-
از این نشان ایرانی امروزه نیز در طراحی های فرش ها و ساختمان ها و مساجد در ایران استفاده میشود
صلیب آریایی
صلیب آریایی یا صلیب پارسی اصطلاحی است که برای اولین بار در کتاب خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ از آن صحبت شده و سپس در ویکیپدیای انگلیسی ترجمه آن آورده شده است اما بطور خلاصه چون + صلیب از نمادهای آیین مهرپرستی است و بزرگترین صلیب حکاکی شده در دیواره نقش رستم میباشد آن دیواره با 4 صلیب آنرا صلیب آریایی یا پارسی نامیده است. در اوستا ميترا مقام شامخی دارد و در زمان پيش از اوستا و رستاخيز زرتشتي، بزرگترين خدا بهحساب میآمد. اين نشانه ׁ که صليب (عربی شده چليپا) شکسته ناميده شده است، در حقيقت نشانه خدای خورسید آريائی است، زيرا در ايران و هند هزاران سال پيشينه دارد. اين نشانه ׁ نخستينبار در حدود خوزستان يافت شده و مربوط به هفت هزار سال پيش از ميلاد میباشد به اين ترتيب پيشينه تاريخی آن در ايران بسی کهنتر از پيشينه آن نزد آريائیهای هند است و هرتسفلد (Herzfeld) آن را گردونه خورشيد ناميده است. در گرمی (Germi) مغان آذربايجان گورهای خمرهای از دوره اشکانی بهدست آمده که در ميان آنها پارچهای بسيار زيبا يافت شده است که دارای اين نقش میباشد. همچنين اين نگاره بر دهانه پارهای از خمرههای سفالين که مردهها را در آن میگذاشتهاند ديده شده است در مواردی ديگری چون جام تپهحسنلو، جام زرکلاردشت، گردنبند عقيق مربوط به دوره اشکاني، گردنبند زرينی مربوط به ۷ هزار سال ق م در رودبار گيلان اين نگاره به چشم میخورد. گردونه خورشيد نخست به اين شکل ׁ بوده و کمکم خطوط منحنی از بين رفته گاهی بهصورت + و گاهی با خطوط شکسته ولی با زاويههای ۹۰ درجه ترسيم شده و شکل هندسی و ترکيب کامل يافته است. اقوام باستانی بسياری از جانوران را میپرستيدهاند و از همين جا توتميسم (Totemisme) پيدا شده است. يکی از اين حيوانات بز کوهی است که مظهر سودرسان طبيعت، يعنی خورشيد بوده است اين نقش بر ظروف بازمانده از سدههای پيش از ميلاد ديده شده و مهمتر از همه رابطهای است که مردم باستانی ميان هلال ماه و خورشيد و شاخ بز کوهی قرار داده بودند. در بسياری از سفالها در ميان انحنای شاخ اين جانور و نيز بر پشت آن نشانه + يا ׁ ديده میشود. مثلاً بر ليوان سفالين مربوط به ۳۱۰۰ سال پيش از ميلاد که در سيلک کاشان بهدست آمده نگاره + در زير انحنای شاخ گوزن پيدا است. با نگرش به اينکه نشانه گردونه مهر به شاهين و فروهر هم بسيار نزديک است میتوان پنداشت در زمانی که از اهميت مهر کاسته شده نشانه مقدس ميترائيسم رفتهرفته به شاهين مبدل شده و اين شاهين و نگاره فروهر تمام جاذبه معنوی و روحانی اين نشانه را گرفته و مظهر فر و شکوه مينوی گرديده است. هماکنون اين نقش را به گونهای ديگر بر کاشی کاری سر درب خاوری آرامگاه بايزيد در بسطام میتوان ديد. ميترا، خداوند آبها و درياها نيز هست و يکی از صفات او اود - دام (Ud-dama) يعنی محاصرهکننده است و همسر او وارونی (Varuni) الهه شراب است و در اساطير گاهی با نامهای چون سورا (Sura) يا ماد (Mada) نيز خوانده میشود. غسل تعميد مسيحيان، ظرف آب متبرک در کليسا، سقاخانهها و حوضچههائی که در مدخل مساجد و تکيهها برپا میکردند همه از يادگارهای کيش ميترا است، زيرا که در مهريشت بهروشنی از غسل و شستشو در آئين ميترا ياد شده است. آئين مسيحيت از کيش ميترا متولد شد. همانطوری که در مهرابهها چشمه آب جاری بود، در نقشها و تابلوهائی که يافت شده، مرشد مهري، يا مغان ميترا، در حال تعميد مؤمنان مشاهده میشود. علت اصلی اهميت فوقالعادهای که برای شستشو در رم قايل میشدند همين اعتقاد به ميترا بود. ماهی نيز يکی از نشانههای مسيحی بود که در قرون ابتدائی برای شناسائی هم چون رمزی از آن بهره میجستند. اين نيز چون غسل تعميد، نشان و رسمی بوده از کيش ميترا. در يکی از مهرابههای اروپا، برابر پای ميترا يک ماهی نقش شده و اين رمز و نشان مسيحيت، نشانهای است از کيش ميترا. بسياری از رموز و اسرار ميترا برخلاف آنچه مشهور شده، اصل و بنيان ايرانی خود را حفظ کرده است. آنچه امروزه به نام غسل تعميد ميان مسيحيان متداول است مانند بسياری از مراسم و آداب ديگر، از آرياها اقتباس شده است. ناگفته نماند که اين عمل در زمان اقتباس در ميان اقوام آريا بسيار کهنه و زمان گرفته بود. در هند، تبت، روم، يونان و مصر نيز که بعدها غسل تعميد رايج شد، اين آئين را از ايرانیها گرفته بودند. در تبت، چون چند سالی از تولد کودک میگذشت، طی مراسمی در معبد و در برابر آتش به غسل تعميد او اقدام میشد. بهنام نامی خورشيد، کودک را در حالیکه سرودهای مقدس میخواندند سه بار زير آب فرو برده بر او اسمی مینهادند و علامت صليب را بر سينه تعميد يافتگان نقش میکردند. نکته مشترک آن بود که در اين مراسم به نام خورشيد، به خدای خورشيد متوسل میشدند. ميان زرتشتیهای قديم و ايرانيان پيش از اشوزرتشت نيز غسل تعميد کودکان در مهرابهها و آتشکدهها مرسوم بود. در مهرابهها برابر آتش، به نام خدای خورشيد، کودکان توسط مغان در آب فرو برده شده پس از آن نامگذاری میگرديدند. در اوستا، ميترا و خورشيد به هم بسيار نزديک هستند. در متن اوستائی مهريشت، ميترا خدای شکستناپذير جنگ است و سربازان و جنگاوران در آوردگاه از او ياری میجويند و ميترا نيز بهسرعت به ياری آنها میشتابد. جنگاوران مهر آئين، همواره پيروزی را از آن خود میدانستند. در بندهای اوليه مهر يشت میتوان به مقام سرباز و روابط او با ميترا و چگونگی حمايت ميترا از وی پی برد. علامت و نشان سرباز، کولهپشتی و کلاهخود و نيزه است. سربازان ميترا در دو جبهه مشغول جنگ بودند. اول جنگهای معمولی بود که برای نگهداری کشور و گسترش آن صورت میگرفت. آنچه مهمتر بود جنگ و ستيز با نيروهای شر و اهريمنی بود. - چهارمين مقام، منصب شير بود. در پردههای نقاشی و سنگ برجستههای منقوش، نقش شير فراوان است و همين عمل سبب شد که بعد از اسلام، بهويژه در زمان سلجوقيان، علامت شير و خورشيد بر پرچمها نقش بست، در اين پردهها کسانیکه به مقام چهارم رسيدهاند گاه در حال خدمتگزاری و گاه در حال اهدای هدايا به حضور ميترا نشان داده شدهاند. اين طبقه نيز ناگزير از گذراندن آزمايشهائی بودند که البته ديگر تحمل رياضات و شکنجههای بدنی نبود، بلکه بايد به ورزيدگیهای رواني، شايستگی اخلاقي، وحدت ذهنی و خلاصه فهم اسرار دست میيافتند. روايات رمزی ميترائي، حاکی از آن است که در واپسين روز از عمر جهان، آتشسوزی بزرگی رخ خواهد داد. در اين آتشسوزی ناپاکان خواهند سوخت و پاکان مثل اينکه در چشمهای شستشو میکنند، آسايش خواهند داشت. - پنجمين مقام، مقام پارسی بوده است که گذشته از وجوه رمزي، کنايهای است که با طبيعت و روئيدن گياهان پيوند دارد و ميان پيروان کيش ميترا، نشان آزادی و آزادگی بوده است. - ششمين مقام، منصب خورشيد است، سل خدای خورشيد در ميان روميان و هليوس خدای خورشيد در اساطير يونان باستان است. - مقام هفتم، والاترين و عالیترين مرحله تشرف برای يک سالک ميترائی بوده، اين مقام را مقام پتر يا پدر و پدرپدران میناميدند. پدران در حقيقت عالیترين مناصب را در آئين ميترائی داشتند و همين لقب را عيسويان از مراسم ميترائی اقتباس کردند و به خود نسبت دادند. هفت منصب روحانی و هفت مقام برای تکميل و ارتقاءف مدارج در ميان فرقه باطنيه يا اسماعيليان تقليدی از همين بنيان ميترائی بود. ميان صوفيه نيز هفت وادی سلوک براساس همين هفت مرحله ميترائی بنا شد.
نمادهای مهری نظر به اینکه تصویر خورشید کار سختی بوده است در آن زمان بجای خورشید دو عدد S را میکشیدهاند و سپس آنرا ساده نموده و بصورت + در آوردند بزرگترین نماد میترائیزم در دیواره نقش رستم قرار دارد که آنرا صلیب پارسی و یا صلیب آریایی و یا ایرانی نام گذاری نموده ایم. مهر، چنانچه گفته شد، خدایف روشنایی و آتش بوده است، چنانچه خود نیز به تعبیری آتشگونه است، بدینترتیب روش است که هر آتش و نوری نشانی از مهر تصور میشده است. آتشی که زرتشتیان روشن نگاه میداشتهاند به تقلید از مهرپرستان بوده، و به ستایشف او، و نیز خورشید به عنوانف نمادی از مهر ستایش میشده است (توجه کنید که نه آتش را میپرستیدهاند و نه خورشید را، بلکه آنها را به عنوانف نمادهایی ستایش میکرده و محترم میشمرده اند). همچنین مهرپرستان نمادی داشتهاند که «چرخف خورشید» نامیده میشود، و در واقع نمادی از خورشید بوده است. چرخف خورشید به مانندف علامتف SSف هیتلریست، و معکوسف آن (اگر دو تا S را عمودی رویف هم بکشید SS به دست میآید (البته هر S از ۳ خط تشکیل میشود)، حال اگر به جایف آنکه خطوط را به سمتف راست بشکنید (دو سرف S را میگویم) به چپ بشکنید نشانف عادییف چرخف خورشید به دست خواهد آمد. این نشان را در بسیاری بناهایف باستانی میتوان مشاهده کرد (مثلاً چند نمونهاش را در تختف سلیمان یافته بودند.
-
نقش صلیب در آرامگاه شاهان هخامنشی در نقش رستم

صلیب در باور آیینهای گونگون
در اوستا میترا مقام شامخی دارد و در زمان پیش از اوستا و رستاخیز زرتشتی، بزرگترین خدا بهحساب میآمد. این نشانه ׁ که صلیب (چلیپا) شکسته نامیده شدهاست، در حقیقت نماد خورشید و مهر ست. این نشانه آریائی است، زیرا در ایران و هند هزاران سال پیشینه دارد. این نشانه ׁ نخستینبار در حدود خوزستان یافت شده و مربوط به هفت هزار سال پیش از میلاد میباشد به این ترتیب پیشینه تاریخی آن در ایران بسی کهنتر از پیشینه آن نزد آریائیهای هند است و هرتسفلد (Herzfeld) آن را گردونه خورشید نامیدهاست. در گرمی (Germi) مغان آذربایجان گورهای خمرهای از دوره اشکانی بهدست آمده که در میان آنها پارچهای بسیار زیبا یافت شدهاست که دارای این نقش میباشد. همچنین این نگاره بر دهانه پارهای از خمرههای سفالین که مردهها را در آن میگذاشتهاند دیده شدهاست در مواردی دیگری چون جام تپهحسنلو، جام زرکلاردشت، گردنبند عقیق مربوط به دوره اشکانی، گردنبند زرینی مربوط به ۷ هزار سال ق م در رودبار گیلان این نگاره به چشم میخورد. گردونه خورشید نخست به این شکل ׁ بوده و کمکم خطوط منحنی از بین رفته گاهی بهصورت + و گاهی با خطوط شکسته ولی با زاویههای ۹۰ درجه ترسیم شده و شکل هندسی و ترکیب کامل یافتهاست. اقوام باستانی بسیاری از جانوران را میپرستیدهاند و از همین جا توتمیسم (Totemisme) پیدا شدهاست. یکی از این حیوانات بز کوهی است که مظهر سودرسان طبیعت، یعنی خورشید بودهاست این نقش بر ظروف بازمانده از سدههای پیش از میلاد دیده شده و مهمتر از همه رابطهای است که مردم باستانی میان هلال ماه و خورشید و شاخ بز کوهی قرار داده بودند. در بسیاری از سفالها در میان انحنای شاخ این جانور و نیز بر پشت آن نشانه + یا ׁ دیده میشود. مثلاً بر لیوان سفالین مربوط به ۳۱۰۰ سال پیش از میلاد که در سیلک کاشان بهدست آمده نگاره + در زیر انحنای شاخ گوزن پیدا است. با نگرش به اینکه نشانه گردونه مهر به شاهین و فروهر هم بسیار نزدیک است میتوان پنداشت در زمانی که از اهمیت مهر کاسته شده نشانه مقدس میترائیسم رفتهرفته به شاهین مبدل شده و این شاهین و نگاره فروهر تمام جاذبه معنوی و روحانی این نشانه را گرفته و مظهر فر و شکوه مینوی گردیدهاست. هماکنون این نقش را به گونهای دیگر بر کاشی کاری سر درب خاوری آرامگاه بایزید در بسطام میتوان دید. میترا، خداوند آبها و دریاها نیز هست و یکی از صفات او اود - دام (Ud-dama) یعنی محاصرهکنندهاست و همسر او وارونی (Varuni) الهه شراب است و در اساطیر گاهی با نامهای چون سورا (Sura) یا ماد (Mada) نیز خوانده میشود. غسل تعمید مسیحیان، ظرف آب متبرک در کلیسا، سقاخانهها و حوضچههائی که در مدخل مساجد و تکیهها برپا میکردند همه از یادگارهای کیش میترا است، زیرا که در مهریشت بهروشنی از غسل و شستشو در آئین میترا یاد شدهاست. آئین مسیحیت از کیش میترا متولد شد. همانطوری که در مهرابهها چشمه آب جاری بود، در نقشها و تابلوهائی که یافت شده، مرشد مهری، یا مغان میترا، در حال تعمید مؤمنان مشاهده میشود. علت اصلی اهمیت فوقالعادهای که برای شستشو در رم قایل میشدند همین اعتقاد به میترا بود. ماهی نیز یکی از نشانههای مسیحی بود که در قرون ابتدائی برای شناسائی هم چون رمزی از آن بهره میجستند. این نیز چون غسل تعمید، نشان و رسمی بوده از کیش میترا. در یکی از مهرابههای اروپا، برابر پای میترا یک ماهی نقش شده و این رمز و نشان مسیحیت، نشانهای است از کیش میترا. بسیاری از رموز و اسرار میترا برخلاف آنچه مشهور شده، اصل و بنیان ایرانی خود را حفظ کردهاست. آنچه امروزه به نام غسل تعمید میان مسیحیان متداول است مانند بسیاری از مراسم و آداب دیگر، از آریاها اقتباس شدهاست. ناگفته نماند که این عمل در زمان اقتباس در میان اقوام آریا بسیار کهنه و زمان گرفته بود. در هند، تبت، روم، یونان و مصر نیز که بعدها غسل تعمید رایج شد، این آئین را از ایرانیها گرفته بودند. در تبت، چون چند سالی از تولد کودک میگذشت، طی مراسمی در معبد و در برابر آتش به غسل تعمید او اقدام میشد. بهنام نامی خورشید، کودک را در حالیکه سرودهای مقدس میخواندند سه بار زیر آب فرو برده بر او اسمی مینهادند و علامت صلیب را بر سینه تعمید یافتگان نقش میکردند. نکته مشترک آن بود که در این مراسم به نام خورشید، به خدای خورشید متوسل میشدند. میان زرتشتیهای قدیم و ایرانیان پیش از اشوزرتشت نیز غسل تعمید کودکان در مهرابهها و آتشکدهها مرسوم بود. در مهرابهها برابر آتش، به نام خدای خورشید، کودکان توسط مغان در آب فرو برده شده پس از آن نامگذاری میگردیدند. در اوستا، میترا و خورشید به هم بسیار نزدیک هستند. در متن اوستائی مهریشت، میترا خدای شکستناپذیر جنگ است و سربازان و جنگاوران در آوردگاه از او یاری میجویند و میترا نیز بهسرعت به یاری آنها میشتابد. جنگاوران مهر آئین، همواره پیروزی را از آن خود میدانستند. در بندهای اولیه مهر یشت میتوان به مقام سرباز و روابط او با میترا و چگونگی حمایت میترا از وی پی برد. علامت و نشان سرباز، کولهپشتی و کلاهخود و نیزهاست. سربازان میترا در دو جبهه مشغول جنگ بودند. اول جنگهای معمولی بود که برای نگهداری کشور و گسترش آن صورت میگرفت. آنچه مهمتر بود جنگ و ستیز با نیروهای شر و اهریمنی بود. - چهارمین مقام، منصب شیر بود. در پردههای نقاشی و سنگ برجستههای منقوش، نقش شیر فراوان است و همین عمل سبب شد که بعد از اسلام، بهویژه در زمان سلجوقیان، علامت شیر و خورشید بر پرچمها نقش بست، در این پردهها کسانیکه به مقام چهارم رسیدهاند گاه در حال خدمتگزاری و گاه در حال اهدای هدایا به حضور میترا نشان داده شدهاند. این طبقه نیز ناگزیر از گذراندن آزمایشهائی بودند که البته دیگر تحمل ریاضات و شکنجههای بدنی نبود، بلکه باید به ورزیدگیهای روانی، شایستگی اخلاقی، وحدت ذهنی و خلاصه فهم اسرار دست مییافتند. روایات رمزی میترائی، حاکی از آن است که در واپسین روز از عمر جهان، آتشسوزی بزرگی رخ خواهد داد. در این آتشسوزی ناپاکان خواهند سوخت و پاکان مثل اینکه در چشمهای شستشو میکنند، آسایش خواهند داشت. - پنجمین مقام، مقام پارسی بودهاست که گذشته از وجوه رمزی، کنایهای است که با طبیعت و روئیدن گیاهان پیوند دارد و میان پیروان کیش میترا، نشان آزادی و آزادگی بودهاست. - ششمین مقام، منصب خورشید است، سل خدای خورشید در میان رومیان و هلیوس خدای خورشید در اساطیر یونان باستان است. - مقام هفتم، والاترین و عالیترین مرحله تشرف برای یک سالک میترائی بوده، این مقام را مقام پتر یا پدر و پدرپدران مینامیدند. پدران در حقیقت عالیترین مناصب را در آئین میترائی داشتند و همین لقب را عیسویان از مراسم میترائی اقتباس کردند و به خود نسبت دادند. هفت منصب روحانی و هفت مقام برای تکمیل و ارتقاءف مدارج در میان فرقه باطنیه یا اسماعیلیان تقلیدی از همین بنیان میترائی بود. میان صوفیه نیز هفت وادی سلوک براساس همین هفت مرحله میترائی بنا شد.
نمادهای مهرائی یا میترائزم
نظر به اینکه تصویر خورشید کار سختی بودهاست در آن زمان بجای خورشید دو عدد S را میکشیدهاند و سپس آنرا ساده نموده و بصورت + در آوردند بزرگترین نماد میترائیزم در دیواره نقش رستم قرار دارد که آنرا صلیب پارسی و یا صلیب آریایی و یا ایرانی نام گذاری نمودهایم. مهر، چنانچه گفته شد، خدایف روشنایی و آتش بودهاست، چنانچه خود نیز به تعبیری آتشگونهاست، بدینترتیب روش است که هر آتش و نوری نشانی از مهر تصور میشدهاست. آتشی که زرتشتیان روشن نگاه میداشتهاند به تقلید از مهرپرستان بوده، و به ستایشف او، و نیز خورشید به عنوانف نمادی از مهر ستایش میشدهاست (توجه کنید که نه آتش را میپرستیدهاند و نه خورشید را، بلکه آنها را به عنوانف نمادهایی ستایش میکرده و محترم میشمردهاند). همچنین مهرپرستان نمادی داشتهاند که «چرخف خورشید» نامیده میشود، و در واقع نمادی از خورشید بودهاست. چرخف خورشید به مانندف علامتف SSف هیتلریست، و معکوسف آن (اگر دو تا S را عمودی رویف هم بکشید SS به دست میآید (البته هر S از ۳ خط تشکیل میشود)، حال اگر به جایف آنکه خطوط را به سمتف راست بشکنید (دو سرف S را میگویم) به چپ بشکنید نشانف عادییف چرخف خورشید به دست خواهد آمد. این نشان را در بسیاری بناهایف باستانی میتوان مشاهده کرد (مثلاً چند نمونهاش را در تختف سلیمان یافته بودند).
گرفته شده از «http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%84%DB%8C%D8%A8»
-
خوب امیدوارم تا اینجا این نوشتار ها مفید بوده باشه
در این پست سروده هایی از شهریار رو براتون میزارم " خودتون بخونید و ایران پرستی این شاعر بزرگ ایران رو حس کنید" بعد بزارید کنار حرف های خود فروخته های فریب خورده!.........
فکر نکنم حرف دیگه ای بمونه " البته هیچ وقت هم نبوده!.............
پاینده ایران و آریایی
-
در اين آتشسوزی ناپاکان خواهند سوخت و پاکان مثل اينکه در چشمهای شستشو میکنند، آسايش خواهند داشت. - پنجمين مقام، مقام پارسی بوده است که گذشته از وجوه رمزي، کنايهای است که با طبيعت و روئيدن گياهان پيوند دارد و ميان پيروان کيش ميترا، نشان آزادی و آزادگی بوده است. - ششمين مقام، منصب خورشيد است، سل خدای خورشيد در ميان روميان و هليوس خدای خورشيد در اساطير يونان باستان است. - مقام هفتم، والاترين و عالیترين مرحله تشرف برای يک سالک ميترائی بوده، اين مقام را مقام پتر يا پدر و پدرپدران میناميدند. پدران در حقيقت عالیترين مناصب را در آئين ميترائی داشتند و همين لقب را عيسويان از مراسم ميترائی اقتباس کردند و به خود نسبت دادند. هفت منصب روحانی و هفت مقام برای تکميل و ارتقاءف مدارج در ميان فرقه باطنيه يا اسماعيليان تقليدی از همين بنيان ميترائی بود. ميان صوفيه نيز هفت وادی سلوک براساس همين هفت مرحله ميترائی بنا شد.
-
-
دلایلی دیگر برای افتخار :
این اتفاقات در 2500 سال پیش
روی افتاده و گفته شده است .
داریوش شاه میگوید : (( به خواست اهورامزدا من چنینم که راست را دوست دارم و از
دروغ روی گردانم . دوست ندارم که ناتوان از حق کشی در رنج باشد ، همچنین دوست
ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسیب برسد . آنچه را که درست است
من آن را دوست دارم . من دوست برده ی دروغگو نیستم ، دراز دست نیستم ، نه من
نه دودمانم ، موافق حق رفتار میکنم ، نه به ضعیف نه به توانا زور نمی ورزم . من
بد خشم نیستم ، وقتی خشم مرا می انگیزد ، آن را فرو می نشانم ( کاری که قرآن بعد
از 1000 سال به آن اشاره میکند ) من سخت بر هوس خود فرمانروا هستم . کسی که
همکاری میکند برابر همکاریش پاداش میدهم و کسی که زیان برساند برابر زیانش کیفر
میدهم . مردی آنچه را علیه مردی بگوید آن را باور نمیکنم تا هنگامی که سوگند هر دو
را نشنوم ))
خشایار شاه میگوید
( خدای بزرگ است ، اهورامزدا که زمین را آفرید ، که آسمان را
آفرید ، که مردم را آفرید ، که شادی را برای مردم آفرید ))
کوروش شاه چنین میگوید :
(( من کوروش مادی هستم ، شاه شاهان ، هنگامی که بی جنگ و جدال وارد بابل شدم ،
همه ی مردم قدوم مرا با شادمانی پذیرفتند . لشکر بزرگ من به آرامی وارد بابل شد.
نگذاشتم صدمه ای به مردم این شهر و سرزمین برسد ، فرمان دادم تا همه ی مردم در
پرستش خدای خود آزاد باشند ، فرمان دادم هیچ یک از خانهای مردم خراب نشود و
فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند . اهورامزدا از من خرسند شد
و به من و همه ی لشکر من عنایت و برکات خود را نازل کرد.))
چنین کردار و گفتاری از زبان این شاهان در 2500 سال پیش به یک معجزه می ماند.
در زمانی که پادشاهان باستان به کارهای زشت و پلید خود می بالیدند ایرانیان به جوان
مردی و انسانیت خود افتخار می کردند.
حالا توجه کنید به سخنان پادشاهان اقوام دیگر :
بخت النصر پادشاه بابل ( 550 قبل از میلاد ): به فرمان من هزاران چشم در آوردند و
هزاران قلم پا را شکستند . با دستان خود چشم فرمانده ی دشمن را در آوردم ، پسرها
و دختران را در آتش سوزاندم ، خانه ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زندگی از آن
بر نمی خیزد .
سناخریب پادشاه آشور( 689 قبل از میلاد ): وقتی بابل را گشودم و آتش زدم نهرفرات
را روی خرابه ها باز کردم تا حتی آثار این ویرانه ها را نیز آب ببرد .
کرفته شده از :http://persai.persianblog.com
-
تاريخ و تبار در پارس = فارس
فارس يا پارس منسوب به يکی از شعب نژاد آريا است که حدود 1100 پيش از ميلاد به اين سرزمين وارد و نام خود را به آن دادهاند.
پس از تصرف اين سرزمين توسط اعراب، واژه پارس معرب شد و به فارس تبديل گرديد. احمد حشمتزادهی شيرازی قصيدهی زير را دربارهی پارس سروده است:
جان پرور است و دلکش، آب و هوای فارس گلزار خلد نيست به روح و صفای فارس
از خاک فارس دور بلاهای آسمان آید به جان دشمن ايران بلای فارس (1)
نژاد
بيشتر مردم پارس آريايی و از نژاد اصيل ايرانی هستند. ولی گروههايي از اقوام مختلف هم وارد اين منطقه شدهاند.
زبان
بيشتر مردم پارس به زبان پارسی سخن میگويند، چون از روزگاران کهن اقوام مختلف در اين سرزمين ساکن شدهاند، زبانها گوناگونی رواج پيدا کرده است.
منش و كردار
مردم استان پارس «فارس»، بهويژه عشاير آن سختکوش، دلاور و ميهمان نوازند. آرنولد ويلسن که از سال 1921 تا 1930 ميلادی از مديران شرکت سابق نفت ايران و انگليس بود، دربارهی مردم استان پارس از جمله عشاير مینويسد:
«سکنهی اين نواحی را بهطور کلی افرادی تشکيل میدهند که عموم آنها در تيراندازی مهارت کامل دارند و همواره به جنگ و پيکار ابراز علاقه مینمايند.»(2)
پارسها «فارسها»، به فرهنگ باستانی سنتی خود پایبندند.
آثار باستانی و شهرهای اين استان
شيراز (تخت جمشيد، سعدی، حافظ، خواجوی کرمانی و...)– آباده (قلعهی کهنه، قلعه نارنجی، قلعه شيرازی و ...)– اقليد(سنگ نبشتههای گوناگون و ...) – جهرم(قلعهی گبری و...) – داراب(قلعهی دهيا، نقش شاهپور، آتشکدهی آذرجو و...)- فسا(تل ضحاک، شهرساسانی و...)- کازرون(غارشاپور، خرابههای شاپور و...) – مرودشت(تخت جمشيد، نقش رستم، پاسارگاد، چادرهای سلطنتی و...)- ممسنی (نقوش برجستهای از دورهی عيلامی،آتشکده ميل اژدها، برج نورآباد مربوط به دورهی اشکانی، نقوش برجسته سراب بهرام از دورهی ساسانی.)
-
آریو برزن
بر پايه يادداشتهاي روزانه "كاليستنسCallisthenes " مورخ رسمي اسكندر، 12 اوت (21 مرداد) سال 330 پيش از ميلاد، نيروهاي اين کشورگشای ستمگر مقدوني در پيشروي به سوي "پرسپوليس (پارسه)" پايتخت آن زمان ايران، در يك منطقه كوهستاني صعب العبور (دربند پارس) با يك هنگ از ارتش ايران (1000 تا 1200 نفر) به فرماندهي سردار «آريوبرزن Ariobarzan » رو به رو و متوقف شدند و اين هنگ چندين روز مانع ادامه پيشروي ارتش دهها هزار نفري اسكندر شده بود كه مصر، لبنان، شام، فلسطین، ترکیه، یونان، بابل و شوش را پیشازاین از دست ایران تصرف و در سه جنگ پیدرپی، داريوش سوم را شكست و فراري داده بود. سرانجام اين هنگ با محاصره كوهها و حمله به افراد آن از ارتفاعات بالاتر از پاي درآمد و فرمانده دلير آن نيز در نبردی نابرابر برخاك افتاد.
مورخ اسكندر نوشته است كه اگر چنين مقاومتي در گاوگاملا Gaugamela (كردستان كنوني عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شكست مان قطعي بود. در "گاوگاملا" با فرار غير منتظره داريوش سوم از میدان نبرد، ارتش ايران نيز كه درحال پيروز شدن بر ما بودند ؛ در پي او دست به عقب نشيني زدند و ما پيروز شديم. داريوش سوم بهسوی شمال شرقي ايران فرار كرده بود و « آريوبرزن » در ارتفاعات جنوب ايران و در مسير پرسپوليس به ايستادگي ادامه مي داد.
دلاوري هاي آريو برزن، يكي از درخشانترین و تحسين برانگيزترین بخش تاريخ میهن ما را تشكيل مي دهد و نمونهاي از جان گذشتگي ايراني در راه ميهن را منعكس مي كند.
آريو برزن و مردانش 90 سال پس از ايستادگي لئونيداس در برابر ارتش خشايارشا در ترموپيل، كه آن هم در ماه اوت روي داد مقاومت خود را به همان گونه در برابر اسكندر آغاز كرده بودند. اما شوربختانه تفاوت ميان مقاومت لئونيداس و آخرين ايستادگي «آريو برزن» در اين است؛ كه يونانيان در ترموپيل، در محل برزمين افتادن لئونيداس، يك پارك و بناي ياد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته و آخرين سخنانش را بر سنگ حك كرده اند تا از او سپاسگزاري شده باشد، ولي از «آريو برزن» ما جز چند سطر ترجمه از منابع ديگران اثري در دست نيست.چرا؟
اگر به فهرست درآمدهاي توريستي يونان بنگريم خواهيم ديد كه بازديد از بناي ياد بود و گرفتن عكس در كنار مجسمه لئونيداس براي يونان هرسال ميليونها دلار درآمد گردشگري داشته است. همه گردشگران ترموپيل اين آخرين پيام لئونيداس را با خود به كشورهايشان مي برند: اي رهگذر، به مردم لاكوني ( اسپارت ) بگو كه ما در اينجا به خون خفته ايم تا وفاداريمان را به قوانين ميهن ثابت كرده باشيم( قانون اسپارت عقب نشيني سرباز را اجازه نمي داد). لئونيداس پادشاه اسپارتي ها بود كه در اوت سال 480 پيش از ميلاد، دفاع از تنگه ترموپيل در برابر حمله ارتش ايران به خاك يونان را برعهده گرفته بود.
آريو برزن و مردانش جان بر كف نهادند تا پايتخت ميهنشان به دست اسكندر گجسته نابود نشود، آنان جان دادند تا اسكندر مقدوني از پلكان قدرت و عظمت تخت جمشید بالا نرود؛ اما ويرانه هاي آنهم خبر از بزرگي، عظمت و اصالت تمدن و فرهنگ ايرانيان باستان مي دهد ــ تمدن و فرهنگي كه رسالت پاسداري از آن تكليف بي چون و چراي هر ايراني و ايرانيتبار است. تا اين ستون هاي سر به فلك كشيده كه ميراث مشترك همه ايرانيان (از آذری و فارسی گرفته تاکرد و بلوچ، ازسیستانی و مازندرانی گرفته تا گیل و لر، از ...) است بر جاي باشند، ايران هم باقي خواهد بود ــ به همان گونه كه در 26 قرن گذشته یونانیان، رومیان، تازیان،ترکان مهاجم ماوراءالنهر(فرارودان) ، مغولها و استعمارگران اروپايي نتوانستند آن را و فرهنگش را از ميان بردارند.
آریوبرزن که بود؟
-
به خشنودی اهورامزدا
درفش كاویان
«درفش كاویان» (Derafsh-e Kavian) نام پرچم افسانهای سلطنتی ساسانیان است. در شاهنامهی فردوسی (ویراستهی خالقیمطلق، ص 70-66، بیت 184 به بعد) چنین آمده است كه «كاوهی آهنگر» در زمان شورش علیه «ضحاك» ستمگر، پیشبند چرمیاش را [به نشانهی قیام و اعتراض] به شكل یك پرچم، بر نیزهای چوبین آویخت.
در نتیجهی این شورش، پادشاهی ایران به «فریدون»، شاهزادهای از خاندان كهن سلطنتی منتقل شد و او نیز پیشبند یاد شده را با طلا و زربافه و سنگهای گرانبها و شرابههای سرخ، زرد (یا آبی) و بنفش بیاراست و آن را «درفش كاویان» “= پرچم كی(ها)” (یعنی: Kaviها = شاهان) یا “= پرچم كاوه” نام نهاد. هر یك از شاهان آینده نیز گوهرهایی بدان افزودند، آن گونه كه درفش، در شب، بسان خورشیدی میدرخشید.
در منابع كهن اسلامی، این داستان به شیوههای گوناگونی، مفصلاً شرح داده شده است. برپایهی دادههای مورخان سدهی دهم میلادی، طبری (ج1، ص 5-2174) و مسعودی (مروج الذهب، ویراستهی Pellat، ج3، ص 51)، درفش كاویان از پوست «پلنگ» ساخته شده و ابعاد آن 8 در 12 ذراع، یعنی حدود 5 در 5/7 متر بود. «خوارزمی» منابعی را ذكر كرده كه به موجب آنها، درفش یاد شده، از پوست خرس یا شیر بود (مفاتیح العلوم، ص 115؛ بسنجید با: مقدسی، البدء و التاریخ، ج3، ص 142: پوست بز یا شیر).
در سدهی چهاردهم میلادی «ابن خلدون» (المقدمه، ج3، ص9-168) گزارش داده است كه این پرچم، «مربعی سحرآمیز داشت كه داخل آن با یكصد رشتهی طلایی بافته شده بود»، بدین باور كه سپاه حامل پرچمی با چنین مربعی، هرگز در جنگ شكست نمیخورد.
این پرچم گاهی نیز «درفش جمشید»، «درفش فریدون» (شاهنامه، چاپ مسكو، ج1، ص202، بیت 1007؛ ج6، ص113، بیت 704)، و «درفش كیای» “= پرچم شاهانه” (شاهنامه، ویراستهی خالقیمطلق، ج1، ص147، بیت 939؛ بسنجید با: ثعالبی، غررالسیر، ص 8-30) خوانده شده است.
برپایهی گزارش شاهنامه، هنگامی كه سپاه فراخوانده و آمادهی نبرد میشد، درفش كاویان را پنج موبد از محل نگهداریاش بیرون میآوردند، و آن را در حین لشكركشی، شاه یا فرمانده سپاه حمل میكرد. از این پرچم بیشتر با صفات «همایون» و «خجسته» یاد شده است (شاهنامه، ج1، ص 118، بیت 656؛ ج5، ص102، بیت 294). در نبردها، درفش كاویان برای نیروبخشی و روحیهدهی به سربازان به كار برده میشد (شاهنامه، چاپ مسكو، ج3، ص42، بیت 621؛ بسنجید با: ج3، ص 173، بیت 2654؛ ج4، ص8-97، بیت 1348 به بعد و 1389، ص140، بیت 386، ص147، بیت 498 به بعد؛ ج5، ص207، بیت 2094 و…؛ طبری، ج1، ص609؛ بسنجید با: Procopius, Persian Wars 1.15).
از درفش كاویان در اوستا یا منابع هخامنشی و پارتی مستقیماً یادی نشده است، اما چند تن از دانشمندان معتقد بودهاند كه این پرچم در بخش آسیب دیدهی موزاییك اسكندر در پمپی (Pompeii) كه موضوع آن چیرگی اسكندر بر داریوش سوم در جنگ ایسوس است، ترسیم شده است. هر چند گزنفون (Anabasis 1.10.12) اشاره كرده است كه پرچم هخامنشیان، عقابی طلایی نقش شده بر سپری بود كه بر بالای نیزهای حمل میشد. آرتور كریستنسن (A. Christensen) درفش كاویان را به عنوان پرچم سلطنتی ساسانیان پذیرفت و استدلال كرد كه اسطورهی كاوه با توجه به شهرت خاندان «كارن» (Karen) كه تبارش را تا «قارن» (Qaren) پسر «كاوه» پیگرفته بود، در دوران ساسانیان تكوین یافته است.
استیگ ویكندر (S. Wikander) با این دیدگاه موافق بود اما استدلال كرد كه این درفش را نه كویهای (Kavi) گاهان اوستا، بل كه هشت كوی یشتهای اوستا و Mairyo (= گروه مردان جنگجوی عصر اوستایی؛ به ایرانی میانه: Merag، در ودا: Marya) ها اختیار كرده بودند. وی همچنین استدلال كرد كه درفش كاویان در دوران پارتی (اشكانیان) پرچم ملی ایران شده بود.
در جنگ قادسیه (حدود 16ق/ 637 م.) كه سپاه ساسانی در مقابل هجوم اعراب شكست خورد، این پرچم به دست «ضرار بن خطاب» افتاد. وی آن را در برابر سی هزار دینار فروخت در حالی كه بهای واقعی آن یك میلیون و دویست هزار یا حتا دو میلیون دینار گفته شده است (طبری، ج1، ص2337؛ ابن اثیر، ج2، ص482). پس از برداشتن گوهرهای درفش كاویان، به فرمان خلیفه عمر، آن را سوزاندند (تاریخی بلعمی، ویراستهی بهار، ص148). *
* Dj. Khaleghi-Motlagh, “Derafsh-e Kavian”: Encyclopaedia Iranica, vol. 7, Costa Mesa, Calif., 1996
-
درونمایه رنگهای درفش سرفراز كاویانی :
رنگ سرخ:
رنگ سرخ رنگ روز " تیر" سومین روز هفته ایرانیان باستان است كه امروز به آن "چهارشنبه" میگویند. " تیر" نام فرشته باران نیز میباشد و به یاری و كوششهای اوست كه زمین ازریزش باران بهره مند و كشتزارها و مرغزارها سیراب و سبز و خرم میشوند. این رنگ نماد شكوه و توانایی، خروش و جوشش، پایداری برای پاسداری و نگهبانی از مرز و بوم است.
این رنگ بر روی پرچم كنونی كه در زمان قاجاریه با دو رنگ دیگر سپید و سبز كه نشانه خانواده بنی امیه و بنی هاشم میباشد، دیده میشود.
رنگ زرد:
رنگ زرد رنگ روز " مهر" پایان هفته است كه امروز به آن " یكشنبه" میگویند. این روز نام فروغ و روشنایی را با خود دارد، زیرا زادروز " مهر تابناك" میباشد. این رنگ نشان پاكی و نیكخواهی، نمایانگر فر و بزرگی، روشنگر گران منشی و سروری و بازگو گر درخشندگی، فروزش و روشنایی است.
رنگ بنفش :
رنگ بنفش رنگ " اورمزد" چهارمین روز هفته است كه امروز به آن " پنجشنبه" میگویند. این رنگ نشانه جنگاوری و دلیری و نبرد سرسختانه با دشمن و پیكار در راه آزادی كشور و نگهبانی از یكپارچگی و شكوه آن است .
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن