-
شعر(بهار )
اگه که پرنده ها بهار و از یاد ببرن
خاطرات گل هارو بدن به باد ها ببرن
اگه که پرستو ها از یاد آسمون برن
یا که از کنار ما بی نام وبی نشون برن
من دوباره همه شعرای خوب و می خونم
کنار گلهای عاشق بهاری می مونم
براشون می گم قناری هنوزم قناریه
تو دلش همیشه عشق گلهای بها ریه
براشون از آسمون بلور بارون می یارم
تو تمام باغچه ها نعنا و ریحون می کارم
تا که از بوی اونا دوباره عاشق بخونه
کجائید ؟ بهار فقط چند روزی اینجا مهمونه
آسمون پرستو ها مبادا قهر کرده باشن
یا برای همیشه از پیش ما رفته باشن
آسمون آبی دستات و دوباره وا بکن
همه پرستو های رفته رو صدا بکن
بگو که بهار بدون اونا خیلی غمگینه
بگو که هیچکسی نیست شکوفه ها رو ببینه
بگو که باد بهاری بی پرستو نمی یاد
بگو که کوچ پرستو ها رو هیچکس نمی خواد
__________________
برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)
به ادرس زیر مراجعه کنید
http://pnu-club.com/pnu.1239.html
-
درستی
بادها شديدتر بوزند! موج ها بلندتر برخيزند! زمين شديدتر بلرزد! خورشيد تابستان داغ تر شود و سرماي جانكاه زمستان از مغز استخوان هم عبور كند! اما هيچ كدام از اين ها ذره اي مرا نسبت به درستي آن چه كرده ام مردد نمي سازد!
شايد براي يكي باد شديد غير قابل تحمل باشد و براي ديگري موج بلند سهمناك و براي آن ديگر لرزش زمين دهشتناك! اما براي كسي كه مي داند درست عمل كرده است و در مسير درست قرار دارد همه اين ها جلوه هاي زيبايي از پايكوبي و دست افشاني كاينات براي كسي است كه به جاي نشستن و دست روي دست گذاشتن دست به اقدام زده است.
-
کاش
كاش چون درخت سيب با وقار بوديم. كاش آينه ها را باور مي كرديم خود را مي شناختيم تا خدا را حس كنيم كاش شبنم را ميهمان چشمانمان مي كرديم بياييد همگي كوچ كنيم به جايي كه بوته اي از قافله سرخ شقايق دوباره روييدن را التماس كند.
-
افسوس
مي دانم روزي مي آيي. از آن سوي آرزوها، وقتي آمدي برايم صبري طولاني هديه بياور مي خواهم تمام روزهاي آينده را پرنده باشم و ترك قفس كنم در آن روزي كه پرنده قشنگ زندگيم به سوي آسمانها پرواز كرد و خوشبختي ام را با خود برد، ديونه وار به سويش دويدم تا شايد به او برسم و او را باز گردانم اما افسوس! افسوس كه نه من هرگز به او رسيدم و نه او هرگز به سوي من بازگشت.
-
عشق
عشق من بسان گل سرخ آتشين مي ماند كه در نو بهاران شكفته شده باشد. عشق من بمانند آهنگ افسونگري ميماند كه با نواي سحرانگيزي نواخته شده باشد،اي محبوبه ي دلرباي من آنچنانكه زيبائي تو ژرف و جاوداني است، عشق من نيز ژرف و جاوداني خواهد بود و من تو را تا هنگاميكه تمام درياها خشك نشده اند و همه تخته سنگ ها با حرارت خورشيد ذوب نگشته اند دوست خواهم داشت
-
دوستت دارم عزيزم
مدت زيادي از ازدواجشان مي گذشت و طبق معمول، زندگي فراز و نشيب هاي خاص خود را داشت. يك روز، زن كه از ساعات زياد كاري شوهر عصباني بود و همه چيز را از هم پاشيده مي ديد زبان به شكايت گشود و باعث نا اميدي شوهرش شد.
مرد پس از يك هفته سكوت همسرش، با كاغذ و قلمي در دست به طرف او رفت و پيشنهاد كرد هر آن چه را كه باعث آزارشان مي شود بنويسند و در مورد آن ها بحث و تبادل نظر كنند.
زن كه گله هاي بسياري داشت بدون اين كه سر خود را بلند كند، شروع كرد به نوشتن. مرد نيز پس از نگاهي عميق و طولاني به همسر، نوشتن را آغاز كرد.
يك ربع بعد با نگاهي به يكديگر كاغذها را رد و بدل كردند.
مرد به زن عصباني و كاغذ لبريز از شكايت خيره ماند، اما زن با ديدن كاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت كاغذ را پاره كرد. شوهرش در هر دو صفحه اين جمله را تكرار كرده بود: دوستت دارم عزيزم.
-
براي تو كه بهتريني
مي خواهم برايت بهترين دوستي باشم كه تاكنون داشته اي.
مي خواهم كه گوش جان به سخنانت بسپارم؛
حتي اگر در مشكلات خود غرق شده باشم،
آن گونه كه هيچ كس تاكنون چنين نكرده.
مي خواهم تا هر زمان كه مرا طلبيدي در كنارت باشم،
نه اكنون، بلكه هر زمان كه خودت مي خواهي.
مي خواهم رفيق شفيقت باشم، مي خواهم تو را به اوج برسانم.
خواه توانش را داشته باشم، خواه از انجام آن ناتوان باشم.
مي خواهم به گونه اي با تو رفتار كنم كه گويي اولين روز تولد توست
نه آن روز خاص، كه تمام روزهاي سال.
به حرف هايت گوش خواهم داد.
نصيحتت مي كنم.
هم بازي ات مي شوم.
گاهي اوقات مي گذارم كه برنده شوي.
در كنارت مي مانم.
در آن زمان كه آهنگ نبرد كني،
در كشاكش مبارزه با زندگي
برايت دعا مي كنم.
مي خواهم برايت بهترين دوستي باشم
كه تاكنون داشته اي.
امروز، فردا و فرداهاي ديگر
تا آخرين لحظه حياتم
مي پرسي چرا ؟!
زيرا تو نيز برايم بهترين دوستي هستي كه تاكنون داشته ام!
-
شقایق
قلم را در درياي محبت گردانيد. اولين صيد خود را به عنوان سلام تقديم حضورت مي كنم باشد كه پذيرا باشي. عزيزم در كوره راه زندگي من و تو يك رهگذريم، رهگذري خسته، رهگذري تنها، اما خانه خاطرات با سياهي و سپيدي خطوطش همچنان باقي مي ماند زندگي گاه آنقدر زيباست كه گذشت زمان را احساس نمي كنيم اما گاهي آنقدر ترسناك كه كشيدن نيمه نفسي براي آدمي مشكل مي شود و اين ما هستيم كه بايد در برابر اين ها تير تهسوي باشيم. اين لغت، اين اسم بي مسمي، اين ابهام گمشده و گمراه كننده كه به عنوان دوست در فانوس زندگي ام بود و بسيار ناپيداست به دنبال آن مي گشتم اما هرچه سراغش را مي گرفتم از آن دورتر مي شدم و سرانجام توانستم آنرا پيدا كنم و آن تويي! نازنينم ممكن است باور نكني اما تو برايم همچون تنفس است كه مي وزد و همه جا را با بوي خوشش مطبوع مي سازد و مانند خوني كه در رگانم جريان داري تو تنها گل شقايق قلبم هستي تو را تا آخر عمر از ته دل دوست دارم.
-
می دونم
مي دونم اون روزي مي رسه كه بايد از هم جدا بشيم.
اون روزي مي رسه كه بايد به قلبم بگم ديگه نبايد به يادت بزنه.
نمي دونم اون روز چي بهت بگم. فقط مي دونم اون روز دير يا زود مي رسه.
روزي كه مجبور ميشيم قلبهامونو پس بگيريم.
فقط اون لحظه رو مي بينم كه...
روبروي هم ايستاديم و به چشماي هم نگاه مي كنيم، چون ديگه حرفي براي گفتن نموده.
حتي سيل اشكام هم نمي تونه لحظه اي باعث پلك زدن چشمام بشه.
فقط حس مي كنم گرمايي كه از دستات به دستم مي رسه، داره قلبمو مي سوزونه.
سرم رو روي شونت ميذارم تا اشكامو نبيني اما حيف كه لرزش بدنم رو حس مي كني.
سرم رو با دستاي يخ زدت از شونت جدا مي كني و ميگي:
بهم قول بده ديگه گريه نكني
از همه دنيا فقط همين برام مونده بود... هنوزم ظالمي.
دستامون كه جدا ميشه،
صداي قلبم رو ميشنوم كه روي آسفالت خيابون، جلو پات ميشكنه.
دستمو ميبوسي و بهم ميگي:
مي دونم حرفامو باور نمي كني، اما دوستت داشتم.
آخه پس چرا؟...
بهم ميگي: عزيزم باور كن فقط به خاطر تو بود.
آخه چه جوري باور كنم؟...
عقب عقب ازم دور ميشي و سرت رو مي اندازي پايين. چون ديگه طاقت سنگينيه نگاهمو نداري.
اما تصوير چشماتو تا ابد برام گذاشتي. به جاي اون قلب قرمز و پر از عشقي كه ازم گرفتي، فقط همينو برام گذاشتي.
تو ميري.
سفرت بخير عزيزم.
اما من به كجا؟...
تو از اينجا ميري اما منو با همه خاطره هامون آنجا تنها ميذاري...
هنوزم ظالمي!
مي دونم اون روز مي رسه اما اگه دوستم داري ، برام دعا كن من به اون روز نرسم...
-
نمی دانم تو به من بگو...
نمي دانم دلم گم شده يا اوني كه دل به او سپردم.
نمي دانم عشقم گم شده يا معشوقم.
نمي دانم اعتماد بي جا كردم يا بي جا به من اعتماد كردند.
نمي دانم لياقت او را نداشتم يا او لايق من نبود.
نمي دانم من در حق عشقمان خيانت كردم يا او.او قدر ندانست يا من.
نمي دانم خدا اين را قسمت ما كرد يا ما خود قسمت را رقم زديم.
نمي دانم چرا وقتيكه دل بستن سهل است، دل كندن آسان نيست.
نمي دانم خدا به ما دل داد تا از دنيا ببريم يا دنيارو داد تا دل بكنيم.
هنوز نمي دانم با بودن او زندگي سخت است يا بي او.
تحمل جاي خاليش توي تك تك لحظه ها سخت تر است يا ...
نمي دانم شكستن غرورم سخت تر است يا شنيدن صداي شكستن قلبم.
نمي دانم تو به من عشق را آموختي يا مي خواهي نفرت را يادم بدهي.
نمي دانم كه بگويم: چرا آمدي؟ يا بپرسم كه؟ چرا رفتي؟
من نمي دانم تو به من بگو...
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن