اخبار حوادث جديد ----------

[مهندس.كوچولو]

به گزارش روز چهارشنبه خبرنگار گروه حوادث ايسکانيوز : تلفن همراه بازپرس حسين اصغرزاده - کشيک وقت دادسراي امور جنايي تهران - شامگاه سوم مهر 1387 به صدا در آمد و خبر رسيد يکي از ماموران کلانتري 161 ابوذر ، هنگام گشت ، دوستش را در کنار جايگاه سوختگيري از پا درآورده است.
اين مقام قضايي و افسران دايره 10 اداره آگاهي تهران به نقطه مورد نظر رفتند و با ديدن جنازه مامور 26 ساله به نام «مهرداد» که بر اثر شليک گلوله به گردنش قرباني شده بود رسيدگي به ماجرا را در دستور کار خود قرار دادند.
شواهد نشان مي داد پرونده زندگي افسر نگون بخت به دنبال شوخي دوستش «روح ا..» با خون بسته و بر همين اساس ، متهم 27 ساله دستگير شد.
«روح ا..» در بازجويي ها گفت : باور کنيد نمي خواستم «مهرداد» را بکشم.داشتيم شوخي مي کرديم که ناخواسته گلوله اي شليک شد و دوست صميمي ام ناباورانه جان سپرد.
با تکميل تحقيق ، قرار مجرميت «روح ا..» از سوي بازپرس شعبه دوم دادسراي ناحيه تهران صادر و پرونده به شعبه 71 دادگاه کيفري فرستاده شد.
در نشست امروز که به رياست قاضي «نورا... عزيز محمدي» و با حضور چهار مستشار تشکيل شد ابتدا نماينده دادستان ، کيفرخواست را خواند.
«محمد شادابي» اعلام کرد : طبق مدرک هاي موجود «روح ا..» گناهکار شناخته شده و اولياي دم ، اشد مجازات خواسته است.گزارش ايسکانيوز مي افزايد ، نوبت دفاع به متهم که رسيد اظهار داشت : همه چيز در يک لحظه اتفاق افتاد.باور کنيد هيچ عمدي در مرگ «مهرداد» وجود نداشت.
*قاضي : چرا در حالت ايستاده ، سلاح «روولور» را وارسي مي کردي؟
*متهم : چون فانوسقه ، اذيتم مي کرد.
*قاضي : با «مهرداد» خصومتي نداشتي؟
*متهم : نه ، او از بهترين دوستانم بود و به شدت از مرگش متاثرم.
«روح ا..» که به دست و پاي پدر داغدار «مهرداد» افتاده بود عاجزانه تقاضاي بخشش کرد.
در پايان ، هيئت قضايي با اعلام تنفس وارد شور شد تا حکم صادر کن

[مهندس.كوچولو]

رسانه‌هاي دولتي آمريكا از ساخته شدن بزرگ‌ترين حباب صابون جهان توسط يك حباب‌ساز و حباب‌شناس آمريكايي خبر داده را اعلام كردند: نام اين مرد در در كتاب ركوردهاي گينس به ثبت رسيد.

به گزارش سرويس «حوادث» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، «سم سام بابل من» در مصاحبه‌اي با خبرگزاري شينهوا، خاطر نشان كرد: من در پارك لندن با ساختن يك حباب صابوني بسيار بزرگ ركورد جديدي را كتاب ركوردهاي گينس به نام خود به ثبت رساندم.
وي افزود: حباب صابوني من بسيار بزرگ‌تر از حباب صابوني است كه در سال 2005 ميلادي در ايالت «مينه سوتا» در آمريكا ساخته شد. آن حباب صابون 9 هزار و 486 مترمربع بود.
به گزارش ايسنا، نمايندگان كتاب ركوردهاي گينس پس از اندازه‌گيري اين حباب صابوني، نام اين حباب‌شناس و حباب‌ساز آمريكايي را در كتاب ركوردهاي گينس ثبت كردند.

[مهندس.كوچولو]

رسانه‌هاي محلي ايالت «ميشيگان» در آمريكا اعلام كردند: يك زن 49 ساله كه هفته گذشته توسط پليس دستگير شده بود، موفق شد در عرض يك هفته در زندان ايالتي سيگار كشيدن را براي هميشه ترك كند.

به گزارش سرويس «حوادث» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، يكي از روزنامه‌هاي محلي منطقه «دكاتور تاون شيپ» در ايالت «ميشيگان» در آمريكا نوشت: اين زن 49 ساله پس از دستگيري توسط ماموران پليس و به اتهام سرقت يك بسته سيگار طي يك هفته حبس در زندان ايالتي سيگار كشيدن را ترك كرد.
خود اين زن در در مصاحبه‌اي با پايگاه اطلاع‌رساني صداي آمريكا، يادآور شد: من از سن 18 سالگي سيگار كشيدن را آغاز كردم و هميشه دنبال راهي بودم كه به گونه‌اي آن را ترك كنم. زندان باعث شد تا سيگار كشيدن را براي هميشه ترك كنم و از اين موضوع بسيار خوشحال هستم.

[مهندس.كوچولو]

به گزارش روز چهارشنبه گروه حوادث ايسکانيوز : تلفن پليس 110 شيراز ، سحرگاه 13 تير 1388 به صدا درآمد و خبر رسيد دعواي خانوادگي در يکي از خانه هاي شهر به خون کشيده شده است.ماموران بلافاصله به ساختمان مورد نظر رفتند اما «مهناز - س» 45 ساله جان باخته و شوهرش «عباس - ن» گريخته بود.
در آن بين ، دو فرزند شش و 13 ساله «مهناز» که با شنيدن فرياد مادرشان از خواب پريده بودند جنايت را به چشم ديدند و شوکه شدند.تحقيق ميداني افسران دايره پنجم اداره آگاهي نشان داد زن نگون بخت ، دادخواست طلاق داده و همين مسئله ، آتش خشم شوهرش را شعله ور تر کرده بود.
به دنبال تحقيق مقدماتي ، پيکر «مهناز» به پزشکي قانوني فرستاده شد و عامل جنايت تکان دهنده تحت تعقيب قرار گرفت.«عباس» که مي دانست شانسي براي گريز از قانون ندارد و دير يا زود دستگير مي شود براثر آنچه خودش عذاب وجدان خوانده به اداره آگاهي شيراز رفت و تسليم شد.
مرد خشن گفت : «مهناز» را دوست داشتم و نمي توانستم ببينم با کس ديگري ازدواج مي کند.خيلي تلاش کردم تا زنم را از طلاق منصرف کنم اما گوشش بدهکار نبود.آن شب تا ساعت چهار صبح کنار همسرم نشستم و زل زدم به چشمانش.بالاخره صبرم تمام شد و در حالي که متوجه شده بود بالاي سرش هستم درگير شديم.
عصيانگر اضافه کرد : با سر و صداي ما ، بچه هايم از خواب پريدند و جنايت را مشاهده کردند.من هم چشمان مادرشان را بستم و يک پتو به رويش انداختم تا بچه ها بيش تر نرسند.لباس هاي خونين خودم را عوض کردم ، چاقو را در سطل زباله انداختم و چمدان بچه هايم را بستم.ساعتي بعد به خانه برادرم در «مرودشت» رفتيم و فرزندانم را به او سپردم.بلافاصله به شيراز برگشتم تا خودم را هم بکشم که برادرم نگذاشت و تسليم ماموران شدم.
همچنين فرزندان «مهناز» توضيح دادند که مادرشان چه گونه مقابل چشم آنان ، بي رحمانه قرباني شد و پيمان مقدس با خون شکست.گزارش ايسکانيوز مي افزايد ، همسرکش که صحنه جنايت را بازسازي کرده بود طي تازه ترين بازجويي ، اظهار پشيماني کرد و قرار مجرميتش در شعبه 15 دادسراي امور جنايي شيراز صادر شد.اولياي دم ، اشد مجازات خواسته و قرار است «عباس» به زودي در دادگاه کيفري استان فارس محاکمه شود

[مهندس.كوچولو]

به گزارش روز دوشنبه گروه حوادث ايسکانيوز : زنده ياد «طاهره بشکني» 12 ساله بر اثر تشنج در مشهد ، مرگ مغزي شد و پزشکان از نجاتش قطع اميد کردند.در نتيجه ، خانواده ايثارگر فقط به خاطر رضاي خداوند متعال و شادي روح جگرگوشه خود با هدف کمک به همنوعان ، اعضاي بدن «طاهره» را به بيماران نيازمند بخشيد.گزارش ايسکانيوز مي افزايد ، کليه هاي او به دو بيمار دياليزي اهدا و قرنيه هاي چشمانش هم براي پيوند به بيمارستان خاتم الانبياي مشهد فرستاده شد

[مهندس.كوچولو]

به گزارش خبرنگار گروه حوادث ايسکانيوز : ساعت 9 بامداد سه شنبه ، بازپرس محمد شهرياري - کشيک دادسراي ناحيه 27 تهران - به دنبال تماس تلفني افسران کلانتري 169 مشيريه از مرگ اعجاب انگيز دختر هفت ساله اي به نام «شيوا اجرايي» باخبر و پيگير موضوع شد.
اين مقام قضايي به همراه پليس به درمانگاه «مشيريه» رفت و پدر «شيوا» گفت : دخترم را براي خريد از خانه خارج شد و چون دير کرد نگران شدم.بيرون رفتم تا او را پيدا کنم که فهميدم در تقاطع خيابان «اعظم -مطلبي» دچار برق گرفتگي شده است.
اين مرد اضافه کرد : بلافاصله دخترم را به درمانگاه رساندم اما هيچ کاري از دست پزشکان ساخته نبود.
بازپرس شعبه هفتم دادسراي امور جنايي تهران اعلام کرد : شهروندان مدعي اند پست برق کنار چراغ راهنمايي و رانندگي ، برق دارد و هر زمان از کنار آن گذاشته ، تحت تاثير قرار ‌گرفته‌اند.«شهرياري» به ايسکانيوز گفت : هم اکنون کارشناسان رسمي دادگستري سرگرم بررسي صحت و سقم اين موضوع هستند و اگر ادعاي شهروندان ثابت شود مسئولان مربوط بايد پاسخگو باشند

[مهندس.كوچولو]

جاعل و كلاهبردار حرفه‌اي كه با جعل مدرك و كارت‌هاي شناسايي و جعل عنوان اقدام به سرقت و اغفال زنان بيوه و دختران كرده بود، با اقدام ضربتي كارآگاهان پليس آگاهي استان آذربايجان شرقي دستگير شد.

به گزارش سرويس «حوادث» ايسنا، سرهنگ مداحي ـ رييس پليس آگاهي استان آذربايجان شرقي ـ با بيان خبر فوق، گفت: با بررسي چند شكايت از كسبه استان مبني بر اين كه شخصي كه خود را جراح دندانپزشك معرفي مي‌كرد، با ظاهري آراسته و به قصد خريد وارد مغازه‌ آن‌ها شده و با چرب زباني اقدام به خريد كالا كرده و در فرصتي مناسب پس از دخل‌زني و سرقت متواري مي‌شد.
وي افزود: همچنين شكايت چندين دختر و زن بيوه از شخصي كه خود را دكتر دندانپزشك و با شيادي و دادن قول ازدواج آنان را اغفال و در مواردي اخاذي كرده بود، كارآگاهان را بر آن داشت كه در اقدامي ضربتي، دندانپزشك قلابي و همدستش را دستگير كنند.
به گزارش اداره اجتماعي پليس آگاهي ناجا، سرهنگ مداحي بيان كرد: كارآگاهان ابتدا با انجام چهره‌نگاري از كسبه و زنان اغفال شده و با استفاده از منابع مردمي و بانك‌هاي اطلاعاتي مخفيگاه مجرمان را شناسايي و در عملياتي ضربتي آنان را دستگير كردند.

[مهندس.كوچولو]

استاد بعد از اين حرفها انگشتش را در يک مايع بد بو فرو برد و بعد در دهان گذاشت.دانشجويان به مايع بد بو و بد مزه خيره شده بودند و با حالت تهوع به جراح چيره دست نگاه مي کردند اما نمي دانستند بعد چه خواهد شد.
استاد گفت : حالا همگي شما اين کار را تکرار کنيد تا ببينيم چه کسي از پسش بر مي آيد.بوي تعفن مايع به مشام آنان مي رسيد و در حالي که به همديگر نگاه مي کردند به اجبار ، کار استاد را تکرار کردند.
10 دقيقه بعد جراح با لبخند گفت : به به، تبريک مي گويم.ظاهرا همه شما جسارت لازم را براي جراح شدن داريد. مزه اش چه طور بود ؟
دانشجويان سکوت کرده بودند که استاد ، ادامه داد : متاسفانه اما هيچ کدام از شما در امتحان امروز قبول نشديد.يادتان هست گفتم بايد به همه چيز دقت کنيد؟ مگر متوجه نشديد انگشتي که من به دهان بردم ، آن انگشتي نبود که در مايع گذاشته بودم؟
بيش تر شکست هايي که انسان مي خورد از روي بي استعدادي نيست بلکه به علت دقت نکردن کافي در کار است.
در شهر ، مرد فقيري بود که هر روز در بازار قدم مي زد و مورد تمسخر قرار مي گرفت.برخي ، او را آدم ابلهي مي دانستند و به شکل هايمختلف آزارش مي دادند.يکي از تفريح هاي آنان اين بود که گاه دو تا سکه بزرگ و کوچک در کف دست خود مي گذاشتند و از او مي خواستند که بهترين را انتخاب کند.
مرد فقير هميشه سکه کم ارزش را انتخاب مي کرد و جوانان هم به اين بهانه کمي سر به سرش مي گذاشتند و مي خنديدند. آنان به هم مي گفتند اين چه آدم احمقي است که بعد از اين همه سال سکه با ارزش را از سکه کم ارزش تشخيص نمي دهد.مرد فقير هم که انگار از اين حرفها سر در نمي آورد به اين کار ادامه مي داد و هر بار سکه کم ارزش را انتخاب مي کرد.
روزي پيزن مهرباني در بازار ، صحنه تفريح جوانان با مرد فقير را ديد.پيش او رفت و گفت : مرد بيچاره ، تو هميشه سکه کم ارزش را انتخاب مي کني چرا ؟ آن سکه که هيچ وقت بر نمي داري با ارزش تر است.
بر خلاف انتظار پيرزن ، مرد فقير پوزخندي زد و جواب داد : بله مي دانم.کافي است يک بار سکه باارزش را بردارم ، آن وقت ديگر از بازي انتخاب سکه خبري نخواهد بود.وقتي کسي خود را عاقل تر از همه بداند در واقع ناداني اش را ثابت مي کند

[مهندس.كوچولو]

*اشاعه فرهنگ «گذشت»
تلاش شمار زيادي از دست اندرکاران سرشناس سينما و تلويزيون براي نجات «شهلا» بي شک سرآغازي ديگر براي اشاعه فرهنگ «گذشت» در بالاترين سطح است.
دين مبين اسلام ، اگرچه قصاص را حق شاکي مي داند اما همواره بر رافت تاکيد و همين خصيصه والاي انساني ، مسلمانان را در سراسر دنيا شهره خاص و عام کرده است.گل سرسبد اين فرهنگ را در جمله تاريخي مولاي متقيان ، حضرت علي (ع) مي بينيم : «در عفو و گذشت ، لذتي است که در انتقام نيست.»
*گروه «ناجي شهلا»
«هما روستا» ، «مريلا زارعي» ، «رخشان بني اعتماد»، «پوران درخشنده» ، «مهتاب نصير پور» ، «فاطمه گودرزي» ، «مهناز افضلي» و «جعفر پناهي» از جمله بازيگران و کارگردانان نامداري هستند که امروز به دادسراي امور جنايي تهران رفتند و با خانواده داغدار «لاله سحرخيزان» گفت و گو کردند.
اين اقدام خداپسندانه با هماهنگي «فخرالدين جعفرزاده» سرپرست دادسراي ناحيه 27 صورت گرفت و مادر «لاله» با صميميت ، پاي حرف هاي گروه موسوم به «ناجي شهلا» نشست اما رضايت نداد.
شمارش معکوس براي اعدام «خديجه جاهد» معروف به «شهلا» آغاز شده و اين موضوع ، نقل محفل هاي داخلي و حتي خارجي است.
*آنچه گذشت ....
ساعت 14 چهارشنبه ?? مهر 1381 همزمان با فريادهاى پسري خردسال ، ساکنان خانه هاي خيابان شماره ?? خيابان «گل نبى» ميدان «کتابى» تهران باخبر شدند همسايه ?? ساله آنان که «لاله سحرخيزان» نام داشت به طرز مرموزى کشته شده است.در آن ميان وقتى مشخص شد قربانى ، همسر يکى از فوتباليست هاى سرشناس است ماجراى اين جنايت ، جنجالى شد.سرانجام افسران دايره 10 آگاهي مرکز کليد معماى پيچيده را در دستان شهلا - همسر صيغه اى ناصر محمد خاني - يافتند.
تحقيق کارآگاهان نشان مى داد «شهلا» از ?? سالگى عاشق «ناصر» بود و در ?? سالگى ، زندگى مشترک پنهانى را آغاز کرد.?? مهر 1382 «شهلا» پس از ?? ماه سکوت لب به اعتراف گشود و گفت : «لاله» را با سه ضربه چاقو از پا درآوردم.
اين زن خبرساز اما در جريان محاکمه ها ، اعتراف هايش را پس گرفت و مدعى شد کسى را نکشته و فقط به خاطر اين که عشقش - ناصر - به جنايت متهم شده بود خود را قاتل خواند.
*مي خواهم زنده بمانم
نيک مي دانيم چهره هاي سرشناس عرصه علم و هنر به ويژه سينما و تلويزيون ، همگام با دست اندرکاران رسانه ها ، نقشي مقدس و کم نظير در اشاعه فرهنگ «گذشت» دارند و بايد از فيلم «مي خواهم زنده بمانم» با نقش آفريني «فاطمه گودرزي» و «فرامرز قريبيان» و همچنين سريال «زير تيغ» با بازي به ياد ماندني استاد «پرويز پرستويي» به عنوان نقطه اي عطف در اين زمينه ياد کرد.
امروز پرونده هفت ساله «شهلا» با جذابيت هاي ويژه خود و همچنين بازتاب جهاني خبرهاي مربوط به آن ، با تمامي تلخي هايش بهانه اي است تا جشن عاطفه ها را از منظري ديگر شاهد باشيم.
جداي از اين که «شهلا» قاتل همسر «ناصر محمدخاني» هست يا نيست ، بايد اذعان داشت امروز جامعه به گذشت خانواده «سحرخيزان» از خونخواهي نياز دارد تا در پرونده هاي مشابه ، فرياد «خون بس» سر دهد.
با قصاص احتمالي «شهلا» اگر چه شايد اندکي از آلام کهنه خانواده «سحرخيزان» کاسته شود اما آيا اين بازي را نمي توان به «برد - برد» تبديل کرد ؟ کارت قرمزي که امروز جلوي چشم شهلاست ، آن وقتي سبز مي شود که خانواده «سحرخيزان» بگويد به حرمت نيمه شعبان هم که شده «شهلا» را مي بخشيم تا دنيا بداند مي توان در سخت ترين شرايط هم «گذشت» کرد.
آنجا که «گذشت» برف شادي مي پاشد به عاطفه ها ، ديگر لنگ نمي زند پاي ثانيه ها براي شنيدن ترانه زندگي دوباره.
*بوي ياس
نگاهي به تقويم نشان مي دهد سراسر ماه مبارک «شعبان» مزين شده است به روزهاي شادي بخش ؛ از ميلاد مسعود امام حسين (ع) گرفته تا ميلاد يگانه منجي عالم بشريت.در اين ماه عزيز ، سالروز رحلت يا شهادت هيچ يک از امامان و پيامبران بزرگوار را شاهد نيستيم و چه خوش است «شعبان» را ماه «گذشت» بناميم.
به کوچه و خيابان که پا مي گذاري ، رشته هاي رنگارنگ نور سبز ، بنفش ، قرمز و زرد ، زرورق هايي که بچه ها به در و ديوار چسبانده اند ، خودروهاي بزک شده عروس و رونق گل فروشي ها و شيريني فروشي ها با عطر ياس ، همگي خبر مي دهند که «خبري در راه است ....»
*بهروز آرمان - دبير گروه حوادث خبرگزاري ايسکانيوز

[مهندس.كوچولو]

به گزارش گروه حوادث ايسکانيوز : بامداد سه شنبه يک فروند هواپيماي مسافربري «توربوفلات» شرکت «بانکوک اير ويز» هنگام فرود در جزيره گردشگري «کو سامويي» به برج مراقبت خورد.
رئيس سازمان هواپيمايي تايلند گفت :‌ در اين رخداد دلخراش ، هواپيما با 70 مسافربر از باند فرودگاه منحرف شد و به برج مراقبت خورد که متاسفانه خلبان جان باخت و 10 نفر از گردشگران زخمي شدند.
«کانيکار کماوتانون» ادامه داد : مسافران زخمي به بيمارستان فرستاده شده اند و بعيد نست شمار تلفات افزايش يابد.گزارش ايسکانيوز مي افزايد ، تحقيق جامع براي افشاي علت اصلي بروز اين رخداد ادامه دارد