یک خط برای کسی که دوسش دارم ....

[javad jan]

بزرگترین درد
بیداریست مهربانم
ما،در خواب
به آرزوهایمان میرسیم!!!

[javad jan]

بیشتر از یک خطه:
من فقط عاشــق اینم حرف قلبتو بدونم

الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمــی تونم

من فقط عاشق ایــنم بگی از همه بیزاری

دو سه روز پیدام نشه باز ببینم چه حالی داری

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

من فقط عاشــق اینم روزایی که با تو تنهام

کارو بار زندگیمو بزارم برای فردا

من فقط عاشق ایــنم وقتی از همه کلافم

بشینم یه گوشه ی دنج موهای تو رو ببافم

عاشق اون لحظه ام که پشت پنجره بشینم

حواست به من نباشه دزدکی تو روببینم

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

[javad jan]

تو نباشی
نفسم سوخته ی فاصله هاست !!!!!

[javad jan]

حکایتم کن

برای دستهایی که مرا جستند

و برای چشمانی که مرا قطره قطره...

برای لبهایی که ترانه ام کردند

و بعد شاید مرثیه ای

حکایتم کن به غروب رسیده ام!!!

[javad jan]

دلم گرفته تو این زمونه
دسته خودم نیست دلم گرفته
بغضم شکسته نایی ندارم
از دست نامرد دلم شکسته
دیوونش بودم تا آخر عمر
نگاش میکردم شاید بفهمه اما نفهمید
خودمو کشتم بازم نفهمید دیوونش بودم
صداش میکردم توی خیالم
اما همش میخندید
با من بود و هی به من میخندید
صداش میکردم صداش میکردم
اما نفهمید اما نفهمید
اما...

[javad jan]

یکى سبز
و سبزینه بلوغى رشید
اندامت
با هر گلى که از کشیدگي انگشتان تو آونگ مي شود
یکى سرخ

یکى زرد
و خودنمایى میشي چشمانت

یکى سبز
یکى سرخ
یکى زرد
با تسلاى آبیانه عشقى تر

یکى آبى
و بويه تو
هاى
و بويه تو

یکى زعفرانى
و خوش خوشان هاشور مژه گان تو
بر متن ارغوانى زندگانى من
یکى سیاه
با تردى نارنگى خشمِ تو
یکى نارنجى

یکى آبى
یکى زعفرانى
یکى سیاه
یکى نارنجى
این همه تو و یکى من
با هر رنگى که مى زنى
در من بافته تر مى شوى و
من پُر رنگ مى شوم !

[javad jan]

راه های به تو رسیدن
محدود است اما من...
به اندازه ی تمام راه های
نرسیدن به قلبت،
دوستت دارم!!!

[javad jan]

وقتی می آمدی

حیاط پر می شد از عطر

ترنج

حالا تو رفته ای…

و فقط

رنج

مانده است…

[javad jan]

حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
می خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم ...

[javad jan]

کم کم یادم افتاد
وقتی داشتم از تــــو عکس می­ گرفتم گفتم
ـ به من نگاه نکن
حواس­ت به دوربین باشه ـ
حالا عکس­ه ای تـــو رو به ‌روی من است
از ابر­های زیادی گذشته­ ام
لبخند تـــو
چشم­ های تـــو
سیب روی لب­ هایت
و موهای تــــو که در باد پیچیده است
امـا چیزی مرا به آسمان تـــو نزدیک نمی­ کند !
صاف در چشمان من نگاه می­ کنی
اما حواست جای دیگری است .