بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 7 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 64

موضوع: دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

  1. #11
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟

    بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟ ای در جهان غریب، مسوز این غریب را
    دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو ای حورزاده، عشق بیاموز ادیب را
    روی تو گر ز دور ببیند خطیب شهر دیگر حضور قلب نباشد خطیب را
    ترسا گر آن دو زلف چو زنار بنگرد در حال همچو عود بسوزد صلیب را
    ما دوست را به دنیی و عقبی نمی‌دهیم زنهار! کس چگونه فروشد حبیب را
    از من مدار چشم خموشی، که وقت گل مشکل کسی خموش کند عندلیب را
    همرنگ اوحدی شود اندر جهان به عشق هر کس که او نگه کند این رنگ و طیب را

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  2. #12
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا

    چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا در سپردم به خدا، ای ز خدا دور، ترا
    شاد نابوده ز وصل تو من و نابوده توجفا کرده و من داشته معذور ترا
    صورت پاک ترا از نظر پاک مپوش که به جز دیده‌ی پاکان ندهد نور ترا
    گر ز دیدار تو آگاه شوند اهل بهشت سر مویی نفروشند به صد حور ترا
    ای که رنجی نکشیدی و ندیدی ستمی چه غم از حال ستم‌دیده‌ی رنجور ترا؟
    تو که چون من ننشستی به غمی روز دراز سخت کوتاه نماید شب دیجور ترا
    اوحدی را ز نظر دور مدار، ای دل و جان که دلارام ترا دارد و منظور ترا

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  3. #13
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    من چه گویم جفا و جنگ ترا؟

    من چه گویم جفا و جنگ ترا؟ جرم رهوار و عذر لنگ ترا؟
    ز دل و جان نشانه ساخته‌ام ناوک چشم شوخ شنگ ترا
    ای نوازش کم و بهانه فراخ لب لعل و دهان تنگ ترا
    صلح را خود ببین که ما چه کنیم؟ که به جان می‌خریم جنگ ترا
    دل بدزدی و زود بگریزی ما بدانسته‌ایم ننگ ترا
    رنگ خوبان ز لوح فکر بشست اوحدی، تا بدید رنگ ترا

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  4. #14
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟

    دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟ کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
    بر درت سگ وطنی دارد و ما را نه، که چه؟ به سگانت نظری هست و بمانیست چرا؟
    هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا؟
    خون من ریزی و چشم تو روا می‌دارد بوسه‌ای خواهم و گویی که: روانیست، چرا؟
    شهریان را به غریبان نظری باشد و من دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟
    من و زلف تو قرینیم به سرگردانی من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟
    دیگران را همه نزدیک تو را هست و قبول اوحدی را ز میان راه وفا نیست چرا؟

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  5. #15
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟

    باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟ گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟
    دولت پیروز اگر بنشاندش بار دگر در بر من، شکر گویم دولت پیروز را
    گر رسیدم از لبش روزی به کام دل، رواست زانکه شبها از خدا می‌خواستم این روز را
    همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را
    روز وصل از غمزه‌ی او جان سر گردان من چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟
    با وصال او دلم را نیست پروای بهشت در چنان عیدی کسی یاد آورد نوروز را؟
    دوش می‌آمد سوار از دور و من نزدیک بود کز سرشادی ببوسم پای اسب بوز را
    مدعی را دل ببرد از چشم مست شیرگیر هر که باشد شیرگیر آسان بگیرد یوز را
    اوحدی، گر قبله‌ی اقبال خواهی سجده کن آفتاب روی آن شمع جهان‌افروز را

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  6. #16
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مطرب، چو بر سماع تو کردیم گوش را

    مطرب، چو بر سماع تو کردیم گوش را راهی بزن، که ره بزند عقل و هوش را
    ابریشمی بساز و ازین حلقه پنبه کن نقل حضور صوفی پشمینه پوش را
    جامی بیار، ساقی، از آن بادهای خام وز عکس او بسوز من نیم جوش را
    بر لوح دل نقوش پریشان کشیده‌ایم جامی بده، که محو کنیم این نقوش را
    ما را به می بشوی، چنان کز صفای ما غیرت بود مشایخ طاعت فروش را
    بر ما ملامت دگران از کدورتست صافی ملامتی نکند در نوش را
    با مدعی بگوی که: ما را مگوی وعظ کاگنده‌ایم سمع نصیحت نیوش را
    ای باد صبح، نیک خراشیده خاطریم لطفی بکن، به دوست رسان این خروش را
    گرمی کند به خلوت ما آن پری گذر بگذار تا گذار نباشد سروش را
    شد نوش ما چو زهر ز هجران او، ولی زهر آن چنان خوریم به یادش که نوش را
    ای اوحدی، بگوی سخن، تا بداندت دشمن، که بی‌بصر نشناسد خموش را

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  7. #17
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    پیش‌آر، ساقی، آن می چون زنگ را

    پیش‌آر، ساقی، آن می چون زنگ را تا ما براندازیم نام و ننگ را
    امشب زرنگ می برافروز آتشی تا رنگ پوش ما بسوزد رنگ را
    بی‌روی او چون عود می‌سوزد تنم مطرب، تو نیز آخر بساز آن چنگ را
    با فقیه از عقل می‌گوید سخن عقلی نبودست این فقیه دنگ را
    بی‌او نباشد دور اگر گریان شوم دوری بگریاند کلوخ و سنگ را
    ای همرهان، پیش دهان تنگ او یاد آورید این عاشق دلتنگ را
    وی ساربان، طاقت نداری پای ما سرباز کش یک لحظه پیش آهنگ را
    ناچار باشد هر فراقی را اثر وانگه فراق یار شوخ شنگ را
    ای آنکه کردی رخ به جنگ اوحدی او صلح می‌جوید، رها کن جنگ را

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  8. #18
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را

    اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را ز روی لاله رنگ خود خجالت‌ها دهی گل را
    مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را
    رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان اگر دعوی کند وقتی کسی دور تسلسل را
    تجمل روی خوبان را بیاراید ولیکن تو رخی داری که از خوبی بیاراید تجمل را
    نباید گوش مالیدن مرا در عشق و نالیدن اگر گل زین صفت باشد غرامت نیست بلبل را
    قرنفل در دهان داری، که هنگام سخن گفتن به صحرا می‌برد ز آن لب صبابوی قرنفل را
    برآید ناله‌ی «دل دل» ز هر سو چون برانگیزی به روز کشتن و غارت غبار نعل دلدل را
    نمی‌گفتی: به فضل خود ببخشایم بسی بر تو؟ کنون وقت آمد انعام و احسان و تفضل را
    ز عشقش توبه بشکستم بگیر ای اوحدی، دستم و گر باور نمی‌داری بیار آن ساغر مل را
    جمالش کرد حیرانم، چه ماهست آن؟ نمی‌دانم که چشم از کشف ماهیت نمی‌بندد تامل را
    بهل، تا می‌کند خواری، که با او هم کند یاری چو جانم میل او دارد نهادم دل تحمل را

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  9. #19
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را

    ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را فرخنده باشد دم بدم روی تو دیدن فال را
    باری گر از درد تو من زاری کنم، عذرم بنه چون بار مستولی شود مسکین کند حمال را
    روزی همی باید مرا، مانند ماهی، تا درآن پیش تو تقریری دهم شرح شب چون سال را
    شاگرد عشقم، گر سخن گویم درین معنی سزد چون عشق استادی کند، در گفتن آرد لال را
    در بازجست سر ما چندین مکوش، ای مدعی گر حالتی داری چون من، تا با تو گویم حال را
    گر صرف مالی می‌کنی در پای او منت منه جایی که باشد جان فدا، قدری ندارد مال را
    دل چو ببندم در رخش سر چون کشم؟ کان بی‌وفا دام دل من ساختست آن زلف همچون دال را
    نشگفت اگر بال دلم، بشکست ازین سودا، که من مرغی نمی‌دانم که او این جا نریزد بال را
    با او چو گفتم درد دل، گفت: اوحدی، این شیوه تو بسیار می‌دانی، ولی حدیست قیل و قال را

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  10. #20
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    گر وصل آن نگار میسر شود مرا

    گر وصل آن نگار میسر شود مرا از عمر باک نیست، که در سر شود مرا
    تسخیر روی او به دعا می‌کند دلم تا آفتاب و ماه مسخر شود مرا
    روزی که کاسه‌ی سرم از خاک پر کنند از بوی او دماغ معطر شود مرا
    آن نور هر دودیده اگر می‌دهد رضا بگذار تا دودیده به خون تر شود مرا
    هر ساعتم چنان کند از غصه پایمال کز دست او فعان به فلک بر شود مرا
    مشکل شکفته گرددم از وصل او گلی لیکن چه خارها که به دل در شود مرا!
    این درد سینه سوز، که در جان اوحدیست از تن شگفت نیست که لاغر شود مرا

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




صفحه 2 از 7 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •