات های جهان،توضیحی بفرمایید.
    دکتر صفی زاده:ادبیات فارسی تقریباً در سراسر جهان دارای اهمییت ویژه ای است. از زمان ساسانیان، ادبیات سنسکریت و فارسی همانندیهای زیادی داشته است و درمتون بودایی و سنسکریت و متون پهلوی ساسانی ،ما این خویشاوندی را می بینیم.یکی اش کلیله و دمنه است که هم در سنسکریت جایگاه خاص دارد و هم در پهلوی ساسانی وهم درعربی.بیشتر شاعران هند نیز پارسی گو بوده اند و نزدیک 700سال زبان اصلی مردم هند فارسی بوده است. شاهنامه ی فردوسی نیز تاثیر بسزایی در سرزمین هند داشته است. ما ترجمه های زیادی از شاهنامه به زبان اردو داریم.در زبان بنگالی صدها واژه ی فارسی داریم.نه تنها زبان بنگالی با زبان فارسی نزدیکی و شباهت دارد ، که شرایط جوی سرزمین بنگاله با ایالت های گیلان و مازندران شباهت های جغرافیایی فراوان دارد که بسیار جالب توجه می باشد.از مطالعات درام های بنگالی و فارسی نیز می توان در بسیاری از جنبه ها به شباهت هایی به آسانی پی برد.شرح های زیادی هم به زبان های هندی بر حافظ نوشته شده است.شاه عالم متخلص به آفتاب ،پادشاه دوره ی آخر تیموری ، مانند دیگر شعرای فارسی گوی هند به شعر حافظ علاقه ی فراوانی داشته است.از فهرست های نسخ خطی فارسی و چند مأخذ دیگر چنین برمی آید که حداقل پانزده شرح و نه فرهنگ حافظ در هند تالیف گردیده است.به زبان بنگالی نیز ترجمه هایی از شاهنامه موجود است.قدیمی ترین ترجمه ی شاهنامه ی فردوسی به دست محمدخاطر که اهل بنگال غربی بود،به نام شاهنامه بزرگ صصیع انجام گرفته است.کسان دیگری مانند مزمل حق و دیگران نیز شاهنامه را به زبان بنگالی ترجمه کرده اند.تاثیر حافظ و مولوی نیز بر اشعار اروپایی کاملاً مشهود است و نوآوری های جدید شعرنو اروپا با تاثیرپذیری از شعرای بزرگ ایرانی مثل حافظ و سعدی و مولوی و بقیه می باشد.
    باهماد :اولین اثر ادبی _ پس از اسلام_ در آذربایجان مربوط به چه زبان و متعلق به چه زمانی است؟
    صفی زاده:تا دویست سال پیش ،در کل آذربایجان،زبان مردم زبان فارسی بوده است و آذری که هر دو از یک ریشه هستند.زبانی مجهول و مجعول به نام ترکی در آذربایجان اصلا وجود نداشته است. برهمین اساس مردم آذربایجان به ویژه دانشمندان آذربایجان تمام آثار خود را به زبان فارسی نوشته اند.البته این را فراموش نکنیم که آثار مکتوب علمای آذربایجانی قرن یازدهم به بعد،مانند آثار فرهنگ نویسی،حواشی دستورزبانی ضمیمه شده به فرهنگ ها،دستورزبان ،کتب درسی،منتخبات،سنگ بنای رشد آتی زبان شناسی و ادب فارسی بوده است. آثار قطران تبریزی ، حسام خویی،هندوشاه نخجوانی ،محمدحسین بن خلف تبریزی ،عبدالکریم ایروانی تبریزی،عباسقلی آغا باکیخانوف و دانشمندان دیگر که هم و غم اینها رشد ادب و زبان فارسی بوده است و در آثار این دانشمندان هیچ اشاره ای به زبانی مجعول و مجهول به نام ترکی و نژاد ترک نمی بینیم.اولین دستور زبان فارسی توسط خود آذریها در قرن 13 نوشته شده است.بخشی از آثار مختلف دانشمندان آذربایجانی در این دوران تاریخی که به صورت رساله ای مستقل و یا ضمیمه ای ، حاوی موضوعات مختلف دستوری زمان خود بوده است،دست به دست و نسل به نسل گذشته و به دست ما رسیده است.اولین گام در زبان شناسی فارسی در قرن یازدهم در آذربایجان برداشته شده است و می توان گفت این علم در آذربایجان بنیان گذاری شده است.به طوریکه قطران تبریزی ، شاعر مشهور آذربایجانی، با نوشتن قاموس فارسی کوره راهی برای این علم گشود.هم چنین اولین فرهنگ های فارسی،آذری،اولین کتابچه های گرامر و غیره ، توسط دانشمندان آذربایجان در زبان شناسی و ادب فارسی در ادوار مختلف تاریخ در کشورهای هندوستان ، ترکیه و ایران و سایر کشورهای شرقی مشاهده شده و آثارشان جزو کتایهای پرارزش است که به گنجینه ی زبان شناسی فارسی ، غنا بخشیده است.
    باهماد :پیش از ورود زبان ترکی به آذربایجان،شاعران پارسی گو داشته ایم.و البته با وجود اینکه زبان ترکی در پانصدسال اخیر _ حداقل از نظر دستوری_ به آذربایجان راه یافته است،اما اغلب شعرا و نویسندگان آذری چون طالبوف تبریزی ، زین العابدین مراغه ای،پروین اعتصامی،غلامعلی رعدی آذرخشی،تاحد زیادیشهریار و صدها تن دیگر همگی به فارسی نوشته اند و سروده اند.دلیل این علاقه به زبان ملی چیست؟و چه پیامی برای ما دارد؟
    صفی زاده:آنچه که باید در اینجا گفته شود،این است که ، ما در ایران نژاد ترک و زبانی به نام ترکی نداریم.آذریان آریایی اصیل و ایرانی هستند.زبان ترکی از بیخ و بن یک چیز تراشیده شده و مجهول و مجعول است. تمام واژه های آذری را ما ریشه اش را در زبان پهلوی ساسانی و آوستایی داریم.حتا زبان استانبولی نیز برگرفته از زبان آذری ایرانی است.شاعر بزرگی مثل شهریار زبان ملی را زبان فارسی میداند و در شعری می گوید:
    گرچه شیرین است زبان مادری/ لیک اگر ایران نگوید لال باد از وی زبان
    طی قرون و اعصار بین اقوام ایرانی و آذریها ،رابطه ی فرهنگی عمیقی بوده است. آثار مکتوب علمای آذربایجانی قرن یازدهم به بعد،مانند آثار فرهنگ نویسی،حواشی دستورزبانی ضمیمه شده به فرهنگ ها،دستورزبان ،کتب درسی،منتخبات،سنگ بنای رشد آتی زبان شناسی و ادب فارسی بوده است.«تفاسیر فی لغة الفرس» قطران تبریزی، «تحفه ی حسام» حسام خویی ، «الصحاح العجمیه» هندوشاه نخجوانی ، «صحاح الفرس» محمدحسین بن خلف تبریزی ، «قواعد صرف و نحو زبان فارسی» عبدالکریم ایروانی تبریزی،«قانون قدسی»عباسقلی آغا باکیخانوف
    ، Kratkii ocherk persidskoy مقاله های میرزا کاظم بیگ در مورد زبان شناسی فارسی
    میرزا کاظم عابدینوف grammatika(etimologiya) ونیز
    و فرهنگ دوجلدی وی از جمله این آثار می باشد.Obrazchiki pismennosti persiaskoy منتخبات میرزاعبدالله غفاری تحت عنوان
    نقش دانشمندان آذربایجانی در رشد زبان شناسی فارسی ،آن چنان حلقه ای از زنجیره ی ارتباطی آذریها با دیگر اقوام را تشکیل می دهد که بدون بررسی آن نمی توان تاریخ ایجاد رشد زبان شناسی فارسی را تمام و کمال آموخت.اگر فرهنگ نویسی فارسی از نظر تاریخی در هندوستان رشد کرده ،اما شروع و مرحله ی شکل گیری این علم،اساسا در آذربایجان بوده است.زبان شناسی فارسی در این مرحله چهار قرن راه رشد و تکامل را طی کرده و دانشمندان آذربایجان در این مدت خدمات بسیاری برای این کار انجام داده اند.آنها در مرحله شروع ،اولین محققین زبان فارسی بوده اند.آثار مربوط به زبان شناسی به جا مانده از دانشمندان آذربایجانی قرن های یازدهم تا چهاردهم در مطالعه ی تاریخ زبان شناسی فارسی دارای اهمیت بسیاری است.
    باهماد :به طور کلی نقش آذربایجان را در بسط و تکامل زبان و ادبیات پارسی ،چگونه ارزیابی می کنید؟
    صفی زاده :دانشمندان آذربایجان ،بزرگترین نقش را در تکمیل زبان فارسی داشته اند.همچنین بزرگ ترین شعرای پارسی گو آذربایجانی هستند.در قرن شانزدهم نه تنها در ترکیه ، بلکه در سایر کشورهای شرق نیز توجه خاصی به زبان شناسی و ادب فارسی شده است.در این قرن به موازات تدوین فرهنگ های فارسی _ ترکی در هندوستان ،ایران،آسیای میانه،ترکیه و دیگر کشورهای شرقی ،فرهنگ های توصیفی فارسی _ فارسی ،مقدمه های دستوری و آثار مستقل دستور زبان فارسی نوشته شد.دانشمندان آذربایجانی که از قرن یازدهم خدمات شایانی به ادبیات و زبان شناسی فارسی کرده بودند،این روند را در قرن شانزدهم نیز ادامه دادند.بسیاری از دانشمندان ، ادبا و شعرای آذربایجانی در ولایات مختلف ایران زندگی می کردند و فعالیت هنری ، علمی خود را وقف فرهنگ اقوام ایرانی از جمله تحقیق درباره ی زبان و ادبیات فارسی کردند.تحقیقات نشان می دهد که نفوذ و گسترش زبان فارسی در قرن های 15 و 16 در ترکیه ، زمینه را برای تالیف فرهنگ های توصیفی و دوزبانه فراهم کرد و تعداد زیادی فرهنگ فارسی _ ترکی نوشته شد.امام در اواخر قرن شانزدهم در اثر ضعف امپراتوری عثمانی و در نتیجه کم شدن توجه به زبان فارسی فامکان تدوین فرهنگ فارسی و تحقیقات مسایل زبان شناسی و ادبیات فارسی محدود شد. در میان فرهنگ های تالیف شده در قرن هفدهم به آثار بسیاری از دانشمندان آذربایجانی برمی خوریم.فعالیت دانشمندان آذربایجانی مقیم هندوستان در زمینه ی زبان شناسی و ادب فارسی مصادف با دومین مرحله ی رشد زبان شناسی فارسی در این کشور به خصوص قرن هفدهم است.در این دوران کسانی چون محمودبیک بن عبدالله فسونی تبریزی ،محمدحسین بن خلف برهان تبریزی ،علی یوسف شیروانی و سایر علمای مشهور آذربایجانی ،آثار باارزش به گنجینه ی زبان شناسی و ادب فارسی در هندوستان تقدیم داشته اند.تمامی این ها ثابت می کند که مهاجرت آذربایجانی ها در قرن هفدهم به هندوستان موجب تربیت گروهی از دانشمندان در رشته های مختلف علوم از جمله زبان شناسی فارسی بوده است.البته دانشمندان ما در این دوران علاوه بر هندوستان در سایر کشورهای شرقی از جمله در زادگاه خود نیز مشغول فعالیت در زمینه ی زبان شناسی و ادب فارسی بودند و با آثار پرارزش خود ،این گنجینه را غنا بخشیده اند. عبدالله اونکوتی ،دانشمندان آذربایجانی ،فرهنگ توصیفی فارسی خود «تحفة الابواب» را در زادگاه مادری اش ، شیروان،نوشته است.
    باهماد : امروز،پان ترکیسم به عنوان یک جریان بیگانه گرا ،حملات متعددی را علیه زبان فارسی انجام می دهد و چهره های ضدایرانی پان ترکیست ،مقاله ها و نوشته هایی را در نفی زبان فارسی منتشر می کنند و حتا گه گاه تلاش میکنند زبان فارسی را زبانی معیوب جلوه دهند.این نوشته ها تا چه حد دارای اعتبار علمی است؟ واساساً دلیل این تبلیغات منفی علیه زبان فارسی چه می تواند باشد؟
    صفی زاده:اخیراً با بودجه ی هنگفت وزارت ارشاد،یکی از مزدوران که زمانی عضو حزب توده بود و سپس از توده به خاطر کلاهبرداری اخراج شد،چند جلد کتاب درباره ی بنیان تاریخ ایران به نام دوازده قرن سکوت نوشته است که هیچ کدام از مطالب کتاب دارای سند و مأخذ علمی نمی باشد.ایشان حتا زبان فارسی را خوب نمی دانند و اغلاط املایی در نوشته هایش دیده می شود.ایشان چنین حمله ای را به زبان فارسی داشته و گفته که زبان فارسی برگرفته از زبان مجهول عربی است.وی هیچ آگاهی از علم زبان شناسی و تاریخ ندارد.پان ترکیست ها نیز نظرات مجهول و غیر علمی ،همچون این نویسنده ی مزدور مذکور دارند.زبان فارسی یک پشتوانه ی علمی تاریخی دارد. زبان آوستایی و پهلوی از زبان های بنیادین جهان است که تقریباً تمام زبان های جهان به این دوزبان برمی گردد.حتا زبان عبری،عربی و لاتین قدیم از نظر ریشه شناسی(اتیمالوژی)برمیگردد به زبان آوستایی. زبان ترکی یک زبان کاملاً مجهول و مجعول است و هیچ سندعلمی درباره ی این زبان نداریم و این زبان در هیچ کجا شناخته شده نیست.در یکی از مقالات پان ترکیست ها جایی خواندم که گفته بود:یونسکو زبان ترکی را سومین زبان زنده ی دنیا و زبان فارسی را لهجه ی 83زبان عربی دانشته است.من خود با یونسکو تماس گرفتم و این مساله را ذکر کردم ، آنها به شدت چنین مساله ای را کذب محض دانشتند.پان ترکیست ها متاسفانه سواد علمی نیز ندارند و علم و دانش خود را بر پایه ی جهالت و نادانی بنیاد گذارده اند.متاسفانه هم اکنون نزدیک به 73 روزنامه،هفته نامه و مجله ی پان ترکیستی با مجوز وزارت ارشاد در کشور فعال و علیه تمامیت ارضی کشور و تبلیغ زبان مجهول و مجعول ترکی،به ترکتازی مشغول هستند.در صورتی که آذریان آریایی اصیل هستند و هیچ ارتباطی بین ترک مغول و آریایی نژاد وجود ندارد .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #30
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    افسوس در این روزگار، نویسندگان سیاسی برای به كرسي نشاندن ايدئولوژي هاي شخصي و فرقه اي خود، نشر ادعاهاي بی پایه و غیرمستند تاريخي و زبان شناختي را پيشه ي خود ساخته اند. مقاله ی اخیر آقای ماشالله رزمی نیز جزو چنین نوشتارهایی است که برای القاي فرضیه های نادرست سیاسی، اقدام به تحریف تاریخ و آمار و داده های زبانشناسی كرده است. (بنگرید به : ماشالله رزمی،ريشه‌های ترک‌ستيزی در ايران٬ ۱۲ تير ۱۳۸۵٬ مندرج در پايگاه ايران-امروز، www.iran-emrooz.net


    در این پاسخ کوتاه، من تنها به بخش تاریخ و آمار و داده های زبانشناسی جناب رزمی متمركز خواهم شد و بر همه روشن است که کسي که استدلال هایش بر اسنادي جعل استوار باشد، ناچار نتیجه گيري ها و توصيه هاي سیاسی او نيز نمي تواند راهگشای مسائل روز ايران باشد.
    برای نمونه آقای رزمی می نویسند:
    "پان ایرانیست‌ها و ستایشگران زبان فارسی این امر را ناشی از برتری زبان فارسی بر زبان ترکی می‌دانند در صورتیکه از نظر زبان شناسی عکس قضیه صادق است. سازمان یونسکو موقعی که سال ١٩٩٩ را سال بزرگداشت « ده ده قورقود » اعلام کرد ، زبان ترکی را نیز سومین زبان با قاعده دنیا اعلام کرد که بیست و چهار هزار فعل دارد و همان زمان فارسی را سی و سومین لهجه عربی معرفی نمود."!!
    حقیقت این است که یونسکو هرگز چنین ادعايي را درباره زبان هاي تركي و فارسي مطرح نكرده است و منشا اين خبر دروغين و وقيح، نشريه پان تركيسيتي اميد زنجان بوده است كه خيال بافانه و مغرضانه چنين ادعايي را نشر داده و در ميان پان ترك ها جا انداخته است.
    بنگرید به :
    «اطلاعیۀ یونسکو در مورد درجه بندی زبانها»، کتاب هفته، تهران، مورخ 25 اردبیهشت 1381
    و همچنین به مقاله زیر:
    دروغ های بزرگ دربارۀ آذربایجان، دکتر جلال متینی
    Index of /recent_history
    /atoor/dorooghhaayebozorgazarbaijan.pdf

    اما درباره اطلاق عنوان دده قورقود به سالي خاص از جانب يونسكو بايد گفت كه هر سال هر كشوري يكي از ميراث هاي فرهنگي خود را به يونسكو معرفي مي‌كند. دولت جمهوري آذربايجان هم دده قورقود را بدين منظور معرفي كرد و ايران هم اگر درست يادم باشد در آن سال ناصر خسرو يا يک شاعر ديگري را. بدين مناسبت در كشور مربوط كنگره اي برپا مي گردد و درباره‌ي آن شخص يا كتاب، مقاله خوانده مي‌شود. همين! در ايران براي فردوسي و سعدي و ديگر بزرگان ملت ايران هم چنين جشن هايي گرفته شده است. نه اين كه – مثلا - ارمنستان يا فرانسه يا آلمان ٬ سالي را به مناسبت بوستان سعدي يا دده قورقود و غيره جشن گرفته باشند بلكه انها هم هر سال براي يكی از مشاهیر خود جشن مي گيرند. یونسکو هر سال از بسیاری از کشورها درخواست می کند که یکی از مشاهیر خود را معرفی کنند و یونسکو با حمایت آن کشور، جشن چنین شخصیت ها یا کتابی را می گیرد. برای نمونه تا کنون جشن سال های زردشت، فردوسی، ناصرخسرو، نصيرالدین طوسی با همت یونسکو برگزار شده اند. یونسکو جشن فردوسی را در سال 1990 گرفت و آن را به عنوان سال شاهنامه برگزید. همچنین ساله 2006 را یونسکو سال تمدن آریایی با درخواست کشور تاجیکستان ناميده است:
    http://www.radiofarda.com/author.aspx?
    pageNumber=2&authorsid=349

    بنابراین برخلاف نظر جناب ماشالله رزمی، یونسکو کاري استثنایی در این باره نکرده است. کشورهای گوناگونی براي بزرگداشت مشاهیر و کتابهای خود از یونسکو ياري می گيرند. درباره دده قورقود می توان به این نکته اشاره کرد که این کتاب را تا 200 سال پیش کسی نمی شناخته است و تنها دو نسخه از این کتاب در جهان موجود است. اما شاهنامه را شاهان تيموري و صفوی گرامي مي داشتند و نزدیک به هزار نسخه دستنويس از این کتاب از سراسر جهان پیدا می شود و خود این موضوع شاید بسنده ترین دليل براي ميزان تاثیرگذاري این دو اثر بر جامعه بشری باشد.
    نکته سوم هم درباره شمار افعال فارسي است، و بر همه روشن است که داده هایی که جناب رزمی و پان ترکیستان به دروغ به یونسکو نسبت مي دهند، تمام پژوهشها را برنگرفته است. جناب رزمی در این باره نیز می نویسد:
    « به نوشته دکتر خانلری در کتاب دستور زبان فارسی ، زبان فارسی تنها سیصد وچهارده فعل دارد»

    در پاسخ به سخن بی مایه وی درباره فعل باید گفت:
    فارسي زباني است تركيبي و يك ريشه‌ي فعلي معين در تركيب با پيشوندها و پسوندها مبدل به انبوهي از افعال مختلف مي‌شود و لذا نيازي به فراوان بودن ريشه‌ي فعلي در زبان فارسي وجود ندارد. ولي به آساني مي توان واژگان زيادي را در فارسي فعل کرد. حتا واژگاني غيرفارسي را. براي نمونه در زبان فارسي از چند واژه تازي فعل ساخته شده است: فهميدن، رقصيدن، بلعيدن،..
    گفتني است كه در کردي کرمانجی از واژگان تازي افعال بيش تري ساخته مي شود: کملاندين (کامل کردن)، الماندين (عالميدن يا عالم کردن يا ادب نمودن.)، فيکيرين (فکريدن يا همان فکر کردن ). دستور زبان کردی کرمانجی همانند فارسی است و بنابراین در فارسی هم می توان اگر نیازی باشد همین شیوه را به کار برد.
    ایشان باید توجه داشته باشد که:
    در ترکي نيز همين روش به كار رفته است و از واژگان اقتباسي فعل ساخته شده است:
    آرزولاماق، بيزارلاماق، سازلاماق، تانشلاماق .. اين چهار واژه فارسي هستند:آرزو، بيزار، ساز، تانيش (که از دانش پارسی برگرفته شده است)

    پس توانمندي يك زبان ربطي به تعداد ريشه هاي فعلي آن ندارد چه به آساني ميتوان واژگان زيادي را مبدل به فعل کرد. برای نمونه همين واژه آساني را مي توان به مصدر آساندن مبدل کرد و سپس گفت: مي آسانم، مي آسانند، می آسانیدند و ...
    اما درباره شمار افعال در زبان فارسی در کتاب زیر حدود نزدیک به 2000 فعل از متون کهن آورده شده است:
    راهنمای ریشه‌‌ی فعل‌های ایرانی؛ در زبان اوستا و فارسی باستان و فارسی کنونی، از دکتر محمد مقدم / فهرست فعل‌های فارسی با معناهای آن‌ها، محمد بشیر
    parsi-l.com
    /2005/04/uoeoeuoeuuauoeu.html

    پس روشن است که جناب ماشالله رزمی برای به کرسی نشاندن حرفهای سیاسی اش، چگونه ادعاهاي دروغين نشريه امید زنجان را به عنوان سندي معتبر به کار برده و خوانندگان نوشته خود را فريب داده است و یا بدون پژوهش در زبانشناسی، نظر قطعی صادر میکنند.
    جناب ماشالله رزمی می نویسند:
    "در تاریخ هزار ساله حکومت ترکان در ایران فارس‌ها هرگز ستم فرهنگی احساس نکرده‌اند. حکام ترک هرستمی هم کرده‌اند عاری از ستم فرهنگی بوده و اینهمه دیوان شعر که ازشعرای فارس باقی مانده حتی یک بیت آن در باره ستم فرهنگی نیست زیرا ترکان هرگز با زبان مردم تحت حاکمیت خود کاری نداشته‌اند وفارسی همواره زبان شعر ، عربی زبان علم ودین و ترکی زبان قشون و دربار بوده است."
    نخست این پرسش پيش می آید که این حاکمان چه قدر خود را ترک می پنداشتند؟ واقعيت آن است كه در زمان سلجوقيان تبارنامه ای برساخته بودند که نسب سبکتگین را به یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی می رساند (تاریخ ایران کمبریج، جلد چهارم، انتشارات امیرکبیر، 1379، ص 145.) و سلطان محمود چنان در فرهنگ برتر ایرانی ذوب شده بود که فرخی سيستاني در وصف محمود می گوید:
    زهی اندر جهانداری و بیداری چو افریدون//
    زهی اندر نکوکاری و هشیاری چو نوشروان//

    شاید همین نکته درباره هویت محمود و ريشه هاي فرهنگي شاهان ترک تبار ايران کافی باشد. اما روايت تاريخي زير نيز نشان مي دهد كه شاهان ترك تباري چون محمود غزنوي تا چه حد در فرهنگ ايراني ذوب شده و از ريشه هاي تركي خود فاصله گرفته بودند، به گونه اي كه ديگر ترك دانسته نمي شده اند:
    سلطان محمود به خلیفه عباسی اعتراض میکند که چرا خاقان سمرقند (از شاخه منتسب به سلجوقیان) سه لقب دارد و خلیفه تنها به وی یک لقب دارد. اصرار سلطان محمود چنان بوده است که ده بار به خلیفه عباسی در این باره نامه می فرستد اما هر ده بار ناکام مي ماند. خواجه نظام المک نکته جالبی درباره بار یازدهم نقل می کند:
    «... دیگربار (یعنی بار یازدهم) رسول پیش خلیفه فرستاد و گفت که چندین فتح‌ها در بلاد کفر کردم و هندوستان و خراسان و عراق مرا مسلم شد و ماوراءالنهر را بگرفتم و به نام تو شمشير مي‌زنم و خاقان که امروز از مطيان و دست‌نشاندگان من است او را سله لقب فرموده‌ای و من بنده را يکی با چنين خدمتها و هواخواهي‌ها...جواب آمد که لقب تشريفی باشد مرد را که بدان شرف او بيفزايد و بدان لقب جهانيان او را بشناسند...اما بدان که
    خاقان کم دانش است و ترک٬ التماس او را از جهت کم‌دانشی وفا کرديم..»
    پرسش ديگر آن است كه چرا برای نمونه در دوران و دربار غزنویان حتا يك اثر به زبان ترکی نوشته نشده است؟ (در این مورد نیز بیشتر سخن خواهیم راند) آيا جز شفاهی بودن زبان تركي و چيرگي و سرآمدي زبان فارسي و علاقه مندي خواص و عوام به آن مي توان دليل ديگري را براي آن پیدا كرد؟ برخلاف ادعاي جناب ماشالله رزمی بايد گفت كه زبان فارسی تنها زبان شعر نبود. بلکه آثار گرانبهایی نثر زبان فارسی در این دروان هم داریم. آثار علمي و فلسفي ابوعلی سینا و ابوريحان، کتاب های فراوان خواجه عبدالله انصاری، تاریخ بیهقی، حدودالعالم، گشایش و رهایش ناصرخسرو، کیمیای سعادت غزالی، ذخیرۀ خوارزمشاهی در طب، سمک عیار .. آشكار است كه هيچ يك از این آثار به دربار وابستگي نداشتند.
    حقیقت این است که هرچند حاکمان برهه هايي از تاريخ ايران ترک تبار بودند اما
    دبیران، وزیران، كارگزاران و بسی از درباریان این دوران ایرانی بودند و بنابراین زبان پارسی را به کار می بردند. البته خود آقای رزمی هم ناآگاهانه اعتراف كرده است كه چه کسی در طول تاريخ ايران ستمكار و چه كسي ستم ديده بوده است، چه به قول ايشان تركان بر ايرانيان هزار سال حكومت كردند. ايرانيان و فارسي زبانان در چهارده قرن اخير نخست به مدت دو قرن و نيم تحت سلطه تازيان مسلمان بودند و در اين مدت، فرمانروايي ايراني و فارسي زبان بر ايران زمين حكومت نكرده است. در يازده قرن و نيم اخير نيز به جز دوره كوتاهي، همواره ايران و ايرانيان تحت ستم و سلطه قبايل ترك زرد پوست و تاتاران بوده اند و فرمانرواياني ترك نژاد يا ترك زبان بر آنان حكومت مي كرده اند ، و بارها همين تركان سرزمينهاي آبادان ايران را ويران و آثار تمدن را در اين كشور از بيخ و بن نابود كردند. همه‌ي ايرانيان اسير دست تركان بودند و در نتيجه اگر قرار باشد از ستم سخني به ميان آيد، بي ترديد بايد از ستم «تركان» حاكم به «ايرانيان» سخن گفت، به استناد شواهد بسيار و نه بر عكس آن! حمله تركان نيمي از سرزمين ايراني را و به ویژه بخش هاي بزرگي از آسياي ميانه كه سغدي - فارسي زبان بودند و شهرهاي بزرگ و بي نظير مرو و بلخ و نيشاپور را از ميان برد. ‌در نقاط دیگر هم ايرانيان يا نابود گشتند يا زبانشان عوض شد و شواهد عيني زيادی نشان از حضور ايرانيان دارد، برای نمونه همين آتشكده هاي زردشتي، كه به فرهنگ ايرانيان تعلق دارد.یکی از نقاط کشور که زبان ایرانی آن عوض شد همین آذربایجان است و این درست برخلاف دروغی است که جناب رزمی می گوید: اين که ترکان حاکم هرگز زبانشان را تحميل و جایگزین زبان هاي بومي نکردند.
    تركان نه تنها باعث نابودي زبان ايراني آذربايجان شدند بل كه زبان هاي ايراني خوارزم و سغد را نيز از ميان برداشتند و تركي را به جاي آن تحميل كردند. چنان كه در قفقاز و آناتولي نيز چنين كردند. مردم آذربایجان زبان ایرانی خود را به سبب فشار همین ترکان حاکم از دست دادند وگرنه آنان نيز ریشه و تبار ایرانی دارند.نابودی تمدن یونان در آناتولی کهن به دست تركان آسیب های جبران ناپذیری را به تمدن یونان وارد کرد.
    پرسش اصلي آن است كه چرا حاکمان ترک ادبيات اختصاصي خود را برای نمونه در دوران غزنویان توليد نکردند؟ آیا آنها به سبب خودستیز بودن به سوی ادبیات بیگانگان روي آورده بودند؟ آیا هیچ قومی ادبیات خودش را از ادبیات دیگران پست تر می شمارد؟ تنها پاسخی كه مي توان به اين پرسش داد اين است كهزبان ترکان بيابانگرد و مهاجم و غیر ایرانی حاکم بر سرنوشت ايران و ايرانيان – دست کم تا مدت چند قرن - از حد يك زبان محاوره اي و عوامانه تجاوز نمی کرده است. برای نمونه ترکان غزنوی که حتی يک اثر ترکی باقی نگذاشتند صاحب زبان و ادب و فرهنگی نبوند که آن را در مناطق فرمانروايی خود به عنوان زبان اداری و ادبی به کار ببرند.
    اما ترکان حاکم غزنوی و سلجوقی چون خود فاقد فرهنگي ريشه دار بودند به زبان فارسی و ایرانیان در امر کشورداری نياز داشتند. در مقاله ای به سال 1986 دانشمندي ترکزبان به نام تورخان گنجه ای می نويسد:
    «قبایل اغوز که بنیان ها قدرت سلجوقی را تشکیل می دادند، و سلجوقیان به گروهی از آنان تعلق داشتند، به لحاظ فرهنگی واپس گرا بودند و برخلاف دیدگاه اظهار شده از سوی برخی دانشمندان (اهل ترکیه)، فاقد زبانی نوشتاری بودند»
    (Tourkhan Gandjei, “Turkish in Pre-Mongol Persian Poetry”,
    BSOAS, University of London, Vol. 49, No. 1,1986)


    داستان «قوتات غوبيليك» (دانش سعادت آور) تأليف يوسف خاص حاجب در قرن 11 در كاشغر سين كيانگ، شش هزار بيت را در بر مي گيرد كه سرآغاز ادبيات مردم ترك (ايغور؟) به شمار مي رود. در مقدمه این کتاب آمده است: عربچه تاجيكچه كتابلار اكوش بيزينگ تيليميز چه بويومغي اُقوش. يعني: "
    به عربي و تاجيكي چنين كتابهايي بسيار است، به زبان ما فقط همين است. "
    بهترین سند برای بي ريشگي زبان تركي در حوزه ادبيات و نوشتار همین نقل قول از این متن کهن ترکی اویغوری (كه با ترکی آذربایجانی و آناتولي و ترکمنی که ترکی اغوزی هستند متفاوت است) می باشد. كه البته آن نيز متعلق به ایغورها است و نه آذربایجان که در آن زمان هنوز ترکی – زبان ادبی نشده بود.

    جناب رزمی هم در این بار می نویسند:«ایلات ترک دامدار بودند و روستائیان فارس کشاورز و دهات کشاورزان در مقابل حرکت ایلات که بصورت نظامی سازمان یافته بودند قادر بدفاع و مقاومت نبوده است.».
    حقیقت آن است که فرهنگ کشاورزی و شهرنشینی فرهنگی است که آثار ادبی و نوشتاري خلق می کند و برای همین هم ترکانی مانند غزنویان که بر ایران حکومت کردند، به زبان فارسی متوسل شدند. در این باره سفرنامه ابن فضلان نیز نکاتی درباره شیوه زندگي ترکان اغوز نوشته است که نشان می دهد آنها هنوز در قرن 9-10 میلادی بيابانگرد و غیرشهرنشین بوده اند.

    باز به یکی ديگر از داده های غلط جناب رزمي نگاهي مي افكنيم:

    «سلطان محمود غزنوی شاه ترک ایران چهارصد مداح فارس در دربار خود داشت که یکی از آنها ابوالقاسم فردوسی بوده است»
    در پاسخ وی گفتنی است:
    اصحاب علم و ادب مي دانند كه فردوسی توسی هرگز شاعر درباری (آن هم دربار غزنوي) نبوده و سرايش شاهنامه را نيز در زمان سامانیان آغاز كرده بود. البته جناب رزمي نام و نشاني از آن چهارصد شاعري كه مدعي است مداح محمود غزنوي بودند، نمي دهد.
    جناب ماشالله رزمی باز در حوزه زبان شناسی که رشته ی وی نیست چنين افاضاتي را بيان مي كند:
    «باستان گرایان و بعضی از شرق شناسان از جمله آرتور کریستن سن معتقدند که گسترش سواد و اداره کشور با حساب و کتاب و جمع آوری مالیات و ثبت و ضبط در آمد ومخارج در ایران در دوره ساسانیان انجام گرفته و معمول شده است و چون زبان حکومت در آن دوره نوعی پارسی بوده لذا پایه کار دیوانی به این زبان گذاشته شده و چون شغل دیوان نیز مانند همه مشاغل در گذشته موروثی بوده و پسر کار پدر را ادامه می‌داده لذا علیرغم تغییر سلسله‌ها زبان و سیستم مالیات گیری تغییرنیافته است. اغلب دبیران هم از زبان « هزوارش » استفاده کرده‌اند یعنی نوشته‌اند گوشت و برای حاکم عرب خوانده‌اند « لحم » و برای حاکم ترک خوانده‌اند « ات ». احمد کسروی نیز متداول شدن زبان فارسی در امر نوشتن را از زمان ساسانیان می‌داند. این استدلال از آنجا ضعیف است که می‌دانیم زبان فارسی دری امروزی بعد از اسلام و از آسیای مرکزی به ایران آمده است و پارسی باستان همانقدر با فارسی امروز بیگانه است که هر زبان خارجی دیگر.»
    در پاسخ به ادعاهاي بي پايه جناب رزمي بايستي به چند نکته اشاره کنیم:
    1) زبان پهلوی بدون هزوارش نیز کتابت شده است که متون مانوی و متون پازند نمونه های خوبي از آن می باشند. همچنین هزوارش خود زبان نیست که حاکمان ترک و عرب آن را به کار ببرند، بلکه هزوارش همان لوگوگرام یا نماد است. زبان چینی نمونه خوبی از این نوع خط است که هر واژه ای خود دارای یک نماد است و به جای خواندان آواها، خود نماد واژه معنی واژه را بازگو میکند.
    2) در اوایل دوران حاكميت اعراب اموی، امور دیوانی و مالیاتی همه به زبان پارسی انجام می گشت. تا آن كه در حدود هشتاد قمري در زمان حجاج بن يوسف زبان ديوان از پارسي (در واقع پهلوي یا همان پارسی میانه) به عربي برگردانده شد (نك. فرهنگ ايران پيش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامي و ادبيات عرب، دكتر محمد محمدي، 1374، ص 95).
    3) زبان فارسی دری خود گویش خراسانی زبان پارسی میانه (پهلوی) می باشد كه پس از اسلام گسترش يافته و بر ديگر گويش هاي ايراني اين سرزمين چيره شده است. ولی ریشه پهلوی زبان پارسی کنونی را می توان به آسانی ثابت کرد. جناب ماشالله رزمی، پارسی باستان را با پارسی میانه در اینجا اشتباه می گیرد. پارسی باستان زبان پادشاهان هخامنشی بود و پهلوی (پارسی میانه) ریشه در پارسی باستان دارد. مروری بر چند واژه متعلق به هر سه زبان پارسی باستان و میانه و نو گواهي آشکار بر وجود پیوند ميان اين سه زبان ايراني است:
    Aspa (پارسی باستان) > asp (پارسی میانه) > اسب (فارسی)
    Kāma (پارسی باستان) > Kām (پارسی میانه) > کام (فارسی)
    Daiva (پارسی باستان) > dēw (پارسی میانه) > دیو (فارسی)
    Drayah (پارسی باستان) > drayā (پارسی میانه) > دریا (فارسی)
    Dasta (پارسی باستان) > dast (پارسی میانه) > دست (فارسی)
    Bāji (پارسی باستان) > bāj (پارسی میانه) > باج (فارسی)
    Brātar (پارسی باستان) > brādar (پارسی میانه) > برادر (فارسی)
    Būmi (پارسی باستان) > būm (پارسی میانه) > بوم (فارسی)
    Martya (پارسی باستان) > mard (پارسی میانه) > مرد (فارسی)
    Māha (پارسی باستان) > māh (پارسی میانه) > ماه (فارسی)
    Vāhara (پارسی باستان) > wahār (پارسی میانه) > بهار (فارسی)
    Stūnā (پارسی باستان) > stūn (پارسی میانه) > ستون (فارسی)
    Šiyāta (پارسی باستان) > šād (پارسی میانه) > شاد (فارسی)
    Duruj / drauga (پارسی باستان) > drōgh (پارسی میانه) < دروغ (فارسی)


    پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، 1367، ص 2):
    «آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است»
    برای آگاهی خوانندگان از پیوند و ارتباط کامل زبان فارسی کنونی با زبان پارسی میانه (پهلوی) نمونه هایی از نوشته های پهلوی را در زیر نقل می کنیم تا آشکار شود که حقیقتأ زبان فارسی کنونی ادامه زبان پهلوی عصر ساسانی است:
    1) قطعه شعری به زبان پهلوی (متون پهلوی، جاماسپ آسانا، گزارش سعيد عريان، 1371، ص 96):
    Dārom andarz-ē az dānāgān
    Az guft-ī pēšēnīgān
    Ō šmāh bē wizārom
    Pad rāstīh andar gēhān
    Agar ēn az man padīrēd
    Bavēd sūd-ī dō gēhān
    برگردان فارسی:
    «دارم اندرزی از دانایان
    از گفته ی پیشینیان
    به شما بگزارم (= گزارش دهم)
    به راستی اندر جهان
    اگر این از من پذیرید
    بُوَد سود دو جهان».
    2) بخشی از کارنامه ارشیر بابکان که یکی از متون معتبر و مهم پهلوی است:
    pad kārnāmag ī ardaxšīr ī pābagān ēdōn nibišt ēstād kū pas az marg ī alaksandar ī hrōmāyīg ērānšahr 240 kadag-xwadāy būd. spahān ud pārs ud kustīhā ī awiš nazdīktar pad dast ī ardawān sālār būd.
    pābag marzobān ud šahryār ī pārs būd ud az gumārdagān ī ardawān būd. ud pad staxr nišast. ud pābag rāy ēč frazand ī nām-burdār nē būd.
    ud sāsān šubān ī pābag būd ud hamwār abāg gōspandān būd ud az tōhmag ī dārā ī dārāyān būd ud andar dušxwadāyīh ī alaksandar ō wirēg ud nihān-rawišnīh ēstād ud abāg kurdān šubānān raft.
    برگردان فارسی:
    «در كارنامه اردشير بابكان ايدون نوشته شده است كه پس از مرگ اسكندر رومي، ایرانشهر را ۲۴۰ کدخدای بود. اسپهان و پارس و سامانهاي نزديك به آن ها در دست سالار اردوان بود. بابك شهريار و مرزبان پارس و از گماردگان اردوان بود و در (شهر) استخر نشيمن داشت. بابك را هيچ فرزند نام برداری نبود. و ساسان، (كه) شبان بابك بود، همواره همراه با گوسفندان بود و از تخمه داراي دارايان بود. و اندر دژخدايي (= حكومت بد) اسكندر به گريز و نهان- روش شده بود و با كُردهاي شبان مي رفت».

    بدون هیچ تردیدی هر فرد فارسی زبانی می تواند بیشینه این نوشته های پهلوی را دریابد و از این رو بدیهی است که میان زبان فارسی کنونی و زبان پهلوی پیوند و ارتباط کامل و مستقیمی وجود دارد و زبان فارسی ادامه همان زبان پهلوی ای است که در کتیبه های ساسانی و متون پهلوی (مانند کارنامه اردشیر بابکان) گواهی گردیده است. آشکار است که زبان های ایرانی دیگر، مانند سغدی و پارتی و خوارزمی نیز بر زبان فارسی کنونی تاثیراتی داشته اند اما پایه اصلی این زبان همان زبان پهلوی است (بریتنیکا: زبانهای ایرانی).

    در همین زمینه، خوب است مقایسه ای نیز میان زبان انگلیسی کنونی و زبان انگلیسی کهن انجام دهیم. زبان انگلیسی امروزی ریشه در زبان انگلیسی کهن دارد. زبان انگلیسی کهن اثری مشهور و حماسی به نام بئوولف از حدود نهصد سال پیش دارد. اما این داستان را هیچ فرد انگلیسی زبان امروزی نمي تواند بفهمد و تنها با گذراندن دوره های مخصوص می توان زبان انگلیسی کهن را آموخت و متون آن را خواند. برای نمونه چند سطری از همان حماسه بئوولف را به زبان انگلیسی کهن می آوریم:
    oretmecgas æfter æþelum frægn:
    "Hwanon ferigeað ge fætte scyldas
    græge syrcan ond grimhelmas
    heresceafta heap? Ic eom Hroðgares
    و برگردان انگلیسی امروزی آن:
    asked of the heroes their home and kin
    "Whence, now, bear ye burnished shields
    harness grey and helmets grim
    spears in multitude? Messenger, I, Hrothgar's
    با مراجعه به این صفحه خواهید دید که یک فرد انگلیسی زبان قادر به فهم متون انگلیسی کهن نمي باشد:
    The Labyrinth
    /library/oe/texts/a4.1.html

    اما در مقابل، یک ایرانی کنونی نه تنها اشعار رودکی و فردوسی کهن تر از داستان بئوولف را در می یابد، بل که می تواند متن های پارسی میانه (پهلوی) را نیز کمابیش به خوبی بفهمد. در حالیکه یک ترکزبان از ترکیه کنونی نمیتواند سروده هاي شاعران کلاسیک ترکی-گوی را دریابد زیرا اتاترک و همفکرانش بسیاری از واژگان پارسی و عربی را از زبان ترکی عثمانی حذف كرده اند.

    برای اطلاعات بیشتر در مورد پيوستگي ميان زبان پارسی باستان و فارسي میانه و فارسي نو علاقه مندان می توانند به اين کتاب ها مراجعه نمايند:
    + هزاره های پرشکوه: داريوش احمدي، انتشارات گرگان، 1384، ص 35-33
    http://gloriousmillenaries.blogspot.com
    + راهنمای زبان های ایرانی، جلد اول و دوم ، ويراستار: پرفسور روديگر اشميت، انتشارات ققنوس، 83-1382
    + تاريخ زبان فارسي: محسن ابوالقاسمي، انتشارات سمت، 1380
    + Gilbert Lazard, “The Rise of the New Persian Language” in Cambridge History of Iran, vol. IV, 1975

    ادعای سراپا بی بنیان و باطل پان ترک ها برضد زبان فارسی، نه تنها گواه عمق دروغ پردازی و پریشان گویی آنان، بل که نمودار احساس حقارت آنان در برابر شکوه زبان فارسی و احساس نفرت آنان نسبت به زبان فرهنگ ساز و فرهنگ پرور و ملی ایرانیان است.
    اين گفته جناب رزمي: « در انستیتوی لوموند عرب در پاریس شاه نامه فردوسی را گذاشته‌اند و فردوسی را عرب معرفی می‌کنند و هیچ آکادمیسینی هم تاکنون اعتراض نکرده است.»
    نشان می دهد كه وي چگونه از اخبار و اسناد ساختگي به دلخواه خود بهره برداري مي كند (مانند گزارش دروغین امیدزنجان) بي آن حقايق تاريخي را مد نظر خود قرار دهد. بر همه روشن است که انستیتوی لوموند در اين موضوع اشتباه کرده است (البته اگر اصل خبر راست باشد، كه بعيد مي نمايد!) و اگر کسی اعتراضی نکرده است براي آن است كه كسي از چنین ماجرایی مطلع نبوده است. وگرنه ایرانی بودن فردوسی آشكارتر از آفتاب است. این برداشت نادرست و بازی با اسناد را می توانیم در جمله های زیر جناب رزمی (كه متني بر همان جعليات وقيح نشريه پان تركي اميد زنجان است) مشاهده کنیم:
    «نظریه سوم به رابطه زبان با دین تکیه می‌کند. طبق این نظریه خط و زبان در گذشته از دین تبعیت می‌کرده است این امر نه فقط در ایران بلکه کم و بیش در سایر جوامع نیز صادق بوده است.
    زبان دینی مسلمانان ، عربی و خط آنان قرآنی بوده است. زبان فارسی بعد از اسلام آوردن فارس زبانان آنچنان با زبان عربی مخلوط شده است که محققین زبان فعلی فارسی را لهجه‌ای از زبان عربی می‌دانند و این ادعا بی دلیل نیست زیرا تاریخ می‌گوید که گلستان سعدی بمدت هفتصد سال یعنی تا باز شدن مدارس جدید ، تنها کتاب آموزش زبان فارسی در هر مکتب و مدرسه‌ای بوده است. در بعضی از قسمتهای گلستان در صد کلمات عربی از کلمات فارسی بیشتر است و مقدمه گلستان با این جملات شروع می‌شود:
    « منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت ، هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر می‌آید مفرح ذات ، پس در هر نفسی دونعمت موجوداست و برهر نعمتی شکری واجب »
    چنانکه ملاحظه می‌شود اکثریت کلمات این جملات عربی است.
    دیوان حافظ نیز با مصرعی از اشعار یزید بن معاویه شروع می‌شود:
    الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
    سبک و وزن اشعار حافظ هم درست شبیه اشعار یزید است.
    تمام اشعار فارسی نیز از رودکی تا نیما یوشیج ، سبک و وزن عروضی دارند و همه سبک‌ها از عربی اقتباس شده. جالب اینکه عرب ، رجز را شعر نمی‌شناسد و شاهنامه فردوسی چیزی جز رجز خوانی نیست و خود فردوسی در اثردیگرش بنام یوسف وزلیخا افسوس می‌خورد که عمرش را برای سرودن شاهنامه تلف کرده است.
    بدون کم ارزش شمردن زبان فارسی و با احترام به کسانی که این زبان را دوست دارند باید پذیرفت که زبان فارسی لهجه‌ای از زبان عربی است و این وابستگی از شیرینی آن نمی‌کاهد و اگر قاتل زبان‌های دیگر نباشد برای همه محترم است.

    ساکنان فلات ایران قبل از ساکنان آسیای مرکزی مسلمان شده‌اند و ترک‌ها از قرن هشتم میلادی به بعد اسلام آورده‌اند و خط قرآنی را انتخاب کرده‌اند و زبان فارسی بعلت نزدیکی اش به زبان عربی ، زبان کتابت دیوان شده است زیرا تمام اصوات زبان عربی را می‌شود با اصوات فارسی تطبیق کرد و خواندن کلمات فارسی برای اعراب هم آسان است و بطور خلاصه می‌شود گفت که زبان فارسی بعلت نزدیکی اش به زبان عربی در واقع زبان دینی مسلمانان بوده است ولی این امر در مورد زبان ترکی صادق نبوده است و اصوات زبان ترکی با خط و زبان عربی قابل تطبیق نیست اکثر اسلام شناسان و عرب شناس‌ها قادر به خواندن و فهمیدن متون تاریخی فارسی هستند زیرا فارسی در دوران قرون وسطی خیلی به عربی نزدیک بوده و بدین جهت کسی که عربی بلد نباشد نمی‌تواند ادعا کند که به ادبیات فارسی کاملا مسلط است.
    در انستیتوی لوموند عرب در پاریس شاه نامه فردوسی را گذاشته‌اند و فردوسی را عرب معرفی می‌کنند و هیچ آکادمیسینی هم تاکنون اعتراض نکرده است.
    در قبرستان پرلاشز پاریس بر سنگ قبر غلامحسین ساعدی نمیشنامه نویس تبریزی ، نامش را با خط نستعلیق حک کرده‌اند و هر وقت توریست‌ها از کنار این مقبره رد می‌شوند ، راهنمای توریستی ساعدی را نویسنده عرب معرفی می‌کند.
    به این ترتیب انتخاب زبان فارسی از طرف سلاطین ترک دلیل دینی داشته و ساده بودن این زبان نیز دلیل دیکر انتخاب آن بوده ولی بخاطر همین سادگی و مختصر بودنش زبان علمی محسوب نمی‌شود. که بنوشته دکتر خانلری در کتاب دستور زبان فارسی ، زبان فارسی تنها سیصد وچهارده فعل دارد .»

    برای رد ادعاهای دروغین نقل شده در بالا، نخست بايد گفت كه جناب ماشالله رزمی
    حتی نمیتوانند نام یک پژوهشگر واقعی را معرفی کنند که زبان فارسی را جزو زبانهای هندواروپایی نداند. تنها سند وی همان خبر جعلی امید زنجان بود که به یونسکو چسبانده اند. اما برای رد نظر جناب رزمی ما به سه سند از زبان ترکی نگاه کنیم.نخستين اثر منظوم ترکي اغوزي را دولتشاه سمرقندي ذکر کرده است. حسن اغلو، شاعر اين قطعه تركي، از خراسان است. خوب است به اين شعر نگاهي بيافكنيم:

    آپاردى كؤنلومو بير خوش قمر اوز٫ جانفزا ديلبر٫
    نه ديلبر!؟ ديلبر-ى شاهيد٫ نه شاهيد!؟ شاهيد-ى سرور
    من اؤلسم٫ سن بت-ى شنگول٫ صوراحى ائيله مه غولغول!
    نه غولغول!؟ غولغول-ى باده٫ نه باده!؟ باده-يى احمر
    باشيمدان گئچمه دى هرگيز٫ سنينله ايچديييم باده٫
    نه باده!؟ باده-يى مستى٫ نه مستى!؟ مستى-يى ساغر
    شها! شيرين سؤزون قيلير٫ ميصيرده هر زامان كاسيد٫
    نه كاسيد!؟ كاسيد-ى قييمت٫ نه قييمت!؟ قييمت-ى شككر
    توتوشمايينجا در آتش٫ بليرمز خيصلت-ى عنبر٫
    نه عنبر!؟ عنبر-ى سوزيش٫ نه سوزيش!؟ سوزيش-ى ميجمر
    ازلده جانيم ايچينده٫ يازيلدى صورت-ى معنى ٫
    نه معنى!؟ معنى-يى صورت٫ نه صورت!؟ صورت-ى دفتر
    حسن اوغلو سنه گرچى٫ دوعاچىدير٫ ولى صاديق٫
    نه صاديق!؟ صايدق-ى بنده٫ نه بنده!؟ بنده-يى چاكر

    مي شود گفت که بيشتر واژگان اين شعر فارسي هستند. اما در مقابل بنگريد به کهن ترين نمونه هاي شعر فارسي، مثلا رودكي يا فردوسي، كه در آن ها واژگان بيگانه‌ي ترکي يا تازي در اقليت محض اند. اما اين شعر ترکي پر از واژگان فارسي است: خوش، جانفزا، دلبر، نه، سرور، من، شنگول، غلغل، باده، هرگز، مستي، شه (شاه)، شيرين، هر، زمان، آتش، سوزش، کاسد، شکر، ممجر، دقتر، بنده ، گرچه، ولي، مه، بي، چاکر، جان، و ...





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 3 از 6 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •