بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 3 از 6 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 از مجموع 60

موضوع: ...::: مناجات نامه :::...

  1. #21
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    خداي من،‌ من ديگر از اين چرخه و فلك خسته شده‌ام، ديگر نمي‌خواهم سرگردان به دنبال هيچ بگردم. خدايا، نمي‌دانم به كدام سمت، به كدامين رو و با كدام، به كجا برسم. خدايا، من نمي‌خواهم سرگرم بشوم. خدايا، نمي‌خواهم اسباب بازي ديگران شوم. خدايا ماندم، براي چه اينها ديگري را براي خود، حذف مي‌كنند و از انديشه و عشق براي آن مايه مي‌گذارند. آنها انديشه را در حذف كردن و عشق را در جذب كردن براي خود مي‌خواهند.

    خدايا، مرا در نوشتن درون خود ياري كن. بگذار هر چه در درون است، بيرون ريخته شود تا شايد افرادي شكل تو را ترسيم كنند. نمي‌دانم چگونه شروع كنم و از كجا به كجا. فقط مي‌دانم بايد بنويسم، بايد سعي كنم تو را براي خود، بنويسم. خدايا، نمي‌دانم چرا اينقدر دوست دارم بنويسم. دوست دارم، ببينم، فكر كنم، بنويسم و بگويم،‌ با تو بگويم. نمي‌دانم كي صحبت با تو تمام مي‌شود. نمي‌دانم كي بيداريمان تمام مي‌شود. تو ما را به خواب مي‌بري، براي اينكه راحتتر به ما برسي. روز، براي رسيدن ما به توست و شب، براي رسيدن تو به ماست. اگر يك روز به ما نرسي نمي‌گذاري ما در يك روز كامل، سرپا باشيم. خدايا، چقدر دوست دارم در بين شب و روز با تو ملاقات كنم، هنگاميكه من به تو رسيده‌ام و آن هنگام كه تو در پيش مني. خدايا چه عدالتي، شبها مال توست و روزها مال ماست و اين از براي همه موجودات است.

    مهربانا، مي‌خواهم آفتاب شوم، مثل تو. دوست دارم بر روي تو، اسمي دلخواه بگذارم تا تو نيز نزد ما هويت بگيري، ولي هر آن اسمي كه در ذهن دارم، اسم توست، در اين بين اسمي كه خودم مي‌پسندم و براي لذت بردن خودم، روي تو مي‌گذارم. "خـدا"!. خداي من،‌ وجود من، ‌خود من، توي خداي من.

    من، با خداي خودم ازدواج مي‌كنم تا از دو وجود يك وجود در يك كالبد واحد پديد آيد، كه همان وجودم است. بايد آنقدر در تو فرو رفت ... تا دريا شد. خدايا كمكم كن تا بتوانم تو را بهتر وصف كنم، بتوانم با تو بيشتر خلوت كنم، بيشتر پيش تو باشم. خدايا، تو بگو كه اگر تو نبودي كه مي‌بود. چرا نمي‌گذاري همه پيش تو زيست كنند و همه را سرگرم كرده‌اي. خدايا، خدا كند هيچ وقت تو را فراموش نكنم. خدايا، بهترين كلمات وصف تو در سكوت است. در سكوت مي‌توان تو را توصيف كرد. سكوت، محفل خلوت با توست. هر چه در خلوت با تو سعي كردم حرفي بزنم، كلامي بر سر زبانم نيامد و هر چقدر كه تو را توصيف، و زيبايهايت را تشريح مي‌كنم بيشتر لذت مي‌برم و هر چقدر كه بيشتر تو را وصف مي‌كنم، كوچكتر مي‌شوي و من بايد به دنبال تو بيشتر بگردم (كوچك بودنت، در مقابل بزرگي تو به ماست).

    نمي‌دانم چرا نمي‌گذاري كه ما پيش تو آييم. چرا هميشه تو پيش ما هستي و يكبار هم كه شده تو ما را دعودت به مهماني كن، هرچند مهماني پيش تو ارزش بازگشت ندارد. احساس مي‌كنم هر چه بزرگتر مي‌شوم، ‌كوچكتر مي‌شوم در برابر تو. تو اذيت مي‌كني. اي كاش اندامي يا موضعي به بشر اهدا مي‌كردي كه فقط با آن، تو را بتوان وصف كرد و ديگر كاربردي نداشته باشد. خدايا، هيچكس شنواتر از تو، درباره زيبايهايت نيست. خداي من، چه زيباست،‌ زيبايي. موسيقي، نواي زيبايي اوست كه از دل بر مي‌آيد و بر دل مي‌نشيند. خدايا ...


  2. #22
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    دلم گرفته خدا را تو دلگشايي کن

    من آمدم به اميدت تو هم خدايي کن

    به بوي دلکش زلفت که اين گره بگشاي

    دل گرفته ي ما بين و دلگشايي کن

    دلي چو اينه دارم نهاده بر سر دست

    ببين به گوشه ي چشمي و خودنمايي کن


  3. #23
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    خدایا دلم برات تنگ شده . . .
    پروردگارا! ببخش مرا كه از تمسخر ديگران لذت بردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه براى رسوا كردن ديگران تلاش كردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه نمازم، وقت يافتن گمشده‏هاى من است.
    پروردگارا! ببخش مرا كه نادانى ديگران را به رُخِشان كشيدم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه براى همه گردن كشيدم، به غير از خودم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه ديگران را وادار به معذرت خواهى كردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه همه‏اش دعا كردم خدايا! مرا از شر خلق دور بدار و يك بار نگفتم: خلقت را از شر من دور دار.
    پروردگارا! ببخش مرا كه فكر و دلم از تو عزلت گزيد و از گناه نه.
    پروردگارا! ببخش مرا كه هر چه با من مدارا كردى، من بر تو خيره‏سرى كردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه بر بى‏منزلى و بى‏كارى و... گريستم، بر غم فراق از تو گريه نكردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه به فكر زيبايى ظاهر و مد لباس و... بودم، به فكر زيبايى و طهارت باطنم نبودم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه بارها و بارها به دنبال جنازه اين و آن رفتم و فقط با يك «اِاِ» گفتن، از كنارش گذشتم و هنوز باورم نيست كه من هم رفتنى هستم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه با رفتار زشتم، ديگران را به دين بدبين كردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه در مجادله با اين و آن فهميدم كه حق با من نيست؛ ولى به رو نياوردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه براى نظرات ديگران، آن گونه كه حق‏شان بود، ارزش قائل نشدم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه با پرسش‏هاى مشكل از استادانم، خود را در چشم ديگران بزرگ جلوه دادم و استادانم را تحقير كردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه موقع تعريف و تمجيد ديگران، باورم شد كه راستى راستى كسى هستم!
    پروردگارا! ببخش مرا كه تاب شنيدن تعريف از ديگران را نداشتم!
    پروردگارا! ببخش مرا كه توان حل مشكل ديگران را داشتم؛ ولى سكوت كردم و گفتم دردسر نمى‏خواهم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه حسرت نداشته‏هايم را خوردم، شاكر داشته‏هايم نبودم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه اگر 1000 تومانم گم شد، غصه‏دار شدم؛ ولى نمازم قضا شد و آن قدر غصه نخوردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه واله و شيداى مخلوقاتت شدم و خالقيتت را از ياد بردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه غصه روزى‏ام را خوردم، غصه آخرتم را نخوردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه مدام دروغ گفتم و توجيه كردم كه دروغ مصلحتى بود.
    پروردگارا! ببخش مرا كه خود را به خواب زدم تا از انجام كارى كه وظيفه‏ام بود، شانه خالى كنم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه با دروغ‏هاى مكرر خود، زشتى دروغ را در ذهن فرزندم از بين بردم.
    پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه اهل حرف بودم، اهل عمل نبودم.
    پروردگارا......
    پروردگارا!!!! می بخشی مرا؟؟

  4. #24
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم.
    خدا پرسید
    تو می خواهی با من گفتگو کنی؟
    من در پاسخش گفتم:
    اگر وقت دارید!
    خدا خندید:
    وقت من بی نهایت است.
    پرسیدم :
    چه چیز بشر، شما را سخت متعجب می سازد؟


    خدا پاسخ داد :
    کودکی شان،
    اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند،
    عجله دارند که بزرگ شوند،
    بعد دوباره بعد از مدت ها،آرزو می کنند که کودک شوند...
    اینکه سلامتیشان را از دست می دهند تا به ثروت برسند،
    و بعد ثروتشان را می دهند تا دوباره سلامتی خود را بدست آورند.
    اینکه با اضطراب به آینده نگاه می کنند،
    و حال را فراموش می کنند
    نه در حال به سر می برند و نه در آینده
    به گونه ای زندگی میکنند که گویی هرگز نمی میرند
    و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.
    گرمی دستان خدا را در دستانم حس کردم.
    هر دو سکوت کردیم.
    من پرسیدم:
    دوست داری بندگانت کدام درسهای زندگی را بیاموزند؟
    او گفت:
    بیاموزوند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد ،
    همه کاری که آنها می توانند بکنند این است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.
    بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد که زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوستشان دارند ایجاد کنند
    ولی زمانی زیاد می خواهد تا آن زخمها را التیام بخشیم.
    بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد،
    بلکه کسی است که به کمترین ها رضایت می دهد.
    بیاموزند آدمهایی هستند که دوستشان دارند،
    فقط نمی توانند احساساتشان را نشان دهند.
    بیاموزند دو نفر می توانند با همدیگر به یک نقطه نگاه کنند،
    ولی آن را متفاوت ببینند.
    بیاموزند کافی نیست که تنها دیگران را ببخشند،
    بلکه باید خود را نیز ببخشند.
    و با تمام اینها بدانند که من همیشه با آنها هستم،دوستشان دارم و از دور مراقبشان هستم...

  5. #25
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    خدایا از تو ممنونم که از واپسین دره های عمیق زندگی مرا نجات بخشیدی و در کنارم گام برداشتی ...

    و اگر

    تو همراهیم نمی کردی چه راهها که زندگی ام را به بیراهه می کشاند و چه سیاهی ها که بر دلم می نشست ...

    و

    ای کاش می توانستم به پاس نعمت دوباره ی زندگی ام روزی هزار بار جسم خاکی ام را خاکستر کنم تا ورای حصار بدنم و ورای این کلمات از تو تشکر کنم ...

    اینک راهیست بس روشن در رو به رویم ...

    یاری ام کن که من بی تو و یاری تو پوچ تر از پوچم ...!

  6. #26
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    غمگيني

    مي دانم !

    چشم هايت را بسته اي

    به آدمهايي فكر مي كني

    كه گرگها را تكه پاره مي كنند !

    و به بهشتي كه تا ابد خالي خواهد بود ...

    چرا دستهاي ما را اين قدر كوچك آفريده اي ؟

    و هيچ گاه آيا فكر كرده اي

    كه اين دلهاي شيشه اي

    با تلنگري

    مي شكند؟

    پروردگارا !

    چشمهايت را باز كن

    غمگين نباش

    شايد معجزه اي بشود ...

    عصاي موسي را كجا گذاشته اي ؟!.. .

  7. #27
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ...
    ...
    خوب؟
    ...
    ... .
    می دانی،
    دیواری از دیوار تو کوتاه تر که نیست.
    پس:
    ...
    ...


    راستی
    چرا دیوارت را این قدر کوتاه ساخته ای؟

  8. #28
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تو اي خداي مهربان تو اي پناه بي كسان
    به سنگ غم مشكن دگر چو شيشه مينایِ دلم

  9. #29
    فرناز آواتار ها
    • 1,985

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبيات انگلیسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    پرند
    شغل , تخصص
    مدرس زبان انگلیسی
    رشته تحصیلی
    حسابداری
    راه های ارتباطی

    پیش فرض



    بار الها!

    در پیشگاه تو ایستاده‌ام،
    و دست‌هایم را به سوى تو بلند كرده‌ام،
    آگاهم كه در بندگى‌ات كوتاهى نموده و در فرمانبرى‌ات سستى كرده‌ام،
    اگر راه حیا را مى‌پیمودم از خواستن و دعا كردن مى‌ترسیدم ...
    ولى … پروردگارم!
    آن گاه كه شنیدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى‌خوانى،
    و آنان را به بخشش نیكو و ثواب وعده مى‌دهى،
    براى پیروى ندایت آمدم،
    و به مهربانى‌هاى مهربان‌ترین مهربانان پناه آوردم.
    و به وسیله پیامبرت كه او را بر اهل طاعتت برترى داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشیدى،
    و به وسیله برترین زن،
    و به فرزندانش، كه پیشوایان و جانشینان اویند،
    و به تمامى فرشتگانى كه به وسیله اینان به تو روى مى‌كنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را كه خاصان درگاه تواند، وسیله قرار مى‌دهند، به تو روى مى‌آورم.
    پس بر ایشان درود فرست،
    و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار،
    و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،
    پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مى‌شود قرار دادم
    اگر با این همه، خواسته‌ام را رد كنى، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مى‌گردد،
    همچون مالكى كه از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،
    و آقایى كه از بنده‌اش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مى‌زند .
    واى بر من اگر رحمت گسترده‌ات مرا فرانگیرد،
    اگر مرا از درگاهت برانى، پس به درگاه چه كسى روى كنم؟
    اما... اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده، و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانى، چونان مالكى هستى كه لطف و بخششى را آغاز كرده، و دوست دارد آن را به انجام رساند، و مولایى را مانى كه لغزش بنده‌اش را نادیده انگاشته و به او رحم كرده است.
    در این حالت نمى‌دانم كدام نعمتت را شكر گزارم؟
    آیا آن هنگام كه به فضل و بخششت از من خشنود شده، و گذشته‌هایم را بر من مى‌بخشایى؟
    یا آن گاه كه با آغاز كردن كرم و احسان بر عفو و بخششت مى‌افزایى؟
    پروردگارا!
    خواسته‌ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است كه:
    گناهان گذشته‌ام را بیامرزى،
    و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى،
    و پدر و مادرم را كه دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاك‌ها خفته‌اند، ببخشى .
    تنهایى‌شان را با انوار احسانت از بین ببر،
    و وحشتشان را با نشانه‌هاى بخششت به انس بدل كن،
    و به نیكوكارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،
    و به گناهكارشان مغفرت و رحمت عطا كن،
    تا به لطف و مرحمتت از خطرات قیامت در امان باشند،
    به رحمتت در بهشت ساكنشان گردان،
    و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار كن،
    تا مشمول شادمانى گذشته و آینده شویم.

    آقایم!
    اگر در كارهایم چیزى سراغ دارى كه مقامشان را بالا مى‌برد و بر اكرامشان مى‌افزاید، آن را در نامه اعمالشان قرار ده،
    و مرا در رحمت با آنان شریك كن، و آنان را مشمول رحمتت بگردان، همچنان كه مرا در كودكى تربیت كردند.
    آرزوهایت را روی کاغذ بنویس و یکی یکی از خدا بخواه خدا فراموش نمی کند اما تو یادت می رود آنچه که امروز داری آرزوی دیروز تو بوده است!!!

  10. #30
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    خداوند شبان من است
    محتاج به هیچ چیز نخواهم بود

    در مرتع های سبز مرا می خواباند
    و نزد آب های راحت مرا رهبری میکند
    جان مرا بر می گرداند
    و به خاطر نام خود به راه های عدالت هدایتم مینماید
    چون در وادی سایه ی موت نیز راه روم
    از بدی نخواهم ترسید
    زیرا تو با من هستی
    عصا و چوبدستی تو مرا تصلی خواهد داد...

صفحه 3 از 6 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •