بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 6 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 60

موضوع: تاریخ و فرهنگ سرزمین آریایی آذربایجان و نقد پان ترکیسم و تجزيه طلبي

  1. #11
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تاریخچه آذربایجان آذربایجان در دوران هخامنشیان به نام ماد نامیده میشد و از مهمترین و بزرگترین ایالتهای ایران به شمار می رفت. نام آذربايجان که به بخشي از سرزمين باستانی ايران اتلاق مي شود، از حدود 2400 سال پيش ، يکي از مشهورترين نامهاي جغرافيايي ايران ميباشد ودر هر دوره با حوادث تاريخي مهمي همراه بوده است
    آذربادگان ، آذربايگان وآذربايجان ، هر سه شکل در کتابهاي فارسی معروف است . آذربایجان در دوران هخامنشیان به نام ماد نامیده میشد و از مهمترین و بزرگترین ایالتهای ایران به شمار می رفت.
    در زمان داریوش سوم والی این ایالت آتورپات یا آتروپات نامی بود.پس از شکست داریوش سوم از اسکندر آتورپات از طرفداران اسکندر شده و بنابراین بر حکومت ماد کوچک باقی ماند(328 ق.م.)
    پس از اسکندرآتروپات موفق شد دولت کوچکی در آن سرزمین که بخشی از خاک ماد بود تشکیل دهد که بعد به نام او آتورپاتکان معروف شد(3)و پایتخت آن کنزک در جنوب تبریز کنونی بوده است
    هرودت میگوید:یونانیان کاپادوکیا را جزو سوریه می شمارند.پیش از ظهور دولت ایران مردم آنجا تابع حکومت ماد بودند که اکنون به دست کورش افتاده بود.حد فاصل میان امپراتوریهای ماد و لیدیا رود هالیس (قزل ایرماق کنونی در ترکیه)بود
    بحث درباره ی نام آذربایجان:
    استرابون جغرافی نگار یونانی که کتاب خود را در زمان اشکانیان پدید آورده است میگوید:
    چون اسکندر بر ایران دست یافت سرداری به نام آتورپات در آذربایگان برخاست و نگذاشت آن سرزمین که بخشی از ماد و به نام ماد کوچک معروف بود به دست یونانیان افتد.از آن پس سرزمین مزبور به نام آتورپاتکان خوانده شد
    آتورپاتکان از سه پاره ی آتور یا آذر و پات و کان برگرفته شده است که معنی آن سرزمین یا شهر آذرباد می باشد
    و اگر چه آذر بمعني آتش در زبان دري است نه پهلوي ولي در پهلوي آذر ، آتور تلفظ ميشود واتفاقا همانست که قسمت اول نام اصلي آذربايجان را که آتورپاتکان است را تشکيل می دهد وامروز مسلم است که نام آتورپاتکان که بمرور دگرگون شده بصورت ،آتوربادگان و سپس آذربادگان وسپس آذربايگان و در آخر آذربايجان نام گرفت. و از نام خانواده آتورپات گرفته شده که واژه ترکيبي پهلوي است معادل فارسي آن آذربد است به معني نگهدارنده آتش يا دارنده ی آتش يا مسئول وخدمتگزار آتش است ، زيرا که آتشکده ي آذرگشب (يا آتش مخصوص پادشاهان وارتشتاران ايران در همان خطه شعله ميکشيده واستاندار آذربايجان ، نگاهبان آتش مزبور نيز بوده است) و در دوران ساساني به آن کشور مغان مي گفتند
    با این حال کسروی بر این باور بود که آذربایگان از همه ی نامها درست تر است
    عرب ها آن را آذربيجان ميخواندند. محمد بن جرير طبري ضمن شرح فتح آذربيجان به دست تازی ها می نويسد :
    (( وچون نعيم بار دوم همدان را گشود وارواج رود سوي ري رفت، عمر بدو نوشت که سماک بن خرشه ي انصاری را به کمک بکيربن عبدالله به آذربیجان فرستد....))(
    در کتابهای ارمنی ،آذرباياقان وآذرباداقان هر دو را نوشته اند
    .آذربايجان به زبان يونانی
    ماتی نی ونويسندگان يونانی گازا گفته اند .
    برخي از مورخان،بناي اوليه ي شهر تبريز راه به خسروکبير،پادشاه ارمنستان که معاصر اردوان چهارم،پادشاه اشکاني بوده نسبت داده اند.
    مورخان ارمني وشرق شناسان ،براين باورندکه تبريز پيش از اسلام در سده هاي(3و4 ق.م) شهري معروف از شهرهای کهن ماد به نام تبرمئس بوده است.
    قديمی ترين اشاره به نام تبريز در کتيبه سارگن دوم شاه آشور در سال 714ق.م است . سارگن در اين کتيبه از شهري به نام اوشکايا که گويا اسکوي امروزي است ونيز از دژ محکمي به نام تاروئي ياد کرده که به احتمال قوی ، همان تبريز است .
    در سال 21 ه.ق که عربها بر ايران دست يافتند، تبريز قلعه نظامي کوچکي بود، ولي اردبيل اهميت بيشتري داشت .
    اولين حکومت مستقر در تبريز پس از اسلام خاندان روادي بود که اين شهر را پايتخت خود قرار دادند. پس از حمله هاي مغول،تبريز به دستور آباقاخان(663-680ه.ق) پايتخت رسمي ايلخانان شد.
    در زمان سلطان محمود غازان(694 ه.ق)تبريز را دردست گرفت .مسجد عليشاه ،ربع رشيدي وشنب غازان،در اين دوره ساخته شد. پس از مغولان وايلخانان، تبريز در دوران جلايريان وترکمانان وصفويان پايتخت رسمي شد.مسجد کبود از يادگارهاي دوران حکومت جهانشاه قرايوسف ترکمان (870 ه.ق) است.
    در دوران صفويان ،تبريز بارها به اشغال قوای مهاجم عثمانی درآمد وچندين بار به وسيله ي زلزله هاي وحشتناک (1050و1193 ه.ق) به کلی ويران وتمام آثار تاريخي آن نابود شدند.(1721 م : زلزله تبريز 80000 نفر جان سپردند- کوسينسکي صفحه 1864)
    در دوران قاجاريه ،تبريز مرکز استقرارعباس ميرزا ،نايب السلطنه ووليعهد نشين شد . درجنگهاي ايران وروسيه ،تبريز بارها مورد هجوم قواي بيگانه قرار گرفت واشغال شد.
    مبارزات مردم دلاور تبريز در برابر ترکان عثماني وروس ها درخشانترين فصل تاريخ ايران است.
    و اما در سال 1324 ه.ق تبريز در انقلاب مشروطيت ايران وسرگوني استبداد ،نقش مهمی به عهده داشت ومردم تبريز به پايمردي دلاوراني چون ستارخان، باقرخان، علي مسيو و... با استبداد به ستيز برخاستند و در 1299 ه.ش شادروان شيخ محمد خياباني ،عليه استعمار انگلستان در تبريز قيام کرد وقرداد وثوق الدوله وانگلستان را ملغي اخت .شادروان ثقة الاسلام شهيد راه استقلال وآزادي اين سرزمين به دست سربازان روسي در تبريز به دار آويخته شد.
    در سال 1325 ه.ش مردم تبريز عليه فرقه دموکرات آذربايجان قيام کردند واستقلال ايران محفوظ ماند.
    ۲- ب- تاريخچه ونام اروميه مرکز آذربايجان غربي:
    در برخي منابع از جمله مسالک وممالک استخري ،نام شهر ودرياچه چیچست به صورت اورميه آمده است.
    نام این شهر در سرياني وارمني متأخر (ormi , urmiya (اور به معنی شهر و میا یعنی آب نوشته می شود .علاوه بر آن تلفظ کنوني اين نام نيز توسط مردم بومي اين سامان ،بيشتر اورميه شنيده مي شود .بنابراين ضبط سنتي اين اسم به صورت اُرميه وياتحرير جديد آن بصورت اورميه است .(سرکانی.دکتر بهمن .اورمیه یا ارومیه .رشد آموزش جغرافیا .سال 5.شماره ی 18.ص55
    غرب درياچه اُرمیه قبل از ديگر نقاط ايران،مورد توجه ملل ماقبل تاريخ قرار گرفته ودليل آن تپه های متعدد باستانی در اين ناحيه است. تپه های گوی تپه واقه در 6 کيلومتری جنوب شرقی اورميه با قديمی ترين تپه های بين النهرين، آسيای صغير وفلات ايران رقابت ميکند.
    بعلاوه منسوب داشتن زرتشت به اروميه و يا اينکه يک يا دو نفر از حواريون زرتشت که در تولد عيسی به بيت اللهم رفته بودند در اورميه مدفون اند،حاکی از آن است که اين ناحيه در گذشته از بزرگترين کانونهای مذهبی وعلمی بوده است
    وسرداران وامپراتوران روم جهت دست يافتن بر آذرخش بزرگ زرتشتيان (آذرگشسنب)وپايتخت تابستانی ساسانيان (گزنا)بارها از آن عبورکرده اند.
    پس از اسلام نيز اورميه دومين شهر آذربايجان پس از مراغه به شمار می رفت .
    از سده ی 15 ميلادی که ترکان عثمانی جايگزين امپراتوری روم شرقی شدند، باز اورميه به عنوان شهر سرحدی از اهميت بسيار زيادی برخوردار بود ودارای برج وباروی مهمی شد .برج سه گنبد از نشانه های آن است .
    ۳-اخلاق وعادتهای مردم آذربایجان :
    مردم آذربايجان باوجود هجوم های اقوام مخالف ،سنن بومی خود را حفظ کرده اند وبسياری از آداب ورسوم ايران کهن ، درميان مردم اين سامان به صورتهای گوناگون باقی مانده است.
    مردم آذربايجان در دوستی ثابت قدم،دربرار مشکلات شجاع ومقاوم هستند. از جمله خصلتهای آنان مهمان نوازی،سلحشوری ،آزادمنشی ،راستگويی ،مرزداري و تعصب مذهبی است (می توان به بابک خرمدين اشاره کرد که در دفاع از دين وکشور خود ايران چگونه چندين هزار عرب را نابود کرد)
    در تمام دوره های تاريخی ،احساسات وطن دوستی آنان ضرب المثل بوده است .قيامهای مدوام مردم اين استان در زمان جنگ های ايران وعثمانی وايران وروسيه و... از برجسته ترين فداکاريهايی است که در تاريخ ايران جاودان خواهد ماند
    ۴- نژاد مردم آذربايجان
    آذريها ، اصيل ترين افراد ايرانی واز نژاد آريايی هستند .اين قوم از نژاد آرين می باشند که زبان وخصوصيات کلی ايرانيان دوره هخامنشی ،اشکانی وساسانی را حفظ کرده اند. همانطور که بر همه روشن است مردم آذربايجان از بازماندگان و نوادگان مادها(شاخه ای از آريانهايی که به ايران آمدند) می باشند تا اينکه بمرور زمان در نتيجه ی تاخت و تاز ترک و مغول دسته های گوناگونی از اين نژاد در اين منطقه سکونت گزيدند و آميزشهايی بين نژاد اصلی و مهاجمان رخ داد با اين حال تيره های مهاجر به دليل کمی نفوس نسبت به ساکنان محلی نابود شده و تقريبا اصالت نژاد اوليه نگاهداری شد.(رضا . دکتر عنایت الله .آذربایجان و آران ص 11
    پیش از ورود مادها به این سرزمین ، مردمی در آذربایجان غربی زندگی میکردند که بومی محل بودند وبه زبان خاصی سخن میگفتند .چون مهاجرت آریاها آغاز گشت،آنان بمانند بقیه بومی های ایران ،همانند لرها حکومت آریایی های مهاجر هم نژاد خود را پذیرفتند وبه تدریج آداب ورسوم وزبان يکدیگر را قبول کردند. زبان پارسی قدیم زبان پارسها وهخامنشیها وزبان پهلوی ویژه اشکانیان وساسانیان بود، وزبان اوستایی به وسیله ی مادها به کار میرفت که محل استقرار آنان آذربایجان ونواحی دیگر در غرب وشمال غرب ایران کنونی بود. (صفری،بابا.اردبیل در گذرگاه تاریخ،جلد2 ، تهران 1353 ،صفحه 57) از نوشته های نویسندگان سده های اسلامی ،چنین برداشت می شود که در قدیم زبان یا نیم زبانی که در آذربایجان سخن گفته می شده،شاخه ای از زبان فارسی بوده وآن را آذری می نامیده اند.چنانکه نیم زبانی که در اران رایج بوده ارانی میخواندند.
    در آن زمانها نشانی از زبان ترکی در آذربایجان واران وجود نداشت. مردم آذربایجان در گذشته به زبان آذری که یکی از زبانهای ایرانی بوده سخن میگفتند. این زبان مردم آذربایجان در گذشته به زبان آذری که یکی از زبانهای ایرانی بوده سخن میگفتند.
    این زبان مردم آذربایجان در گذشته به زبان آذری که یکی از زبانهای ایرانی بوده سخن میگفتند. این زبان مانند زبان کنونی آذربایجان وپیش از آن دارای لهجه های مختلف بوده است .زبان کنونی مردم آذربایجان از قالب ترکی وایرانی تشکیل شده است .

    گروهی از مردم آذربایجان به زبانهای هرزنی،کرنیگانی ، تاتی سخن میگویند که بعضی از زبانشانسان در اینکه لهجه ها رابتوان از بقایای زبان آذری دانست تردید دارند.(دبیران گروههای آموزشی جغرافیای استانها. جغرافیای کامل ایران،صفحه 179-180)
    ( می توان به طور خلاصه گفت که زبان ترکی فعلی رایج در آذربایجان زبانیست که به تدریج در طی چند مرحله و چند صد سال بر مردم این استان غالب شد .)

    برگرفته از وب سایت رسمی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #12
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    از سرزمینهای آران تا آذربایجان

    استاد عنایت الله رضا
    گذاردن نام آذربايجان بر سرزمين شمالي رود ارس در قفقاز كه در طول تاريخ تا سال 1918 ميلادي هرگز آذربايجان ناميده نمي‌شد طي نيمه اول قرن بيستم و پس از آن، دشواري‌هايي پديد آورده است كه نمي‌توان ناديده گرفت. بنا به شهادت تاريخ و نوشته‌هاي جغرافي‌نگاران باستان و مولفان عهد اسلامي، سرزمين شمال رود ارس كه نام «آذربايجان » بر آن نهاده‌اند آلبانيا و آلبان نام داشت. مولفان باستان چون استرابون و ديگران اين منطقه را آلبانيا، ارمنيان‌آلوانك (alvank) و آغوانك و ايرانيان ارانمي‌ناميدند. در عهد اسلامي و در ماخذ عربي اين نام به صورت‌هاي الران و اران آمده كه محتمل است صورتي از نام كهن اردان عهد پارتي باشد.
    ممكن است گفته شود سرزمين اران در گذشته بخشي از ايران بوده و مردم آن نيز قرابت‌هايي با ما دارند و گويش آنان به گويش تركي مردم آذربايجان نزديك است. هر گاه اين نكته را بپذيريم چنين پرسشي پديد مي‌آيد كه مگر گيلان و مازندران و لرستان و كردستان و خراسان و بلوچستان و خوزستان بخشي از اين كشور نيستند؟ چرا با اين وصف به صورتي جداگانه از آن سرزمين‌ها ياد مي‌شود. طبرستان و گيلان دو سرزمين كنار يكديگر با لهجه و گويشي بسيار نزديك هستند و به تقريب زندگاني مشترك و همگوني داشته‌اند. مع‌هذا نام آن سرزمين‌ها در كتاب‌ها و نوشته‌ها جدا از يكديگر آمده است. هيچ دليلي وجود ندارد كه گيلاني نام مازندران و مازندراني نام گيلان را برگزيند و از نام تاريخي خود صرفنظر كند زيرا كه با همه نزديكي، يكي نيستند. بلكه تفاوت‌هايي ميان آن‌ها موجود است. در حالي كه همه ايراني هستند و به اين خانواده بزرگ تعلق دارند. ميان منطقه باستانی آذربايجان یا آتروپات و اران نيز نزديكي‌هاي بسیاری وجود داشته و دارد . ولي اين هرگز به معناي يكي بودن اين دو سرزمين نيست. محدوده جغرافيايي اين دو سرزمين را جغرافي‌نگاران پيش از اسلام و عهد اسلامي مشخص كرده‌اند. ابن‌فقيه، ابن حوقل، ابوعبدالله بشاري مقدسي، اصطخري، ياقوت حموي، ابوالفداء و ديگران به صراحت اران و آذربايجان را از يكديگر جدا دانسته، مرز شمالي آذربايجان را رود ارس نوشته‌اند. اين جغرافي‌نگاران برجسته اسلامي حدود مرزها و شهرها و نواحي اين سرزمين را بر طبق نقشه معلوم و مشخص كرده‌اند به گونه‌اي كه جاي هيچ ترديدي باقي نمي‌گذارد. اين دو سرزمين تختگاه و مراكز جداگانه‌اي داشته‌اند. اصطخري با صراحت شهر پرتوه كهن يا برذعه، بردع دوره اسلامي را تختگاه اران و اردبيل را شهر مركزي آذربايجان نوشته است.
    گاه فرمانرواياني اين دو سرزمين را زير فرمان داشتند. ولي اين هرگز به معناي يكي پنداشتن آن‌ها نبوده است. چنان كه در ادوار گذشته فرمانروايان طبرستان بر گيلان و فرمانروايان گيلان بر طبرستان حكم مي‌راندند. با اين وصف دو سرزمين مزبور جدا از يكديگر ذكر شده‌اند و تاكنون نيز با همه نزديكي نام آن‌ها جداگانه ذكر مي‌شود.
    در نيمه دوم سده 18 ميلادي سرزمين اران به صورت ملوك‌الطوايفي درآمد و به چند خان‌نشين و ملك‌نشين بخش گرديد كه از ميان آن‌ها مي‌توان به خان‌نشين‌هاي شكي، قبه، باكو، لنكران، گنجه، قراباغ و غيره اشاره كرد.
    ميرزا جمال جوانشير قراباغي مولف تاريخ قراباغ كه كتاب خود را پس از عقد قرارداد تركمانچاي در سال 1263/ 1847 ميلادي تاليف كرده، قراباغ را بخشي از اران ذكر كرده و به خط خود چنين نوشته است: « و اين ولايت قراباغ از جمله مملكت اران است». وي در مورد ولايت‌هاي اين منطقه مي‌نويسد: « اين ولايت‌ها ميان رود كر و ارس واقعند». همو در مورد نخستين شهر قراباغ و ديگر سخن پرتوه يا بردع چنين اشاره‌اي دارد: « اول شهري كه در ولايت قراباغ بنا شد شهر و قلعه بر دع است كه در سر رودخانه ترتر و در سه فرسخي رود كر واقع است و اهل آن شهر در قديم ارمني و يا غير ملت بوده‌اند».
    بدين روال جاي ترديد باقي نمي‌ماند كه اران از آذربايجان جدا و حد شمالي آذربايجان رود ارس بوده است و اران هرگز با نام آذربايجان ناميده نمي‌شده است.
    پيش از آن كه نام آذربايجان بر اران و شيروان نهاده شود مآخذ روسيه تزاري تنها يك آذربايجان مي‌شناختند و آن آذربايجان ايران و يا آذربايجان راستين بود. در جلد نخستن دايره‌المعارف روسي كه به سال 1890 ميلادي بالغ بر يكصد و ]بيست و[ دو سال قبل در سن‌پترزبورگ به چاپ رسيد چنين آمده است:
    « آذربايجان به زبان پهلوي اتورپاتكان، به زبان ارمني ادربادكان، استان شمال غربي ثروتمند و صنعتي ايران است. آذربايجان از جنوب محدود است به كردستان ايران و عراق عجم، از غرب به كردستان تركيه و ارمنستان تركيه، از شمال به ارمنستان روس و جنوب قفقاز كه رود ارس آن را قطع مي‌كند.»1 هر گاه آذربايجان بر سرزمين شمال ارس اطلاق مي‌شد، جاي ترديد نبود كه در دايره‌المعارف مذكور چنان كه عنوان كردستان ايران و كردستان تركيه و يا ارمنستان تركيه و ارمنستان روس آمده است نام آذربايجان روس نيز مي‌آمد. مساحت و نام‌هاي شهرها كه در دايره‌المعارف يكصد سال پيش روسيه آمده منطبق با مساحت آذربايجان ايران و نام شهرهاي آن است. بنابراين به سهولت مي‌توان دريافت كه تنها يك آذربايجان وجود داشته و آن آذربايجان ايران بوده است.
    پس از جنگ‌هاي ايران و روس و الحاق قفقاز به روسيه مردم مسلمان قفقاز آرزو داشتند كه بار ديگر به ايران بپيوندند و در خانواده كهن خويش زندگي از سر گيرند. به همين دليل در جريان نهضت مشروطيت ايران شور و شعفي زايدالوصف از خود نشان دادند.
    متفكران، نويسندگان و شاعران قفقازي گرايش فراوان نسبت به نهضت مشروطه ابراز داشتند و حتي گروهي از رزمندگان آن سرزمين پاي در ميدان نبرد گذاردند و در صف مجاهدين مشروطه خواه با خود كامگان به پيكار برخاستند. ولي با شكست نهضت مشروطيت آرزوي آنان برآورده نشد. از اين رو در امپراتوري عثماني به جست‌وجوي حامياني برآمدند. گرايش مسلمانان قفقاز به سوي تركان از اين زمان آغاز شد. روشنفكران مايوس قفقاز در آغاز دو دسته شدند كه گروهي طرفدار ايران و گروهي طرفدار تركيه بودند. رفته رفته با ضعف دولت مركزي قاجار و نامرادي‌هاي پي‌درپي ايران وتقسيم كشور به مناطق نفوذ روس و انگليس،‌ياس و نوميدي بر گروه طرفداران ايران مستولي گشت. تركان نيز از اين حادثه بهره گرفتند و پس از انقلاب بلشويكي و آشفتگي امپراتوري روسيه در صدد تاسيس دولتي دست نشانده در قفقاز برآمدند. پيش از آن نيز تركان در چنين طريقي تلاش مي‌كردند.
    در سال 1911 در شهر باكو حزبي به نام مساوات تاسيس شد كه مورد حمايت تركان عثماني بود. سال 1917 كنگره مشترك حزب مساوات با حزب فدارليست‌هاي ترك برگزار شد. در اين كنگره دو جزب نامبرده متحد شدند و نام « حزب دموكراتيك فدراليست‌هاي مساوات ترك» را بر خود نهادند كه هدفشان متحد گردانيدن تركي زبانان در سايه قدرت دولت تركيه بود.
    سران حزب مساوات ابتدا با بلشويك‌هاي قفقاز از در دوستي درآمدند ولي سرانجام ميان آن‌ها اختلاف افتاد و مساواتيان در 27 مه 1918 در تفليس دولتي تشكيل دادند و آن را «جمهوري آذربايجان» ناميدند. مقر آنان ابتدا شهر گنجه بود. ولي پس از تصرف باكو از سوي لشكريان ترك به فرماندهي نوري پاشا در 15 سپتامبر 1918، به اين شهر انتقال يافتند و در سايه حمايت لشكريان ترك دولت خود را مستقر كردند و حدود دو سال بر سرزمين اران و شيروان كه نام «جمهوري آذربايجان» بر آن نهاده بودند، حكومت كردند. اين وضع تا 28 آوريل 1920 ادامه يافت.
    در اين تاريخ بلشويك‌ها به باكو حمله بردند و اين شهر را متصرف شدند و حكومت شوروي اعلام كردند. ولي دولت شوروي نيز از اين نام ساختگي دست برنداشت و آن را «جمهوري شوروي سوسياليستي آذربايجان» ناميد.
    آكادميسين بار تولد آورده است: « نام آذربايجان براي جمهوري آذربايجان از آن جهت انتخاب شد كه گمان مي‌رفت با برقراري جمهوري آذربايجان، آذربايجان ايران و جمهوري آذربايجان يكي شوند.» 2 و در جايي ديگر از همين اثر نوشت:
    « هر گاه لازم باشد نامي برگزيد كه سراسر جمهوري آذربايجان را شامل شود. در اين صورت مي‌توان نام اران را برگزيد.» 3
    گذاردن نام جمهوري آذربايجان بر اران از همان آغاز موجب اعتراض شديد ميهن‌پرستان ايران از جمله مرحوم شيخ محمد خياباني و يارانش شد. ولي چون اين نام‌گذاري صورت پذيرفته بود دموكرات‌هاي طرفدار خياباني در صدد تغيير نام آذربايجان ايران برآمدند و بر آن شدند تا نام اين استان را به نام « آزاديستان» بدل كنند. اين مطلب در كتاب تاريخ هيجده ساله آذربايجان به قلم احمد كسروي به روشني آمده است. 4
    كسروي در كتاب شهرياران گمنام از گذاردن نام آذربايجان بر اران با شگفتي ياد كرده چنين نوشته است: «چرا برادران اراني‌ ما در آغاز زندگاني ملي، پشت پا به تاريخ و گذشته سرزمين‌شان مي‌زنند و اين خود زياني است بزرگ و آن گاه تاريخ مانند چنين كار شگفت سراغ ندارد.» 5
    پس از شهريور 1320 و ورود نيروهاي بيگانه به ايران، تحت حمايت ارتش سرخ حزبي به نام «حزب آذربايجان» در تبريز تاسيس شد كه اغلب مهاجران قفقازي و نيز مجريان سياست شوروي، به ويژه دست نشاندگان مير جعفر باقراف دبير كميته مركزي حزب كمونيست قفقاز گردانندگان آن بودند. مسئولان اين حزب نخست نغمه جدايي آذربايجان را پنهاني عنوان كردند و براي انجام مقاصد خويش زبان تركي را كه از چند قرن باز با مهاجرت تركان به مردم اين سرزمين تحميل شده بود، بهانه قرار دادند. كسروي مي‌نويسد: «در نهان مقصودشان جدا شدن از ايران بود.» 6
    سه سال و اندي بعد با كمك ماموران قفقازي حزب ديگري به نام « فرقه دموكرات آذربايجان» در 12 شهريور 1324 تاسيس شد. در ظاهر از اجراي قانون اساسي و تشكيل انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي دم مي‌زدند، ولي در باطن هدفشان الحاق به جمهوري شوروي آذربايجان بود.
    گردانندگان انديشه الحاق، اصطلاح ساختگي آذربايجان شمالي و جنوبي را به كار گرفتند. حال آن كه شمال آذربايجان رود ارس بود و آن سوي ارس نامي ديگر داشت كه بدان اشاره شد. نوشتند كه « خلق آذربايجان جنوبي كه جزء لاينفك آذربايجان شمالي است مانند همه خلق‌هاي جهان چشم اميد خود را به خلق بزرگ شوروي و دولت شوروي دوخته است.» 7
    مسئولان همين فرقه در تلگراف ديگري خطاب به ميرجعرف باقراف رئيس حزب كمونيست جمهوري شوروي آذربايجان چنين نوشته‌اند: « از تاسيس فرقه دموكرات آذربايجان كه رهبري پيكار مقدس خلق آذربايجان در راه آزادي ملي و نجات قسمت جنوبي سرزمين زاد و بومي وطن عزيز ما آذربايجان را كه سال‌ها است در زير پنجه‌هاي سياه شووينيست‌هاي فارس دست و پا مي‌زنند، برعهده دارد. سه سال تمام مي‌گذرد.» 8
    آن‌ها به اصطلاح ساختگي فارس توسل جستند تا در مقابل آن اصطلاح خطاي ترك را علم كنند. اين چيزي شبيه اصطلاح عرب و عجم است. به راستي فارس كيست؟ آيا مردم گيلان، مازندران، لرستان، كردستان و بخش‌هايي از خوزستان و حاشيه كوير و ديگر نواحي ايران به پارسي سخن مي‌گويند؟ آيا مي‌توان اصطلاح فارس را در مورد آنان به كار گرفت؟ بي‌گمان لهجه همگي آن‌ها از شاخه‌هاي زبان ايراني است و خود نيز ايراني هستند مگر آن اقوامي كه در نتيجه حوادث تحميلي زبان خود را در اين سرزمين از دست داده‌اند و به تركي سخن مي‌گويند ايراني نيستند؟
    باري متعاقب اين ماجرا اصطلاح « آذربايجان شمالي» و
    « آذربايجان جنوبي» با مهارت تمام در كتاب‌ها و ترجمه‌هايي از زبان‌هاي تركي و روسي به منظور رسوخ اين انديشه خطا و مغرضانه در اذهان خوانندگان رواج يافت. گروهي دانسته يا نادانسته اين آتش را دامن مي‌زدند و مي‌زنند به عنوان نمونه اين اصطلاح نامعقول در كتاب‌هاي تاريخي و جغرافيايي به چاپ رسيد و بعضي مترجمان ما نيز به تكرار آن پرداختند.
    تبليغ انديشه جدايي طلبي چندان قوت گرفت كه گروهي از نويسندگان به تحريف حقايق پرداختند و دروغ‌هاي‌شان در مطبوعات و كتاب‌هاي ما نيز منعكس شد. در كتابي به نام تاريخ آذربايجان كه در سه جلد در باكو انتشار يافته است فصلي وجود دارد زير عنوان: « سيادت ايران بر آذربايجان و جنبش رهايي بخش مردم آذربايجان عليه اشغالگران ايراني در سال‌هاي 30 ـ 40 سده 18 ميلادي.» 9
    آيا به راستي چنين بوده است؟ آيا آذربايجان همواره بخش مهمي از سرزمين و كشور ايران نبوده است؟ آيا ايرانيان اشغالگر بوده‌اند؟ آيا آذربايجانيان خود ايراني نبوده و نيستند؟ آن‌ها چه پاسخي به اين پرسش‌ها دادند؟
    متاسفانه اين گونه مطالب نادرست مندرج در نوشته‌هاي مولفان قفقاز و روسي به فارسي ترجمه شده و در اختيار خوانندگان ما قرار گرفته است. يكي از نخستين نمونه‌هاي موجود از اين نوع كتاب‌ها، زير عنوان گوشه‌اي از تاريخ ايران است. مولف كتاب به دروغ آسياي مركزي و قفقاز را «مستعمره ايران» در روزگار گذشته دانسته و سلطه روسيه تزاري بر اين نواحي را چنين توجيه كرده است كه چون روسيه تزاري از لحاظ اقتصادي و سياسي از ايران آن زمان پيشرفته‌تر بود. بنابراين الحاق سرزمين‌هاي آسياي مركزي و قفقاز به روسيه تزاري پديده‌اي مترقي بوده است. او در كتاب خود مي‌نويسد: «داغستان، گرجستان، ارمنستان و آذربايجان هيچ‌گاه سرزمين بومي ايران نبوده‌اند و فقط به طور موقت در نتيجه اردوكشي‌هاي استيلاگرانه ايرانيان توسط آن‌ها اشغال شده است.» 10
    در كدام يك از آثار مولفان و مورخان باستان مي‌توان چنين دروغي را يافت؟
    ما نسبت به آنان ادعاي ارضي نداريم ولي براي افشاي دروغ مولف كتاب گوشه‌اي از تاريخ ايران به سندي از پروكوپيوس مورخ رومي كه در جنگ‌هاي روميان عليه ايرانيان شركت داشته است اشاره مي‌كنيم و آن گفته‌هاي نمايندگان مردم لازيكا و گلخيد گرجستان به خسرو انوشيروان است كه در آن از همكاري با روميان و جدايي از ايران ابراز پشيماني كرده، خسرو انوشيروان را به ياري و نجات خود فرا خوانده‌اند.
    پروكوپيوس در كتاب دوم فصل پانزدهم گفته آنان را چنين نقل كرده است: « اي پادشاه اگر قومي از فرط ناداني از دوستان خود رخ برتافته و به مردمي بيگانه پيوسته‌اند و پس از مدتي بر خطاي خويش آگاه كشته و با كمال شوق و مسرت به سوي دوستان ديرينه خود بازگشته‌اند. بدان كه آن قوم مردم لازي هستند. زيرا اهالي گلخيد پيش از اين با ايرانيان دوست و يگانه بوده‌اند و خدمات شايان به ايشان نموده‌اند، چنان كه تفصيل آن در كتب تاريخ درج است و برخي از اين كتب نيز فعلا نزد ما و برخي ديگر در خزانه كاخ شاهي ايران محفوظ است،‌اما از سوء اتفاق نياكان ما از روي ناداني يا به علل ديگري كه اصل آن بر ما مجهول است از ايرانيان بريدند و به روميان پيوستند.
    اينك ما و پادشاه لازيكا آماده شده‌ايم كه خود و كشورمان را به دست تو بسپاريم تا هر گونه كه خواسته باشي با ما رفتار كني. در عين حال خواهش ما از تو آن است كه در كار ما رسيدگي فرمايي و اگر ديدي كه ما از دست روميان جور و ستمي نكشيده و از روي ناداني و بوالهرسي به تو پناه آورده‌ايم فورا تقاضاي ما را رد كن و ما را از نزد خويش بران... ليكن اگر بر تو معلوم شد كه ما در ظاهر با روميان دوست و در باطن برده ايشان بوده‌ايم و تا امروز جور و ستمي مافوق قوه و تحمل خويش از آنان كشيده‌ايم. آن گاه استمداد ما را بپذير... و چون دادگستري آيين ديرينه ايرانيان بوده است، ريشه اين ظلم و فساد را از سرزمين ما بركن.»
    اين مطلب كه حضور شما عرضه شد. جزيي از گفته سفيران مردم لازيكا است. آيا اين خود دليلي استوار بر رد گفته مولف شوروي پيرامون « اردوكشي‌هاي استيلاگرانه ايرانيان» نيست؟ اين مطلب را مورخي رومي كه دشمن ايران بوده نقل كرده است.
    در بسياري از صفحات اين نوع كتب به اصطلاح
    « آذربايجان شمالي» و « آذربايجان جنوبي» برمي‌خوريم. مبلغان مذكور خواسته‌اند با طرح اين نام‌هاي ساختگي و دروغين چنين وانمود كنند كه گويا آذربايجان سرزميني است كه دو نيم شده است و بايد روزي به يكديگر محلق شوند. آن زمان بايد الحاق در سايه قدرت حكومت شوروي صورت مي‌گرفت. ولي امروز به تبليغات گذشته رنگ ديگري داده‌اند؛ قدرت‌هاي غربي نيز در اين وادي گام نهاده و مبلغان آمريكايي پاي تركيه را به ميان كشيده‌اند و آن را به صورت الگويي معرفي كرده‌اند. اينان در مورد سرزمين اران و مردم آن اصطلاح غلط آذري را به كار مي‌بندند. حال آن كه بايد مردم اران را اراني ناميد. آذري نامي است كه تنها مردم آذربايجان را بايد بدان نام ناميد. آذري عنواني است مشابه عنوان گيلاني، مازندراني و همانند آن.
    بنابراين هيچ ارتباطي ميان عنوان آذري و مردم اران وجود ندارد. و اما زبان هيچ يك از مردم آذربايجان و اران آذري نيست. آذري از زبان‌ها و لهجه‌هاي ايراني چون كردي، لري، گيلكي، مازندراني، بلوچي و بختياري و غيره است. هيچ رابطه‌اي ميان زبان آذري قديم و تركي وجود ندارد.
    هنوز در آذربايجان گروه‌هايي هستند كه در كوهستان‌ها سكني دارند و به لهجه آذري سخن مي‌گويند. آن چه مردم اران بدان تكلم مي‌كنند آذري يا اراني كهني نيست، بلكه يكي از انواع لهجه‌هاي تركي است كه با زبان محلي در آميخته است.
    اكنون كه دولت جمهوري در سرزمين اران اعلام استقلال كرده است جا داشت كه از تجاوز به نام آذربايجان دست بردارد و نام تاريخي و راستين خود را برگزيند. متاسفانه دشمنان ايران در اوضاع و احوال كنوني از وجود اين نام دروغين بهره مي‌گيرند و به تبليغ مطالب نادرست و گمراهي مردم ناآگاه مي‌پردازند.
    جاي شگفتي است كساني در بعضي جمهوري‌هاي همسايه از طريق صداقت و صميميت منحرف مي‌شوند و گمان دارند كه مردم ايران از حقايق امور ناآگاهند. حال آن كه در واقع چنين نيست. ما همه چيز را مي‌بينيم و از نظر مي‌گذارنيم. طبعا دوستي امري يك جانبه نيست. اينك جا دارد برادران اراني ما نيز به حقايق توجه كنند و طريقي برگزينند تا رشته هاي مودت في مابين روز به روز مستحكم‌تر گردد.

    يادداشت‌ها
    1ـ صص 212ـ 213
    2ـ مجموعه آثار، جلد دوم، ص 782
    3ـ همان اثر، ص 703
    4ـ احمد كسروي، تاريخ هيجده‌ساله آذربايجان، 2 جلد. جلد دوم، تهران، انتشارات اميركبير، 1357 ، ص 873
    5ـ احمد كسروي، شهرياران گمنام، چاپ دوم، تهران 1335، ص 265
    6ـ نامه پرچم، شماره 120، خرداد 1321
    7ـ روزنامه آذربايجان، باكو، شماره 213، مورخ 23 آذر 1329
    8ـ روزنامه آذربايجان، باكو، شماره 81، مورخ 17 شهريور 1327
    9ـ تاريخ آذربايجان، جلد يك ، از انتشارات انستيتوي تاريخ آكادمي علوم آذربايجان شوروي، باكو 1958، ص 317
    10ـ فتح‌الله عبدالله‌يف، گوشه‌اي از تاريخ ايران، ترجمه غلامحسين متين، تهران، انتشارات ستاره، 1356، ص 120

    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #13
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    پيدايش اقوام ايراني ماد
    مادها، كه نقش مهمي در برانداختن دولت آشور داشته‌اند، ‌چگونه قومي بوده‌اند؟ پي بردن به اصل اين قوم، بدون شك، امري است كه رسيدن به آن دشوار است؛مادها اقوامي ايراني هستند كه در آذربايجان و كردستان ( شامل جمهوري آذربايجان - كردستان تركيه ايران سوريه و عراق و بخشي از ارمنستان ) سكني گزيده اند . نخستين اشارة به اين قوم در كتيبه‌اي است كه گزارش حملة شلمنصر سوم به سرزمين موسوم به پارسوا، در كوههاي كردستان ايران ، (سال 837 ق م) بر آن ثبت شده؛ از اخبار چنان بر مي‌آيد كه در اين ناحيه بيست و هفت امير و شاه، بر بيست و هفت ولايت كم جمعيت، حكومت مي‌كرده‌اند؛ مردم اين ولايتها را آمادها يا مادها مي‌ناميده‌اند. مادها از نژاد هند و اروپايي به شمار مي‌روند و محتمل است كه در تاريخ هزار سال قبل از ميلاد از كناره‌هاي درياي خزر به آسياي باختري آمده باشند. در زند اوستا، كتاب مقدس پارسيان، يادي از اين زادگاه قديمي مي‌شود، و مانند بهشتي توصيف مي‌شود: سرزميني كه آدمي جواني خود را در آن گذرانده، مانند خود ايام جواني، زيباست، به شرط اينكه شخص ناچار نباشد دوباره در آن سرزمين يا در آن ايام زندگي كند. چنان به نظر مي‌رسد كه مادها، در ضمن كوچ‌كردنهاي خود،‌ از بخارا و سمرقند گذشته، و از اين نواحي، رفته رفته، رو به جنوب سرازير شده و پس از رسيدن به پارس، در آن سكونت اختيار كرده بودند. اين قوم، در كوههايي كه به عنوان جايگاه خود در ايران انتخاب كرده بودند، مس، آهن، سرب، سيم و زر، سنگ مرمر، و سنگهاي گرانبها بدست آوردند. و چون قومي نيرومند بودند و زندگي ساده داشتند، به كشاورزي بر دشتها و دامنة تپه‌هاي منزلگاه خود پرداختند و زندگي آسوده‌اي براي خويش فراهم ساختند.
    در اكباتان (يعني محل تلاقي چند راه)، كه در درة زيبايي قرار گرفته و آبي كه از ذوب شدن برف كوهها به دست مي‌آمد سبب حاصلخيزي آن بود، ‌نخستين شاه ايشان ديااكو پايتخت اول خود را بنا نهاد و آن را با كاخي شاهانه، كه بر شهر مسلط بود و نزديك دو كيلومتر مربع وسعت داشت، آراست. بنا بر روايتي كه در كتاب هرودوت آمده – ولي روايت ديگري آن را تأييد نمي‌كند – ديااكو از آنجا به قدرت رسيد كه به عدالت اشتهار يافته بود؛ و چون به قدرتي كه مي‌خواست رسيد، به استبداد و خودكامگي پرداخت. يكي از فرمانهاي وي آن بود كه «هيچ كس به حضور شاه بار داده نشود،‌ و مردم تنها به وسيلة پيام‌آوراني مطالب خود را به عرض او برسانند؛ ديگر آنكه كسي حق خنديدن يا آب دهان بر زمين انداختن در برابر شاه را ندارد. هدف وي از مقرر داشتن اين تشريفات براي شخص خود… آن بود كه مردم،‌ كه از ديدن وي محروم بودند، طبيعت او را از طبيعت خود جدا بدانند». مردم قانع ماد، كه زندگي طبيعي داشتند، با پيشوايي اين شاه نيرومند شدند؛ و بنا بر تأثير عادت و محيط زندگي خويش،‌ جنگ آزمودگي و تحمل بر سختيهاي جنگ پيدا كردند، و به صورت خطري درآمدند كه پيوسته دولت آشور را تهديد مي‌كرد. دولت آشور بارها بر سرزمين ماد حمله كرده،‌ هر بار چنان پنداشته بود كه ماد چنان شكست خورده كه ديگر ياراي برابري با آن را ندارد، ولي بعدها معلوم شده بود كه مردم اين سرزمين از مبارزه براي بدست آوردن آزادي خسته نمي‌شوند. بزرگترين پادشاه ماد، هووخشتره، توانست، با ويران كردن شهر نينوا، به اين كشمكشها پايان بخشد. اين پيروزي، خود، محرك وي شد كه لشكريانش را در آسياي باختري پيش براند و به دروازه‌هاي سارديس برسد؛ و اگر كسوفي واقع نمي‌شد، هرگز از آنجا باز نمي‌گشت. دو پيشوا، كه با يكديگر در حال جنگ بودند، هر دو اين پيشامد آسماني را نذير آسماني پنداشتند و با يكديگر پيمان صلحي بستند، و براي استواري آن جرعه‌اي از خون يكديگر نوشيدند. هووخشتره،‌ سال بعد از اين حادثه، از دنيا رفت؛ اين پس از آن بود كه در زمان پادشاهي خود كشور ماد را، از صورت ايالت تحت تصرف كشور ديگري، به صورت امپراطوري بزرگي درآورد كه آشور و ماد و پارس را شامل بود. يك نسل پس از وي امپراطوري برچيده شد.
    اين دولت با اينكه فرصتي پيدا نكرد كه بتواند در بناي مدنيت سهم بزرگي داشته باشد ولي راه را براي برادر ديگر آريايي خود يعني پارس باز و هموار ساخت. قانون اخلاقي پارسيها – كه در زمان صلح صميمانه به كشاورزي بپردازند، و در جنگ متهور و بي‌باك باشند -، و نيز مذهب زردشتي ايشان و اعتقاد به اهورمزدا و اهريمن و سازمان پدرشاهي، يا تسلط پدر در خانواده، و تعدد زوجات و مقداري قوانين ديگر پارس – كه از شدت شباهت با قوانين ماد سبب آن شده است كه در اين آية كتاب دانيال: تا موافق شريعت ماديان و پارسياني كه منسوخ نمي‌شود» ذكر آنها با هم بيايد – همه ريشة مادي دارد. از ادبيات و هنر اين قوم يك پاره سنگ يا يك نامه هم بر جاي نمانده است.
    انقراض دولت ماد بسيار سريعتر از تشكيل آن صورت گرفت. اژدهاك يا ايشتوويگو، كه به جاي پدر خود هووخشتره به تخت سلطنت نشست، يك بار ديگر اين حقيقت را اثبات كرد كه حكومت سلطنتي همچون بازي قماري است، و در وراثت سلطنت، هوشمندي مفرط و جنون، متحد نزديك به يكديگر به شمار مي‌روند. اين شاه براحتي بر تخت سلطنتي كه به ميراث برده بود نشست، و به عيش و نوش و لذت بردن از آنچه نصيب وي شده بود پرداخت. مردم نيز، به تقليد از او، از پيروي دستورهاي اخلاقي خشك و روش زندگي ساده و خشني كه داشتند دست برداشتند و رفته رفته آنها را فراموش كردند؛ ثروت به اندازه‌اي ناگهاني به چنگ ايشان افتاده بود كه فرصت بهره‌برداري عاقلانه از آن را نداشتند. مردم طبقات بالاي اجتماع بندة مد و زندگي تجملي شده بودند؛ مردانشان شلوارهاي قلابدوزي شده مي‌پوشيدند،‌ و زنان خود را با غازه و جواهر مي‌آراستند؛ حتي زين و برگ اسبان را نيز با طلا زينت مي‌دادند. قوم ساده‌اي كه پيش از آن از راه چوپاني زندگي مي‌كردند، و از سوار شدن بر ارابه‌هاي خشكي كه چرخهاشان جز گرده‌هاي ناهموار بريده شده از تنة درختان نبود لذت مي‌بردند، اكنون كارشان آن بود كه بر ارابه‌هاي گرانبها سوار شوند، و از مجلس جشني به مجلس ديگر بروند. نخستين شاهان ايشان به دادگستري بر خود مي‌باليدند، ولي ايشتوويگو، كه روزي نسبت به هارپاگ خشمناك شده بود، دستور داد از تن بي‌سر و دست فرزند او خوراكي فراهم آوردند و پدر را مجبور كردند كه گوشت تن فرزندش را بخورد. هارپاگ فرمان را اجرا كرد و گفت هر چه شاه امر فرمايد ماية شادي او مي‌شود؛ ولي كينه را دردل خود نگاه داشت و بعدها به كمك كوروش برخاست تا ايشتوويگو را خلع كند. كوروش جوان، فرماندار ولايت انشان (شامل خوزستان و بختياري)، كه در فرمان ماديان بود، عليه شاه زن صفت و ستمگر اكباتان قيام كرد؛ خود مادها از پيروزي وي بر اين مردم خودكامه شاد شدند و به شاهي او خشنودي نمودند: و تقريباً هيچ كس با او از در مخالفت در نيامد. تنها يك جنگ كافي بود تا دولت فرمانرواي ماد و حاكم بر ايران به صورت فرمانبردار يك فرد پارسي درآيد؛ پس از آن، دولت پارس رفته رفته كارش به جايي رسيد كه تمام خاور نزديك را به زير فرمان خود درآورد. كوروش بر پادشاهي ماد خاتمه داد و يك كشور متحد از پارس و ماد و پارت تشكيل داد كه ايران كنوني نام دارد . ايران به معناي سرزمين آريايي است كه بخش زيادي از آن توسط بيگانگان اشغال شده است . كوروش يكي از كساني بود كه گويا براي فرمانروايي آفريده شده‌اند و، به گفتة امرسن، همة مردم از تاجگذاري ايشان شاد مي‌شوند. روح شاهانه داشت و شاهانه به كار برمي‌خاست؛
    در ادارة امور به همان گونه شايستگي داشت كه در كشور گشاييهاي حيرت‌انگيز خود؛ با شكست‌خوردگان به بزرگواري رفتار مي‌كرد و نسبت به دشمنان سابق خود مهرباني مي‌كرد. پس، ماية شگفتي نيست كه يونانيان دربارة وي داستانهاي بيشمار نوشته و او را بزرگترين پهلوان جهان، پيش از اسكندر، دانسته باشند. ماية تأسف آن است كه از نوشته‌هاي هرودوت و گزنوفون نمي‌توانيم اوصاف و شمايل وي را طوري ترسيم كنيم كه قابل اعتقاد باشد. مورخ اول، تاريخ وي را با بسياري داستانهاي خرافي درهم‌آميخته، و دومي كتاب خود كوروپايديا (=تربيت كوروش) را همچون رساله‌اي در فنون جنگ نوشته، و در ضمن آن خطابه‌اي در تربيت و فلسفه آورده است؛ گزنوفون چندين بار در نوشتة خود كوروش را با سقراط اشتباه كرده و احوال آن دو را با هم آميخته است. چون اين داستانها را كنار بگذاريم، از كوروش جز شبح فريبنده‌اي باقي نمي‌ماند. آنچه به يقين مي‌توان گفت اين است كه كوروش زيبا و خوش‌اندام بوده، چه پارسيان تا آخرين روزهاي دورة هنر باستاني خويش به وي همچون نمونة زيبايي اندام مي‌نگريسته‌اند؛ ديگر اينكه وي مؤسس سلسلة هخامنشي يا سلسلة «شاهان بزرگ» است، كه در نامدارترين دورة تاريخ ايران بر آن سرزمين سلطنت مي‌كرده‌اند؛ ديگر آنكه كوروش سربازان مادي و پارسي را چنان منظم ساخت كه به صورت قشون شكست‌ناپذيري درآمد؛ بر سارديس و بابل مسلط شد؛ و فرمانروايي اقوام سامي را بر باختر آسيا چنان پايان داد كه، تا هزار سال پس از آن، ديگر نتوانستند دولت و حكومتي بسازند؛ تمام كشورهايي را كه قبل از وي در تحت تسلط آشور و بابل و ليديا و آسياي صغير بود ضميمة پارس ساخت، و از مجموع آنها يك دولت شاهنشاني و امپراطوري ايجاد كرد كه بزرگترين سازمان سياسي قبل از دولت روم قديم، و يكي از خوش اداره‌ترين دولتهاي همة دوره‌هاي تاريخي به شمار مي‌رود.
    آن اندازه كه از افسانه‌ها برمي‌آيد، كوروش از كشورگشاياني بوده است كه بيش از هر كشورگشاي ديگر او را دوست مي‌داشته‌اند، و پايه‌هاي سلطنت خود را بر بخشندگي و خوي نيكو قرار داده بود. دشمنان وي از نرمي و گذشت او آگاه بودند، و به همين جهت در جنگ با كوروش مانند كسي نبودند كه با نيروي نوميدي مي‌جنگد و مي‌داند چاره‌اي نيست جز اينكه بكشد يا خود كشته شود. پيش از اين- بنا به روايت هرودوت- دانستيم كه چگونه كرزوس را از سوختن درميان هيزمهاي افروخته رهانيد و بزرگش داشت و او را از رايزنان خود ساخت؛ نيز از بخشندگي و نيكي رفتار او با يهوديان سخن گفتيم. يكي از اركان سياست و حكومت وي آن بود كه، براي ملل و اقوام مختلفي كه اجزاي امپراطوري او را تشكيل مي‌دادند، به آزادي عقيدة ديني و عبادت معتقد بود؛ اين خود مي‌رساند كه بر اصل اول حكومت كردن بر مردم آگاهي داشت و مي‌دانست كه دين از دولت نيرومندتر است. به همين جهت است كه وي هرگز شهرها را غارت نمي‌كرد و معابد را ويران نمي‌ساخت، بلكه نسبت به خدايان ملل مغلوب به چشم احترام مي‌نگريست و براي نگاهداري پرستشگاهها و آرامگاههاي ‌خدايان، از خود، كمك مالي نيز مي‌كرد. حتي مردم بابل، كه در برابر او سخت ايستادگي كرده بودند، در آن هنگام كه احترام وي را نسبت به معابد و خدايان خويش ديدند، بگرمي برگرد او جمع شدند و مقدم او را پذيرفتند. هر وقت سرزميني را مي‌گشود كه جهانگشاي ديگري پيش از وي به آنجا نرفته بود، با كمال تقوا و ورع، قربانيهايي به خدايان محل تقديم مي‌كرد.

    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #14
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مقاله ای اخیرأ خواندم که نه تنها هیچ سندی حسابی نداشت بلکه بجای بررسی اسنادهای گوناگون، اغلب به اسنادی که خود پان ترکیستها ساخته بودند در آن استناد میشد. لذا ما به چند بخش این مقاله طولانی پاسخ دادیم هرچند این مقاله مغرضانه تنها برای برانگیختن احساسات برای اشرار پان ترکیست نوشته شده است و هیچ پایه علمی ندارد. همچنین یکی از دوستان آذربایجانی به نام دکتر البرز فلاح زاده پیامی در مورد آن مقاله بی پایه برایم فرستاد که آن را بدون کم و کاست در آخر این نوشتار درج میکنم. وی دیدگاه شاهدان عینی از ماجرای 21 آذر را گزاش داده است.
    این مقاله این چنین آغاز میشود:
    «جمعیت ترکان ایران چقدر است؟
    بر اساس اطلاعات منبع زبان شناسی SIL[1] ترکیب جمعیتی ایران در سال 1998 به صورت زیر بوده است:
    جمعیت کل ایران بر اساس آمار دولتی
    65,758,000
    متکلمین زبان ترکی آذربایجانی
    قشقاییها (ترکی آذربایجانی)
    متکلمین ترکی خراسانی ( نزدیک به ترکی آذربایجانی)
    متکلمین زبان ترکی ترکمنی
    23,500,000
    1,500,000
    400,000
    2,000,000
    متکلمین زبان فارسی*
    22,000,000
    متکلمین زبان لری*
    4,280,000
    متکلمین زبان کردی و کرمانجی*
    3,450,000
    متکلمین زبان گیلکی*
    3,265,000
    متکلمین زبان مازندرانی*
    3,265,000
    متکلمین زبان عربی
    1,400,000
    متکلمین زبان بلوچی*
    856,000
    متکلمین زبان تالشی و تاکستانی*
    332,000
    متکلمین زبان ارمنی
    170,800
    بقیه زبانها
    700,000
    متاسفانه تاکنون سرشماری رسمی و درستی برای تعیین ترکیب جمعیتی ایران صورت نگرفته و آمارهای موجود اکثراً مغرضانه و در جهت کم نشان دادن جمعیت ملتهای غیر فارس در ایران بوده است. بر اساس آمار تقریبی فوق جمعیت ترکان آذربایجانی بدون در نظر گرفتن ترکان ترکمنی 25،400،000 نفر (62/38% جمعیت ایران) بوده واکثریت نسبی این کشور را تشکیل می دهند که این رقم را تا 30 میلیون نفر نیز تخمین زده اند. جمعیت فارس زبانها نیز 22 میلیون نفر می باشد. بر اساس این آمار جمعیت ترکهای ایران حدود27،400،000 نفر می باشد و کل متکلمین زبانهای خانواده ایرانی (نه لهجه ها یا گویشهای فارسی! که با علامت * مشخص شده است) 37،500،000 می باشد. پس ایران نه فقط سرزمین ملت فارس بلکه سرزمین ملتهای مختلف ترک و کرد و عرب وفارس و بلوچ و عرب و ... است. لازم به ذکر است که حدود 8 میلیون ترک آذربایجانی در جمهوری آذربایجان، بیش از 500،000 نفر در ترکیه وحدود یک میلیون نفر در عراق (عمدتا شهر کرکوک و اطراف آن) زندگی می کنند. ترکان آذربایجانی در شهرهای مختلف ایران و به خصوص استانهای آذربایجانشرقی ، آذربایجانغربی، اردبیل، زنجان، همدان، قزوین، تهران و مرکزی و بخشهائى از استانهاى گيلان، كردستان و كرمانشاهان زندگی می کنند. بخش عمده ملت ترك در جنوب ايران دراستانهاى فارس، اصفهان، بوشهر، كرمان، چهار محال و بختيارى و استانهاى مجاور و عمده ملت ترك در شمال شرق ايران در استانهاى خراسان شمالى، خراسان رضوى، گلستان و مازندران ساكنند[23]ּ بعد نيست بدانيم كه كشور ايران از بابت جمعيت تركها بعد از تركيه در رتبه دوم قرار دارد و تهران نيز بعد از استانبول دومين شهری است كه بيشترين جمعيت ترك را در خود جای داده است.»
    در پیام دکتر البرز به سستی این آمار بالا اشاره شده است. اما بد نیست که بدانیم که نخست بختیاری و لری و شمالی.. همه زبانهایی هستند که گویندگانشان همدیگر را میفهمند. نگارنده که خود از شهر کرمانشاه است و کردی کرمانشاهی را میداند، میتواند به طور یقین نظر بدهد که زبان کردی کرمانشاهی هم به فارسی بسیار نزدیک است. همه اینها نشانگر آنست که قوم ایرانی حتی با منبع بالا در اکثریت هستند. اما خوب است که نویسنده پان ترکیست بداند که آمارهای بسیاری انجام گشته است و آماری وی پر از تناقضات است که ما هم اکنون آن را بررسی میکنیم.
    و با تماس به رئیس بخش خاورمیانه اتنولاژ، بالاخره رئیس بخش مربوطه به ایران به من پاسخ دادند:
    Thank you for bringingthis to my attention. I am not able to locate the original source from 1997. Inline with your calculations we agree that the figure is likely closest to 11,000,000. We will do further research and update our figures for the nextedition .Yours, Ray Gordon Ethnologue, Research
    برگردان به فارسی: از اینکه این نکته را گوشزد کردید سپاسگزارم. من نمیتوانم منبع آماری که موجب شد اطلاعات ما در سال 1997 تغییر کند را پیدا کنم. بنابر حساب شماریال به نظر میسد که تعداد یازده ملیون نزدیکتر به واقعیت است. ما بیشتر پژوهش خواهیم کردم و آمارمان را در چاپ بعدی بروز خواهیم نمود.

    از بحث با اقای رای گردان (
    Ray Gordon ) که مسئول بخش ایران و خاورمیانه اتنولاژ است و همچنین چاپگر کل کتاب اتنولاژ، این نتیجه ها بدست می آید.

    1) سایت اتنولاژ حتی نمیتواند منبع 1997 خود را که در آمارها تغییر فاحشی دادند پیدا کند.
    2) سایت اتنولاژ اصولا یک سایتی است که مال میسینوریهای مسیحی است و فرقی با سایتهای دیگر که آمار میدهند در اعتبار ندارد. کار این سایت همان ترجمه تورات و انجیل است و در واقع تخصصی در آمار در آن وجود ندارد.
    3) این نکته را اضافه کنم که دانشنامه بریتنیکا که در یک مقاله حدود آذربایجانیها را 20% میداند به بسیاری از سازمانها مانند یونسکو(همانطور که سایت اتنولاژ نیز این را در وصف خود میگوید) نیز اطلاعات میدهد و همکاری میکند (
    http://portal.unesco.org/ci/en/ev.ph...CTION=201.html). همکاری دو مرکز را نمیتوان الزاما تایید کل یک مرکز از مرکز دیگر نشان داد.
    من قصد وارد شدن در اين بحث ها نداشتم ولی نگارنده مغرض آن را به یک آماری اشاره نمودند که هیچ سندیت ندارند. بنگرید به:
    ولي درباره امار کهاوردi ه شد. اين سايت اصلا مال يونسکو نيست بلکه مال يک مرکزي است که تورات/انجيل را بهزبانهاي گوناگون جهان ترجمه ميکند. شايد اين سايتها به سازمانهاي ديگر براي نمونهاطلاعات بدهند ولي خود سايت اصلا مال زبانشناسان و پژوهشگران نيست بلکه ما ترجمهکنندگان تورات/انجيل به زبانهاي خارجي. این سایت نیز خودش اخیرا این آمار را بدون سند یافته و به اشتباه خود پی برده:
    آماری اشاره نمودند که هیچ سندیت ندارند. بنگرید به:
    تا کنون به جز دو آمار رسمی، هیچ آمار دیگري از تركيب گويش‌وران ایرانی گرفته نشده است. با اين حال آقای اربط خودش را سخنگوی «سی ملیون» ترک (!) مي پندارد.
    در سال 1370 آمارگيري بسيار مستندي در مورد جمعيت ايران انجام گرفته است كه شرح آن را در مقالات زير مي توان يافت:
    "در مرداد 1370، هنگام صدور شناسنامه براي نوزادان، درباره زبان٤٩هزار و ٥٥٨ مادر در سطح كشور سوال مطرح شد كه نتيجه حاكي از سهم حضور ٥٣٬٨ درصديزبان هاى غيرفارسي در ايران بود. بر اساس نمونه گيري مذكور، توزيع سهم هر يك اززبان ها (به درصد) به اين شرح بود: ٤٦٬٢ فارسي؛ ٢٠٬٦ تركي آذربايجاني؛ ١٠ كردي؛ ٨٬٩ لري؛ ٧٬٢درصد گيلكي و شمالي؛ ٥٬٣ عربي ؛ ٢٬٧ بلوچي؛ ٠٬٦ تركمني؛ ٠٬١ ارمني؛ و ٠٬٢ سايرزبان ها ". پس اگر گويش‌ها و زبان‌هاي هم خانواده با فارسي را با آمار فوق جمع شود٬زبان‌هايي كه "آريايي (ايراني)" خوانده مي شوند حدود ۷۶٪ ايران را دربرميگيرند.
    در دانشنامه‌ي عمومي بریتانیکا می خوانیم:
    "ایران کشوری استچند‌زبانی که در آن نیمی پارسی‌زبان هستند و یک چهارم ديگر به زبان‌های هندوايرانیديگر تکلم کنند. حدود يک پنجم جمعيت ايران ترکزبان است".
    براساس سرشماری کشور در سال 1335 که داده های آن در کتاب : فرهنگ جغرافیای ایران تحت نظارت سرتیبپ حسینعلی رزم آرا تدوین گشت، جمعیت ایران در سال 1335 حدود 14 ملیون نفر بود. از این 14 ملیون تعداد جمعيت مناطق ترکی زبان 2451061 و تعداد مناطق دوزبانه فارسی-ترکی 877627 و تعداد مناطق سه زبان فارسی-ترکی-کردی 187464 نفر و تعداد مناطق ترکمنی 97491 بوده است. اگر دست بالا را بگیریم و تمام مناطق ترکمنی و فارسی-ترکی و فارسی-ترکی-کردی را با تمام مناطق ترکی زبان بنا بر اطلاعات این کتاب جمع بندی کنیم، حدود 23 تا 24% جمعیت ايران ترکی زبان می شوند.
    (بنگرید به مقاله: نگاهی دیگر به داده های زبانی و مذهبی ایران معاصر، احسان هوشمند، فصلنامه گفتگو، شماره 43، مهر 1384) http://www.magiran.com/magtoc.asp?mg...=43&Appendix=0
    پس حرف اينکه«تاکنون سرشماريرسمي و درستي براي تعيين ترکيب جمعيتي ايران صورت نگرفته » نادرست است زيرا پنجاههزار از تمام مناطق ايران آمار گرفتن يعني 99% اين آمار درست مي نمايد بنابر قانون استاتیستیک.
    ایشان میتوانند به سایت زیر بروند:
    و در مدخل population size (جمعیت مورد نظر) و پر کنند 60 ملیون
    در مدخل sample size(جمعیت نمونه گیری) و پر کنند 50 هزار
    سپس برای روی ) calculate error اندازه گیری لغزش) نیز دکمه ماس را فشار دهند به طور واضح میبینند که margin of error (تفاوت لغزش) کمتر از یک درصد است.
    ریاضیات بالا البته بستگی به نموداری متحدالشکل یا uniform sample دارد وگرنه غلط می اید. اینجاست که نکته مهم در سطح کشور در میان تمام نوزادگان کلیدی هست. همچنین برای همینست در کشور آمریکا با uniform sampling شبکه ها نظر درباره انتخابات میدهند و این نظرها در مورد انتخابات آینده همواره درست پیش بینی میشوند.
    زیرا اگر دوباره برویم به سایت زیر:
    در مدخل جمعیت مورد نظر بزنیم سی صد ملیون و در جمعیت نمونه گیری تنها بزنیم هزار نفر، درصد تفاوت لغزش تنها سه درصد حساب میشود. یعنی با احتمال 95% و با تفاوت دست بالا 3.1% میتوان آمار را قبول کرد.
    در رابطه با پشتوانه قانون ریاضی uniform sampling و چرا آمارگیری متحدالشکل درصد لغزش و خطایی چنین کم از میان بررسی 1/300000 دارد، میتوان به قانون law of large number یا قانون شمارگان بسیار رجوع کرد که در سایت زیر جزئیات ان اورده شده است:
    پس اگر گويش‌ها و زبان‌هاي هم خانواده بافارسي را با آمار فوق جمع شود٬ زبان‌هايي كه "آريايي" خوانده مي شوند حدود ۷۶٪ايران را برمي گيرند.

    يک آمارديگر که انجام گشته است ايرانيان مقيم آمريکا:
    در يک آمار اخير از ايرانيان مقيمآمريکا باز حدود آذري‌زبانان ۱۱٪ ذکر گشتهاست.

    New Page 1



    به چند آمار ديگربنگريم:دانشنامه بريتنيکا:
    Encyclopedia Britannica(Summary: 50% Persian, 25% other Iranian languages, 20% Turkic languages, 5% others).



    The people
    Iran is a multilingual and diverse cultural society, and the majority of the population is extremely young. Nearly one-half of the people speak Farsi, and another one-fourth speak some other Indo-European language or dialect. These are descendants of the Aryan tribes, whose origins are lost in antiquity. The Kurds, whose language has seen scant modification over the centuries, are a fierce nomadic people dwelling in the western mountains of Iran and in Iraq and Turkey. They constitute a small percentage of Iran's population. They have resisted the Iranian government's efforts, both before and after the revolution of 1979, to assimilate them into the mainstream of national life. Also inhabiting the western mountains are seminomadic Lurs, thought to be the descendants of the aboriginal inhabitants of the country. Closely related are the Bakhtyari tribes, who live in the Zagros Mountains west of Esfahan. Both speak Luri, a language distinct from, but related to, Farsi. The Baluchi are a smaller minority who inhabit Iranian Baluchistan, which borders on Pakistan.

    About one-fifth of Iranians speak a variety of Turkic languages.

    پس حدود ترکزبانان (ترکمن+آذري+قشقايي..) دردانشنامه بريتنيکا بيست درصد است. حدود زبانهاي ايراني هم هست هفتاد و پنجدرصد.

    دانشنامه ارينت:

    http://i-cias.com/e.o/iran_4.htm
    حدودآذري زبانان هست 18%.


    دانشنامه انکارتا:


    Iran’s population is made up of numerous ethnic groups. Persians migrated to the region from Central Asia beginning in the 7th century bc and established the first Persian empire in 550 bc. They are the largest ethnic group, and include such groups as the Gilaki, who live in Gilān Province, and the Mazandarani, who live in Māzandarān Province. Accounting for about 60 percent of the total population, Persians live in cities throughout the country, as well as in the villages of central and eastern Iran. Two groups closely related to the Persians both ethnically and linguistically are the Kurds and the Lurs.

    حدود آذريزبانان هست 20%.



    آماري هم که اوردي دروغين است و از يک سازماني استکه کتاب تورات و انجيل چاپ ميکند.

    براي نمونه يک سازمان مانند ان رابنگريم:
    http://www.acts.edu/oldmissions/Iranhist1.html



    Composition of Peoples


    (OPW)
    Peoples: Over 65 ethnic groups, many of which are small nomadic groups.
    Indo-Iranian 75.6%. Persian 25,300,000; Kurds 4,670,000; Luri-Bakhtiari 4,280,000; Mazanderani 3,265,000; Gilaki 3,265,000; Dari Persian 1,600,000; Balochi 1,240,000; Tat 620,000; Pathan 113,000; Talysh 112,000.
    Turkic 18.8%. Azerbaijani 8,130,000; Turkoman 905,000; Qashqai 860,000; Hazara 283,000; Teymur 170,000; Shahseven 130,000.
    Arab 2.2%. Mainly in southwest.
    Christian minorities 0.4%. Reduced from 1.5% in 1975 due to emigration. Armenian 170,000; Assyrian 40,000; Georgian 10,000.
    Other 3%. Gypsy (Nawar and Ghorbati) 1,188,000; Brahui 149,000; Jews 68,000.
    Refugees: Afghans 1.5 million, but decreasing; Iraqi Kurds 120,000 (at one stage in 1991 there were 1.2 million); Shi'a Arabs from Iraq.


    باز آذري زبانان کمتراز 20%.
    و اين سازمان کليسايي برعکس سازمان کليسايي تو است.

    باز همانسازماني که اورديد را بنگريم مازندرانيها را براي نمونه از «فارسها» جدا کرده استدر حاليکه در مورد زبان ترکي اين چنين شاخه شاخه نکرده است. در حال در همان آمارشما باز فارسيزبانان و مازندرانيها و گيلکيها و لرها تقريبا 60% است. ما چيزي بهعنوان فارسها در ايران نداريم. فارسي زبان داريم. وگرنه کسانسي که فارسيزبان هستندچيز بجز پهلوي زبانان مرکز (دليجان، نطنز،جيرفتي.. .. و شماليها و لرستانيها وتهراني ها (که زبان اصلي انجا رازي بود) نيستند و زبان فارسي دري از خراسان است. پسما قوم فارس نداريم که ملت فارس داشته باشيم بلکه زبان فارسي داريم که زبان مادريبيشينه مردم ايران امروز است.

    آمار سازمان سي-آي-اي:
    Persian 51%, Azeri 24%, Gilaki and Mazandarani 8%, Kurd 7%, Arab 3%,
    Lur 2%, Baloch 2%, Turkmen 2%, other 1%


    آمار من هم ساخته يا جعلي نبود بلکه برپايه دقيقترين آمارممکن بجز آمار عملي است.. درست با همه اين آمارها که حدود بيست درصد ميگويند يکساناست:

    Iran Provinces

    آماري از سرشماري جمعيت ايراندر سال 75 كه اين آمار را اداره آمار ايران تهيه کرده است و بر طبق اين آمار جمعيتاستانهاي ايران به شرح زير است :
    استان ساکن در شهر ساکن در روستاآذربايجانشرقي 2004484- 1320788آذربايجان غربي 1315161 1181119اردبيل 568448 596916
    اصفهان 2914874 1007087ايلام 259687 217634بوشهر 394489 332884
    تهران 9404754- 1771306چارمحال و بختياري 342905 417005خراسان 3421937 2622134
    خوزستان 2342514 1367945زنجان 489518 547301سمنان 342455 158991
    سيستان و بلوچستان 794528 908579فارس 2163119 1598913قم 777677 75269
    کردستان 705715 640668کرمان 1060075 922883کرمانشاه 1098282 670459
    کهکيلويه و بوير احمد 213563 327685گيلان 1049980 1191480
    لرستان 850016 717059مازندران 1783218 2237946مرکزي 701547 527265
    هرمزگان 443970 613326همدان 810640 867115يزد 564233 186536

    مجموع کل جمعيت ايران در سال 75(هجري شمسي) برابر 60055488 نفر بودحال اين آماررا بررسي مي کنيم :
    استانهايي که با دقت بالاتر از 95 درصد آذرينشين و آذري زبان هستند عبارتند از :
    آذربايجان شرقي ، زنجان ، اردبيل و مجموعجمعيت آنها برابر است با 4698463 نفر ، اگر فرض کنيم 50 درصد جمعيت آذربايجان غربينيز آذري هستند(که همه ميدانند نيست) اين عدد به 6361099 نفر مي رسد.

    اگرچند مليون هم از اين چهار استان به ان اضافه کنيم به زور ممکن است برسد به 12 مليوننفر که ان جمع در جايي هستند که زبان ترکي اقليت است و به احتمال قوي اغلبشان به انزبان تکلم نميکنند.
    يک آمارديگر:
    Joshua Project - Ethnic People Groups of Iran
    حدود 22%.


    آماری که پان ترکیستها نیز به ان اشاره میکنند نه تنها انجام نشده است بلکه اشتباهات فاحشی در آن دیده میشود.
    Ethnologue: Iran
    در سال 2000 يک چيزديگر(بيست و سه مليون) و در سال 2004 يک چيز ديگر. براي نمونه در سال 2004 شمارلرستاني ها را کمتر نسبت به 2000 کرده است! و حتي لري جنوبي و شمالي گفته است وبختياري را از اين دو جدا کرده است. در حاليکه اين سه همه يکي هستند و دست کم از يکقوم. بنابراين جدول همه لهجه ها و گويشها هرگز مشخص کننده قوم نيست. اما هيچاطلاعاتي هم از آمار خودتان نداريد:
    The point about this debate is that the reader of Ethnologue should be aware that although Ethnologue is an invaluable source of language statistics, but the authorities for its facts are mostly Summer Institute of Linguistics (SIL) Bible translators


    آن امار ماليک مرکز تابستاني است که تورات/انجيل را به گويشهاي مختلف ترجمه ميکنند و بر پايههيچ اسناد نيست زيرا اصولا اين مرکز نه آمارشناس است و نه زبانشناس. کار اصليشانترجمه تورات/انجيل است.

    براي نمونه متکلمين زبان کردي از سه و نيم مليون درسال 2000 را به نزديک شش و نيم مليون در سال 2004 رسانده است. از زبان لري از سال 2000 به 2004 کاهش داده است. از فارسي از سال 1996 تا سال 2004 کاهش داده است ولهجه بنديهاي نادرست کرده است. آن سه آماري که من اوردم همه با سند است. دو تايشانجام شده است و ديگري هم جمعيت دقيق استانها است. فراتر از ان حدود پنج آماراورديم از مراجع مختلف که همان حدود بيست درصد را ميگويد.

    در همان متن زيرآذري ميخوانيم:
    Some Azerbaijani-speaking groups are in Fars Province and other parts of Iran

    پس اينجا قشقائي ها را دوبار حساب کرده است زيراترکزبانان فارس، قشقائي هستند و نه آذربايجاني.


    شمار واقعي قشقائيها همان سيصد هزاراست:
    قشقایی بی وطن وطن پرست - آشنایی با قشقایی ها
    منبع:
    سرشماري اجتماعي _ اقتصادي عشاير کوچنده کشور سال 1377 ص 19 جدول الفو نه 1.5 مليون!
    در همان صفحه اگر فارسي ولهجه مازندراني را جمع کنيد ميشود بالاتر از آمار که اورديد. در ضمن لهجه هاي لري ولکي و بختياري و مازندراني.. همه کم و بيش با فارسي قابل فهم هستند. ما چيزي به نامقوم لري جنوبي و لري شمالي و غيره نداريم! همه اين اقوام زبانشان وابسته يکي است ووابسته به فارسي و ريشه در پهلوي.

    حتي زبان لري را در سال 2004 جنوبي وشمالي کرده است و هر دو را از بختياري جدا کرده.. پس چند گويش و زبان هيچ وقتنميتواند نشانگر جدايي قومي باشد. اين کار را با گويش هاي فارسي کرده است. وگرنه درهمان آمار فارسي (شرقي) و غربي و سپس مازوني.. جمع کنيد بيشتر از ترکي است. يعنيحدود 60%+ زبانها يا فارسي يا وابسته به فارسي يا لهجه فارسي هستند.
    زيربختياري براي نمونه:
    Farsi dialects in Chaharmahal va Bakhtiari Province are mutually intelligible with Bakhtiari
    یعنی زبانهای فارسی در چهار محال و بختیاری با زبان بختیاری هم فهم هستند. میدانیم که زبان لری نیز با زبان بختیاری هم فهم است. پس نتیجه های یاشار تبریزلی از سر تا بن غلط است.
    پس نتيجه ميگيريم که بنا بر دو آماريکه در واقع انجام شده است و بنا برا آمار دقيقي که از جمعيت مناطق ايران استانگرفته شده است، و تقريبا همه آمارهاي سايتهاي مختلف، شمار هموطنان ترکي زبان حدودبيست در صد است. تعداد بسياري از ترکزبانان هم تالشي و تاتي اصل بودند که در قرنپيش ترکزبان شدند.
    یاشار تبریزی سپس میخواهد پیشینه ایرانی بودن زبان آذربایجان را با استدلالهای خنده آور و مسخره جبران کند.
    ميبينيد که یاشار بدجوري وامانده است زيرا که سندي براي حرفهاي خودش نداردو با استدلالهاي غلط ميخواهند گود عظيم بي‌سندي ادعاهاي خودشان را پر کنند. اينهانميتواند يک سند از زبان ترکي پيش از ايلخانيان از آذربايجان نشاني کنند(که موردتاييد دانشمندان خارج از مثلت باکو-تبريز-آنکارا باشد) و ناچار ادعاهاي بيپايهميکنند که شايد افکار عمومي را با جعل تاريخ تشويش کنند و ريشه ايراني آذربايجان راکتمان کنند. زيرا نيک ميدانند که کساني که خود را غيرايراني بدانند، غاصب سرزمينايرانيان ميشوند.
    هرچند پاسخ اين بي‌سندي را ميتوان با ده ها اسناد داد،بنگريد:
    http://www.azargoshnasp.net/language...azarbaijan.pdf
    وبههر رو پاسخي به بخشهای دیگر این مقاله:یاشار:
    «کسرووي با استناد به وجود چهارروستاي غيرترک زبان در آذربايجان و چند بيت شعر به زبانها يا لهجه هاي گوناگون ومتفاوتي (هرزني، تالشي، تاتي، گيلکي و رازي ) که خود همه آنها را آذري ناميد، مدعيشد زبانباستان آذربايجان آذري يا لهجه اي از پهلوي است که در دوران صفويان ترکيشده است . روشنفکرنمايان ديگري چون عبدالعلي کارنگ و تقي اراني و ... نيز دنبالهروي اين تئوري و سياست شده و هر يک با ارائه تئوري هاي مضحک قصد داشته اند که ريشهبر تيشه ترکان ايران زده و ارتباط آنها را با ترکان دنيا و اجداد ترک خود قطع کنند .»آيا ميتوانيد از طريق علمي نظرهاي همه محققين امروز را در مورد ايرانيبودن زبان آذربايجان رد کنيد؟ هرگز. کسروي مال 50 سال پيش است.. امروز آن نظريه کهپيش از کسروي، مارکورات آلماني داده است قطعي است زيرا برپايه اسناد است. ده هانويسنده غربي همين نظريه را دادند: فراي، مينورسکي، دوفر(که مورد علاقه پانترکيستان هستند)، سيووري و غيره. امروز حتي يک تورکولوجيست بزرگ (خارج از مثلتباکو-تبريز-آنکارا) وجود ندارد که تازه بودن زبان ترکي در منطقه را قبول نداشتهباشد. وگرنه بجاي حرفهايي مانند چوونيست و و غيره تنها يک سند از زبان ترکيآذربايجان پيش از ايلخانيان بر سنگ، چرم، کاغذ، و غيره به مان نشاني ميداديد. درحاليکه اسنادهايي به زبان پهلوي از آذربايجان داريم. براي نمونه کتيبه پهلوي مشکينشهر.


    اين نکته را بگويم که هرزني/تالشي/تاتي زبانهای مختلف نيستند واينها با هم ديگر قابل فهم هستند. ميتوانيد به فهرست واژگان انها نگاه کنيد و ايننکته را نيک بيايد.. حتي کردي شمالي نيز به اين نزديک هستند و اين گسستگي لهجه هاپس از اسلام انجام گشته است. يعني براي يک کرد زبان و يک تالشي زبان، اين دو لهجهبسيار نزديک هستند و «از»(من) يا «رش» سياه .. يا حتي در جمله سازي. براي همين همهست که اينها در گروه زبانهاي شمال غربي قرار دارند. گيلکي هم با يکي از لهجه هايديگي کردي به نام زازا و گوراني بسيار نزديک است و اصلا برخاستگاه زازا/گوراني ازهمان شمال ميباشد(مينورسکي، گورانها). پس بهتر است بيشتر با زبانهاي ايراني آشناييداشته باشيد تا ادعاهاي خنده‌آور و بي‌سند (مانند همه پان ترکيستها) درنياوريد.در ضمن کسي ادعا نکرده است که زبان آذري-پهلوي بدون هيچ زبانديگر يا ترکي تا دوران صفويان نبوده است. هرچند اسنادي که بين ايلخانيان ترک/مغولتبار تا صفويان به زبان ترکي داريم انگشت‌شمار است.


    امااينکه يک اقليت بتواند زبان يک اکثريت را عوض کند آنهم از طريق سلطنت و حکومت امرياست که بارها و بارها در تاريخ اتفاق افتاده است. حتي اگر آن اقليت کم فرهنگتر ازسرزمين پيشين باشد. دو نمونه اش را ميتوان تغيير زبان مصري به زبان عربي و نابوديزبانهاي يوناني/ارمني در ترکيه را به مثال آورد.. همه ميدانند که مصر تمدن کهنتر وبرتري از اعراب باديه نشين داشت ولي حاکم بودن اعراب بر آن منطقه باعث دگرگون شدنآن زبان شد. حال اين اعراب باز در اقليت بودند ولي توانستند اين کار را انجامبدهند. پس همين سند تاريخ دليلي محکم در بطلان سفسطه بالا است. همچنين است در موردانوتولي که يک مرکز کاملا ارمني/يوناني نشين بود. شايد در مغز شما پان ترکيستهاچنين چيزي مشکل باشد. کشور هيتي يک جزيره کاملا سياه پوست است ولي همه مردمشفرانسوي سخن ميگويند. يا برعکس تمدن متمدن آزتک ها يک تمدن بسيار پيشرفته اي بودولي اسپانيش ها زبان مردم مکزيک را به اسپانيش تغيير دادند.

    بگذاريد چند سندديگر هم بنويسيم هرچند نرود ميخ آهنين در سنگ. برخلاف ادعاهاي پان ترکيستان، ترکانبوميان ايران نبوده اند بل که اغوزها (ترکها) نخستين بار به سرکردگي خاندان سلجوقيبه مناطق مختلف ايران و از جمله آذربايجان راه يافتند(فاروق سومر (دانشمند پانترکيست در ترکيه)، ص 113 به بعد، نام کتاب: اغوزها)و تا پيش از آن هرگزترکتباراني جايي در ايران سکونت نداشتند چنانکه طغرل فرمانراوي سلجوقي، در گفت و گوبا بزرگان ايراني ، شخصا بر اين حقيقت تصريح ميکند : «ما مردماني نو و غريب ايم ورسمهاي تاجيکان(ايرانيان) را ندانيم» (تاريخ بيهقي ، ص 733). و بايد افزود تا کنونمتني نوشته شده به زبان ترکي بر سنگ يا سفال يا چرم و کاغذ، از آذربايجان پيش ازعصر ترکمنان-صفوي به دست نيامده است که گويا و گواه ترک زبان بودن ايرانيان آذريباشد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #15
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    حافظ:
    بهتنگ چشمي ان ترك لشكري نازم**************كه حمله بر من درويش يك قباآوردنظامي:
    سرآينده ترك با چشم تنگ**************فروهشته گيسو به گيسويچنگمولوي:
    ترك خنديدن گرفت از داستان**********چشم تنگش گشت بسته آنزمانمولوي:
    دو چشم ترك خطا را چه ننگ از تنگي*********چه عار دارد سياحجهان از اين عوريگفت كاي تنگ چشم تاتاري******صيد ما را به چشم ميناري؟قاصرات الطرف في حجب الخيام************حال تركان است گوييوالسلام
    ............
    ..........
    .........
    تنگ چشمانند ليكندوربين***********خوبرويانند ليكن خويش كامسنايي غزنوي:مي نبيند آنسفيهاني كه تركي كرده اند****همچو چشم تنگ تركان گور ايشان تنگ و تارسناييغزنوي:
    باش تا چون چشم تركان تنگ گردد گور تو***********گر چه خود را كور سازيدر مسافت صد كريخاطرات نجم الدين رازي معروف به دايهوي يکي ازرهبران مهم صوفيه و نثر نويس پخته اين روزگار است که تا سال 653 زنده بوده است. اوشاگرد نجم الدين کبري است که در حمله مغولان به خوارزم در ميدان جنگ کشته شده است. مهم ترين اثر وي، کتاب تصوف مرصاد العباد است که سلوک عرفاني را به زبان پارسي دريشرح داده است. دربخشي از اي متن به حمله ترک و مغول و گريز خود اشاره کرده است. باهم اين بخش را مي خوانيم:

    «در تاريخ شهور سنۀ سبع و عشر و ستمائه (617) لشکرمخذول ِ کفار تتار استيلا يافت بر آن ديار ، و آن فتنه و فساد و قتل و اسر و هدم وحرق که از آن ملاعين ظاهر گشت، در هيچ عصر و ديار کفر و اسلام کس نشان نداده است ودر هيچ تاريخ نيامده الا انچه خواجه(پيغمبر) عليه الصلوة و السلام از فتنه هاي آخرالزمان خبر باز داده است و فرموده: لا تَقومُ السٌاعة حتي تُقاتِلوا التٌُرک صغارَالاعين حُمرَ الوجوه ذلف الانوف کان وجوههم المجان المطرقة ، صفت اين کفار ملاعينکردهاست و فرموده که ، قيامت برنخيزد تا آنگاه که شما با ترکان قتال نکنيد، قوميکه چشم هاي ايشان خرد باشد و بيني هايشان پهن بود و روي هاي ايشان سرخ بود و فراخهمچون سپر پوست در کشيده. و بعد از آن فرموده است: و يکثر الهرج، قيل: يا رسولالله! ما الهرج؟ قال: القتل ، القتل. فرمود که قتل بسيار شود. به حقيقت، اين واقعهآن است که خواجه عليه الصلوة و السلام به نور نبوت پيش از ششصد و اند سال باز ديدهبود. قتل ازين بيشتر چگونه بود که از يک شهر ري که مولد و منشـأ اين ضعيف است وولايت آن قياس کرده اند ، کما بيش پانصد هزار آدمي به قتل آمده و اسير گشته. و فتنهو فساد آن ملاعين بر جملگي اسام و اساميان از آن زيادت است که در حٌيز عبارتگنجد... عاقبت چون بلا به غايت رسيد و محنت به نهايت و کار به جان رسيد و کارد بهاستخوان...اين ضعيت از سهر همدان که مسکن بود به شب بيرون آمد با جمعي از درويشان وعزيزان در معرض خطري هرچ تمام تر ، در شهور سنۀ ثمان عشر و ستمائه به راه اربيل وبر عقب اين فقير خبر چنان رسيد كه كفار ملاعين..به شهر همدان آمدند و حصار دادند واهل شهر به قدر و وسع بكوشيدند و چون طاقت مقاومت نماند - كفار دست يافتند و شهربستند و خلق بسيار كشند و بسي اطفال را و عورات را اسير بردند و خرابي تمام كردند واقرباي اين ضعيف را كه به شهر بودند٬ بيشتر شهيد كردند.

    باريد به باغ ماتگرگيوز گلبن ما نماند برگي»ملاحظه کنيد:
    «قومي که چشم هايايشان خرد باشد و بيني هايشان پهن بود و روي هاي ايشان سرخ بود و فراخ همچون سپرپوست در کشيده»شاعري به نام قاسم و متخلص به مادح كه حماسه جهانگيري رامحتملا در پايان سده ششم هجري سروده درباره تركان غز مي گويد:

    «همه پهنرويان كوتاه قدهمه رويشان بود بي خط و خدهمه تنگ چشمان بيني درازهمه بددهانان و دندان گرازهمه تندخويان و با كين و خشمبه مال يتيمان سيه كردهچشمهمه تيره راي و همه بدگمانكمر بسته در غارتمردمان
    ...
    »قطران در يکي از سروده هايشبه هنگام ستايش يکي از فرمانروايان بومي اذربايجان عامل عدم پيشرفت کار او را حضورترکان برشمرده است :
    گر نبودي افت ترکان به گيتي در پديد // بستدي گيتي همه چونخسروان باستان ( همان ؛ ص۱۹۷)قطران در بدگويي و مذمت ترک تباران چنان سخن گفتهکه حتي انان را موجب ويراني ايران زمين برشمرده و اين مفهوم به روشني از بيت زير کهدر ستايش اميري از اميران اذربايجان سرايش يافته برمي ايد :
    اگر چه داد ايران رابلاي ترک ويراني // شود از عدلش ابادان چون يزدانش کند ياري ( همان ؛ ص۱۹۷)
    اينشاعر اذربايجاني در يکي ديگر از چکامه هايش که در قالب قصيده سروده است ترکان راخونخوار و جرار و غدار و مکار خوانده است :
    کمــــر بستند بهــــر کيــن شهترکان پيکاري // همـــه يکـرو به خونخواري همه يکدل به جرارييکي ترکان مسعوديبه قصد خيل مسعودان // نهاده تن به کين کاري و دل داده به خونخواري
    ....
    چــه ارزد غـدر با دولت چه ارزد مکـر با دانش // اگـرچـه کــــار ترکانهست غــداري و مکــاري( همان ؛ ص۱۷۲)
    یاشار«حتي خود شخص کسروي نيز در مقاله ايکه به زبان عربي در نشريه العرفان نوشته است، عکس مطالب مورد ادعاي خود را نظريهزبان آذري مدعي ميشود»
    این يک دروغ تمام عيار. کسروي در همان مقاله بر پانترکيستهايي که مادها را ترک ميدانند خرده گرفته است. همچنين اين نکته را در نظربگيريم که محققان هميشه يافته هاي تازه در مي‌يابند.. همچنين ايراني بودن زبانپيشين آذربايجان ربطي به کسروي ندارد. بلکه برپايه اسنادي است که پيش از کسروي،مارکورات آلماني نيزدر آن نظر داده است و امروز هيچ شکي در اين امر وجودندارد. يعني کسروي يا بدون کسروي، چيزي در حقيقت اين امر تغييرنميکند.


    حالا که اين همه یاشار سفسطه در آورد خوب است ما هم چندپرسش کنيم.

    يک)
    آيا سفارتخانه جمهوري قلابي در دست چوونيست هااست؟
    http://www.kiffer.us/azeri_info/hist...baijan-emb.htm
    دو) آيا سفارتخانه جمهوري ترکيه در دست چووونيست هااست؟
    Turkish Embassy Islamabad
    سه) چرااسناد کهن مانند هردوت و استرابو و موسي خورنسي به صراحت مادها را آريايي خواندهاند و زبانشان را با پارسي باستان يکي دانسته اند (استرابو). پس اين ترکان که شماميگوييد از اول آفرينش در آذربايجان بودند چرا هيچ سندي نامي از اينها نياوردهاست؟چهار) چرا همه ژنتيک شناسان بر خلاف حرفهاي مضحک پان ترکيستها نظرميدهند؟ براي نمونه:

    "
    Turks…conquered Constantinople (Istanbul) in 1453..replacement of Greek with Turkish ..Genetic effects of invasion were modest in Turkey. Their armies had few soldiers…invading Turkish populations would be small relative to the subject populations that had a long civilization and history…(p.152).”
    [Cavalli-Sforza, Luigi (2000). Genes, Peoples and Languages. New York: North Point Press. P.125, 152
    "


    "
    …many Armenian and Azeri types are derived from European and northern Caucasian types (p.1263)…The U5 cluster… in Europe… although rare elsewhere in the Near east, are especially concentrated in the Kurds, Armenians and Azeris…a hint of partial European ancestry for these populations – not entirely unexpected on historical and linguistic grounds (p.1264)”

    [Richards et al., (2000). Tracing European founder lineages in the Near Eastern mtDNA pool. American Journal of Human Genetics, 67, p.1263-1264, 2000
    "

    پنج) چرا شما نميتوانيد حتي يکسند از زبان ترکي آذربايجاني پيش از ايلخانيان معرفي کنيد؟شش) چرا ترکانواقعي مانند ترکمنها و ياکوتها و غيره هيچ شباهتي با آذربايجاني هاندارند!؟هفت) دوباره چرا يک سند از زبان ترکي از آذربايجان پيش ازايلخانيان وجود ندارد؟هشت) چرا همه نامهاي کهن که جغرافي‌نگاران و سياحانبه آن تصريح کرده‌اند غيرترکي و اغلب ايراني و چند تا هم ارمني/آسورياست؟نه) چرا پان ترکيستها با تمام اسناد جهاني و دانشنامه ها مشکل دارند وخارج از مثلث آنکارا-باکو-تبريز، حتي يک محققي آنها را جدي نميگيرد؟ده) چراپان ترکيستها کتابهاي محققيني مانند اقرار عليوف را در آتش ريختند؟
    «
    پروفسوراقرار علي‌اوف» از دانشمندان برجسته تـاريخ‌شناسي و زبان‌شناسي جمهوري آذربايجاناست كه مرتبت و منزلت علمي والاي وي به سبب تحقيقات گرانسنگ در گستره شوروي سابق وكشورهايي مانند ايـران و تركيه، بر همگان روشن است. اقرار علي‌اوف، عضو هيات علميآكادمي علوم جمهوري آذربايجان در باكوست.
    كتاب «تـاريخ آتورپاتكان» يكي ازتاليفات علمي و مهم «پروفسور اقرار علي اوف» مي باشد كه در هفت بخش تدوين شده ونكته‌هاي بديع از تـاريخ آتورپاتكان را باز مي‌گويد. يافته‌هاي علمي وي مورد پسندجاهلان و نژادگرايان در جمهوري آذربايجان واقع نشد و گفته مي‌شود كه حتي گروهي ازجهال كتب وي را جمع‌آوري كرده و در آتش سوزاندند!
    برخی پاسخهای دیگر به پریشانگویی های یاشار:
    امّا كوشش‌هايي بسيار مشكوك و البته زيركانه در كار است تا با تفرقه‌انداختن ميانچيزي كه به غلط «اقوام ايراني» ناميده مي‌شود، آن آينده‌ي نويدبخش را به دورانيسياه از جنگ و برادركشي تبديل كنند.
    توليد مقوله‌ي كاذبي به نام «قوم فارس» كههم‌زمان توسط بي‌وطنان و توطئه‌گران كاربرد پيدا كرده، نمونه‌اي است از همينكوشش‌هاي مشكوك و زيركانه. «فارس» در تمام مدارك و مآخذ تاريخي، بدون هرگونه تمايزيبه مجموعه‌ي ساكنان نجد ايران اطلاق مي‌شده؛ هم‌چنان‌كه زبان آنان نيز بر همينمنوال «فارسي» خوانده مي‌شده است«سواد آموزي به زبانهاي غير فارسيممنوع شد»اين يک دروغ است. ده ها کتاب به زبان ترکي و ساير زبانهاي ديگراست و شما ميتوانيد خودتان آن را ياد بگيريد. بنا بر قانون 1906 مشروطه زبان فارسي زبانرسمي کشور است. تا زمان پهلويها حتي مدارس وجود نداشت که زبان رسمي کشور رابياموزند. در اين کشور ما ده ها يا صد ها زبان و گويش داريم و نياز به يک زبان واحدو همگاني يک امر طبيعي است. و اين زبان هم بجز زبان فارسي نمشود زيرا با اکثريتزبانهاي ايران همريشه است و همچنين از هزار سال زبان فرهنگي و مشترک جامعه ايرانياست. امروز در ايران حتي گروهي مانند بهايي ها حق تحصيل ندارند و هنوز بسياري ازمکانها مدرسه ندارند. آموزش به زبان فارسي هيچ جنايت نيست بلکه اغلب کشورهاي جهانيک زبان رسمي دارند که آن زبان تدريس ميشود. هيچ منشوري هم ايران را وادار نميکندکه همه زبانهاي کشور مدرسه بسازد، دانشگاه بسازد.. و خلاصه پيوند مشترک را از جاکند. امروز نیز زبان ترکی در سطح دانشگاهی در ایران تدریس میشود. «حتي سخن گفتن به اين زبانها نيز در مواردي با محدوديت مواجهگشت»يک دروغ بي پايه. اگر اين چنين است پس چرا در بازار تهران ترکي شنفته ميشود؟ چرا تلويزيون و راديو و برنامه ترکي وجود دارد.

    «چاپ و نشر کتابهايغير فارسي ممنوع شد»پس آن دروغنامه به نام وارليق چيست؟ یا صدها مجله و کتاب به زبان ترکی؟
    «استفاده از زبانهايغير فارسي در رسانه هاي جمعي ممنوع شد»این نیز یک شگرد و دروغ است. امروز در ایران تلویزیون و رادیو به زبان ترکی وجود دارد.
    «انواع تحقيرها و توهين ها عليه ملتهاي غير فارس شروع شد»يک دروغ که هیچ نمونه ای داده نمیشود. اگر هم منظورشان جوک های تهرانیان است.. این جوکها برای همه ایرانیان غیر تهرانی از قزوین، رشت،اصفهان،خراسان، کرمانشاه.. ساخته میشود.«موسيقي ملتهاي غير فارس با محدوديتهاي فراوانمواجه گشت»يک دروغ وقيح ديگر. امروز موسيقي کردي در ايران برتري خودش را دربسياري از زاويه ها نشان داده است و از همه جای ایران شیفتگان فراوان دارد.«تاريخ ملتهاي مختلف تحريف شد و ترک وعرب را نيز اقوام مهاجم غير ايراني و عامل عقب ماندگي ايران معرفي کردند»ببخشيد ولي نسبت به زبانهاي ايراني، زبانهاي ترکي و عربي با مهاجمت به کشورايران وارد شدند. يکي از علت عقب ماندگي ايران هم حملات و غارت هاي پي و پي قبايلترک است. (يعني زردپوستان آسيايه ميانه)
    «با تئوري هاي مختلف سعي در تحقيرتاريخ و زبان اين ملتها بر آمدند»اگر اين چنين است پس چرا انقدر عربي در ايرانتدريس مي شود!؟ و انقدر هميشه به عربي در ايران احترام ميگذارند؟

    «
    «مبداتاريخ را به زمان هخامنشيان تغيير دادند و تمدنهاي قبل و بعد از آن را کمرنگتر وتحريف کردند»هخامنشيان اولين حکومتي بودند که ايران واحد را در يک دولتواحد ساختند. از آنها هم اسناد فراوان است. وگرنه هميشه تمدنهاي پيشين که هيچ کدامربطي به ترکان نداشتند را نيز مردم ميدانستند. حتی گروه های آریایی مانند مادها و میتانی ها (حدود 3500 سال پیش) و کاسپی ها و غیره پیش از آنها بوده اند. در ایران امروز تاریخ ایران باستان به ندرت تدریس میشود.«اقدام به بزرگنمايي و جعلتاريخ تمدن پارس و آريايي کردند»بله ديديم که شما انيرانيان اغوز هيچ سندي برايحرفهايتان نداريد. تمدن پارس يک واقعيت است. آريايي هم يک واقعيت است. شايد اغوزهاخودشان را نتوانند بخشي از هويت مشترک ايراني بدانند ولي اينست هويت اکثريتايرانيان که اینها با آن مشکل دارند.«از لحاظ اقتصادي توجه به مناطق غير فارس کمتر شد»براي هميناست که بيکاري در آذربايجان شرقي کمتر از همه جاي ايران است و اقتصاد ايران در دستآذري ها است!؟ نکند به جنوب خراسان يا کرمان رفته ايد که اين حرفهاي مضحک را ميزنيد؟
    بنگرید به این مقاله:
    «اقدام به تغيير اسامي شهرهاي غير فارسي کردند»چند شهر کهنامهاي مغولي/ترکي داشتند و به منافع ملي ايران نميچسپيدند تعويض گشتند يا بهنامهاي کهن ايراني خود برگشتند. اين امر درستي است. منافع ملی هر کشوری مقدم بر همه چیز است. همچنین نامهایی مانند خوزستان، سفیدرود، میانج، .. نامهای همیشه پراستفاده و کهنتر بوده اند. یا مشکین شهر یک نام کهنی است که از زمان سلجوقیان رواج داشته است (حمدالله مستوفی). شاید هم بسیاری از این منطقه ها نامگزاری رسمی نداشتند. برای نمونه نام ساوج بلاغ برای مهاباد از دوران مغولها رایج شد. حال چرا ایرانیان بایست چنین نامی را قبول کنند در حالیکه اکثریت این کشور را زبانهای ایرانی تشکیل میدهند و در منافع ملی ایرانیان نیست؟
    «انديشه برتري قوم فارس و زبان فارسي بهديگر اقوام را القا کردند»ما قومي به نام فارس نداريم. اما زبان فارسي چونادبياتش پربارتر از براي نمونه لهجه جیرفتی است، از ديدگاه تاريخي برتري يافتهاست. در اعتلای این زبان همه اقوام ایرانی و حتی بسیاری از اقوام غیر ایرانی کوشیده اند. این زبان قوم خاصی نیست. «نويسندگان غير فارس را با برچسبهاي مختلف تجزيه طلبي و کمونيست بودنو جاسوس بيگانه بودن و غيره مورد انواع اذيتها و تهديدها قرار دادند»امروزبا اسناد واضح بر همه معلوم گشته است که پيشه وري و فرقه دموکرات مزدور شورويبودند. امروز با اسناد واضح معلوم گشته است که کمونيستها مزدور شوروي بودند. خوبزمانيکه تجزيه طلبان از پيشه وري و فرقه دموکرات دفاع بکنند، بله تجزيه طلبهستند.
    بنگرید به اسناد تازه از خود شوروی:
    پس تجزیه طلب بودن پیشه وری و پیروانش یک امر واضح است. «با فرستادن مسئولين دولتي فارس به مناطق غير فارس سعي در کنترل اينمناطق داشتند»منظورت حتما آقاي خامنه اي است که تهران و همه ايران را زير نظردارد!؟ يا منظورت مهرعليزاده است که استاندار خراسان بود؟ اين امر ربطي به قوميتندارد.

    «با فرستادن سپاهيان دانش فارس زبان به مناطق غير فارس زبان وبالعکس سعي در استحاله قومي داشتند»رفت آمد در کشور انجام ميگيرد و بايستبگيرد. اين امر خود به خود زبان مشترک را بيشتر ترويج ميکند زيرا مردم هر کشورينياز به ارتباط با هم دارند.. اغوز خان، مگر تا بحال شده است که در کشوري زندگي کردکه مردم ان نتوانند با همديگر ارتباط پيدا کنند؟«مهاجرتهاي اجباري جهتتغيير بافت بومي ايران را حمايت ميکردند»يک دروغ ديگر و بي پايه. حقيقت اينستکه در طول تاريخ هميشه به دلايل اقتصادي و يا جنگ يا غيره مهاجرت ها اتقاق ميگيرد.. «سعي در تغيير ترکيب بومي نيروهاي نظامي هر منطقه داشتند»يک دروغبيپايه. من را ياد آن اخبار جعلي پنج سال مي اندازد که جمهوري اسلامي نيروهاي ارمني (يعني انگار بسيجي و پاسدار آذري کم دارند) براي سرکوب دانشجويان دانشگاه تبريزاستفاده ميکند.

    «به سرکوبهاي خونين مناطق مختلفي نظير کردستان و آذربايجانو ترکمنصحرا و خوزستان پرداختند»دولت جمهوري اسلامی در کردستان عمدا مسئله مي سازد ولياين ربطي به قوميت هاي ايران ندارد. سرکوب هم در همه ایران وجود دارد. همانطور که در استانهای مرکزی یا تهران .. وجود دارد. تبعیض بر سنیها نیز یک واقعیت است ولی سکی نیست که این تبعیض در آینده با حکومت دموکراتیک برطرف خواهد شد.
    «انواع کتب و نوشته هاي ضد ملتها نظير شاهنامه را ترويج و تبليغکردند»
    شاهنامه را همه اقوام ايراني تباز از ديرباز ميخوانند و ميخواندند. ددهقورقود را 50 سال پيش به آذربايجان معرفي کردند و در آن داستان درباره قتل غارتمسيحي سخن رانده ميشود. در حاليکه شاهنامه هميشه و هميشه جنگهايش تدافعي بوده است. شاهنامه را خود شاهان آذربايجاني يعني صفويان ترويج ميدانند پس آنچه ميگوييد تناقضمحض با واقعيت ها دارد.«سعي در شناساندن کشور ايران به عنوان سرزمينپارس يا پرشيا بعنوان موطن فارس زبانان داشتند»نام کشور ايران در خارج هميشه باپارس يکي دانسته ميشود. بنابراين همه ايرانيان از اين لحاظ پارسي هستند. بسيار ديدمکه خود آذربايجاني ها در خارج از کشور نيز خود را پارسي بدانند. اين امر ربطي بهزبان ندارد بلکه يه يک واقعيت جغراقيايي برون از ايران دارد. ببخشيد ولي اکثريت اينکشور ترکزبان نيستند و براي همين کشور ما ترکيه نيست بلکه نامش ايران (سرزمين آريا)است و در غرب و جهان عرب هم از دیرباز پارس شناخته میشد.«نام گذاري هاي غير فارسي بر روي کودکان را سخت و حتي غير ممکنکردند»اين نادان نميداند که نامهاي ارجاسب، گشتاسپ، لهراست.. هم منع هستند. درحاليکه نامهاي ترکي مانند ارسلان، تيمور(يعني همان قهرمان شما)، آيدين و غيره همهرايج هستند. همچنين نامهاي عربي همه رايج هستند. پس چرا مضحک مي نويسد؟«باتقسيم بنديها و نام گذاريهاي متفاوت مناطق غير فارس نظير آذربايجان (به آذربايجانغربي و شرقي و زنجان و همدان واراک و امروز اردبيل ) وعربستان (به خوزستان) سعي درنابودي نام ملتهاي غير فارس داشتند»ببخشيد ولي همدان و اراک و قزوین اکثريتمطلق آذربايجاني زبان نيستند و همه این را بجز پان ترکیستها میبدنند. آذربايجان غربيهم اکثريت کرد هستند. اگر بحث بر سر عدالت باشد، بايست نام آذربايجان غربي رابهکردستان تبديل کرد. همچنين از نگر تاريخي همدان و زنگان هميشه استان هايي جداگونهاز آذربايجان توصيف ميشوند. اغلب اسناد همين را ميگويند.

    نام خوزستان هم اززمان پارثيان تا زمان قاجارها نيز رايج بوده است در حاليکه نام عربستان يک جعل تازهاز زمان قره قويونلو ها است. در خوزستان اعراب اکثريت ندارند و مردماني مانند لرها،بختياريها، پارسي زبانان در شهرها، بهبانيها.. همه هستند. براي همين يک نام تازهقومي براي اين منطقه نادرست است.

    «ملتهاي مختلف ايراني غير فارس را قوم ،قبيله ، عشيره ، خرده فرهنگ و اقليت ناميدند»واژه ملت به گروهي داده ميشودکه کشور خود را داشته باشد. لذا تا آن زمان همه مردم ايران جزو ملت ايران هستند. درايران هم قبيله و تيره داريم. همچنين خرده فرهنگ يعني subculture که واژه اي استمرسوم در همه کشورها.

    «زبانهاي غير فارسي را لهجه و گويش ناميدند»
    درايران گروه هاي زبانهاي ايراني لهجه فارسي ميانه يا همان پهلوي ساساني هستند. پارسيدري هم يک لهجه از اين زبان است. پس اطلاعات کم زبانشناسي خود را الکي دستاويزيبراي ننه من غريبم اغوزي نکنيد.

    «به اختلاف داخلي بين اقوام غير فارس دامنزدند»کاري که خودتان و رهبرتان چهره غانلي بارها انجام داديد و ميکنيد. بويژهدر مورد آذربايجان غربي چهره غانلي به صراحت ميگويد که کردها که اکثریت آن سامان هستند را ميخواهد بيرونکند.

    «ارتباط ملتهاي غير فارس با همزبانان خود درماوراي مرزهاي ايران را باانواع تهديدها مواجه کردند»يک دروغ ديگر. رفت و آمد بين کشور ايران و آرانقفقاز يا ايران و ترکمنستان و يا ايران و عراق هميشه موجود بوده است و هست. تازهاين کشورها هستند که بر ايرانيان سختگيري ميکنند و نه برعکس.

    «آماري مخدوشاز جمعيت ملتهاي غير ايراني اعلام کردند»هيچ جا آمار مخدوش وجود ندارد.. همهميدانند که زبان ترکي در ايران يک اقليت است که تنها در سه استان اردبيل، آذربايجانشرقي و زنجان اکثريت دارد و در چند استان ديگر هم اندکي پراکنده است. میتوانید به ایران سفر کنید و این امر را مشاهده کنید.«و دهها ظلم و جنايت ديگر»
    چنانکه که دیدیم هیچ ظلم و جنایتی اتقاق نیافتده است و یاوه های یاشار همه بر پایشه دروغ و تخیلات بی پایه است. البته پان ترکیستها آخرین اشخاصی هستند که میتوانند دم مظلوم نمائی بزنند.از مسئله زبان اگر بگذريم، "فارسها" در اين کشور از کدام امکاناتويژه برخوردارند؟ تازه ما مي دانيم که زبان فارسي با قانون ۱۹۰۶ مشروطه به طور رسميتصويب شد و نه در دوران پهلوي. پس زبان فارسي كه زبان مشترك ايرانيان در اين هزارسال بوده است، در دوران پيش از پهلويها رسميت يافت. در ايران امروز محدوديتي برايزبان تركي از لحاظ چاپ كتاب و نوار و مقاله و مجله و وب‌سايت وجود ندارد. تلويزوينو راديو هم براي اين زبان وجود دارند. در رژيم كنوني هم سهم آذربايجاني‌ها زياد استدر حاليكه كردها و بلوچ‌ها ديده نمي شوند. در رژيم كنوني دو تلويزوين ۲۴ ساعته عربيوجود دارد و همه‌ي ايرانيان مجبورند كه زبان عربي را نيز بياموزند. براي نمونه دراستاني مانند آذربايجان غربي کردها, بخاطر مذهبشان, نمي توانند داراي مقام دولتي ومقامهاي کليدي باشند و همه امور استان به دست شيعيان ترکزبان سپرده شده است. به يکفارسي زبان سني مذهب در خراسان يا استان فارس ظلم مي شود و چنين شخصي با وجود زبانشنمي تواند داراي مقامي باشد. پس تبعيض اين رژيم بر اساس مذهب است و نه بر اساسزبان. تازه اين پرسش بر مي آيد که اقليت هاي ايراني تبار کرد در ترکيه يا ايرانيانتالش در آران قفقاز يا ايرانيان بحرين و امارات و قطر داراي چه حقوقي هستند؟ وگرنهخود جناب خامنه اي که به آذربايجان سفر مي کند هميشه به ترکي نيز سخن ميگويد. ايشانبلندترين مقام ج.ا. هستند. درحاليکه اگر کسي بخواهد به دين پيشين پارسيان/ايرانيانرو آورد فرجامش مرگ است و حکمش را خود خامنه اي يا اشخاصي وابسته به او صادر ميکنند.





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #16
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    حافظ:
    بهتنگ چشمي ان ترك لشكري نازم**************كه حمله بر من درويش يك قباآوردنظامي:
    سرآينده ترك با چشم تنگ**************فروهشته گيسو به گيسويچنگمولوي:
    ترك خنديدن گرفت از داستان**********چشم تنگش گشت بسته آنزمانمولوي:
    دو چشم ترك خطا را چه ننگ از تنگي*********چه عار دارد سياحجهان از اين عوريگفت كاي تنگ چشم تاتاري******صيد ما را به چشم ميناري؟قاصرات الطرف في حجب الخيام************حال تركان است گوييوالسلام
    ............
    ..........
    .........
    تنگ چشمانند ليكندوربين***********خوبرويانند ليكن خويش كامسنايي غزنوي:مي نبيند آنسفيهاني كه تركي كرده اند****همچو چشم تنگ تركان گور ايشان تنگ و تارسناييغزنوي:
    باش تا چون چشم تركان تنگ گردد گور تو***********گر چه خود را كور سازيدر مسافت صد كريخاطرات نجم الدين رازي معروف به دايهوي يکي ازرهبران مهم صوفيه و نثر نويس پخته اين روزگار است که تا سال 653 زنده بوده است. اوشاگرد نجم الدين کبري است که در حمله مغولان به خوارزم در ميدان جنگ کشته شده است. مهم ترين اثر وي، کتاب تصوف مرصاد العباد است که سلوک عرفاني را به زبان پارسي دريشرح داده است. دربخشي از اي متن به حمله ترک و مغول و گريز خود اشاره کرده است. باهم اين بخش را مي خوانيم:

    «در تاريخ شهور سنۀ سبع و عشر و ستمائه (617) لشکرمخذول ِ کفار تتار استيلا يافت بر آن ديار ، و آن فتنه و فساد و قتل و اسر و هدم وحرق که از آن ملاعين ظاهر گشت، در هيچ عصر و ديار کفر و اسلام کس نشان نداده است ودر هيچ تاريخ نيامده الا انچه خواجه(پيغمبر) عليه الصلوة و السلام از فتنه هاي آخرالزمان خبر باز داده است و فرموده: لا تَقومُ السٌاعة حتي تُقاتِلوا التٌُرک صغارَالاعين حُمرَ الوجوه ذلف الانوف کان وجوههم المجان المطرقة ، صفت اين کفار ملاعينکردهاست و فرموده که ، قيامت برنخيزد تا آنگاه که شما با ترکان قتال نکنيد، قوميکه چشم هاي ايشان خرد باشد و بيني هايشان پهن بود و روي هاي ايشان سرخ بود و فراخهمچون سپر پوست در کشيده. و بعد از آن فرموده است: و يکثر الهرج، قيل: يا رسولالله! ما الهرج؟ قال: القتل ، القتل. فرمود که قتل بسيار شود. به حقيقت، اين واقعهآن است که خواجه عليه الصلوة و السلام به نور نبوت پيش از ششصد و اند سال باز ديدهبود. قتل ازين بيشتر چگونه بود که از يک شهر ري که مولد و منشـأ اين ضعيف است وولايت آن قياس کرده اند ، کما بيش پانصد هزار آدمي به قتل آمده و اسير گشته. و فتنهو فساد آن ملاعين بر جملگي اسام و اساميان از آن زيادت است که در حٌيز عبارتگنجد... عاقبت چون بلا به غايت رسيد و محنت به نهايت و کار به جان رسيد و کارد بهاستخوان...اين ضعيت از سهر همدان که مسکن بود به شب بيرون آمد با جمعي از درويشان وعزيزان در معرض خطري هرچ تمام تر ، در شهور سنۀ ثمان عشر و ستمائه به راه اربيل وبر عقب اين فقير خبر چنان رسيد كه كفار ملاعين..به شهر همدان آمدند و حصار دادند واهل شهر به قدر و وسع بكوشيدند و چون طاقت مقاومت نماند - كفار دست يافتند و شهربستند و خلق بسيار كشند و بسي اطفال را و عورات را اسير بردند و خرابي تمام كردند واقرباي اين ضعيف را كه به شهر بودند٬ بيشتر شهيد كردند.

    باريد به باغ ماتگرگيوز گلبن ما نماند برگي»ملاحظه کنيد:
    «قومي که چشم هايايشان خرد باشد و بيني هايشان پهن بود و روي هاي ايشان سرخ بود و فراخ همچون سپرپوست در کشيده»شاعري به نام قاسم و متخلص به مادح كه حماسه جهانگيري رامحتملا در پايان سده ششم هجري سروده درباره تركان غز مي گويد:

    «همه پهنرويان كوتاه قدهمه رويشان بود بي خط و خدهمه تنگ چشمان بيني درازهمه بددهانان و دندان گرازهمه تندخويان و با كين و خشمبه مال يتيمان سيه كردهچشمهمه تيره راي و همه بدگمانكمر بسته در غارتمردمان
    ...
    »قطران در يکي از سروده هايشبه هنگام ستايش يکي از فرمانروايان بومي اذربايجان عامل عدم پيشرفت کار او را حضورترکان برشمرده است :
    گر نبودي افت ترکان به گيتي در پديد // بستدي گيتي همه چونخسروان باستان ( همان ؛ ص۱۹۷)قطران در بدگويي و مذمت ترک تباران چنان سخن گفتهکه حتي انان را موجب ويراني ايران زمين برشمرده و اين مفهوم به روشني از بيت زير کهدر ستايش اميري از اميران اذربايجان سرايش يافته برمي ايد :
    اگر چه داد ايران رابلاي ترک ويراني // شود از عدلش ابادان چون يزدانش کند ياري ( همان ؛ ص۱۹۷)
    اينشاعر اذربايجاني در يکي ديگر از چکامه هايش که در قالب قصيده سروده است ترکان راخونخوار و جرار و غدار و مکار خوانده است :
    کمــــر بستند بهــــر کيــن شهترکان پيکاري // همـــه يکـرو به خونخواري همه يکدل به جرارييکي ترکان مسعوديبه قصد خيل مسعودان // نهاده تن به کين کاري و دل داده به خونخواري
    ....
    چــه ارزد غـدر با دولت چه ارزد مکـر با دانش // اگـرچـه کــــار ترکانهست غــداري و مکــاري( همان ؛ ص۱۷۲)
    یاشار«حتي خود شخص کسروي نيز در مقاله ايکه به زبان عربي در نشريه العرفان نوشته است، عکس مطالب مورد ادعاي خود را نظريهزبان آذري مدعي ميشود»
    این يک دروغ تمام عيار. کسروي در همان مقاله بر پانترکيستهايي که مادها را ترک ميدانند خرده گرفته است. همچنين اين نکته را در نظربگيريم که محققان هميشه يافته هاي تازه در مي‌يابند.. همچنين ايراني بودن زبانپيشين آذربايجان ربطي به کسروي ندارد. بلکه برپايه اسنادي است که پيش از کسروي،مارکورات آلماني نيزدر آن نظر داده است و امروز هيچ شکي در اين امر وجودندارد. يعني کسروي يا بدون کسروي، چيزي در حقيقت اين امر تغييرنميکند.


    حالا که اين همه یاشار سفسطه در آورد خوب است ما هم چندپرسش کنيم.

    يک)
    آيا سفارتخانه جمهوري قلابي در دست چوونيست هااست؟
    http://www.kiffer.us/azeri_info/hist...baijan-emb.htm
    دو) آيا سفارتخانه جمهوري ترکيه در دست چووونيست هااست؟
    Turkish Embassy Islamabad
    سه) چرااسناد کهن مانند هردوت و استرابو و موسي خورنسي به صراحت مادها را آريايي خواندهاند و زبانشان را با پارسي باستان يکي دانسته اند (استرابو). پس اين ترکان که شماميگوييد از اول آفرينش در آذربايجان بودند چرا هيچ سندي نامي از اينها نياوردهاست؟چهار) چرا همه ژنتيک شناسان بر خلاف حرفهاي مضحک پان ترکيستها نظرميدهند؟ براي نمونه:

    "
    Turks…conquered Constantinople (Istanbul) in 1453..replacement of Greek with Turkish ..Genetic effects of invasion were modest in Turkey. Their armies had few soldiers…invading Turkish populations would be small relative to the subject populations that had a long civilization and history…(p.152).”
    [Cavalli-Sforza, Luigi (2000). Genes, Peoples and Languages. New York: North Point Press. P.125, 152
    "


    "
    …many Armenian and Azeri types are derived from European and northern Caucasian types (p.1263)…The U5 cluster… in Europe… although rare elsewhere in the Near east, are especially concentrated in the Kurds, Armenians and Azeris…a hint of partial European ancestry for these populations – not entirely unexpected on historical and linguistic grounds (p.1264)”

    [Richards et al., (2000). Tracing European founder lineages in the Near Eastern mtDNA pool. American Journal of Human Genetics, 67, p.1263-1264, 2000
    "

    پنج) چرا شما نميتوانيد حتي يکسند از زبان ترکي آذربايجاني پيش از ايلخانيان معرفي کنيد؟شش) چرا ترکانواقعي مانند ترکمنها و ياکوتها و غيره هيچ شباهتي با آذربايجاني هاندارند!؟هفت) دوباره چرا يک سند از زبان ترکي از آذربايجان پيش ازايلخانيان وجود ندارد؟هشت) چرا همه نامهاي کهن که جغرافي‌نگاران و سياحانبه آن تصريح کرده‌اند غيرترکي و اغلب ايراني و چند تا هم ارمني/آسورياست؟نه) چرا پان ترکيستها با تمام اسناد جهاني و دانشنامه ها مشکل دارند وخارج از مثلث آنکارا-باکو-تبريز، حتي يک محققي آنها را جدي نميگيرد؟ده) چراپان ترکيستها کتابهاي محققيني مانند اقرار عليوف را در آتش ريختند؟
    «
    پروفسوراقرار علي‌اوف» از دانشمندان برجسته تـاريخ‌شناسي و زبان‌شناسي جمهوري آذربايجاناست كه مرتبت و منزلت علمي والاي وي به سبب تحقيقات گرانسنگ در گستره شوروي سابق وكشورهايي مانند ايـران و تركيه، بر همگان روشن است. اقرار علي‌اوف، عضو هيات علميآكادمي علوم جمهوري آذربايجان در باكوست.
    كتاب «تـاريخ آتورپاتكان» يكي ازتاليفات علمي و مهم «پروفسور اقرار علي اوف» مي باشد كه در هفت بخش تدوين شده ونكته‌هاي بديع از تـاريخ آتورپاتكان را باز مي‌گويد. يافته‌هاي علمي وي مورد پسندجاهلان و نژادگرايان در جمهوري آذربايجان واقع نشد و گفته مي‌شود كه حتي گروهي ازجهال كتب وي را جمع‌آوري كرده و در آتش سوزاندند!
    برخی پاسخهای دیگر به پریشانگویی های یاشار:
    امّا كوشش‌هايي بسيار مشكوك و البته زيركانه در كار است تا با تفرقه‌انداختن ميانچيزي كه به غلط «اقوام ايراني» ناميده مي‌شود، آن آينده‌ي نويدبخش را به دورانيسياه از جنگ و برادركشي تبديل كنند.
    توليد مقوله‌ي كاذبي به نام «قوم فارس» كههم‌زمان توسط بي‌وطنان و توطئه‌گران كاربرد پيدا كرده، نمونه‌اي است از همينكوشش‌هاي مشكوك و زيركانه. «فارس» در تمام مدارك و مآخذ تاريخي، بدون هرگونه تمايزيبه مجموعه‌ي ساكنان نجد ايران اطلاق مي‌شده؛ هم‌چنان‌كه زبان آنان نيز بر همينمنوال «فارسي» خوانده مي‌شده است«سواد آموزي به زبانهاي غير فارسيممنوع شد»اين يک دروغ است. ده ها کتاب به زبان ترکي و ساير زبانهاي ديگراست و شما ميتوانيد خودتان آن را ياد بگيريد. بنا بر قانون 1906 مشروطه زبان فارسي زبانرسمي کشور است. تا زمان پهلويها حتي مدارس وجود نداشت که زبان رسمي کشور رابياموزند. در اين کشور ما ده ها يا صد ها زبان و گويش داريم و نياز به يک زبان واحدو همگاني يک امر طبيعي است. و اين زبان هم بجز زبان فارسي نمشود زيرا با اکثريتزبانهاي ايران همريشه است و همچنين از هزار سال زبان فرهنگي و مشترک جامعه ايرانياست. امروز در ايران حتي گروهي مانند بهايي ها حق تحصيل ندارند و هنوز بسياري ازمکانها مدرسه ندارند. آموزش به زبان فارسي هيچ جنايت نيست بلکه اغلب کشورهاي جهانيک زبان رسمي دارند که آن زبان تدريس ميشود. هيچ منشوري هم ايران را وادار نميکندکه همه زبانهاي کشور مدرسه بسازد، دانشگاه بسازد.. و خلاصه پيوند مشترک را از جاکند. امروز نیز زبان ترکی در سطح دانشگاهی در ایران تدریس میشود. «حتي سخن گفتن به اين زبانها نيز در مواردي با محدوديت مواجهگشت»يک دروغ بي پايه. اگر اين چنين است پس چرا در بازار تهران ترکي شنفته ميشود؟ چرا تلويزيون و راديو و برنامه ترکي وجود دارد.

    «چاپ و نشر کتابهايغير فارسي ممنوع شد»پس آن دروغنامه به نام وارليق چيست؟ یا صدها مجله و کتاب به زبان ترکی؟
    «استفاده از زبانهايغير فارسي در رسانه هاي جمعي ممنوع شد»این نیز یک شگرد و دروغ است. امروز در ایران تلویزیون و رادیو به زبان ترکی وجود دارد.
    «انواع تحقيرها و توهين ها عليه ملتهاي غير فارس شروع شد»يک دروغ که هیچ نمونه ای داده نمیشود. اگر هم منظورشان جوک های تهرانیان است.. این جوکها برای همه ایرانیان غیر تهرانی از قزوین، رشت،اصفهان،خراسان، کرمانشاه.. ساخته میشود.«موسيقي ملتهاي غير فارس با محدوديتهاي فراوانمواجه گشت»يک دروغ وقيح ديگر. امروز موسيقي کردي در ايران برتري خودش را دربسياري از زاويه ها نشان داده است و از همه جای ایران شیفتگان فراوان دارد.«تاريخ ملتهاي مختلف تحريف شد و ترک وعرب را نيز اقوام مهاجم غير ايراني و عامل عقب ماندگي ايران معرفي کردند»ببخشيد ولي نسبت به زبانهاي ايراني، زبانهاي ترکي و عربي با مهاجمت به کشورايران وارد شدند. يکي از علت عقب ماندگي ايران هم حملات و غارت هاي پي و پي قبايلترک است. (يعني زردپوستان آسيايه ميانه)
    «با تئوري هاي مختلف سعي در تحقيرتاريخ و زبان اين ملتها بر آمدند»اگر اين چنين است پس چرا انقدر عربي در ايرانتدريس مي شود!؟ و انقدر هميشه به عربي در ايران احترام ميگذارند؟

    «
    «مبداتاريخ را به زمان هخامنشيان تغيير دادند و تمدنهاي قبل و بعد از آن را کمرنگتر وتحريف کردند»هخامنشيان اولين حکومتي بودند که ايران واحد را در يک دولتواحد ساختند. از آنها هم اسناد فراوان است. وگرنه هميشه تمدنهاي پيشين که هيچ کدامربطي به ترکان نداشتند را نيز مردم ميدانستند. حتی گروه های آریایی مانند مادها و میتانی ها (حدود 3500 سال پیش) و کاسپی ها و غیره پیش از آنها بوده اند. در ایران امروز تاریخ ایران باستان به ندرت تدریس میشود.«اقدام به بزرگنمايي و جعلتاريخ تمدن پارس و آريايي کردند»بله ديديم که شما انيرانيان اغوز هيچ سندي برايحرفهايتان نداريد. تمدن پارس يک واقعيت است. آريايي هم يک واقعيت است. شايد اغوزهاخودشان را نتوانند بخشي از هويت مشترک ايراني بدانند ولي اينست هويت اکثريتايرانيان که اینها با آن مشکل دارند.«از لحاظ اقتصادي توجه به مناطق غير فارس کمتر شد»براي هميناست که بيکاري در آذربايجان شرقي کمتر از همه جاي ايران است و اقتصاد ايران در دستآذري ها است!؟ نکند به جنوب خراسان يا کرمان رفته ايد که اين حرفهاي مضحک را ميزنيد؟
    بنگرید به این مقاله:
    «اقدام به تغيير اسامي شهرهاي غير فارسي کردند»چند شهر کهنامهاي مغولي/ترکي داشتند و به منافع ملي ايران نميچسپيدند تعويض گشتند يا بهنامهاي کهن ايراني خود برگشتند. اين امر درستي است. منافع ملی هر کشوری مقدم بر همه چیز است. همچنین نامهایی مانند خوزستان، سفیدرود، میانج، .. نامهای همیشه پراستفاده و کهنتر بوده اند. یا مشکین شهر یک نام کهنی است که از زمان سلجوقیان رواج داشته است (حمدالله مستوفی). شاید هم بسیاری از این منطقه ها نامگزاری رسمی نداشتند. برای نمونه نام ساوج بلاغ برای مهاباد از دوران مغولها رایج شد. حال چرا ایرانیان بایست چنین نامی را قبول کنند در حالیکه اکثریت این کشور را زبانهای ایرانی تشکیل میدهند و در منافع ملی ایرانیان نیست؟
    «انديشه برتري قوم فارس و زبان فارسي بهديگر اقوام را القا کردند»ما قومي به نام فارس نداريم. اما زبان فارسي چونادبياتش پربارتر از براي نمونه لهجه جیرفتی است، از ديدگاه تاريخي برتري يافتهاست. در اعتلای این زبان همه اقوام ایرانی و حتی بسیاری از اقوام غیر ایرانی کوشیده اند. این زبان قوم خاصی نیست. «نويسندگان غير فارس را با برچسبهاي مختلف تجزيه طلبي و کمونيست بودنو جاسوس بيگانه بودن و غيره مورد انواع اذيتها و تهديدها قرار دادند»امروزبا اسناد واضح بر همه معلوم گشته است که پيشه وري و فرقه دموکرات مزدور شورويبودند. امروز با اسناد واضح معلوم گشته است که کمونيستها مزدور شوروي بودند. خوبزمانيکه تجزيه طلبان از پيشه وري و فرقه دموکرات دفاع بکنند، بله تجزيه طلبهستند.
    بنگرید به اسناد تازه از خود شوروی:
    پس تجزیه طلب بودن پیشه وری و پیروانش یک امر واضح است. «با فرستادن مسئولين دولتي فارس به مناطق غير فارس سعي در کنترل اينمناطق داشتند»منظورت حتما آقاي خامنه اي است که تهران و همه ايران را زير نظردارد!؟ يا منظورت مهرعليزاده است که استاندار خراسان بود؟ اين امر ربطي به قوميتندارد.

    «با فرستادن سپاهيان دانش فارس زبان به مناطق غير فارس زبان وبالعکس سعي در استحاله قومي داشتند»رفت آمد در کشور انجام ميگيرد و بايستبگيرد. اين امر خود به خود زبان مشترک را بيشتر ترويج ميکند زيرا مردم هر کشورينياز به ارتباط با هم دارند.. اغوز خان، مگر تا بحال شده است که در کشوري زندگي کردکه مردم ان نتوانند با همديگر ارتباط پيدا کنند؟«مهاجرتهاي اجباري جهتتغيير بافت بومي ايران را حمايت ميکردند»يک دروغ ديگر و بي پايه. حقيقت اينستکه در طول تاريخ هميشه به دلايل اقتصادي و يا جنگ يا غيره مهاجرت ها اتقاق ميگيرد.. «سعي در تغيير ترکيب بومي نيروهاي نظامي هر منطقه داشتند»يک دروغبيپايه. من را ياد آن اخبار جعلي پنج سال مي اندازد که جمهوري اسلامي نيروهاي ارمني (يعني انگار بسيجي و پاسدار آذري کم دارند) براي سرکوب دانشجويان دانشگاه تبريزاستفاده ميکند.

    «به سرکوبهاي خونين مناطق مختلفي نظير کردستان و آذربايجانو ترکمنصحرا و خوزستان پرداختند»دولت جمهوري اسلامی در کردستان عمدا مسئله مي سازد ولياين ربطي به قوميت هاي ايران ندارد. سرکوب هم در همه ایران وجود دارد. همانطور که در استانهای مرکزی یا تهران .. وجود دارد. تبعیض بر سنیها نیز یک واقعیت است ولی سکی نیست که این تبعیض در آینده با حکومت دموکراتیک برطرف خواهد شد.
    «انواع کتب و نوشته هاي ضد ملتها نظير شاهنامه را ترويج و تبليغکردند»
    شاهنامه را همه اقوام ايراني تباز از ديرباز ميخوانند و ميخواندند. ددهقورقود را 50 سال پيش به آذربايجان معرفي کردند و در آن داستان درباره قتل غارتمسيحي سخن رانده ميشود. در حاليکه شاهنامه هميشه و هميشه جنگهايش تدافعي بوده است. شاهنامه را خود شاهان آذربايجاني يعني صفويان ترويج ميدانند پس آنچه ميگوييد تناقضمحض با واقعيت ها دارد.«سعي در شناساندن کشور ايران به عنوان سرزمينپارس يا پرشيا بعنوان موطن فارس زبانان داشتند»نام کشور ايران در خارج هميشه باپارس يکي دانسته ميشود. بنابراين همه ايرانيان از اين لحاظ پارسي هستند. بسيار ديدمکه خود آذربايجاني ها در خارج از کشور نيز خود را پارسي بدانند. اين امر ربطي بهزبان ندارد بلکه يه يک واقعيت جغراقيايي برون از ايران دارد. ببخشيد ولي اکثريت اينکشور ترکزبان نيستند و براي همين کشور ما ترکيه نيست بلکه نامش ايران (سرزمين آريا)است و در غرب و جهان عرب هم از دیرباز پارس شناخته میشد.«نام گذاري هاي غير فارسي بر روي کودکان را سخت و حتي غير ممکنکردند»اين نادان نميداند که نامهاي ارجاسب، گشتاسپ، لهراست.. هم منع هستند. درحاليکه نامهاي ترکي مانند ارسلان، تيمور(يعني همان قهرمان شما)، آيدين و غيره همهرايج هستند. همچنين نامهاي عربي همه رايج هستند. پس چرا مضحک مي نويسد؟«باتقسيم بنديها و نام گذاريهاي متفاوت مناطق غير فارس نظير آذربايجان (به آذربايجانغربي و شرقي و زنجان و همدان واراک و امروز اردبيل ) وعربستان (به خوزستان) سعي درنابودي نام ملتهاي غير فارس داشتند»ببخشيد ولي همدان و اراک و قزوین اکثريتمطلق آذربايجاني زبان نيستند و همه این را بجز پان ترکیستها میبدنند. آذربايجان غربيهم اکثريت کرد هستند. اگر بحث بر سر عدالت باشد، بايست نام آذربايجان غربي رابهکردستان تبديل کرد. همچنين از نگر تاريخي همدان و زنگان هميشه استان هايي جداگونهاز آذربايجان توصيف ميشوند. اغلب اسناد همين را ميگويند.

    نام خوزستان هم اززمان پارثيان تا زمان قاجارها نيز رايج بوده است در حاليکه نام عربستان يک جعل تازهاز زمان قره قويونلو ها است. در خوزستان اعراب اکثريت ندارند و مردماني مانند لرها،بختياريها، پارسي زبانان در شهرها، بهبانيها.. همه هستند. براي همين يک نام تازهقومي براي اين منطقه نادرست است.

    «ملتهاي مختلف ايراني غير فارس را قوم ،قبيله ، عشيره ، خرده فرهنگ و اقليت ناميدند»واژه ملت به گروهي داده ميشودکه کشور خود را داشته باشد. لذا تا آن زمان همه مردم ايران جزو ملت ايران هستند. درايران هم قبيله و تيره داريم. همچنين خرده فرهنگ يعني subculture که واژه اي استمرسوم در همه کشورها.

    «زبانهاي غير فارسي را لهجه و گويش ناميدند»
    درايران گروه هاي زبانهاي ايراني لهجه فارسي ميانه يا همان پهلوي ساساني هستند. پارسيدري هم يک لهجه از اين زبان است. پس اطلاعات کم زبانشناسي خود را الکي دستاويزيبراي ننه من غريبم اغوزي نکنيد.

    «به اختلاف داخلي بين اقوام غير فارس دامنزدند»کاري که خودتان و رهبرتان چهره غانلي بارها انجام داديد و ميکنيد. بويژهدر مورد آذربايجان غربي چهره غانلي به صراحت ميگويد که کردها که اکثریت آن سامان هستند را ميخواهد بيرونکند.

    «ارتباط ملتهاي غير فارس با همزبانان خود درماوراي مرزهاي ايران را باانواع تهديدها مواجه کردند»يک دروغ ديگر. رفت و آمد بين کشور ايران و آرانقفقاز يا ايران و ترکمنستان و يا ايران و عراق هميشه موجود بوده است و هست. تازهاين کشورها هستند که بر ايرانيان سختگيري ميکنند و نه برعکس.

    «آماري مخدوشاز جمعيت ملتهاي غير ايراني اعلام کردند»هيچ جا آمار مخدوش وجود ندارد.. همهميدانند که زبان ترکي در ايران يک اقليت است که تنها در سه استان اردبيل، آذربايجانشرقي و زنجان اکثريت دارد و در چند استان ديگر هم اندکي پراکنده است. میتوانید به ایران سفر کنید و این امر را مشاهده کنید.«و دهها ظلم و جنايت ديگر»
    چنانکه که دیدیم هیچ ظلم و جنایتی اتقاق نیافتده است و یاوه های یاشار همه بر پایشه دروغ و تخیلات بی پایه است. البته پان ترکیستها آخرین اشخاصی هستند که میتوانند دم مظلوم نمائی بزنند.از مسئله زبان اگر بگذريم، "فارسها" در اين کشور از کدام امکاناتويژه برخوردارند؟ تازه ما مي دانيم که زبان فارسي با قانون ۱۹۰۶ مشروطه به طور رسميتصويب شد و نه در دوران پهلوي. پس زبان فارسي كه زبان مشترك ايرانيان در اين هزارسال بوده است، در دوران پيش از پهلويها رسميت يافت. در ايران امروز محدوديتي برايزبان تركي از لحاظ چاپ كتاب و نوار و مقاله و مجله و وب‌سايت وجود ندارد. تلويزوينو راديو هم براي اين زبان وجود دارند. در رژيم كنوني هم سهم آذربايجاني‌ها زياد استدر حاليكه كردها و بلوچ‌ها ديده نمي شوند. در رژيم كنوني دو تلويزوين ۲۴ ساعته عربيوجود دارد و همه‌ي ايرانيان مجبورند كه زبان عربي را نيز بياموزند. براي نمونه دراستاني مانند آذربايجان غربي کردها, بخاطر مذهبشان, نمي توانند داراي مقام دولتي ومقامهاي کليدي باشند و همه امور استان به دست شيعيان ترکزبان سپرده شده است. به يکفارسي زبان سني مذهب در خراسان يا استان فارس ظلم مي شود و چنين شخصي با وجود زبانشنمي تواند داراي مقامي باشد. پس تبعيض اين رژيم بر اساس مذهب است و نه بر اساسزبان. تازه اين پرسش بر مي آيد که اقليت هاي ايراني تبار کرد در ترکيه يا ايرانيانتالش در آران قفقاز يا ايرانيان بحرين و امارات و قطر داراي چه حقوقي هستند؟ وگرنهخود جناب خامنه اي که به آذربايجان سفر مي کند هميشه به ترکي نيز سخن ميگويد. ايشانبلندترين مقام ج.ا. هستند. درحاليکه اگر کسي بخواهد به دين پيشين پارسيان/ايرانيانرو آورد فرجامش مرگ است و حکمش را خود خامنه اي يا اشخاصي وابسته به او صادر ميکنند.





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #17
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض



    بله . منظورت اين جنايت ها است:

    در ايرانحمله ي ترکان غزنوي(999 م)، حمله ي ترکان سلجوقي(1030 م)، حمله ي ترکان قراختايي (1141م)، حمله ي ترکمانان غُزّ(1156 م)، حمله ي مغول ها(1220 م)، حمله ي تيمور(1381 م) و... باعث ويراني ايران گشته است. اتركان بر ايرانيان هزار سال حكومت كردند. پسايرانيان ديگر و ايراني زبانان و فارسي زبانان در چهارده قرن اخير نخست به مدت دوقرن نيم تحت سلطه تازيان مسلمان عرب زبان بودند و در اين مدت, فرمانروايي ايراني وفارسي زبان بر ايران زمين حكومت نكرده است. در يازده قرن و نيم اخير نيز به جز دورهكوتاهي همواره ايران و ايرانيان تحت ستم و سلطه قبايل ترك زرد پوست و تاتاران بودهاند و فرمانرواياني ترك نژاد يا ترك زبان بر آنان حكومت مي كرده اند , و بارها همينتركان سرزمينهاي آبادان ايران را ويران و آثار تمدن را در اين كشور از بيخ و بننابود كردند. همه‌ي ايرانيان اسير دست تركان بودند و در نتيجه اگر قرار باشد از ستمسخني به ميان آيد , بي ترديد بايد از ستم «تركان» به «ايرانيان» سخن گفت به استنادشواهد بسيار و نه بر عكس آن! حمله تركان نيمي از سرزمين ايراني را و بويژه بخشهايبزرگي از آسياي ميانه كه سغدي-ايراني زبان بودند و شهرهاي بزرگ و بي نظير مرو و بلخو نيشاپور را از ميان ببرد. ‌‌در نقاط ديگر هم ايرانيان يا نابود گشتند يا زبانشانعوض شد و شواهد عيني زيادي نشان از حضور ايرانيان دارد، براي نمونه همين آتشكده هايزردشتي، كه به فرهنگ ايرانيان تعلق دارد. يکي از نقاط کشور که زبان ايرانيانعوضشد همين آذربايجان است
    چند نکته دیگر:
    این پان ترک تزهای مسخره ناصر پورپیرار که هیچ کس بجز پان ترکیستها آن را جدی نمیگرد را میخواهند مورد استناد قرار دهد. در این مورد پاسخهای زیادی اینجا داده شده است:
    این پان ترک ادعا میکند که صدهزار نفر در زمان فرقه دموکرات کشته شده اند در حالیکه همه آمارهای رسمی حدود 500 نفر ارتشی فرقه را مینویسند. به یقین اگر فرقه دموکرات پایه مردمی داشت یک روزه گسسته نمیشد. همچنین خود جان باختگان فرقه هم حدود 500 نفر است. به علاوه این اسناد آمریکایی و انگلیس هم حدود 500 نفر را میگویند. اگر حرفهای مسخره مانند صد هزار نفر واقعیت داشت پان ترکیستها بایست قبر این اشخاص را به ما نشانی میکردند.
    این پان ترک واژه «آریایی» (ایرانی) را جعل میداند در حالیکه هیچ کس امروز در مورد این واژه شکی ندارد. اسناد ایشان هم مال 200 سال پیش است که در مورد آریایی بودن هندواروپایی سخن رانده شده بود. نتیجه این بحثها اینست که شاخه هندوایرانی (آریایی) هندواروپایی تنها آریایی است. همانطور که دیاکونوف میگوید:
    «تنها مورد استعمال مجاز اصطلاح آريايي درباره اقوامي است كه در ازمنه باستاني خود، خويشتن را آريا مي ناميدند. هنديان[12] و ايرانيان (پارسيان)[13] و مادها[14] و اسكيت ها[15] و آلان ها[16] و اقوام ايراني زبان آسياي[17] ميانه خود را آريا مي خواندند»
    (ا. م. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمه كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 142، سطرهاي 5 تا 9).
    و ده ها سند در این مورد در کتابهای گوناگون و همین جا یافت میشود:
    همچنین این پان ترک ادعا میکند که تمدنهای اورارتو و ایلامی و سومری و غیره ترک بودند!! این در حالیست که این تمدنها هیچ ربطی به همدیگر نداشتند. در این باره بنگرید به پاسخهای زیر:

    نکته ای هم بیفزاییم در مورد زبان پارسی که نفوذش چندین برابر در زبان ترکی است تا زبان ترکی در پارسی هرچند پان ترکیستها ادعاهای خنده آور زیادی به تازگی کردند. یکی از این ادعاها اینست که «یونسکو ترکی را سومین زبان جهان و فارسی را یک گویش تازی اعلام کرده است». چنین ادعای مضحکی در یک جمله پان ترکیست به نام امید زنجان در ایران چاپ گشت و تا کنون یونسکو هرگز چنین سخن ناراستینی نزده است. چند وقت پیش یکی از پان ترکها به یک مقاله ای استناد کرد «هزار واژه ترکی در پارسی» که انگار یاشار تبریزی هم به همان مقاله اشاره کرده است. خوب است اینجا دوباره پاسخی که به آن پان ترک داده ایم را رونویسی کنیم.
    پس همانطور که میبینید تمام یاوه های یاشار تبریزلی بدون سند بودند و بجز استناد به مقاله های دیگر پان ترکیستان، کار دیگری از وی بر نیامد. نخست اینکه لغتنامه اسدی طوسی بقدری محدود است که نشانگر آنست که زبان تبریز در آن زمان با زبان دری خراسان از یک ریشه بوده است و تنها در مورد حدود 150 واژه شبهه وجود داشته است.
    تمام این مقاله با اسناد غیر ایرانی و متخصصین نظرهای یاوه پان ترکیستها را رد کرده است. یایست بدانیم که حتی یک سند از زبان ترکی پیش از ایلخانیان از آذربایجان وجود ندارد.
    یکی از پان ترکها گفته بود:
    « کتاب ترکها و ايران (چاپ دوم) مرکز تحقيقات مجمع دانشگاهيان آذربا يجاني (آبتام) web site: www.azbiltop.com/abtam
    چند هزار لغت با ريشه ترکي در زبان فارسيموجود است که از لغات بيش از600 لغت جزء کلمات مصطلح و روزمره است . مانند آقا خانم،سراغ ، بشقاب ،قابلمه ،دولمه ،سنجاق ، اتاق ، من ، تخم ، دوقلو ،باتلاق ، اجاق،آچار ،اردک ،آرزو ،سنجاق ،دگمه ،تشک ،سرمه ،فشنگ ،توپ ، تپانچه ،قاچاق ، گمرک ،اتو ، آذوقه ، اردو ، سو غات ، اوستا ، الک ، النگو ، آماج ، ايل ، بيزار ، تپه ،چکش ، چماق ، چوپان ،چنگال ، چپا ول ،چادر ،باجه ،بشگه ،بقچه ،چروک ،.......( يکهزار واژه اصيل ترکي در فارسي ،محمد صادق نائبي www.tribun.com/1000/1070.htm)
    بيان حقيقت مزاياي زبان ترکي نسبت به فارسيبراساس دلايل بر برتري ملت ترک بر فارس نمي شود و چنين منظوري نيز در نوشته مد نظرنيست ، بلکه هدف افشاي حقايقي است که 80 سال مغرضانه جهت تحقير ونابودي ملت ماکتمان و تحريف شده است !»
    حالا يک نيم نگاهي کنيم به یک پیوندی که در آن مقاله غرض آبود درباره زبان فارسی داده شده است و چگونه پان ترکیستهای نادان تاریخ و زبان و ریشه شناسی واژگان را جعل میکنند:
    دوست گرامي‌ام .... مقاله‌اي را به نام «يك‌هزار واژه اصيل تركي در پارسي» معرفي نموده‌اند كه مطالعه‌يهر سطر آن، خواننده را ناگزير به طلب شفاي عاجل براي نويسنده‌ي آن مي‌كند! نگارنده‌ي اين مقاله‌ي مضحك در حالي سخن از وجود يك‌هزار واژه تركي در فارسيمي‌گويد كه - به قول .... عزيز - نود درصد واژگاني كه رديف كرده، در زبان فارسيوجود يا كاربردي ندارند؛ مانند: آتاتورك، آتاباي، آتاش، ارومچك، آغرق، آلامانچي،ايناغ، تانري، يغمور و… !!! معناشناسي‌هاي اين نويسنده‌ي بزرگ، ‌ازريشه‌شناسي‌هاي‌اش نيز مضحك‌تر است. او واژه‌ي «الاغ» را چنين معني مي‌كند: اولا(عوعو كردن گرگ) + اق (حامل)!!! و نام «قزوين» را - كه تركي مي‌داند - اين چنين: «تفرج‌گاه قاز دختر افراسياب»!!! اما جالب‌تر از همه، آن است كه نويسنده مذكور، بهشكلي مذبوحانه، بل كه جنون‌آسا مي‌كوشد كه چند صد واژه‌ي ناب پارسي را تركي وانمودكند؛ مانند: آيين، آتش، آرش، آريا (!!!)، استاد، آشاميدن، جوشيدن، بابك، افشين،ارديبهشت، آناهيتا، ايران، برابر (!!!)، دريا، بيستون، خوب، دريا، بنده، تيز، دشمن،شاه، پرداخت و… !!! وي «آذربايجان» را نيز نامي تركي مي‌داند و آن را به مضحك‌ترينشكل ممكن، «مكان خان جوانمرد قوم آذ» معنا مي‌كند!!! اين نويسنده‌ي دانشمند براي آنكه به هر ترتيبي، كلمه‌ها و نام‌هاي پارسي را تركي كند، واژه‌ها را سلاخي مي‌كند،سر و ته كلمات را به دل‌خواه‌اش مي‌زند و هر حرفي را به حرف ديگري تبديل مي‌كند تاسرانجام، واژه‌اي كه توليد مي‌شد، چيزي شبيه به الفاظ تركي باشد!! (مثلاً براي اينكه واژه‌ي «خون» را تركي‌ كند، مي‌نويسد: خون = خان = قان). ظاهراً ولع و طمعتمدن‌خواري نژاد زرد از محدوده‌ي آب و خاك و مردمان فراتر رفته و به گستره‌ي الفاظو واژگان نيز رسيده است! البته بايد درك كرد كه اشرار پان‌تركيست براي جبران فقرزبان تركي، چاره‌اي جز چنين فريبكاري و شيادي و دروغ‌بافي‌اي نداشته‌اند! چه اگرزبان تركي غنا و توانايي كافي را داشت، ديگر چه نيازي بود كه آن همه واژه فارسي رابه سود زبان تركي مصادره كنند و زبان فارسي را وام‌دار واژگان تركي‌اي جلوه دهند كهحتا در خود زبان تركي نيز وجود ندارد؟! اين نويسنده‌ي بي‌نوا كه حتا سواد تركي نيزندارد، نمي‌داند بيش‌تر واژه‌هايي كه تركي دانسته، «مغولي» هستند و ميان اين دوزبان، تفاوتي بسيار است (به سان تفاوت ميان انگليسي و آلماني)؛ واژه‌هايي مانند: ييلاق، قشلاق، ايل، قشون، جلو، قورمه، چاق، آقا، خانم، قيماق، چماق و
    هميننگارنده، در جايي از مقاله‌ي خود، اشكانيان را ترك‌تبار مي‌خواند و براي اثبات اينسخن خود مي‌نويسد: «مورخان و لغوي‌هاي بزرگ مانند دهخدا، اعتمادالسلطنه و علي بنحسن مسعودي آن‌ها را ترك دانسته‌اند»!!! اما نويسنده به جاي اين كه توضيح دهد ايندانشمندان تاريخ و باستان‌شناسي (!!) دقيقاً در كدام مقاله و رساله و كتاب و براساس كدام اسناد و مدارك تاريخي و باستان‌شناختي چنين ادعايي كرده‌اند، ما را بهاين پانويس ارجاع مي‌دهد: «هيأت، جواد، سال‌نامه‌هاي بيست‌گانه‌ي وارليق»!!! خلاصهآن كه، اين نويسنده‌ي باهوش نه تنها خبر ندارد كه آن سه نفر (دهخدا و…) در كجا چنينفتوايي را داده‌اند، بل كه نمي‌داند استادش «جواد هيأت» نيز در كدام جلد و صفحه ازسال‌نامه‌ي بيست‌گانه‌ي وارليق چنين ادعاي بي‌خردانه‌اي را به آن سه نفر چسباندهاست!!! و در يك كلام: آن كس كه نداند كه نداند كه نداند/// در جهل مركب ابد الدهربماند.
    همين نويسنده در ابتداي مقاله‌ي خود، اوج بحران عقلي خويش را به نمايشگذاشته، مي‌نويسد: «اروپاييان … تحقيقات گسترده‌اي روي اين موضوع انجام داده ونتيجه گرفته‌اند كه 40 درصد زبان ايتاليايي، 20 درصد زبان انگليسي، 17 درصد زبانآلماني و ... از واژه‌هاي زبان تركي تشكيل شده‌اند. اجازه بدهيد اين گونه بگوييم: اگر تركي نبود، يك پنجم زبان انگليسي و دو پنجم زبان ايتاليايي حذف مي‌شد»!!! ايكاش نگارنده‌ي اين جملات جنون‌آسا، حداقل منبع و مرجع يكي از اين تحقيقات گسترده‌ياروپاييان را معرفي مي‌كرد تا ما از خواندن اين ادعاي لطيف‌وار و بي‌پايه، اين چنينروده‌بر نمي‌شديم!
    به هر حال باعث خشنودي است كه اشرار پان‌تركيست با انتشارچنين مطالب مضحكي، هر بار، برگ ديگري را از دفتر فريبكاري و ناداني خود رو مي‌كنند.


    خودفريبي و عوام‌فريبي پان‌ترك‌ها بي‌حد و نهايت است و بي‌شرمي وگستاخي آنان، بي‌منتها. «محمدصادق نائبي»، قلم‌به‌دست نوآمده‌اي كه چندي است بهفرمان و خواست اربابان نژادپرست آنكارايي- باكويي خود به ترك‌تازي عليه زبان پارسيو فردوسي بزرگ روي آورده است، در دفاعيه‌اي كه اخيراً ‌در پايگاه نژادپرستانه‌ي «تريبون» منتشر ساخته، با تقلايي مفتضحانه خواسته است كه به انتقادات دشمن‌شكن دوستگرامي‌مان «مردوايج» پاسخي دهد. اما وي با آن همه درازگويي و زبان‌بازي در دفاعيه‌يخود، باز توضيح نداده است كه براساس كدام مدرك و مرجع رسمي و موثق مدعي است كه 40درصد واژگان زباي ايتاليايي، 20 درصد واژگان زبان انگليسي و 17 درصد واژگان زبانآلماني را لغات تركي تشكيل مي‌دهد؟! و همچنان شرح نداده كه براساس كدام اصولزبان‌شناسي و ريشه‌شناسي و واژه‌‌شناسي علمي و مورد اجماع، آشكارترين واژگان ونام‌هاي پارسي (مانند: آتش، آرش، آريا، افشين، اناهيتا، ايران، بابك، باغ، بزرگ،بغ، شاه، گل و…) را تركي پنداشته است؟! و باز توضيح نداده كه براساس چه ترفند وشگردي توانسته است كه «اسم‌هاي خاص» تركي (مانند: آتاترك، ازبك، آلپ‌ارتونقا،آلتون‌تاش، آلماآتا، اويغور، ايلك‌خانيان، بايسنقر، بلغار، تانري، خان‌باليغ،سبكتگين، طغتگين، طوغاي، قبچاق، قره‌قويونلو، گوي‌ترك، هون، و…) را به عنوان «واژگان» تركي موجود و مستعمل در زبان فارسي جا بزند و غالب كند؟! (براساس اينقاعده‌ي ابداعي نائبي، مثلاً هرگاه مردم تركيه نام پاي‌تخت كشور «آنگولا» را بهزبان بياورند و بگويند: لوآندا، يا حتا نام چندتن از شخصيت‌هاي آنگولايي را ببرند،آن گاه مي‌توان مدعي شد كه «يك‌هزار» بل كه «ده‌هزار» واژه‌ي آنگولايي در زبان تركيوجود دارد!!).
    بدين ترتيب، محدصادق نائبي با دست‌هايي كاملاً تهي از هر نوع سندو مدرك و روش‌مندي علمي، و با تأكيد مضبوحانه بر همان تخيلات مورد پسند نژادپرستانپان‌ترك، برگ ديگري از پرونده‌ي كثيف و ننگين ايدئولژي شوم پان‌تركيسم را به نمايشگذاشته است. جالب آن كه وي با كوبيدن نعل وارونه، كوشيده تا منتقدان‌اش را بهمزدوري و پان‌گرايي متهم كند، حال آن كه مزدوري و وابستگي وي و هم‌مسلكان‌اش، بهبركت گفته‌ها و نوشته‌هاي رسواگرانه‌شان، از كفر ابليس نيز مشهورتر است!
    سواياين نكات، محمدصادق نائبي با «ريشه» (= Stem؛ ماده‌ و بن فعل) دانستن واژه‌‌ي فارسي «پنجره» در متن دفاعيه‌اش، و ياوه‌‌هايي كه در پي آن سر داده، به رسواگرانه‌ترينشكل ممكن، نشان داده و اثبات كرده است كه دانش و معلومات ادبي و زبان‌شناسي‌اش، درحد «هيچ» است.


    به دروغهای اين کتاب در اينجا پاسخ کامل داده شدهاست:

    http://mardavij.persianblog.com/1382...j_archive.html
    واژههاي پايه اضافه در ترکي اغلب فارسي است:

    همين٬ هر٬ هرکس٬ هيچ٬ روزي٬ اگر٬چونکه٬ گاه گاه٬ هم٬ همچنين٬ هرچند٬ هرگاه٬ نه نه٬ نينکه٬ يااينکه٬ زيرا٬مگر٬ وگر،تا، تااينکهچند واژه ديگر:
    نماز٬ روزه٬ چهارشنبه سوري٬ نوروز٬ پياز٬بادام٬ شلوار٬ جوراب٬ خانه٬ ديوار٬ چنگال٬ ايوان ٬ باغچه٬ دهليز٬ چراغ٬ آينه٬ آزاد٬كناره٬ سوزن٬ بخاري٬فرهنگ٬دوست٬ دشمن٬ آواز٬ آغاز، کفگير...

    چند پيوند (باحجم بالا):نفوذ زبان فارسي در ترکيآذربايجان
    http://www.azargoshnasp.net /languages/Persian/persianmain.htm


    Persische Ableitungsuffixe im Azerosmanischen
    Andreas Tietze
    Wiener Zeitschrift fur die Kunde des Morgenlandes (59/60) pp- 154-200, 1963/1964



    نفوذزبان فارسي در ترکيعثماني

    http://www.azargoshnasp.net/language...ersianmain.htm


    Persian loanwords in Anatolian Turkish
    Andreas Tietze
    Oriens, 20 (1967) pp- 125-168


    ----

    فرهنگ واژه‌هاي کهن در زبان امروز آذربايجاننامنويسنده: محمدرضا شعارچاپ نخست 1378پخش بلخ، وابسته به بنيادنيشابور
    184
    ديمه

    http://www.parsi-l.com/weblog/archiv...auoeu_uuu.html
    منيک کتاب دارم با حدود چند هزار واژه فارسي در ترکي که نيازي به اشاره اننيست.

    در ترکي آذري بيست پسوند از فارسي برگرفته شده است در حاليکهفارسيشايد يکي از اين زبان گرفته است.
    آن يکي که فارسي از ترکي گرفته است واژه «چي» است که به معني گر و کار فارسي است.



    علت اينکه ميگويم شايد اينترکي باشد بخاطر اينست:

    «
    و گويا همان است که ما در گوانجي و ميانجي و ترکاننيز از ما گرفتند چه علاوه بر دو شاهد گوانجي و ميانجي در زبان ارمني که يک زبانآريائي است اين پسوند معمول است

    اما ترکي بيش از بيست پسوند (که واژگانترکي نيز با ان ميسازند) از فارسي گرفته است.


    پسوندهايي که ترکيآذربايجاني از فارسي برگرفته است:
    يک)آبادسابيرآباد، کيروآباد،محمودآباد، جلق آباد..
    دو)کيچاپکي، پولکي، دامدامکي، جانکي،سه)انهعادلانه، دوستانه،شاعرانهچهار)بازجانباز، قمارباز، حقه باز، اتباز، آشناباز،دوستباز، درنکباز، گپباز، گوشباز،لغباز، ماتريالباز،اجونباز ..

    پنج)چهباغچه، کلچه، سرچه، تخچه، دوشکچه، گزنچه، گلونچه،شش)دانچندان، چاجدان، گلدان، نودان، جغدان، سوددان،هفت)دارمالدار، دالاندار، حسابدار، ابريقدار، ماهسولدار،امکدار، اودار،هشت)گاهدستگاه، عبادتگاه، اردوگاه،نه)کار، گارصنعتکار، خدمتکار، پيشکار، فداکار،گناهکارده)گيرجهانگير، باجگير، کفگير، جيبگير،یازده)گذارکارگذار،عشقگذاردوازده)خانهحبسخانه، داليخانه، خسته خانه، چاپخانه،مهمانخانه، قهوه خانه، سودخانه، اپليکخانهسیزده)يآبي،قهوه اي ، خرمايي، لاژوردي، نارنجي، دارچيني، کارپيچي، مخمري، شبليدي،چهارده)
    استانعربستان، ارمنستان، چلستان، داغستان، کنديستان،حبشستان، چهستانپانزده)
    کِشآتشکش، خطکش، گجغکش، تاجکش، کيراکش،گجدکش، پيشکششانزده)
    نامهاغوزنامه، شهادتنامه،سلجوقنامه، هوپ هوپ نامههفده)پرستآتش پرست، بت پرست، خجل پرست، منفعت پرست،وطن پرست، گجماجپرست، بازارپرستليک، ستلپرست، گجپرست، .

    هیژده)شناسحقوق شناس، طبيعت شناس، ترپاقشناس،...

    نوزده)وريجونگولوري، حاجوري ،
    بیست)
    زادهباجزاده، شاهزاده، پشازاده، خانزاده،برگرفته از:

    Persische Ableitungsuffixe im Azerosmanischen
    Andreas Tietze
    Wiener Zeitschrift fur die Kunde des Morgenlandes (59/60) pp- 154-200, 1963/1964

    پس نه تنها حروف پايه برايجمله سازي بلکه پسودنهاي زيادي را ترکي از فارسي گرفته است.
    حالا به چند سخنديگر بنگريم:
    يک)در دده قورقود حدود صد و هفتاد+ واژه فارسي است. درشهنامه دو سه تا واژه ترکي است که انها هم نام هستند و معني خاصي در فارسي نميدهند: قراخان، خاقان،واژگاني فارسي در دده قورقود:

    آدينه، آبدست، شبچراغ،شبکلاه، شاهباز، خرد، خرم، گاه، گور، نگار، ناگاه، ناکس، پاس، پاينده، ساروان، سايهبان، سرموزه، سرور، چاک، چابک، زير و زبر، زخم، زندان، آزاد،ارزان...



    دو)نخستين آثار منظوم ترکي اغوزي را دولتشاهسمقرندي ذکر کرده است. حسن اغلو از خراسان است. خوب است به اين شعر نگاهکنيم:

    آپاردى كؤنلومو بير خوش قمر اوز٫ جانفزا ديلبر٫نه ديلبر!؟ ديلبر-ىشاهيد٫ نه شاهيد!؟ شاهيد-ى سرورمن اؤلسم٫ سن بت-ى شنگول٫ صوراحى ائيله مهغولغول!
    نه غولغول!؟ غولغول-ى باده٫ نه باده!؟ باده-يى احمرباشيمدان گئچمهدى هرگيز٫ سنينله ايچديييم باده٫نه باده!؟ باده-يى مستى٫ نه مستى!؟ مستى-يىساغرشها! شيرين سؤزون قيلير٫ ميصيرده هر زامان كاسيد٫نه كاسيد!؟ كاسيد-ىقييمت٫ نه قييمت!؟ قييمت-ى شككرتوتوشمايينجا در آتش٫ بليرمز خيصلت-ىعنبر٫نه عنبر!؟ عنبر-ى سوزيش٫ نه سوزيش!؟ سوزيش-ى ميجمرازلده جانيمايچينده٫ يازيلدى صورت-ى معنى ٫نه معنى!؟ معنى-يى صورت٫ نه صورت!؟ صورت-ىدفترحسن اوغلو سنه گرچى٫ دوعاچىدير٫ ولى صاديق٫نه صاديق!؟ صايدق-ى بنده٫ نهبنده!؟ بنده-يى چاكرمي شود گفت که بيشتر واژگان اين شعر فارسي هستند. حالابنگريد به کهنترين نمونه هاي شعري که ما داريم از رودکي يا فردوسي.. هيچ کدامواژگان انبوه بيگانه نه ترکي نه تازي ندارند. اما اين شعر ترکي پر از واژه فارسياست که از همان جمله اول: خوش، جانفزا، دلبر، نه، سرور، شنگول، غلغل، باده يي،هرگر، مستي، شها، شيرين، هر، زمان، آتش، سوزش، کاسد، شکر، ممجر، دقتر، بنده ، گرچه،ولي، مه، بي، چاکر، هرگز. اينجا
    ..

    ان واژگاني هم که فارسي نيستند بيشترتازي هستند. چند تا هم يوناني هست مانند عنبر.. حالا با اين وصف در اين هزار ودويست سال که ما آثار ادبيات فارسي داريم هرگز يک بار نشده است که شعر فارسي انقدرواژگان ترکي داشته باشد.


    سه)گرهاد دوفر يک کتابي نوشته استکه واژگان مغولي و ترکي در فارسي (که اغلب هيچ کاربردي ندارند و در زمان صفويهبيشتر کاربرد داشتند) را جمع آوري کرده است. گرهاد دوفر بدون شک يکي از پنجبزرگترين ترکشناسان قرن پيش است. خوب است نظر گرهاد دوفر را بر تأثير زبان فارسي درترکي و زبان ترکي در فارسي بدانيم تا پاسخي باشد کوبنده برايمغولپرستان.

    The Persian influence on Turkish, however, was much stronger. It appears both in the West (Azerbaijani and to a smaller extent, osmali) and in the east (central asia, above all the territory of modern Uzbekistan( .

    نفوذ زبان فارسي در ترکي بسيار بيشتر (از نفوذ زبان ترکي در فارسي) بودهاست. اين تأثيرهم در غرب (ترکي آذربايجاني و عثماني) و هم در شرق (آسيايه ميانه وبيش از همه اوزبکستان) مشاده مي شود.


    --
    حالا بنگريم به واژه هايي که اين فرد اورده است.

    بسياري از واژگاني که نام برد ريشه ترکي نداشت و يوناني/روسي/تازي بودند و نيمي همفارسي بودند و ديگرش هم را در زبان پهلوي و فارسي کهن به آساني ميتوان برايشانجايگزين پيدا کرد. به اين نکته بنگريد که واژگان ناب ايراني براي واژگان ترکي (کهتعدادشان بسيار اندک است) در فارسي موجود است و تنها در گويش تهران است که چند واژهترکي به خاطر قاجارها در ان راه يافته است. اما اگر پان ترکها برابرهايي برايواژگان فارسي که ما مياوريم داشته باشند آن برابرها اغلب نوساخته هستند و در فرهنگو زبان ترک وجود نداشتند.


    زيرا ترکي چندان اثري بر فارسي نگذاشته است (هيچي از لحاظ دستور زباني). وفارسي خيلي بيشتر در ترکي اثر گذاشته است. تازه اگر ميبينم که واژگان تازي در فارسيزياد هستند براي اينست که اعراب دويست سال بر ايران فرمانروائي کردند. اما در برابراين، حاکمان ترک/ترکزبان هزارسال بر ايران حکومت کردند اما سيل واژگان چندين برابراز سوي فارسي به ترکي وارد گشت و اين خود نشانگر نکات خوبي است که در زمان مناسب انرا ميشکافيم.






    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #18
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    حالا بنگريم به واژه هايي که اين فرد اورده است.

    بسياري از واژگاني که نام برد ريشه ترکي نداشت و يوناني/روسي/تازي بودند و نيمي همفارسي بودند و ديگرش هم را در زبان پهلوي و فارسي کهن به آساني ميتوان برايشانجايگزين پيدا کرد. به اين نکته بنگريد که واژگان ناب ايراني براي واژگان ترکي (کهتعدادشان بسيار اندک است) در فارسي موجود است و تنها در گويش تهران است که چند واژهترکي به خاطر قاجارها در ان راه يافته است. اما اگر پان ترکها برابرهايي برايواژگان فارسي که ما مياوريم داشته باشند آن برابرها اغلب نوساخته هستند و در فرهنگو زبان ترک وجود نداشتند.

    زيرا ترکي چندان اثري بر فارسي نگذاشته است (هيچي از لحاظ دستور زباني). وفارسي خيلي بيشتر در ترکي اثر گذاشته است. تازه اگر ميبينم که واژگان تازي در فارسيزياد هستند براي اينست که اعراب دويست سال بر ايران فرمانروائي کردند. اما در برابراين، حاکمان ترک/ترکزبان هزارسال بر ايران حکومت کردند اما سيل واژگان چندين برابراز سوي فارسي به ترکي وارد گشت و اين خود نشانگر نکات خوبي است که در زمان مناسب انرا ميشکافيم.

    (نکته ديگر که بسياري از اين واژگان ريشه ترکی اغوزي ندارند بلکه ازمغولي به اغوزي وارد گشتند. به هر رو براي انها هم معادل به آساني پيدا ميشود)

    1)
    اقا=سرور، کدبان، مير، بان،خانم=بانو، کدبانو، خاتونواژهخانم در ترکي از خاتون سغدي برگرفته شده است و ترکي نيست. خانم هم شايد ريشه مغوليداشته باشد. به هر رو جايگزينهاي کهن ان را اورديم.

    آقا هم ترکي نيست بلکهمغولي است.

    2)
    آرزو فارسي است.

    براي آرزو بنگريد به کتاب ريشهشناسي ريشه‌شناسي: محمد حسن‌دوستبراي همين هم در شاهنامه آمده است و هيچسندي از ترکي کهنتر از شاهنامه نيست که چنين واژه اي را داشته باشد.

    برشاهمکران فرستاد و گفتکه با شهرياران خرد باد جفتنگه کن که ما از کجا رفتهايمنه مستيم و بر آرزو خفته ايم.

    پس زبان ترکي واژه آرزو راندارد.


    3)
    اردک=بط ، مرغابي.
    4)
    بشقاب=تابك٬ لب‌تخت٬ عثمانيهم واژه تابک فارسي را بکار ميبرنداين واژگان همه در زبان‌هاي ايراني ديگررايج است.
    بشقاب: دوري-تابکتابک (در تركيه جالب است بدانيد كه واژه‌ي تابك كه ازتابه‌ي پارسي است را بكار مي‌برند)
    بشقاب ماهواره: بازتاب‌گربشقاب پهن: تبرک، گرباکبشقاب کشيده: ديسبشقاب بزرگ: زکنجبشقاب سفالي: سُکرهبشقاب سفالي بزرگ: زُکَندبشقاب چوبي: چپينبشقاب ژرف: گردنا (gerdana)
    بشقاب گندم‌کوبي: گندم‌با، فروشک

    5)
    قابلمه=کماجدان، آونگ، تاس(اينواژه قابلمه از عثمانيها که با اروپايي ها برخورد کردند به ايرانرسيد)

    6)
    گمرک
    اين واژه يوناني است.

    گمرگ= اين كلمهيوناني است و در فارسي همان باج است. دهخدا مي‌گويد: از ريشه‌ي يوناني كوم‌مركس ياكومركي. دولت عثماني اين واژه را از يوناني گرفته است و كومروك كردهاست

    7)
    اتاق= اين واژه نادان جان از وثاق عربي مي آيد و از انجا به ترکيعثماني رافته است. در فارسي براي اين واژه معادل زياد است مانند ژور، سراي، خان (درپهلوي به اتاق خان ميگفتند) و به خانه ميگفتند مان. براي همين اصطلاح خان ومان.

    8)
    دوقلو=دوزاد

    9)
    تخماين واژه فارسي است وپهلوي آن هم تُهم است.

    پس به اين نتيجه ميرسيم که ترکها تخم همندارند.

    10)
    باتلاقمرداب، لجنزار ، گِلآب.

    11)
    منپارسي باستان «منا»، کردي «من»،اوستا «منه»،

    German: Mein name ist Ali.
    French: Mon nom est Ali.


    به نظر ميرسد اين واژه را ترکي از فارسي يا برگرفته يا اينکه هردوزبان جدا از هم ضمير شخص نخست را من خواندند. انگار ولي در ترکي باستان اين واژهبن بوده است و به نظر ميرسد من بخاطر نفوذ فارسي است زيرا در ترکي کهنتر و مغوليهنوز بن ميگويند.

    12)
    اجاقآتشدان، ديگدانمولوي هم بارهادل را به آتشدان (اجاق) تشبيه کرده است:

    چرخ را بر هم نسوزد دود آتشدانمن(مولوي)


    13)
    اتوريشه اين واژه معلوم نيست و دهخدا همچيزي ننوشته است.

    بنياد آن را ütü ترکي که خود برگرفته از üt- به چم "تاول‌زدن، به‌سان رويه‌اي سوختن يا سوزاندن" مي‌باشد؛ دانسته اند. ليک مي‌تواند از ōt به چم آتش و پسوند "او"‌ي پارسي گرفته شده باشد. چرا که در اتوهاي ِ پيشين، ذغالبه کار مي‌رفت.

    14)

    آذوقهنادان جان اين کله از عدوقه و غذوقهعربي به ترکي و فارسي وارد گشته. پس ترکينيست.

    15)

    ترکي:اردوفارسي:
    ارتشلشکر
    16)
    سوغاتاينکله ترکي نيست بلکه مغولي است.
    اما پارسي اين کمله: ارمغان
    17)
    اوستااوستا نام کتاب زردشت است. هيچ ربطي بهترکي ندارد و هيچ کتاب ريشه شناسي بيطرف هم ان را ترکي نمي داند. پهلوي ان هم هستاوستاک و پارسي ان است اوستا. اوستاک به معني بنياداست.

    18)
    الکپارسي:

    تنگبيز، موبيز..
    آردبيزدر گويشخراسان ماشو ميگويند.

    .20)
    النگوهيچ سندي نيست که اين واژه ترکيباشد.
    در فارسي بازوبند نيز کاربرد دارد..

    21)
    دگمه:گره،گوي، پهلوي: کولاجگ

    21)

    سرمهاين واژه پارسياست.

    همچنان سرمه که دخت خوبرويهم بسان گرد بردار از اويخوب استيک متن کهن ترکي نشان بدهيد و انهم کهنتر از رودکي که چنين واژه اي را داشتهباشد.

    --
    تشکاگر ترکي باشد.. بازپارسي:
    بستر ،فراشپهلوي ويسترک
    --

    22)

    قشنگقشنگ= اين واژهفارسي است و همان ‌خشنگ است كه خوش را نيز كش در برخي از لهجه‌ها گويند و نگ كه دربسياري واژه‌ي فارسي هست: پلنگ٬ خدنگ..

    اما چون تلفظ واقعي آواي «ق» در واقعشبيه «ک» است و نه «غ» اين واژ را مانند کوهستان به قهستان و کزوين به قزوين.. وغيره نوشتند. در واقع اينجا هم کوش(خوش)کَش، آن را قشنگ نوشته اند.


    فشنگهم ترکي نيست. «فش» و دهخدا هم ان را از فهشنگ گل فارسي ميماند که فشنگ شبيه آن گلاست.

    23)
    تپانچهتفنگ کوچک را ميگويند و اين تنها ترکي شده واژهتفنگچه است.

    اگر هم منظور سيلي زدن است که همان سيلي. يا «کشيده» يا چک. «چه» يک پسوند ترکي نيست بلکه يک پسوند فارسي است.

    24)

    قاچاق ترکياست يا مغولي؟ربوده

    25)

    گمرکاين واژه يونانياست.

    گمرگ= اين كلمه يوناني است و در فارسي همان باج است. دهخدا مي‌گويد: ازريشه‌ي يوناني كوم‌مركس يا كومركي. دولت عثماني اين واژه را از يوناني گرفته است وكومروك كرده است

    26)

    چکشاين واژه فارسي است و در پهلوي هماست:

    1 cakuc [ckwc | N c8akus8] hammer.
    2 potk [pwtk' | N potk] sledge-hammer.

    پتک هم يک واژه ديگر فارسي است براي چکش هايبزرگ.

    27)

    چماق ( ترکي است يا مغولي؟)پارسي:
    گرز،ششپر
    28)
    چوپاناين واژه از شبان پهلوي/فارسي به ترکي رفته است و چوپان گشتهاست. يعني در اصل اين واژه همان شبان پهلوي است. واژه چوپان هم به احتمال قوي ترکينيست بلکه مغولي است زيرا سلسله مغولي چوپانيان در آذربايجان حکومتکردند.
    رامياررمه بان. در پهلوي به کُرد هم شبان ميگفتند همانطور که درطبري امروز هم به کُرد شبان ميگويند.

    29)

    چنگالعجب که اينهاحتي واژه شناسي عامي را بلد نيست. از خودش نميپرسند که آيا اين واژه مربوط به چنگفارسي است يا نه!

    چنگ+آل که پسوند آل به چم چنانچهاست.

    فردوسي ميگويد:

    چو ديوان بديدند کوپال اويبدريد دلشان زچنگال اوي

    30)

    چپاولبله واژگان يغما، چپاول، و غيره ترکيهستند.

    براي آن هم در فارسي ترکتازي را بکار ميبرند. البته تاراج هم درفارسي ميگويند:

    بتاراج و کشتن نيازيم دستکه ما بي نيازيم و يزدانپرست

    31)

    چادراين واژه ترکي نيست بلکه ريشه سانسکريت(هندوايراني) دارد به چم پوشاندن. در روسي هم شاتر است و اين نشانگر هندواروپاييبودن اين واژه است.

    فردوسي:

    بگفت اين و چادر بسر برکشيدتن آسانيو خواب را برگزيداما در فارسي واژگان سايه بان و خيمه نيزهست.

    Chador Definition | Definition of Chador at Dictionary.com


    [Urdu chdar, cover, cloth, from Persian, screen, tent, from Sanskrit chattram, screen, parasol. See chuddar.]

    32)

    باجه:

    به احتمال قوي از بادهنجفارسي مي آيد. اما در فارسي همان دريچه و روزن و بادگير .. هست

    33)
    بشکهاين واژه روسي است.
    Bocka
    Barrique

    34)
    باقچهپارچه يا کسيه اي که در آن پولريزند. همچنين به معني پوشاک آمده است. به هر رو اگر به معني اولي باشد که همانکيسه پول است.

    در ضمن پسوند «چه» هم فارسي است که به ترکي وارد گشته است. در پهلوي ايچه است.

    35)
    چروک دو واژه است.
    يکي چروک که در ترکي بهمعني «نان» است.

    ديگري واژه است که به معني چين و شکنج و فرسودهگويند.





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #19
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    حالا بنگريم به واژه هايي که اين فرد اورده است.

    بسياري از واژگاني که نام برد ريشه ترکي نداشت و يوناني/روسي/تازي بودند و نيمي همفارسي بودند و ديگرش هم را در زبان پهلوي و فارسي کهن به آساني ميتوان برايشانجايگزين پيدا کرد. به اين نکته بنگريد که واژگان ناب ايراني براي واژگان ترکي (کهتعدادشان بسيار اندک است) در فارسي موجود است و تنها در گويش تهران است که چند واژهترکي به خاطر قاجارها در ان راه يافته است. اما اگر پان ترکها برابرهايي برايواژگان فارسي که ما مياوريم داشته باشند آن برابرها اغلب نوساخته هستند و در فرهنگو زبان ترک وجود نداشتند.

    زيرا ترکي چندان اثري بر فارسي نگذاشته است (هيچي از لحاظ دستور زباني). وفارسي خيلي بيشتر در ترکي اثر گذاشته است. تازه اگر ميبينم که واژگان تازي در فارسيزياد هستند براي اينست که اعراب دويست سال بر ايران فرمانروائي کردند. اما در برابراين، حاکمان ترک/ترکزبان هزارسال بر ايران حکومت کردند اما سيل واژگان چندين برابراز سوي فارسي به ترکي وارد گشت و اين خود نشانگر نکات خوبي است که در زمان مناسب انرا ميشکافيم.

    (نکته ديگر که بسياري از اين واژگان ريشه ترکی اغوزي ندارند بلکه ازمغولي به اغوزي وارد گشتند. به هر رو براي انها هم معادل به آساني پيدا ميشود)

    1)
    اقا=سرور، کدبان، مير، بان،خانم=بانو، کدبانو، خاتونواژهخانم در ترکي از خاتون سغدي برگرفته شده است و ترکي نيست. خانم هم شايد ريشه مغوليداشته باشد. به هر رو جايگزينهاي کهن ان را اورديم.

    آقا هم ترکي نيست بلکهمغولي است.

    2)
    آرزو فارسي است.

    براي آرزو بنگريد به کتاب ريشهشناسي ريشه‌شناسي: محمد حسن‌دوستبراي همين هم در شاهنامه آمده است و هيچسندي از ترکي کهنتر از شاهنامه نيست که چنين واژه اي را داشته باشد.

    برشاهمکران فرستاد و گفتکه با شهرياران خرد باد جفتنگه کن که ما از کجا رفتهايمنه مستيم و بر آرزو خفته ايم.

    پس زبان ترکي واژه آرزو راندارد.


    3)
    اردک=بط ، مرغابي.
    4)
    بشقاب=تابك٬ لب‌تخت٬ عثمانيهم واژه تابک فارسي را بکار ميبرنداين واژگان همه در زبان‌هاي ايراني ديگررايج است.
    بشقاب: دوري-تابکتابک (در تركيه جالب است بدانيد كه واژه‌ي تابك كه ازتابه‌ي پارسي است را بكار مي‌برند)
    بشقاب ماهواره: بازتاب‌گربشقاب پهن: تبرک، گرباکبشقاب کشيده: ديسبشقاب بزرگ: زکنجبشقاب سفالي: سُکرهبشقاب سفالي بزرگ: زُکَندبشقاب چوبي: چپينبشقاب ژرف: گردنا (gerdana)
    بشقاب گندم‌کوبي: گندم‌با، فروشک

    5)
    قابلمه=کماجدان، آونگ، تاس(اينواژه قابلمه از عثمانيها که با اروپايي ها برخورد کردند به ايرانرسيد)

    6)
    گمرک
    اين واژه يوناني است.

    گمرگ= اين كلمهيوناني است و در فارسي همان باج است. دهخدا مي‌گويد: از ريشه‌ي يوناني كوم‌مركس ياكومركي. دولت عثماني اين واژه را از يوناني گرفته است و كومروك كردهاست

    7)
    اتاق= اين واژه نادان جان از وثاق عربي مي آيد و از انجا به ترکيعثماني رافته است. در فارسي براي اين واژه معادل زياد است مانند ژور، سراي، خان (درپهلوي به اتاق خان ميگفتند) و به خانه ميگفتند مان. براي همين اصطلاح خان ومان.

    8)
    دوقلو=دوزاد

    9)
    تخماين واژه فارسي است وپهلوي آن هم تُهم است.

    پس به اين نتيجه ميرسيم که ترکها تخم همندارند.

    10)
    باتلاقمرداب، لجنزار ، گِلآب.

    11)
    منپارسي باستان «منا»، کردي «من»،اوستا «منه»،

    German: Mein name ist Ali.
    French: Mon nom est Ali.


    به نظر ميرسد اين واژه را ترکي از فارسي يا برگرفته يا اينکه هردوزبان جدا از هم ضمير شخص نخست را من خواندند. انگار ولي در ترکي باستان اين واژهبن بوده است و به نظر ميرسد من بخاطر نفوذ فارسي است زيرا در ترکي کهنتر و مغوليهنوز بن ميگويند.

    12)
    اجاقآتشدان، ديگدانمولوي هم بارهادل را به آتشدان (اجاق) تشبيه کرده است:

    چرخ را بر هم نسوزد دود آتشدانمن(مولوي)


    13)
    اتوريشه اين واژه معلوم نيست و دهخدا همچيزي ننوشته است.

    بنياد آن را ütü ترکي که خود برگرفته از üt- به چم "تاول‌زدن، به‌سان رويه‌اي سوختن يا سوزاندن" مي‌باشد؛ دانسته اند. ليک مي‌تواند از ōt به چم آتش و پسوند "او"‌ي پارسي گرفته شده باشد. چرا که در اتوهاي ِ پيشين، ذغالبه کار مي‌رفت.

    14)

    آذوقهنادان جان اين کله از عدوقه و غذوقهعربي به ترکي و فارسي وارد گشته. پس ترکينيست.

    15)

    ترکي:اردوفارسي:
    ارتشلشکر
    16)
    سوغاتاينکله ترکي نيست بلکه مغولي است.
    اما پارسي اين کمله: ارمغان
    17)
    اوستااوستا نام کتاب زردشت است. هيچ ربطي بهترکي ندارد و هيچ کتاب ريشه شناسي بيطرف هم ان را ترکي نمي داند. پهلوي ان هم هستاوستاک و پارسي ان است اوستا. اوستاک به معني بنياداست.

    18)
    الکپارسي:

    تنگبيز، موبيز..
    آردبيزدر گويشخراسان ماشو ميگويند.

    .20)
    النگوهيچ سندي نيست که اين واژه ترکيباشد.
    در فارسي بازوبند نيز کاربرد دارد..

    21)
    دگمه:گره،گوي، پهلوي: کولاجگ

    21)

    سرمهاين واژه پارسياست.

    همچنان سرمه که دخت خوبرويهم بسان گرد بردار از اويخوب استيک متن کهن ترکي نشان بدهيد و انهم کهنتر از رودکي که چنين واژه اي را داشتهباشد.

    --
    تشکاگر ترکي باشد.. بازپارسي:
    بستر ،فراشپهلوي ويسترک
    --

    22)

    قشنگقشنگ= اين واژهفارسي است و همان ‌خشنگ است كه خوش را نيز كش در برخي از لهجه‌ها گويند و نگ كه دربسياري واژه‌ي فارسي هست: پلنگ٬ خدنگ..

    اما چون تلفظ واقعي آواي «ق» در واقعشبيه «ک» است و نه «غ» اين واژ را مانند کوهستان به قهستان و کزوين به قزوين.. وغيره نوشتند. در واقع اينجا هم کوش(خوش)کَش، آن را قشنگ نوشته اند.


    فشنگهم ترکي نيست. «فش» و دهخدا هم ان را از فهشنگ گل فارسي ميماند که فشنگ شبيه آن گلاست.

    23)
    تپانچهتفنگ کوچک را ميگويند و اين تنها ترکي شده واژهتفنگچه است.

    اگر هم منظور سيلي زدن است که همان سيلي. يا «کشيده» يا چک. «چه» يک پسوند ترکي نيست بلکه يک پسوند فارسي است.

    24)

    قاچاق ترکياست يا مغولي؟ربوده

    25)

    گمرکاين واژه يونانياست.

    گمرگ= اين كلمه يوناني است و در فارسي همان باج است. دهخدا مي‌گويد: ازريشه‌ي يوناني كوم‌مركس يا كومركي. دولت عثماني اين واژه را از يوناني گرفته است وكومروك كرده است

    26)

    چکشاين واژه فارسي است و در پهلوي هماست:

    1 cakuc [ckwc | N c8akus8] hammer.
    2 potk [pwtk' | N potk] sledge-hammer.

    پتک هم يک واژه ديگر فارسي است براي چکش هايبزرگ.

    27)

    چماق ( ترکي است يا مغولي؟)پارسي:
    گرز،ششپر
    28)
    چوپاناين واژه از شبان پهلوي/فارسي به ترکي رفته است و چوپان گشتهاست. يعني در اصل اين واژه همان شبان پهلوي است. واژه چوپان هم به احتمال قوي ترکينيست بلکه مغولي است زيرا سلسله مغولي چوپانيان در آذربايجان حکومتکردند.
    رامياررمه بان. در پهلوي به کُرد هم شبان ميگفتند همانطور که درطبري امروز هم به کُرد شبان ميگويند.

    29)

    چنگالعجب که اينهاحتي واژه شناسي عامي را بلد نيست. از خودش نميپرسند که آيا اين واژه مربوط به چنگفارسي است يا نه!

    چنگ+آل که پسوند آل به چم چنانچهاست.

    فردوسي ميگويد:

    چو ديوان بديدند کوپال اويبدريد دلشان زچنگال اوي

    30)

    چپاولبله واژگان يغما، چپاول، و غيره ترکيهستند.

    براي آن هم در فارسي ترکتازي را بکار ميبرند. البته تاراج هم درفارسي ميگويند:

    بتاراج و کشتن نيازيم دستکه ما بي نيازيم و يزدانپرست

    31)

    چادراين واژه ترکي نيست بلکه ريشه سانسکريت(هندوايراني) دارد به چم پوشاندن. در روسي هم شاتر است و اين نشانگر هندواروپاييبودن اين واژه است.

    فردوسي:

    بگفت اين و چادر بسر برکشيدتن آسانيو خواب را برگزيداما در فارسي واژگان سايه بان و خيمه نيزهست.

    Chador Definition | Definition of Chador at Dictionary.com


    [Urdu chdar, cover, cloth, from Persian, screen, tent, from Sanskrit chattram, screen, parasol. See chuddar.]

    32)

    باجه:

    به احتمال قوي از بادهنجفارسي مي آيد. اما در فارسي همان دريچه و روزن و بادگير .. هست

    33)
    بشکهاين واژه روسي است.
    Bocka
    Barrique

    34)
    باقچهپارچه يا کسيه اي که در آن پولريزند. همچنين به معني پوشاک آمده است. به هر رو اگر به معني اولي باشد که همانکيسه پول است.

    در ضمن پسوند «چه» هم فارسي است که به ترکي وارد گشته است. در پهلوي ايچه است.

    35)
    چروک دو واژه است.
    يکي چروک که در ترکي بهمعني «نان» است.

    ديگري واژه است که به معني چين و شکنج و فرسودهگويند.





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #20
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    چنانکه مي بينيد واژگان کهن پارسي/پهلوي براي اندک واژگانبيگانه ترکي که در لهجه تهراني وارد گشتند همه موجود است. خوب است پان ترکيستهابراي واژگاني که ما در اول اورديم معادل کهن ترکي را بياورند:

    همين٬ هر٬هرکس٬ هيچ٬ روزي٬ اگر٬ چونکه٬ گاه گاه٬ هم٬ همچنين٬ هرچند٬ هرگاه٬ نه نه٬ نينکه٬يااينکه٬ زيرا٬مگر٬ وگر، تا، تااينکه..
    پس ترکی هیچ اثری در دستور زبان پارسی نگذاشته در حالیکه پارسی اثر شگرفتی در دستور زبان ترکی گذاشته است.
    واژگان زیادی از زبان پارسی به ترکی راه یافته است که در چند کتاب چندهزار از این واژگان جا افتاده اند. شاید بهتر است بگوییم که در ادبیات ترکی (مانند فضولی و امیر علی شیر نوائی) هیچ کدام از واژگان پارسی بیگانه به زبان ترکی نبودند.
    چند واژه روز مره:
    نماز٬ روزه٬ چهارشنبه سوري٬ نوروز٬پياز٬ بادام٬ شلوار٬ جوراب٬ خانه٬ ديوار٬ چنگال٬ ايوان ٬ باغچه٬ دهليز٬ چراغ٬ آينه٬آزاد٬ كناره٬ سوزن٬ بخاري٬فرهنگ٬دوست٬ دشمن٬ آواز٬ آغاز، کفگير، نارنجي، جشن(بايرام هم سغدي است و ترکي نيست)، و در نهایت: آذربایجان.
    از آنجا که سایر حرفهای پان ترکیستها نیز بر پایه هیچ سند موثقی نیست و به این نوع دروغها در بارها پاسخ داده است، خوانندگان را دعوت به مقاله های دیگر این تارنما میکنیم.
    http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/main.htm


    یکی از دوستان آذربایجانی به نام دکتر البرز فلاح زاده پیغامی در این مورد نوشتند که در پایان این مقاله درج شده است. بویژه بخش این پیغام درباره ماجرای 21 آذر و تحریف و دروغ پان ترکیستها بسیار سودمند است.
    ---

    اول: جدول ابتدای مقاله سست است چونکه جمع کل ترک زبانان 27.400.000 بعلاوه بقیه 39.718.000 جمعا می شود 67.118.800 که از کل جمعیت ایران 65,758,000بنا به گفته خودشان 1.360.000 نفر بیشتر است.

    دوم: نوشته اند << بر اساس این نظریه ریشه ترکان ایران را می توان در عبور اقوام سومری و ایلامی ازمنطقه آذربایجان و سکونت احتمالی در این منطقه و دیگر مناطق ایران و سکونت دیگر اقوام التصاقی زبان (غيرهند و ايرانى زبان) نظیر هوریها ، آراتتاها، کاسسی ها ، قوتتی ها، لولوبی ها ، اورارتو ها، ایشغوزها ، ماننا ها‌، گیلزان ها و کاسپی ها در منطقه آذربایجان و ایران جست.>>
    کاری به داستان ترک بودن اقوام سومری و ایلامی نداریم که حکایتی است در حد اینکه "ماه از پنیر است!!" اما از کی تا به حال باستانشناسان موفق شدند نوع زبان کل اقوام پیشگفته را کشف کنند و احدی هم خبردار نشود؟! و در ضمن ایشان به قدری با معلومات هستند که چند صورت تلفظ یک قوم را اقوام جدا فرض کرده اند! مثلا آراتتاها =اورارتو ها، کاسسی ها = کاسپی ها‌!
    ودر اسم و وجود و هندواروپایی نبودن قوتتی ها (گوتی ها؟)، ایشغوزها(؟)،گیلزان ها (؟)، کاسپیها،اورارتو ها، ماننا ها ‌و آرارات ها (هند و اروپایی؟) بحث بسیار است ....

    سوم: در کل نوشته، ابتدا یک داده نادرست به عنوان مبنا به خورد خواننده کم اطلاع داده میشود و سپس در گام بعدی بر ضد داده نخست قلم فرسایی میشود. و/ یا در حینی که مثلا نویسنده میخواهد مطلبی را ثابت کند، یک دروغ داخل مفروضات "زده" میشود!!
    مثلا میگوید <<دو دیدگاه عمده در مورد تاریخ ترکان ایران وجود دارد...>>
    که هردو نادرستند و در ضمن سه دیدگاه را مینویسد!
    << امروزه اکثر ترکان غربی (ترکان ایران، ترکیه، آذربایجان، ترکمنستان، عراق، سوریه، قبرس و بالکان) از نسل ترکان اوغوز می باشند. >>
    نسل را مخصوصا به جای زبان جا زده.

    <<به نظر بعضی محققین کلمه ترک نام قبیله موسس حکومت گؤک ترک در 552 میلادی یعنی شخص آشینا بوده است و از آن زمان به کل ملتی که به زبان آنها سخن می گفتند منسوب شده است>>
    پس معلوم میشود که مبنای تشخیص یک ملت زبان است و مضحکتر اینکه ترک ها از آن به بعد خودشان را به عنوان یک ملت شناختند و .....

    <<از ملت دو تعریف متفاوت شده است یکی تعریف اتنیک و قومی است که به مفهوم مجموعه ای از انسانها با خصوصیات زبانی و فرهنگی و تاریخی مشترک است و دیگری مفهوم سیویک و سیاسی آن است که به مفهوم مجموعه از انسانها با دولت وقانون مشترک و حقوق مساوی است که در نوشته حاضر اصطلاح تابعیت (یا ملت – دولت) برای مفهوم دوم مناسبتر تشخیص داده شده است.>>
    تعریف ملت هیچ کجا منحصر به دو تعریف بالایی نیست: مگر فرانسوی هایی که آلمانی صحبت میکنند (آلزاس و لورن) جزو ملت فرانسه نیستند؟ در اینجا هم مخصوصا هرچه کاما در تعریف بوده را تبدیل به (و) کرده و از تعریف خودش نتیجه گرفته است....تنها یک لغتنامه انگلیسی به من نشان بدهید که گفته باشد تعریف nation بر مبانی" تعریف اتنیک و قومی" ethnic وtribal یا " مفهوم سیویک و سیاسی" political میباشد

    چهارم: به کار بردن کلمات قلنبه سلنبه برای مرعوب کردن خواننده بی اطلاع (چون خودش هم کم سواد است بعضی وقتها خیلی مضحک میشود ):

    <<طبق سيميني از قبر شاهزاده ای كشف گرديد ...... قدمت اين نوشته به وسيله راديو كربنيك و باتحقيقات دانشمندان شوروی (سابق)500 سال قبل ازميلاد مسيح تشخيص داده شد>>
    یک کسی پیدا شود و به من بگویید چگونه قدمت ظرف سیمین بوسیله تکنیک ایزوتوپ کربن رادیواکتیو قابل محاسبه است؟!

    <<زبانهای اورال-آلتاییک مانند ترکی با مشخصات زیر از زبانهای هندو اروپایی متمایز می شوند....... صفات قبل ازاسماء می آیند(گؤزل قیز)>>
    ) انگلیسی) Beautiful girlوخوشگله پسر ( در گیلکی) مگر هندواروپایی نیستند؟

    <<آثار مکتوب زیادی به زبان ترکی و به دو الفبای عربی و لاتین از 1000 سال پیش به جای مانده است....زبان ترکی از طرف زبانشناسان به عنوان سومین زبان قانونمند وتوانمند دنیا شناخته شده است و حتی یکی از تورکولوژهای بنام زبان ترکی را اعجاز غیر بشری معرفی کرده است...... کتب دیوان لغات ترک ( اولین کتاب زبانشناسی دنیا).... می بینیم ادبیات شفاهی و کتبی ما دارای قدمتی چند هزار ساله و با پیشینه ای بسیار قدیمیتر از زبان فارسی است!.... مبدا زبان فارسی دری ماوراء النهر بوده..... اینکه شعرای آذربایجانی همچون نظامی و شمس و قطران فقط به زبان فارسی می نوشتند. اما این چنین نیست..... دده قورقورد مملو از افکار و احساسات والای انساندوستانه می باشد...... به مجسمه های کوچک نوازندگانی با قدمت دو هزاره قبل از میلاد بر می خوریم که همچون عاشیقان ما سرپا ایستاده و ساز خود را برروی سینه نگاهداشته اند. چنین نوازندگانی را که مشابهش را می توان در میان ترکان امروزی پیدا کرد سرنخی از قدمت هنر موسیقی عاشیقی به دست می دهد.... در فاصله بین سالهای 1830-1890 یعنی قبل از ظهور دشمنان زبان ترکی در ایران جمعا 123 اثر فقط به زبان ترکی آذربایجانی در 20 شهر مختلف چاپ شده است...... آیا می دانید که آذربایجان زادگاه اولین ترجمه اولین کتب خارجی، اولین شعر نو، اولین سینما، نخستین دانشگاه پزشکی، اولین دانشکده پرستاری و مامایی در ایران بوده است.... سرزمین آذربایجان ، دانشمندانی چون پروفسور جواد هئیت را به جامعه علم و دانش معرفی کرده است. از پروفسور ذهتابی ، صمد سرداری نیا نیز نام بردن لازم است..... کلمه آریا (به معنی شورش و شورشی و شورش کردن) >>
    بدون شرح!

    پنجم: این آقا حتی میخواهد خودش را هم گول بزند :
    << یک سیستم فدرال مناسب برای کشور ایران یک سیستم فدرال اتنيكى-زبانى (نظیر کشور سوییس) است که در آن مرز ایالتها بر اساس محل سکونت ملتهای مختلف ایرانی تعیین می شود، که البته تقسیمات استانی در داخل هر ایالت می تواند وجود داشته باشد.... در سیستم فدرال اتنيكى-زبانى زبان هر ایالت (ترکی ، فارسی ، لری ، بلوچی، عربی ، کردی ، ....) در آن ایالت و کل کشور زبان رسمی یعنی زبان دولت و مجلس ایالتی ، زبان اداری و قضایی در آن ایالت محسوب می شود که از مدارس ابتدایی تا دانشگاهها در آن ایالت به صورت اجباری تدریس می گردد.>>
    خجالت را بگذار کنار و بگو که اتنیک = نژادی ......

    <<اگر بخواهیم به ملت و هویت ملیمان اشاره کنیم باید بگوییم "ما ترک هستیم" و اگر بخواهیم به محل سکونت خود یا انشعاب و لهجه ترکی خود اشاره کنیم می توانیم بگوییم که" ما آذربایجانی هستیم" یا "ما ترک آذربایجانی هستیم".
    ملاحظه میفرمایید بایدها را و توانستن ها را.....

    ششم: جعل و قلب تاریخ:
    <<قوای تهران که به بهانه نظارت بر انتخابات روانه آذربایجان شده بود در قالب ارتشی تجاوزگر در 21 آذر 1325 موجب سقوط حکومت ملي آذربایجان شد که بر اساس آمار ارتش 25000 اعدام و 70000 مهاجر و آواره و زخمی بر جای گذاشت.>>
    دائی من که هنوز در قید حیات هستند به عنوان کسی که در جبهه توده ای ها و شاید هم فرقه چی های تبریز بوده و هنوز هم پشیمان نشده که شاید واقعیت را وارونه سازد، کاملا ضد این حرف را میگوید ! کل خشونت از طرف مردم عوام پیش آمد (ایشان حتی خانواده هایی را که دست به خشونت بر ضد فرقه چی ها زدند را هم نام میبرند!) ارتش ایران تنها مدتی در قافلانکوه درنگ کرد - شاید برای اینکه درگیری پیدا نکند – و تاخیر منجر به حمله مردم بر ضد فرقه چی ها شد. بعد از ورود ارتش حتی بعضی از مقامات به اصطلاح دولت محلی ابقا شدند (مثلا دکتر جاوید) و بر عکس دائی من از بد نامی و خشونت افرادی از قبیل غلام یحیی شکایت داشتند که آدم شقه میکرد و دست و پای ژاندارمها را اره کرده بود و مثلا وزیر جنگ فرقه بود. بیسوادی غلام یحیی هنوزهم معروف است.
    << با تقسیم بندیها و نام گذاریهای متفاوت مناطق غیر فارس نظیر آذربایجان (به آذربایجان غربی و شرقی و زنجان و همدان واراک و امروز اردبیل ) وعربستان (به خوزستان) سعی در نابودی نام ملتهای غیر فارس داشتند >>
    واقعیت این است که مناطق کوچکتر بسیار از اینکه تبدیل به استان شوند استقبال میکنند به حدی که در بعضی مناطق مثل خراسان شمالی و یا قزوین و غیره گاهی شورش منجر به کشت و کشتار هم رخ داده است : وقتی که اردبیل استان شد مردم به خیابان ریختند و نیروهای انتظامی محلی تیرهای منورهوایی شلیک کردند و به قول نماینده اردبیل فقط جشن آزادی خرمشهر از آن مفصلتر بود. ایشان از یک طرف از سانترالیزم مینالند و از سوی دیگر نظر مردم اردبیل و امثالهم را هیچ حساب میکنند چونکه کشته مرده ملت سازی خودشان هستند. البته از کسانی که اینقدر دشمن نام "آذری" هستند تعجبی نیست که بخاطر گرگ بازیهایشان منکر پدر و مادرشان هم بشوند!

    چند نکته:
    1-به نظر من در مورد مهاجرت اقوام ترک زبان به آذربایجان تا به حال کسی به نقش جاده ابریشم دقت نکرده است.این تنها راهی بوده که ترکان قبل از حمله میشناختند و اصل نقاط آباد دنیای آن روز در این مسیر بوده و طبیعی است که اقوامی که میخواهند بر روم شرقی دست پیدا کنند ، همین راه را بپیمایند: شمال خراسان ، جنوب البرز، آذربایجان و آسیای صغیر. همین ترتیب به سوی شرق هم در مورد چین و شمال آن صحیح میباشد.
    2-در زبان ترکی آذری بعضی کلمات فارسی هست که حتی در خود فارسی امروزی بکار نمیرود...شاید اگر کسی بتواند بررسی کند اصلیتشان از زبان ایرانی آذری باشد . رنگ صورتی به ترکی آذری میشود " چوه- ر- یی" ( بر وزن مهره ای) که بنظرمربوط با رنگ چهره (صورت) باشد. "بیچین" به معنی درو کردن و یا داس بکار میرود که با چیدن مربوط است. "کوشن" به معنی کشتگاه با کشت هم خانواده ممکن است که باشد . "کت" به معنی روستا با کدخدا و شاید کدبانو(بانوی منزل) شاید که ربطی داشته باشد. "ترنگه" که تصنیف و آهنگ ضربی میباشد با ترانه مربوط بنظر میآید. کلا شاید تعداد بسیار زیاد لغات فارسی در ترکی آذری تنها به علت نفوذ فارسی هم نباشد بلکه ورودی آن امکان دارد که از آذری باستان باشد بعضی لغات فارسی در ترکی آذری تلفظ های خاصی دارند مثلا در فارسی کور داریم به معنی نابینا ولی ترکی آن کوور (Kour) میباشد دوست در فارسی =(Doust) در ترکی، زور در فارسی= (Zour) در ترکی {اگر اشتباه نکنم در کردی هم احتمالا زور با واو مجهول باشد}. چوپان که شما فرمودید از شبان به مغولی و سپس ترکی رفته با کلمه چوب دار که سبزواری ها میگویند مربوط بنظر میرسد مخصوصا که تلفظ ترکی آن چوبان است ( چوب بان؟) .تمام مشتقات گاه که در"گه" است مثل گهگاه در ترکی با تکیه روی (ه) میباشد . در ضمن با وجودی که تا به حال اقدام به شمارش نکرده ام اما حس میکنم که تعداد لغات فارسی (یا ایرانی) در ترکی آذری بسیار بیشتر از آن هزار تایی باشد که شما اشاره کردید




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 2 از 6 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •