بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 14 اولیناولین 123412 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 135

موضوع: همه چيز درباره كوروش بزرگ شاه ايران شاه انشان(همراه عكس)

  1. #11
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نبرد در آسياي كوچك:



    مردم لیدی بسیار از جان و مال خود بیمناک بودند و صد البته چه فکر بیهوده ای . آنها نمی دانستند که کوروش برای چپاول مال و جان آنها نیامده است، او در زندگی هدفی والاتر از چپاول سایر اقوام را دنبال می کند. او دوستدارپیشرفت همه قومها در زیر یک پرچم واحد است.
    سه روز پس از تسخیر کامل لیدی جارچی ها در سرتا سر لیدی امان بودن مردم را جار زدند و به آنها ندا دادند که کوروش به هیچ کس کاری ندارد و همه در زیر سایه قدرت کوروش بزرگ در امان هستند. سپس شورایی از فرماندهان را در دربار کرزوس تشکیل داد.
    صبحگاه روز بعد مشخص گردید کوروش بزرگ با مشورت میان سردارانش چه تصمیمی گرفته است.ابتدا گروهی از سپاهیان ارشد و زبده خود را به فرماندهی گشتاسپ هزاره پاتیش خود ( هزاره پاتیش به فرمانده هزار سرباز می گفتند) همراه کرزوس و خانواده اش راهی کرمان نمود و قبل از حرکت آنها پیکی را به سمت کرمان فرستاد تا شرایط استقرار کرزوس را فراهم سازند.
    سپس با مشورت سرداران خود تابالوس را بعنوان فرمانده ساتراپ جدید برگزید و گروهی از مادها و پارسها را در خدمت او قرار داد تا او را در اداره سرزمین لیدی یاری سازند.
    بازسازی خرابیها و نظارت بر کارها و آموزش سرزمین داری تابالوس و همراهی با او دو ماه وقت او را گرفت و پس از آنکه متوجه گردید که تابالوس با نیروهای جدید به راحتی می تواند، سرزمین جدید را اداره کنند و داته بره ها( داته بره به داورانی می گفتند که بر اساس داتم یا همان قانون شاهنشاهی که شورای سلطنتی آنرا تعیین می کرد قضاوت می کردند) کار خود را آغاز کنند زمان حرکت فرا رسیده است و مردم لیدی در حال فراهم کردن تدارکات لازم برای سفر بازگشت پادشاه جدیدشان می باشند و سپاه ایران زمین به سرعت خود را آماده بازگشت می کرد.
    شب آخری که در لیدی بود ، جشنی با شکوه گرفت و همه بزرگان و سران ماد و پارس و لیدیایی و عده ای از یونانیان را نیز دعوت نمود.
    در دربار سابق کرزوس کوروش بزرگ بر تختی آراسته نشسته بود و سایرین نیز در برابر میزهایی که با غذاهای رنگین چیده شده بودند، نشسته بودند. میزبانان مدام در حال پذیرایی بودند تا مبادا دیس ها و سینی ها خالی بماند. کوروش ردایی شرابی رنگ بر تن نموده بود و جام همیشگی خود که در آن آب چشمه لبریز بود، در دست داشت و گهگاه از آن می نوشید.
    پس از خوردن غذا و تماشای موسیقی نوازندگان لیدیایی و برنامه های دیگر جشن ، به فرمان کوروش در سرتاسر باغهای کاخ جار چی ها جارزدند که همه در سالن اصلی کاخ جمع شوند که کوروش بزرگ همه را فراخوانده است.
    همهمه ای در سالن اصلی به پا بود ، هر کس چیزی می گفت ، با ورود کوروش همه جا ساکت گردید. کوروش به آرامی از میان مهمانان قدم می زد و به چهره ها نگاه می کرد. بر روی تخت نشست و پس از نگاهی عمیق به سرتا سر تالار ، با صدایی رسا گفت: فردا سپاه پارس از لیدی خواهد رفت. آگاه باشید برای شما فرمانداری لایق برگزیدیم و البته او را از میان خودتان انتخاب نمودیم تا با رسم و سنتهای شما بیگانه نباشد ، به شما یاد آور می شوم اگر بر او جفا کنید و او را در انجام کارهایش یاری نکنید با خشم ما و اهورامزدا روبرو خواهید شد وکسانی که او را حمایت کنند مورد لطف ما قرار خواهند گرفت.
    حال تو تابالوس ، جلو بیا.
    تابالوس بلند شد و به وسط تالار رسید. کوروش رو به او کرد و گفت:
    به تو گوشزد می کنم ، آنگونه که در این چند وقت به تو آموزش دادیم بر مردم حکومت کن ، بر کسی ظلم روا مدار وآگاه باش قدرتت را از ما به امانت گرفته ای و ما آنرا از مردم ، مبادا از آن بر ضد مردم و به نفع خود استفاده ببری و بدان اگر چنین شود ، با بدترین نوع مرگ تو را مجازات خواهیم کرد. آگاه باش ما در شهر گوش و چشمان بسیاری داریم که ما را از اوضاع ساتراپ تو با خبر می سازند . اگر به کمک و یاری ما نیاز داشتی بدان که تو را حمایت خواهیم کرد و در موقعی که به حمایت تو نیازمندیم بایستی ارتش خود را آماده نگه داری و برای کمک به ما یا سایر ساتراپها، آنها را به سوی ما بفرستی. از هر کدام از سرداران و یاورانی که برای تو برگزیدیم شکایتی داشتی با خود ما مطرح می سازی تا برای تو چاره جویی نماییم و یاوران تو بایستی آگاه باشند که اگر بر خلاف تو حرکت کنند ، جزایی سخت در پیش خواهند داشت.
    تابالوس در حالیکه سرش را خم نمود با صدایی رسا گفت: امر ، امر پادشاه ماد و پارس است.
    کوروش سری تکان دادو سپس گفت: تعدادی از دلیر سواران لیدیایی را فردا همراه خود به پارس می بریم تا نحوه سوارکاری خود را به سربازانمان بیاموزند . حال امشب را به نیکی بگذرانید و بدانید در زیر سایه شاهنشاهی ایران شما را گزندی نیست.
    کوروش از تخت برخاست و به آرامی به سمت بیرون تالار رفت و همه در حالیکه سرها را به نشانه احترام خم نموده بودند او را بدرقه کردند.
    به اطاق خواب رفت و به آرامی سر به بالین نهاد.
    سپیده دم ، سپاه بزرگ ایرانیان به سمت سرزمین پارس روان گشت. در پیشاپیش سپاه کوروش بزرگ سوار بر لاسب زیبای خود حرکت می کرد و هر کدام از سرداران در بخشی از سپاه ، سربازان را راهنمایی می کردند.


    در میان فرماندهان یک ماهی می شد که بحث بر سر تصمیم بعدی کوروش بزرگ بود. هنوز نمی دانستند آیا کوروش به سرزمین دیگری لشگر می کشد و یا در کاخ جدید خود در پایتخت جدید پارسه ، به نام پاسارگاد می نشیند و به اداره ساتراپهای خود اکتفا می کند.
    یک هفته از حرکت ارتش ایران می گذشت . هارپاگ هر شب به حضور کوروش بزرگ می رسید و گزارشی از وضع اردوگاه و مشکلات پیش آمده را ارائه می داد. در یکی از آن شبها پس از حضور در پیش کوروش بزرگ و ارائه گزارش ، اجازه مرخصی می خواست که کوروش رو به او کرد و: بمان با تو کار دارم.
    هارپاگ ایستاد و منتظر ماند. کوروش گفت: هارپاگ ، توکه سرد و گرم این روزگار را چشیده ای به من بگو ، در زمان سایر شاهان مانند آستیاگ آیا ارتشی به سمت شرق سرزمین پارس حرکت کرده و اگر رفته چه خبر آورده است؟
    - سرورم ، ارتشهایی رفته اند ، اما اقوام آنجا بقدری ضعیف و پراکنده هستند که با سپاهی کوچک نیز می توان آنها را در هم کوبید ، اما اقوامی جنگجو هستند و در زمان آستیاگ ، گاه بر مرزهای دور دست دستبردهایی می زدند ، اما هیچگاه بر منطقه ای مسلط نمی گردند و اغلب مهاجر هستند و در یکجا نمی نشینند.
    - در آینده از آنها بیشتر برایم بگو .
    - شاهنشاه امر کنند ، بنده اطاعت امر.
    - فردا می خواهم به تمام نیروها سری بزنم و از نزدیک اوضاع را بررسی کنم تا کسی کوتاهی نکرده باشد.
    - امر، امر شماست.
    - شب بر تو خوش.
    - بر شما هم خوش باد سرورم.
    و به آرامی چادر را ترک کرد. به تخت خواب رفت ، اما نمی توانست ، فکر خود را آسوده سازد و فکرش مشغول سرزمینهای دور دست شرق بود.
    مدتی طولانی است که از لیدی خارج شده است و پیکی را به سمت پارس فرستادند تا ورود ارتش ایران را اطلاع دهند.
    یک روز مانده به مقصد برسند ، گروهی از بزگان ماد و پارس که در مرکز قدرت باقی مانده بودند به استقبال او آمدند و کاساندان بزرگ همسر نیک سیرت او نیز به همراه کودکشان کمبوجیه در میان آنها بود.
    از دیدار آنها بسیار خرسند گشت. به او اطلاع دادند کاخ او در پاسارگاد ، آماده است و بی صبرانه در انتظار پادشاه خود می باشد ، اما دیدار همسر و کودک خود بیش از آن برایش با ارزش بود.
    دو روز از اقامتشان در هگمتانه می گذشت که تصمیم به حرکت به سمت پایتخت جدید خود گرفت و به آرامی نیروها ی نظامی و اداری و سازمانی را به پایتخت جدید خود انتقال می داد.
    حرکت به سوی پاسارگاد آغاز گردید ، شبی در چادر با کمبوجیه فرزند خود در حال سئوال و پاسخ بود و سعی می کرد به سئوالها و کنجکاویهای بچه گانه او با صبر پاسخ دهد که به او اطلاع دادند پیکی آمده است.
    پیک را به حضور پذیرفت ، پیک از کرمان می آمد و از طرف هزاره پاتیش او ویشتاسپ بود و خبر سلامتی کرزوس و خانواده اش و استقرار آنها در کاخ اختصاصیشان در کرمان را تشریح می کرد.
    حال کوروش خیالش از لیدی نیز آسوده گردید و سپس رو به پیک نمود و گفت : امشب را استراحت کن و فردا عازم کرمان شو و بگو به فرمان کوروش ، کرزوس و خانواده اش هر آنچه نیاز دارند در اختیارشان قرار داده شود و از هرگونه گزندی در امان هستند و اگر آسیبی به آنها برسد ، کسی که مرتکب این عمل شده است را مجازات خواهیم کرد.
    پیک تعظیمی کرد و از چادر بیرون رفت.
    حوالی ظهر روز بعد ارتش ایران به همراه کوروش بزرگ وارد کاخ تازه تأسیس و پایتخت جدید ایران به نام پاسارگاد گردید. این پایتخت درست در محلی که آستیاگ شاه ماد از کوروش شکست خورده بود بنا گردیده است و مکانی بسیار زیبا و با شکوه را معماران ایرانی طراحی کرده بودند. باغهای بزرگ و گیاهان زیبایی در کاخ که نشان از ذوق وافرایرانیان برای شاه جدید خود بود، به چشم می خورد .
    کوروش توسط بگ پاته خواجه حرمسرا و در واقع وزیر دربار استقبال شد و او تمامی بخشهای کاخ را به کوروش نشان می داد. پس از مشاهده چهار باغهای زیبای ایرانی به همراه برکه هایی زیبا و درختان و گیاهان خوشرنگ و خوشبو ، کوروش رو به بگ پاته کرد و گفت: فردا شب جشنی با شکوه به مناسبت پایتخت جدید ایران برگزار نمایید و به تمامی ساتراپها خبر دهید که پایتخت ایران به پاسارگاد منتقل شده است و اینجا مرکزیت ایران و ساتراپهای آنرا بر عهده دارد

    رئیس دربار تعظیمی کرد و سپس کوروش را به سمت اطاق خصوصیش رهنمون گشت.
    صبحگاه بگ پاته کورو ش را از خواب بیدار نمود و صبحانه او را به اطاق برد . سپس به دستور کوروش مسئول خزانه دربار را در تالار مرکزی فراخواند تا به حساب و کتاب ومخارج این چند مدت و ساماندهی غنائم بپردازد. اینکار برای او بسیار خسته کننده بود و اورا بسیار خسته کرد. پس از استراحت و استحمام لباسهای نو و زیبایی را که به مناسبت جشن شب برای او مهیا ساخته بودن بر تن کرد و وارد تالار باشکوه کاخ گردید جایی که انبوهی از شاهزادگان و سرداران و بزرگان ماد و پارس به همراه بانوان و دخترها و پسرهای خود حضور یافتند. او نیز به همراه کاساندان و کمبوجیه به تالار وارد گشت و همه در برابر او سر خم نمودند و او با اشاره دست به سمت بالا ، از آنها تشکر نمود.


    جشنی با شکوه وزیبایی بود و بگ پاته واقعاً به نیکی آنرا ترتیب داده بود و کسی را از قلم نیانداخته بود ، در شهر نیز مردم به شادی و پایکوبی می پرداختند . پس از پاسی از شب دیگر صدایی از پاسارگاد بر نمی خاست و همه در خواب فرو رفته بودند. اما یک نفر خوابش نمی آمد ،او کوروش بزرگ بود ، او در تراس بالای کاخ ایستاده و نظاره گر دور دستها بود. نسیمی ملایم صورت او را نوازش می داد و پرده پشت سرش را حرکت می داد. کاساندن در تخت به آرامی خوابیده بود.
    به او نگاه می کرد ، و سپس برگشت و باز به دور دستها خیره گشت ، در این افکار بود که ناگهان احساس کرد کسی پشت سرش است ، برگشت و دید بگ پاته است.
    بگ پاته تعظیمی نمود ، کوروش رو به او کرد و گفت : چه پیش آمده که این موقع نزد ما آمدی؟
    - سرورم شورای سلطنتی را خبر کرده ام ، پیکی از لیدی آمده و اخبار مهمی را برای شما دارد. صلاح دیدم شورای جنگ و شورای سلطنتی حضور داشته باشند.
    - تو همیشه دقیق هستی ، برویم ببینم این پیک چه می گوید.
    در شورای سلطنتی همه منتظر بودند بدانند چه خبر است که بعد از آن جشن باشکوه آنها را دوباره فرا خواندند و البته همگی می دانستند ، که خبرخوبی نخواهد بود وگرنه به این سرعت آنها را جمع نمی کردند.
    کوروش وارد شد و همگی از جای برخاستند . او بر روی تخت خود نشست و خواستار ورود پیک شد.
    پیک وارد گردید و از طرز پوشش هویدا بود که از مردمان لیدی می باشد. کوروش رو به او کرد و گفت: پیامت چیست؟
    پیک تعظیمی نمود و گفت: سرورم ، پس از عزیمت شما از لیدی تابالوس به توصیه شما عمل کرده و مشغول باز سازی مکانهای مختلف گردید و همه چیز بر طبق فرمان شاهنشاه بود تا اینکه مردم به تحریک فردی به نام پاکتیاس سر به شورش نهادند و تابالوس را در کاخ خود محاصره نمودند.
    همهمه ای تالار را پر نمود ، پاکتیاس به شهریار خود خیانت کرده ، جرمی نابخشودنی. کوروش دست خود را بطور مایل به سمت پایین حرکت داد و همه ساکت شدند.
    کوروش بدون آنکه آرامش خود را از دست دهد گفت: ادامه بده.
    - آری سرورم ، این شورش به اوج رسید تا اینکه سردارماد به نام مازارس آنرا فرو نشاند. کوروش رو به مگابیز هزارهپاتیش خود نمود و گفت: پاکتیاس را به چه کاری مأمور ساختیم؟
    - سرورم ، او مسئول حفظ غنائم و نفایس خزانه کرزوس در لیدی بود تا آنها به درستی خرج گردند و گزارش آن را برای تابالوس و خزانه مرکزی در پاسارگاد ارسال نماید.
    - پس او بر قدرت گرفتن بدون فرمان ما ، پیشی گرفته است.
    - آری.
    - سزای او چیست؟
    - در قانون ما مرگ است.
    سپس مدتی را به سکوت گذرانید و دست خود را به ریش بلندش کشید. رو به پیک نمود و گفت : آیا هم اکنون اطلاعی دارید که پاکتیاس کجاست؟
    - آری ، او به نزد یونانیها گریخته است .
    هارپاگ رو به کوروش کرد و گفت: اکنون بهترین بهانه برای یورش به یونانیان و ادب ساختن آنهاست.
    کوروش سری تکان داد و گفت: آری ، اما ما به دنبال تهاجم به سرزمین سایرین نیستیم و به زور به سایرین حمله نمی کنیم ، مگر آنکه بر خلاف ما اقدام کنند ، ابتدا از آنها می خواهیم پاکتیاس را تحویل دهند و اگر امتناع کردند ، آنگاه برای سزای عملشان فکری دیگر می کنیم ، تو ای پیک آیا بر زبان یونانی نیز تسلط داری؟
    - آری سرورم ، مادر من خود یک یونانی است.
    - بسیار خوب ، امشب را در کاخ ما آسوده باش و فردا پیام ما را کاتبان به تو خواهند داد تا به نزد یونانیان ببری و جواب آنها را برای ما بیاوری.
    - اطاعت سرورم.
    کوروش رو به هارپاگ کرد و گفت: پیکی آماده ساز و به لیدی بفرست و مسئولیتهای پاکتیاس را به مازارس محول کن و پاداشی نیک نیز به همراه پیک برای او بفرست که او سرداری بسیار شایسته است.
    - اطاعت سرورم.
    سپس رو به بگ پاته کرد و گفت : فردا شورای جنگ را برای شور آماده ساز، بگ پاته تعظیمی نمود و کوروش از تخت برخاست و به آرامی از تالار به سمت اطاق خود حرکت کرد و در حین حرکت صدای همهمه افراد را در پشت خود می شنید که از این مطلب در تعجب بودند که وقتی نمی خواهیم به یونانیان یورش ببریم چرا شورای جنگ تشکیل داده شود.
    صبحگاه زودتر از سایرین برخاست و به حمام رفت ، زمانیکه کاساندان چشمهای خود را باز کرد ، کوروش به کمک بگ پاته در حال پوشیدن جامه فیروزه ای رنگ خود بود.
    - صبح زود بلند شدید ، اتفاقی افتاده است.
    - زمانیکه سرزمینهای زیادی را سرپرستی می کنی و این وظیفه را قبول می کنی ، بایستی در انتظار هر حادثه ای باشی . اما من قدرتی دارم که سایر پادشاهان از آن بهره ای نبرده بودند.
    - از قدرتی خدایی حرف می زنید.
    - خیر ، مگر من فرعونهای نادان مصرم که ادعای خدایی کنم. قدرت من ناشی از مردم سرزمین من است. حکومتی که با مردمش باشد و در همه امور حقایق را به آنها بازگو کند ، مردمش هیچگاه به او پشت نمی کنند و در همه حال همراه او هستند ، و این بزرگترین سلاح من است . این نکته ها را کمبوجیه نیز باید بداند.
    - در آموزش او هیچ کوتاهی نمی شود و خود به شخصه بر آن نظارت می کنم.
    تبسمی بر لبانش نقش بست ، به سمت بستر و گونه های کاساندان را به نشانه تشکر بوسید. سپس بازگشت و به بالای تخت کمبوجیه رفت و کودک در خواب را نظاره گر شد. آنگاه از درگاه ایوان بزرگ خوابگاه خصوصی خود به شهر پاسارگاد نظری افکند و با اراده ای دو چندان از درگاه خارج گشت و به دنبال او بگ پاته نیز از خوابگاه خارج گشت.
    سرورم غذا آماده است ، پس از خوردن غذا ، شورای جنگ آماده حضور شماست.
    - به همه سرداران اطلاع داده اید.
    - بله سرورم ، از دیشب تا کنون برخی از آنها حتی به خانه های خود نیز نرفته اند و منتتظر امروز و شورای جنگ بوده اند و بر روی نقشه حرکت به سوی یونان کار می کردند.
    پس از صرف غذا ، وارد تالار بزرگ کاخ گردید و همه سرداران و فرماندهان جنگی خود را دید که دور تا دور تالار ایستاده اند و به محض اینکه اورا دیدند همگی به نشانه احترام سر خم کردند.
    بر روی تختگاه خود نشست و سپس رو به همگان نمود و گفت: امروز شما را فراخواندم تا فرمانی را صادر نمایم. نیروهایی از سربازان ماد و پارس را با ساز و برگ کامل نظامی آماده سازید تا به سمت شهرهای آسیای صغیر روانه گردند. هر چند به یونانیها گفته ایم که پاکتیاس را به ما برگردانند ، اما آن یک فرد خائن به درد ما نمی خورد و خود شما نیز می دانید و همگی نیز یقین دارید که یونانیان متکبر ، درخواست ما را نمی پذیرند. حال شما فرماندهان از میان خود سه تن از دلیر مردان را برگزینید تا فرماندهی سه لشگر بزرگ پارس و ماد را بر عهده گیرند و برای هر کدام از آنها گروهی از مشاوران و فرماندهان را نیز آماده سازید ، و سپس این سه گروه از رذاههای گوناگون به سمت آسیای صغیر روانه شوند و در راه هر شهری را که دیدند آنرا به سرزمین ایران ملحق سازند.
    سپس رو به بگ پاته نمود و گفت: پیکی نیز به سمت لیدی و تابالوس بفرستید و از ارتش لیدی نیز در این نبرد یاری بگیرید . مکی خواهم لیاقت فرماندهان جوان خود را نیز در این نبرد ها بسنجم ، در مسیر حرکتتان هر گاه با دروازه های بزرگ و محکم شهرها روبرو گشتید ، خود را زیاد در پشت آنها معطل نکنید تا نیروهایتان تحلیل برود ، بلکه با کمی طلا و هدایا می توانید از خود یونانیان فردی را بیابید که دروازه و راه نفوذ به شهر را به شما نشان دهد ، زیرا این یونانیان هیچ چیز در این دنیا برایشان بیشتر از طلا و جواهرات و منافع خودشان اهمیت ندارد .
    می خواهم در این جنگ شما را تنها بگذارم و از دور نظاره گر جسارت و شجاعت شماها باشم. اگر خودم به جنگ با این مردمان بیایم ، آنها بیش ارز پیش خود را باور می کنند و فکر می کنند که نیرویی قوی و ترسناک برای ایران هستند که خود من به جنگشان آمده ام ، اما آنها باید بدانند که در برابر اراده ایرانیان آنها نیرویی نیستند و در مقابل ارتش دلیر ایران زمین ، حرفی برای گفتن ندارند.
    در انتها به شما می گویم به هر شهری که وارد می شوید و آن شهر را تسلیم می بینید مبادا بر جان و مال مردم آن شهر تجاوز و دراز دستی کنید که در آن صورت از عدل و انصاف که نشانه ذات ایرانی است دور گشته اید. در هر سرزمین شخصی امین و عادل از مردمان همان شهر برای اداره آن شهر برگزینید ، زیرا آن شخص نیازهای مردم سرزمین خود را بهتر از ما می داند و به آنها رسیدیگ می کند. اگر جایی بر اثر جنگ ویران گشته خرج بازسازی آنرا بدهید و خود ناظر بگذارید که کا دقیق انجام شود.
    سرداران یکصدا فریاد زدند:
    هر آنچه امر کنید ، آن کنیم.
    کوروش به نشانه سپاس ، برخواست و سر خود را به پایین خم کردو بلند و نمود و سپس گفت : در مورد چگونگی آماده شدن و حرکت و تجهیز نیروها و سپه کشی ( منظور همان لجستیک است که در ایران باستان به آن سپه کشی می گفتند ) هارپاگ فرمانده و نماینده من است و تا پیش ار حرکت شما گزارش چگونگی پیشرفت کارها را به من گزارش می دهد.
    هارپاگ سری به نشانه اطاعت خم نمود .
    سپس کوروش بزرگ از جای برخاست و به آرامی تالار را ترک نمود.
    یک ماه از شورای جنگ می گذرد و سپاه ایران با ساز و برگ کامل به سمت شهرهای آسیای صغیر حرکت نمود و پس از حرکت آنها پیکهایی بود که هر روز از سرزمین آسیای صغیر به ایران روانه می گشت و گزارش پیروزیها و نحوه تصرف شهرها را برای پاسارگاد و حکومت مرکزی خبر می آورد.
    تابالوس نیز در پشتیبانی از سپاه ایران و کمک های غذایی و پشتیبانی هیچ دریغ نورزید و کوروش با پیکی مخصوص قدردانی خود را از او ابراز کرد.
    از مهمترین اخباری که از اسیای صغیر رسید آن بود که اسپارتهای جنگجوی یونانی به وعده های خود در کمک به شهرهای یونانی آسیای صغیر عمل نکرده و این سرعت پیشروی ایرانیان را دو چندان نموده است.
    در این زمان ، همانطور که سرداران ایرانی پایه های حکومت جدیدیشان در آسیای صغیر را محکم می ساختند و حاکمان شهرها را بر می گزیدند وسپس به پیشروی خود ادامه می دادند ، به کوروش بزرگ اطلاع دادند که نیاز به ارسال نیروهای اداری و خدماتی برای شهرهای جدید هستند تا بتوانند شهرهای جدید را از نظر سازماندهی اداری مرتب سازند و کوروش خود شخصاً در حال تدارک چنین نیرویی بود.
    همانطور که در پاسارگاد شرایط اعزام نیروهای اداری فراهم می گشت به کوروش خبر دادند که پیکی از یونان آمده است.
    کوروش پیک را به حضور پذیرفت . پیک وارد گشت و پس از آکه دست خود را به سینه کوفت بر زمین زانو زد و در حالیکه سر خود را بالا نمی گرفت به همان صورت باقی ماند. کوروش به مترجم دربار گفت : به او بگو برخیزد و پیام خود را بگوید. اما پیک بدون آنکه برخیزد پیام خود را گفت و مترجم آنرا اینگونه برای کوروش خواند: حاکم اسپارتها«لاکدمون» تهدید نموده است که اگر پادشاه ایران از پیشروی در آسیای صغیر دست نکشد اسپارتی ها و یونانیان شهرهای مزبور به شدت در مقابل ارتش ایران ایستادگی خواهند کرد.
    کوروش رو به پیک کردو گفت: از زمین برخیز ، زیرا هیچ انسانی در مقابل من بر زمین نمی افتد.
    مترجم به پیک گفت برخیزد ، اما گویا پیک این عمل را بد می دانست و از جان خود بیم داشت ، به ناچار ه اشاره کوروش مترجم خود به جلو رفت و به ارامی پیک را از زمین بلند کرد و ایستاند.
    سپس کوروش رو به مترجم کردو گفت : به او بگواز پیامی که آوردید سپاسگزارم ، به حاکم اسپارت از طرف من بگو که کوروش پادشاه ماد و پارس به تو توصیه می کند که پر گوئی و یاوه سرایی را بریا روزی نگه دار که ناچار هستی بدبختی ها و درماندگیهای خود را بیان کنی. حال پس از استراحت به سرزمین اسپرت برگرد و پیغام مرا برسان و یاد آور شو که من خودم بهتر می دان تا کجا پیشروی کنم.
    پیک پس از شنیدن پیام کوروش از زبان مترجم ، مجدداً بر زمین زانو زد و سپس برخاست .و به آرامی از تالار خارج گشت.
    کوروش رو به « رونیتش» مشاور اداری خود نمود و گفت : تا این یونانیها بخواهند در شوراهای چند دسته خود تصمیم بگیرند که چه کنند ، ما ساتراپهای خود را از نظر جنگی و پیشرفت چندین بار از آنها جلوتر برده ایم.
    - آنها همیشه بیش از آنکه عمل کنند حرف زده اند و دروغ بافته اند.
    کوروش تبسمی نمود و به سمت شورای اداری روانه گشت.
    چهار ماه از تسخیر شهرهای آسیای صغیر می گذشت و از آنجا که یونانیها سر ناسازگاری با ایران داشتند ، کوروش تصمیم گرفت مشاوری با لیاقت برای اداره این ساتراپ بزرگ و پر درد سر خود انتخاب کند تا بر اجرای داتم های این ساتراپ نظارت کامل داشته باشد.


    با آنکه هارپاگ مشاور خوب و دلسوز مادی او بود اما کوروش این را فهمیده بود که سن او افزایش یافته و دیگر تحمل نبرد وراههای طولانی راندارد و از طرفی او را فردی هوشمند و قدرتمند می دانست ، پس بدون تعلل او را به ریاست این ساتراپ خود بر گزید و با احترام فراوان او را بدرقه نمود تا بر سر پست خود رود.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #12
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    فتح بابل:

    همانطور که به دوردستها می نگریست ، صدایی را در پشت خود حس کرد . بدون آنکه به پشت برگردد گفت : کیستی؟
    - سرورم شما اینجا هستید ، من « تخمس پاده » هستم ، بی اطلاع رفتید ، سرداران به دنبال شما می گشتند.
    - می بینید که سالم هستم ، بازگردید و بگویید کوروش سالم است ، نیاز به خلوتی برای فکر داشتم ، به « دادارشیش» نیز بگویید ، سپاه را پراکنده نکند و همه را یکجا گردآور تا سپاه دشمن شبیخون نزند.
    - امر ، امر شماست ، به محافظ نیاز ندارید سرورم.
    - نیازی نیست ، خود نیز بازگرد و شب را استراحت کن که فردا روز سختی در پیش داریم.
    - اطاعت سرورم.
    تخمس پاده برگشت تا به سمت پایین تپه سرازیر گردد ، کوروش به او گفت: تخمس پاده.
    - به گوشم سرورم.
    - از اینکه نگران من هستید ، سپاسگزارم.
    - نیاز به سپاس نیست ، وظیفه ما این است که شاه ایران زمین را از هر گونه گزند احتمالی برهانیم ، زیرا رهاندن شاه از گزند ، رهاندن ایران از خطر است.
    - شب خوش.

    سرداران و تک تک سربازانش را دوست می داشت ، چه سرداران و سربازانی را برای حفظ کردن سرزمین ایران و آزادی سرزمینها از ظلم و فساد از دست داده بود. همانطور که چهره سردارانش را به یاد می آورد و نام آنها را بر لب می خواند به یاد « رشورده» ، مربی پسرش کمبوجیه افتاد ، استادی در سوارکاری و تیر اندازی و هنرجنگاوری. گویا خاطرات نمی خواهند امشب او را آزاد گذارند و دست از سر ذهن خسته او بردارند.
    همانطور که کمبوجیه رشد می کرد و بلند می شد ، کوروش و همسرش کاساندان بزرگ بر پرورش درست او نظارت داشتند و مربیان کارآزموده را برای او بر می گزیدند. در همین دوران پسر دوم آنها بردیا به دنیا آمده بود و یک سال پس از او آتوسا دختر زیبای کوروش چشم به دنیا باز کرد. بردیا پسری بود زیبا و نیک روی و آتوسا دختری زیبا و جسور و در عین حال دلربا و از دوران کودکی سوارکاری را آموخته و با برادر خود بردیا سوارکاری می کرد.
    پس ازشش سال از تسخیر آسیای صغیر، اکنون کمبوجیه جوانی بالغ شده است و در کشیدن نقشه های جنگی و آرایش سپاه بسیار ماهر و مبتکر و بایستی به آرامی نحوه دادگری و رعایت داتم را که لازمه پادشاهی است بیاموزد، هر چند او یادگیری داتم ها را دوست نداشت و آنرا یکنواخت و کسل کننده می دانست ، اما به توصیه پدر که می گفت :" حکومتی قدرتمند باقی می ماند که داتم های قدرتمند و عادلانه ای داشته باشد و خود شاه در رعایت کردن آنها و نظارت بر آنها از همه پیشی بگیرد" یادگیری داتم ها را به پیش می برد.
    بردیا نیز به آرامی به سن فراگیری نزدیک می شد و برای او نیز مربی زیرک به نام « همه راده» را برگزید. در همان دوران که روزها را به رسیدگی امور ساتراپهای خود و مشاوره با سرداران خود برای اداره سرزمین ایران می گذراند و عصرها را با همسر و فرزندان خود می گذراند ، عصرگاهی که در باغ کاخ با کاساندان قدم می زد و آتوسا و بردیا نیز در باغ به بازیهای کودکانه مشغول بودند ، بگ پاته از درگاه کاخ وارد باغ شد.
    به بگ پاته نظری افکند و گفت : خبری شده است بگ پاته وفادار؟
    - پس از تمام شدن زمان عصرگاهتان با خانواده به شما خواهم گفت.
    - بگو ، می دانی که درباره سرزمین ایران تحملم کم است.
    - سرورم ، فردی از بابل آمده و می گوید با پادشاه ایران کار دارد.
    - از نابونید پادشاه بابل ! چند وقتی است که با ما کاری ندارد . پس از تصرف لیدی و کشتن پاکتیاس و قدرت بخشیدن به ساتراپهایمان شاید ترسیده است.
    - خیر سرورم ، پیک مذکور از طرف دربار نابونید نیست ، از سرزمین بابل و از مردمان عادی است.
    - چگونه به این موضوع پی بردی؟
    - از ظاهر او که بسیار رنجور و خسته است.
    - برویم و او را ببینیم ، آیا زبان ما را می داند؟
    - آری ، بسیار کامل و روان.
    در تالار مرکزی ، مردی با لباس پاره و ظاهری سیاه و خسته و ژنده و بسیار لاغر و ریشی ژولیده ایستاده و منتظر ورود شاه ایران بود.از زیر لباس پاره اش اثر تازیانه های بی رحمانه که بر ساق پایش نواخته شده بود هویدا بود.
    جارچی در تالار با صدایی رسا بانگ بر آورد : کوروش بزرگ وارد می شود.
    در باریان به نشانه احترام سر به زیر انداخته و سپس سر خود را بلند کردند. پیک نیز کرنشی کرده و سپس سر خود را بلند کرد و روبروی شاه ایران در وسط تالار ایستاد. پس از نشستن کوروش و اشاره او به علامت آغاز کردن سخن مرد گفت: خداوند یکتا نگه دار کوروش ، پادشاه دادگر ایران باد، که نشانه های پاکی و دادگری که موسی ما را به آن نوید داده در او آشکار است.
    - درود بر موسی پیامبر قوم یهود . از آیین موسی همیشه به نیکی یاد می کنم ، زیرا قوم شما را او بسیار رهنمون بوده است. پس از قوم یهود هستی؟
    - آری سرورم .
    - از سرزمین بابل آمده ای به سرزمین ایران ، آیا خبری برای ما داری؟
    - آری سرورم .
    - پیامت چیست؟
    - من از پادشاه بابل برای شما پیغام دارم.


    - نابونید ، آیا نابونید همگی پیکهایش همچو تو را برای سرزمینهای گوناگون می فرستد ، رنجور و پریشان حال و ژنده پوش.
    - خیر فقط برای پادشاهان دادگر و عادل پیکهایی همچو مرا راهی می کند.
    - پیام او چیست؟
    - پیام او را من با ظاهرم برای شما آورده ام و پادشاه خردمندی همچو کوروش بی شک این پیام را نیک دریافته است.
    - پس تو از رنج و سختی که نابونید بر شما روا داشته به پیش ما گلایه آورده ای و با ظاهر خود می خواهی آنرا بر ما اثبات نمایی.
    - آری ، نابونید و پسر او بالتازار بیدادگر ، قوم ما را به اسارت و بردگی گرفته اند ، از ما برای ساختن پرستشگاههای خدایان خود بهره می جویند ، به دخترانمان تجاوز می کنند و آنها را به فاحشه گری وا می دارند و با ما همچو بردگان رفتار کرده و ما را خرید و فروش می کنندو اگر کسی از ما سر به قیام گذارد ، او را به راحتی و از روی تفریح می کشند و یا زنده زنده می سوزانند.
    کوروش چهره اش در هم گردید و اخمی ناشی از ناراحتی بر چهره اش نمایان شد و گفت:
    - ازدیدار شما آزرده گشتم.
    - از اینکه شما را آزرده گردانیدم شرمسارم ، برای شما که راحتی و آسایش و برابری مردمان سرزمینتان زبانزد جهان است ، شرح حال ما ناباورانه می نماید. عدل و داد شما زبانزد همه مردم بابل است و به تازگی مردم و بزرگان بابل نیز از نابونید آزرده هستند.
    - آنها چرا از نابونید آزرده خاطر گردیده اند؟
    - داستانی بسیار طولانی دارد که اگر شاه حوصله آن را دارند برایشان آنرا نقل کنم.
    - خیر ، از انصاف به دور است که تنی رنجور همچو تو را در این شرایط نگه دارم و تو برای من داستان بگویی ، خسته راه نیز هستی و بی شک گرسنگی بر تو فشار می آورد. زخمها و پوشش تو نیز شایسته یک انسان نیست.
    کوروش بزرگ دستهای خود را بر هم زد و بگ پاته از لابه لای سرداران به پیش آمد و کوروش رو به او کرد و گفت: این مرد را به حمام برده و پس از مرهم نهادن بر زخمهایش ، پوششی نیک بر تن او کرده و غذا به او دهید و سپس به من خبر دهید که می خواهم با او بطور کامل صحبت کنم.
    بگ پاته سر خم نمود و سپس به کمک دو تن از ملازمان دربار ، مرد را به همراه خود بردند.
    کوروش دستی بر ریش خود کشید و غرق افکار گشت. همیشه از آزردگی انسانها آزرده خاطر می گشت. به سوی درگاه خروجی تالار حرکت کرد و آن چنان در فکر می گذراند که متوجه احترام اطرافیان خود نگردید.
    شب ، همه فرماندهان در دربار جمع شده بودند و مرد یهودی نیز با جامه ای زیبا به رنگ سرخ در وسط تالار ایستاده بود . پس از آنکه جارچی خبر رود کوروش را اعلام کرد ، همگان سر خم نمودند و مرد یهودی نیز به مانند سایرین احترام به جا آورد. پس از نشستن بر تخت ، رو به مرد یهودی نمود و گفت:
    - هر چه از تو می پرسم می خواهم جواب راست بشنوم و بدان اگر در سخنانت دروغ یابم چه در حال حاضر و چه در آینده ، مطمئن باش عذابی سخت در پیش داری. پس سخنانت را بسنج و دقیق جواب ده که در آنصورت پاداشی بس گزاف در انتظار تو خواهد بود.
    - برای من پاداشی بالاتر از آزادی قومم و زیستن در سرزمینی به فرماندهی پادشاه دادگری به نام کوروش نیست.
    - چند سال است در بابل هستی؟
    - نزدیک به 8 سال .
    - آیا شهر بابل را خوب می شناسی؟
    - آری سرورم.
    - نخست به من در باره شخص نابونید هر آنچه می دانی بگو ، زیرا تا شخصیت دشمن خود را نشناسم نمی توانم کمر نبرد با او بر بندم. همچنین می خواهم بدانم چرا مردم و قدرتمندان بابل از نابونید ناراضی هستند ، در حالیکه بابل سرزمینی ثروتمند است و به بازرگانی و تجارت شهره جهان.
    - ابتدا از خود نابونید برای شما می گویم. او فرزند کاهنه ای از مردم حران است . هر چند عوام او را پادشاه بابل می دانند ، اما در واقع او بازیچه دست کاهنان و روحانیون سرزمین بابل است و آنها هستند که بر بابل حکومت می کنند. او همیشه در سرتا سر سرزمین بابل در حال سفر است و به دنبال معابد کهن خدایان که آنها را تعمیر کند و یا در آنجا معبدی نو بسازد. او تمام خدایان از همه جای سرزمین بابل را به شهر بابل آورده و مردم سایر سرزمینهای بابل را از خود رنجانده است و از آنجا که خدای ما در همه جا هست و شکل و شمایل ندارد ما را به اسارت در آورده و معبدمان در اورشلیم را ویران نموده زیرا معتقد است که ما خدای خود را مخفی کرده ایم و نمی خواهیم به او دهیم. امروز برخی از روحانیون نیز از او برگشته اند زیرا او به خداوند سین گرایش یافته است و از خدای بزرگ بابلیان که « بل- مردوک» نام دارد روی گردان شده است . شما نابونید را هیچگاه درشهر بابل نخواهید یافت و تنها قوم من می دانند او الان در کجای سرزمین بابل است ، زیرا قوم مرا برای بیگاری و بازسازی به همراه خود می برد و من از طریق آنها می توانم برای شما خبر آورم که نابونید در کجاست و مشغول چه کاری است.
    - حال بگو چرا توانمندان بابل از او رنجیده اند؟
    - به دلیل آنکه نابونید برای بازسازی معابد و پرستشگاههای خدایان نیاز به در آمد دارد و با وضع مالیاتهای سنگین این خرجها را جبران می کند و به همین دلیل توانمندان نیز از او رنجیده خاطرند. آنها اغلب بازرگان هستند و بیشتر توجه به این دارند که چه کسی می تواند بازرگانی را رونق بخشد و برایشان فرق ندارد که پادشاهشان نابونید باشد یا کوروش بزرگ ، اما برای قوم من کوروش بزرگ تنها نجات دهنده است.
    - در بابل چه چیزهایی تجارت می شود؟
    - علت رونق بازرگانی بابل را می توان در موقعیت مکانی آن یافت ، بابل در میان راه بازرگانی غرب و شرق است . بازرگانان فنیقی کالاهای غرب را از بنادر خود آورده و به جای آن کالاهای شرق را از بازرگانان بابل می خرند . غلام و کنیز از جمله کالاهایی هستند که همیشه در بازار بابل وجود دارد. ربا خواری به وفور یافت می شود . بانکداری نیز در آنجا وجود دارد

    - در مورد استحکامات شهر بابل برای من توضیح بده.
    - شهر در دشت چهار گوش قرار دارد که همه اضلاع آن با هم برابر است. هر طرف آن با حصاری به ارتفاع دویست ارج شاهی ( حدود 65 متر) و پهنای 50 ارج شاهی ( حدود 17 متر) و طول یکصدو بیست فورلنگ (24 کیلومتر) محصورگردیده است. در اطراف دیوارها چهارصد دروازه وجود دارد که دربهای این دورازه ها از جنس برنج است. علاوه بر این دیوار خارجی یک دیوار داخلی نیز وجود دارد که شاید از دیوار خارجی باریکتر باشد ، اما از نظر استحکام چیزی از دیوار خارجی کمتر ندارد. در مرکز شهر در هر بخش قلعه ای ساخته اند ، در هر کدام از این قلعه ها مکانهای مهم مانند کاخهای شاه و عبادتگاهها قرار دارد. رود فرات از وسط شهر می گذرد و خیابانهای وسیع و کاخها و معابد با شکوه در شهربسیار به چشم می خورد که همه مال توانگران است.
    - صبر کن . اینگونه که می گویی ورود به شهر غیر ممکن است ، اما یکبار دیگر سخنت را تکرا کن ، رودی که نام بردی از کجای شهر می گذرد ؟
    - رود فرات از وسط شهر می گذرد و از طرف شمالی شهر وارد شهر گردیده و از سمت جنوبی آن خارج می شود .
    - آیا در مسیر رودخانه نیز حصاری وجود دارد؟
    - آری اما دیوار تا بالا پیش رفته و سوراخی به پهنای رودخانه دارد که در جریان یافتن رود به داخل شهر خللی ایجاد نکند.
    - این اطلاعات در مورد شهر را از کجا به دست آورده ای؟
    - در دوره ای از اسارتم ، تعمیر این حصارتوسط قوم من انجام می گرفت و به همین دلیل آن حصار را خوب می شناسم.
    - بسیار خوب ، سخنان تو را تاکنون راست دیدم ، حال به من بگو چگونه به مردم بابل و شما اطمینان کنم.
    - سرورم، قوم من بسیار ضعیف و رنجور هستند و در این چند سال اسارت ، قوای ما بسیار تحلیل رفته است ، اما در یکی از ایالتهای بابل میان رودخانه زاب و دیاله ، مردی از بابل حکومت می کند که ما را بسیار پنهانی یاری رسانده است و نام او« کوبارو» است که بسیار دوستدار توست و من که اکنون پیش روی شما هستم ، توسط او و به دور از چشم مأموران بالتازار به سوی شما فرستاده شدم که قول همراهی او را به شما بدهم.
    - بسیار خوب ، از اطلاعات کامل تو سپاسگزارم ، گویا قوم یهود می دانسته که چه کسی را برای ما بفرستد. فردا عصر به تو اطلاع خواهم داد که تصمیم بر چه گرفته ایم. امشب را به نیکی در دربار ما سپری کن.
    سپس رو به بگ پاته کرد و گفت : شورای فرماندهان و سران را جمع کن تا بر سر این موضوع به شور بنشینیم.
    سپس برخاست و به آرامی به سمت تالار بیرونی رهسپار گشت.
    فردا زمانی که خورشید به نیمه رسیده بود ، پس از غذا ، بردیا در بالکون اختصاصی ، سر بر زانوی پدر گذاشته بود و خوابیده بود . کوروش در فکر مردم بابل بود ، همانگونه که او فرزندش را دوست داشت ، آنها نیز فرزندانشان را دوست داشتند ، اما فرزند او چه سرنوشتی در انتظارش است و دلبندان آنها چه سرنوشتی. با این افکار دست به گریبان بود که بگ پاته به همراه کاساندان وارد بالکون گردید. کاساندان بردیا را به آرامی از روی پای پدرش برداشت وبه درون اتاق برد و بگ پاته نیز گفت: سرورم همه آماده اند.
    کوروش به همراه بگ پاته وارد شورای فرماندهان گشت ، همه به احترام او سر خم نمودند ، در چهره همه عزم راسخ در حمله به بابل موج می زد. رو به همگان نمود و گفت: سخنان مرد یهودی را شنیدی. از چهره هایتان نیز قصد و هدفتان را نیز خواندم و اگر غیر این می دیدم شک می کردم ، زیرا جوانمردی و کمک به ضعیف از خصلت ما ایرانیان است ، حال بگویید چه کنیم؟
    « فرورتیش» به نیابت از سایر سرداران زبان به سخن گشود: همانطور که کوروش بزرگ فرمودند ما همگی با حمله به بابل موافقیم ، زیرا بدین سان ، هم سرزمینمان امنیت بیشتری می یابد وهمچنین در غرب کشور نیز دیگر دشمنی ایران را تهدید نمی کند . قوم یهود را نیز از ستم می رهانیم و به سرزمین مصر نزدیک می شویم.
    - نقشه ای برای تصرف بابل دارید؟
    - سرورم همگی بر این نظر اصرار دارند که بایستی شهر بابل را به سرعت متصرف شد ، زیرا با تصرف آن کل بابل را تسخیر کرده ایم.
    - اما به این اندیشیده اید که که اگر نابونید یا بالتازار در بابل باشند و دروازه های شهر را ببندند آنگاه بایستی چه کنیم.
    - بایستی از مردم شهر کمک بگیریم تا دروازه ها را بر ما بگشایند.
    - نباید به مردم ضعیف اطمینان کرد زیرا آنها بیش از این رنجور هستند که یارای کمک به ما را داشته باشند ، همان که به ما خبر دهند و ما را از وضعیت دشمن آگاه سازند برای ما کافی است.
    دادارشیش قدم پیش نهاد و گفت: سرورم من می گویم برای اینکه سپاه ما مبادا تباه گردد ، ابتدا کوبارو را تجهیز سازیم و راهی شهر بابل نماییم و خود سایرسرزمین بابل را تسخیر کنیم ، زیرا اگر تمام سرزمین بابل تسخیر شود ، نابونید فردی ضعیف است و تسلیم خواهد شد.
    - فکری است تا حدودی کامل ، اما این ظلمی است بر کوبارو و سپاه او و از مردانگی به دور است که چون ما ترسیده ایم او را پیش اندازیم، همچنین سپاه او و ما هیچ فرقی ندارد ، اگر به حصار بابل برسد از کار آیی و توان سپاه او کاسته می گردد و شکست خواهد خورد و از نظر روانی نیز ارتش را نمی توان زیادپشت حصارهای تنومند بابل معطل نگه داشت.
    - آیا سرورمان نظری دیگر دارد؟
    - با نظر شما برای فرستادن تجهیزات و نیرو برای کوبارو موافقم ، در همین زمان که کوبارو برای حرکت به شهر بابل آماده می شود مرد یهود را به شهر بابل می فرستیم تا به کوبارو خبر رساند که نابونید یا بالتازار کدامشان در بابل هستند . پس از آنکه فهمیدیم هر کدام از این دو نفر کجا هستند ، تصمیم می گیریم ، اما هدف ما باید شکست بالتازار باشد زیرا بر طبق گفته های مرد یهود او است که در واقع زمام سرزمین بابل را در دست دارد. در مورد ورود به بابل نیز به کوبارو بگویید که ارتش را از محل ورود آب فرات به شهر ، وارد شهر کند ، ابتدا مسیر رودخانه را منحرف سازد تا ارتفاع آب رودخانه کاهش یابد و سپس ارتش را شبانگاه وارد شهر نماید ، اینگونه اگر دروازه ها نیز بسته باشد ارتش ما وارد شهر می گردد.
    همگی از نظر کوروش در شگفت ماندند و آن را تصدیق کردند .
    فردا پیکها فرستاده شدند و ایرانیان برای آماده کردن ارتش خود و کوبارو به تلاش افتادند.
    کوبارو برای کوروش پیغام یاری فرستاد و کوروش ارتش و تجهیزات را برای او ارسال کرد و به همراه ارتش پیغامی برای او فرستاد که به یاد داشته باش به محض ورود به بابل جان و مال مردم را امان ده و مبادا بر آنها و اموال و جانشان یورش ببری و در صورت تخلف ، متخلف را جزا ده. نگران حمله بالتازار و نابونید نیز مباش که به ما خبر داده اند آنها خارج از شهر بابل هستند و ما پس از شکست دادن آنها به تو در شهر بابل ملحق می شویم ، پس تو آماده حرکت شو.
    کوروش ( در 539 پیش از میلاد) به سرزمین بابل وارد گردید و جنگ آغاز گردید ، یهودیان به او خبر دادند که نابونید در سیپ پار است و بالتازار در راپیس ، پس ارتش خود را به دو دسته تقسیم کرد و گروهی را به جنگ با نابونید در سیپ پار فرستاد و خود به جنگ بالتازار شتافت .
    جنگ با بالتازار در گرفت و بالتازار که انتظار دیدن کوروش را نداشت ، غافلگیر شد و در نبردی چند ساعته شکست خورد . پس از پایان نبرد و در هنگام حرکت به سمت بابل برای پیوستن به کوبارو ، پیک خبر آورد که نابونید با عده کمی از سیپ پار فراری شده است.
    خبر رسید که کوبارو شهر را گرفته است و پس از دو روز در 7 آبان کوروش بزرگ به شهر بابل وارد گشت و مردم بابل از او و ارتش ایران استقبال بسیار کردند. در کاخ نابونید در بابل که مانند چندین پلکان بنا شده بود باغهای زیبا وجود داشت ، کوبارو در انتظار کوروش بود و کوروش بزرگ با دیدن او از او بسیار تقدیر کرد و او نیز با احترام فراوان از لطف کوروش بزرگ نسبت به خود قدر دانی کرد


    فردای تصرف بابل ، مردم بابل انگار که هیچ حادثه ای رخ نداده بر سر کارهای خود بازگشتند ، کوروش در کاخ نشسته بود و به همراه سردارانش مشغول بررسی اوضاع و احوال بابل بود . کوبارو سردار بابلی وارد گردید و از کوروش اجازه صحبت خواست.
    - بگو کوبارو یار وفادار ما.
    - سرورم بابل اوضاع متشنجی دارد و از شما می خواهم برای فروکش کردن این اوضاع چاره ای بیاندیشید.
    - چه شده است؟
    - سرورم ما قبول داریم که نابونید ستمکار و فرزندش بالتازار بر مردم یهود بسیار جفا کرده اند ، اما الان مردم آزاد گردیده یهود، خواستار غارت و چپاول شهر توسط شما و سپاه ایران هستند تا بدین ترتیب کمی بر زخم جگرشان التیام دهند.
    - همه می دانند که کوروش از هر گونه خونریزی و خرابی بیزار است . البته هر دو قوم یهود و بابل ما را در شکست دادن نابونید آواره و بالتازار یاری رسانده اند و شایسته نیست که هر دو را مأیوس سازیم. پس باید اندیشه ای کنیم و چاره ای بیاندیشیم.
    در این زمان موبدی از موبدان به شاه ایران گفت: قوم یهود را تو آزاد ساختی و تو بر آنها الان فرمانروایی ، آنها را به کیش زرتشت رهنمون شو و هر کس مخالفت کرد به زور او را به این کیش آور تا کاملاً تابع تو گردند و سپس به آنها فرمان ده که با مردم بابل کاری نداشته باشند وگرنه به غضب تو گرفتار می شوند و ما نیز تو را حامی هستیم.
    کوروش رو به آنها کرد و گفت: آنگاه عمل آزادی سازی آنها توسط ما وجهه ای خودخواهانه و جبروار به خود می گیرد و این از مرام ما به دور است. به یاد داشته باشید ، دینی که راست باشد و از هیچ چیز باکی نداشته باشد نیازی به شمشیر ندارد و در دلهای انسانهاجای باز می کند.
    سپس رو به رئیس جارچیان بابل کرد و گفت : در بابل جار بزن که تمام یهودیان در حیاط کاخ جمع گردند و چند نفر را بعنوان نماینده نزد ما بفرستند.
    دستور انجام شد و نمایندگان یهودیان نزد کوروش آمدند. پادشاه ایران رو به آنها کرد و گفت: شما به ارتش ما بسیار لطف کردید و ما نیز جان خود را برداشته و برای آزادی شما همت گماشتیم ومنتی نیز بر شما نیست ، حال از شما خواهانم که از نظرخود درباره غارت بابل کوتاه آیید و در سرزمین بابل همچو مردمان دیگر زندگی کرده و روزی یابید و شک نکنید که اگر کسی گزندی به شما روا دارد ، با او بر طبق داتم شاه ایران رفتار می کنیم. ما نیز از ثروت پادشاه بابل به شما کمک می کنیم تا اساس زندگی نو را برای خود فراهم سازید و دیگر کسی را برده کسی نیست و همه بردگان بازار بابل نیز جمع می شوند و آزاد می گردند و برده داری ممنوع است. حال اگر خواسته ای دارید بگویید؟
    - کوروش بزرگ به سلامت باشد. داد و بزرگی شما بر ما اثبات گردیده است و چون شما امر می کنید ما به گوش جان قبول می کنیم ، اما از شما خواسته ای دیگر داشتیم.
    - بگو؟
    - اگر امکان دارد ، ما را در سرزمین موعودمان جای ده و ما را یاری کن که معبد خراب شده خود را دوباره بسازیم.
    - منظور شما معبد اورشلیم است؟
    - آری سرورم.
    کوروش کمی مکث کرد و اندیشید و سپس گفت:
    - قبول می کنم ، نیروی خود را جمع کنید و هر چه برای سفر به آنجا نیاز دارید بگویید که فراهم سازم ، نامه ای نیز به فرماندار آنجا می نویسم که شما را یاری کند و از زر و سیم که در خزانه نابونید است برای شما می فرستم تا معبد و خانه های خود را دوباره بسازید و تا چند سال نیز از مالیات معاف هستید تا بتوانید مرهمی بر رنج این چند سال اسارت خود بگذاریدو عقب ماندگیهای خود در زندگی را جبران سازید.
    - سرورم بزرگی و جوانمردی شما را نسل به نسل ، نقل محافل قوم من خواهد بود ، که بی شک پادشاهی به جوانمردی کوروش بزرگ در دنیا زیست نکرده و نخواهد کرد.
    - نام تو چیست ای مرد؟
    - من « شاماخابالزور» هستم.
    - تو سرپرست قوم یهود می باشی و سرپرست بازسازی معبدتان در اورشلیم.
    - اطاعت می شود سرورم.
    - تخمین می زنی چند نفر قصد رفتن به فلسطین را دارند.
    - در حدود 42500 نفر سرورم.
    - به قوم خود یاد آور شو هر گاه مردم و سرزمین من ایران به یاری شما نیاز داشت ، مانند نبرد بابل که شما را یاری کردم شاهان و مردم مرا یاری نمایید .
    - اطاعت می شود سرورم.
    آنگاه یهودیان به آرامی از دربار خارج گشتند ، کوروش رو به جارچی شهر کرد و گفت : در شهر جار بزن که کوروش می خواهد به دیدار« بل – مردوک» خدای بابل بیاید.
    هنگام عصر مردم در حیاط معبد بل – مردوک منتظر بودند که از ضلع غربی معبد کوروش و سران ارتش ایران وارد معبد گشتند و در میان حیاط سران ایستاده و کوروش به آرامی به سمت بل – مردوک در معبد وارد گشت و دست بل – مردوک را در دست گرفت . مردم بابل با دیدن این صحنه فریادی از شادی بر کشیدند و سپس جارچی با صدایی بلند فرمان کوروش را بدین مضمون خواند:
    هر کس دوست دارد من پادشاه او هستم ، هر کس دوست ندارد من شاه او نیستم ، اما او آزاد است در سرزمینهای تحت تسلط من زیست کرده و روزی بگیرد و اگر کسی را به آن فرد گزندی باشد من از او حمایت می کنم. همه انسانها با هم برابرند و همه افراد در دین خود آزاد می باشند دینی را بر دینی برتری نیست. خواست کوروش آزادی همه انسانهاست. کوروش فرمان داده که خدایان سایر شهرها با احترام به شهرهای دیگر باز پس داده شوند تا عدالت در بابل حاکم گردد.
    مردم با صدای فریاد خود حمایت خود را از پادشاه جدیدشان ابراز کردند. آنگاه کوروش و درباریان به آرامی به کاخ وارد شدند و قصد داشتند برای انتخاب رئیس ساتراپ جدید به شور نشینند که خبر رسید نابونید خود را شهر بابل تسلیم نیروهای هزاره پاتیش کرده است.
    کوروش فرمان داد با او بد رفتاری نشود و سپس به دادارشیش دستور داد به همراه نیروهایی کار آزموده نابونید را به کارامانی(کرمان) محل استقرار پادشاهان سرزمینهای گوناگون ببرد و از او به نیکی استقبال شود.
    فردای آنروز در شورای مرکزی همه سرداران به این نتیجه رسیدند که کمبوجیه جوان را به همراه کوبارو به فرماندهی بابل بگمارند که هم کمبوجیه چگونه فرمانروایی کردن را بیاموزد و هم سرزمین مجاور، مصر را بیشتر بشناسد که بعد از پدر شاید نیاز باشد او به مصر رود. پس از تأیید این نظر ، پیکی برای کوروش خبر اتحاد فنیقیه با پادشاهی او را به او رساند و مردم فنیقیه نیز با او متحد گشتند.
    کوروش 5 ماه در بابل ماند و پس از آنکه خیالش از استقرار و ثبات بابل آسوده گردید ، رهسپار پاسارگاد شد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #13
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    متن کامل منشور کورش هخامنشی


    ...
    ... همه جهان
    ... مرد ناشایستی به نام نبونید به فرمانروایی کشورش رسیده بود.
    ... او آیین‌های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی جای آن گذاشت.
    معبدی به تقلید از نیایشگاه «ازگیلا» برای شهر «اور» و دیگر شهرها ساخت.
    او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهایی ناپسند می‌کرد. خشونت و بدکرداری.
    او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زندگی مردم دخالت می کرد، اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش مردوک «Marduk» خدای بزرگ روی برگرداند.
    او مردم را به سختی معاش دچار کرد، هر روز به شیوه‌ای ساکنان شهر را آزار می‌داد، او با کارهای خشن خود مردم را نابود می‌کرد ... همه مردم را.
    از ناله و دادخواهی مردم، انلیل «Enlil» خدای بزرگ (=مردوک) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند (منظور آبادانی و فراوان و آرامش).
    مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه باشند‌گان روی زمین که زندگی و کاشانه‌اشان رو به ویرانی می‌رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به بابل بازگردند.
    ساکنان سرزمین سومر «Sumer» و اکد «Akad» مانند مردگان شده بودند. مردوک به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
    مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت، به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد.
    آنگاه او نام کورش پادشاه انشان «Anshan» را برخواند، از او به نام پادشاه جهان یاد کرد.
    او تمام سرزمین گوتی «Guti» و همه مردمان ماد را به فرمانبرداری کورش درآورد. کورش با هر «سرسیاه» (منظور همه انشان ها) دادگرانه رفتار کرد.
    کورش با راستی و عدالت کشور را اداره می‌کرد. مردوک خدای بزرگ با شادی از کردار نیک و اندیشه نیکف این پشتیبان مردم خرسند بود.
    بنابر این او کوروش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد، در حالیکه خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام بر می داشت.
    لشگر پرشمار او همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او ره می‌سپردند.
    مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او نبونبد شاه را به دست کورش سپرد.
    مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اکد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادان شدند و با چهره های درخشان او را بوسیدند.
    مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.

    منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان
    پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نوه کورش، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
    از دودمانی که همیشه شاه بوده‌اند و فرمانروایی‌اش را بل «Bel» (خدا) و نبو «Nabu» گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند.
    آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛
    همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
    ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
    وضع داخلی بابل و جایگاه مقدسش قلب مرا تکان داد... من برای صلح کوشیدم. نبونید مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.
    من برده‌داری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند، فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
    او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم و بر کمبو‌جیه پسر من و همچنین بر همه سپاهیان من،
    برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مر‌دوک همه شاهان بر او‌رنگ پادشاهی نشسته‌اند.
    همه پادشاهان سرزمین های جهان، از دریای بالا تا دریای پایین (دریای مدیترانه تا خلیج پارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همهٔ پادشاهان آموری «Amuri» همه چادر‌نشینان،
    مرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند. از ... تا آشور و شوش.
    من شهرهای آ‌گاده «Agadeh»، اشنو‌نا «Eshnuna»، ز‌مبان «Zamban»، مفتو‌رنو «Meturnu»، دیر «Der»، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آن‌سوی دجله که ویران شده بود را از نو ساختم.
    فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند به جایگاه‌های خود برگرداندم، خانه‌های ویران آنان را آباد کردم.
    همچنین پیکرهٔ خدایان سومر و اکد را که نبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک به شادی و خرمی،
    به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، باشد که دل‌ها شاد گردد. بشود که خدایانی که آنان را به جایگاه مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،
    هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پربرکت و نیک‌خواهانه برایم بیابند، بشود که آنان به خدای من مردوک بگویند: " کورش شاه، پادشاهی است که ترا گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه."
    بی گمان در روزهای سازندگی، همگیف مردم بابل پادشاه را گرامی داشتند و من برای همهٔ مردم جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به همه مردم اعطا کردم.
    ...
    ... باروی بزرگ شهر بابل را استوار گردانیدم...
    ... دیوار آجری خندق شهر را،
    که هیچ‌یک از شاهان پیشین با بردگانف به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانده بودند،
    ... به انجام رساندم.
    دروازه‌های بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب سدر و ردکشی از مفرغ ...
    ...
    ...
    ... برای همیشه.
    فرهنگ‌نامه عکس ایران – منشور کورش هخامنشی – رضا مرادی غیاث‌آبادی – انتشارات پژوهنده – تهران – چاپ دوم 1379






































    ...


    ۱) « کوروش» شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانا ، شاه بابل ، شاه سومر و اکد.


    ٢) شاه نواحي جهان.


    ۳) چهار[ ...... ] من هستم [ ...... ] به جاي بزرگي ، ناتواني براي پادشاهي کشورش معين شده بود.


    ۴) نبونيد تنديس هاي کهن خدايان را از ميان برد [ ...... ] و شبيه آنان را به جاي آنان گذاشت.


    ۵) شبيه تنديسي از ( پرستشگاه ) ازاگيلا ساخت [ ...... ] براي « اور» و ديگر شهرها.


    ۶) آيين پرستشي که بر آنان ناروا بود [ ...... ] هر روز ستيزه گري مي جست. همچنين با خصمانه ترين روش.


    ۷) قرباني روزانه را حذف کرد [ ...... ] او قوانين ناروايي در شهرها وضع کرد و ستايش مردوک ، شاه خدايان را به کلي به فراموشي سپرد.


    ۸) او همواره به شهر وي بدي مي کرد. هر روز به مردم خود آزار مي رسانيد. با اسارت ، بدون ملايمت همه را به نيستي کشاند.


    ۹) بر اثر دادخواهي آنان « اليل » خدا ( مردوک ) خشمگين گشت و او مرزهايشان. خداياني که در ميانشان زندگي مي کردند ماوايشان را راه کردند.


    ۱۰) او ( مردوک ) در خشم خويش ، آنها را به بابل آورد ، مردم به مردوک چنين گفتند : بشود که توجه وي به همه ي مردم که خانه هايشان ويران شده معطوف گردد.


    ۱۱) مردم سومر و اکد که شبيه مردگان شده بودند ، او توجه خود را به آنان معطوف کرد. اين موجب همدردي او شد ، او به همه ي سرزمين ها نگريست.


    ۱٢) آنگاه وي جستجوکنان فرمانرواي دادگري يافت ، کسي که آرزو شده ، کسي که وي دستش را گرفت. کوروش پادشاه شهر انشان. پس نام او را بر زبان آورد ، نامش را به عنوان فرمانرواي سراسر جهان ذکر کرد.


    ۱۳) سرزمين « گوتيان » سراسر اقوام « مانداء» را مردوک در پيش پاي او به تعظيم واداشت. مردمان و سپاه سران را که وي به دست او ( کوروش ) داده بود.


    ۱۴) با عدل و داد پذيرفت. مردوک ، سرور بزرگ ، پشتيبان مردم خويش ، کارهاي پارسايانه و قلب شريف او را با شادي نگريست.


    ۱۵) به سوي بابل ، شهر خويش ، فرمان پيش روي داد و او را واداشت تا راه بابل در پيش گيرد. همچون يک دوست و يار در کنارش او را همراهي کرد.


    ۱۶) سپاه بي کرانش که شمار آن چون آب رود برشمردني نبود با سلاح هاي آماده در کنار هم پيش مي رفتند.


    ۱۷) او ( پروردگار) گذاشت تا بي جنگ و کشمکش وارد شهر بابل شود و شهر بابل را از هر نيازي برهاند. او نبونيد شاه را که وي را ستايش نمي کرد به دست او ( کوروش ) تسليم کرد.


    ۱۸) مردم بابل ، همگي سراسر سرزمين سومر و اکد ، فرمانروايان و حاکمان پيش وي سر تعظيم فرود آوردند و شادمان از پادشاهي وي با چهره هاي درخشان به پايش بوسه زدند.


    ۱۹) خداوندگاري ( مردوک ) را که با ياريش مردگان به زندگي بازگشتند ، که همگي را از نياز و رنج به دور داشت به خوبي ستايش کردند و يادش را گرامي داشتند.


    ٢۰) من کوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نيرومند ، شاه بابل ، شاه سرزمين سومر و اکد ، شاه چهار گوشه ي جهان.


    ٢۱) پسر شاه بزرگ کمبوجيه ، شاه شهر انشان ، نوه ي شاه بزرگ کوروش ، شاه شهر انشان ، نبيره ي شاه بزرگ چيش پيش ، شاه انشان.


    ٢٢) از دودماني که هميشه از شاهي برخوردار بوده است که فرمانروائيش را « بعل » و « نبو » گرامي مي دارند و پادشاهيش را براي خرسندي قلبي شان خواستارند. آنگاه که من با صلح به بابل درآمدم


    ٢۳) با خرسندي و شادماني به کاخ فرمانروايان و تخت پادشاهي قدم گذاشتم. آنگاه مردوک سرور بزرگ ، قلب بزرگوار مردم بابل را به من منعطف داشت و من هر روز به ستايش او کوشيدم.


    ٢۴) سپاهيان بي شمار من با صلح به بابل درآمدند. من نگذاشتم در سراسر سرزمين سومر و اکد تهديد کننده ي ديگري پيدا شود.


    ٢۵) من در بابل و همه ي شهرهايش براي سعادت ساکنان بابل که خانه هايشان مطابق خواست خدايان نبود کوشيدم [ ...... ] مانند يک يوغ که بر آنها روا نبود.


    ٢۶) من ويرانه هايشان را ترميم کردم و دشواري هاي آنان را آسان کردم. مردوک خداي بزرگ از کردار پارسايانه ي من خوشنود گشت.


    ٢۷) بر من ، کوروش شاه که او را ستايش کردم و بر کمبوجيه پسر تني من و همچنين بر همه ي سپاهيان من


    ٢۸) او عنايت و برکتش را ارزاني داشت ، ما با شادماني ستايش کرديم ، مقام والاي ( الهي ) او را . همه ي پادشاهان بر تخت نشسته


    ٢۹) از سراسر گوشه و کنار جهان ، از درياي زيرين تا درياي زبرين شهرهاي مسکون و همه ي پادشاهان « امورو » که در چادرها زندگي مي کنند.


    ۳۰) باج هاي گران براي من آوردند و به پاهايم در بابل بوسه زدند. از [ ...... ] نينوا ، آشور و نيز شوش


    ۳۱) اکد ، اشنونه ، زميان ، مه تورنو ، در ، تا سرزمين گوتيوم شهرهاي آن سوي دجله که پرستشگاه هايشان از زمان هاي قديم ساخته شده بود.


    ۳٢) خداياني که در آنها زندگي مي کردند ، من آنها را به جايگاه هايشان بازگردانيدم و پرستشگاه هاي بزرگ براي ابديت ساختم. من همه ي مردمان را گرد آوردم و آنها را به موطنشان باز گردانيدم.


    ۳۳) همچنين خدايان سومر و اکد که نبونيد آنها را به رغم خشم خداي خدايان ( مردوک ) به بابل آورده بود ، فرمان دادم که براي خشنودي مردوک خداي بزرگ


    ۳۴) در جايشان در منزلگاهي که شادي در آن هست بر پاي دارند. بشود که همه ي خداياني که من به شهرهايشان بازگردانده ام


    ۳۵) روزانه در پيشگاه « بعل » و « نبو » درازاي زندگي مرا خواستار باشند ، بشود که سخنان برکت آميز برايم بيايند ، بشود که آنان به مردوک سرور من بگويند : کوروش شاه ستايشگر توست و کمبوجيه پسرش


    ۳۶) بشود که روزهاي [ ...... ] من همه ي آنها را در جاي با آرامش سکونت دادم.


    ۳۷) [ ...... ] براي قرباني ، اردکان و فربه کبوتران.


    ۳۸) [ ...... ] محل سکونتشان را مستحکم گردانيدم.


    ۳۹) [ ...... ] و محل کارش را.


    ۴۰) [ ...... ] بابل.

    ۴۱) [ ...... ] ۴٢) [ ...... ] ۴۳) [ ...... ] ۴۴) [ ...... ] ۴۵) [ ...... ] تا ابديت






    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #14
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    درگذشت کوروش



    مرگ کوروش نيز چون تولدش به تاريخ تعلق ندارد. هيچ روايت قابل اعتمادي که از چگونگي مرگ کوروش سخن گفته باشد در دست نداريم و ليکن از شواهد چنين پيداست که کوروش در اواخر عمر براي آرام کردن نواحي شرقي کشور که در جريان فتوحاتي که او در مغرب زمين داشت ناآرام شده بودند و هدف تهاجم همسايگان شرقي قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگيده است. بسياري از مورخين ، علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگي که با قبيله ی ماساژتها ( يا به قولی سکاها ) کرده است دانسته اند. ابراهيم باستاني پاريزي در مقدمه اي که بر ترجمه ي کتاب « ذوالقرنين يا کوروش کبير » نوشته است ، آنچه بر پيکر کوروش پس از مرگ مي گذرد را اينچنين شرح مي دهد :


    سرنوشت جسد کوروش در سرزمين سكاها خود بحثي ديگر دارد. بر اثر حمله ي كمبوجيه به مصر و قتل او در راه مصر ، اوضاع پايتخت پريشان شد تا داريوش روي كار آمد و با شورش هاي داخلي جنگيد و همه ي شهرهاي مهم يعني بابل و همدان و پارس و ولايات شمالي و غربي و مصر را آرام كرد. روايتي بس موثر هست كه پس از بيست سال كه از مرگ کوروش مي گذشت به فرمان داريوش ، جنازه ي کوروش را بدينگونه به پارس نقل كردند.


    شش ساعت قبل از ورود جنازه به شهر پرسپوليس ( تخت جمشيد ) ، داريوش با درباريان تا بيرون شهر به استقبال جنازه رفتند و جنازه را آوردند. نوزاندگان در پيشاپيش مشايعين جنازه ، آهنگهاي غم انگيزي مي نواختند ، پشت سر آنان پيلان و شتران سپاه و سپس سه هزارتن از سربازان بدون سلاح راه مي پيمودند ، در اين جمع سرداران پيري كه در جنگهاي کوروش شركت داشته بودند نيز حركت مي كردند. پشت سر آنان گردونه ي باشكوه سلطنتي کوروش كه داراي چهار مال بند بود و هشت اسب سپيد با دهانه يراق طلا بدان بسته بودند پيش مي آمدند. جسد بر روي اين ردونه قرار داشت. محافظان جسد و قراولان خاصه بر گرد جنازه حركت مي كردند. سرودهاي خاص خورشيد و بهرام مي خواندند و هر چند قدم يك بار مي ايستادند و بخور مي سوزاندند. تابوت طلائي در وسط گردونه قرار داشت. تاج شاهنشاهي بر روي تابوت مي درخشيد ، خروسي بر بالاي گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود – اين علامت مخصوص و شعار نيروهاي جنگي کوروش بوده است. پس از آن سپهسالار بر گردونه جنگي ( رتهه ) سوار بود و درفش خاص کوروش را در دست داشت. بعد از آن اشيا و اثاثيه ي زرين و نفايس و ذخايري كه مخصوص کوروش بود – يك تاك از زر و مقداري ظروف و جامه هاي زرين – حركت مي دادند.


    همين كه نزديك شهر رسيدند داريوش ايستاد و مشايعين را امر به توقف داد و خود با چهره اي اندوهناك ،‌ آرام بر فراز گردونه رفت و بر تابوت بوسه زد ؛ همه ي حاضران خاموش بودند و نفس ها حبس گرديده بود. به فرمان داريوش دروازه هاي قصر شاهي ( تخت جمشيد ) را گشودند و جنازه را به قصر خاص بردند. تا سه شبانه روز مردم با احترام از برابر پيكر کوروش مي گذشتند و تاجهاي گل نثار مي كردند و موبدان سرودهاي مذهبي مي خواندند.


    روز سوم كه اشعه ي زرين آفتاب بر برج و باروهاي كاخ باعظمت هخامنشي تابيد ، با همان تشريفات جنازه را به طرف پاسارگاد – شهري كه مورد علاقه ي خاص کوروش بود - حركت دادند. بسياري از مردم دهات و قبايل پارسي براي شركت در اين مراسم سوگواري بر سر راهها آمده بودند و گل و عود نثار مي كردند.


    در كنار رودخانه ي کوروش ( كر) مرغزاري مصفا و خرم بود. در ميان شاخه هاي درختان سبز و خرم آن بناي چهار گوشي ساخته بودند كه ديوارهاي آن از سنگ بود.


    هنگامي كه پيكر کوروش به خاك مي سپردند ، پيران سالخورده و جوانان دلير ، يكصدا به عزاي سردار خود پرداختند. در دخمه مسدود شد ، ولي هنوز چشمها بدان دوخته بود و كسي از فرط اندوه به خود نمي آمد كه از آن جا ديده بردوزد. به اصرار داريوش ، مشايعين پس از اجراي مراسم مذهبي همگي بازگشتند و تنها چند موبد براي اجراي مراسم مذهبي باقي ماندند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #15
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    وصيت نامه كوروش بزرگ:


    اينك كه من از دنيا مي روم، بيست و پنج كشور جز امپراتوري ايران است و در تمامي اين كشورها پول ايران رواج دارد و ايرانيان درآن كشورها داراي احترام هستند و مردم آن كشورها نيز در ايران داراي احترامند، جانشين من خشايارشا بايد مثل من در حفظ اين كشورها كوشا باشد و راه نگهداري اين كشورها اين است كه در امور داخلي آن ها مداخله نكند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .

    اكنون كه من از اين دنيا مي روم تو دوازده كرور دريك زر در خزانه داري و اين زر يكي از اركان قدرت تو مي باشد، زيرا قدرت پادشاه فقط به شمشير نيست بلكه به ثروت نيز هست. البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين حزانه بيفزايي نه اين كه از آن بكاهي، من نمي گويم كه در مواقع ضروري از آن برداشت نكن، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است كه هنگام ضرورت از آن برداشت كنند، اما در اولين فرصت آن چه برداشتي به خزانه بر گردان .

    مادرت آتوسا ( دختر كورش كبير ) بر گردن من حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم كن .

    ده سال است كه من مشغول ساختن انبارهاي غله در نقاط مختلف كشور هستم و من روش ساختن اين انبارها را كه از سنگ ساخته مي شود و به شكل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن به وجود نمي آيد و غله در اين انبارها چندين سال مي ماند بدون اين كه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن انبارهاي غله ادامه بدهي تا اين كه همواره آذوغه دو ياسه سال كشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اين كه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبارها براي تامين كسري خوار و بار استفاده كن و غله جديد را بعد از اين كه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو براي آذوقه در اين مملكت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشك سالي شود .

    هرگز دوستان و نديمان خود را به كارهاي مملكتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو كافيست، چون اگر دوستان و نديمان خود را به كار هاي مملكتي بگماري و آنان به مردم ظلم كنند و استفاده نا مشروع نمايند نخواهي توانست آنها را مجازات كني چون با تو دوست اند و تو ناچاري رعايت دوستي نمايي.

    كانالي كه من مي حواستم بين رود نيل و درياي سرخ به وجود آورم ( كانال سوئز ) به اتمام نرسيد و تمام كردن اين كانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد، تو بايد آن كانال را به اتمام رساني و عوارض عبور كشتي ها از آن كانال نبايد آن قدر سنگين باشد كه ناخدايان كشتي ها ترجيح بدهند كه از آن عبور نكنند .

    اكنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اين كه در اين قلمرو ، نظم و امنيت برقرار كند، ولي فرصت نكردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين كار را به انجام برساني، با يك ارتش قدرتمند به يونان حمله كن و به يونانيان بفهمان كه پادشاه ايران قادر است مرتكبين فجايع را تنبيه كند .

    توصيه ديگر من به تو اين است كه هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوي آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط مكن و براي اين كه عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند، قانون ماليات را وضع كردم كه تماس عمال ديوان با مردم را خيلي كم كرده است و اگر اين قانون را حفظ نمايي عمال حكومت زياد با مردم تماس نخواهند داشت .
    افسران و سربازان ارتش را راضي نگاه دار و با آنها بدرفتاري نكن، اگر با آنها بد رفتاري نمايي آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل كنند ، اما در ميدان جنگ تلافي خواهند كرد ولو به قيمت كشته شدن خودشان باشد و تلافي آن ها اين طور خواهد بود كه دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اين كه وسيله شكست خوردن تو را فراهم كنند .

    امر آموزش را كه من شروع كردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اين كه فهم و عقل آنها بيشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بيشتر شود تو با اطمينان بيشتري حكومت خواهي كرد .

    همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسي بايد آزاد باشد تا از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند .


    بعد از اين كه من زندگي را بدرود گفتم ، بدن من را بشوي و آنگاه كفني را كه من خود فراهم كردم بر من بپيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مكن تا هر زماني كه مي تواني وارد قبر بشوي و تابوت سنگي من را آنجا ببيني و بفهمي كه من پدرت پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست و پنج كشور سلطنت مي كردم مردم و تو نيز خواهيد مرد زيرا كه سرنوشت آدمي اين است كه بميرد، خواه پادشاه بيست و پنج كشور باشد ، خواه يك خاركن و هيچ كس در اين جهان باقي نخواهد ماند، اگر تو هر زمان كه فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت مرا ببيني، غرور و خودخواهي بر تو غلبه نخواهد كرد، اما وقتي مرگ خود را نزديك ديدي، بگو قبر مرا مسدود كنند و وصيت كن كه پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اين كه بتواند تابوت حاوي جسدت را ببيند.

    زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعي و هم قاضي نشو، اگر از كسي ادعايي داري موافقت كن يك قاضي بي طرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار دهد و راي صادر كند، زيرا كسي كه مدعيست اگر قضاوت كند ظلم خواهد كرد.

    هرگز از آباد كردن دست برندار زيرا كه اگر از آبادكردن دست برداري كشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت، زيرا قائده اينست كه وقتي كشوري آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود، در آباد كردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازي را در درجه اول قرار بده .

    عفو و دوستي را فراموش مكن و بدان بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولي عفو بايد فقط موقعي باشد كه كسي نسبت به تو خطايي كرده باشد و اگر به ديگري خطايي كرده باشد و تو عفو كني ظلم كرده اي زيرا حق ديگري را پايمال نموده اي .

    بيش از اين چيزي نمي گويم، اين اظهارات را با حضور كساني كه غير از تو اينجا حاضراند كردم تا اين كه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را كرده ام و اينك برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي كنم مرگم نزديك شده است





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #16
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    عكس هايي از آرامگاه كوروش بزرگ:












    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #17
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تاريخ حكومت كوروش هخامنشي به طور خلاصه:


    كوروش هخامنشي معروف به كوروش بزرگ يكي از بزرگان قوم پارس بود كه در راه گسترش قلمروي ايران تلاش بسيار زيادي نمود و با سختي هاي زيادي دست و پنجه نرم كرد.
    هخامنش
    هخامش نياي كوروش و فرمانده پارسيان در زمان خودش بود و در سده 8 (پ. م ) براي جنگ با شاه جوان آشوري با پادشاه عيلام متحد مي شود. نتيجه اين اتحاد پيروز شدن سپاه عيلامي و پارسي برپادشاه آشوري بود و درنهايت پادشاه عيلام براي سپاسگزاري از جنگ افزارهايي كه پارسيان در اختيار عبلامي ها قرار داد بودند ، به آنها اجازه داد كه به قلمرو فرمانروايي كوچ كنند.
    لوح هاي ديواني كه در شوش بدست آمده اند ، نشان مي دهند كه پارسها در حدود سال 658 (پ. م ) در سراسر قلمرو كشور عيلام سكونت داشتند. به اين ترتيب پارسها به سرزميني دست يافتند كه در تحولات بعدي تاريخ به ميهن هميشگي شان بدل شد.

    كوروش بزرگ
    نام اين پادشاه را چنين نوشته اند: در سنگ نوشته هاي او و ديگر شاهان هخامنشي به ربان پارسي كهن بصورت كورو يا كوروش آمده است. در تورات- كوروش و به زبان يوناني- كوروس است كه بعدا اين نام در زبان رومي باستان به سيروس يا سايروس دگرگون شده است.
    بنا به گفته تاريخ نويسان يونان باستان آستياگ يا اژدهاك (پادشاه مادها) ، بر اثر خواب ترسناكي كه ديده بود ، دختر خود را كه ماندان يا ماندانا نام داشت به كمبوجيه يا كامبيز داد. كمبوجيه از خانواده نجيب پارسي بود. پيش آمدها و رويدادهايي كه در زمان كودكي او روي مي دهد آمخيته به افسانه هاي زيادي است.

    مبارزه كوروش با آستياگ
    كوروش در زمان جواني تصميم مي گيرد كه قوم پارس را متحد كند تا بتواند بر عليه آستياگ وارد جنگ شود. هارپاك كه از درباريان و خويشاوندان آستياگ بود در اين راه كمك زيادي به كوروش كرد ودرنهايت آستياگ پس از 35 سال پادشاهي سرنگون مي شود. ولي كوروش او را نكشت و نزد خود نگاه داشت. كوروش تعدادي از مغان مادي را كشت ، چون مخالف او بودند. او توانست اكباتان يا هگمتانه(همدان امروزي) پايتخت دولت ماد را تصرف كند. كوروش در سال 555 ( پ. م ) دژ مادي را تسخير كرد كه تاريخ نگاران يوناني آنرا بنام پاسارگاد نوشته اند. نام ديگر پاسارگاد مشهد مرغاب است چون شهر پاسرگاد بر روي دشت مرغاب ساخته شده بود.
    از نو آوري هاي كوروش چاپارخانه دولتي يا پست خانه و گردونه چهار اسبه (گونه اي گاري) است كه در كناره هاي آن تيغه هايي فلزي براي نابود كردن سربازان دشمن جاسازي شده بود.
    مبارزه كوروش با پادشاه كشور ليديه
    با تسخير هگمتانه در سال 559 (پ . م ) پادشاهي كوروش آغاز مي شود. سپس كوروش با كروزوس پادشاه كشور ليدي (ليديه) جنگيد و او را شكست داد. او سرانجام توانست شهر سارد طلايي را تصرف نمايد. با تسخير ليديه كشورهاي ايران و يونان هم مرز شدند. چون كشور ليديه در آسياي صغير قرار داشت. كوروش كروزوس را اسير كرد و به همراه خود به ايران آورد و يك پارسي بنام تابالوس را به فرمانروايي سارد گماشت. او براي اينكه اعتماد خود را به اهالي ليديه نشان دهد يكي از نزديكان سابق كروزوس بنام پاكتياس را مسئول اداره امور مالي و حفظ خزاين نمود. ولي پاكتياس تصميم گرفت با خرايني كه كوروش به او سپرده بود ، لشكري فراهم آورد و پارسي ها شكست دهد. بنابراين سر به شورش برداشت و شهر اراك را محاصره نمود. كوروش يك سردار مادي بنام مازارس را براي برقراري نظم و دستگيري پاكتياس به سارد فرستاد كه در نتيجه پاكتياس دسگير شد و دوباره نظم به سارد بازگشت.
    بعد از اين واقعه كوروش مشغول رفع اغتشاش از فرنگيه و كاريه شد. هر دوي اين كشورها در ناحيه آسياي صغير قرار داشتند.
    حمله كوروش به ارمنستان
    كوروش به فكر حمله به ارمنستان افتاد ، چون پادشاه ارامنه به دولت ماد خراج و ماليات پرداخت نمي كرد و قشون و سرباز به كمك مادها نمي فرستاد. بنابراين كوروش به بهانه شكار با چند سواره نظام وارد قلمروي ارمنستان شد و به كياكسار حاكم مادها گفت كه شما سپاهي را گرد آوريد و در نزديكي مرز ارمنستان نگه داريد تا من هرگاه موقعيت را مناسب تشخيص دادم سپاه شما به ارمنستان بتازد. كياكسار نيز چنين كرد و در نتيجه كوروش به راحتي توانست ارمنستان تصرف نمايد.
    انگيزه جنگ كوروش با كلداني ها به علت حمله آنها به ارمنستان و دزدي و تاراجي بود كه كلداني ها انجام مي دادند. البته انجام اين كار از سوي كلداني ها به علت تنگدستي و نداشتن زمين كشاورزي مناسب بود. پس از درخواست صلح از طرف كلداني ها ، كوروش يك تفاهم نامه صلح بين آنها و پادشاه ارمنستان به امضا رسانيد. بر طبق آن پادشاه ارمنستان پذيرفت كه زمين كشاورزي مناسبي را به كلداني ها بدهد و در مقابل آنها تعهد كردند كه اجازه چراي دامهاي ارمني را در چاگاههاي خود بدهند و ديگر دست از چپاول و دزدي اموال ارمني ها بردارند.
    يورش كورش به آشور و بابل
    بابل در آن زمان شهري بسيار زيبا و ثروتمند بود و برابر نوشته هاي هرودوت و ديگر تاريخ نگاران يونان باستان ، داراي دژهاي بسيار استواري بود كه در پيرامون رودخانه فرات ساخته شده بودند. مردم بابل در آن زمان بيشتر از راه بازرگاني روزگار مي گذراندند و باورهاي ويژه اي به خدايان داشتند. بيشتر مردم بابل به قدرت ساحري و جادوگري كاهنان معبدها و بت پرستي اعتقاد داشتند.
    حمله كوروش به بابل و آشور در سال 539 (پ .م ) رويداد ، گويا به انگيزه قتل پسر يكي از درباريانبابلي بنام گبربايس بود كه به كوروش پناهده شد و دژ خود به همراه غذاي فراوان در اختيار كوروش و سپاهيانش قرار داد. در مقابل از كوروش خواست كه به بابل حمله كند و پادشاه آنجا را از بين ببرد ، چون او پسرش را كشته بود. از آن گذشته كوروش هواداران زيادي در بابل داشت كه او را ترغيب به تسخير آن شهر مي كردند. نتيجه جنگ كوروش و پادشاه بابل ، شكست بابل بود. با اين پيروزي كوروش مهمترين كشور همسايه ايران را در اختيار گرفت و بيانيه حقوق بشر خود را كه تضمين كننده آزادي در دين ، عقيده و محل زندگي بود ، صادر نمود.

    چيرگي ايران بر فنيقيه و فلسطين
    پس از تسخير بابل ، كشور كلده با شهرهاي كهن سومر و اكد و كليه مستعمرات كشور سابق بابل جز ايران گرديد. از جمله اين كشورها فنيقيه بود. فنيقي ها مردمي بودند سامي نژاد ، كه در حدود2500 سال پيش از زايش مسيح از عربستان سر بر آوردند و بعدها بين درياي مغرب (مديترانه) و كوه هاي جبللبنان خانه گزيدند. فنيقي ها ميگفتند كه وطن اصلي آنها كرانه هاي خليج فارس بوده است. آنها همچنينخودشان را كنعانيان مي ناميدند. فنيقيه عربي شده نامي است كه يوناني ها به اين كشور داده اند وبه معني الهه آفتاب سرخ است. كيش آنها شرك و بت پرستي بوده است. فنيقي ها چون بين بابل و مصر قرار داشتند ، از هر دو تمدن تاثير گرفته اند. آنها داراي بازرگاني بسيار گسترده اي بودند كه از غرب تا جزاير انگلستان و از شرق تا ناحيه بغاز مالاگا در نزديكي هندوچين را شامل مي شده است. آنها همچين در آفريقاي جنوبي هم داراي مستعمراتي بودند. فنيقي ها نخست پيرو كشور مصر بودند سپس در سده 8 (پ. م ) تحت سلطه آشوري ها و در اوايل سده 6 (پ. م ) به تصرف بابلي ها درآمدند. پس از فتح بابل بدست كوروش آنها جزو كشور ايران گرديدند. اختراع رنگ ارغواني يا يافتن جانوري كه اين رنگ از آن گرفته مي شود (احتمالا ماهي مركب) ، اخراع شيشه و اختراع الفبا را به فنيقي ها نسبت مي دهند. برخي از دانشمندان غربي بر اين باورند كه الفباي لاتين از خط عبري گرفته شده است و در كشورهاي اروپايي گسترش پيدا كرده است.
    چيرگي شاهنشاهي هخامنشي بر فنيقيه دو دستاورد مهم براي ايران داشت:
    1-تمام كشتي هاي فنيقي در اختيار دولت ايران قرار مي گرفت و توان نيروي دريايي ايران بيشتر
    مي شد.
    2-ايران با دردست داشتن كشور فنيقيه به گونه اي غيرمستقيم مي توانست از مستعمرات آن كشور در خاورميانه و آفريقا بهره برداري كند.
    در همين دوران كشور فلسطين هم دست نشانده ايران شد.
    حمله كوروش به ماساژت ها و كشته شدن او
    پس از تسلط كوروش بر فنيقيه و بابل ، او خواست ماساژت ها را هم مطيع شاهنشاهي ايران كند. ماساژت ها چنانكه هرودوت مي نويسد: مردمي بودند كه از لحاظ خشونت و تندخويي معروف بودند. با اين حال هرودوت از آنها به عنوان ملتي شجاع و بزرگ ياد مي كند. آنها در اطراف رود سيحون ( ماورالنهر ) زندگي مي كردند. بعضي ها اين مردم را سكايي مي دانند.
    انگيزه لشكركشي كوروش به شمال شرقي ايران متعدد است. براي نمونه مي گويند كه كوروش ابتدا به ملكه ماساژت ها كه بيوه پادشاه آنها بود ، پيشنهاد اتحاد داد و حتي از او خوستگاري كرد ، اما ملكه ماساژت ها از آن بيم داشت كه كشورش در دست شاهي كه تمام منطقه را تسخير كرده بود ، گرفتار شود. در نتيجه پيشنهاد كوروش را رد كرد. اما كوروش با راهنمايي بزرگان و درباريان خود و با ترفندهاي ويژه اي به كشور آنها حمله مي كند و سربازان هخامنشي موفق مي شوند پسر ملكه ماساژت ها اسير كنند. ملكه از ترفندهاي كوروش بسيار ناراحت مي شود و با باقي مانده سپاهيان خود به ايرانيان حمله مي كند. در اين نبرد كوروش پس از 28 سال پادشاهي كشته مي شود و سپاه ايران شكست مي خورد. اين رويداد در سال 530 (پ. م ) واقع شد. البته كوروش توانست به اعماق قلمروي سكاها نفوذ كند و ازآمودريا هم بگذرد ولي بخت با او يار نبود. برابر نوشته هاي هرودت كوروش قبل از جنگ با ماساژت ها در خواب ديده بود كه داريوش پسر بزرگتر هيستاسپ (ويشتاسب) ، بر روي دو شانه اش پرهايي دارد كه با يكي آسيا را پوشانده و با ديگري بر اروپا سايه افكنده است. داريوش در آن زمان نتها بيست سال داشتودر پارس بود ، كوروش از ديدن اين خواب بسيار هراسان شد و انديشيد كه شاهزاده جوان در فكر فرو ريختن شهرياري او است. بنابراين دستور داد كه داريوش را از پارس به نزد او بياورند. آنگاه كوروش به نگراني مهم تر خود كه جنگ با ماساژت ها بود برگشت ، اما متاسفانه در نبردي كه روي داد كشته شد.
    پس از كشته شدن كوروش در جنگ پيكر او را احترام به پارس منتقل كردند و با آيين ويژه نظامي و درباري در محل پاسارگاد كنوني به خاك سپردند. رهبر و گرداننده اصلي آئين خاكسپاري كوروش ، داريوش بود كه سخنراني مفصلي در مورد جنگ ها و خصوصيات اخلاقي خوب كوروش و كارهاي نيك او ايراد كرد.
    به هرحال سرانجام هر كس مرگ است و شكست كوروش در واپسين جنگ اگر چه بسيار سخت بود ولي اهميت چنداني نداشت چون شاهنشاهي هخامنشي همچنان به حيات خود ادامه مي داد.
    بازنويسي و خلاصه نويسي: آريا حافظي
    منابع:
    1- كتاب تاريخ ايران باستان جلد اول از صفحه 233 تا446 نوشته: حسن پيرنيا (مشيرالدوله)
    2- كتاب از داريوش نوشته: خانم پروفسور هايدماري كخ ترجمه: پرويز رجبي
    3- كتب اسرار تخت جمشيد نوشته: سرلشكر غلام حسين مقتدر
    4- مجله فروهر
    5- كوروش بزرگ بنيان گذار امپراتوري هخامنشي نوشته: ژرا انسيرائل ترجمه: مرتضي ثاقب فر




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #18
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    اطلاعاتی در مورد داریوش شاه ایران زمین
    هخامنشي چون براي احراز شاهي در زمان قديم شاهزاده بودن امتياز بزرگي محسوب مي شود ، داريوش کتيبه اش را با معرفي خود آغاز مي کند و اصالت نژاديش و اينکه شايستگي شاهي را دارد اثبات مي کند و مي گويد :
    ستون 1
    بند 1 – من داريوش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه در پارس ، شاه کشورها ، پسر ويشتاسب ، نوه ارشام هخامنشي .
    بند 2 - داريوش شاه گويد : پدر من ويشتاسب ، پدر ويشتاسب ارشام ، پدر ارشام آريامن ، پدر آريامن چيش پيش ، پدر چيش پيش هخامنش .
    بند 3 - داريوش شاه گويد : بدين جهت ما هخامنشي خوانده مي شويم [ که ] از ديرگاهان اصيل هستيم . از ديرگاهان تخمه ما شاهان بودند .
    بند 4 – داريوش شاه گويد: 8 [ تن ] از تخمه من شاه بودند . من نهمين [ هستم ] ما 9 [ تن ] پشت اندر پشت ( در دو شاخه ) شاه هستيم .
    بند 5 – داريوش شاه گويد : به خواست اهورا مزدا من شاه هستم . اهورا مزدا شاهي را به من داد .
    بند 6 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من شاه آنها بودم . پارس ، عيلام ، بابل ، آشور ، عرب ، مودراي ( مصر ) ، اهل دريا ( فينيقيها ) ، سارد ( ليدي ) ، يونان ( يوناني هاي ساکن آسياي صغير ) ، ماد ، ارمنستان ، کپدوکيه ، پرثو ، زرنگ ( سيستان ) ، هرئي و( هرات ) ، باختر ( بلخ ) ، سغد ، گندار ( دره کابل ) سک ( طوايف بين درياچه آرال و درياي مازندران ) ، ثت گوش ( دره رود هيرمند ) ، رخج ( قندهار ) ، مک ( مکران و عمان ) جمعاً 32 کشور .
    بند 7 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] کشورهايي که از آن من شدند . به خواست اهورامزدا بندگان من بودند . به من باج دادند . آنچه از طرف من به آنها گفته شد ، چه شب ، چه روز همان کرده شد .
    بند 8 – داريوش شاه گويد : در اين کشورها مردي که موافق بود او را پاداش خوب دادم آنکه مخالف بود اورا سخت کيفر دادم . به خواست اهورا مزدا اين کشورهايي [ است ] که بر قانون من احترام گذاشتند . آن طوري که به آنها از طرف من گفته شد همانطور کرده شد .
    بند 9 – داريوش شاه گويد : اهورا مزدا مرا اين پادشاهي داد . اهورا مزدا مرا ياري کرد تا اين شاهي بدست آورم . به ياري اهورا مزدا اين شاهي را دارم .
    بند 10 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه به وسيله من کرده شد پس از اينکه شاه شدم . کمبوجيه نام پسر کوروش از تخمه ما او اينجا شاه بود . همان کمبوجيه را برادري بود بردي نام هم مادر [ و ] هم پدر با کمبوجيه . پس از آن کمبوجيه آن بردي را بکشت ، به مردم معلوم نشد که بردي کشته شده . پس از آن کمبوجيه رهسپار مصر شد ، مردم نا فرمان شدند . پس از آن دروغ در کشور بسيار شد هم در پارس ، هم در ماد ، هم در ساير کشورها .
    بند 11 – داريوش شاه گويد : پس از آن مردي مغ بود گئومات نام . او از پ ئيشي يا وودا ( پي شياووادا ) برخاست . کوهي [ است ] ارکديش ( ارکادري ) نام . چون از آنجا برخاست از ماه وي يخن 1 چهارده روز گذشته بود . او به مردم چنان دروغ گفت [ که ] : من بردي پسر کوروش برادر کمبوجيه هستم . پس از آن مردم همه از کمبوجيه برگشته به سوي او شدند هم پارس ، هم ماد ، هم ساير کشورها . شاهي را براي خود گرفت . از ماه گرم پد 2 9 روز گذشته بود آنگاه شاهي را براي خود گرفت . پس از آن کمبوجيه به دست خود مرد .
    بند 12- داريوش شاه گويد : نبود مردي ، نه پارسي ، نه مادي ، نه هيچ کس از تخمه ما که شاهي را گئومات مغ باز ستاند . مردم شديداً از او ميترسيدند که مبادا مردم بسياري را که پيش از آن بردي را شناخته بودند بکشت . بدان جهت مردم را مي کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردي پسر کوروش نيستم . هيچ کس ياراي گفتن چيزي درباره گئومات مغ نداشت تا من رسيدم . پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم . اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود . از ماه باگاديش 3 10 روز گذشته بود . آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهايي را که برترين مردان دستيار [ او ] بودند کشتم . دژي سيک ي ووتيش 4 ، نام سرزميني ني ساي نام در ماد آنجا او را کشتم . شاهي را از او ستاندم . به خواست اهورا مزدا من شاه شدم . اهورا مزدا شاهي را به من داد .
    بند 14 – داريوش شاه گويد : شاهي را که از تخمه ما برداشته شده بود آن را من برپا کردم . من آن را در جايش استوار نمودم . چنانکه پيش از اين [ بود ] همان طور من کردم . من پرستشگاه هايي را که گئومات مغ ويران کرده بود مرمت نمودم . به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هايي را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم . من مردم را در جايش استوار نمودم ، هم پارس ، هم ماد و ساير کشورها را . چنان که پيش از اين [ بود ] آنچه را گرفته شده [ بود ] برگرداندم . به خواست اهورا مزدا من اين را کردم . من کوشيدم تا خاندان ما را در جايش استوار نمايم چنان که پيش از اين [ بود ] آن طور من کوشيدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگيرد .
    بند 15 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم .
    بند 16 – داريوش شاه گويد : چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردي آثرين ( آثرينا ) نام پسر او در خوزستان ( اووج ) برخاست . به مردم چنين گفت : من در خوزستان شاه هستم . پس از آن خوزيان نافرمان شدند . به طرف آن آثرين گرويدند . او در خوزستان شاه شد . و مردي بابلي ندئيت ب ئير ( نيدنيتوبل ) نام پسر ائين ئير او در بابل برخاست . چنين مردم را بفريفت [ که ] : من نبوکدرچرپسر نبتون ئيت هستم . پس از آن همه مردم بابلي به طرف آن ندئيت ب ئير گرويدند . بابل نافرمان شد . او شاهي را در بابل گرفت .
    بند 17 – داريوش شاه گويد : پس از آن من رهسپار بابل شدم به سوي آن ندئيت ب ئير که خود را نبوکدرچر مي خواند . سپاه ندئيت ب ئير دجله را در دست داشت . آنجا ايستاد . و آب عميق بود . پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم . پاره اي بر شتر سوار کردم . براي عده اي اسب تهيه کردم . اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود به خواست اهورا مزدا دجله را گذشتيم . آنجا آن سپاه ندئيت ب ئير را بسيار زدم . از ماه اثري يادي ي 5 ، 26 روز گذشته بود .
    بند 19 – داريوش شاه گويد : پس از آن من رهسپار بابل شدم . هنوز به بابل نرسيده بودم شهري زازان نام کنار فرات آنجا اين ندئيت ب ئير که خود را نبوکدرچر مي خواند با سپاه بر ضد من به جنگ کردن آمد . پس از آن جنگ کرديم . اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود . به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئيت ب ئير را بسيار زدم . بقيه به آب انداخته شد . آب آن را برد . از ماه انامک 6 ، 2 روز گذشته بود که چنين جنگ کرديم .

    ستون 2
    بند 1 – داريوش شاه گويد : پس از آن ندئيت ب ئير با سواران کم گريخت رهسپار بابل شد . پس از آن من رهسپار بابل شدم . به خواست اهورا مزدا هم بابل گرفتم هم ندئيت ب ئير راگرفتم . پس از آن من ندئيت ب ئير را در بابل کشتم .
    بند 2 – داريوش شاه گويد : مادامي که من در بابل بودم اين [ است ] کشورهايي که نسبت به من نافرمان شدند . پارس ، خوزستان ، ماد ، آشور ، مصر ، پارت ، مرو ، ثت گوش ، سکاييه .
    بند 3 – داريوش شاه گويد : مردي ، مرتي ي نام پسر چين چي خري شهري گوگن کا نام در پارس آنجا ساکن بود . او در خوزستان برخاست . به مردم چنين گفت که من ايمنيش شاه در خوزستان هستم .
    بند 4 – داريوش شاه گويد : آن وقت من نزديک خوزستان بودم . پس از آن خوزيها از من ترسيدند . مرتي ي را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند .
    بند 5 – داريوش شاه گويد : مردي مادي فرورتيش نام در ماد برخاست . چنين به مردم گفت که : من خش ثرئيت از تخمه هوخشتر هستم . پس از آن سپاه ماد که در کاخ او [ بود ] نسبت به من نا فرمان شد به سوي آن فرورتيش رفت ( گرويدند ) او در ماد شاه شد .
    بند 6 – داريوش شاه گويد : سپاه پارسي و مادي که تحت فرمان من بود آن کم بود . پس از آن من سپاه فرستادم . ويدرن نام پارسي بنده من او را سرکرده آنان کردم . چنان به آنها گفتم : فرا رويد آن سپاه مادي را که خود را از آن من نمي خواند بزنيد . پس از آن ، آن ويدرن با سپاه روانه شد ، چون به ماد رسيد شهري ماروش نام در ماد آنجا با ماديها جنگ کرد . آن که سرکرده ماديها بود او آن وقت آنجا نبود اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه انامک 27 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ايشان در گرفت . پس از آن ، سرزميني کمپند نام در ماد آنجا براي من بماند تا من به ماد رسيدم .
    بند 7 – داريوش شاه گويد : دادرشي نام ارمني بنده من ، من او را فرستادم به ارمنستان ، چنين به او گفتم : پيش رو [ و ] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمي خواند بزن . پس از آن دادرشي رهسپار شد . چون به ارمنستان رسيد پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشي فرارسيدند . دهي زوزهي نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه ثورواهر 7 8 روز گذشته بود چنين جنگ کرده شد .
    بند 8 - داريوش شاه گويد : باز دومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشي فرا رسيدند . دژي تيگر نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه ثورواهر 18 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت .
    بند 9 - داريوش شاه گويد : باز سومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشي فرا رسيدند . دژي اويما نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد .
    از ماه ثائيگرچي 8 ، 9 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت . پس از آن دادرشي به خاطر من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسيدم .
    بند 10 - داريوش شاه گويد : پس از آن واميس نام پارسي بنده من او را فرستادم ارمنستان و چنين به او گفتم : پيش رو [ و ] سپاه نافرمان که خود را از آن من نمي خواند آن را بزن . پس از آن واميس رهسپار شد . چون به ارمنستان رسيد پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن عليه واميس فرا رسيدند . سرزميني ايزلا 9 نام در آشور آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار زد . از ماه انامک 15 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ايشان در گرفت .
    بند 11 - داريوش شاه گويد : باز دومين بار نا فرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه واميس فرا رسيدند . سرزميني ااتي يار نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . نزديک پايان ماه ثورواهر آنگاه جنگ ايشان در گرفت . پس از آن واميش براي من ( منتظر من ) در ارمنستان بماند تا من به ماد رسيدم .
    بند 12- داريوش شاه گويد : پس از آن من از بابل بدر آمدم . رهسپار ماد شدم چون به ماد رسيدم شهري کوندروش نام در ماد آنجا فرورتيش که خود را شاه در ماد ميخواند با سپاهي به جنگ کردن عليه من آمد پس از آن جنگ کرديم . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه آن فرورتيش را بسيار زدم . از ماه ادوکن ئيش 10 25 روز گذشته بود که چنين جنگ کرده شد .
    بند 13 - داريوش شاه گويد : پس از آن ، فرورتيش با سواران کم گريخت . سرزميني ري نام در ماد از آن سو روانه شد . پس از آن من سپاهي دنبال [ او ] فرستادم . فرورتيش گرفته شده به سوي من آورده شد . من هم بيني هم دو گوش هم زبان [ او ] را بريدم . و يک چشم [ او ] را کندم . بسته بر دروازه [ کاخ ] من نگاشته شد . همه او را ديدند . پس از آن او را در همدان دار زدم و مرداني که ياران برجسته [ او ] بودند آنها را در همدان در درون دژ آويزان کردم .
    بند 14 - داريوش شاه گويد : مردي چي ثرتخم نام سگارتي او نسبت به من نافرمان شد . چنين به مردم گفت : من شاه در سگارتيه از تخمه هووخشتر هستم . پس از آن من سپاه پارسي و مادي را فرستادم تخمس پاد نام مادي بنده من او را سردار آنان کردم. چنين به ايشان گفتم : پيش رويد سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمي خواند آن را بزنيد . پس از آن تخميس پاد با سپاه رهسپار شد . با چي ثرتخم جنگ کرد . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چي ثرتخم را گرفت . [ و ] به سوي من آورد . پس از آن من هم بيني هم دو گوش [ او ] را بريدم و يک چشم [ او ] را کندم . بسته بر دروازه [کاخ ] من نگاهداشته شد . همه مردم اورا ديدند . پس از آن او را در اربل دار زدم .
    بند 15- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه به وسيله من در ماد کرده شد .

    بند 16- داريوش شاه گويد : پارت و گرگان نسبت به من نافرمان شدند . خودشان را از آن فرورتيش خواندند . ويشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند [ و ] نافرمان شدند . پس از آن ويشتاسپ با سپاهي که پيرو او بود رهسپار شد . شهري ويشپ ازاتي نام در پارت آنجا با پارتيها جنگ کرد . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا ، ويشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه وي يخن 24 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان درگرفت .


    ستون 3 :
    بند 1- داريوش شاه گويد : پس از آن من سپاه پارسي را از ري نزد ويشتاسپ فرستادم چون آن سپاه نزد ويشتاسپ رسيد پس از آن ويشتاسپ آن سپاه را گرفت . [ و ] رهسپار شد . شهري پتي گرب نا نام در پارت آنجا با نافرمان جنگ کرد .
    اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا ، ويشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه گرم پد 1 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت .
    بند 2- داريوش شاه گويد : پس از آن کشور از آن من شد . اين [ است ] آنچه به وسيله من در پارت کرده شد .
    بند 3- داريوش شاه گويد : کشوري مرو نام به من نافرمان شد . مردي فراد نام مروزي اورا سردار کردند . پس از آن من دادرشي نام پارسي بنده من شهربان در باختر نزد او فرستادم . چنين به او گفتم : پيش رو آن سپاهي را که خود را از آن من نميخواند بزن . پس از آن دادرشي با سپاه رهسپار شد . با مروزيها جنگ کرد . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه آثري يادي ي 23 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ايشان در گرفت .
    بند 4- داريوش شاه گويد : پس از آن کشور از من شد . اين [ است ] آنچه به وسيله من در باختر کرده شد .
    بند 5- داريوش شاه گويد : مردي وهيزدات نام شهري تاروا نام [در ] سرزميني ي اوتي يا نام در پارس آنجا ساکن بود . او براي بار دوم در پارس برخاست . چنين به مردم گفت : من بردي ي پسر کوروش هستم . پس از آن سپاه پارسي در کاخ [ که ] پيش از اين از انشن [ آمده بود ] آن نسبت به من نافرمان شد . به سوي آن وهيزدات رفت ( گرويد ) او در پارس شاه شد .
    بند 6- داريوش شاه گويد : پس از آن من سپاه پارسي و مادي را که تحت فرمان من بودند فرستادم . ارت وردي ي نام پارسي بنده من او را سردار آنان کردم . سپاه ديگر پارسي از عقب من رهسپار ماد شد . پس از آن ارت وردي ي با سپاه رهسپار پارس شد . چون به پارس رسيد شهري رخا نام در پارس در آنجا آن وهيزدات که خود را بردي ي مي خواند با سپاه به جنگ کردن عليه ارتوردي ي آمد . پس از آن جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه وهيزدات را بسيار بزد . از ماه ثورواهر 12 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان درگرفت .
    بند 7- داريوش شاه گويد : پس از آن ، آن وهيزدات با سواران کم گريخت . رهسپار پ ئي شي يا اوادا شد . از آنجا سپاهي به دست آورد . از آن پس به جنگ کردن عليه ارت وردي ي آمد . کوهي پرگ نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من وهيزدات را بسيار بزد . از ماه گرم پد 5 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ايشان در گرفت و آن وهيزدات را گرفتند و مرداني که نزديک ترين پيروان او بودند گرفتند .
    بند 8- داريوش شاه گويد : پس از آن ، وهيزدات را و مرداني که پيروان نزديک او بودند [ در ] شهري اووادئيچ ي نام در پارس در آنجا آنها را دار زدم .
    بند 9- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه به وسيله من در پارس کرده شد .
    بند 10- داريوش شاه گويد : آن وهيزدات که خود را بردي ي مي خواند او سپاه رخج فرستاده بود . برعليه وي وان نام پارسي بنده من شهربان رخج و مردي را سردار آنها کرده بود . و چنين به ايشان گفت : پيش رويد وي وان را و آن سپاهي را که خود را از آن داريوش شاه مي خواند بزنيد .
    پس از آن ، آن سپاهي که وهيزدات فرستاده بود به جنگ کردن عليه وي وان رهسپار شد . دژي کاپيش کاني نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه انامک 13 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت .
    بند 11- داريوش شاه گويد : باز از آن پس نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه وي وان فرا رسيدند . سرزميني گندوتو نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه وي يخن 7 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت .
    بند 12- داريوش شاه گويد : پس از آن ، آن مردي که سردار آن سپاه بود که وهيزدات عليه وي وان فرستاده بود با سواران کم گريخت . به راه افتاد . دژي ارشادا نام در رخج از کنار آن برفت . پس از آن وي وان با سپاهي دنبال آنها رهسپار شد . در آنجا او مرداني که نزديک ترين پيروانش بودند گرفت [ و ] کشت .
    بند 13- داريوش شاه گويد : پس از آن کشور از آن من شد . اين [ است ] آنچه در رخج به وسيله من کرده شد .
    بند 14- داريوش شاه گويد : چون در پارس و ماد بودم باز دومين بار بابليان نسبت به من نافرمان شدند . مردي ارخ نام ارمني پسر هلديت او در بابل برخاست . سرزميني دبال نام در آنجا به مردم دروغ گفت [ که ] من نبوکدرچر پسر نبون هستم . پس از آن بابليان نسبت به من نافرمان شدند . به سوي آن ارخ رفتند ( گرويدند ) . او بابل را گرفت . او در بابل شاه شد .

    بند 15- داريوش شاه گويد : پس از آن من سپاهي به بابل فرستادم . ويندفرنا نام پارسي بنده من او را سردار کردم . چنين به آنها گفتم : پيش رويد آن سپاه بابلي را که خود را از آن من نمي خواند بزنيد . پس از آن ويندفرنا با سپاهي رهسپار بابل شد . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا ، ويندفرنا بابليان را بزد و اسير آورد . از ماه ورکزن 11 22 روز گذشته بود . آنگاه آن ارخ را که به دروغ خود را نبوکدرچر مي خواند و مرداني که نزديک ترين پيروان او بودند گرفت . فرمان دادم آن ارخ و مرداني که نزديک ترين ياران او بودند در بابل به دار آويخته شدند .







    ستون 4
    بند 1- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه به وسيله من در بابل کرده شد .
    بند 2- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه من به خواست اهورا مزدا در همان يک سال پس از آن که شاه شدم کردم . 19 جنگ کردم . به خواست اهورا مزدا من آنها را زدم و 9 شاه گرفتم . يکي گئومات مغ بود . او دروغ گفت چنين گفت : من بردي ي پسر کوروش هستم . او پارس را نافرمان کرد . يکي آثرين نام خوزي . او دروغ گفت چنين گفت : من در خوزستان شاه هستم او خوزستان را نسبت به من نافرمان كرد .
    يكي ندئيت ب ئير نام بابلي . او دروغ گفت چنين گفت من نبوکدرچر پسر نبون ئيت هستم او بابل را نافرمان كرد .
    يكي مرتي ي نام پارسي . او دروغ گفت چنين گفت: من ايمنيش در خوزستان شاه هستم . او خوزستان را نافرمان كرد .
    يكي فرورتيش نام مادي . او دروغ گفت چنين گفت : من خش ثرئيت » از دودمان هوخشتر هستم . او ماد را نافرمان كرد .
    يكي چي ثرتخم نام اس گرتي او دروغ گفت چنين گفت : من در اس گرت 12 شاه هستم از دودمان هوخشتر او اس گرت را نافرمان كرد .
    يكي فراد نام مروزي . او دروغ گفت چنين گفت : من در مرو شاه هستم . او مرو را نافرمان كرد .
    يكي وهيزدات نام پارسي . او دروغ گفت چنين گفت : من بردي ي پسر كوروش هستم . او پارس را نافرمان كرد .
    يكي ارخ نام ارمني . او دروغ گفت چنين گفت : من نبوکدرچر پسر نبون ئيت هستم . او بابل را نافرمان كرد .
    بند 3- داريوش شاه گويد : اين 9 شاه را من در اين جنگها گرفتم .
    بند 4- داريوش شاه گويد : اين [ است ] كشورهايي كه نافرمان شدند . دروغ آنها را نافرمان كرد كه اينها به مردم دروغ گفتند . پس از آن اهورامزدا آنها را بدست من داد .هرطورميل من [ بود ] همانطور با آنها كردم .
    بند 5- داريوش شاه گويد : تو كه از اين پس شاه خواهي بود خود را قوياً از دروغ بپاي . اگر چنان فکر كني [ كه ] كشور من در امان باشد مردي كه دروغ زن باشد او را سخت كيفر بده .


    بند 6- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه من کردم . به خواست اهورا مزدا در همان يک سال کردم . تو که از اين پس اين نبشته را خواهي خواند آنچه به وسيله من کرده شده ترا باور شود . مبادا آن را دروغ بپنداري .
    بند 7- داريوش شاه گويد : اهورا مزدا را گواه مي گيرم که آنچه من در همان يک سال کردم اين راست [ است ] نه دروغ .
    بند 8- داريوش شاه گويد : به خواست اهورا مزدا و خودم بسيار [ کارهاي ] ديگر کرده شد [ که ] آن در اين نپشته نوشته شده است به آن جهت
    بند 9- داريوش شاه گويد : شاهان پيشين را مادامي که بودند چنان کرده هايي نيست که به وسيله من به خواست اهورا مزدا در همان يک سال کرده شد .
    بند 10- داريوش شاه گويد : اکنون آنچه به وسيله من کرده شد آن را باور آيد . همچنين به مردم بگو ، پنهان مدار . اگر اين گفته را پنهان نداري به مردم بگويي اهورا مزدا دوست تو باد و دودمان تو بسيار و زندگيت دراز باد .
    بند 11- داريوش شاه گويد : اگر اين گفته را پنهان بداري ، به مردم نگويي اهورا مزدا دشمن تو باشد و ترا دودمان مباد .
    بند 12- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه من کردم . در همان يک سال به خواست اهورا مزدا کردم . اهورا مزدا مرا ياري کرد و خدايان ديگري که هستند .
    بند 13- داريوش شاه گويد : از آن جهت اهورا مزدا مرا ياري کرد و خدايان ديگري که هستند که پليد نبودم . دروغگو نبودم . تبهکار نبودم . نه من نه دودمانم . به راستي رفتار کردم . نه به ضعيف نه به توانا زور نورزيدم . مردي که دودمان من همراهي کرد او را نيک نواختم . آن که زيان رسانيد اورا سخت کيفر دادم .
    بند 14- داريوش شاه گويد : تو که از اين پس شاه خواهي بود . مردي که دروغگو باشد يا آن که تبهکار باشد دوست آنها مباش . به سختي آنها را کيفر ده .
    بند 15- داريوش شاه گويد : تو که از اين پس اين نپشته را که من نوشتم يا اين پيکرها را ببيني مبادا [ آنها را ] تباه سازي . تا هنگامي که توانا هستي آنها را نگاه دار.
    بند 16- داريوش شاه گويد : اگر اين نپشته يا اين پيکرها را ببيني [ و ] تباهشان نسازي و تا هنگامي که ترا توانايي است نگاهشان داري ، اهورا مزدا ترا دوست باد و دودمان بسيار و زندگيت دراز باد و آنچه کني آن را به تو اهورا مزدا خوب کناد .
    بند 17- داريوش شاه گويد : اگر اين نپشته يا اين پيکرها را ببيني [ و ] تباهشان سازي و تا هنگامي که ترا توانايي است نگاهشان نداري اهورا مزدا ترا زننده باد و ترا دودمان مباد و آنچه کني اهورا مزدا آن را براندازد .
    بند 18- داريوش شاه گويد : اينها [ هستند ] مرداني که وقتي من گئومات مغ را که خود را بردي ي مي خواند کشتم در آنجا بودند . در آن موقع اين مردان همکاري کردند پيروان من [ بودند ] ويدفرنا پسر وايسپار پارسي ، اوتان نام پسر ثوخر پارسي ، گئوبروو نام پسر مردوني ي پارسي ، ويدرن نام پسر بگابيگ ن پارسي ، بگ بوخش نام پسر داتووهي پارسي ، اردمنيش نام پسر وهاگ پارسي .
    بند 19- داريوش شاه گويد : تو که از اين پس شاه خواهي بود دودمان اين مردان را نيک نگهداري کن .
    بند 20- داريوش شاه گويد : به خواست اهورا مزدا اين نپشته را من [ به طريق ] ديگر [ نيز ] کردم . بعلاوه به [ زبان ] آريايي بود هم روي لوح هم روي چرم تصنيف شد . اين نپشته به مهر تأييد شد . پيش من هم نوشته هم خوانده شد . پس از آن من اين نپشته را همه جا در ميان کشورها فرستادم مردم پذيرا شدند .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #19
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    حکمیت تاریخ در باره کوروش


    آرامگاه کوروش کبیر در پاسارگاد
    کوروش پس از تاسیس یک حکومت بزرگ، شامل ممالک متمدن و نیرومند شرق نزدیک و میانه، و تامین حیثیت و افتخاری بزرگ برای خود و اعقاب خویش، در سال 520 قبل از میلاد پس از 70 سال عمر در کمال عزت و نیکنامی درگذشت. تقریبا" تمام مورخان و سیاحان و خاورشناسان از این مرد به نیکی یاد کرده اند.


    هرودوت کوروش را پدری مهربان و رئوف می داند که برای رفاه مردم کار می کرد. وی می نویسد : "کوروش پادشاهی بود ساده، جفا کش، بسیار عالی همت، شجاع و در فنون جنگ ماهر، که ایالت کوچک فارس را یک مملکت بزرگ نمود. مهربان بود و با رعایا سلکوک مشفقانه و پدرانه می نمود. بخشنده، خوشمزاج و مودب بود و از حالت رعیت آگاهی داشت."

    در جایی دیگر او را آقای تمام آسیا می خواند و می نویسد : "هنگام پادشاهی کوروش و کمبوجیه قانونی راجع به باج و مالیات وضع نگردیده بود، بلکه مردمان هدایا می آوردند. تحمیل باج و مالیات در زمان داریوش معمول گردید، لذا پارسیان می گفتند که داریوش تاجر، کمبوجیه آقا و کوروش پدر بود. اولین را به آن جهت که سود طلب بود، دومین را چون سختگیر و با نخوت بود و سومین (کوروش) را به واسطه اینکه ملایم و رئوف بود و همیشه خیر و خوبی ملت را هدف قرار می داد، پدر می خواندند."

    گزنفون می نویسد : "او سطوت و رعب خود را در تمام روی زمین انتشار داد، بطوری که همه را مات و مبهوت ساخت. حتی یکنفر هم جرات نداشت که از حکم او سرپیچی کند و نیز توانست دل مردمان را طوری برخود کند که همه میخواستند جز اراده او، کسی بر آنها حکومت نکند."

    همین مورخ در مطلبی دیگر می آورد که : "کوروش خوش قیافه، خوش اندام، جوینده دانش، بلند همت، با محبت و رحیم بود. شداید و رنج ها را متحمل می شد و حاضر بود با مشکلات مقابله کند ... کوروش دوست عالم انسانیت و طالب حکمت و قوی الاراده، راست و درست بود ... باید اذعان نمود که کوروش تنها یک فاتح چیره دست نبود، بلکه رهبری خردمند و واقع بین بود و برای ملت خود پدری مهربان و گرانمایه به شمار می رفت."

    ریچار فرای معتقد است که : "یک صفت دوران حکومت کوروش همانا اشتیاق به فراخوی ها و سنت های مردم فرودست و فرمانبر شاهنشاهی و سپاسداری دین و رسم های ایشان و میل به آفریدن یک شاهنشاهی آمیخته و بی تعصب بود. صفت دیگرش ادامه سازمانها و سنت های شاهان گذشته یعنی مادها بود. با این تفاوت که فقط کوروش جانشین استیاک گشته بود. چرا که بیگانگان شاهنشاهی هخامنشیان را همان شاهنشاهی مادی و پارسی می دانستند."

    همچنین خاورشناسان بسیار دیگری راجع به کوروش نظر داده اند که بیان همه آنها خارج از حوصله این مطلب است. در اینجا به یک نکته مهم می پردازیم و آن اینکه مولانا ابولکلام آزاد، ضمن تفسیر چند آیه از سوره کهف معتقد است که ذولقرنین در آیات قرآنی اشاره به همان کوروش هخامنشی است.

    نکته جالب دیگر آنکه در آرامگاه کوروش کبیر این عبارت نوشته شده است : "ای انسان هر که باشی و از هر کجا که بیایی، زیرا که می دانم خواهی آمد، من کوروش هستم که برای پارسیان این دولت وسیع را بنا کردم. پس بدین مشتی خاک که تن من را می پوشاند رشک مبر

    پلوتارک از دیگر مورخین در این باره می نویسد که : "اسکندر پس از حمله و خواند این جملات بسیار متاثر شد و چون دید که درب آرامگاه کوروش را گشوده اند و تمام اشیاء گرانبهایی را که با او دفن شده است ربوده اند، دستور داد تا مرتکب را بکشند."


    از کتاب تاریخ اجتماعی ایران، تالیف مرتضی راوندی

    پاینده ایران




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #20
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کوروش بزرگ
    بخش نخست
    کوروش بزرگ مرد تاريخ ايران زمين و از جمله نوادری که تاريخ جهان به خود ديده است . انسانی والا و ابرمردی بی همتا که می توان گفت نام ايران با وجود او ايران شد و از بنيانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آريايی واقع در فلات ايران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هويت ايرانی متشکل از مادهای آذربايجان و کردستان و پارسهای جنوب و پارتهای شرق ايران زمين که ملت واحد ايران را تشکيل دادند و تاريخ چندين هزار ساله خود را دوشادوش يکديگر و در کنار يکديگر رقم زدند به همراه هم از اين خاک و هويت دفاع کردند و با افتخار ايرانی بودن خود را به جهانيان اعلام نمودند (قابل توجه دوستان پان عثمانيسم که حسين رضا زاده رستم امروز ايران زمين حتی در قبال ملياردها ثروت حاضر به از دست دادن هويت خود نشد) شما را نمی دانم اما من خود به شخصه اولين بار در کودکی با خواندن کتابی از کوروش بود که به مفهوم واقعی ايرانی بودن خود پی بردم و از شور و شعف در خود نبودم .اين وبلاگ با وجود اينکه نام کوروش را به همراه دارد کمتر به شاهنشاه ايران اشاره نموده و براستی که نام شاهنشاه فقط لايق کوروش می باشد.به واقع تمام دنيای باستان وی را همواره همچون مردی فوق العاده و بی مانند نگريست . پارسی ها که وی آنها را از گمنامی به افتخار رسانيد وی را پدر خواندند. يونانيها که وی آنها را در سواحل آسيای صغير مقهور قدرت خويش ساخت با وجود نفرتی که غالبا به ايرانيها نشان می دادند در وی به چشم يک فرمانروای آرمانی نگريستند و يهود که وی آنها را جهت اجرای آيين و بنای معبد آزادی و کمک عطا کرد وی را همچون مسيح خويش تلقی کردند انچه که در مورد او جای ترديد نمی گذارد اينستکه لياقت نظامی و سياسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانيت و مروتی در آميخته بود که در تاريخ پادشاهان شرقی پديده ای بکلی تازه بشمار می آمد.احوال اوبدون شک از بعضی جهات ياد آور فاتحانی چون اسکندر و ناپلئون نيز هست اما قياس وی با آنها درست نيست چون هر چند وی نيز مانند انها سالها از گردونه جنگی خويش پايين نيامد اما جنگ و بوی خون او را بر خلاف ديگر فاتحان مست و مغرور نکرد بر خلاف آنها هر بار که حريفی از پای در می افکند مثل يک شهسوار جوانمرد دستش را دراز می کرد و حريف افتاده را از خاک بر می گرفت .رفتارش با کرزوس که او را از مرگ نجات داد و نبوديد که حتی او را در کرمان حکومت نيز داد .احترام او به عقايد دينی عاقلانه ترين و زيرکانه ترين سياستی بود که در چنان دنيايی به او اجازه داد تا اقوام مختلف متمدن و نيمه وحشی را بدون مشکلی در کنار هم اداره کند و آنها کنار هم بياسايند و در سرزمين او ضعيفان در سايه اقتدارش در آرامش زندگی کنندو اقوام مخالف نيز بواسطه اين جوانمردی هرگز در مقابل او تا پای جان ايستادگی نکنند . اينگونه بود که کوروش ؛کوروش شد .در تاريخ جهان سرداران و شاهان فاتح بسياری ظهور کردند که جز نفرت و نام بد از خود بجا نگذاشتند اما چرا بعد از گذشت ۲۵۰۰سال بايد از طرف جامعه جهانی ۲۹ اکتبر به نام روز جهانی کوروش کبير نامگذاری شود؟چرا روز جهانی اسکندر وچنگيز يا هيتلر را نداريم! آری دوستان گرامی نياکان ما اينچنين بودند و برگهای زرين تاريخ ايران زمين را رقم زدند ما نيز از همان خون و تباريم ودر همان خاکی زندگی می کنيم که آنها زندگی می کردند اما....... .
    ايرانی باشيد و پر غرور و پاينده باد ايران.
    کوروش کبير
    بخش دوم
    منشور آزادي نوع بشر کوروش کبير بي ترديد جزء بزرگترين افتخارات آرياييها و سرزمين ايران مي باشد چرا که روحيه خداجويي؛آزادگي و عدالت خواهي ايرانيان را در بيش از ۲۵۰۰سال پيش از زبان سردار بزرگ خويش به جهانيان اعلام مي نمايد .آن هم در زماني که جنگ و خون ريزي وظلم واستثمار يکديگردر ميان اقوام وحشي و متمدن آنروز امري رايج و عادي بشمار مي آمد و تمدن بشري هنوز مراحل تکامل خود را کامل طي نکرده بود و در اواخر عصر آهن بسر مي برد و بيان گفتارهايي که بي ترديد هنوز درهمين سرزمين ايران تازه و نو بشمار مي آيد و راه گشاي بسياري از مشکلات امروز ايران مي باشد در۲۵قرن پيش جاي شگفتي و تفکر بسيار دارد آيا مي توان گفت نياکان ما از ديد فرهنگ وتمدن در آن زمان به جايگاهي رسيدن که امروز ما حسرت آنرا مي خوريم و راه درازي را براي رسيدن به آن در پيش رو داريم؟احترام به عقايد ديگران ؛آزادي اديان و حق انتخاب حکومت رادر جامعه امروز ايران مي توان پيدا کرد؟ دادگاه هاي امروزمان که با رشوه و بي لياقتي حکم بي دادگاه را پيدا کرده و کجاست کوروشي که داد مظلوم را از ظالم بگيرد.در۲۵۰۰سال پيش از زبان کوروش برده داري در شرايطي از ميان جوامع ايراني بر مي افتد که حتي ۱۰۰۰سال بعد از آن در کتاب آخرين و کاملترين دين الهي شاهد قوانين متعددي راجع به آن هستيم!!!(من براي دين اسلام احترام بسياري قائل هستم ولي هرگز اين موضوع برايم روشن نشد) . دنياي استعمارگر امروز که با استثمار نوين خود ملل جهان سوم را به بي گاري مي گيرد اگرکوروشي مقتدر را در برابر خود مي ديد ديگر شاهد فقر و گرسنگي در جهان بوديم. ابرقدرت امروز جهان مانند لات بي سرو پا و قمه کشي مي ماند که هر کسي را که بخواهد در هر کجاي دنيا مورد زور و ستم قرار مي دهد و انتقام بي لياقتي خود را ازخون ديگر ملل مي گيرد .و هر کسي که با او نباشد و حتي در برابر خواسته هايش سکوت کند دشمن خود مي شمارد غافل از اينکه هر قدرتي را پاياني است .منشور آزادي کوروش نشان کاملي است از شايستگي و لياقت نژاد ايراني. اين متن يک سال پيش به عنوان اولين متن در اين وبلاگ نوشته شد و ارزش بسيار دارد تا يکبار ديگر خوانده شود تا فراموش نکنيم ايران سزاوار آنست که سرفراز بماند.
    (( اينک که به ياری مزدا تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم يا ملتهای ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.
    من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتی تحميل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا ننمايد و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
    من تا روزی که پادشاه ايران هستم نخواهم گذاشت کسی به ديگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.
    من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگری را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضايت صاحب مال تصرف نمايد و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی ديگری را به بيگاری بگيرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
    من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دينی را که ميل دارد بپرستد و در هر نقطه کخ ميل دارد سکونت کند مشروط بر اينکه در آنجا حق کسی را غصب ننمايد و هر شغل را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند.
    من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيری که يکی از خويشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کای ممنوع است و اگر يک فرد از خانواده يا طايفه ای مرتکب تقصير می شود فقط مقصر بايد مجازات گردد نه ديگران.
    من تا روزی که به ياری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و
    رسم بردگی بايد به کلی از جهان برافتد.
    از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ايران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند.))
    کوروش کبير
    بخش سوم
    شرح مختصری از پرافتخارترين دوران تاريخ ايران با وجود دوستان خردمندو اساتيد گرامی که خود بهتر از هر کسی بر آن واقف هستند هر چند نمی تواند بيانگر شکوه و عظمت آن روزگاران باشد اما ياد آوری آن نيز خالی از لطف نيست و اينکه تاريخ چگونه از کوروش ياد می کند و چگونه دوران فر و شکوه ايران زمين را به تصوير می کشد مطمئنا به هزاران ديوان و دفتر نياز دارد که هر چه از آن گفته شود باز هم کم است نه آنکه کافی نباشد بلکه دوستاران و عاشقان اين کهن بوم و بر را سيراب نخواهد کرد .
    ((روزی که بيانيه کوروش بر روی استوانه معروف او در بابل در معرض مطالعه و تماشای مردم گونان قرار گرفت آرياييهای ايرانی همراه قوم پارس قدم بر صحنه حوادث جهانی نهادند قوم پارس که فاتح جديد بابل از ميان آنها بر خاسته بود و بعدها اخلاف و خويشان او غالبا دوست داشتند خود را به آن قوم منصوب کنند با آنکه چندين فرمانروای ديگر از همين خاندان قبل از کوروش در ميان آنها سلطنت کرده بودند فقط از عهد کوروش بود که توانست در عرصه رقابتهای بين المللی عصر خود را برای بنيان نهادن يک امپراطوری بزرگ جهانی شايسته نشان دهد .پدران کوروش از چند نسل قبل از او در انشان پادشاه بودند و در زمان حکومت مادها نيز از آنها تبعيت می کردند و پدرش که کمبوجيه ناميده می شد نيز خويشتن را دست نشانده آستياگ می يافت . کوروش هم که بر حسب بیشتر روايات دختر زاده آستياگ بود وقتی در انشان به سلطنت نشست خيلی زود ضعف و انحطاط دولت آستياگ را دريافت و همين نکته او را به فکر توسعه قدرت و خيال کسب استقلال انداخت.آستياگ سالها پيش کوشيده بود اين دختر زاده خود را در هنگامی که هنوز کودک بود به دست وزير خود هارپاگوس هلاک کند و چون هارپاگوس دست به خون کودک نيالوده بود شاه برای مجازات او داده بود فرزند هارپاگوس را بکشند و غذائی را که از گوشت سر و دست او ساخته بودند بزور به اين پدر بدبخت خورانيده بودند (وقتی می گويم بيانيه اعلاميه حقوق بشر در چنان دورانی باعث شگفتی بسيار است بی جهت نيست). با اينهمه هارپاگوس خشم خود را فرو خورده بود و برای بدست آوردن فرصت انتقام در خدمت آستياگ باقی مانده بود از اين رو وقتی شاه سالها بعد در طغيان کوروش هارپاگوس را بدفع او فرستاد او در خيانت به آستياگ هيچ ترديدی به خود راه نداد و با سپاه خويش به کوروش پيوست .حتی لشگری که خود آستياگ جهت دفع او آورد در نزديک محل پاسارگاد بر پادشاه خود شوريدند و او را به کوروش تسليم کردند و اين نشان می دهد که جنگجويان ماد کوروش را بيگانه و جدا از خود نمی دانستند خصوصا که ماندانا مادر کوروش نيز از خاندان ماد بود و اين را نيز می توان از مورخان يوناني که گه گاه از طوايف و شاهان پارسی نيز همچنان به عنوان طوايف و شاهان ماد ياد کرده اند دريافت. يکبار به يکی از دوستان پان عثمانيسم دوستانه پيشنهاد برگزاری همايشی برای کوروش را جهت اتحاد و ارتباط بيشتر را نمودم اما اين اين اشخاص که تقريبا خود را از هر گونه هويت و خاستگاه ايرانی بودن مبرا می دانند بدون هيچگونه ترديدی گفتند کوروش به ما ربطی ندارد!!!هر چند بعد از گذشت هزاران سال ديگر پارس وماد بودن برای ايرانيان معنايی ندارد اما همين نشان می دهد که از همان ابتدا نيز هرگز جنگ و دشمنی بين اقوام اصيل ايرانی روی نداده و همه ايرانيان در کنار هم و با ياری هم تاريخ خود را بر صفحه روزگار نوشتند و اگر شاهنشاه ايرانی به پيروزی و قدرت فراوان دست يافت بخاطر سواره نظام ماد و پياده نظام پارس بود که هر دو در زمان خود بهترين بودند و بدين ترتيب قويترين ارتش جهان آنروز را در کنار يکديگر ساختند .در هر حال شکست آستياگ نه تنها پادشاه ليديه را که خواهرش در نکاح آستياگ بود ناراضی کرد بلکه بابل و مصر را نيز نگران ساخت و اتحاد اين سه قدرت برتر آن زمان را در برابر ايرانيان را اجتناب ناپذير نمود لازم به گفتن است که در آن هنگام هنوز يونانيها قدرتی محسوب نمی شدند و هنگامی که در جنگ کوروش با ايونيها آنها از اسپارت کمک خواستند يک فرستاده آنها نزد شاهنشاه باريافت و با ساده دلی به کوروش اخطار نمود که اگر از مداخله در سرنوشت ايونی ها دست بر ندارد بايد منتظر عکس العمل اسپارت باشد شاهنشاه نيز بر حسب اخلاق جوانمردانه خود از فرستاده اسپارت بخاطر اين اخطار مشفقانه تشکر کرد اما در عين حال به خنده گفت اگر عمرش کفاف دهد کاری خواهد کرد که اسپارت بجای دلسوزی بر احوال ايونی ها بر سرنوشت خود گريه کند ونيز افزوده بود که من از کسانی که در ميدانهای شهر خويش گرد هم می آيند تا بقيد سوگند دروغ يکديگر رافريب دهند بيمی به دل راه نمی دهم)) براستی که فرق بسيار نياکانمان را با وضع موجود در ميادين بازارها و مجلس امروز ايران مقايسه کنيد که جزء دروغ و کلاهبرداری هنری يافت نمی شود .
    خداوند اين کشور را از دشمن خشکسالی و دروغ محفوظ دارد کتيبه داريوش در تخت جمشيد
    کوروش کبير
    بخش چهارم
    ((
    تا به آنجا رسيديم که دشمنان ايران سعي کردند تا با اتحاد با يکديگر در برابر کوروش ايستادگي نمايند( زهی خيال باطل)در ليديه کرزوس کوشيد تا از راه اتحاد با مصريها و بابليها و يونانيان وضع خود را در مقابل تهديد تازه استوار نمايد او با آگاهي از سقوط آستياگ اولين هدف خود را بازپسگيري زمينهاي مجاور مرز خويش يافت که ماد در پي جنگهاي طولاني بدست آورده بود از اين رو از رود هاليس گذشت و قبل از آنکه کمک متحدشان برسد کاپادوکيه را در آن سوي رود تسخير کرد اما چون اثري از کمک آنها نرسيد دوباره به سارد بازگشت و بانتظار ماند .اما در اين اوقات يک پناهنده سياسي بدربار کوروش آمد و نقشه کرزوس و اتحاد او را فاش کرد شاهنشاه نيز با هوشياري و بر خلاف انتظار کرزوس قبل از آنکه متحدين فرصت يابند قواي خود را تجهيز نمايند و با وجود اينکه نبوديد پادشاه بابل ممکن بود به سپاه وي چشم زخمي وارد سازد از راه بين النهرين راه شمال را در پيش گرفت و از دجله نيز گذشت و در بين راه حران ومعبد سين خداي محبوب بابليها را به تصرف در آورد و به سوي کيلکيه رفت و کاپادوکيه و ارمنستان را نيز به قلمرو خود افزود و در پتريا در شرق رود هاليس در برابر سپاه کرزوس قرار گرفت پيشنهاد کوروش آن بود که ليديه نيز به عنوان يک ساتراپ شود تا هم کرزوس جان خود را حفظ کند و هم حکومت خود را اما او با تحقير و خشونت آن را رد کرد ولي چون در برابر کوروش نيز اميد چنداني به پيروزي نداشت شبانه از برابر ايرانيان عقب نشيني کرد و در سر راه همه چيز را به آتش کشيد و به سارد بازگشت و به انتظار کمک متحدشان نشست و حتي سربازانش را بگمان آنکه شروع سرما کوروش را از تعقيب وي منصرف مي سازد مرخص کرد اما کوروش نيز با ذکاوت و دور انديشي چون نمي خواست به حريف براي تجديد قوا فرصت دهد و هم با سرماي آن حدود که داشت نزديک مي شد گرفتار سازد بدنبال او راه سارد را در پيش گرفت . سپاه کرزوس و کوروش در جلگه اي نزديک سارد به نبرد بر خواستند که خواندن جزئيات اين نبرد و تدابيري که دو حريف براي مغلوب ساختند يکديگر در پيش گرفتند بسيار جالب است اما به شرحي طولاني نياز دارد در هر صورت اين نبرد سر انجام با پيروزي ايرانيان پايان يافت و و پادشاه ليديه در پايتخت خود سارد به محاصره افتاد و همچنان به اميد کمک بابليها و اسپارتيها چشم دوخت ولي اين محاصره تنها دو هفته به طول کشيد و سارد سقوط کرد و کرزوس به دست کوروش افتاد و با توجه به سيرت و اخلاق کوروش و آنچه از وي انتظار مي رفت نه تنها حريف خود را نکشت بلکه در حق وي محبت هم نمود و در داخل ايران و نزديکيه همدان ايالت بارنه را با دستگاهي شاهانه به او بخشيد . با فرجام کار ثروتمندترين پادشاه آنروز جهان افسانه خاندان سلطنتي گوگس نيز که ظهورشان با افسانه ها آميخته بود با سقوط نواده شان کرزوس خاتمه يافت و در تابعيت ايرانيان به پايان رسيد ))
    کوروش کبير
    بخش پايانی
    بعد از فتح آسيای صغير برای کوروش نوبت رسيدگی به حساب بابل و نبوديد رسيده بود اما در داخل ايران هنوز مسايلی بود که حل و تصفيه فوری تری را ايجاب می کرد در واقع درا ين زمان هم نواحی شرقی قلمرو ماد مثل گرگان هنوز تحت نظارت سردار پارسی در نيامده بود و همچنين آنسوتر وجود طوايف نيمه وحشی و مهاجم ممکن بود امنيت قلمرو داخلی کوروش را به خطر اندازد از اين رو کوروش حمله به بابل را عمدتا به تاخير انداخت و نزديک پنج شش سالی اوقات خود را صرف سرکوب کردن طوايف و اقوام نواحی شرق کشور کرد و قبل از وی نيز پادشاهان ماد در هنگام لشگر کشی به غرب از جانب شرق لطمه خورده بودند و شاهنشاه نمی خواست تجربه آنها را تکرار کند در هر حال اين لشگرکشی ها نه تنها مرز ايران را خيلی بيشتر از آنچه برای ماد حاصل شده بود توسعه داد بلکه ثروت بسياری را نيز برای کوروش و ايرانيان به همراه آورد .اما اين امپراطوری وسيع که با جنگ بی انقطاع به وجود آمده بود برای دوام و بقای خود نياز به جنگ داشت و کوروش در استراحتگاه خود در همدان نمی توانست فراموش کند که بابل هنوز تسخير ناشده مانده بود و نبوديد پادشاه آن هنوز به خاطر اتحاد ی که بر ضد وی با کرزوس کرده بود حسابی پس نداده بود.بالاخره وقتی مسيح يهود که برای آنها حکم پادشاه خدايی را داشت برای فتح بابل حرکت کرد تقريبا اعتماد داشت که با پيروزی به بابل وارد خواهد شد.در مقابله با شاهنشاه که به سرعت شهرهای قلمرو نبوديد را يکی پس از ديگری فتح می کرد و بسوی بابل پيش می آمد پادشاه کاهن تنها کاری که انجام داد آن بود که خدايان شهر را از صدمه سپاه مهاجم حفظ کند و آنها را به هر قيمتی هست به خارج از شهر منتقل سازد گويی در روياهای دينی خود می پنداشت که او فقط وظيفه دارد خدايان خويش را حفظ کند و حفظ مردم و شهرها به عهده خودشان است!بدون شک برای رسيدن به بابل يک مانع عمده رود دجله بود اما کوروش برای رفع اين مشکل بود مسير اين رود را وقتی آب آن به نسبت کم بود از سر راه برگردانند خود سختکوشی و اراده نياکانمان را قضاوت کنيد و عد با حمله به شهر اوپيس و تسخير آن ارتباط آن را با پايتخت به کلی قطع کرد و سرانجام يک سردار ايلامی کوروش به نام گبرياس توانست لشگر نبوديد را در محلی به نام سیپ پار به سختی مقلوب کند و بدون مانعی وارد بابل شود و نبوديد که نتوانست به موقع خود را نجات دهد ناچار با ورود ايرانيان تسليم و اسير شد .کوروش در اين پايتخت عظيم اقوام سامی سرانجام قدرت نوخاسته آريايی را بر تخت نشاند و در معبد مردوک تاج سلطنت بابل را بر سر نهاد (تقريبا ۲۳ مهر ماه)و تمام اقوام تابع بابل از چادرنشينان عرب تا شهرنشينان سوريه و فلسطين در برابر شاهنشاه سر تعظيم فرود آوردند و نبوديد نيز به کرمان فرستاده شد و تا پايان عمر در آنجا با دستگاه حکومت همچنان باقی ماند از اطلاعات باقی مانده حکايت از آن دارد که فاتح پارسی در شهر با شوق و علاقه مردم پذيره شد و نسبت به طيقات مردم محبت و حسن سلوک کم مانندی ارائه داد معابدو شهر را از هرگونه تاراجی که رسم سپاهيان فاتح بود حفظ کرد و آزادی که او به قوم يهود اعطا کرد چنان بود که تا امروز نام او را در ميان اين قوم جاودانه ساخته شايد عمر وی کفاف آن را نداد که درسی مشابه با آنچه به بابل داد به مصر هم بياموزد اما سالهای بعد توسط ديگر سرداران پارسی مرزهای شاهنشاهی ايران هر سه قاره آسيا و اروپا و آفريقا را درنورديد و از بنيانی که او برنهاد کشوری برپاخاست که بيش از نيمی از تاريخ خود را ابرقدرت جهان بود.درباره فرجام کوروش نيز بايد گفت اين سرباز وطن در جنگ با اقوام وحشی شرقی و دفاع از سرزمين خويش جان خود را فدا نمود و پيکرش در پاسارگاد به خاک سپرده شد و تا امروز نيز جاودانه باقی مانده حتی او در وصيت به فرزندان خود آنها را از ساخت مقبره ای مانند فراعنه برحذر می دارد و آرامگاهی ساده را بر هر چيزی ترجيح می دهد.(مقايسه کنيد با مرقد کنونی امام)تمام زندگی بی نظير خودرا در لوحی کوتاه روی مقبره خويش اينگونه بيان می کند:
    ادم کوروش خشايثيه هخامنشيه -منم کوروش شاه هخامنشی
    روانش شاد و راهش پر رهرو باد.پاينده ايران




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 2 از 14 اولیناولین 123412 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •