بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 6 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 56

موضوع: تاریخ ایران از انحطاط هخامنشیان تا فروپاشی سلسله پادشاهی به روایت استاد "عبدالحسین زرین کوب"

  1. #11
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آغاز فروپاشي‌ شاهنشاهي‌ هخامنشي‌

    10-10- در آن‌ سوي‌ داردانل‌، در كنار رود گرانيكوس‌، سپاه‌ اسكندر با سپاه‌ داريوش‌ تلاقي‌ كرد. كثرت‌ نسبي‌ و تنوع‌ نژادي‌ سپاه‌ داريوش‌ در اين‌ جنگ‌ و در جنگهاي‌ ديگر دست‌ و پاگير بود و نمايش‌ ثروت‌ و جلال‌ شاهانه‌اش‌ هم‌ محرك‌ حرص‌ و شوق‌ مهاجمان‌ غارتگر گشت‌. جنگ‌ به‌ پيروزي سكندر تمام‌ شد و او در دنبال‌ آن‌ در تمام‌ آسياي‌ صغير مجبور به‌ جنگ‌ عمده‌ي‌ ديگري‌ نشد. اكثر شهرهاي‌ ايونيه‌، با چند استثنا، اسكندر را همچون‌ رهاننده‌اي‌ به‌ گرمي‌ پذيره‌ شدند و اسكندر هم‌ به‌ آنها استقلال‌ داخلي‌ داد. سپاه‌ يوناني‌ تا سوريه‌ ديگر با هيچ‌ مقاومت‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ مواجه‌ نشد. فقط‌ در ايسوس‌، واقع‌ در منتهي‌اليه‌ شرقي‌ آسياي‌ صغير و خليج‌ اسكندرون‌، مقدوني‌ دوباره‌ با سپاه‌ داريوش‌ برخورد. اينجا نيز پيروزي‌ بهره‌ي‌ اسكندر گرديد (نوامبر333) و سپاه‌ عظيم‌ پارس‌ كه‌ داريوش‌ از بابل‌ تجهيز كرده‌ بود تار و مار گشت‌. داريوش‌ هم‌ كه‌ در جنگهاي‌ گذشته‌ همواره‌ رشادت‌ و جلادت‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ از خويشتن‌ نشان‌ مي‌داد اينجا از معركه‌ گريخت‌ و خانواده‌ي‌ او - زن‌ و فرزندانش‌ - با غنايم‌ بسيار به‌ چنگ‌ دشمن‌ افتاد. مقدوني‌ پيشنهاد صلح‌ داريوش‌ را كه‌ نشان‌ نوميدي‌ بود رد كرد، اما خودش‌، براي‌ ايمني‌ از حمله‌ي‌ احتمالي‌ ناوگان‌ ايران‌ به‌ يونان‌، به‌ جاي‌ آنكه‌ داريوش‌ را در خط‌ بابل‌ و ماد تعقيب‌ كند به‌ تسخير سوريه‌، فنيقيه‌ و مصر همت‌ گماشت‌. اسكندر در صور و در غزه‌ مقاومت‌ اهل‌ شهر را با خشونت‌ و كشتاري‌ سخت‌ و بي‌رحمانه‌ در هم‌ شكست‌، و صيدا و اورشليم‌ را بدون‌ جنگ‌ گرفت‌. در مصر ساتراپ‌ ايراني‌ آن‌ - نامش‌ مازاكس‌ - كه‌ احساسات‌ عام‌ را به‌ علت‌ سركوبيهاي‌ اخير، مخالف‌ پارسيها مي‌ديد هر گونه‌ مقاومت‌ را در مقابل‌ سپاه‌ مهاجم‌ بي‌فايده‌ يافت‌ و اسكندر از جانب‌ كاهنان‌ قوم‌ همچون‌ يك‌ منجي‌ الهي‌ تلقي‌ گشت‌. فتح‌ مصر (332) و به‌ دنبال‌ آن‌ لشكركشي‌ به‌ واحه‌ي‌ آرمون‌ ، اسكندر را به‌ مرتبه‌ي‌ يك‌ فرعون‌، يك‌ فرعون‌زاده‌، و يك‌ خداي‌ فاتح‌ رساند. شهر اسكندريه‌ كه‌ وي‌ در مصب‌ نيل‌ بنا كرد خاطره‌ي‌ او و خاطره‌ي‌ استيلاي‌ يونان‌ را در تمام‌ دره‌ي‌ نيل‌ قرنها زنده‌ نگهداشت‌. از راه‌ مصر و از طريق‌ سوريه‌، اسكندر راه‌ بابل‌ را پيش‌ گرفت‌ و جز در نواحي‌ اربل‌ و موصل‌ - محلي‌ به‌ نام‌ گوگمل‌ - خود را با مقاومت‌ ديگري‌ مواجه‌ نيافت‌. اين‌ سومين‌ برخورد او با سپاه‌ داريوش‌ بود (اكتبر331). داريوش‌ كه‌ اينجا نيز فرمانده‌ سپاه‌ بود، و باز لشكري‌ عظيم‌ و شاهانه‌ براي‌ مقابله‌ي‌ مقدوني‌ بسيج‌ كرده‌ بود، در معركه‌ي‌ جنگ‌ مجروح‌ و منهزم‌ شد و بابل‌ به‌ دست‌ اسكندر افتاد. كاهنان‌ بابل‌ هم‌ مثل‌ كاهنان‌ مصر در استقبالي‌ كه‌ از فاتح‌ مقدوني‌ كردند ناخرسندي‌ ديرينه‌ي‌ خود را نسبت‌ به‌ رفتار رعونت‌آميز پادشاهان‌ اخير پارس‌ نشان‌ دادند.

    اسكندر، بعد از يك‌ ماه‌ استراحت‌، براي‌ تسخير شوش‌ و پرسپوليس‌ - دو تختگاه‌ ديرينه‌ي‌ پارسها - از بابل‌ با انشان‌ و پارس‌ راند. اما داريوش‌ بعد از ماجراي‌ گوگمل‌ به‌ نواحي‌ ماد رفت‌ و آنجا براي‌ تدارك‌ اسباب‌ يك‌ نبرد ديگر به‌ تلاش‌ پرداخت‌. شوش‌ با خزاين‌ و ذخاير نفيس‌ خود عرضه‌ي‌ غارت‌ مهاجم‌ گشت‌. در پارس‌ كاخ‌ پرسپوليس‌ طعمه‌ي‌ آتش‌ شد و اسكندر براي‌ تسلط‌ بر اين‌ دو شهر باستاني‌ جز يك‌ بار با طوايف‌ خوزيان‌ كه‌ در سر راه‌ شوش‌ يك‌ چند با او به‌ مقاومت‌ برخاستند، و يكبار هم‌ با آريوبرزن‌ (آريوبارزانس‌) سردار پارسي‌ كه‌ در پارس‌ در سر راه‌ او ايستاد، تقريباً هيچ‌ جا با مانع‌ عمده‌اي‌ برخورد نكرد. رعب‌ و وحشتي‌ كه‌ داريوش‌ را از مقابل‌ مهاجم‌ به‌ فرار واداشت‌ و خشونت‌ و قساوتي‌ كه‌ اسكندر فاتح‌ در قتل‌ و غارت‌ بلاد پيش‌ گرفت‌، هر گونه‌ مقاومت‌ را براي‌ حفظ‌ تاج‌ و تختي‌ كه‌ صاحبش‌ آن‌ را در سر راه‌ مهاجم‌ انداخته‌ بود بي‌فايده‌ نشان‌ مي‌داد. اسكندر به‌ دنبال‌ غارت‌ و آتش‌سوزي‌ پرسپوليس‌ ديگر شهرهاي‌ پارس‌ را هم‌ عرصه‌ي‌ غارت‌ خود كرد و آن‌گاه‌ براي‌ تعقيب‌ پادشاه‌ فراري‌ از پارس‌ راه‌ ماد را پيش‌ گرفت‌ (بهار330).

    داريوش‌ كه‌ در هگمتانه‌ جهت‌ طرح‌ يك‌ جنگ‌ تازه‌ مشغول‌ اقدام‌ بود، قبل‌ از توفيق‌ در طرح‌ هيچ‌ تدارك‌ تازه‌اي‌، از آوازه‌ي‌ عزيمت‌ اسكندر وحشت‌ زده‌ و سرگردان‌ با بسوس‌ ، ساتراپ‌ باكتريا (باختر) كه‌ خود پارسي‌ و از نژاد هخامنشي‌ بود، همراه‌ عده‌اي‌ از سركردگان‌ پارس‌ در آنجا از راه‌ ري‌ به‌ نواحي‌ شرقي‌ كشور عزيمت‌ كرد. در بين‌ راه‌، نزديك‌ دامغان‌، بسوس‌ كه‌ به‌ همراهي‌ برزنتس‌ ساتراپ‌ در نگيانا - كه‌ مثل‌ او مي‌خواست‌ خود را از شر تحكم‌ پادشاه‌ فراري‌، و شرق‌ كشور را از تاخت‌ و تاز سپاه‌ مهاجم‌ نجات‌ دهد - متكي‌ بود، داريوش‌ را به‌ قصد كشتن‌ زخم‌ مهلك‌ زد و بعد هم‌ خود را پادشاه‌ خواند و براي‌ تهيه‌ي‌ اسباب‌ مقاومتي‌ در باختر به‌ ولايت‌ تحت‌ فرمان‌ خويش‌ گريخت‌. وقتي‌ كه‌ اسكندر در تعقيب‌ داريوش‌ به‌ اردوگاه‌ وي‌ رسيد، آخرين‌ پادشاه‌ هخامنشي‌ از اثر زخمهايي‌ كه‌ بسوس‌ و همراهانش‌ به‌ وي‌ وارد كرده‌ بودند مرده‌ بود. اسكندر جسد پاره‌ پاره‌اش‌ را با تأثر و احترام‌ به‌ پارس‌ فرستاد (ژوئيه‌330) و بدين‌ گونه‌ با مرگ‌ داريوش‌ سوم‌ امپراطوري‌ ديرينه‌ سال‌ هخامنشي‌ به‌ دست‌ اسكندر مقدوني‌ انقراض‌ يافت‌.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #12
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ميراث‌ تمدن‌ پارس‌

    10-11- از وقتي‌ تجمل‌دوستي‌ و آسايش‌جويي‌ پادشاهان‌ پارس‌ اسلحه‌ي‌ آهني‌ آنها را به‌ اسلحه‌ي‌ طلايي‌ تبديل‌ كرد و قدرتي‌ كه‌ در دستهاي‌ آهنين‌ جنگجويان‌ نستوه‌ خاندان‌ هخامنش‌ بود به‌ دستهاي‌ ظريف‌ اما غالباً آلوده‌ي‌ زنان‌ و خواجه‌سرايان‌ حرم‌ سپرده‌ شد، عامل‌ نابودي‌ كه‌ در درون‌ هر قدرتي‌ هست‌ و آرام‌ آرام‌ آن‌ را مي‌خورد در تمام‌ احوال‌ امپراطوري‌ مجال‌ ظهور يافت‌. ضعف‌ و انحطاط‌ چاره‌ناپذيري‌ كه‌ از آن‌ پس‌ بر امپراطوري‌ پارس‌ چيره‌ شد چنان‌ فاصله‌ي‌ كمي‌ با سقوط‌ و از هم‌پاشيدگي‌ داشت‌ كه‌ حمله‌ي‌ اسكندر فقط‌ به‌ نزاع‌ طولاني‌ آن‌ خاتمه‌ داد. مع‌هذا اين‌ بنيان‌ عظيم‌ كه‌ در حال‌ فروريختگي‌ بود و كلنگ‌ اسكندر بهانه‌اي‌ براي‌ ويران‌ گشتنش‌ شد در دوره‌ي‌ استواري‌ خويش‌ تجربه‌ي‌ يك‌ حكومت‌ آرماني‌ بود كه‌ شرق‌ و غرب‌ را مجال‌ هم‌زيستي‌ داد و قسمت‌ عمده‌اي‌ از دنياي‌ متمدن‌ را در فرهنگ‌ و قانون‌ متعادلي‌ به‌ هم‌ مربوط‌ كرد .
    در آنچه‌ به‌ اقوام‌ پارس‌ و ماد و طوايف‌ متحد و وابسته‌ي‌ آنها در پارت‌ و باختر و سغد و هرات‌ مربوط‌ بود دولت‌ هخامنشي‌ اولين‌ قدمهاي‌ جدي‌ را در تنظيم‌ اقتصاد ملي‌ و آنچه‌ در آن‌ زمان‌ عدالت‌ اجتماعي‌ تلقي‌ مي‌شد برداشت‌: مالياتها مخصوصاً در عهد داريوش‌ بزرگ‌ و بر وفق‌ دستور و قانوني‌ كه‌ او مقرر كرد تحت‌ نظارت‌ درآمد و ساتراپها و حكام‌ محلي‌ از هر گونه‌ بي‌رسمي‌ و هر گونه‌ درازدستي‌ در حق‌ رعايا ممنوع‌ شدند؛ ارتش‌ ثابتي‌ به‌ عنوان‌ وسيله‌ي‌ تحكيم‌ قدرت‌ امپراطوري‌، ارتباط‌ اجزاي‌ اين‌ قلمرو وسيع‌ را تضمين‌ كرد؛ گارد سلطنتي‌ كه‌ سپاه‌ جاويدان‌ خوانده‌ مي‌شد و از جوانان‌ خاندانهاي‌ نجبا به‌ وجود مي‌آمد حافظ‌ نظم‌ در ارگ‌ قلعه‌ و نگهبان‌ شخص‌ فرمانروا در دربار بود؛ خدمت‌ نظامي‌، خاصه‌ در هنگام‌ جنگ‌ براي‌ تمام‌ اقوام‌ امپراطوري‌ اجباري‌ بود؛ تشبث‌ براي‌ معاف‌ شدن‌ از اين‌ گونه‌ خدمات‌ مجازاتهاي‌ سخت‌ و تا حدي‌ قساوت‌آميز داشت‌؛ در ايام‌ صلح‌ سپاه‌ ثابت‌ و فعال‌ از بين‌ اقوام‌ پارس‌ و ماد تشكيل‌ مي‌شد. و در تمام‌ اقوام‌ تابع‌ كه‌ تنوع‌ و تفاوت‌ آنها در چنين‌ قلمرو وسيعي‌ فوق‌العاده‌ بود همه‌ جا از طرف‌ حكومت‌ با نظر تسامح‌ نگريسته‌ مي‌شد؛ داريوش‌ اول‌ با هشياري‌ خاص‌ خود اين‌ نكته‌ را كه‌ در بين‌ اقوام‌ تابع‌ كساني‌ هستند كه‌ مردگان‌ خود را مي‌سوزانند و كساني‌ هستند كه‌ آنها را مي‌خورند و به‌ قول‌ هرودوت‌ هيچ‌ يك‌ از آنها نيز حاضر نيست‌ رسم‌ خود را با آنچه‌ نزد قوم‌ ديگر معمول‌ است‌ عوض‌ كند، هشداري‌ براي‌ ضرورت‌ تسامح‌ در عقايد و لزوم‌ احترام‌ به‌ آداب‌ و رسوم‌ اقوام‌ تابع‌ مي‌يافت‌؛ پادشاهان‌ هخامنشي‌ و به‌ احتمال‌ قوي‌ اكثر اقوام‌ ماد و پارس‌ تا مدتها بعد از عهد كوروش‌ و داريوش‌ آيين‌ مزدايي‌ آريايي‌ قديم‌ را داشتند، اهورامزدا را نه‌ به‌ عنوان‌ خدايي‌ يكتا بلكه‌ به‌ مثابه‌ي‌ بَغْ بزرگي‌ نيايش‌ مي‌كردند و بعدها نيايش‌ بغان‌ ديگرهم‌ در كتيبه‌هاي‌ بعضي‌ شاهان‌ قوم‌ ظاهر شد. مع‌هذا آيين‌ زرتشت‌ كه‌ شامل‌ اصلاح‌ اين‌ آيين‌ باستاني‌ بود - بعد از غلبه‌ي‌ كوروش‌ و داريوش‌ بر نواحي‌ شرقي‌ كشور - در ماد و پارس‌ هم‌ رواج‌ پيدا كرد. مراسم‌ خاص‌ آن‌ نيز به‌ وسيله‌ي‌ مغان‌ كه‌ كاهنان‌ قوم‌ بودند در بين‌ گرويدگان‌ اهل‌ ماد و پارس‌ تعليم‌ و اجرا مي‌شد و به‌ همين‌ سبب‌ حيثيت‌ و نفوذ اين‌ طايفه‌ در عهد رواج‌ آيين‌ زرتشت‌ هم‌ در قلمرو هخامنشيها همچنان‌ محفوظ‌ و باقي‌ ماند.
    زرتشت‌ به‌ احتمال‌ قوي‌ در نواحي‌ شرقي‌ فلات‌ و ظاهراً در باختر به‌ ترويج‌ تعليم‌ خويش‌ پرداخت‌. اينكه‌ وي‌ بنابر روايات‌ از ماد برخاست‌ و از آنجا به‌ بلخ‌ رفت‌ ظاهراً به‌ وسيله‌ي‌ مغان‌ ماد و مدتها بعد از عهد وي‌ شيوع‌ يافته‌ است‌. زمان‌ حيات‌ او محل‌ بحث‌ است‌ و شايد با اوايل‌ هزاره‌ي‌ اول‌ قبل‌ از ميلاد برسد. قديم‌ترين‌ منبع‌ موثق‌ در باب‌ تعليم‌ اوگاثه‌هاست‌ كه‌ بخشي‌ از ايسناهاي‌ اوستاست‌. اين‌ تعليم‌ كه‌ شامل‌ نهي‌ از اعمال‌ جادويي‌ و منع‌ از قرباني‌ حيواني‌ است‌، مبني‌ بر ثنويت‌ خير و شر است‌ و اينكه‌ انسان‌ به‌ اختيار دنبال‌ خير مي‌رود يا به‌ شر مي‌گرايد، و لاجرم‌ مسئول‌ اختيار خويش‌ است‌. پندار نيك‌، كردار نيك‌ و گفتار نيك‌ خلاصه‌ي‌ تعليم‌ اخلاقي‌ اوست‌. خود او شاعر (زوتار) و به‌ قولي‌ شمن‌ (طبيب‌ الهي‌) بوده‌ است‌ و نام‌ خود و بعضي‌ از خويشان‌ نزديكش‌ كه‌ با لفظ‌ «شتر» و «اسب‌» تركيب‌ مي‌شود، محيط‌ حيات‌ و نشو و نماي‌ او را در نواحي‌ شرق‌ نشان‌ مي‌دهد. با آنكه‌ حامي‌ او به‌ عنوان‌ كي‌گشتاسپ‌ خوانده‌ شده‌ است‌، تطبيق‌ اين‌ نام‌ با ويشتاسپ‌، پدر داريوش‌، گمراه‌كننده‌ است‌. به‌ هر حال‌ در اواخر عهد هخامنشي‌، تعليم‌ او در بين‌ مغان‌ پارس‌ بعضي‌ هواداران‌ راسخ‌ داشت‌ و از همانجا بود كه‌ بعدها در اواخر عهد اشكانيان‌ تقريباً درتمام‌ پارس‌ آيين‌ رسمي‌ گشت‌.
    پادشاهان‌ هخامنشي‌ كه‌ شاهد رواج‌ تدريجي‌ اين‌ آيين‌ در بين‌ اقوام‌ پارس‌ و طبقات‌ مغان‌ بودند اگر هم‌ خود به‌ اين‌ آيين‌ علاقه‌اي‌ نشان‌ ندادند، باري‌ به‌ نشر و نفوذ آن‌ با نظر تسامح‌ نگريستند. در قلمرو هخامنشيها آيين‌ رسمي‌ وجود نداشت‌ و گرايش‌ آنها به‌ ضرورت‌ آزادي‌ در عقايد و آداب‌، رعايت‌ تسامح‌ را بر آنها الزام‌ مي‌كرد. معبد و قربانگاه‌ سرپوشيده‌ چنان‌ كه‌ هرودوت‌ (1/131) خاطرنشان‌ مي‌كند نزد پارسيها معمول‌ نبود، چند معبد هم‌ كه‌ در پاسارگاد و شوش‌ و نقش‌ رستم‌ از آن‌ عهد باقي‌ است‌ متضمن‌ نفي‌ و نقض‌ قول‌ اين‌ «پدر تاريخ‌» محسوب‌ نمي‌شود.
    سلطنت‌ پادشاهان‌ هخامنشي‌ البته‌ مطلقه‌ و مبني‌ بر استبداد شخصي‌ بود. مع‌هذا آراي‌ مشورتي‌ نجبا، ساتراپها و سركردگان‌ خانواده‌هاي‌ هفت‌گانه‌، كه‌ بعضي‌ از آنها اعقاب‌ ياران‌ داريوش‌ در قتل‌ گئوماتاي‌ مغ‌ بودند، گه‌گاه‌ تصميم‌ و اراده‌ي‌ پادشاه‌ را تغيير مي‌داد يا محدود مي‌كرد. عرف‌ و عادت‌ رايج‌ در بين‌ اقوام‌ تابع‌ هم‌ غالباً آن‌ اندازه‌ مورد توجه‌ و احترام‌ پادشاه‌ واقع‌ مي‌شد كه‌ ضرورت‌ رعايت‌ آن‌ تا حدي‌ استبداد وي‌ را مهار كند. در محاكمات‌ مهم‌، رأي‌ شاه‌ به‌ هر گونه‌ دعوايي‌ خاتمه‌ مي‌داد اما محاكمات‌ عادي‌ زير نظر مغان‌ و دستوراني‌ كه‌ عنوان‌ قاضي‌ شاهي‌ داشتند انجام‌ مي‌شد و تشريفات‌ ويژه‌ داشت‌. واگذاري‌ متهم‌ به‌ حكم‌ ايزدي‌ - مثل‌ عبور از آتش‌ يا آب‌ - و همچنين‌ به‌ جا آوردن‌ مراسم‌ سوگندخواري‌، در بعضي‌ دعاوي‌ معمول‌ بود. مجازاتها هم‌ گاه‌ به‌ نحو بي‌تناسبي‌ سنگين‌تر از گناه‌ بود، از جمله‌ اهانت‌ و خيانت‌ نسبت‌ به‌ فرمانروا سخت‌ترين‌ مجازات‌ را به‌ دنبال‌ مي‌آورد. دقت‌ در اجراي‌ عدالت‌ در نظر پادشاه‌ اهميت‌ بسيار داشت‌: اگر قاضي‌ در اين‌ باره‌ مسامحه‌اي‌ مي‌كرد غالباً مورد مؤاخذه‌ سخت‌ واقع‌ مي‌شد، حتي‌ كمبوجيه‌ يك‌ قاضي‌ را كه‌ متهم‌ به‌ رشوه‌خواري‌ بود به‌ قول‌ هرودوت‌ چنان‌ مجازات‌ كرد كه‌ براي‌ پسر و جانشين‌ او مايه‌ي‌ وحشت‌ و عبرت‌ هر روزينه‌ شد. قوانين‌ پارس‌ و ماد نافذ و قاطع‌ و لايتغير بود. آداب‌ و رسوم‌ آنها هم‌ ساده‌ و دقيق‌ و عاري‌ از تكلف‌ به‌ نظر مي‌آمد. در سخن‌ گفتن‌ صريح‌ و صادق‌ و در دوستي‌ استوار و قابل‌ اعتماد بودند. زادروز خود را با شادي‌ و تشريفات‌ جشن‌ مي‌گرفتند و هنگام‌ برخورد در كوي‌ و بازار يكديگر را با آداب‌ و رسوم‌ خاص‌ مي‌بوسيدند. تعدد زنان‌ در بين‌ اشخاص‌ متمكن‌ ايشان‌ رسم‌ بود و ازدواج‌ با خويشان‌ نزديك‌ هم‌ همچون‌ وسيله‌اي‌ براي‌ حفظ‌ پاكي‌ نژاد مقبول‌ و مرسوم‌ به‌ نظر مي‌رسيد. پارسيها از حيث‌ ظاهر، خوبروي‌ و ميانه‌بالا و نيرومند بودند. موي‌ سر و صورت‌ را نمي‌تراشيدند و در طعام‌ و شراب‌ از هر گونه‌ زياده‌روي‌ پرهيز مي‌كردند. در ايام‌ صلح‌، اوقات‌ را به‌ شبانكارگي‌ و كشاورزي‌ سر مي‌كردند. بازرگاني‌ را غالباً كاري‌ پست‌ مي‌شمردند و بازار را كانون‌ دروغ‌ و فريب‌ مي‌دانستند. بازرگاني‌ در بين‌ آنها به‌ اقوام‌ تابع‌ چون‌ بابليها و يهوديها اختصاص‌ داشت‌، به‌ صنعت‌ هم‌ توجه‌ زيادي‌ از جانب‌ آنها نمي‌شد. آنچه‌ در اين‌ زمينه‌ مورد نياز واقع‌ مي‌گشت‌ از سرزمينهاي‌ بيگانه‌ وارد مي‌شد يا به‌ وسيله‌ي‌ بيگانگان‌ مقيم‌ كشور تهيه‌ مي‌گرديد. فقط‌ در زمينه‌ي‌ معماري‌ شوق‌ و علاقه‌ي‌ پادشاهان‌ و نجبا به‌ بعضي‌ ابداعات‌ منجر شد. اما معماري‌ قوم‌ هم‌ از لحاظ‌ شكل‌ و مصالح‌ جنبه‌ي‌ تلفيقي‌ و التقاطي‌ داشت‌. و چيزي‌ از روح‌ تسامح‌ و تعاون‌ حاكم‌ بر طرز حكومت‌ هخامنشيها را منعكس‌ مي‌كرد.
    با آنكه‌ بعد از عهد اسكندر نام‌ و نشاني‌ از هخامنشيها در خاطر نسلهاي‌ بعد نماند و حتي‌ در عهد اشكانيان‌ و ساسانيان‌ هم‌ هرگز نام‌ كوروش‌ و كمبوجيه‌ و ارشام‌ و ويشتاسپ‌ و داريوش‌ و خشايارشا در تاريخ‌ تكرار نشد ميراث‌ هخامنشيها براي‌ تاريخ‌ ايران‌ پرمايه‌، عظيم‌ و خاطره‌انگيز بود. شيوه‌ي‌ حكومت‌ آنها نمونه‌ي‌ كامل‌ترين‌ امپراطوري‌ منسجم‌ در دنياي‌ شرق‌ تلقي‌ شد. اين‌ امپراطوري‌ نه‌ فقط‌ از لحاظ‌ وسعت‌ بلكه‌ از جهت‌ تشكيلات‌ هم‌ در دنياي‌ آن‌ عصر بي‌سابقه‌ بود. اولين‌ تجربه‌اي‌ بود كه‌ نشان‌ داد مي‌توان‌ مي‌توان‌ تعداد بسياري‌ از اقوام‌ عالم‌ را تحت‌ قدرت‌ و لواي‌ واحد درآورد و براي‌ تمام‌ آن‌ اقوام‌ هم‌ حقوق‌ و امتيازات‌ مساوي‌ با مسئوليت‌ مشترك‌ تأمين‌ كرد. طرز تقسيم‌ حوزه‌ي‌ امپراطوري‌ به‌ ولايات‌ و اعمال‌ نظارت‌ دقيق‌ بر شيوه‌ي‌ حكومت‌ و ميزان‌ وصول‌ عوارض‌ و ماليات‌ در اين‌ امپراطوري‌، لااقل‌ در عهد داريوش‌ و كساني‌ از اخلاف‌ او كه‌ از عزم‌ و قدرت‌ خالي‌ نبودند، تمركز دقيق‌ و استواري‌ به‌ امپراطوري‌ مي‌داد. نظام‌ دادرسي‌ به‌ اتكاء قانون‌ ثابت‌ و غيرقابل‌ انعطاف‌، همراه‌ با نظارت‌ دقيق‌ پادشاه‌ در استانهاي‌ تابع‌، عدالت‌ را در قلمرو امپراطوري‌ به‌ نحوي‌ تأمين‌ مي‌كرد كه‌ فكر شورش‌ بر ضد پادشاه‌ - جز به‌ ندرت‌ و غالباً فقط‌ در دنبال‌ توطئه‌ها و تحريكات‌ فتنه‌جويان‌ - در اذهان‌ رعايا بروز نمي‌كرد. شبكه‌اي‌ از جاده‌هاي‌ عريض‌، تختگاههاي‌ امپراطوري‌ را به‌ مراكز اين‌ استانها متصل‌ مي‌كرد. دستگاه‌ چاپار و خبررساني‌ منظمي‌ از طريق‌ همين‌ جاده‌ها دولت‌ را همواره‌ از رويدادهايي‌ كه‌ در دوردست‌ترين‌ نقاط‌ امپراطوري‌ بود به‌ موقع‌ آگاه‌ مي‌كرد. اين‌ آگاهي‌ و آن‌ امنيت‌، بازرگاني‌ كشور را كه‌ از آسياي‌ ميانه‌ به‌ آسياي‌ صغير و از مصر و يونان‌ به‌ عربستان‌ و چين‌ مي‌رفت‌ فعال‌ و شكوفا مي‌داشت‌. ضرب‌ و رواج‌ سكه‌هاي‌ زر - دريك‌، زريك‌ - هم‌ كه‌ به‌ وسيله‌ي‌ داريوش‌ توسعه‌ يافت‌ هر گونه‌ ترس‌ و تزلزل‌ را در امر مبادلات‌ از خاطر سوداگران‌ مي‌زدود. برقراري‌ پادگانها در مرزها و نقاط‌ سوق‌الجيشي‌ علاوه‌ بر تأمين‌ مرزها، نظارت‌ در اعمال‌ استانداران‌ را كامل‌ مي‌كرد، دقت‌ در دخل‌ و خرج‌، تعادل‌ بين‌ مخارج‌ و عوايد را ممكن‌ مي‌ساخت‌ و از هر گونه‌ حيف‌ و ميل‌ در اموال‌ خزانه‌ و در حقوق‌ رعايا مانع‌ مي‌آمد. كار اين‌ نظارت‌ با چنان‌ دقتي‌ انجام‌ مي‌شد كه‌ هم‌اكنون‌ تعدادي‌ الواح‌ باستاني‌ در تخت‌ جمشيد صورت‌ پرداخت‌ مزد كارگران‌ كاخها را هنوز حفظ‌ مي‌كند. هنر هخامنشي‌ هر چند تلفيقي‌ از هنرهاي‌ بين‌النهرين‌ تا مصر و يونان‌ به‌ نظر مي‌رسد نقش‌ ذوق‌ و سليقه‌ي‌ پارسي‌ را در آن‌ نمي‌توان‌ ناديده‌ گرفت‌. اين‌ ذوق‌ و سليقه‌ي‌ عالي‌، كه‌ اجزاء نامتجانس‌ گونه‌گون‌ را در يك‌ وحدت‌ نامرئي‌ به‌ هم‌ مي‌آميزد، يادآور ساختار امپراطوري‌ قوم‌ است‌ كه‌ در آن‌ نيز ارتباط‌ اجزاء مختلف‌، نوعي‌ وحدت‌ در كثرت‌ را تحقق‌ مي‌دهد. در هنر اين‌ عصر معماري‌ هنر عمده‌ بود، مجسمه‌ سازي‌ و نقوش‌ برجسته‌، تابع‌ و مكمل‌ آن‌ محسوب‌ مي‌شد. در بناي‌ كاخهاي‌ هخامنشي‌ غير از مصالح‌ و مواد كه‌ از همه‌ي‌ ولايات‌ تابع‌ وارد مي‌شد بعضي‌ معماران‌ مصري‌ و حتي‌ يوناني‌ هم‌ ظاهراً شركت‌ داشته‌اند و شك‌ نيست‌ كه‌ عظمت‌ ابنيه‌ و وسعت‌ قلمرو هم‌ استفاده‌ از تمام‌ اين‌ امكانات‌ را در چنين‌ كارها اقتضا داشته‌ است‌. در ديانات‌ رايج‌ در اين‌ عصر نيز، هنوز آيين‌ زرتشت‌ تفوق‌ نيافته‌ بود. اعتقاد شخصي‌ پادشاهان‌ هر چه‌ بود، غالباً تسامح‌ نسبت‌ به‌ رسوم‌ و معتقدات‌ اقوام‌ تابع‌ به‌ عنوان‌ يك‌ اصل‌ تخلّف‌ناپذير در كشور داري‌ رعايت‌ مي‌گرديد. اگر گه‌گاه‌ نيز عدولي‌ از اين‌ اصل‌ پيش‌ مي‌آمد امپراطوري‌ را با شورشها و ناآراميهايي‌ مواجه‌ مي‌كرد كه‌ به‌ زودي‌ مايه‌ي‌ خسارت‌ و موجب‌ تنبيه‌ عاملان‌ آن‌ مي‌گشت‌.


    " با آنكه‌ بعد از عهد اسكندر نام‌ و نشاني‌ از هخامنشيها در خاطر نسلهاي‌ بعد نماند و حتي‌ در عهد اشكانيان‌ و ساسانيان‌ هم‌ هرگز نام‌ كوروش‌ و كمبوجيه‌ و ارشام‌ و ويشتاسپ‌ و داريوش‌ و خشايارشا در تاريخ‌ تكرار نشد ميراث‌ هخامنشيها براي‌ تاريخ‌ ايران‌ پرمايه‌، عظيم‌ و خاطره‌انگيز بود. شيوه‌ي‌ حكومت‌ آنها نمونه‌ي‌ كامل‌ترين‌ امپراطوري‌ منسجم‌ در دنياي‌ شرق‌ تلقي‌ شد. "




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #13
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سلوكيان




    اسكندر؛ طلوع‌ و غروبي‌ زودگذر



    11-1-اما مرده‌ ريگ‌ داريوش‌ مدت‌ زيادي‌ در دست‌ اسكندر نماند. هفت‌ سال‌ بعد امپراطوري‌ او نيز كه‌ وسعت‌ بيشتري‌ را در بر گرفته‌ بود در بين‌ ميراث‌خوارگان‌ مقدونيش‌ دست‌ به‌ دست‌ شد. تمام‌ مدت‌ فرمانرواييش‌ سيزده‌ سال‌ و تمام‌ مدت‌ عمرش‌ سي‌ و يك‌ سال‌ بود - عمري‌ كه‌ مثل‌ انفجار يك‌ شهاب‌ ثاقب‌ بخشي‌ از آسمان‌ عصر را يك‌ لحظه‌ به‌ آتش‌ كشاند و باز در خاموشي‌ و ابهام‌ رها كرد. طلوع‌ و غروب‌ دولتش‌ چنان‌ زودگذر بود كه‌ ديرباوران‌ به‌ خود حق‌ مي‌دهند وجود او را افسانه‌ پندارند و داستان‌ فتوحات‌ او را مبالغه‌ي‌ يونيان‌ بشمرند. در واقع‌ تاريخ‌ اسكندر را - كه‌ هنوز غربيها جهاد دنياي‌ متمدن‌ بر ضد دنياي‌ وحشي‌ تلقي‌ مي‌شود - فقط‌ مبالغه‌پردازان‌ يونان‌ و روم‌ نوشته‌اند و ايران‌ آن‌ عصر در اين‌ باب‌ فقط‌ يك‌ كلمه‌ - كه‌ آن‌ هم‌ جز اشاره‌ و زبان‌ حال‌ نيست‌ - براي‌ آيندگان‌ باقي‌ گذاشته‌ است‌: ويرانه‌ي‌ قصرهاي‌ سوخته‌ در پارس‌ كه‌ هيچ‌ چيز جز يك‌ روح‌ وحشي‌ و عاري‌ از فرهنگ‌ نمي‌تواند آنها را به‌ چنين‌ وضع‌ و حالي‌ انداخته‌ باشد . البته‌ با مرگ‌ داريوش‌، اسكندر ديگر در تمام‌ قلمرو هخامنشي‌، جز نواحي‌ باختر و سغد، فرمانرواي‌ بي‌منازع‌ شد. از وقتي‌ كه‌ خود را جانشين‌ داريوش‌ خواند، هر گونه‌ مقاومتي‌ را هم‌ كه‌ در قلمرو داريوش‌ در مقابل‌ خود يافت‌ به‌ مثابه‌ي‌ شورشي‌ بر ضد حكومت‌ قانوني‌ تلقي‌ كرد. با خشونت‌ سبعانه‌اي‌ كه‌ در فرونشاندن‌ هر گونه‌ نهضت‌ و هر گونه‌ شورش‌ نشان‌ داد به‌ آساني‌ حكم‌ خود را در قسمت‌ عمده‌ي‌ امپراطوري‌ هخامنشي‌ نافذ و تخلف‌ناپذير ساخت‌. در جانب‌ شرقي‌ بسوس‌ را مغلوب‌ كرد (328) و كيفر سخت‌ داد. در تعقيب‌ والي‌ درنگيانا به‌ سيستان‌ و رخج‌ رفت‌ و از ماد تا سيستان‌ تقريباً هيچ‌ جا با مقاومت‌ شديد و طولاني‌ برخورد نكرد. فقط‌ تسخير نواحي‌ باختر و سغد برايش‌ به‌ بهاي‌ سه‌ سال‌ صرف‌ وقت‌ تمام‌ شد، سرانجام‌ نيز بدون‌ ازدواج‌ با رخشانه‌ ، يا ركسانه‌ (روشنك‌) دختر سركرده‌ي‌ سغد (327)، استقرار صلح‌ و امن‌ در آن‌ نواحي‌ برايش‌ ممكن‌ نشد. لشكركشي‌ به‌ هند (325-327) هم‌ كه‌ او را از سند تا پنجاب‌ به‌ جنگهاي‌ خونين‌، و قتل‌ عام‌ طوايف‌ و اقوام‌ سركش‌ واداشت‌، سرانجام‌ سپاه‌ او را از جنگهاي‌ تمام‌ نشدني‌ و بي‌فايده‌ي‌ او به‌ ستوه‌ آورد، چنان‌ كه‌ امتناع‌ آنها از ادامه‌ي‌ اين‌ جنگها او را وادار به‌ بازگشت‌ كرد و بازگشت‌ از راه‌ مكران‌ (گدروزيا) و كرمان‌ به‌ سپاه‌ او لطمه‌ي‌ بسيار زد. خستگيها و بي‌خوابيها هم‌ خود او را تقريباً به‌ سر حد جنون‌ رسانيد (324). با اين‌ حال‌ اسكندر در همين‌ سال‌ از شهرهاي‌ يوناني‌ درخواست‌ تا وي‌ را همچون‌ «خدا» نيايش‌ كنند . از مدتها پيش‌ رسم‌ زمين‌ بوس‌ را كه‌ آيين‌ دربار آشور باستاني‌ بود در درگاه‌ برقرار كرده‌ بود، و استبداد «بربرها» را كه‌ خود با يونانيانش‌ براي‌ برانداختن‌ آن‌ به‌ تسخير آسيا آمده‌ بود، به‌ شدت‌ در پيش‌ گرفت‌ و آن‌ را حتي‌ اعتراضات‌ خيرخواهانه‌ي‌ دوستان‌ نزديكش‌ چون‌ فيلوتاس‌ ، كليتون‌ ، كاليس‌تنس‌ را هم‌ با قتل‌ آنها پاسخ‌ مي‌داد. در بازگشت‌ به‌ بابل‌ خستگيهاي‌ طولاني‌، افراط‌ در باده‌خواري‌ و شهوتراني‌، او را كه‌ جسم‌ و روح‌ خويش‌ را در سفرهاي‌ جنگي‌ بيهوده‌ فرسوده‌ بود از پاي‌ درآورد. بيمار شد و بيماريش‌ ده‌ روز بيش‌ نكشيد و مرگ‌ در قصر بخت‌النصر ، در بابل‌ به‌ زندگي‌ او پايان‌ داد (ژوئن‌323).

    مشاهده‌ي‌ سوء اداره‌ي‌ كشور در مدت‌ غيبت‌، درگيري‌ با شورش‌ و بلواي‌ دائم‌ سربازان‌ در هند و در بين‌ راه‌ و آگهي‌ از بروز اختلافات‌ در داخل‌ يونان‌، اين‌ آخرين‌ سال‌ عمر او را به‌ شدت‌ قرين‌ دغدغه‌ و نگراني‌ ساخت‌. آنچه‌ در اين‌ آخرين‌ سال‌ حيات‌ برايش‌ پيش‌ آمد در آخرين‌ لحظه‌هاي‌ عمر به‌ او نشان‌ داد كه‌ اگر بيشتر مي‌زيست‌ گرفتاريهاي‌ غيرمترقب‌ بسياري‌ را در انتظار مي‌يافت‌. اسكندر بي‌شك‌ جهانگيري‌ بزرگ‌ و جنگجويي‌ كم‌مانند بود اما در جهانداري‌، قدرت‌ و تدبير زيركانه‌اي‌ بروز نداد. دنيايي‌ را كه‌ به‌ ويراني‌ كشيد براي‌ تجديد بناي‌ آن‌ هيچ‌ طرح‌ خردپسندي‌ نداشت‌. زودخشمي‌، عربده‌جويي‌ و هوس‌پروري‌ او را از اعمال‌ آنچه‌ لازمه‌ي‌ جهانداري‌ بود مانع‌ مي‌آمد. تعليم‌ ارسطو اگر تأثيري‌ در او كرده‌ بود كنجكاوي‌ كودكانه‌اي‌ براي‌ كشف‌ و شناخت‌ سرزمينهاي‌ مجهول‌ و ايراد نطقهاي‌ سياسي‌ آكنده‌ از شعارهاي‌ يوتوپيايي‌ بود. نفرت‌ از دموكراسي‌ را هم‌ شايد به‌ تعليم‌ ارسطو مديون‌ باشد اما دشمني‌ با ايران‌ را بايد از ميراث‌ پدر حاصل‌ كرده‌ باشد و علاقه‌ي‌ شديد ارسطو به‌ هرمياس‌ نبايد عامل‌ تلقين‌ آن‌ به‌ وي‌ شده‌ باشند. اسكندر، چون‌ خواب‌ سلطنت‌ ديرپايي‌ را مي‌ديد البته‌ دوست‌ داشت‌ مثل‌ پادشاهان‌ بزرگ‌ هخامنشي‌ بين‌ اقوام‌ تابع‌ تفاهم‌ و تسامح‌ پايدار و استواري‌ به‌ وجود آورد. انديشه‌ي‌ ايجاد برادري‌ جهاني‌ بين‌ شرق‌ و غرب‌ از اينجا برايش‌ حاصل‌ شد، اما فقدان‌ متانت‌ و نجابت‌ اخلاقي‌ امثال‌ كوروش‌ و داريوش‌، دستيابي‌ به‌ اين‌ آرمانها را - كه‌ نزد او در حقيقت‌ از حد شعار سياسي‌ هم‌ نمي‌گذشت‌ - غيرممكن‌ مي‌ساخت‌. حاصل‌ لشكركشي‌ و فرمانروايي‌ او در ايران‌ يك‌ «دش‌ خوتائبه‌ = بدخدايي‌» كوتاه‌ و يك‌ ملوك‌ طوايفي‌ طولاني‌ بود. وقتي‌ در بستر مرگ‌ در جواب‌ پرديكاس‌ كه‌ از او پرسيده‌ بود كشور خود را به‌ كه‌ وامي‌گذارد، گفته‌ بود به‌ آنكس‌ كه‌ قدرتش‌ افزون‌تر باشد، در واقع‌ خط‌ سير آينده‌ را براي‌ ميراث‌خوارگان‌ ترسيم‌ كرده‌ بود: جنگ‌ دائم‌ بر سر قدرت‌، و سعي‌ در حفظ‌ آنچه‌ از جنگ‌ قدرت‌ براي‌ فاتح‌ حاصل‌ مي‌آيد. ملوك‌ طوايفي‌ كه‌ وضع‌ ميراث‌خوارگان‌ او را تصوير مي‌كند، چيزي‌ بود كه‌، از اين‌ جنگ‌ مستمر براي‌ قدرت‌، به‌ «امپراطوري‌ جهاني‌» او عايد شد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #14
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    سلوكوس‌ بر تخت‌ سلطنت

    11-2- در نزاع‌ جانشينان‌ (ديادوخوئي‌) كه‌ لااقل‌ تا بيست‌ سالي‌ بعد از او به‌ شدت‌ ادامه‌ داشت‌ (301-323)، مرده‌ريگ‌ اسكندر تجزيه‌ شد: پسرش‌ اسكندروس‌ (اسكندر چهارم‌) و برادرش‌ فيليپ‌ خردسال یک چند بچه همچون‌ بازيچه در دست قدرت جویان ‌ بهانه‌ي‌ كشمكش‌ شدند. با كشتار بازماندگان‌ اسكندر كه‌ تمام‌ آنها به‌ قتل‌ آمدند سلطنت‌ خاندان‌ فيليپ‌ در مقدونيه‌ هم‌ به‌ پايان‌ رسيد. فكر حفظ‌ وحدت‌ اين‌ امپراطوري‌ كه‌ بعضي‌ سرداران‌ اسكندر به‌ آن‌ علاقه‌ نشان‌ مي‌دادند با تمايلات‌ جدايي‌طلبي‌ كه‌ اكثر طرفدار آن‌ بودند پيش‌ نرفت‌. پرديكاس‌ كه‌ اسكندر در هنگام‌ نزع‌ حلقه‌ي‌ انگشتري‌ خود را بدو سپرد، در مصر هنگام‌ عبور از نيل‌ به‌ دست‌ سربازان‌ مقدوني‌ كشته‌ شد؛ يونان‌ و مقدونيه‌ عرصه‌ي‌ تنازع‌ گشت‌؛ مصر در دست‌ ساتراپ‌ مقدوني‌ آن‌، بطلميوس‌ لاگوس‌ ، ماند و او در آنجا خاندان‌ سلطنتي‌ جديدي‌ به‌ وجود آورد؛ سلوكوس‌ مقدوني‌ كه‌ بعد از اسكندر يك‌ چند ساتراپ‌ بابل‌ بود از آنجا رانده‌ شد اما چندي‌ بعد بابل‌ و سپس‌ ماد و شوش‌ را به‌ جنگ‌ تسخير كرد و خود را به‌ نام‌ سلوكوس‌ فاتح‌ (نيكاتور) فرمانرواي‌ مستقل‌ خواند (312). از آن‌ پس‌، چون‌ در بين‌ سرداران‌ اسكندر كه‌ طي‌ سالها در اين‌ نواحي‌ تاخت‌ و تاز مي‌كردند، وي‌ با مردم‌ ماد و پارس‌ سلوك‌ بهتري‌ داشت‌ قدرتش‌ در اين‌ نواحي‌ با قبول‌ نسبي‌ عام‌ مواجه‌ شد. بالاخره‌ با پيروزيي‌ كه‌ بر حريفان‌ يافت‌ در اين‌ نواحي‌ استقلال‌ تام‌ پيدا كرد. آغاز فرمانروايي‌ او بعدها مبدأ دوره‌اي‌ از تاريخ‌ گرديد كه‌ تاريخ‌ سلوكي‌ يا تاريخ‌ مقدوني‌ نام‌ گرفت‌. هنگام‌ جلوس‌ رسمي‌ (306) پنجاه‌ و دو سال‌ از عمرش‌ مي‌گذشت‌ و مثل‌ اسكندر خود را فاتح‌ و از نژاد خدايان‌ مي‌خواند. بدين‌ گونه‌ فقط‌ هفده‌ سال‌ بعد از مرگ‌ اسكندر، سلوكوس‌ فرمانرواي‌ بخش‌ عمده‌اي‌ از قلمرو هخامنشيها بود. دولتي‌ كه‌ وي‌ به‌ وجود آورد طي‌ چندين‌ نسل‌ بر اين‌ قلمرو وسيع‌ حكومت‌ كرد - و خاندان‌ سلوكي‌ خوانده‌ شد. اينكه‌ اساس‌ اين‌ دولت‌ مبني‌ بر اصل‌ تفوق‌ عنصر مقدوني‌ بود، دوام‌ آن‌ را در ايران‌ تدريجاً غيرممكن‌ كرد.


    " تاريخ‌ اسكندر را - كه‌ هنوز غربيها جهاد دنياي‌ متمدن‌ بر ضد دنياي‌ وحشي‌ تلقي‌ مي‌شود - فقط‌ مبالغه‌پردازان‌ يونان‌ و روم‌ نوشته‌اند و ايران‌ آن‌ عصر در اين‌ باب‌ فقط‌ يك‌ كلمه‌ - كه‌ آن‌ هم‌ جز اشاره‌ و زبان‌ حال‌ نيست‌ - براي‌ آيندگان‌ باقي‌ گذاشته‌ است‌: ويرانه‌ي‌ قصرهاي‌ سوخته‌ در پارس‌ كه‌ هيچ‌ چيز جز يك‌ روح‌ وحشي‌ و عاري‌ از فرهنگ‌ نمي‌تواند آنها را به‌ چنين‌ وضع‌ و حالي‌ انداخته‌ باشد
    "



    سكوكوس‌ نيكاتور وقتي‌ وارد سپاه‌ اسكندر شد بيست‌ و سه‌ سال‌ بيشتر نداشت‌. پدرش‌ آنتيوخوس‌ (انطياكوس‌) هم‌ از سرداران‌ فيليپ‌ پدر اسكندر بود. خود او در لشكركشيهاي‌ هند با ابراز شجاعت‌ و جلادت‌ فوق‌العاده‌ توجه‌ و تحسين‌ اسكندر را جلب‌ كرد. در اواخر عهد اسكندر فرمانده‌ سواره‌نظام‌ وي‌ شد. بعد از مرگ‌ اسكندر به‌ پرديكاس‌ پيوست‌ اما پنهاني‌ با مخالفان‌ وي‌ سازش‌ كرد و به‌ دنبال‌ قتل‌ او به‌ دست‌ سربازان‌ مقدوني‌ كه‌ وي‌ نيز در آن‌ مداخله‌ داشت‌، ساتراپ‌ بابل‌ شد. با آنكه‌ ضمن‌ زد و خورد جانشينان‌ يكباراز آنجا رانده‌ شد، چندي‌ بعد با كمكي‌ كه‌ از بطلميوس‌ ساتراپ‌ و فرمانرواي‌ مصر دريافت‌ بابل‌ را با جنگ‌ تسخير كرد. در داخل‌ فلات‌، ماد و شوش‌ را فتح‌ كرد - فقط‌ ماد عليا همچنان‌ مثل‌ عهد اسكندر در دست‌ ساتراپ‌ آن‌ آتروپاتن‌ باقي‌ ماند. وي‌ در دنبال‌ اين‌ فتوحات‌ اكثر بلاد داخل‌ فلات‌ را ضميمه‌ي‌ قلمرو خويش‌ ساخت‌. از ولايات‌ شرقي‌، باختر را هم‌ مسخر كرد و در جانب‌ هند هم‌ با آنكه‌ از رود سند عبور كرد نگهداري‌ دائم‌ و تسخير مجدد سرزمينهايي‌ را كه‌ اسكندر در صفحات‌ سند و پنجاب‌ تسخير كرده‌ بود دشوار يا بي‌فايده‌ يافت‌. در دنبال‌ مذاكرات‌ صلح‌آميز با ( چاندراگوپتا )، پادشاه‌ هند، تمام‌ اين‌ ولايات‌ را به‌ او واگذاشت‌ و فقط‌ به‌ پانصد زنجير فيل‌ و قول‌ و قرار دوستي‌ كه‌ او را از تجاوز هند به‌ قلمرو وي‌ از جانب‌ چاندرا ايمن‌ مي‌كرد، اكتفا كرد. در جنگهاي‌ بعد كه‌ از اين‌ فيلها استفاده‌ كرد سوريه‌ و قسمتي‌ از آسياي‌ صغير را به‌ قلمرو خويش‌ افزود. در سوريه‌ در سواحل‌ رود اورونتس‌ (نهرالعاصي‌) تختگاه‌ تازه‌اي‌ براي‌ خود ساخت‌ كه‌ آن‌ را به‌ نام‌ پدرش‌ آنتيوخوس‌ ، انطاكيه‌ نام‌ نهاد. در بابل‌ هم‌ در كنار دجله‌ تختگاه‌ ديگري‌ به‌ نام‌ خود ساخت‌ كه‌ سلوكيه‌ خوانده‌ شد و سپس‌ با چند شهر مجاور نزديك‌ آنچه‌ را بعدها مداين‌ كسري‌ خوانده‌ شد - و تيسفون‌ تختگاه‌ اشكانيان‌ هم‌ از آن‌ جمله‌ بود - به‌ وجود آورد. سلوكيه‌ي‌ دجله‌ از همان‌ آغاز بنا شدنش‌ (ح‌293) تختگاه‌ وليعهد سلوكي‌ شد و پادشاه‌ مقدوني‌، پسر خود آنتيوخوس‌ را با همين‌ عنوان‌ در آنجا مستقر كرد. بعدها طي‌ يك‌ رشته‌ منازعات‌ مستمر كه‌ بين‌ جانشينان‌ اسكندر دوام‌ يافت‌ تقريباً جز مصر تمام‌ مرده‌ريگ‌ هخامنشيها تحت‌ فرمان‌ سلوكوس‌ بود. در اين‌ قلمرو وسيع‌ وي‌ به‌ تدريج‌ تقريباً شصت‌ شهر يوناني‌نشين‌ به‌ وجود آورد كه‌ در اكثر آنها عنصر مقدوني‌ غلبه‌ي‌ چشمگير داشت‌. سلوكوس‌ جلب‌ دائم‌ و منظم‌ مهاجران‌ يوناني‌ و مقدوني‌ را براي‌ حفظ‌ سلطه‌ي‌ خويش‌ در سراسر اين‌ قلمرو لازم‌ ديد و تأسيس‌ اين‌ شهرها هم‌ به‌ همين‌ منظور بود. براي‌ تأمين‌ نظارت‌ بر اين‌ قلمرو وسيع‌، وي‌ سراسر آن‌ را به‌ هفتاد و دو بخش‌ تقسيم‌ كرد و بر هر ولايت‌ ساتراپي‌ گماشت‌. حوادث‌ مقدونيه‌ را هم‌ كه‌ زادگاه‌ وي‌ بود با دقت‌ و علاقه‌ دنبال‌ مي‌كرد. حتي‌ با طرح‌ پيوند خويشي‌ با خاندان‌ حكام‌ آنجا رابطه‌ي‌ دوستي‌ برقرار كرد. در اواخر عمر نيز در صدد برآمد سلطنت‌ را به‌ پسرش‌ آنتيوخوس‌ واگذار كند و خود سالهاي‌ پيري‌ را در مقدونيه‌ به‌ سر برد. جهت‌ اجراي‌ اين‌ خيال‌ هم‌ عزيمت‌ مقدونيه‌ كرد. اما هنگام‌ عبور از تنگه‌ي‌ داردانل‌ به‌ دست‌ يك‌ شاهزاده‌ي‌ مقدوني‌ مصر، كه‌ به‌ سلطنت‌ مقدونيه‌ نظر داشت‌ كشته‌ شد (281) و پسرش‌ آنتيوخوس‌ وارث‌ تخت‌ و سلطنت‌ او گشت‌.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #15
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سلطنت‌ آنتيوخوس‌ نجات‌بخش‌!

    11-3-آنتيوخوس‌ كه‌ مادرش‌ آپامه‌ نام‌، ايراني‌ و از خاندان‌ پارسي‌ بود، سالها به‌ عنوان‌ وليعهد در سلوكيه‌ي‌ دجله‌ زيسته‌ بود. قبل‌ از آن‌ هم‌ يك‌ چند در ولايت‌ مرو (مرگيان‌) در خراسان‌ از جانب‌ پدر حكمراني‌ كرده‌ بود، و به‌ هنگام‌ جلوس‌ بر تخت‌ سلطنت‌ با وجود جواني‌، تجربه‌ديده‌، سايس‌، و صاحب‌ تدبير بود. با اين‌ حال‌ از همان‌ آغاز با مخالفتهاي‌ سخت‌ و با مدعيان‌ بسيار مواجه‌ شد - چيزي‌ كه‌ حفظ‌ وحدت‌ امپراطوريي‌ بدان‌ وسعت‌ را برايش‌ مشكل‌ ساخت‌. غلبه‌ي‌ بر اين‌ مسكلها كه‌ مخصوصاً در سوريه‌ وضع‌ وي‌ را به‌ سختي‌ متزلزل‌ كرد براي‌ وي‌ مستلزم‌ صرف‌ وقت‌ و نيروي‌ بسيار شد. مع‌هذا فرونشاندن‌ فتنه‌ي‌ طوايف‌ غلاطيان‌ (گاليان‌) وحشي‌ كه‌ يونان‌ و مقدونيه‌ را دچار آشوب‌ ساخت‌ و به‌ حدود فروگيه‌ در آسياي‌ صغير هم‌ كشيد (279) او را به‌ نجات‌ امپراطوري‌ و نجات‌ دنياي‌ يوناني‌ از غلبه‌ي‌ وحشيها موفق‌ كرد و از اين‌ پس‌ بود كه‌ نزد رعايا همه‌ جا به‌ عنوان‌ سوتر (نجات‌بخش‌) تلقي‌ شد. سلطنت‌ آنتيوخوس‌ سوتر نزديك‌ بيست‌ سال‌ طول‌ كشيد و تمام‌ آن‌ تقريباً در جنگ‌ با مدعيان‌ گذشت‌. از جمله‌ يكبار با مصر جنگيد و با غلبه‌ بر پادشاه‌ آن‌، سوريه‌ را از تهديد خاندان‌ بطلميوس‌ رهانيد (274). در اواخر عمر با طغيان‌ سختي‌ كه‌ پسر و وليعهدش‌ سلوكوس‌ بر ضد وي‌ به‌ راه‌ انداخت‌ مواجه‌ شد و وي‌ با قتل‌ پسر آن‌ را به‌ شدت‌ سركوب‌ كرد (268). چندي بعد هم‌ پسر ديگر خود آنتيوخوس‌ را وليعهد كرد (ح‌266). در پايان‌ عمر در صدد تسخير ولايت‌ پرگام در آسياي‌ صغير برآمد اما در ليديا، در نزديك‌ سارديس‌ شكست‌ خورد و چندي‌ بعد وفات‌ يافت‌ (261).


    " زودخشمي‌، عربده‌جويي‌ و هوس‌پروري‌ او را از اعمال‌ آنچه‌ لازمه‌ي‌ جهانداري‌ بود مانع‌ مي‌آمد. تعليم‌ ارسطو اگر تأثيري‌ در او كرده‌ بود كنجكاوي‌ كودكانه‌اي‌ براي‌ كشف‌ و شناخت‌ سرزمينهاي‌ مجهول‌ و ايراد نطقهاي‌ سياسي‌ آكنده‌ از شعارهاي‌ يوتوپيايي‌ بود. نفرت‌ از دموكراسي‌ را هم‌ شايد به‌ تعليم‌ ارسطو مديون‌ باشد اما دشمني‌ با ايران‌ را بايد از ميراث‌ پدر حاصل‌ كرده‌ باشد و علاقه‌ي‌ شديد ارسطو به‌ هرمياس‌ نبايد عامل‌ تلقين‌ آن‌ به‌ وي‌ شده‌ باشند. "




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #16
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    سلطنت‌ آنتيوخوسِ خدا! - تشديد قتلهاي‌ زنجيره‌اي‌ در سلوكيه

    11-4- پسرش‌ آنتيوخوس‌ دوم‌ بعد ار او تقريباً شانزده‌ سال‌ سلطنت‌ كرد و خود را تئوس‌ لقب‌ داد: يعني‌ خدا. اين‌ لقبي‌ بود كه‌ شهر يوناني‌ ملطيه‌ به‌ وي‌ داد، از آنكه‌ وي‌ آن‌ شهر را از سلطه‌ي‌ پادشاهي‌ جبار، تيمارخوس‌ نام‌ نجات‌ داده‌ بود. اما خود او يك‌ جبار ديگر بود كه‌ از روح‌ سلحشوري‌ و قدرت‌ نظامي‌ هم‌ بهره‌اي‌ نداشت‌. در آغاز لائوديكا را كه‌ خواهر و به‌ احتمالي‌ دختر عمه‌اش‌ بود به‌ زني‌ گرفت‌ اما چندي‌ بعد در دنبال‌ صلح‌ با مصر، او را با دو پسر و سه‌ دختر كه‌ برايش‌ زاييده‌ بود رها كرد و با بره‌نيكا ، دختر بطلميوس‌ دوم‌ پادشاه‌ مصر، ازدواج‌ كرد. حتي‌ پسر اين‌ زن‌ را كه‌ هنگام‌ مرگ‌ او كودك‌ خردسالي‌ بيش‌ نبود به‌ وليعهدي‌ برگزيد. با اين‌ حال‌ چندي‌ بعد بره‌نيكا را با فرزندي‌ كه‌ او را وليعهد هم‌ كرده‌ بود رها كرده‌ و دوباره‌ به‌ دنبال‌ لائوديكا رفت‌. اما لائوديكا اور مسموم‌ كرد (246)، و پس‌ خود سلوكوس‌ نام‌ را كه‌ از او داشت‌ به‌ سلطنت‌ برداشت‌. سلطنت‌ آنتيوخوس‌ دوم‌ كه‌ استغراق‌ او در شرابخواري‌ و عياشي‌ زمام‌ امور آن‌ را به‌ دست‌ كارگزاران‌ نالايق‌ و بي‌كفايت‌ انداخت‌، انحطاط‌ و تجزيه‌اي‌ را كه‌ در واقع‌ از زمان‌ آنتيوخوس‌ اول‌ در دولت‌ سلوكي‌ آغاز شده‌ بود به‌ شدت‌ تسريع‌ كرد. از جمله‌ در نواحي‌ باختر (بلخ‌) كه‌ در آن‌ ايام‌ كانون‌ حيات‌ و فرهنگ‌ يوناني‌ بود ، ساتراپ‌ ولايت‌، ديودوتوس‌ نام‌، داعيه‌ي‌ استقلال‌ يافت‌ و با كمك‌ حكام‌ سغد و مرو، آن‌ نواحي‌ را از قلمرو سلوكي‌ جدا كرد (ح‌255). در ولايت‌ پارت‌ (پرثوه‌) هم‌ كه‌ شامل‌ نواحي‌ شمالي‌ در خراسان‌ مي‌شد سوءرفتار ساتراپ‌ سلوكي‌، عشاير محلي‌ داهه‌ و پرني‌ را كه‌ با طوايف‌ سكايي‌ مجاور بودند بر ضد فساد و تجاوز مقدونيها به‌ شورش‌ واداشت‌ و بدين‌ گونه‌ نواحي‌ خراسان‌ به‌ وسيله‌ي‌ خاندان‌ ارشك‌ (اشك‌) از قلمرو سلوكوس‌ جدا شد (250) و ايران‌ بعد از سالها تابعيت‌ از مقدونيها، در اين‌ نواحي‌ بالنسبه‌ دور افتاده‌ مقدمه‌ي‌ ايجاد يك‌ دولت‌ جديد را، كه‌ بعدها امپراطوري‌ اشكانيان‌ از آن‌ بيرون‌ آمد، طرح‌ افكند و در واقع‌ در حيات‌ اين‌ تئوس‌ مقدوني‌ ايران‌ از زير بار سلطه‌ي‌ بيگانه‌ شانه‌ خالي‌ كرد. جنگ‌ خانگي‌ شديدي‌ هم‌ كه‌ با مرگ‌ او بين‌ لائوديكا و بره‌نيكا درگرفت‌ خاندان‌ سلوكي‌ را در سوريه‌ و آسياي‌ صغير به‌ شدت‌ متزلزل‌ ساخت‌. در واقع‌ به‌ مجرّد آنكه‌ سلطنت‌ سلوكوس‌ دوم‌ - پسر لائوديكا - اعلام‌ شد بره‌نيكا كه‌ با لائوديكا سابقه‌ي‌ دشمني‌ و رقابت‌ طولاني‌ داشت‌ پسر پنج‌ ساله‌ي‌ خود را كه‌ از جانب‌ پدر به‌ عنوان‌ وليعهد اعلام‌ شده‌ بود به‌ نام‌ آنتيوخوس‌ سوم‌ در مقابل‌ او علم‌ كرد و جنگ‌ خانگي‌ در خاندان‌ سلوكوس‌ اجتناب‌ناپذير گشت‌. بدين‌ گونه‌ سلطنت‌ سلوكوس‌ دوم‌ از آغاز با يك‌ جنگ‌ خانگي‌ آغاز شد (246). با آنكه‌ بره‌نيكا و پسرش‌ به‌ نيرنگ‌ لائوديكا به‌ دام‌ افتادند و كشته‌ شدند، بطلميوس‌ سوم‌ پادشاه‌ مصر كه‌ برادر بره‌نيكا بود به‌ بهانه‌ي‌ خونخواهي‌ خواهر و خواهرزاده‌ لشكر به‌ سوريه‌ برد و سلوكوس‌ و مادرش‌ را با تهديد سختي‌ مواجه‌ ساخت‌. در آنجا و در آسياي‌ صغير فتوحات‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ هم‌ انجام‌ داد اما جنگ‌ با سلوكوس‌ را دنبال‌ نكرد و به‌ سبب‌ خبرهايي‌ كه‌ از مصر مي‌رسيد و حاكي‌ از وقوع‌ ناآراميهايي‌ در آنجا بود به‌ تختگاه‌ خويش‌ بازگشت‌ (241). اما پاره‌اي‌ غنايم‌ ك‌ در سوريه‌ به‌ دست‌ وي‌ افتاد و شامل‌ بعضي‌ اشياي‌ غارت‌ شده‌ از معابد مصر بود، وقتي‌ از جانب‌ وي‌ به‌ معابد اهدا شد موجب‌ خرسندي‌ فوق‌العاده‌ي‌ مصريها گرديد و او را به‌ همين‌ سبب‌ بطلميوس‌ نيكوكار (اويرگتس‌) خواندند. مقارن‌ اين‌ احوال‌، لائوديكا نيز كه‌ مسبب‌ جنگهاي‌ مصر و سوريه‌ شده‌ بود و اين‌ سلسله‌ جنگها هم‌ به‌ نام‌ او خوانده‌ مي‌شد، از انتخاب‌ سلوكوس‌ به‌ جانشيني‌ پدر پشيمان‌ شد و پسر ديگر خود آنتيوخوس‌ را كه‌ چهارده‌ سال‌ بيشتر نداشت‌ و هيراكس‌ خوانده‌ مي‌شد بر ضد برادر به‌ شورش‌ واداشت‌ و مدعي‌ برادر كرد.

    بدين‌ گونه‌ سلوكوس‌ از يك‌ سو در سوريه‌ با مصر و از سوي‌ ديگر در آسياي‌ صغير با برادر خود هيراكس‌ درگيري‌ شديد پيدا كرد. درگيري‌ با مصر، با بازگشت‌ بطلميوس‌ خاتمه‌ يافت‌ اما ماجراي‌ هيراكس‌ به‌ سبب‌ اتحاد او با طوايف‌ غلاطيه‌ و با مهرداد پادشاه‌ پونتوس‌ (پنطس‌) به‌ وخامت‌ كشيد و در جنگي‌ كه‌ در حدود انگوريه‌ (انقره‌ي‌ امروز، آنكارا) بين‌ فريقين‌ درگرفت‌ تلفات‌ سنگين‌ به‌ سپاه‌ سلوكوس‌ وارد شد (ح‌235)، لاجرم‌ قسمتي‌ از ولايات‌ آسياي‌ صغير را به‌ برادر واگذاشت‌. باري‌ قسمت‌ عمده‌ي‌ سلطنت‌ اين‌ سلوكوس‌ در اين‌ جنگها گذشت‌. در هيچ‌ جا هم‌ فتح‌ درخشاني‌ نصيب‌ او نشد، مع‌هذا او لقب‌ كالي‌ نيكوس‌ را بر خود نهاد: «فاتح‌ درخشان‌». بالاخره‌ در پايان‌ بيست‌ سال‌ سلطنت‌ پرآشوب‌، فاتح‌ درخشان‌ از اسب‌ افتاد و جان‌ داد (266). پسرش‌ الكساندر (اسكندر) بعد از او به‌ سلطنت‌ نشست‌ و سلوكوس‌ سوم‌ خوانده‌ شد - با عنوان‌ نجات‌بخش‌: سوتر - اما سلطنت‌ او سه‌ سال‌ بيش‌ نكشيد. اين‌ مدت‌ هم‌ در جنگ‌ با آتالوس‌ پادشاه‌ پرگام‌ گذشت‌ كه‌ سالها پيش‌ قلمرو هيراكس‌ در آسياي‌ صغير به‌ متصرفات‌ خويش‌ الحاق‌ كرده‌ بود (299). در طي‌ همين‌ جنگها بود كه‌ سلوكوس‌ سوم‌ نيز، به‌ خيانت‌ اطرافيان‌ و ظاهراً به‌ تحريك‌ آتالوس‌ كشته‌ شد (223) و برادرش‌ آنتيوخوس‌ با عنوان‌ آنتيوخوس‌ سوم‌ جاي‌ او را گرفت‌.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #17
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    آنتيوخوس‌ كبير - ظهور دولت‌ روم

    11-5-آنتيوخوس‌ سوم‌ سي‌ و شش‌ سال‌ سلطنت‌ كرد و از همان‌ آغاز كار براي‌ اعاده‌ي‌ حيثيت‌ خاندان‌ سلوكي‌ خود را به‌ جنگ‌ با مخالفان‌ ملزم‌ يافت‌. اين‌ جنگها امپراطوري‌ سلوكي‌ را كه‌ در حال‌ فروپاشي‌ بود، يك‌ چند به‌ ضبط‌ و نظم‌ بازآورد و حتي‌ آن‌ را توسعه‌ داد. وي‌ آتالوس‌، پادشاه‌ پرگام‌، را از سارديس‌ ليديه‌ بيرون‌ كرد و قسمتي‌ از ايونيه‌ را هم‌ به‌ قلمرو خويش‌ الحاق‌ نمود. همچنين‌ مولون‌ ساتراپ‌ ماد سفلي‌ را كه‌ با حمايت‌ الكساندر، برادر خود كه‌ فرمانده‌ سپاه‌ سلوكي‌ در پارس‌ بود، سر به‌ شورش‌ برداشت‌، مغلوب‌ كرد و به‌ شدت‌ مجازات‌ و عقوبت‌ نمود (221)و اما از سپاه‌ مصر شكست‌ خورد و قسمتي‌ از سوريه‌ را نيز از دست‌ داد (217). چندي‌ بعد لشكر به‌ ماد و عيلام‌ برد. معبد آناهيتا (ناهيد) را در اكباتان‌ غارت‌ كرد و در گرگان‌ ارشك‌ سوم‌ - پادشاه‌ پارت‌ - را به‌ اظهار انقياد واداشت‌. در باختر و سپس‌ در نواحي‌ كابل‌ و هند تاخت‌ و تاز كرد و از راه‌ سيستان‌ (درنگيانا) و كرمان‌ به‌ پارس‌ بازگشت‌ (206). در كرانه‌هاي‌ عربي‌نشين‌ خليج‌فارس‌ به‌ تنبيه‌ اعراب‌ مزاحم‌ پرداخت‌ و با اين‌ پيروزيها كه‌ احوال‌ او را يادآور اعمال‌ اسكندر كرد، مثل‌ او «كبير» خوانده‌ شد. اما در يك‌ درگيري‌ مجدد با مصر و يونان‌ با حريف‌ تازه‌اي‌ برخورد كه‌ در چند جنگ‌ (191 و 189) او را به‌ شدت‌ مغلوب‌ كرد: دولت‌ روم‌. در پايان‌ اين شكستها مجبور به‌ مصالحه‌اي‌ با روم‌ گشت‌ كه‌ آن‌ مصالحه‌ شامل‌ پرداخت‌ غرامت‌ سنگيني‌ نيز مي‌شد و برايش‌ سخت‌ وهن‌آور بود (188). براي‌ پرداخت‌ اين‌ غرامت‌ و تهيه‌ي‌ امكانات‌ مادي‌ و مالي‌ براي‌ يك‌ جنگ‌ ديگر با روم‌ آنتيوخوس‌ عزيمت‌ سفر به‌ سلوكيه‌ي‌ دجله‌ و اقدام‌ به‌ شروع‌ يك‌ تاخت‌ و تاز جديد در پارس‌ و عيلام‌ كرد. اما هنگام‌ اقدام‌ به‌ غارت‌ ذخاير معبد مردوك‌ در عيلام‌ مورد هجوم‌ پرستندگان‌ پروردگار قوم‌ واقع‌ گشت‌ و با تمام‌ افراد دسته‌ي‌ نظامي‌ همراه‌ خويش‌ كشته‌ شد (187). به‌ رغم‌ اشتباهي‌ كه‌ وي‌ در ارزيابي‌ قدرت‌ نظامي‌ روم‌ كرد و به‌ غرامت‌ آن‌ دچار گشت‌، فتوحات‌ سالهاي‌ جواني‌ و زحمات‌ فوق‌العاده‌اي‌ كه‌ براي‌ تجديد سلطه‌ در بابل‌ و پارت‌ و باختر متحمل‌ شد، وي‌ را در مقايسه‌ با پادشاهان‌ سلف‌ خويش‌ براي‌ لقب‌ «كبير» كه‌ به‌ وي‌ داده‌ شد شايسته‌ نشان‌ داد. خشونت‌ و قساوت‌ فوق‌العاده‌اش‌ كه‌ از جمله‌ در قتل‌ ناجوامردانه‌ي‌ دوست‌ و حامي‌ گذشته‌ي‌ خويش‌ آخئوس‌ نشان‌ داد، نيز لازمه‌ي‌ اين‌ عنوان‌ بود ه‌ چرا كه‌ تاريخ‌ اين‌ امتياز را غالباً به‌ اين‌گونه‌ فرمانروايان‌ نثار مي‌كند.

    " حاصل‌ لشكركشي‌ و فرمانروايي‌ او در ايران‌ يك‌ «دش‌ خوتائبه‌ = بدخدايي‌» كوتاه‌ و يك‌ ملوك‌ طوايفي‌ طولاني‌ بود. وقتي‌ در بستر مرگ‌ در جواب‌ پرديكاس‌ كه‌ از او پرسيده‌ بود كشور خود را به‌ كه‌ وامي‌گذارد، گفته‌ بود به‌ آنكس‌ كه‌ قدرتش‌ افزون‌تر باشد، در واقع‌ خط‌ سير آينده‌ را براي‌ ميراث‌خوارگان‌ ترسيم‌ كرده‌ بود: جنگ‌ دائم‌ بر سر قدرت‌، و سعي‌ در حفظ‌ آنچه‌ از جنگ‌ قدرت‌ براي‌ فاتح‌ حاصل‌ مي‌آيد. ملوك‌ طوايفي‌ كه‌ وضع‌ ميراث‌خوارگان‌ او را تصوير مي‌كند، چيزي‌ بود كه‌، از اين‌ جنگ‌ مستمر براي‌ قدرت‌، به‌ «امپراطوري‌ جهاني‌» او عايد شد. "




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #18
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سلوکیـــــــــــان

    قسمت دوم



    سلوكوس‌ پدردوست‌ - دور تازه‌ از قتلهاي‌ درباري‌

    11-6- بعد از او پسرش‌ سلوكوس‌، به‌ عنوان‌ سلوكوس‌ چهارم‌ به‌ سلطنت‌ نشست‌. اين‌ سلوكوس‌ چهارم‌ كه‌ لقب‌ پدرْدوست‌ (فيلوپاتر) را هم‌ به‌ نام‌ خويش‌ افزود، ميراث‌ عمده‌اي‌ كه‌ از «پدر» دريافت‌ تعهدي‌ بود كه‌ براي‌ پرداخت‌ غرامت‌ به‌ روم‌ بر عهده‌ي‌ او ماند. با اين‌ حال‌، وي‌، با الزام‌ وقت‌، با مقدونيه‌ و روم‌ روابط‌ دوستانه‌ برقرار ساخت‌ اما سلطنت‌ او دوام‌ نيافت‌، حتي‌ به‌ ده‌ سال‌ هم‌ نكشيد: به‌ طور مرموزي‌ به‌ دست‌ وزير خويش‌ هليودوروس‌ به‌ قتل‌ رسيد (176).

    بعد از او سلطنت‌ به‌ برادرش‌ آنتيوخوس‌ رسيد - آنتيوخوس‌ چهارم‌ كه‌ خود را تجلي‌ خدا مي‌داند: تئوفانس‌ . وي‌ كه‌ سالها به‌ عنوان‌ گروگان‌ در روم‌ به‌ سر برده‌ بود عاشق‌ زندگي‌ رومي‌ بود و چون‌ ترويج‌ فرهنگ‌ يونان‌ را در انطاكيه‌ و در تمام‌ قلمرو قدرت‌ خويش‌ موجب‌ تحكيم‌ موضع‌ امپراطوري‌ سلوكي‌ مي‌ديد، كوشيد تا اقوام‌ تابع‌ را تا حد ممكن‌ به‌ الزام‌ و تشويق‌، يوناني‌مآب‌ كند. اين‌ سياست‌ او در فلسطين‌، كه‌ وي‌ مي‌خواست‌ آنجا در معبد يهود، محرابي‌ هم‌ براي‌ زئوس‌ برپا كند، با مقاومت‌ و شورش‌ كاهنان‌ معبد و متعصبان‌ قوم‌ مواجه‌ گشت‌: نهضت‌ مكابيان‌ (168). آنتيوخوس‌ براي‌ مقابله‌ با شورش‌، قوم‌ اورشليم‌ را عرصه‌ي‌ ويراني‌ و آتش‌سوزي‌ ساخت‌ و آيين‌ يهود را در تمام‌ قلمرو خويش‌ به‌ طور رسمي‌ ملغي‌ و ممنوع‌ اعلام‌ كرد. البته‌ اصرار او در غلبه‌ بر نارضاييهاي‌ يهود، بيشتر به‌ خاطر آن‌ بود كه‌ وي‌ سرزمين‌ فلسطين‌ را از ديدگاه‌ سوق‌الجيشي‌ با نظر اهميت‌ مي‌نگريست‌. اما خشونت‌ او نسبت‌ به‌ يهود، بعدها موجب‌ شد تا مورخان‌ در باب‌ وي‌ گه‌گاه‌ داوريهاي‌ غيرمنصفانه‌ و احياناً دور از واقع‌ اظهار كنند - از جمله‌ اسناد جنون‌ و اتهام‌ فقدان‌ تعادل‌ رواني‌. به‌ هر حال‌ لشكركشي‌ او به‌ مصر، كه‌ به‌ خاطر ايمني‌ در درگيريهاي‌ فلسطين‌ بود از احتمال‌ به‌ پيروزي‌ خالي‌ نبود. اما روم‌ كه‌ هنوز غرامت‌ تحميلي‌ مربوط‌ به‌ جنگهاي‌ آنتيوخوس‌ كبير را از وي‌ مطالبه‌ مي‌كرد، چون‌ خودش‌ هم‌ به‌ مصر نظر داشت‌ وي‌ را به‌ ترك‌ دره‌ نيل‌ الزام‌ نمود. لشكركشي‌ وي‌ به‌ عيلام‌ هم‌، كه‌ ظاهراً ناظر به‌ تهيه‌ي‌ مقدمات‌ درگيري‌ با دولت‌ پارت‌ بود، براي‌ آنتيوخوس‌ موجب‌ تأمين‌ پيروزي‌ نشد. با مرگ‌ او كه‌ ضمن‌ همين‌ لشكركشي‌، درحوالي‌ اصفهان‌ امروز، و ظاهراً با يك‌ بيماري‌ مزمن‌ ريوي‌، روي‌ داد (163)، عيلام‌ هم‌ مثل‌ پارت‌ به‌ كلي‌ از نظارت‌ پادشاه‌ سلوكي‌ خارج‌ گشت‌.

    جانشين‌ او پسر نه‌ ساله‌اش‌ آنتيوخوس‌ شد كه‌ با نام‌ آنتيوخوس‌ پنجم‌ به‌ سلطنت‌ نشست‌. نايب‌السلطنه‌ او كه‌ ليزياس‌ نام‌ داشت‌ در فلسطين‌ با شورشيان‌ يهود به‌ نبرد پرداخت‌، اما چون‌ ناگهان‌ سلطنت‌ آنتيوخوس‌ را مورد تهديد عم‌ وي‌، ديمتريوس‌ نام‌، يافت‌، با عجله‌ با يهود صلح‌ كرد و به‌ انطاكيه‌ بازگشت‌. با اين‌ حال‌، مقاومت‌ با ديمتريوس‌ كه‌ در دربار و بين‌ اعيان‌ شهر طرفداران‌ بسيار داشت‌ براي‌ وي‌ ممكن‌ نشد. ديمتريوس‌ كه‌ برادرزاده‌ي‌ تئوفانس‌ بود و هم‌ مثل‌ او يك‌ چند در روم‌ به‌ عنوان‌ گروگان‌ سر مي‌كرد با ورود به‌ انطاكيه‌ بي‌هيچ‌ مانع‌ و مخالفي‌ به‌ تخت‌ نشست‌. آنتيوخوس‌ خردسال‌ را هم‌ با طرفدارانش‌ به‌ دست‌ هلاك‌ سپرد. اين‌ ديمتريوس‌ با عنوان‌ نجات‌بخش‌ (سوتر) وارث‌ ملك‌ سلوكيها گشت‌ و ديمتريوس‌ اول‌ خوانده‌ شد. وي‌ با آنكه‌ لايق‌ترين‌ و با كفايت‌ترين‌ شاهزاده‌ي‌ سلوكي‌ بود، دوازده‌ سال‌ بيش‌ سلطنت‌ نكرد. در اين‌ مدت‌ نيز دائم‌ با تحريكات‌ روم‌ كه‌ اختلافات‌ داخلي‌ را در قلمرو وي‌ دامن‌ مي‌زد مواجه‌ بود. ديمتريوس‌ اول‌، يهود فلسطين‌ را به‌ اظهار طاعت‌ الزام‌ كرد (161). شورش‌ تيمارخوس‌ ملطي‌ ، ساتراپ‌ ماد، را هم‌ كه‌ در اظهار طغيان‌ خويش‌ به‌ وعده‌ي‌ حمايت‌ دولت‌ روم‌ متكي‌ بود فرونشاند (160). اما وقتي‌ با طغيان‌ يك‌ مدعي‌ خانگي‌ كه‌ الكساندر بالاس‌ نام‌ داشت‌ و خود را پسر آنتيوخوس‌ چهارم‌ مي‌خواند مواجه‌ شد (152)، دفع‌ طغيان‌ او را دشوار يافت‌. در واقع‌ پادشاه‌ مصر، فرمانرواي‌ پرگام‌ ، و حاكم‌ كاپادوكيه‌ كه‌ از قوي‌ شدن‌ وي‌ ناراضي‌ و بيمناك‌ بودند در تقويت‌ و تأييد اين‌ مدعي‌ همدست‌ شدند و روم‌ هم‌ پشت‌ سر آنها بود. مقابله‌ با الكساندر به‌ شكست‌ و قتل‌ ديمتريوس‌ منجر شد (150).

    اما سلطنت‌ كوتاه‌ الكساندربالاس‌ هم‌ كه‌ دست‌نشانده‌ي‌ پرگام‌ و مصر و بازيچه‌ي‌ دولت‌ روم‌ بود امپراطوري‌ سلوكي‌ را همچنان‌ به‌ ضعف‌ و انحطاط‌ بيشتر كشانيد: با فرمانروايي‌ وي‌ خاندان‌ سلوكوس‌ در يك‌ دوره‌ي‌ تازه‌ از اغتشاش‌ دائم‌ و منازعات‌ خانگي‌ درگير شد كه‌ تجزيه‌ و انحلال‌ تدريجي‌ آن‌ را تسريع‌ كرد. بالاخره‌ با طغيان‌ ديمتريوس‌ سيزده‌ ساله‌، پسر ديمتريوس‌ اول‌، كه‌ در اين‌ هنگام‌ طرفداران‌ پدر گرد وي‌ جمع‌ شده‌ بودند (147) و در نبردي‌ كه‌ بين‌ فريقين‌ روي‌ داد شكست‌ خورد و در تواري‌ و فرار به‌ دست‌ طوايف‌ بدوي‌ عرب‌ كشته‌ شد (145).

    بدينسان‌ ديمتريوس‌ دوم‌ در انطاكيه‌ به‌ سلطنت‌ نشست‌ اما سلطنت‌ هم‌ در اين‌ ايام‌ ديگر در خاندان‌ سلوكي‌ وجود واقعي‌ نداشت‌. نزاع‌ داخلي‌ در خانواده‌، نفوذ روم‌ در آسياي‌ صغير و قدرت‌ گرفتن‌ خاندان‌ ارشك‌ (اشكانيان‌) در پارت‌، از امپراطوري‌ عظيم‌ سلوكوس‌ اول‌ تقريباً جز نام‌ بي‌نشاني‌ باقي‌ نگذاشته‌ بود. ديمتريوس‌ دوم‌ هنگام‌ جلوس‌ (145) شانزده‌ سال‌ بيشتر نداشت‌ و با اين‌ حال‌ تملق‌گويان‌ او را به‌ خاطر غلبه‌اي‌ كه‌ بر الكساندربالاس‌ برايش‌ حاصل‌ شد به‌ لقب‌ فاتح‌ (نيكاتور) خواندند. وي‌ با آنكه‌ شور و شوق‌ جواني‌ را كه‌ داعي‌ بلندپروازيهايش‌ بود انگيزه‌ي‌ سعي‌ در احياي‌ قدرت‌ از دست‌ رفته‌ي‌ خاندان‌ خويش‌ مي‌يافت‌ و بر اين‌ هدف‌ نيز جهد بسيار كرد، از درايت‌ و تجربه‌اي‌ كه‌ وي‌ را در نيل‌ به‌ اين‌ مقصود کمک کند بي‌بهره‌ بود. خشونت‌ اعمال‌ چريكهاي‌ كريتي‌ هم‌ كه‌ پشتيبان‌ سلطنتش‌ بودند او را از همان‌ آغاز مورد ناخرسندي‌ و نفرت‌ رعايا ساخت‌. انطاكيه‌ بر ضد وي‌ آماده‌ي‌ شورش‌ شد. سرداري‌ ديوتوس‌ نام‌ از اهل‌ اپامه‌ در سوريه‌ رهبري‌ اين‌ شورش‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ (145). وي‌ آنتيوخوس‌ نام‌، كودك‌ چهار ساله‌اي‌ را كه‌ از الكساندربالاس‌ باقي‌ مانده‌ بود به‌ نام‌ آنتيوخوس‌ ششم‌ وارث‌ تخت‌ و تاج‌ سلوكي‌ و تجلي‌ خداي‌ ديونيزوس‌ خواند. براي‌ تأمين‌ سلطنت‌ او هم‌ با ديمتريوس‌ به‌ مخالفت‌ برخاست‌. درگيري‌ با طغيان‌ ديوتوس‌ كه‌ چندي‌ بعد كودك‌ تحت‌ حمايت‌ خود را هم‌ بر كنار كرد (142) و خود با نام‌ تروفون‌ مدعي‌ سلطنت‌ گشت‌ ديمتريوس‌ را دچار مشكل‌ سخت‌ كرد. تحريكات‌ روم‌، يهود فلسطين‌ را هم‌ دوباره‌ بر ضد وي‌ برانگيخت‌ و ديمتريوس‌ ناچار استقلال‌ قوم‌ را دوباره‌ به‌ رسميت‌ شناخت‌ (142). اما در دفع‌ طغيان‌ تروفون‌ كه‌ چندي‌ بعد آنتيوخوس‌ بر كنار شده‌ را هم‌ كشت‌ (138) توفيقي‌ نيافت‌. از انطاكيه‌ هم‌ در طي‌ اين‌ شورش‌ رانده‌ شد و در سلوكيه‌ي‌ شام‌ زنش‌ كلئوپاترا را با فرزندان‌ براي‌ ادامه‌ي‌ مقاومت‌ در مقابل‌ تروفون‌ باقي‌ گذاشت‌ و خود به‌ اميد گردآوري‌ نيروي‌ تازه‌اي‌ جهت‌ دفع‌ طغيان‌ تروفون‌ عزيمت‌ بابل‌ كرد. اما در ماد به‌ دست‌ مهرداد ، پادشاه‌ پارت‌، اسير شد (140) و متحدانش‌ هم‌ تار و مار شدند. با آنكه‌ پادشاه‌ اشكاني‌ با او به‌ نيكي‌ و جوانمردي‌ رفتار كرد و حتي‌ دختر خود رودگونه‌ را هم‌ به‌ او نامزد كرد از آزادي‌ جز وعده‌اي‌ به‌ او نداد. بعد از خود او نيز ديمتريوس‌ در درگاه‌ پادشاه‌ اشكاني‌ همچون‌ يك‌ گروگان‌ و يك‌ دستاويز براي‌ تهديد سلوكيها باقي‌ ماند. اما در مدت‌ غيبت‌ او زنش‌ كلئوپاترا كه‌ از جانب‌ تروفون‌ مورد تهديد بود و به‌ بازگشت‌ ديمتريوس‌ هم‌ اميدي‌ نداشت‌ از برادرشوهر خويش‌ كه‌ آنتيوخوس‌ نام‌ داشت‌ براي‌ مقابله‌ با دشمن‌ كمك‌ خواست‌ و او با اجابت‌ اين‌ دعوت‌ كلئوپاترا را به‌ زني‌ گرفت‌ و خود را پادشاه‌ خواند: آنتيوخوس‌ هفتم‌ !

    اين‌ آنتيوخوس‌ در هنگام‌ جلوس‌، جواني‌ بيست‌ ساله‌ اما لايق‌ و صاحب‌ اراده‌ بود. وي‌ تروفون‌ را شكست‌ سخت‌ داد و با قتل‌ او انطاكيه‌ را دوباره‌ تختگاه‌ ساخت‌ (138). فلسطين‌ را هم‌ كه‌ به‌ كمك‌ روم‌ و در بحبوحه‌ي‌ گرفتاريهاي‌ ديمتريوس‌ استقلال‌ يافته‌ بود دوباره‌ مجبور به‌ اظهار طاعت‌ كرد (134)، حتي‌ لشكري‌ عظيم‌ با ساز و برگ‌ مجلل‌ و گرانبها براي‌ جنگ‌ با پادشاه‌ پارت‌ تجهيز كرد. بابل‌ را هم‌ گرفت‌ و يك‌ دسته‌ از سپاه‌ اشكانيان‌ را در حوالي‌ زاب‌ كبير شكست‌ داد (130). اما چون‌ در مذاكرات‌ صلح‌ نتوانست‌ با پادشاه‌ پارت‌ كنار بيايد از حاصل‌ پيروزي‌ خود هم‌ بي‌بهره‌ ماند. دربار اشكاني‌ ديمتريوس‌ را آزادي‌ داد و براي‌ استرداد سلطنت‌ خويش‌ با عده‌اي‌ سپاه‌ به‌ سوريه‌ فرستاد. اين‌ خبر در سپاه‌ آنتيوخوس‌ دودلي‌ و دوهوايي‌ سخت‌ به‌ وجود آورد و آنها را در ادامه‌ي‌ جنگ‌ دچار ترديد ساخت‌. در بابل‌ و عيلام‌ هم‌ بر ضد بيداديها و بي‌رحميهاي‌ سپاه‌ انطاكيه‌ شورش‌ درگرفت‌. آنتيوخوس‌ كه‌ با اين‌ حال‌ چاره‌اي‌ جز جنگ‌ نديد در ماد با سپاه‌ خويش‌ به‌ تله‌ افتاد. در جنگي‌ كه‌ روي‌ داد سپاه‌ وي‌ تلفات‌ سنگين‌ داد و خودش‌ كشته‌ شد، و به‌ قولي‌ خودكشي‌ كرد (129). اما ديمتريوس‌ كه‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ تخت‌ و تاج‌ از دست‌ رفته‌ به‌ سوريه‌ رفت‌، آنجا كاري‌ از پيش‌ نبرد. پادشاه‌ اشكاني‌ هم‌ براي‌ اعاده‌ي‌ قدرت‌ او كمكي‌ نكرد، چندي‌ بعد به‌ دسيسه‌ي‌ كلئوپاترا گرفتار و كشته‌ شد (126). و بدين‌ گونه‌ قدرت‌ سلوكي‌، هم‌ در سوريه‌ و آسياي‌ صغير دچار تزلزل‌ و انحطاط‌ گشت‌، هم‌ از سراسر ايران‌ - كه‌ در اين‌ هنگام‌ به‌ دست‌ اشكانيان‌ افتاده‌ بود - رانده‌ شد. با آنكه‌ دولت‌ سلوكي‌ تا شصت‌ سال‌ ديگر هم‌ در قسمتي‌ از سوريه‌ باقي‌ ماند، در واقع‌ ادامه‌ي‌ آن‌، ادامه‌ي‌ نزع‌ طولاني‌ يك‌ مجروح‌ محكوم‌ به‌ مرگ‌ بود كه‌ تير خلاص‌ دولت‌ روم‌ مدتها بعد او را از آن‌ محنت‌ رهانيد. وقتي‌ پومپه‌ سردار روم‌، سوريه‌ سلوكي‌ را، به‌ عنوان‌ يك‌ ايالت‌ تابع‌، به‌ روم‌ الحاق‌ كرد (64ق‌.م‌)، مدتها بود كه‌ در ايران‌ نشاني‌ از قدرت‌ سلوكي‌ باقي‌ نمانده‌ بود و جاي‌ آن‌ را سلطنت‌ پارت‌ - سلطنت‌ اشكانيان‌ - گرفته‌ بود.


    "
    امپراطوري‌ سلوكيان‌ تركيبي‌ از هم‌ گسيخته‌ و نيم‌بند از عناصر و اقوام‌ نامتجانس‌ در تحت‌ فرمان‌ يك‌ طبقه‌ي‌ سرباز بيگانه‌ و جنگجوي‌ حرفه‌اي‌ بود كه‌ با آنچه‌ ايران‌ طي‌ قرنها بدان‌ عادت‌ كرده‌ بود تفاوت‌ داشت‌. حفظ‌ اين‌ امپراطوري‌ هم‌ كه‌ در بين‌ اقوام‌ تابع‌ هيچ‌كس‌ طالب‌ آن‌ نبود، فقط‌ ضامن‌ تأمين‌ منافع‌ طبقه‌ي‌ حاكم‌ بود كه‌ رعيت‌ را به‌ عنوان‌ رمه‌اي‌ كه‌ بايد دوشيده‌ شود مي‌نگريست. "


    ميراث‌ روي‌ در كاستي‌ آورده‌ي‌ آنها در غرب‌ به‌ روم‌ رسيد و در شرق‌ بين‌ دولت‌ يوناني‌ باختر و دولت‌ ايراني‌ پارت‌ تقسيم‌ شد. باختر كه‌ در حمله‌ي‌ اسكندر سخت‌ترين‌ مقاومت‌ را در مقابل‌ قواي‌ يوناني‌ كرد، در دنبال‌ ايجاد مهاجرنشينهاي‌ يوناني‌ عهد مقدوني‌ به‌ يك‌ كانون‌ هلني‌ تبديل‌ شد. اما مقارن‌ ايجاد دولت‌ پارت‌ يا اندك‌ مدت‌ قبل‌ از آن‌ به‌ دعوي‌ استقلال‌ برخاست‌ (246) و دولتي‌ يوناني‌ به‌ وجود آورد. مع‌هذا هجوم‌ طوايف‌ شرقي‌ سكايي‌ و طخاري‌ (يوئه‌چي‌) تدريجاً آن‌ را به‌ جنوب‌ راند و اختلافات‌ داخلي‌ پادشاهان‌ محلي‌ كه‌ سكه‌هاي‌ آنها شاهد كشمكش‌ دائم‌ آنها است‌ ايشان‌ را ضعيف‌ كرد. سرانجام‌ غلبه‌ي‌ طوايف‌ يوئه‌چي‌ بر قلمرو آنها (128) دولت‌ ايشان‌ را كه‌ تدريجاً با توسعه‌جويي‌ در جانب‌ هند و با تسليم‌ شدن‌ به‌ جاذبه‌ي‌ آيين‌ بودا به‌ صورت‌ دولتي‌ يوناني‌ - هندي‌ درآمده‌ بود، مقهور اتحاديه‌ي‌ يوئه‌چي‌ - سكايي‌ كوشان‌ كرد. دولت‌ كوشانيان‌ كه‌ جاي‌ آنها را گرفت‌ هر چند واسطه‌ي‌ تجارت‌ بين‌ چين‌ و هند با روم‌ گشت‌، علاقه‌اي‌ به‌ حفظ‌ ميراث‌ يوناني‌ اين‌ نواحي‌ نشان‌ نداد، و مثل‌ دولت‌ يوناني‌ - هندي‌ باختر مجذوب‌ هند شد؛ چنان‌ كه‌ پادشاه‌ بزرگ‌ آنها كانيشكا (73-144) قهرمان‌ نشر آيين‌ بودا گشت‌. در قلمرو پارت‌ هم‌، ميراث‌ هلني‌ پايدار نماند و هر چند در قسمتي‌ از نواحي‌ شرقي‌ آن‌، آيين‌ بودا هم‌ انتشار داشت‌، دولت‌ اشكاني‌ پارت‌ احياءكننده‌ي‌ ايرانيگري‌ شد - اما به‌ شيوه‌اي‌ كه‌ با آنچه‌ نزد دولتهاي‌ پارس‌ - هخامنشي‌ و ساساني‌ - معمول‌ بود تفاوت‌ داشت.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #19
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض



    سلوكيان‌ و كارنامه‌ منحوس‌

    11-7- امپراطوري‌ سلوكيان‌ تركيبي‌ از هم‌ گسيخته‌ و نيم‌بند از عناصر و اقوام‌ نامتجانس‌ در تحت‌ فرمان‌ يك‌ طبقه‌ي‌ سرباز بيگانه‌ و جنگجوي‌ حرفه‌اي‌ بود كه‌ با آنچه‌ ايران‌ طي‌ قرنها بدان‌ عادت‌ كرده‌ بود تفاوت‌ داشت‌. حفظ‌ اين‌ امپراطوري‌ هم‌ كه‌ در بين‌ اقوام‌ تابع‌ هيچ‌كس‌ طالب‌ آن‌ نبود، فقط‌ ضامن‌ تأمين‌ منافع‌ طبقه‌ي‌ حاكم‌ بود كه‌ رعيت‌ را به‌ عنوان‌ رمه‌اي‌ كه‌ بايد دوشيده‌ شود مي‌نگريست‌ و حتي‌ به‌ اينكه‌ حيات‌ اين‌ رمه‌ را بايد از تعرض‌ خطر و فنا دور داشت‌ نمي‌انديشيد. اين‌ سلسله‌ از بين‌ اقوام‌ تابع‌ خويش‌ برنخاسته‌ بود، با آنها هم‌ رابطه‌اي‌ كه‌ بتواند براي‌ وي‌ نقطه‌ي‌ اتكايي‌ باشد نداشت‌، لاجرم‌، تا آنجا كه‌ به‌ اقوام‌ داخل‌ فلات‌ ايران‌ مربوط‌ مي‌شد نمي‌توانست‌ به‌ عنصر ايراني‌ كه‌ در قلمرو آنها اكثريت‌ با آن‌ بود اعتماد كند. انديشه‌ي‌ اختلاط‌ اقوام‌ شرق‌ و غرب‌ هم‌ كه‌ اسكندر آن‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ شعار مطرح‌ كرده‌ بود و در عهد فرمانروايي‌ كوتاه‌ خود او هم‌ جز به‌ طور سطحي‌ و موقت‌ و آن‌ هم‌ در بين‌ طبقات‌ جنگجوي‌ سپاه‌ وابسته‌ به‌ اتحاديه‌ي‌ يوناني‌ او تجربه‌ نشد، در عهد حكومت‌ اين‌ سلاله‌ي‌ «با تمام‌ عالم‌ بيگانه‌» قابل‌ اجرا به‌ نظر نمي‌رسيد. جلب‌ مهاجران‌ مقدوني‌ و يوناني‌ به‌ داخل‌ اين‌ «قلمرو به‌ زور به‌ هم‌ بربسته‌» جهت‌ ايجاد يك‌ نقطه‌ي‌ اتكاي‌ بالنسبه‌ قابل‌ اعتماد براي‌ حفظ‌ سلطه‌ي‌ قوم‌، يگانه‌ راه‌ حل‌ به‌ نظر مي‌رسيد، و لازمه‌ي‌ اين‌ كار هم‌ ايجاد و توسعه‌ي‌ شهرهاي‌ يوناني‌ در سراسر اين‌ امپراطوري‌ بود كه‌ قبل‌ از اين‌ طايفه‌ هم‌، اسكندر آن‌ را به‌ عنوان‌ بخشي‌ از طرحهاي‌ سوق‌الجيشي‌ و در واقع‌ براي‌ ايجاد پادگانهاي‌ نگهباني‌ و آمادگي‌ افراد ذخيره‌ لازم‌ يا سودمند ديده‌ بود - و تا حدي‌ هم‌ در تأسيس‌ نمونه‌هايي‌ چند از آنها موفق‌ شده‌ بود. سلوكيان‌ تعدادي‌ از اين‌ شهرها را در سرزمين‌ ماد كه‌ «قلب‌ ايران‌» محسوب‌ مي‌شد به‌ وجود آورده‌ بودند تا در اين‌ نواحي‌ طرز زندگي‌ مقدوني‌ را براي‌ جنگجويان‌ خويش‌ فراهم‌ كنند. در همان‌ آغاز كار لااقل‌ هفاد شهر يوناني‌ در ايران‌ به‌ وجود آمد. تعداد بيشتري‌ بعدها در امتداد جاده‌ي‌ نظامي‌ كه‌ سلوكيه‌ي‌ بابل‌ را از يك‌ سو به‌ ماد و باختر (بلخ‌) و از سوي‌ ديگر به‌ انطاكيه‌ و تمام‌ سوريه‌ مي‌پيوست‌ ايجاد شد و وجود آنها به‌ منزله‌ي‌ «سيماني‌» بود كه‌ در بناي‌ دولت‌ سلوكيان‌ اجزاي‌ ساختمان‌ حكومت‌ را به‌ هم‌ مي‌پيوست‌، و در عين‌ حال‌ حكومت‌ را در اين‌ نواحي‌ با اتباع‌ خويش‌ اتصال‌ مي‌داد. اين‌ شهرها مهاجرنشينهاي‌ نظامي‌ يا ادواري‌ بود كه‌ نواحي‌ سغد و باختر براي‌ مقابله‌ با هجوم‌ طوايف‌ بياباني‌ و در نواحي‌ ماد و پارس‌ براي‌ ايمني‌ از شورش‌ بر ضد حكومت‌ به‌ وجود مي‌آمد و البته‌ در تأمين‌ روابط‌ بازرگاني‌ بين‌ شرق‌ و غرب‌ - كه‌ خود تا حدي‌ مايه‌ي‌ حفظ‌ و دوام‌ قدرت‌ نظامي‌ سلوكي‌ بود - نيز تأثير بسيار داشت‌. از اين‌ جمله‌ در سغد و درنگيان‌ (سيستان‌) غير از تقويت‌ آنچه‌ اسكندر ساخته‌ بود شهرهاي‌ ديگر هم‌ ايجاد شد و سرزمين‌ باختر - كه‌ بر وفق‌ مبالغه‌آميز ژوستن‌ هزار شهر يوناني‌ داشت‌ - يك‌ كانون‌ حيات‌ نظامي‌ و اقتصادي‌ براي‌ اين‌ مهاجران‌ يوناني‌ و مقدوني‌ بود. از جمله‌ در پارس‌ انطاكيه‌اي‌ در حوالي‌ بندر بوشهر به‌ وجود آمد؛ در ماد شهري‌ به‌ نام‌ لائوديكيه‌ در محل‌ نهاوند روييد؛ مهاجرنشيني‌ كه‌ در نزديك‌ ري‌ به‌ وجو آمد به‌ نام‌ اوروپوس‌ خوانده‌ شد؛ در سر دره‌ي‌ خوار شهري‌ به‌ نام‌ هكاتوم‌ پيلوس‌ (صددروازه‌) بنا شد و حتي‌ در خجند ماوراءالنهر اسكندريه‌اي‌ به‌ نام‌ اسكاته‌ از زمين‌ جوشيد. با آنكه‌ در اكثر اين‌ شهرها ساكنان‌ بومي‌ هم‌ اگر بودند باقي‌ مي‌ماندند ارگ‌ شهر همه‌ جا در دست‌ مقدونيها بود، قانون‌ حاكم‌ غالباً اراده‌ي‌ حكام‌ سلوكي‌ بود، و عادات‌ و رسوم‌ رايج‌ همان‌ سنتهاي‌ اقوام‌ يوناني‌ بود. تا وقتي‌ امنيت‌ راهها و قدرت‌ حكومت‌ باقي‌ بود، جمعيت‌ يوناني‌ و مقدوني‌ در اين‌ شهرها دائم‌ در حال‌ تردد و تزايد به‌ نظر مي‌رسيد و جنب‌ و جوش‌ اقتصادي‌ انعكاس‌ قدرت‌ و سلطه‌ي‌ حكومت‌ بود. از وقتي‌ با ايجاد دولت‌ ارشكها در پارت‌ و با استقلال‌ دولت‌ يوناني‌ در باختر، نظارت‌ سلوكيان‌ در اين‌ نواحي‌ كاستي‌ گرفت‌، شهرهاي‌ اين‌ مهاجرنشينها هم‌ كه‌ بيش‌ از پيش‌ صحنه‌ي‌ اختلاف‌ عناصر يوناني‌ و مقدوني‌ شد از رونق‌ افتاد. شهرهاي‌ غيريوناني‌ هم‌ كه‌ تبعيض‌ نژادي‌ حكومت‌ را با نظر ناخرسندي‌ مي‌ديد دائم‌ آماده‌ي‌ طغيان‌ بود. قدرت‌ پادشاه‌ مطلقه‌ بود و آن‌ نفرتي‌ كه‌ در عهد ماجراهاي‌ ماراتون‌ و سالاميس‌ نسبت‌ به‌ استبداد شرقي‌ اظهار مي‌شد از همان‌ عهد اسكندر به‌ اظهار انقياد و تملق‌ در حق‌ حكام‌ مستبد مقدوني‌ تبديل‌ شد. حتي‌ دعوي‌ الوهيت‌ پادشاهان‌ و الزام‌ رعايا به‌ اجراي‌ مناسك‌ پرستش‌ در حق‌ آنها هم‌ كه‌ ظاهراً مبني‌ بر سياست‌ و ناظر به‌ ايجاد رابطه‌ي‌ قلبي‌ بين‌ پادشاه‌ و رعيت‌ بود، در شرق‌ بر خلاف‌ يونان‌ با نظر كراهت‌ تلقي‌ شد و منجر به‌ تأليف‌ قلوب‌ و ايجاد علاقه‌ بين‌ پادشاهان‌ و رعايا نشد . بي‌حرمتي‌ سلوكيها نسبت‌ به‌ معابد و مناسك‌ اقوام‌ تابع‌، و كوچك‌شماري‌ آنها نسبت‌ به‌ كاهنان‌ اين‌ اقوام‌ هم‌ ورطه‌اي‌ را كه‌ بين‌ اتباع‌ و حكام‌ بود عميق‌تر كرد. نسبت‌ به‌ يهود، نسبت‌ به‌ مردم‌ عيلام‌، و نسبت‌ به‌ عقايد اهل‌ ماد بي‌تسامحي‌ آنها بارها ظاهر شد. نسبت‌ به‌ اقوام‌ ديگر هم‌ اگر تسامح‌ نشان‌ دادند ظاهري‌ بود و در حقيقت‌ از بي‌اعتنايي‌ ايشان‌ نسبت‌ به‌ عقايد ديگران‌ ناشي‌ مي‌شد. بدين‌ گونه‌، به‌ رغم‌ آنچه‌ اسكندر دعوي‌ كرد يا انتظار داشت‌، در پايان‌ سالها اختلاط‌ ظاهري‌، شرق‌ و غرب‌ همه‌ جا در كنار هم‌ اما دور از هم‌ باقي‌ ماندند. نفوذ آنها در يكديگر سطحي‌ بود و اگر نفوذي‌ پيش‌ آمد، در واقع‌ غرب‌ بود كه‌ مغلوب‌ روح‌ شرقي‌ گشت‌.


    "
    قدرت‌ پادشاه‌ مطلقه‌ بود و آن‌ نفرتي‌ كه‌ در عهد ماجراهاي‌ ماراتون‌ و سالاميس‌ نسبت‌ به‌ استبداد شرقي‌ اظهار مي‌شد از همان‌ عهد اسكندر به‌ اظهار انقياد و تملق‌ در حق‌ حكام‌ مستبد مقدوني‌ تبديل‌ شد. حتي‌ دعوي‌ الوهيت‌ پادشاهان‌ و الزام‌ رعايا به‌ اجراي‌ مناسك‌ پرستش‌ در حق‌ آنها هم‌ كه‌ ظاهراً مبني‌ بر سياست‌ و ناظر به‌ ايجاد رابطه‌ي‌ قلبي‌ بين‌ پادشاه‌ و رعيت‌ بود، در شرق‌ بر خلاف‌ يونان‌ با نظر كراهت‌ تلقي‌ شد و منجر به‌ تأليف‌ قلوب‌ و ايجاد علاقه‌ بين‌ پادشاهان‌ و رعايا نشد . "
    دولت‌ سلوكي‌ اولين‌ تجربه‌ي‌ غرب‌ در ايجاد يك‌ مستعمره‌ي‌ عظيم‌ در شرق‌ بود كه‌ اعمال‌ خشونت‌ و استعمال‌ اسلحه‌ را مي‌خواست‌ با ايجاد پادگانهاي‌ چريك‌ سركوب‌گر، وسيله‌ استقرار يك‌ استعمار خودكامه‌ سازد. اما اين‌ تجربه‌، به‌ رغم‌ آنكه‌ مدت‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ با استفاده‌ از فتوحات‌ اسكندر در شرق‌ دوام‌ آورد، ناموفق‌ ماند. فقدان‌ يك‌ پايگاه‌ مشترك‌ ديني‌ يا نژادي‌، حكام‌ و عمال‌ قوم‌ را همواره‌ در معرض‌ نفرت‌، ناخرسندي‌ و شورش‌ بوميان‌ قلمرو خويش‌ قرار مي‌داد و فقدان‌ روحيه‌ي‌ هم‌زيستي‌ و برادري‌ هم‌ كه‌ به‌ رغم‌ اظهار تمايل‌ اسكندر بدان‌، در فطرت‌ يونانيان‌ موكب‌ او وجود نداشت‌ براي‌ حفظ‌ ميراث‌ ارزنده‌اي‌ كه‌ در دنبال‌ سقوط‌ امپراطوري‌ هخامنشي‌ عايد ايشان‌ شده‌ بود آنها را از يك‌ سو در حفظ‌ روابط‌ اجزاء امپراطوري‌، و از سوي‌ ديگر در حفظ‌ روابط‌ خود با اين‌ اجزاء با مشكل‌ مواجه‌ كرد. فرهنگ‌ يوناني‌ هم‌ كه‌ در آنچه‌ به‌ وسيله‌ي‌ جباران‌ سلوكي‌ عرضه‌ مي‌شد، جز افراط‌ در شرابخوارگي‌ و شاهد بازي‌ همراه‌ با اظهار غرور و نخوت‌ فوق‌العاده‌ چيزي‌ نبود اگر هم‌ براي‌ اداره‌ي‌ «شهر دولتهاي‌» محدودي‌ چون‌ آتن‌ و اسپارت‌ كفايت‌ مي‌كرد براي‌ امپراطوري‌ بزرگي‌ به‌ وسعت‌ قلمرو كوروش‌ هخامنشي‌ كافي‌ نبود از اين‌ رو همان‌ اول‌، يوناني‌مآبي‌ آنها با شورشهايي‌ كه‌ در جاي‌ جاي‌ اين‌ قلمرو تازه‌ تسخير شده‌ درگرفت‌ و به‌ دنبال‌ منازعات‌ خانگي‌ سختي‌ كه‌ در داخل‌ خاندان‌ سلوكوس‌ پيش‌ آمد، ناكام‌ ماند و حفظ‌ اين‌ امپراطوري‌ استعمارگر را با دشواري‌ مواجه‌ ساخت‌. لاجرم‌ قطع‌ شدن‌ عوايد ناشي‌ از ماليات‌ يا از غارت‌ معابد، و نقصان‌ تجارت‌ كه‌ ناشي‌ از فقدان‌ امنيت‌ در طرق‌ بازرگاني‌ بود نيز در انحطاط‌ نهايي‌ آن‌ مؤثر افتاد و سرانجام‌ به‌ دنبال‌ قيام‌ طوايف‌ پارت‌ - منسوب‌ به‌ عشاير داهه‌ و اپرني‌ - كه‌ سوءرفتار عمال‌ خود آنها موجب‌ آن‌ گشته‌ بود عمر فرمانروايي‌ آنها به‌ سرآمد و دولت‌ سلوكي‌ از سرزمين‌ ايران‌ برافتاد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #20
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    اشكانيان‌



    قسمت نخست


    به‌ سوي‌ انتقام‌ از اسكندر و يونانيان

    12-1- هنگام‌ افول‌ دولت‌ سلوكيان‌ در سوريه‌ (ح‌64)، دولت‌ ارشكان‌ (اشكانيان‌) در پارت‌ (پارتيا، پهله‌) يك‌ دوران‌ تقريباً دويست‌ ساله‌ (ازح‌256) را پشت‌ سر گذاشته‌ بود و لااقل‌ در يك‌ قرن‌ اخير آن‌ ديگر به‌ هيچ‌ وجه‌ از جهت‌ دولت‌ سلوكي‌ دغدغه‌ي‌ خاطري‌ نداشت‌ - چون‌ سلوكيها از ايران‌ به‌ سوريه‌ عقب‌ نشسته‌ بودند. حتي‌ اين‌ دولت‌ در اين‌ مدت‌ تدريجاً به‌ يك‌ امپراطوري‌ بالنسبه‌ پهناور تبديل‌ شده‌ بود كه‌ در آن‌ ايام‌ تقريباً جز دولت‌ روم‌ هيچ‌ قدرت‌ ديگري‌ با آن‌ طرف‌ نسبت‌ به‌ نظر نمي‌رسيد. روم‌ هم‌ به‌ نظر اعجاب‌، احتياط‌، و تا حدي‌ وحشت‌ به‌ آن‌ مي‌نگريست‌.
    دولت‌ پارت‌ در دنبال‌ شورش‌ سركردگان‌ عشاير اپرني‌ (پرني‌) در مقابل‌ رفتار اهانت‌آميز ساتراپ‌ مقدوني‌ ولايت‌ استوا (استوئنه‌) در حدود قوچان‌ كنوني‌ به‌ وجود آمد و از سركشي‌ قوم‌ نسبت‌ به‌ فرمانروايي‌ بيگانه‌ي‌ مقدوني‌ آغاز شد. در پي‌ اين‌ شورش‌ نه‌ فقط‌ ولايت‌ استوا به‌ دست‌ طوايف‌ داهه‌ (دهه‌) افتاد بكله‌ سرزمين‌ پارت‌ در جنوب‌ دره‌ي‌ اترك‌ هم‌ از نظارت‌ سلوكيها خارج‌ شد و با غلبه‌ي‌ عشاير داهه‌ و اپرني‌ در آن‌ نواحي‌ خاندان‌ ارشك‌ سلطنت‌ خود را در همين‌ سرزمين‌ بنياد كرده‌ بود. عشيره‌ي‌ اپرني‌ كه‌ نام‌ آن‌ تا مدتها بعد در اسم‌ قديم‌ شهر نيشابور (ابرشهر) باقي‌ ماند، تيره‌اي‌ از سه‌ قبيله‌ي‌ جنگجويي‌ بود كه‌ اتحاديه‌ي‌ عشاير داهه‌ را به‌ وجود آورده‌ بود و مثل‌ آنها در نواحي‌ شمال‌ خراسان‌ و حوالي‌ خوارزم‌ و گرگان‌ به‌ بيابانگردي‌ و شبانكارگي‌ سر مي‌كرد. اين‌ زندگي‌ نيمه‌ بدوي‌، براي‌ حفظ‌ اغنام‌ و توسعه‌ي‌ مراتع‌ خود به‌ تير و كمان‌ و اسب‌ و سليح‌ احتياج‌ داشت‌، و اينكه‌ بعدها خدنگ‌ پارتي‌ و كمان‌ پارتي‌ در كلام‌ شاعران‌ روم‌ - امثال‌ ويرژيل‌ و هوراس‌ - نام‌ آنها را به‌ خاطر مي‌آورد از اينجا بود. طوايف‌ داهه‌ (دهه‌) كه‌ تيره‌ي‌ اپرني‌ با آنها در يك‌ اتحاديه‌ به‌ هم‌ پيوسته‌ بود و سرزمين‌ دهستان‌ در حوالي‌ گرگان‌ تا مدتها بعد نام‌ آنها را حفظ‌ كرده‌ بود، قبل‌ از ورود به‌ نواحي‌ دره‌ي‌ اترك‌، در نواحي‌ خوارزم‌ و سرزمينهاي‌ شمالي‌ آن‌ سر مي‌كرد و يك‌ چند هم‌ در حدود مرگيان‌ (مرو) و هرات‌ تاخت‌ و تاز كرده‌ بود. اين‌ طوايف‌ كه‌ به‌ اقتضاي‌ مجاورت‌ با بعضي‌ طوايف‌ سكايي‌ با تيره‌هايي‌ چند از آن‌ اقوام‌ پيوند خويشي‌ پيدا كرده‌ بودند، مثل‌ اكثر آن‌ طوايف‌ در بيابانگردي‌ و راهزني‌ سر مي‌كردند. چون‌ اين‌ طرز زندگي‌ آنها را در طي‌ قرنها به‌ سواري‌ و تيراندازي‌ و جنگ‌ و گريز دائم‌ در صحراها عادت‌ داه‌ بود، اكثر آنها سواركاران‌ قابل‌ و تيراندازان‌ ماهر بودند و گه‌گاه‌ در جنگهاي‌ محلي‌ كه‌ بين‌ ساتراپها و سركردگان‌ ديگر در اين‌ نواحي‌ در مي‌گرفت‌ به‌ عنوان‌ چريك‌ سوار يا پياده‌ خدمت‌ مي‌كردند. نژاد آنها آريايي‌، زبان‌ آنها ايراني‌ و آيين‌ آنها مزدايي‌ رايج‌ در ايران‌ شرقي‌ بود. اينكه‌ شهرنشينان‌ اين‌ نواحي‌ در قيام‌ قوم‌ بر ضد سلوكيها به‌ آنها ياري‌ يا از آنها پشتيباني‌ كردند، غير از پيوند خويشاوندي‌ ديرينه‌ كه‌ در طول‌ سالها بين‌ اهل‌ شهر با اين‌ تيره‌ها اجتناب‌ناپذير بود، به‌ سبب‌ حسن‌ سلوك‌ آنها با مردم‌ نواحي‌ و ناخرسندي‌ اين‌ مردم‌ از شيوه‌ي‌ حكمراني‌ سلوكيها بود.

    ارشك‌ كه‌ سركرده‌ي‌ تيره‌ي‌ اپرني‌ بود، در دنبال‌ سوءنظري‌ جنسي‌ كه‌ از جانب‌ ساتراپ‌ سلوكي‌ ولايت‌ استوا (استوئنه‌، قوچان‌) در حق‌ برادر وي‌ - تيرداد - اعمال‌ شد و وي‌ آن‌ را اهانتي‌ به‌ شرف‌ خاندان‌ خويش‌ يافت‌، با كمك‌ عده‌اي‌ از سركردگان‌ داهه‌ در آن‌ نواحي‌ بر حكومت‌ سلوكي‌ قيام‌ كرد و سر به‌ شورش‌ برداشت‌. شورش‌ وي‌ كه‌ در ولايت‌ استوا تقريباً مقارن‌ با قيام‌ تئودوس‌ (ديوتوس‌) ساتراپ‌ باختر، بر ضد فرمانروايي‌ مقدوني‌ روي‌ داد، موفق‌ شد بين‌ دولت‌ سلوكي‌ در غرب‌ ودولت‌ باختري‌ در شرق‌ كه‌ هر دو ميراث‌خوار اسكندر بودند يك‌ دولت‌ ايراني‌ به‌ وجود آورد كه‌ بعدها، راست‌ يا دروغ‌، خود را به‌ خاندان‌ هخامنشي‌ هم‌ منسوب‌ سازد و بدين‌ گونه‌ اعتلاي‌ آن‌ دولت‌ متضمن‌ تلافي‌ و انتقام‌ ايرانيها از حمله‌ي‌ يونان‌ و اسكندر تلقي‌ شود.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 2 از 6 اولیناولین 1234 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •