حرف دل

[محدیس]

آنقــدر مرا سرد کرد
از خودش .. از عشق ..
کــه حالا بــه جای دلبستن ،‌ یخ بسته ام !
آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد

لیز می‌‌خوریــد .!

[محدیس]

هنوز هم گاهی دلتنگ میشوم، نه برای تو...
برای آن کسی که فکر میکردم تو بودی...

[محدیس]

ساعت از نیمه شب گذشته است و من به این می اندیشم
اگر کاری که " عشق " با من کرد با تو می کرد
چند روز دوام می آوردی ؟؟؟؟

[fr.chemi3t]

ای فالگیر کوچک خوش‌ لهجه

در دست‌های گنگ ِ بلاتکلیف

دنبال ردّ پای کدامین غریبه‌ای؟

این بغض‌های سرزده

معنا نمی‌شوند

زحمت نده زمین و زمان را!

در من مسافریست

که هرگز نمی‌رسد...

[fr.chemi3t]

نه مثل هر کس !

مثل کسی که برایم کسه دیگریست

دعایت میکنم..

تو نیز در لحظه های زنده ی ذهنت،

بی التماس من !

برایم سهمی از دعا بگذار...

[fr.chemi3t]

ای ابر ها نبارید .!
مــن دریا را بـه پایش ریختــَم ...
بـر نگشـت !

[fr.chemi3t]

سهراب…

تو چه گفتی سهراب؟

قایقی خواهم ساخت …

با کدوم عمر دراز؟

نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند
با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد

سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت
پس بگو ای سهراب … شعر نو خواهم ساخت

بیخیال قایق ….

یا که میگفتی ….

تا شقایق هست زندگی باید کرد؟

این سخن یعنی چه؟

با شقایق باشی…. زندگی خواهی کرد

ورنه این شعرو سخن
یک خیال پوچ است
پس اگر میگفتی …

تا شقایق هست، حسرتی باید خورد

جمله زیباتر میشد

تو ببخشم سهراب …

که اگر در شعرت، نکته ای آوردم، انتقادی کردم

بخدا دلگیرم، از تمام دنیا، از خیال و رویا

بخدا دلگیرم، بخدا من سیرم، نوجوانی پیرم

زندگی رویا نیست

زندگی پردرد است

[fr.chemi3t]

به قول زنده یاد حسین پناهی



جــــــــــا مــــــــانـــــــــــده اســــــــــــت . . . . . . . . .

چـــــــــــــــیــــــــ ـــــــــــز ی . . . . . . . . .

جـــــایــــــــی . . . . . . . . .

که هـــــــــــــیــــــچ گـــــــــاه . . . . . . . . .

دیــــــــگــــــر هـــــــیــــــــچ چــــــــیـــــز . . . . . . . . .

جـــایــــش را . . . . . . . . .

پـُــــــر نــــخـــواهـــد کــــرد . . . . . . . . .

[fr.chemi3t]

سفریباید کرد ....... تا به عمق دل یک پیچک تنها که چرا اینچنین سخت به خود می پیچد...
شاید از راز درونش بشود کشفی کرد شاید او هم به کسی دل بسته ست ..

[محدیس]

چه حـرف

بی ربـطیست

کـــه مــرد

گریـــه نمــی کند !

گاهـــی آنقدر بغــــض داری ...

کـــه فقـــط

بایــد مـــرد بــاشـی

تـا بتوانی گریـــه کنـــی
.
فقط از چشم خودت چشم مرا دور نکن

حرمت چشم تو چیزیست که دریا دارد

اشک من دیدی و شاید به خودت می گویی

دیدن گریه یک مرد تماشا دارد ...