بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 2 از 3 اولیناولین 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 26

موضوع: زندگاني حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام

  1. #11
    مهندس.كوچولو آواتار ها
    • 1,962

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل تحصیل
    اينم سوال خوبيه!
    شغل , تخصص
    ابياري گياهان دريايي
    رشته تحصیلی
    ابياري گياهان دريايي
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    استراتژى صلح در نظر امام حسن مجتبى عليه السلام‏
    بايد پذيرفت كه ابو محمّد امام حسن مجتبى‏ عليه السلام با قبول اين صلح نامه ‏كه برخى از دوستانش آن را موجب ذلّت و دشمنانش آن را اقدامى از روى ‏ترس و تسليم طلبى خوانده‏ اند، فداكارى بزرگى از خود نشان داد. امضاى ‏اين صلح نامه يكى از پرشكوه ترين جلوه ‏هاى پيروزى بر خود و مقاومت ‏در برابر طوفانهاى هوا و هوس و احساس مسئوليّت در مقابل ريختن‏ خونهاى مسلمانان و به حقيقت پيوستن اين سخن راست و تصديق شده‏ پيامبر بزرگوار بوده است كه فرمود: « اين پسرم (امام حسن) سرور است‏ و شايد خداوند به وسيله او ميان دو گروه از مسلمانان اصلاح كند».(15)
    اگر امام حسن علیه السلام پيشواى صلاح و راستى و الگوى فداكارى و مجمع ‏كرامتها و بزرگواريها و در نهايت امام مؤيَّد به غيب نمى‏بود، از اينكه‏ مى‏ديد معاويه، يعنى همان كسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره او فرموده بود: «چون معاويه را بر منبر من ديديد بكُشيدش و (اگر چه) هرگز چنين ‏نمى‏كنيد»، بر اريكه حكومت مى‏نشيند، روح پاكش دچار آشوب‏ و اضطراب مى‏گشت. اگر قلب بزرگ او به پروردگارش متصل نمى‏بود، هر آينه دل شكسته و رنجيده خاطر مى‏شد و دق می كرد. چرا كه به چشم‏ خود مى‏ديد كه مسلمانان دوباره به قهقراء مى‏روند و ستاره «جاهليّت ‏جديد» از نو درخشش پيدا كرده است.
    اگر بردبارى عظيم او كه بر جوشيده از قوت ايمان وى به خدا و تسليم ‏در برابر قضاى او نمى‏بود، هرگز در مقابل معاويه از خود شكيبايى نشان ‏نمى‏داد. معاويه بر منبر رسول خدا مى‏نشست و منشور رسالت را پاره ‏مى‏كرد و به بزرگترين مردم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، دشنام و ناسزا مى‏گفت.
    آرى امام حسن علیه السلام آخرت را بر دنيا ترجيح داد و به خاطر موارد زير پذيراى صلح گرديد:
    1 - اهل بيت‏ عليهم السلام به حكومت به عنوان وسيله ‏اى براى تحقّق بخشيدن ‏به ارزشهاى مكتب مى‏نگريستند. بنابراين هنگامى كه مردم از دين ‏راستين منحرف شوند و طبقات فاسد بر جامعه مسلّط گردند و بخواهند از دين به عنوان ابزارى در خدمت منافع نامشروع خود بهره گيرند، پس ‏حكومت و حكمران به جهنّم برود.. تا مشعل مكتب فروزان بماند، و تمامى امكانات براى اصلاح جامعه و با هر وسيله‏ اى بكار گرفته شود.
    اميرمؤمنان على ‏عليه السلام درباره ی شيوه حكومت مى‏فرمايد:
    « به خدا سوگند، معاويه از من زيرک تر و باهوش ‏تر نيست، امّا او خيانت ‏پيشه مى‏كند و (در راه حكومت) مرتكب گناه مى‏شود و اگر خيانت منفور نمى‏بود من خود زيرك‏ترين مردمان بودم، ولى هر خيانتى گناه و هر گناهى كفر است و هر خيانت پيشه‏ اى را روز قيامت پرچمى است كه بدان شناخته ‏مى‏شود. به خدا سوگند كه من با نيرنگ فريفته نمى‏شوم و سختيها مرا دچار ضعف و سستى نمى‏كند.»(16)
    همچنين از ابن عبّاس روايت شده است كه گفت:
    « در ذى قار بر اميرمؤمنان ‏عليه السلام وارد شدم. او داشت، كفش خود را وصله مى‏كرد. پس به‏ من گفت: قيمت اين كفش چند است؟ گفتم: قيمتى ندارد. فرمود: به خدا سوگند اين كفش در نزد من از حكومت بر شما محبوب ‏تر است مگر آنكه‏ حقّى را بر پاى دارم يا از باطلى جلوگيرى كنم».(17)
    2 - امام حسن علیه السلام در زمانى مى‏زيست كه روح ايمان در نزد مردم و به ‏ويژه در قبايل عربى كه به خارج از حجاز رفته و در سرزمينهاى پر خير و بركت پراكنده شده بودند، به غايت تنزّل يافته بود. اين قبايل رسالت ‏خود را يا فراموش كرده و يا هاله ‏اى بى رمق از آن را نگه داشته بودند.
    « كوفة الجند» كه در روزگار خليفه ‏دوّم ساخته شد تا حامى سپاه‏ و مركزى براى فتوحات شرقى مسلمانان باشد به صورت مركز كشمكشهاى ‏قبايل و لشكركشی هاى فاسد درآمده. هر كس كه بيشتر مى‏داد مردم جذب ‏او مى‏شدند. البته در اين ميان، قبايل ديگرى نيز بودند كه از اسلام و حقّ‏ و خط مشى انقلابى اهل بيت علیهم السلام دفاع مى‏كردند. امّا بيشتر قبايلى كه در اين ‏سرزمين مى‏زيستند در پى رسيدن به مال و ثروت بودند تا آنجا كه از پيرامون رهبرى شرعى پراكنده گشتند و همين كه دانستند معاويه ‏اموال ‏مسلمانان را بى هيچ حساب و كتابى به اين و آن مى‏بخشد، با گردن‏كشان ‏شامى بناى نامه نگارى نهادند. براى همين است كه شما مى‏بينيد حتّى پسر عموى امام حسن‏ عليه السلام كه فرماندهى سپاه آن‏ حضرت را نيز بر عهده داشت، به طمع رسيدن به بيش از یک ميليون درهم، حضرت را وامى‏گذارد و به‏ معاويه لعنة الله علیه مى‏پيوندد.
    همچنين مى‏بينيم كه كوفه بار ديگر به امام به حقّ خود، يعنى حسين‏ بن على‏ عليه السلام، كه پسر عمويش حضرت مسلم بن عقيل علیه السلام را به سوى آنان روانه مى‏كند، پشت مى‏كند.
    چرا كه ابن زياد به كوفه گسيل مى‏شود و به آنان قول مى‏دهد كه به سهم‏ هر یک « ده تا » بيفزايد. كوفيان نيز با شنيدن اين وعده به ابن زياد ملحق‏ مى‏شوند و در زير پرچم او سبط رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت آن ‏حضرت را به فجيع‏ ترين وضع مى‏كشند و اصلاً از ابن زياد نمى‏پرسند كه منظورش از « ده » چيست. بعداً معلوم مى‏شود كه منظور ابن زياد از ده فقط ده دانه ‏خرما بوده است!! چه بسا كوفيان به خود وعده مى‏داده ‏اند كه حتماً منظور از ده، ده دينار بوده است!
    كوفيان از جنگ خسته شده بودند و به زندگى راحت و آسوده‏ مى‏انديشيدند. و اهل بصيرت كه پيرامون حضرت امير عليه السلام گرد آمده بودند و از ايشان دفاع می كردند و روز قيامت را به مردم تذكر مى‏دادند و فضايل ‏امام به حقّ خود را براى آنان باز مى‏گفتند، در ميان آنان حضور نداشتند. ديگر عمار ياسر، كه در روز صفيّن فرياد مى‏زد « پيش به سوى بهشت» در كوفه نبود. ديگر مالک اشتر آن يار دلاور و پيشگام و فرمانده جنگى ‏زيرک اميرمؤمنان در ميان كوفيان حضور نداشت. مردى چون « ابن ‏التيهان » كه اميرمؤمنان او را برادر خود مى‏دانست و در غيابش آه حسرت‏ سر مى‏داد، بين كوفيان نبود. ديگر هيچ نشانى از ياران آگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ‏و حضرت على ‏عليه السلام، كه به آنها اعتماد مى‏كرد و در اداره جنگها از ايشان کمک مى‏گرفت، در جامعه كوفه ديده نمى‏شد...
    دفتر زندگى درد آلود امام على علیه السلام، آن قهرمان پيشگام جنگها، نيز به تيغ ‏خيانت بسته شده بود. مگر او نبود كه اندكى پيش از شهادتش بر فراز منبر رفت و قرآنى بالاى سرش باز كرد و خطاب به پروردگارش گفت:
    « چه چيزى تيره روزترين شما را از كشتن من مانع مى‏شود؟! خدايا! من اينان را خسته كردم و اينان نيز مرا به ستوه آورده‏ اند. پس ايشان را از من و مرا از ايشان آسوده گردان».(18)
    اين در حالى است كه حضرت على ‏عليه السلام اندكى پيش از شهادت، سپاهى براى ‏نبرد با معاويه بسيج كرده بود و اين همان سپاهى بود كه پس از وى ‏فرزندش امام حسن علیه السلام فرماندهى آن را عهده دار شد، امّا تضعيف اراده‏ سپاهيان و اختلاف نظر آنان و نيز خيانت فرماندهان سپاه موجب شكست‏ سپاه حضرت شد. به طورى كه مى‏توان گفت كه اگر همين عوامل در زمان ‏حيات حضرت على نيز رخ مى‏داد او را نيز با شكست مواجه مى‏كرد.
    امّا تقدير آن بود كه اميرمؤمنان به شهادت رسد و صلح به دست فرزند بزرگوارش كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفته بود. خداوند به وسيله او ميان دو گروه از امّتش اصلاح برقرار مى‏كند، امضاء شود.
    در حديثى از حارث همدانى آمده است كه گفت:
    چون اميرمؤمنان شهيد شد، مردم نزد امام حسن آمدند و گفتند: تو جانشين پدرت و وصىّ اويى و ما گوش به فرمان تو هستيم. پس بر ما حكومت كن. امام حسن به آنان گفت:
    « به خداى سوگند كه دروغ مى‏گوييد. شما به كسى كه بهتر از من بود وفا نكرديد آنگاه چگونه به من وفادار خواهيد ماند؟ و چگونه من به‏ شما اطمينان كنم در حالى كه به شما اعتماد ندارم؟ اگر راست مى‏گوييد قرار من و شما اردوگاه مداين باشد، آنجا وفادارى نشان دهيد».(19)
    امام حسن ‏عليه السلام در چنين شرايط دشوارى چه مى‏توانست بكند؟ آيا با سپاهيان خود بايد مانند معاويه رفتار مى‏كرد، اموال مسلمانان را به آنها بذل و بخشش مى‏كرد و هر كس را كه از خود گريزان ديد با عسل زهرآلود از ميان مى‏برد، يا آنكه روش پدرش را پيش مى‏گرفت هر چند كه اين امر حكومت او را با سختيها و دشواريها مواجه سازد؟
    آن ‏حضرت از حكومت دست شست، چرا كه پى برد كه حكومت‏ نمى‏تواند وسيله ‏اى پاک براى تحقّق بخشيدن به اهداف و ارزشهاى رسالت ‏باشد. او وسيله ‏اى بهتر از حكومت يافت و آن پيوستن به صفوف مخالفان ‏و دميدن دوباره روح مكتب در امّت از طريق پرورش رهبران و نشر افكار و رهبرى مؤمنان راستين مخالف با حكومت و توسعه مبارزه مخالفان بود.
    3 - شرط هاى صلح نامه ‏اى كه امام‏ عليه السلام بر معاويه املا كرد و آنها را معيار سلامت حكومت دانست خود گواه آن است كه آن‏ حضرت در انديشه طرح نقشه ‏اى براى رويايى با اوضاع فاسد بوده است، امّا با به ‏كارگيرى وسايل ديگرى جز ابزار حكومت. در برخى از موارد اين صلح‏نامه آمده است:
    1 - معاويه بايد به كتاب خدا و سنّت پيامبرش و روش جانشينان صالح ‏آن ‏حضرت حكومت كند.
    2 - معاوية بن ابى سفيان نبايد كسى را پس از خود به عنوان جانشين ‏معرفى و تعيين كند، بلكه تعيين خليفه پس از وى بر عهده شوراى ‏مسلمانان است.
    3 - مردم در هر كجا كه باشند يا در شام و يا در عراق يا در حجاز و يا در يمن بايد در امن و امان به سر برند.
    4 - ياران و پيروان على و اموال و زنان و فرزندانشان بايد از هرگونه‏تعرض مصون باشند.
    5 - معاويه نبايد عليه حسن بن على و برادرش حسين و نيز ديگر افراد خاندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در نهان و آشكار دست به توطئه بزند و يا آنها را در هر كجا كه باشند به هراس اندازد.(20)
    نگاهى گذرا به اين شرطها ما را بدين نكته رهنمون مى‏كند كه اين صلح‏نامه در بر گيرنده مهم‏ترين قانونهاى حكومتى اسلام اعم از قانونى بودن ‏حكومت بر طبق كتاب و سنّت و شورايى بودن حكومت مى‏باشد. بنا بر اين ‏شرط ها، معاويه مسؤول برقرارى امنيّت براى مردم و به ويژه رهبرى ‏مخالفان يعنى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است.
    معاويه نيز اين شرط ها را به عنوان اساس حكومت در نزد مردم ‏پذيرفت. امام ‏عليه السلام نيز بدين وسيله مهمترين راه را براى نماياندن حقيقت ‏معاويه و آگاه كردن انديشمندان و ديندارانى كه بر برخى از شرط هاى اين ‏صلح نامه مخالفت مى‏كردند، انتخاب كرد.
    امام حسن علیه السلام براى قانع كردن گروهى از مسلمانان به صلح با معاويه، رنج ‏فراوانى متحمّل شد، زيرا جانها در اشتياق نبرد با معاويه مى‏سوخت ‏و همين امر موجب مى‏شد كه آنان بيعت با وى را خوشايند ندانند. افزون ‏بر اينكه ساده لوحان خوارج عقيده داشتند كه هر كس حكومت را به ‏معاويه بسپارد به كفر گراييده است و حتّى نسبت به آن ‏حضرت گفتند: « به خدا سوگند اين مرد كافر شده است»!(21)

  2. #12
    مهندس.كوچولو آواتار ها
    • 1,962

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل تحصیل
    اينم سوال خوبيه!
    شغل , تخصص
    ابياري گياهان دريايي
    رشته تحصیلی
    ابياري گياهان دريايي
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    امام حسن ‏عليه السلام پس از انعقاد صلح نامه با معاويه براى مردم سخنانى‏ ايراد كرد و گفت:
    « اى مردم! اگر شما در تمام دنيا در پى مردى بگرديد كه جدّش رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله و سلم باشد، جز من و برادرم كسى را نمى‏يابيد. معاويه بر سر حقّى با من به منازعه برخاست كه از آنِ من بود، امّا به خاطر صلاح امّت‏ و جلوگيرى از خونريزى آن را بدو واگذاردم و شما با من بيعت كرديد كه ‏با كسى كه من آشتى كنم شما نيز آشتى جوييد و من چنين صلاح ديدم كه با معاويه صلح كنم تا آنچه كردم خود حجّتى باشد بر كسى كه اين امر را آرزو مى‏كرد و من مى‏دانم، شايد آزمونى باشد و متاعى براى مدتى چند».(22)
    با اين وجود حتّى برخى از اصحاب بزرگ آن ‏حضرت نيز بر وى ‏اعتراض كردند. حجر بن عدّى با او گفت: « به خدا قسم دوست داشتم كه‏ تو در اين روز وفات مى‏يافتى و ما نيز با تو مى‏مرديم و چنين روزى را نمى‏ديدم. ما بازگشتيم در حالى كه مجبور به پذيرش آنچه دوست نداشتيم ‏شديم و آنان بدانچه دوست مى‏داشتند، شادمان و خوشحال بازگشتند».
    به نظر مى‏رسد كه امام مايل نبود در مقابل ديگران به سخن حجر پاسخ ‏گويد، امّا همين كه با او خلوت كرد، فرمود:
    « اى حجر! من سخن تو را در مجلس معاويه شنيدم. هر كسى، آنچه را كه تو دوست مى‏دارى دوست ندارد و راى ‏او همانند راى ‏تو نيست. من جز براى ابقاى شما تن به چنين كارى ندادم و خداوند متعال هر روز دست‏ اندكار امرى است».(23)
    سفيان نيز كه يكى از پيروان اميرمؤمنان و امام حسن ‏عليه السلام بود، نزد امام حسن علیه السلام آمد، عدّه ‏اى در محضر امام مجتبى حضور داشتند. سفيان ‏خطاب به امام گفت: سلام بر تو اى خوار كننده مؤمنان!
    امام پاسخ داد: سلام بر تو اى سفيان.
    سفيان در ادامه روايت گويد: از مركوبم پايين جستم و آن را بستم ‏و سپس به خدمت امام حسن ‏عليه السلام رسيدم آن‏ حضرت پرسيد:
    اى سفيان چه گفتى؟
    گفتم: سلام بر تو اى خوار كننده مؤمنان. پدر و مادرم به فدايت، به ‏خدا سوگند تو وقتى با اين عصيانگر (معاويه) بيعت كردى و حكومت را به اين ملعون، فرزند آن زن جگر خواره تسليم نمودى ما را سر افكنده‏ ساختى، حال آنكه صد هزار نفر در اختيار تو هستند كه حاضرند در برابرت بميرند و خداوند كار حكومت را به تو وانهاده است. امام حسن‏ علیه السلام در پاسخ گفت: « اى سفيان! ما اهل بيت، هر گاه به حقّ پى بريم بدان‏ تمسک كنيم. من از حضرت على ‏عليه السلام شنيدم كه مى‏گفت از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه‏ مى‏فرمود: روزها و شبها سپرى نشود تا آنكه كار اين امّت بر مردى كه ‏سرينى پهن و گلويى گشاده دارد و هر چه مى‏خورد سير نمى‏شود، جمع‏ آيد. خداوند به او نمى‏نگرد و نمى‏ميرد مگر آنكه هيچ پوزش خواهى در آسمان و هيچ ياورى در زمين ندارد. اين مرد همان معاويه است و من ‏مى‏دانم كه خداوند خود تمام كننده كار خويش است».
    سپس مؤذن‏ بانگ ‏برداشت ‏و ما به ‏طرف كسى ‏كه شير شترش ‏را مى‏دوشيد، رفتيم، آن ‏حضرت كاسه ‏اى گرفت و همان طور ايستاده نوشيد و سپس مرا نيز از آن نوشانيد و با هم به سوى مسجد رفتيم. آن ‏حضرت به من فرمود:
    « اى سفيان چه شد كه آمدى؟ گفتم: به خدايى كه محمّد را به هدايت ‏و دين حق مبعوث كرد، محبّت شما موجب شد تا بيايم. فرمود: پس مژده‏ باد بر تو اى سفيان كه من از على ‏عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ‏شنيدم كه مى‏گفت: اهل بيت من و دوستدارانشان مانند اين دو (انگشتان ‏سبابه خود را نشان داد) يا اين دو (انگشتان سبابه و انگشت وسط خود را نشان داد) بر حوض، بر من وارد مى‏شوند. در حالى كه يكى از آن دو بر ديگرى برترى دارد. شاد باش اى سفيان كه دنيا نيكوكار و گنهكار را در بر مى‏گيرد تا آنكه خداوند پيشوايى حقّ ‏از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله و سلم را مبعوث كند».
    گاهى اوقات حتّى امام حسن‏ عليه السلام، اصحاب خود را به بيعت با معاويه ‏فرمان مى‏داد. از جمله روزى قيس ‏بن سعد بن‏ عباده ‏انصارى، رئيس « شرطة الخميس»، كه به وسيله امام على علیه السلام بنيان نهاده شده بود، بر معاويه داخل ‏شد. معاويه به او گفت: بيعت كن. قيس به امام حسن نگريست و پرسيد: اى ابومحمّد! آيا بيعت كنم؟ معاويه گفت: آيا دست بردار نيستى؟ به‏ خدا سوگند من..(24)
    قيس گفت: هيچ كارى نمى‏توانى بكنى به خدا قسم اگر بخواهم مى‏توانم ‏نقض بيعت كنم.
    آنگاه امام حسن‏ عليه السلام به سوى قيس رفت و به او گفت: قيس بيعت كن. قيس نيز از گفته امام اطاعت كرد.(25)

  3. #13
    مهندس.كوچولو آواتار ها
    • 1,962

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل تحصیل
    اينم سوال خوبيه!
    شغل , تخصص
    ابياري گياهان دريايي
    رشته تحصیلی
    ابياري گياهان دريايي
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    موضع گيـريـهای تابناک
    حضرت امام حسن عليه السلام ميوه های صلح را می چيند
    هدف اصلى امام حسن علیه السلام از انعقاد صلح با معاويه در واقع افشا كردن ‏ماهيّت آن مرد نيرنگ باز و نابود كردن حكومت استوار شده بر ارزشهاى‏ جاهلى او بود. امام حسن‏ عليه السلام مى‏خواست از نو صفوف مخالفان را نظم ‏بخشد و از هر فرصتى براى برانگيختن روح ايمان و تقوا در مردم ‏بهره‏ بردارى كند.
    در زير به برخى از موضع گيريهاى درخشان آن امام در مقابل معاويه ‏خواهيم پرداخت. در واقع اين موضع گيريها، تاج و تخت معاويه را مى‏لرزاند و روش مقاومت را به مخالفان حكومت مى‏آموخت:
    الف _ اندكى پس از برقرارى صلح، معاويه براى ايراد سخنرانى بر منبر نشست و گفت: حسن بن على مرا شايسته خلافت تشخيص داد و خود را سزاوار اين امر ندانست.
    امام حسن‏ عليه السلام نيز در آن مجلس حضور داشت و یک پله پايين ‏تر از معاويه نشسته بود. چون سخنان معاويه به پايان رسيد، آن ‏حضرت ‏برخاست و خداى را بدانچه شايسته بود، ستود و آنگاه از روز مباهله ياد كرد و فرمود:
    « پس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از خلايق، پدرم و از فرزندان من و برادرم و از زنان مادرم را بياورد.(26) ما اهل و دودمان او هستيم. او از ماست و ما از اوييم. و چون آيه تطهير(27) نازل شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ما را در زير عباى‏ خيبرى ام سلمه گرد آورد و آنگاه فرمود: بار خدايا! اينان اهل‏بيت و دودمان من هستند. پس پليدى را از ايشان بزداى و آنها را پاک كن. در زير اين عبا جز من و برادر و پدرم و مادرم كس ديگرى نبود و در مسجد هيچ كسى اجازه جنب شدن نداشت و هيچ كس را حقّ به دنيا آمدن در آن‏ نبود مگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و پدرم و اين كرامتى بود از جانب خداوند به ما و شما خود جايگاه ما را در نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ديده بوديد.
    همچنين آن ‏حضرت فرمان داد تا درهايى را كه به روى مسجد گشوده‏ مى‏شد ببندند مگر درب خانه ما را. برخى در اين باره از حضرتش پرسش ‏كردند و وى فرمود: من از جانب خود نمى گويم كه كدام در را ببنديد و كدام را بگشاييد، بلكه خداوند به بستن و گشودن اين درها فرمان ‏داده است.
    اینک معاويه پنداشته است كه من او را شايسته خلافت دانسته و خود را سزاوار آن ندانسته‏ ام. او دروغ مى‏گويد. ما در كتاب خدا و بر زبان ‏پيامبرش نسبت به مردمان اولى‏ هستيم. اهل بيت همواره و از زمانى كه ‏خداوند، پيامبرش را به سوى خود برد، زير ستم بوده‏ اند. پس خداوند ميان ما و كسانى كه حقّ ما را به ستم گرفته و بر گردن ما بالا رفته ‏اند و مردم را بر ضدّ ما شورانده و سهم ما را از « فــى‏ء » (28) بازداشته و مادر ما را از حقّى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى او قرار داده بود، محروم كرده ‏اند، داورى فرمايد.
    به خدا سوگند ياد مى‏كنم كه اگر مردم به هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ‏آنان را ترک گفت با پدرم بيعت مى‏كردند، همانا آسمان باران رحمتش را بر آنان فرو مى‏باريد و زمين بركتش را از آنان دريغ نمى‏داشت. و تو اى‏ معاويه! در اين خلافت طمع نمى‏كردى. چون اين خلافت از جايگاه اصلى‏خود برون آمد، قريش بر سر آن جدال كردند و آزاد شدگان (طلقاء) و فرزندان آنان، يعنى تو و يارانت، در آن طمع كرديد. در حالى كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كار هيچ امّتى تباه نشد مگر آنكه مردى در ميان آنان به ‏حكومت رسيد كه عالمتر از او نيز يافت مى‏شد، امّا وى آن امّت را به‏ درجات پست ‏تر سوق مى‏دهد تا بدان جايى رسند كه از آن گريخته بودند. بنى اسرائيل با آنكه مى‏دانستند هارون جانشين موسى است، امّا او را رها كردند و پيرو سامرى شدند. اين امّت نيز پدر مرا وانهادند و با ديگرى ‏دست بيعت دادند. حال آنكه خود از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيده بودند كه به‏ پدرم مى‏فرمود: « تو نسبت به من همچون هارونى نسبت به موسى، جز آنكه پيامبر نيستى». اينان خود ديده بودند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پدرم را در روز غدير خم منصوب كرد و بديشان فرمود كه شاهدان، غايبان را از اين ‏موضوع آگاه سازند.
    رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از قوم خويش گريخت در حالى كه آنان را به خداى‏ تعالى مى‏خواند تا آنكه در غارى وارد شد و اگر ياورانى مى‏يافت هرگز نمى‏گريخت و هنگامى كه آنان را دعوت كرد، پدرم دستش را در دست ‏پيامبر نهاد و به فرياد او رسيد به هنگامى كه فرياد رسى نداشت. پس‏ خداوند هارون را در گشايشى، قرار داد در زمانى كه او را ناتوان گرفتند و نزدیک بود بكشندش و خداوند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در گشايشى قرار داد. هنگامى كه وى به غار قدم نهاد و يارانى نيافت و پدرم و من نيز در گشايشى از خداى هستيم به هنگامى كه اين امّت ما را تنها و بى ياور گذارد و با تو بيعت كرد. اى معاويه: آنچه گفتم تماماً نمونه ‏ها و سنّت ‏ها بود كه يكى از پس ديگرى روى مى‏دهد. اى مردم! به راستى كه اگر شما بين مشرق و مغرب جهان را بكاويد كه مردى را بيابيد كه زاده پيامبرى ‏باشد، به جز من و برادرم كس ديگرى را نمى‏يابيد و من با اين (معاويه لعنة الله علیه) بيعت كردم و اگر چه مى‏دانم كه اين آزمونى است براى شما و متاعى است ‏تا روزگارى چند».(29)
    ب _ یک بار ديگر معاويه لعنة الله علیه بر فراز منبر رفت و به اميرمؤمنان ‏علــی عليه السلام ‏ناسزا گفت (نستجیر بالله). امام حسن علیه السلام كه در آن مجلس حضور داشت. با معاويه لعنة الله علیه به ‏مجادله پرداخت و او را در برابر ديدگان مردم رسوا كرد. در اين باره در روايت آمده است:
    « پس از آنكه پيمان نامه صلح امضاء شد، معاويه به كوفه رفت و چند روزى در آنجا اقامت گزيد. چون كار بيعت با وى به پايان رسيد براى‏ مردم به سخنرانى ايستاد و از اميرمؤمنان على ياد كرد و به او و سپس به‏ امام حسن علیهما السلام ناسزا گفت. امام حسن و امام حسين ‏عليهما السلام در آن مجلس حضور داشتند. پس حضرت امام حسين علیه السلام برخاست تا سخنان معاويه لعنة الله علیه را پاسخ گويد، امام حسن علیه السلام دست او را گرفت و بر جايش نشاند و سپس خود برخاست و فرمود: اى كسى كه از على ياد مى‏كنى. من حسن هستم و على پدر من ‏است و تو معاويه ‏اى و پدرت ‏صخر است. مادر من فاطمه و مادر تو هند است و پدر بزرگ من رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله و سلم و نياى تو حرب است و مادر بزرگ من خديجه و مادر بزرگ تو قتيله است. پس لعنت خداى بر گمنام ‏ترين، پست نژادترين و بد قوم ترين ‏و ديرينه ‏ترين كافر و منافق ما باد! عدّه ‏اى از كسانى كه در مسجد حضور داشتند در پى اين دعا گفتند: آمين آمين».(30)
    ج _ در شام، جايى كه معاويه لعنة الله علیه بيست سال پايگاه خلافتش را در آنجا نهاده بود و دروغ هاى جديدى بر اسلام مى‏بست، به طورى كه نزدیک بود تا آيين تازه ‏اى به وجود آورد، امام حسن مجتبى علیه السلام به مخالفت با نظام فاسد او برخاست و اعلام كرد كه من و خط سيرم، براى رهبرى مسلمانان بهتر و شايسته‏ تر مى‏باشيم. تاريخ اين حادثه را چنين بازگو مى‏كند:
    روايت كرده ‏اند كه عمرو بن عاص به معاويه گفت: حسن بن على‏ مردى ناتوان و عاجز است و چون بر فراز منبر رود و مردم به او بنگرند خجل مى‏شود و از گفتن باز مى‏ماند. اى كاش به او اجازه سخن دهى. پس ‏معاويه به امام حسن علیه السلام گفت: اى ابومحمّد! اى كاش بر منبر مى‏نشستى و ما را اندرز مى‏گفتى!

  4. #14
    مهندس.كوچولو آواتار ها
    • 1,962

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل تحصیل
    اينم سوال خوبيه!
    شغل , تخصص
    ابياري گياهان دريايي
    رشته تحصیلی
    ابياري گياهان دريايي
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    امام علیه السلام برخاست و ستايش خداى را به جا آورد و بر او درود فرستاد. و سپس فرمود:
    « هر كه مرا مى‏شناسد، مى‏داند كه كيستم و آنكه مرا نمى‏شناسد بداند كه من حسن پسر على و پسر بانوى زنان، فاطمه دخت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ‏هستم. من فرزند رسول خدايم، من فرزند چراغ تابانم، من فرزند مژده‏ بخش و بيم دهنده‏ ام، من فرزند كسى هستم كه به رحمت براى جهانيان ‏مبعوث شد. فرزند آن كس كه به سوى جن و انس مبعوث شد منم، فرزند بهترين خلق خدا پس از رسول خدا. منم، فرزند صاحب فضايل منم، فرزند صاحب معجزات و دلايل، منم فرزند اميرمؤمنان، منم كسى كه از رسيدن به حقش بازداشته شده، منم يكى از دو سرور جوانان بهشتى. منم ‏فرزند ركن و مقام، منم فرزند مكّه و منى، منم فرزند مشعر و عرفات». معاويه لعنة الله علیه از شنيدن اين سخنان به خشم آمد و گفت: دست از اين سخنان‏ بردار و براى ما از خرماى تازه بگو. امام‏ عليه السلام در پاسخ او فرمود: باد آن را آبستن كند و گرما آن را بپزد و خنكى شب خوشبويش گرداند. آنگاه دنبال‏ سخن خود را گرفت و ادامه داد:
    « منم فرزند شفيع مطاع، منم فرزند كسى كه قريش در برابرش تسليم‏ شدند. منم فرزند پيشواى مردم و فرزند محمّد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم».
    معاويه لعنة الله علیه ترسيد كه مردم با شنيدن اين سخنان، به آن ‏حضرت متمايل ‏شوند، از اين رو گفت: اى ابومحمّد! پايين بيا. آنچه گفتى كافى است.
    امام حسن علیه السلام از منبر پايين آمد. معاويه لعنة الله علیه به او گفت: فكر كردى در آينده ‏خليفه خواهى شد؟ تو را با خلافت چكار؟! امام حسن به او فرمود:
    « خليفه كسى است كه بر طبق كتاب خدا و سنّت رسول خدا رفتار كند نه كسى كه با زور خليفه شود و سنّت رسول را تعطيل كند و دنيا را پدر و مادر خود گيرد و حكومتى را صاحب شود كه اندكى از آن كام جويد و سپس لذّتش تمام شود و رنج و دردش باقى بماند».
    آنگاه امام حسن علیه السلام ساعتى خاموش ماند و سپس پيراهنش را تكاند و برخاست كه برود، امّا عمرو بن عاص به وى گفت: بنشين، من از تو پرسشهايى دارم.
    امام فرمود: هر چه مى‏خواهى بپرس. عمرو پرسيد: مرا از معانى كرم ‏و يارى و مروّت آگاه گردان. پس امام حسن فرمود:
    « كرم، اقدام به نيكى و بخشش پيش از درخواست است. يارى دفاع از ناموس و بردبارى در هنگام سختيهاست و مروّت آن است كه مرد دين ‏خود را حفظ كند و نفس خود را از پليديها دور دارد و حقوقى را كه برگردن دارد ادا كند و با بانگ رسا سلام گويد».
    همين كه امام حسن ‏عليه السلام بيرون رفت، معاويه لعنة الله علیه عمرو را به باد نكوهش‏ گرفت و گفت: شاميان را فاسد كردى. عمرو گفت: دست نگه‏دار. شاميان ‏تو را به خاطر دين و ايمانت دوست ندارند، بلكه تو را به خاطر دنيا دوست دارند تا نصيبى از تو بدانها برسد. شمشير و پول هم كه در دست ‏توست، بنابراين سخن حسن چندان تأثيرى در آنها ندارد.(31)

  5. #15
    مهندس.كوچولو آواتار ها
    • 1,962

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل تحصیل
    اينم سوال خوبيه!
    شغل , تخصص
    ابياري گياهان دريايي
    رشته تحصیلی
    ابياري گياهان دريايي
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    حركت به سوى مدينه‏
    امام حسن مجتبى علیه السلام چند ماهى در كوفه اقامت گزيد و سپس از آن ديار رخت بركشيد. با رفتن امام از كوفه، خير نيز از آن شهر كوچ كرد. در همان روزهايى كه آن‏ حضرت از كوفه بيرون رفت، طاعون سختى در آن ‏شهر شيوع يافت و شمار بسيارى از كوفيان و حتّى والى آن شهر، وليد بن ‏مغيره، در اثر ابتلا به بيمارى طاعون از دنيا رفتند.
    چون امام حسن‏ عليه السلام به مدينه رسيد، مردم مدينه به گرمى از آن ‏حضرت استقبال كردند. امام در آن ديار بر ضدّ معاويه و توطئه ‏هايش ‏عليه مسلمانان، به جنگ سرد متوسّل شد. تا آنجا كه پس از یک سال به ‏شام، پايتخت خلافت اسلامى در آن روز رفت و در آنجا مردم را به ‏نهضتى كه براى به ثمر رساندن آن خلق شده و براى آن قيام كرده و با آن ‏زندگى كرده بود، يعنى احقاق حقّ و نابودى باطل، دعوت كرد.
    امام حسن علیه السلام در اين مسافرت تبليغى به مردم شام تفهيم كرد كه معاويه با اين تبليغات گمراه كننده، براى خلافت و رهبرى مسلمانان شايستگى‏ ندارد و مى‏خواهد مردم را به همان جاهليّت روزگار پدرش باز گرداند و مردم را به بندگى بكشاند و خون آنان را بمكد و براى او مهم نيست كه‏ مردم پس از اين، نيكبخت شوند يا تيره روز.
    از اين رو شگفت آور نيست اگر مى‏بينيم تمام كسانى كه گرد معاويه را مى‏گرفتند و از انديشه‏ هاى او هوادارى مى‏كردند و جان خود را در گرو دعوت او مى‏گذاشتند، همه از كسانى بودند كه پيش از اين خود يا خانواده ‏شان به گرد ابوسفيان جمع مى‏آمدند و از انديشه‏ هاى او دفاع‏ مى‏كردند، زيرا معاويه لعنة الله علیه در حقيقت رهبرى حزب اموى را بر عهده داشت‏ كه پيش‏ از وى پدرش، ابوسفيان، آن را با همان مفاهيم و عادت و رفتار هدايت مى‏كرد.
    همچنين نبايد در شگفت شويم هنگامى كه مى‏بينيم ياران امام حسن علیه السلام ‏كسانى هستند كه پيش از اين با ابوسفيان و حزبش سر ستيز داشتند و از ارزشهاى مكتب دفاع مى‏كردند.
    در واقع حركت معاويه، واكنش جاهلانه ‏اى بود بر ضدّ انتشار مكتب ‏اسلام و اين حركت با روم پيوندى كامل داشت.
    معاويه لعنة الله علیه بر كسانى مانند عمرو بن عاص، زياد بن ابيه، عتبة بن ‏ابوسفيان، مغيرة بن شعبه و افراد ديگرى همانند آنها كه چهره‏ هايشان يا چهره ‏هاى قبايلشان در جنگهاى بدر و خندق بر ما آشكار مى‏شود، تكيّه ‏كامل داشت. او همچنين بر نصارا كه نيرويى متنابهى در حكومت اموى ‏براى خود دست و پا كرده بودند، متّكى بود.
    او هر شب، مجمعى تشكيل مى‏داد و عدّه ‏اى اخبار جنگهاى گذشته را، به ويژه تجارب روم در جنگهاى سياسى را، بر او مى‏خواندند و وى در جنگهاى سياسى خود شيوه‏ هاى آنان را به كار مى‏بست.
    از اينجا درمى‏يابيم كه جنگ ميان اميرمؤمنان على بن ابى‏طالب يا فرزندش امام حسن علیه السلام با معاويه لعنة الله علیه، تنها بر سر حكومت يا جنگ ميان دو حزب در محدوده مملكت اسلامى نبوده است بلكه اين جنگ را بايد جدالى آشكار ميان كفر كه به گونه ‏اى خزنده در پيش روى بود، و اسلام ‏ناب قلمداد كرد. از همين روست كه امام حسن علیه السلام براى رويارويى در اين ‏جنگ، شيوه‏ اى مخصوص به كار مى‏گيرد. او با مسافرت به شام، پايتخت ‏خلافت معاويه لعنة الله علیه، تصميم مى‏گيرد دعوت خود را آشكارا مطرح كند. وى‏ براى آن كه حقّ را استوار دارد، جان خود را در راه آن گذارد و طبيعى بود كه شاميان به او كه رهبرى مخالفان حكومت آنان و نيز رهبرى جنگ ‏مخالفت با سياستهايشان را در دست داشت، توجّه مى‏كردند و به ناچار بسيارى از آنان به سويش جذب مى‏شدند. آن‏ حضرت ‏نيز در اين هنگام ‏فرصت مى‏يافت تا پيام خود را به گوش آنان برساند و شيشه عمر سياسى ‏معاويه لعنة الله علیه را درهم شكند و خوابهاى جاهلى‏وار او را از هم بگسلد.
    صفحات تاريخ، بسيارى از خطبه ‏هاى آن ‏حضرت را كه براى شاميان ‏ايراد كرده بود، در خود ثبت كرده است. اين خطبه ‏ها در جان اهل شام‏ تأثير به سزايى داشت تا آنجا كه هواخواهان معاويه به نزد او رفتند و گفتند: حسن، ياد و نام پدرش را زنده كرد. او سخن مى‏گويد و مردم‏ تصديقش مى‏كنند، فرمان مى‏دهد و مردم فرمانش مى‏برند و پيروان بسيار يافته است و اين وضع اگر ادامه يابد، كار بالا خواهد گرفت و خطراتى از جانب او همواره ما را تهديد خواهد كرد.

  6. #16
    مهندس.كوچولو آواتار ها
    • 1,962

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل تحصیل
    اينم سوال خوبيه!
    شغل , تخصص
    ابياري گياهان دريايي
    رشته تحصیلی
    ابياري گياهان دريايي
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سياست امام حسن عليه السلام و حكومت معاويه لعنة الله عليه‏
    امام حسن مجتبى‏ عليه السلام بدين سان رهبرى جناح سياسى نيرومندى را بر ضدّ معاويه لعنة الله علیه به عهده گرفت. آن ‏حضرت پيروانش را در هر گوشه و كنارى‏ رهبرى مى‏كرد و صفوف آنان را نظم مى‏بخشيد و استعدادهايشان را بارور مى‏ساخت و در برابر ستيزه‏ گريها و فريب هاى معاويه، از آن دفاع مى‏كرد. همچنين در همان زمان، آن ‏حضرت به نشر فرهنگ اسلامى در سرتاسر مملكت اسلامى، از طريق نامه يا گروهى از شاگردان برجسته ‏اش كه خود امور مادى و معنوى آنان را بر عهده گرفته بود و آنان را به اين سوى و آن ‏سوى مى‏فرستاد و يا از طريق خطبه ‏هايى كه در ايام حج و غير آن ايراد مى‏كرد، همّت مى‏گمارد. از اين راه جريان فرهنگى اصيل امت را رهبرى ‏می کرد. از همين جاست كه مى‏توان پى‏ برد كه چرا آن ‏حضرت مدينه منوره‏ را به عنوان وطن دائم خود برگزيد، زيرا در آن شهر گروهى از انصار و نيز كسان ديگرى بودند كه امام مى‏توانست با ارشاد و راهنمايى آنان، راهى‏ براى هدايت امّت بگشايد، چرا كه انصار و فرزندان آنان از نظر فكرى، مقتداى مسلمانان به شمار مى‏رفتند. بنابراين هر كس كه به رهبرى انصار دست مى‏يافت مى‏توانست عملاً رهبرى امّت را به دست گيرد.

  7. #17
    مهندس.كوچولو آواتار ها
    • 1,962

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل تحصیل
    اينم سوال خوبيه!
    شغل , تخصص
    ابياري گياهان دريايي
    رشته تحصیلی
    ابياري گياهان دريايي
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شهادت فرجامى شايسته‏
    سياست خردمندانه امام حسن‏ عليه السلام و جايگاه والاى ایشان در ميان امّت، معاويه لعنة الله علیه را واداشت تا در قدرت خويش نسبت به مخالفت با آن‏ حضرت ‏و ناشايستگى‏اش در تكيه زدن بر مسند خلافت به ترديد افتد، زيرا او گامى مخالف با مصالح خدا يا امّت بر نمى‏داشت مگر آنكه امام حسن علیه السلام ‏و در پى او امّت اسلامى بر وى اعتراض مى‏كردند. از اين رو كوشش هاى ‏معاويه با شكست مواجه شده و آرزوهايش به تباهى گراييده بود. بنابراين در پى يافتن چاره‏ اى برآمد كه او را تا اندازه بسيارى موفّق گرداند. اين‏ چاره، ريختن خون امام حسن علیه السلام از طريق زهرى بود كه براى همسر امام‏ فرستاده بود.
    پيش از اين اشاره شد كه در منطق معاويه لعنة الله علیه، ارتكاب هر جنايتى توجيه ‏شده به شمار مى‏آمد. بنابر تعبير سخيف وى، خداوند سپاهيانى در عسل ‏داشت. هرگاه كه او از كسى ناخشنود مى‏شد مقدارى از عسل را به زهر مى‏آميخت و وى را بدين حيله از ميان برمى‏داشت.
    معاويه لعنة الله علیه اين حيله را چند بار عليه امام حسن ‏عليه السلام نيز آزمايش كرد، امّا اين ‏زهر در آن ‏حضرت كارگر نيفتاد و كوشش معاويه با شكست مواجه شد. از اين رو معاويه به پادشاه روم نامه ‏اى نوشت و از وى درخواست كرد كه ‏زهرى كشنده برايش ارسال دارد. پادشاه روم در پاسخ معاويه گفت: در آيين ما روا نيست در كشتن كسى كه با ما سر ستيز ندارد، همكارى كنيم. معاويه در پاسخ به او پيغام داد. اين مرد (حضرت امام حسن علیه السلام) فرزند كسى است كه‏ در ديار تهامه خروج كرد(32) و خواستار سرزمين پدرت شد. من مى‏خواهم ‏او را با زهر از ميان بردارم تا مردم و كشور را از شرّ او آسوده سازم.
    پادشاه روم آن زهر كشنده را براى معاويه فرستاد و معاويه نيز آن را به وسيله جعده لعنة الله علیها، همسر خيانتكار امام حسن ‏عليه السلام، كه به خاندانى بدكار انتساب داشت،(33) به آن‏ حضرت نوشانيد.
    چهل يا شصت روز از نوشيدن زهر گذشت وقتى آن‏ حضرت تمام‏ وصاياى خود را به برادرش امام حسين علیه السلام باز گفت و دانست كه مرگش‏ فرا رسيده است، با خداوند به راز و نياز پرداخت و گفت:
    « بار خدايا من خود را در بارگاه تو مى‏پندارم. اين گرانترين حالت بر من‏ است كه تا كنون بمانند آن دچار نيامده ‏ام. خداوندا مرگم را با من مأنوس گردان ‏و تنهائیم را در آرامگاهم با من انس ده. شربت‏ او (معاويه لعنة الله علیه) در من اثر گذاشت به خدا سوگند او به وعده ‏اى كه داده بود وفا نكرد و آنچه را كه گفته بود، راست نبود».
    آنگاه تا هنگام پيوستن به «رفيق اعلى» آياتى از قرآن مجيد را زمزمه ‏كرد. درود خدا بر ایشان باد.

  8. #18
    مهندس.كوچولو آواتار ها
    • 1,962

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل تحصیل
    اينم سوال خوبيه!
    شغل , تخصص
    ابياري گياهان دريايي
    رشته تحصیلی
    ابياري گياهان دريايي
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تشييع پيكر پاک آن ‏حضرت‏
    مدينه منوره براى تشييع جنازه فرزند دختر گرامى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، كسى كه از هيچ اقدامى در جهت مصالح آنان فرو گذار نكرد، به پا خاست. تشييع كنندگان پيكر پاک آن ‏حضرت را بر دوش گرفتند و او را به حرم ‏نبوى مى‏بردند تا او را در آنجا به خاک سپارند يا بنا بر وصيّتى كه امام علیه لسلام كرده‏ بود با او تجديد ميثاق كنند. عايشه لعنة الله علیها نيز بر استرى سياه و سفيد سوار بود و از بنى‏ اميّه خواست كه بيرون شوند. آنان نيز به طرف صفوف شكوهمند تشييع كنندگان مهاجر و انصار، بنى هاشم و ديگر مردم مؤمن مدينه ‏آمدند. عايشه لعنة الله علیها فرياد زد: پروردگارا! جنگ بهتر از آرامش است. آيا عثمان (لعنة الله علیه) در جايى دور از مدينه به خاک سپرده شود و حسن در كنار جدش؟!!
    سپس در ميان بنى هاشم فرياد زد: فرزندتان را دور كنيد و او را از اينجا ببريد كه شما قومى دشمن و مخالفيد! اگر امام حسن علیه السلام به برادرش امام‏ حسين علیه السلام وصيّت نكرده بود كه در تشييع جنازه ‏اش اجازه خونريزى ندهد و اگر امام حسين در ميان آنان بانگ نداده بود كه « اى بنى هاشم شما را به خدا كه وصيّت برادرم را پايمال مكنيد او را به سوى بقيع بريد كه خود او گفت: اگر مرا از به خاکسپارى در كنار جدّم باز داشتند، با كسى نستيزيد و مرا در بقيع، در كنار مادرم، دفن كنيد»، بنى هاشم زمين را از لوث ‏وجود بنى اميّه پاک مى‏كردند. جسارت بنى ‏اميّه تا آنجا بالا گرفت كه حتّى‏ پيش از باز گرداندن جنازه به سوى بقيع، اقدام به تير باران بدن مبارک حضرت كردند به ‏طورى كه هفتاد تير فقط بر پيكر پاک آن ‏حضرت فرو رفته بود.
    تشييع كنندگان، پيكر امام حسن ‏عليه السلام را به سوى بقيع بردند و در ميان‏ جمعيّت انبوه مردم او را در مكانى كه هم اكنون زيارتگاه آن ‏حضرت ‏است، به خاک سپردند.
    سبط اكبر رسول خدا اين چنين پاک و مظلوم زيست و اين چنين حقّ او را پايمال كردند. و اين چنين مظلومانه به شهادت رسيد. درود خدا بر او باد تا زمانى كه شب و روز پاينده است.

  9. #19
    مهندس.كوچولو آواتار ها
    • 1,962

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل تحصیل
    اينم سوال خوبيه!
    شغل , تخصص
    ابياري گياهان دريايي
    رشته تحصیلی
    ابياري گياهان دريايي
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ويژگيهاى والاى اخلاقى‏
    زهـد و عبادت
    1. امام حسن ‏عليه السلام، 25 بار پياده حج گزارد. در حالى كه شترانش از پيش روى آن‏ حضرت حركت مى‏كردند و هر گاه گروهى از مردم از كنار آن ‏حضرت عبور مى‏كردند، براى احترام به مقام والا و جايگاه بزرگ ایشان ‏از مَركبهاى خود فرود مى آمدند تا آنجا كه امام مجبور شد، مسير خود را از جاده اصلى تغيير دهد و از بى راهه برود تا بتواند در مقابل خداوند كاملاً فروتنى پيشه كند.
    2. هر گاه خداى را ياد مى‏كرد، مى‏گريست و اگر در حضورش از قبر سخن مى‏رفت اشک مى‏ريخت و چون درباره ی قيامت سخن مى‏گفتند گريه‏ مى‏كرد و اگر از صراط سخن به ميان مى‏آمد اشک مى‏ريخت و چون در محضر مبارکش از حضور خلايق در پيشگاه خداوند مقتدر سخن مى‏رفت‏ و اينكه هر كس در آنجا به كار خود مشغول است و هيچ كس در آن روز نمى‏تواند ديگرى را بى نياز كند، ناگهان از ترس فريادى مى‏كشيد و از شدّت بيم و هراس از هوش مى‏رفت. وقتى از بهشت و دوزخ سخن مى‏گفت، چون بى گناهان، مضطرب ‏مى‏شد و از خدا خواستار بهشت مى‏شد و از آتش بدو پناه مى‏برد.
    هنگامى كه وضو مى‏ساخت چهره ‏مبارکشان زرد مى‏شد و زانوانش به لرزه ‏مى‏افتاد و چون براى نماز برمى‏خاست، زردى رخسار و لرزش زانوانش‏ بيشتر مى‏شد.
    3. حضرت تمام دارائیش را سه بار با خدا تقسيم كرد... بدين گونه كه نصف‏ آن را بخشيد و نصف ديگر را براى خود نگه داشت و دوبار در راه خدا تمامى دارائيش را انفاق كرد به طورى كه از دارائیش هيچ چيز باقى نماند.
    4. در همه احوال، از روى بيم و اميد، زبانش به ذكر خداوند عزّوجلّ گويا بود.
    5. معاصران آن‏ حضرت درباره ایشان گفته ‏اند: او عابدترين و زاهدترين ‏مردم روزگار خود بود.
    زهد آن ‏حضرت، آن چنان بارز و مشخص بود كه حتّى برخى از نخستين نويسندگان همچون محمّد بن على بن حسين بن بابويه (متوفى ‏381 هجری قمری) كتابى مستقل درباره آن نوشته ‏اند.(34)

  10. #20
    مهندس.كوچولو آواتار ها
    • 1,962

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل تحصیل
    اينم سوال خوبيه!
    شغل , تخصص
    ابياري گياهان دريايي
    رشته تحصیلی
    ابياري گياهان دريايي
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    با ابهّت و دوست داشتنى
    1. يكى از توصيفگران ایشان گفته است: هيچ كس او را نديد جز آن كه ‏تحت تأثير ابهّت وى قرار گرفت و هر كس با او رفت و آمد كرد محبّت وى‏ را بر دل گرفت. هر گاه دوست يا دشمنش با وى سخن مى‏گفتند، شنيده ‏نشد كه در سخن گفتن به آنان گستاخى كند يا سخنى گزاف بگويد.
    درباره شمايل آن‏ حضرت نيز گفته ‏اند: هيچ كس از حسن بن على‏ عليه السلام از نظر خلقت و اخلاق و سيرت و سرورى به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شبيه ‏تر نبود.
    همچنين در خصوص ويژگيهاى ظاهرى ایشان گفته ‏اند: سيمايش سپيد بود و اندكى به سرخى مى‏زد چشمانى سياه و فراخ داشت. گونه ‏هايش لاغر بود. ريشش انبوه و موهايى مجعّد داشت گردنش گويى تُنگى نقره ‏اى بود. هيكلى زيبا داشت و چهارشانه و درشت استخوان بود. چندان اهل مجادله ‏و ستيز نبود. قامتى ميانه داشت نه بلند بود و نه كوتاه و چهره‏ اى مليح ‏داشت و از خوش سيماترين مردمان بود.
    2. امام حسن علیه السلام نزد تمام مردم محبوب بود. دور و نزدیک به وى احترام ‏مى‏گذاشتند. يكى از مظاهر عمومى محبوبيّت وى آن بود كه بر در سرايش ‏در مدينه فرشى برايش مى‏گستردند و آن ‏حضرت در همانجا مى‏نشست‏ و نيازهاى مردم را برآورده مى‏ساخت و مشكلاتشان را حل مى‏كرد. هر كس كه از آنجا مى‏گذشت اندكى درنگ مى‏كرد تا سخن آن ‏حضرت را بشنود و چهره ‏اش را ببيند و ياد سيماى رسول گرامى اسلام در ذهنش جان ‏گيرد. مردم بسيارى گرداگرد امام ‏عليه السلام را فرا مى‏گرفتند و راه عبور سواركاران گرفته مى‏شد و چون امام از اين امر آگاه مى‏شد برمى‏خاست تا مبادا راه ديگران را بند آورد.
    3. محمّد بن اسحاق درباره ایشان گويد: هيچ كس پس از رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله‏ و سلم مانند حسن بن على به قله شرافت نرسيد.
    4. زبير نيز در باره ی آن ‏حضرت مى‏گويد: به خدا زنان از پديد آوردن ‏كسى چون حسن بن على ناتوانند.
    5. ابن عبّاس، به منظور نشان دادن تواضع خود، افسار شتران امام حسن‏ و امام حسين علیهما السلام را به دست مى‏گرفت. مردم نيز از مراتب خضوع ابن عبّاس نسبت‏ به آن دو به خوبى آگاه بودند. ابن عبّاس عنان شتران ایشان را مى‏گرفت‏ و همچون كسى كه براى اين كار پول مى‏گرفت، شتران آنان را به جلو مى‏برد، ابن عبّاس در حقّ امام حسين علیه السلام نيز چنين مى‏كرد. روزى مدرک بن ‏زياد وى را در اين حالت ديد. بسيار شگفت زده شد، زيرا مى‏ديد كه استاد مفسران تا اين حد به حضرت حسين بن على علیهما السلام احترام مى‏گذارد. پس به ابن عبّاس‏ رو كرد و با تعجّب گفت: تو از اينان پيرترى آنگاه عنان مَركبشان را مى‏گيرى؟! ابن عبّاس بر وى نهيب زد و گفت: اى فرومايه! مگر نمى‏دانى‏ كه اينان كيستند؟ اين دو، فرزندان رسول خدايند. آيا اينان همان كسانى ‏نيستند كه خداوند به واسطه آنها به من نعمت گرفتن عنان مركبشان را ارزانى داشته و در برابرشان فروتنى كنم؟!
    6. پيش از اين نيز گفته شد كه چون آن ‏حضرت به عزم گزاردن حج با پاى پياده راهى مكّه مى شد، وقتى مردم وى را مى‏ديدند از مركبهاى خود فرود مى‏آمدند و در كنار آن ‏حضرت راه مى‏رفتند و تا وقتى وى راه خود را از آنان جدا نمى‏كرد، بر مركوبهاى خود سوار نمى‏شدند.

صفحه 2 از 3 اولیناولین 123 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •